به گزارش خبرنگار سیاسی باشگاه خبرنگاران؛پدیده های تاریخی همواره از دو بعد اصلی تشکیل شده اند، بعد تهاجمی وبعد تدافعی.رخداد13 آبان در عین اینکه کم نظیر بوده و در تاریخ کمتر مشابه آن را میبینیم، حکایت از یک تهاجم و یک تدافع دارد؛ تهاجمی که به تاریخ غرب میکند و تدافعی که از انقلاب اسلامی دارد.
تسخیر لانه جاسوسی از طرف دانشجویانی که به"خط امام" شهرت یافتند؛ تهاجمی بود به منش مستکبرانه غربی ها و تاریخ سیاسی پر از جنایت و خیانت آنها؛ از این رو خبرنگار سیاسی باشگاه خبرنگاران گفتگویی کرده با دکتر موسی نجفی(رئیس پژوهشکده فرهنگ، انقلاب و تمدن اسلامی و موسس خانه مشروطه اصفهان تا به ابعاد تهاجمی انقلاب دوم مردم ایران بپردازیم و بدانیم که چرا انقلاب اسلامی در ذات خود، نفی غرب را به همراه دارد.
تاریخ تمدن غرب به معنای امروزی آناز چه زمانی آغاز میشود؟
تاریخ تمدن غرباز قرون وسطی آغاز شده –به مدت10 قرن- و باتسخیر مرکز امپراطوری روم شرقیتوسط سلطان محمدفاتح (1453 میلادی)به پایان میرسد. از اینجا تاریخ جدید غرب شروع می شود که صد سال اول آن را دوره ی رنسانس می گویند.
در دوره رنسانس، جنگ های مذهبی و بحث کاتولیک ها وپروتستان ها شدت می گیرد و پدیده پروتستانتیزم یا اعتراض به کلیسا به وسیله "مارتین لوتر"رهبری میشود. پس در دوره رنسانس که نطفه تمدن کنونی غرب بشمار میرود، ما شاهد جنگ های کوچک و بزرگ زیادی هستیم.
بعد از آن چه؟به طور مثال در عصر روشنگری؟
عصر روشنگری بعد از پروتستانتیزم درقرن هفدهم و هجدهم آغازمیشود و از این جا به بعد است که ما انقلاب انگلیس و فرانسه را میبینیم.
چهار قرن ابتدایی، همراه با پدیده "استعمار اولیه" است به این خاطر که در کنار رشد تفکر عصر روشنگری و تفکر غرب جدید، بورژوازی رشد میکند و این نوعسلطه جوییرا بیشتر در بورژواها مشاهده میکنیم نه در سلاطین وحکومتها.
بورژوازها چگونه به وجود آمدند و به این حد از قدرت رسیدند؟
در عصر روشنگری,کلیسا کاملاحذف میشود و سلطنت همبعد از انقلاب فرانسه رو به زوال میگذارد؛ لذا بحث تجار، ثروتمندان و بورژوازها مطرح میشود. پیشرفت های علمی و صنعتی نیز در خدمت این قشر بسیار کم تعداد جامعه قرار می گیرد و آنها با آگاهی از مقتضیات زمان به ایجاد مستعمره برای خود میپردازند.
تفاوت استعمار فرانسوی و استعمار پرتغالی چیست؟
بعد از انقلاب فرانسه استعمار هم تفاوت می کند. در استعمار پرتغالی ها واسپانیایی ها که قبل از استعمار انگلیس و فرانسه است بیشتر پادشاهان بزرگ نقش دارند، که بیشتر به دنبال تسلط بر دیگر کشورها هستنداما انگلیسی ها و فرانسوی ها نگاهشان تفاوت دارد، ثروتمندان این کشورها به دنبال کسب منافع بیشتر و تسلط بر منابع مالی کشورهای دیگر هستند.
آنها ابتدا به تسخیر بازارها فکر میکردند اما آرام آرام به ابعاد سیاسی هم وارد شدند و تاثیرگذاری نظام سیاسی در دستور کارشان قرار گرفت زیرا بدون در اختیار داشتن مراکز قدرت سیاسی نمی توانستند به منافع خود دست پیدا کنند.
از آن پس استعمار نو همه نقاط جهان را دربرمی گیرد،چون غرب خود را جهانی میداند، از طرفی هم با مسئله سود آوری عمیقا پیوند خورده؛به همین خاطر هیچ نقطه جهان از آسیب غرب در امان نمانده است.
آنها زمانی که شهرهای بزرگ خود را آباد کردند از میراث کشورهای دیگر برای آبادی بیشتر کشور خود استفاده کردند و موزه های خودشان را با سرقت تاریخ کشورهای دیگر پر کردند تا بگویند که تنها تمدن دنیا که حلقه آخر تمدن هاست، آنها هستند.
به دوره اخیر برسیم، رفتار غرب تغییری نکرده است؟
خودتان ببینید، غربی که نطفه اش با جنگ بسته شده، رشد و نموش به واسطه استعمار و غارت و خونریزی بوده، حالا که باصطلاح بزرگ میشود چه رفتاری دارد؟ فقط در جنگ جهانی اول و دوم نزدیک به 50 میلیون نفر کشته میشوند، از بمب شیمیایی و اتم استفاده میکنند، ویتنام، فلسطین، سومالی، سودان، بوسنی، عراق، افغانستان و صدها جنگ کوچک و بزرگ دیگر که آغازگر تمام آنها همین غربی ها بودند. خوی چپاول و جنگ طلبی با تارو پود تمدن غرب آمیخته شده است.
دلایل فلسفی وحشیگری این تمدن به ظاهر متمدن چیست؟
این مسئله دارای چند بعد است.
اول بعد تاریخی است، از غربی که هزارسال به قول خودشان در دوران تاریک –قرون وسطی- بودند و هر روز شاهد درگیری و جنگ پادشاهان محلی و فئودال ها و غیره بودند، غربی که برای تفریح پادشاهان گلادیاتورها را به جان هم می انداخته و از مرگشان لذت میبرد، غربی که برای رشد خود و تامین مواد اولیه کارخانه ها و نیروی کار ارزان، از ملت های ضعیف با جنگ و خونریزی برده می گیرد، انتظار دیگری نمی رود.
بعد دوم مسئله ماهیت تمدن غرب است، آنها یک تمدن مادی را تشکیل دادند که تنها یک مولفهی اصیل دارد، سودآوری و کسب منافع. اگر منفعت غرب در تسلط بر چاه های نفت خلیج فارس، خاک حاصلخیز هند، معادن سرشار آفریقا و... باشد، آنها علتی برای عدم کسب این منفعت نمیدانند! اگر بتوانند از طریق تطمیع و اگر نشد از طریق گماردن حکام و بازهم اگر نشد، از طریق جنگ و کشتن انسانها می خواهند به منافع خود دست پیدا کنند؛ چرا که غربی ها فقط یک چیز برایشان اهمیت دارد، سود و منفعت خودشان.
بعد سوم نیز یک مسئله فلسفی و فکری است. همان مسئله ی برتری! آنها خود را نژاد برتر و تمدن برتر میدانند که تمام دنیا باید از آنها پیروی کنند. این موضوع مربوطه به غرب جدید نیست که بگوییم با دستیابی به تکنولوژی به خودشان غره شده اند، ریشه های این تفکر در رم باستان به روشنی دیده میشود و علنا در کتاب هایشان نوشته اند. متاسفانه از اندیشمندان متاخرِ غرب نیز کسانی چون هگل، هانتینگتون، فوکویاما و دیگران به این موضوع زیاد پرداخته اند.
خیلی از کشورهای جهان تمایل دارند که غربی شوند و به حلقه تمدن غرب بپیوندند، آیا میتوان غربی شد اما خوی سلطه گری و وحشی گری را از آنان به ارث نبرد؟
کسانی که معمولا به دنبال این بحث هستند، مرعوب تکنولوژی پیشرفته و یا خیابان های زیبا و برج های بلند شهرهای امریکا و اروپا شدند و شناختی از تمدن غرب ندارند.تمدن غربی یک ساحت مادی دارد، انسان غربی و جامعه غربی و تمدن غربی یک سنخیت با هم دارند و آن مادیت است.
اگر در جامعه ای سود انگاری، منفعت خواهی، قدرت طلبی و امثال آن رواج پیدا کرد، یعنی روح تمدن غرب را به خود گرفت، آن جامعه به سمت ظلم و خونریزی حرکت میکند، هم خشونت در سطح جامعه و هم سلطه جویی علیه دیگر ملت هاو این اجتناب ناپذیر است. هرچند غرب با ابزاری که برای خود تعریف کرده، هیچگاه اجازه نمی دهد تا شما آنقدر قدرتمند شوید که بخواهید بر علیه خودش یا منافعش خشونت ورزی کنید؛ از امپراطوری رسانه ای گرفته تا سازمان های به اصطلاح بین المللی و...
انتهای پیام/