سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گفتگو با یک زندانی؛

داستان تلخ یک قتل خانوادگی؛ برادرکشی ره‌آورد توهم شیشه ای

صبح روز 22 مرداد صدای شلیک چند گلوله سکوت صبحگاهی خیابان مولوی را بر هم زد. مغازه‌داران خیابان مولوی آن روز صبح شاهد قتل یک برادر به دست برادری دیگر بودند. برادرانی که از مدتی قبل با هم اختلاف داشتند و آن روز یکی به دست دیگری کشته شد ...

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، صبح روز 22 مرداد صدای شلیک چند گلوله سکوت صبحگاهی خیابان مولوی را بر هم زد. مغازه‌داران خیابان مولوی آن روز صبح شاهد قتل یک برادر به دست برادری دیگر بودند. برادرانی که از مدتی قبل با هم اختلاف داشتند و آن روز یکی به دست دیگری کشته شد ... قاتل برادر این روزها در زندان رجایی شهر تحمل کیفر می‌کند تا حکم قانونی درباره وی صادر شود.

درباره خودت بگو.
مهدی هستم. 47 ساله که مانند پدر مرحومم و برادرانم در کار فروش فرش ماشینی بودیم. مغازه من در خیابان مولوی و مغازه برادرم هم همان اطراف بود.

متأهل هستی؟
بله سال 73 ازدواج کردم. ثمره ازدواجمان یک دختر است که 18 سال دارد و حالا دانشگاه می‌رود.

چند خواهر و برادر داری؟
5 خواهر دارم. دو برادر هم داشتم که یکی فوت کرد. همین برادرم محمد.

چرا برادرت را کشتی؟
زمانی که پدرم زنده بود من خانه‌ای خریدم و آن را به طور امانت به نام خواهرم کبری زدم. پس از فوت پدرم هم وکالت خانه پدری و باغش را بر عهده داشتم و به دلیل همین ارثیه با دو خواهرم زهرا و کبری اختلاف پیدا کردم. کبری حاضر نبود خانه مرا برگرداند و می‌گفت این هم ارثیه است.

چرا به نام او زده بودی؟
مربوط به قبل از ازدواجم بود و چون خدمت سربازی انجام نداده بودم نمی‌توانستم به نام خودم بزنم. شوهر کبری عامل اصلی این اختلاف‌ها بود. یک بار به زور چک74 میلیون تومانی از من گرفت و مرا وادار کرد تا بنویسم بابت ارثیه پدری کبری است. حتی انگشتش را در چشمم فرو کرد که به خاطر این کار او چشم چپم کم بینا شده است و درست نمی‌بینم.

شکایت نکردی؟
شکایت کردم و 21 مرداد هم به دادسرا رفتیم، اما روز بعد با کشته شدن برادرم این شکایت ناتمام ماند و نمی‌دانم چه شد!

با دو خواهرت اختلاف داشتی پس چرا سراغ برادرت رفتی؟
محمد هم با این دو خواهرم قهر بود و حتی اسلحه‌ای هم از او گرفتم تا کبری و زهرا را بکشم. اما بعد از مدتی آنان آشتی کردند و برادرم هم طرفدار آن دو شد.

درباره زمان حادثه بگو.
یک سال می‌شد که به شیشه معتاد شده بودم. آن شب تا صبح شیشه کشیدم. تصمیم گرفته بودم برادرم را بکشم. او با دو خواهرم حکم تخلیه آپارتمانم را گرفته بودند. همان آپارتمانی که خودم خریده و به نام خواهرم زده بودم. با این حکم همسر و دخترم را به خانه پدر زنم فرستادم و می‌دانستم صبح مأموران برای پلمپ خانه خواهند آمد. درست 22 مرداد یک روز بعد از شکایتم برای پس گرفتن چکی که شوهر کبری به زور از من گرفته بود به مغازه او رفتم. ساعت هفت و 14 دقیقه صبح بود. وقتی به طرفم آمد تا حرف بزند کلت را کشیدم و همه هفت گلوله را شلیک کردم. البته گلوله اول با دست خودم شلیک شد و گلوله‌های بعدی به صورت خودکار رها شد و به برادرم خورد.

بعد چه شد؟
اسلحه را انداختم و فرار کردم. همسایه‌های مغازه‌اش با شنیدن صدای شلیک بیرون آمده بودند. هنوز نمی‌دانستم چه کار کرده‌ام. به دهی در اطراف کاشان رفتم و تا 42 روز بعد که مأموران به سراغم آمدند آنجا بودم. مدتی در زندان کاشان ماندم و یک ماه است که به این زندان آمده‌ام.

برادرت فرزند دارد؟
بله. سه پسر و سه دختر.

نظرشان چیست؟
فکر می‌کنم قصاص بخواهند. از وقتی این اتفاق افتاده خواهرانم به برادرزاده‌هایم نزدیک شده‌اند و خود را چنان دلسوز نشان می‌دهند که پسر برادرم در روزنامه همه تقصیرها را گردن من انداخته است، البته روزنامه‌هایی که خیلی علاقه به حوادث دارند آن قدر شاخ و برگ به موضوع می‌دهند تا خود قاتل هم باورش شود حادثه همان طور است که آنان نوشته‌اند اتفاق افتاده است. حتی در مورد من یک همدست هم نوشته بودند که منتظرم بوده و با موتور مرا فراری داده است! هیچ موتوری منتظر من نبود و با پای پیاده مسافتی را فرار کردم و بعد سوار تاکسی شدم. راجع به قتل بر سر ارثیه هم خیلی داستان نوشته بودند. خواهر و برادرانم فراموش کرده‌اند که آن خانه مال من بود و کبری و زهرا به زور می‌خواستند آن را جزو ارثیه تلقی و تقسیم کنند. در مورد چک زوری شوهر کبری هم کسی حرفی نمی‌زند. می‌خواهم این شکایتم پیگیری شود اما چون برادرم را کشته‌ام کسی پیگیر کارم نیست. به خاطر آن هم هنوز دادگاهی تشکیل نشده است.

تمام این ارثیه و حق و حقوق، ارزش خون برادرت را داشت؟
معلوم است که نه! اما به خاطر مصرف شیشه نمی‌توانستم بدی‌های خواهرانم را ببخشم. آنان این اختلاف‌ها را به وجود آوردند و نمی‌دانم حالا وجدانشان راحت است یا نه؟ من که می‌خواستم ارثیه‌شان را بدهم حتی خانه پدرمان را به مزایده گذاشته بودم و می‌خواستیم انحصار وراثت کنیم اما آنان بیشتر از حقشان می‌خواستند و کبری با آنکه می‌دانست پول خانه‌ام را خودم داده‌ام اما می‌خواست خانه من را تصاحب کند و زن و بچه من آواره شوند که البته موفق شد! حالا باید همسرم و دختر دانشجویم آواره باشند .
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.