سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گفتگو با زندانی/

چک 4 میلیونی دو برادر را راهی زندان کرد؛ فرار، تصادف، قتل

محمد و حسین دو برادری هستند که به دلیل رهایی از چهار میلیون تومان بدهی مرگ فردی را رقم زدند. انجام این مصاحبه موجب شد این دو برادر بعد از دو ماه همدیگر را ببینند. آنان آن قدر با دیدن یکدیگر منقلب شدند که تا پایان مصاحبه اشک می‌ریختند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، محمد و حسین دو برادری هستند که به دلیل رهایی از چهار میلیون تومان بدهی مرگ فردی را رقم زدند. انجام این مصاحبه موجب شد این دو برادر بعد از دو ماه همدیگر را ببینند. آنان آن قدر با دیدن یکدیگر منقلب شدند که تا پایان مصاحبه اشک می‌ریختند.

انگار دو برادر جداگانه به زندان آمده بودند وقتی مدیر داخلی زندان متوجه شد این دو مدت‌هاست همدیگر را ندیده‌اند قول داد جابه‌جا شوند و در یک اندرزگاه تحمل حبس کنند.

درباره خودت بگو.

اسمم محمد است و 37 سال دارم. پدرم از 33 سال قبل که ناراحتی اعصاب پیدا کرد گاهی مسافرکشی می‌کند و بیشتر وقت‌ها هم در خانه یا بیمارستان بستری است. خرج خانه پدرم را همین برادرم حسین تأمین می‌کرد. حسین یک سال از من کوچک‌تر است. ما پنج برادر هستیم و یک خواهر داریم. به دلیل فقر همه ما فقط تا پنجم ابتدایی درس خواندیم. حالا هم، برادرم حسین با زن و بچه و خانواده پدرم هفت نفر هستند که در یک خانه کوچک با شش میلیون تومان پول پیش و 500 هزار تومان اجاره زندگی می‌کنند.

ماجرای قتل چه بود؟

برای فراهم کردن پول پیش خانه مجبور شدم از یکی از دوستانم به نام رضا چکی به مبلغ چهار میلیون تومان امانت بگیرم. می‌خواستم این پول را به صاحبخانه جدیدم بدهم تا یک ماه فرصت داشته باشم که مبلغ آن را تأمین کنم اما صاحبخانه قبول نکرد. یکی دیگر از دوستانم چک را از من گرفت و دو میلیون و 500 هزار تومان قرض داد و من آن را به صاحبخانه دادم. چند روز بعد رضا من را در خیابان دید و چکش را خواست. ماجرا را گفتم اما او عصبانی شد و به سراغ پدرم رفت. پدرم گفت بیا به خانه تا با هم صحبت کنیم و مشکل رفع شود. رضا قبول نکرد و گفت یا چکم را بده یا پنج میلیون تومان پول! وقتی دید چنین پولی نداریم به پدرم گفت پس ماشینت را به نام من بزن. پدرم نمی‌توانست چنین کاری بکند. چون مسافرکشی با همان ماشین قراضه کمک خرجی برای خانه بود. به سراغ حسین رفتم و کمک خواستم. اما کاش نمی‌رفتم.حسین با رضا صحبت کرد.

گفت حاضر است دو برابر مبلغ چک را سفته بدهد. رضا باز هم قبول نکرد. چند روز بعد قرار شد من و رضا در بنگاه معاملات ملکی با هم بر سر این موضوع حرف بزنیم. وقتی به بنگاه رفتم شش نفر دیگر همراه رضا در آنجا بودند و گفتند تا چک را تحویل ندهم اجازه نمی دهند از بنگاه خارج شوم. به ناچار با حسین تماس گرفتم. او آمد و هر چه قسم داد تا یک ماه فرصت دهند با پرداخت 2 میلیون و پانصد هزار تومان قرضم، چک را پس بگیرم یا خود حسین دو برابر سفته دهد قبول نکردند.

همانجا قتل رخ داد؟

بله، حسین از یک فرصت استفاده کرد و دست من را گرفت و با هم از بنگاه خارج شدیم. برادر دیگرم هم در ماشین منتظر ما بود. اصلاً قصد صدمه زدن به کسی را نداشتیم. وقتی حسین پشت فرمان نشست رضا پرید جلوی ماشین. حسین چند بار به چپ و راست مایل شد تا او کنار برود. همه شش نفر هم در بنگاه شهادت داده‌اند که حسین تلاش می‌کردرضا کنار برود، یک‌دفعه رضا زمین خورد.

رضا با همان زمین خوردن فوت کرده است؟

بله. همین! حتی دستمان به او نخورد. ماشین هم از رویش رد نشد. حسین فرمان را چرخاند و از کنارش رد شد البته رضا چند روز بعد فوت کرد.

پزشکی قانونی علت مرگ را اعلام کرده است؟
نه. خبر نداریم.

حالا چک کجاست؟

دست همان دوستم که دو میلیون و پانصد هزار تومان به او بدهکارم.

وضعیت حکمتان چیست؟

من با سند صد میلیون تومانی آزاد می‌شوم که البته نمی‌توانیم آن را فراهم کنیم. وضع حسین فعلاً مشخص نیست ولی برادر دیگرم که زمان حادثه در ماشین نشسته بود با فیش حقوقی آزاد شد.

حسین! تو بگو چطور دستگیر شدید؟

چون فکر می‌کردم رضا به سراغم می‌آید و به دلیل فراری دادن برادرم از من شکایت می‌کند خودم به کلانتری رفتم و ماجرا را گفتم. نیم ساعت بعد از آن اتفاق بود، گفتند کسی از شما شکایت نکرده است و نمی‌توانیم کاری کنیم. هشت روز بعد وقتی دیدم هیچ خبری نیست دوباره به کلانتری رفتم و گفتم کسی از من شاکی نیست؟ این بار گفتند تو قاتل هستی! رضا سه روز پیش در بیمارستان فوت کرده است. خود مأموران هم باور نمی‌کردند. هیچ کدام از اعضای خانواده‌ام ما حتی یک بار هم خلافی مرتکب نشده بودند چه برسد به این که یک نفر را بکشند!

چه مدت بود که رضا را می‌شناختی؟

من فقط دو بار او را دیده بودم. آن هم به دلیل چکی که به محمد داده بود. از سی سال قبل در یک محل زندگی می‌کردیم اما او را ندیده بودم.

در این مدت خانواده‌تان را دیده‌اید؟

چون محمد کپی شناسنامه‌اش را به زندان نداده است روز شنبه که مادرم با زن و دخترم آمده بودند فقط به من اجازه ملاقات با آنان را دادند. فکر می‌کنم دفعه بعد پدر و مادرم هر دوی ما را با هم خواهند دید. من سه فرزند دارم. دختر بزرگم که چهارده سال دارد معلول است خیلی نگرانش هستم. همسرم چطور می‌تواند در یک خانه اجاره‌ای شکم بچه‌هایم را سیر کند!؟

با آنکه محمد تقصیر کمی در این حادثه نداشته اما امیدوار است که به زودی با سند آزاد شود و دنبال کارهای پرونده من برود.

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.