به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛سیفاللهی بعد از تسخیر سفارت آمریکا و فیصله یافتن ماجرا،
به گفته خودش راهی جبههها شده و بعد از آن بوده که قدم در راه مسوولیتهای
مهم کشوری گذارده است. او اولین فرمانده نیروی انتظامی ایران بوده و
سمتهای دیگری نیز در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سایر نهادهای انقلابی
داشته است.
با او از هر دری سخن گفتیم؛ از تحلیل گفتمان جریان دانشجویان خط امام گرفته تا تبعات سیاسی تسخیر سفارت در کشور، حتی بحث به مباحث شخصی در مورد او نیز کشیده شد؛ بحثهایی که شاید خواندن آن خالی از لطف نباشد. مشروح گفتوگوی ما با دانشجوی خط امامی سابق و معاون فعلی دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام را در ادامه بخوانید.
جناب سیفاللهی شما به عنوان فردی که در تسخیر لانه جاسوسی
نقش و دررده های مدیریتی هم حضور داشتید، میخواستم بدانم که دانشجویان چه
تفکر و انگیزههایی برای این کار داشتند؟
ضمن تبریک این روز، آن لحظات و ایامی که تحت این عنوان کشور تحت تاثیر یک موج عظیم سیاسی قرار گرفت، باید بگویم که این حرکت بزرگ تسخیر لانه جاسوسی همانطور که از اسم و عنوانی که دانشجویان برای خود انتخاب کردند، میتوان فهمید که فضای فکری دانشجویان در آن مقطع چگونه بود.
در دانشگاهها طیفهای مختلفی اعم از مذهبی و غیرمذهبی،
گروههای مارکسیستی، گروههای لیبرال و ملیگرا و همینطور گروههای مسلمان
و معتقد به امام و انقلاب حضور داشتند. اینها مجموعه گروههایی بودند که
با ماهیتهای مختلف در فضاهای دانشگاهی اوایل پیروزی انقلاب حضور داشته و
فعالیت میکردند، البته غلبه و اکثریت با دانشجویان مسلمان معتقد به امام و
انقلاب بود، اما همیشه در دانشگاه، فضای فکری چندصدایی و ترکیبی از
گروههای مختلف وجود داشت.
«دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» عنوانی نبود که از قبل درست شده باشد، بلکه به تناسب شرایط کشور و شرایطی که حرکت انجام شد، دانشجویان آن را برای خود برگزیدند. قبل از اینکه این دانشجویان حرکت تسخیر لانه جاسوسی را انجام دهند، تحت عنوان انجمنهای اسلامی یا سازمانهای اسلامی دانشجویان در قلمرو و فضای دانشگاه فعالیت میکردند، اما این عناوین از منظر کسانی که لانه جاسوسی را تسخیر کردند، کافی و وافی به مقصد نبود.
آنها با این کار میخواستند بگویند که شاخصه اصلی ما با دانشجویانی که شعار مبارزه با آمریکا و امپریالیسم میدادند، اسلامی بودن ما است. نکته دیگر این است که ما به یک چارچوب ارزشی و پارادایمی به عنوان خط امام اعتقاد داریم که این ویژگی و خصیصه در سایر گروههای دانشجویی و گروههای سیاسی وجود نداشت.البته انتخاب عنوان «خط امام و پیروی از خط امام» ابتکار نویی بود که حاکی از این بود که گروههای مخالف این طیف از دانشجو معتقد بودند امام خط و چارچوب فکری ندارد و پارادایمی بر رفتار و گفتار و مواضع امام بویژه در عرصه مبارزه با استکبار حاکم نیست.
دانشجویان با انتخاب مسلمان بودن و پیرو خط امام بودن در پای اطلاعیهها میخواستند بگویند ما در این چارچوب فکری حرکت میکنیم. این یک نکته بیانگر این است که در فضای آن روز دانشگاهها، گروههای دیگر فضاها را به دروغ سرقت کرده بودند و میخواستند بگویند جریان اصلی که مبارزه با آمریکا را در یک چارچوب و پارادایمی دنبال میکند و بهطور جدی با این کار همعقیده است، جریان آنهاست.از سوی دیگر عملکرد دولت موقت که سکاندار اجرای کشور بود که قدرت دفاع را از دانشجویانی که معتقد به امام و خط امام بودند گرفته بود. دانشجویان معتقد به امام و انقلاب در دفاع از حیثیت انقلابی خود باید کاری میکردند که با عملکرد لیبرالمآبانه دولت که سکاندار اجرای کشور بود، این شاخصه و تفاوت را نشان دهد. بنابراین نوع عملکرد غلط لیبرالی دولت موقت هم در این فضا تاثیر گذاشته بود که دانشجویان را به سمت یک نوع تشخیص مواضع و تفاوت مواضع نسبت به عملکرد لیبرالی دولت موقت ببرد.
دانشجویانی که در تسخیر لانه جاسوسی حاضر بودند، چه تصور و ذهنیتی از آمریکا داشتند؟
سابقه تاریخی نشاندهنده این است که آمریکا از طریق مداخلات تاریخی خود در سرنوشت سیاسی و اقتصادی کشور در برهههای مختلف وارد عمل شده است. بخصوص در ۲۸ مرداد سال ۳۲ از طریق کودتا که بدترین و منفورترین شکل مداخله یک دولت خارجی در سرنوشت یک ملت میتواند باشد. در کودتای ۲۸ مرداد که خود آمریکاییها منکر آن نیستند، آمریکاییها توانستند یک رژیم وابسته به خود را بر سر کار بیاورند و یک سیستم سیاسی متکی بر آرای مردم را کنار گذاشته و در انزوا قرار دهند.از سوی دیگر در حکومت پهلوی در زمان پدر و پسر نیز سرنوشت کشور را تحت تاثیر نسخههایی که در کاخ سفید تنظیم میشد، رقم میزدند.
درآن زمان هرکس به نوعی امپریالیسم آمریکا را توصیف میکرد.
یکی از منظر و مبنای مارکسیستی و برخی دیگر با مبنا و خاستگاه اسلامی این
مساله را توصیف میکردند. لفظ شیطان بزرگ را امام خمینی در صحنه و ادبیات
سیاسی کشور وارد کردند، اما قبل از اینکه کلید واژه شیطان بزرگ را به کار
ببرند دانشجویان به عنوان امپریالیسم آمریکا، از خوی استکباری، شیطانی و
مداخلهگرانه آمریکا اسم میبردند. در زمان شاه که هنوز انقلاب به پیروزی
نرسیده بود، دانشجویان خود را ملزم به مبارزه علیه آمریکا و روسای جمهور
آمریکا نشان میدادند و ۱۶ آذر سال ۳۲ نیز بیانگر همین است. زمانی که
رئیسجمهور آمریکا به ایران آمد، دانشجویان در حرکت اعتراضی خود که سمبلیک
در کشور شد، فریاد اعتراض خود را سر دادند و مبارزه و خشم خود را ولو
اینکه با قیمت ریختن خون تعدادی از عزیزان همراه بود در کشور به ثبت
رساندند.
در زمان انقلاب نیز آمریکا دست از شیطنتهای خود برنداشت، انقلاب و پیروزی آن را به رسمیت نشناخت و موضع شیطنت و مخالفت خود را در قبال امام و انقلاب و مردم و حرکت انقلابی مردم حفظ کرد و در واقع نقشه میکشید که چگونه این نظامی که برپایه اراده ملی و انقلاب اسلامی شکل گرفته را استحاله و سرنگون کند. همه اینها دال بر این بود که دانشجویان نتوانند باور کنند که آمریکا روزی میتواند در جهت تامین منافع ما با رعایت احترام متقابل منافع ملی ظاهر شود، لذا لبه تیغ شعار و حملاتشان متوجه این دشمن تاریخی و دشمن قسمخورده خودشان بود.
فارغ از نتایج بینالمللی که این کار داشت، عمدهترین پیامدهای تسخیر لانه جاسوسی در سیاست داخلی خودمان چه بود؟
در زمانی که این اتفاق افتاد تحت تاثیر عواملی، انسجام داخلی
کشور به کلی متلاشی شد. صحنه و قلمرو داخلی کشور به دلیل عملکرد نادرست
دولتمردان حاکم و افکار لیبرالی آنها سخت تحت چالش قرار گرفت، بهگونهای
که نیروهای وفادار به امام و انقلاب در برخی از عرصهها مثل دانشگاهها،
کارخانهها و قطبهای علمی و دانشآموزی توان دفاع از عملکرد لیبرالی غلط
بدون هدف شرایط موجود را واقعاً نداشتند و این فضای متشتت آن موقع بتدریج
در حال تبدیل ابتکار انقلاب به انفعال بود. این مساله در مواضع امام و
ناراحتی ایشان از وضعیت کردستان، گنبد، دانشگاهها، مزارع و تعطیلی
کارخانهها معلوم است.
مهمترین دستاورد تسخیر لانه جاسوسی این بود که این افکار متشتت را جمع و به یک اراده واحد ملی در جهت مبارزه با امپریالیسم آمریکا تبدیل کرد که دیگر کسی حتی دولت موقت که عملکردش موجب نارضایتی در سطح جامعه شده بود، نمیتوانست و قدرت نداشت مسائل فرعی را مطرح کند و دولت حاکم نیز باید خود را با این شاقول تسخیر لانه جاسوسی تنظیم میکرد. اگر میتوانست هماهنگ کند ماندگار بود، در غیر این صورت رفتنی بود. کما اینکه نتوانست مطابقت بدهد و رئیس دولت موقت در اعتراض به حرکت دانشجویان استعفا داد و در کوتاهترین مدت امام آن را قبول کرد.
به نظرم مهمترین دستاورد داخلی تاثیر حرکت دانشجویی همین
بود؛ البته ابعاد دیگر هم بود و دست گروههایی که شعار مبارزه با آمریکا را
سر میدادند، اما در عمل طرفدار آمریکا بودند، رو شد و معلومگردید طرفدار
جدی مبارزه با آمریکا نبوده بلکه از آمریکا مواجب میگیرند و شعار مبارزه
با آمریکا سر میدهند؛ اما زمانی که پای عمل پیش آمد مشخص شد در مشت آنها
چیزی تحت عنوان مبارزه عملی با آمریکا وجود ندارد.
گفته میشود تسخیر لانه جاسوسی سر آغاز یکسری تسویه حسابهای سیاسی شد، آیا این مساله درست است؟
اینکه این کار به خاطر این موضوع انجام شده باشد، مطمئنا درست نیست ، اما اینکه هر حرکتی از جمله این حرکت که دارای یک ویژگیهای فراتر از مرزهای جغرافیایی است دارای تاثیر و عواقب داخلی و خارجی است، همیشه و صد در صد این چنین است.زمانی که یک حرکت با یک تابلو، عنوان و مرام و چارچوب فکری خاص انجام میشود، طبیعی است افرادی که هماهنگ با این حرکت هستند خوشحالشده و جذب مدار میشوند، اما آن جریانهای سیاسی که نمیتوانند این چارچوب فکری را بر بتابند طبیعی است که فاصله گرفته و به انزوا میروند و بعضا هم در جهت مقابله با این چارچوب فکری بر میآیند. کما اینکه در زمان تسخیر لانه جاسوسی تنها اینگونه نبود که در میان گروههای غیر خودی مخالف داشته باشیم، بلکه گروههای خودی نیز مخالفانی داشت.
البته انگیزهها متفاوت و استدلالها فرق میکرد، اما برخی قانع شدند و برخی دیگر در موضع عناد خود باقی ماندند. آنهایی که در موضع عناد خود باقی ماندند نیز دو دوسته بودند: دستهای که واقعاً فکرشان این بود که نمیتوان با آمریکا در افتاد و خطرناک است، اما دسته دوم جریانی بود که وابسته به آمریکا بودند و میگفتند مبارزه با آمریکا معنا و نتایجی ندارد و خطرناک است.همین الان هم بعد از 32 سال مبارزه با آمریکا، یک عده میگویند ۴ روز به آخر عمر جمهوری اسلامی مانده و ایران قادر به ادامه این صفآرایی مقابل استکبار نیست، اما واقعیت این است که هرچند هزینهها بالا بوده؛ اما در طول این حوادث و جریانات به خاطر اینکه دارای پشتوانههای عمیق فکری است که امام آنها را بنیانگذاری کرده است، نظام مستحکمتر شده است. به همین دلیل اتفاقات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و … نمیتواند آن پایههای محکم را بلرزاند.
آقای سیفاللهی، دانشجویانی که در تسخیر سفارت حضور داشتند، عاقبتهای متفاوتی پیدا کردند، فکر میکنم حدود ۳۳ نفر در دفاع مقدس به شهادت رسیدند، بقیه نیز به لحاظ اردوگاه سیاسی جایگاههای متفاوت و بعضا حتی متعارض پیدا کردند، چرا چنین اتفاقی افتاد؟ سوال دیگر این است که چطور شد دانشجویان پیرو خط امام، بعدها به پستهای سیاسی مهمی رسیدند؟
ببینید زمان تسخیر سفارت آمریکا یک فکر گروهی حاکم بر این حرکت بود و جریانی برای این کار به وجود آمد، اما به محض اینکه جریان تسخیر لانه جاسوسی به اتمام رسید، دانشجویان اطلاعیه دادند که تحت این عنوان (جریان دانشجویان خط امام) هیچگونه تلاش گروهی نخواهند داشت؛ یعنی این عنوان با پایان یافتن فصل گروگانها این عنوان توسط خود دانشجویان به تاریخ پیوست، اما شخصیتهای حقیقی افراد، طبیعی بود که به لحاظ طرز فکر و عملکرد سیاسی هریک به سمت و سویی میرود. هر کس آزاد است عقیده خود را دنبال کند، چرا که ما دیگر حرکت تشکیلاتی بعد از پایان یافتن حرکت تسخیر لانه جاسوسی نداشتیم و نمیتوانیم در مورد کارهای یکدیگر پاسخگو باشیم.
بعضیها رفتند در گروههای مختلف شرکت کردند و برخی دیگر نیز شرکت نکردند، برخیها به تلاشهای علمی خود ادامه دادند و برخی نیز در جبهه مسوولیتهای جنگی برعهده گرفتند و خیلیها شهید شدند و بخش اعظمی نیز به دنبال کار روزمره خود رفتند و وارد سیاست نشدند. دیگر این بستگی داشت به شایستگیهای هر فرد و گرایشها و تواناییهای او که به چه جایگاه سیاسی برسد. ضمن اینکه هرکسی پاسخگوی کردار، گفتار و مواضع خودش است. تنها در مقطع زمانی تسخیر لانه جاسوسی تا زمان آزادی گروگانها کار تشکیلاتی و گروهی توسط دانشجویان خط امام انجام شد، به محض اتمام ماجرا، کار تشکیلاتی نیز تمام شد و هر کسی مسیر خودش را ادامه داد؛ ضمن اینکه من فکر میکنم بیش از ۹۰ درصد افرادی که در آن حرکت بودند، به چارچوبهای آن حرکت اعتقاد دارند و الان هم حرکات آنها داخل نظام تعریف شده است و اگرچه برخی از آنها دارای یک افکار خاص سیاسی شدند، اما از چارچوب نظام و انقلاب خارج نشدند.
آیا در آن زمان که به دنبال تسخیر لانه جاسوسی بودید فکر میکردید که به چنین جایگاهی برسید؟
خیر بلکه فکر میکردیم دولت موقت و لیبرالها، پروندهای را برای ما به جرم تسخیر سفارت آمریکا درست کنند و محکمهای برای ما ترتیب دهند. هر فکری میکردیم غیر از اینکه روزی به مسوولیت برسیم. بعد از پایان یافتن ماجرا و آزادی گروگانها، به همراه عمده دوستان به سمت جبهههای جنگ رفتیم، چون به هر حال در آن زمان جنگ همچنان ادامه داشت. البته در جبهه همه یک شکل نبودند و بهتناسب تخصص و مسوولیتهای پیشین، هر کس در جایگاهی مشغول خدمت شد؛ اما به طور کلی گرایش اصلی دانشجویان به سمت سپاه، جنگ و بسیج بود.
بودند دانشجویانی که در انگیزهشناسی آن فرد بتوان مسائل دنیوی و رسیدن به پست و مقام را نیز مشاهده کرد؟
چون آن زمان دولت شهید رجایی در حال شکلگیری بود به خیلی از دانشجویان پستهای مختلفی را پیشنهاد کرد، اما واقعا همه استنکاف میکردند و قبول نمیکردند؛ چرا که میخواستند این نام و عنوان مقدس بماند و کسی فکر نکند دانشجویان به خاطر پست و ریاست چنین کاری انجام دادند؛ یعنی واقعا خیلی اصرار و تقاضا میشد، اما تا جایی که دانشجویان میتوانستند قبول نمیکردند، اما به هرحال در جایی که چاره نبود با اصرار زیاد میپذیرفتند. بنده شخصا چنین اقبالی را درکسی نیافتم. همه دوست داشتند در کنار رزمندگان در جبهه حضور یابند، بسیاری نیز شهید شدند.
چطور به این نتیجه رسیدید اسنادی که در دستگاه کاغذ خردکن رشتهرشته شده بود، قابل بازیابی است و چه کسانی این کار را انجام دادند؟
یکی از خاطرات عجیب و غریب همین بحث رشتههاست. وقتی ما گاوصندوقهایی که با چندین لایه محافظتی و سالنهایی را که فعالیت پودر کردن، رشتهرشته کردن و سوزاندن اسناد را برعهده داشتند یافتیم، به فکر احیای آنها افتادیم. طبقهبندی اسناد مختلف بود، مثلاً اسناد مهم را رشته رشته میکردند یا بعضی اسناد عادی دستنخورده باقیمانده بودند. برخی از اسناد مانند میکرو فیلمها را نیز پودر کرده بودند. اسنادی که پودر شده بودند، معلوم بود که از درجه اهمیت بالایی برخوردار بودند و به هیچ وجه قابل بازیابی نبودند.بازسازی و احیای اسناد محصول یک اراده پولادین بود که در دانشجویان به وجود آمد، میشد این اسناد را با یک تصمیم غلط سوار ماشینهای زباله کنند و آنها را دور بریزند، اما خوشبختانه در نهایت تصمیم گرفتیم که تلاش خود را بهکار گیریم شاید بتوانیم قسمتی از اسناد را بازیابی کنیم.
وقتی این راه انتخاب شد. طبیعی بود که برای این کار به نیروهای صبور و افرادی که زبان انگلیسی را بدانند و وقت ۲۴ ساعته بگذارند، نیاز داشتیم. مقداری از این نیروها را خود دانشجویان تامین میکردند و مقدار دیگر هم توسط دانشآموزانی که از نخبگان دبیرستانها بودند، فراخوانده و عضوگیری شدند. واقعاً چقدر چشم و اعصاب و وقت و انرژی و حوصله گذاشتند تا این رشتههایی که متفرق شده بود و بهصورت توده در آمده بود از طریق رنگ و جنس و صفحه کاغذ، فونت نوشته و رنگ نوشته بازسازی شوند. اسنادی که بعد از احیا ترجمه و منتشر شد و در آنها کاملا مشخص بود که خط مداخله آمریکاییها در مقدرات کشور به چه شکل است و چه شگردهایی دارند و چه کسانی برای آنها جاسوسی میکنند و …
خود شما در بحث چسباندن این اسناد بودید؟
من چند دفعه رفتم که هم ببینم کار به چه صورت است و هم اینکه اگر بتوانم به دوستان کمک کنم، اما دیدم که واقعا حوصله من جواب این کار را نمیدهد.
آیا یادتان هست که چه افرادی این کار را انجام میدادند؟
عرض کردم یک گروه دانشآموزی بود، بعلاوه تعدادی از دانشجویان که به عنوان کمیته احیا و نگهداری اسناد از سوی شورای لانه جاسوسی تعیین شده بودند.
آیا شما در تیم مدیریت انتشار اسناد حضور داشتید؟
در مورد انتشار اسناد، روال اینگونه بود اسناد بعد از بازسازی، ترجمه و در شورای لانه جاسوسی مورد بحث و بررسی قرار میگرفت و در مورد چگونگی انتشار آنها تصمیمگیری میشد. برخی از اسناد قبل از انتشار باید در اختیار حضرت امام قرار میگرفت و بعد از اجازه ایشان منتشر میشد. البته تا آنجایی که به یاد دارم، امام تمام موارد را گفتند، منتشر کنید.تقدم و تاخر زمانی انتشار اسناد در شورای لانه جاسوسی مطرح میشد، در برخی موارد امتیاز انتشار اختصاصی برخی اسناد را ما به برخی رسانهها واگذار میکردیم. مثلا خودم یادم هست در مورد یک سند که از مداخله آمریکاییها در کشور به دست آمده بود، برای انتشار اختصاصی با شبکهای از آمریکا که حاضر باشد به طور مستقیم این ماجرا را در آمریکا پخش کند، قرار گذاشتیم. در آن زمان سیانان حاضر شد بدون سانسور و به طور زنده این موضوع را پوشش دهد. به مرکز ماهوارهای صداو سیما رفتیم و خود من طرف مصاحبه با سیانان بودم. در ضمن در طول مصاحبه تست هم میکردیم که آیا واقعا برنامه به طور مستقیم در آمریکا پخش میشود یا خیر. یعنی دوستانی در آنجا بودند و تایید میکردند که برنامه به طور زنده در حال پخش است.
دیگر دوستانی که به همراه شما مسوولیت مدیریت انتشار اسناد را برعهده داشتند، چه افرادی بودند؟
عرض کردم همان اعضای شورای لانه جاسوسی بود که ترکیب آن امروز اظهر من الشمس است؛ به جز بنده آقایان اصغرزاده، میردامادی، بیطرف و باطنی عضو شورا بودند.
قبل از انتشار اسنادی که در ارتباط با گروههای سیاسی داخلی بود در مورد عواقب احتمالی همفکری و صحبت میشد؟
بله، طبعا ما برآورد داشتیم که افشای سندی که مثلاً یکی از اعضای دولت موقت را جیرهبگیر آمریکا معرفی میکرد، که هم برای ما و هم برای کشور عواقب دارد، اما مصالح ملی بالاتر بود. شفافیت و صداقت با مردم بالاتر از این بود که ما اینگونه ملاحظات فرعی را مورد توجه قرار دهیم.
برخی معتقدند که در تقدم و تاخر افشای اسناد انگیزههای سیاسی هم دخیل بودند، این مساله را قبول دارید؟
ما به هیچ وجه چنین ملاحظاتی را مورد توجه قرار نمیدادیم. به تدریج که اسناد احیا و سپس ترجمه میشد، ما آنها را تعیین تکلیف میکردیم. یا خودمان تعیین تکلیف میکردیم یا اگر مورد مهمی بود حضرت امام را در جریان میگذاشتیم تا طبق نظر ایشان عمل کنیم. یعنی این روند را اصلاً متوقف نمیکردیم. اینکه بگوییم نحوه انتشار این اسناد مطابق مصالحی باشد، خیر اینگونه نبود.ببینید یکسری انتقادات از سوی هر دو گروه است. زمانی که اسناد مربوط به امیر انتظام منتشر شد عملاً گروهی همچون نهضت آزادی شدیدا متضرر شد و بعدها این مساله انتقادات آنها را برانگیخت، از آنطرف هم عدهای در جناح راست معتقدند اگر اسناد مربوط به بنیصدر زودتر منتشر میشد شاید او اصلاً رئیسجمهور نمیشد که چنان مسائلی هم به وجود بیاید.
بله اسناد امیر انتظام زمانی منتشر شد که بر سر کار بود. در مورد بنیصدر هم ما سند مربوط به او را به مسوولان نظام منتقل کرده بودیم و اینگونه نبود که آن را پیش خود نگه داریم. دلیلی هم نبود که ما چنین کاری کنیم، بنیصدر از همان لحظات اول تسخیر لانه جاسوسی شمشیر خود را از رو بسته بود. منتهی در مقطعی هنوز رئیسجمهور نشده بود با تاکتیک نرم مبارزه میکرد اما وقتی رئیسجمهور شد با تاکتیک سخت در مقابل ما ایستاد و رسما به ما گفت از چریکهای فدایی بدترید و دولت در دولت درست کردهاید.
پس شما قبل از اینکه بنیصدر به عنوان رئیسجمهور انتخاب شود اسناد آن را به دست آورده و در اختیار مقامات قرار داده بودید؟
بله ما قبل از رئیسجمهور شدنش اسناد مشخص و گزارش آن را به مسوولان کشور منتقل کرده بودیم.
اسلحه را از نیروهای نظامی گرفته بودید؟
بله، وقتی امام حرکت را تایید کردند و ما دیدیم که باید گروگانها را نگه داریم تا مقاصد سیاسی ما اجابت شود نیاز به اسلحه داشتیم.
خاطره منتشر نشده ازاین مساله دارید؟
خیلی خاطره دارم، ماندهام کدام را بگویم. خاطرهای که برای خودم خیلی جالب بود این بود که همه ما به نوعی نگران بودیم که امام چگونه با این حرکت مواجه میشوند، یعنی میترسیدیم که ایشان کارمان را تایید نکنند. ولی وقتی که خبر به استحضار امام رسید، جملهای فرمودند که برای ما خیلی خاطرهانگیز شد و واقعاً در پوست خود نمیگنجیدیم و آن این بود که «خوب جایی را گرفتید و آن را محکم نگه دارید». معلوم شد که این حرکت چقدر به دل امام نشسته است و این برای ما خیلی خوشحال کننده بود. این جمله امام واقعاً آرامش خاصی به ما داد.
به طور کلی امام ما را خیلی خوب تحویل میگرفتند، هم در ادبیات کلامی و هم در جلساتی که خدمت ایشان میرسیدیم، احساس انبساط خاطر را درک می کردیم و این باعث شعف ما میشد. یکی دیگر ار خاطرات این بود که چون گروهها و شخصیتهای سیاسی مختلف در آن روزها برای بازدید از ساختمان لانه میآمدند، حرکاتشان برای ما جالب بود از جمله آنها آقای قطبزاده وزیر خارجه و خود بنیصدر بود، آنها در خارج ظاهرا مشکلاتی با هم داشتند و وقتی با یکدیگر به لانه جاسوسی میآمدند رفتارشان خیلی دیدنی بود. هیچیک نمیتوانست دیگری را تحمل کند. قطبزاده میگفت اگر بنیصدر به جای اینقدر که میگوید من، بگوید مکتب من، از عرفای بزرگ میشود. متقابلا بنیصدر نیز علیه او صحبت میکرد.
اگر روزی که این کار را انجام دادید از تمام پیامدهای داخلی و خارجی آن اطلاع میداشتید، باز هم این کار را میکردید؟
صددرصد، به هیچ عنوان پشیمان نیستم.