سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های شنبه

سرمقاله روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت،جمهوری اسلامی و ... را میتوانید اینجا بخوانید:

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

روزنامه کیهان در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان مطلبی را با عنوان«اگر کمي از آمريکايي ها يادبگيريم»به قلم حسین شمسیان به چاپ رساند که به شرح زیر است:


روزی که امام، عزای بر سیدالشهدا(ع) و پرچم سوگواری را به علم مبارزه تبدیل کرد، کسی فکر نمی‌کرد که این بیرق آسمانی الهام‌بخش، بتواند چنین تحول شگرفی در ملت ما و دیگر آزادگان جهان پدید آورد. امسال که سیزده آبان با شب اول محرم مصادف است بار دیگر پیوند ناگسستنی استکبارستیزی ما با انقلاب پرشور عاشورا تجلی عینی پیدا می‌کند آنها که حسینی‌اند و شور او را در سر دارند به کمالی رسیده‌اند که به راحتی از دیگران متمایز می‌شوند.

یک نمونه این کمال و شعور را می‌توان در حرکت مردم ایران در سی‌و چهار سال پیش سراغ گرفت. مردم ما از روز نخست آمریکا را دشمن اصلی و به فرموده امام راحل(ره) شیطان بزرگ می‌دانستند اما خیلی‌ها که آن روزها بر مسند موقتی نشسته بودند از این موضع امام خرسند نبودند و پنهانی با آنها مذاکره می‌کردند اما جوانان ما، با شعور و کمال خود کشف کردند که آمریکا در تهران سفارتخانه ندارد! جاسوسخانه‌ای تمام‌عیار و به وسعت تحقیر یک ملت دارد پس شجاعانه لانه جاسوسی را تصرف کردند و جاسوسان را به گروگان گرفتند. اما دنیا سی و چهار سال بعد این راز را فهمید! تازه امروز معلوم شده که آمریکا از کشورهای به ظاهر متحد و دوست هم جاسوسی می‌کند و اتفاقا نشریات برخی کشورهای اروپایی کلمه «لانه جاسوسی» را برای سفارت آمریکا بکار می‌برند!

زخم کاری فهم مردم ایران بر هیمنه و هژمونی پوشالی آمریکا، روزبه‌روز عمیق‌تر شد و موج بیداری و قیام علیه آمریکا، به سراسر جهان رسید. برای سرکوب ملتی که فقط می‌خواست خودش باشد و کسی در امورش دخالت نکند، آمریکا از هیچ کوششی فروگذار نکرد. آنها روابطشان را با کشور ما قطع کردند و میلیاردها دلار از دارایی‌های ما را بلوکه کردند. همه اینها از آن‌رو بود که ماهیت قیام عاشورایی ما را نمی‌شناختند و فکر می‌کردند با تحریم اقتصادی یا تحمیل جنگ، عقب‌نشینی می‌کنیم، تصور نمی‌کردند که ما همچون مقتدایمان حسین(ع) به استقبال شهادت می‌رویم. آنچه آنها در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب با ملت ما کردند، تاریخی مفصل و عبرت‌آموز است و نشان از آن دارد که آمریکا به معنای واقعی کلمه هر روز توطئه‌ای علیه ما طراحی کرده است. هیچ تفاوتی هم بین جمهوری‌خواه یا دموکراتشان نبود و نیست.

 اگر در دهه شصت ریگان جمهوری‌خواه در اوج جنگ مردم ما را «وحشی» خطاب کرد، امروز هم در دولت دموکرات‌ها وندی شرمن با وقاحت هرچه تمام‌تر فریب و نیرنگ را جزئی از دی‌ان‌ای مردم ما می‌داند! آن روز امام در پاسخ ریگان فرمود: «وحشی آن است که نمی‌گذارد به او تعدی کنند یا آنکه به ملتها تعدی می‌کند؟ بی‌حساب نباید حرف زد! شما اگر رفراندم کنید بین ملتهای دنیا که امروز وحشی‌ترین ملتها کیست، گمانم اینست که اگر آمریکا به اتفاق‌آرا نباشد، اکثریت است».امروز در پاسخ وندی شرمن، بیلبوردهای تبلیغی علیه آمریکا را از سطح شهر جمع‌آوری می‌کنند! به راستی چه چیزی عوض شده که عده‌ای چنین می‌کنند؟! چرا عده‌ای از راهپیمایی سیزده آبان امسال ناراحتند و مستقیم و غیرمستقیم تلاش دارند از برپایی پرشکوه آن جلوگیری کنند؟! آیا بیش از نیم قرن دشمنی آمریکا با ما به پایان رسیده است؟! آیا حمله آمریکا به طبس را فراموش کردید؟! آیا حمله مستقیم به هواپیمای مسافربری در آسمان خلیج‌فارس- که حمله‌ای بی‌سابقه در تاریخ جنگهای جهانی است- فراموش شده است؟!

 آیا بوش پدر به فرمانده ‌همان ناوی که هواپیمای مسافربری ما را ساقط کرد نشان افتخار نداد؟! نشان افتخار برای کشتن 290 زن و مرد و کودک مسافر! آیا این آمریکا نبود که در زمان کلینتون با تصویب طرح داماتو، سرمایه‌گذاری در ایران را ممنوع کرد؟ آیا جرج‌بوش، ایران را محور شرارت و حامی و صادرکننده تروریسم معرفی نکرد و ما را در صف حمله بعد از عراق و افغانستان قرار نداد؟ اگر همه اینها را فراموش کرده‌اید این را هم فراموش کرده‌اید که اوباما تنها چهار روز پس از مکالمه تلفنی با رئیس‌جمهور محترم کشورمان، در دیدار با نتانیاهو از تشدید تحریم‌ها سخن گفت و اعلام کرد که حتی گزینه نظامی هم روی میز است تا به وسیله آن به ایران فشار بیاوریم!؟ آیا همین دیروز در کنگره آمریکا بحث بر سر وضع جدیدترین تحریم‌ها علیه ایران نبود؟! آیا همین دیروز سناتورها بر افزودن فشارها و تصویب تحریم‌های جدید در صنایع و معادن تأکید نکردند!؟

یا باید بگوئیم همه اینها دروغ و افسانه است و یا واقعی بودن آنها را بپذیریم. اگر دروغ نیست- که نیست- چه اصراری بر عقب‌نشینی در برابر گردنکشی وقیحانه آنها دارید؟! پس از آن همه دشمنی، تشخیص دست چدنی از دستکش مخملی دشوار است؟! می‌دانیم که دنیای استکبار برای ایجاد انسجام بین مردم خود، دشمنان موهوم و خیالی درست می‌کند و بعد با تبلیغ وسیع و گسترده و صرف میلیاردها دلار سعی در هراساندن مردم از آن و ایجاد نوعی وفاق اجتماعی در برابر آن می‌کند. از حمله موجودات فضایی تا وجود سلاح‌های کشتارجمعی در عراق و... نمونه‌هایی از این ترفند است. ملت ما که نیازی به سناریوسازی ندارد اما به واقع دشمنی آمریکا با مردم ما، عنصر اتحاد و وحدت کلمه یک ملت نیست؟! و آیا حذف این عنصر از جامعه، فرجام خوشی خواهد داشت!؟ یقینا غریو و فریاد مرگ بر آمریکا،مذاکره‌کنندگان ما را پشت هر میز مذاکره‌ای به مراتب قدرتمندتر از آن نشان می‌دهد که قابل بیان باشد! وقتی دشمن به اقتدار و انسجام مردم و مسئولینش پی ببرد، جرأت رجزخوانی و تمسخر مقامات و مسئولانش را به خود نخواهد داد.

 آیا این تمسخر مقامات دیپلمات ما نیست که آنها ساعتی پس از مذاکره، با لحنی گزنده بگویند تا ایران چنین و چنان نکند و عملا گام‌هایی برای اعتمادسازی! برندارد ما هیچ اقدامی نمی‌کنیم!؟ به راستی فرجام این سخنان چیست و اعتمادسازی چه مفهومی دارد؟ به نظر می‌رسد بهترین راه اعتمادسازی است اما اعتمادسازی در داخل و برای مردمی که به شما اعتماد کرده‌اند. اگر مردم ببینند که هم و غم مسئولینشان، تلاش در راه ساخت ایرانی آباد و مستقل و عزتمند است از جان و دل مایه می‌گذارند و همه سختی‌های این راه پرافتخار را به جان می‌خرند. این برگ برنده ارزشمندی است که در مذاکرات به کارتان خواهد آمد. مردم فراموش نمی‌کنند که تنها چهار سال پیش بود که آمریکایی‌ها برای براندازی رسمی نظام ما مستقیما وارد میدان شدند و فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 را طراحی کرده و به صحنه آوردند.

 شما هم فراموش نکنید! مردم فراموش نمی‌کنند که هفته پیش عده‌ای از بهترین فرزندان این مرز و بوم به دست آنها که از سوی آمریکا حمایت و سازماندهی می‌شوند در مرز سراوان به خاک و خون غلتیدند، شما هم فراموش نکنید! فراموش نکنیم که عباس‌ابن علی «علیهم السلام» چون امان‌نامه شمر را نپذیرفت، سربلند شد و ستاره‌اش بر تارک شهیدان کربلا درخشید وگرنه راه وادادگی و تسلیم هرگز بسته نبوده است اما امام ما فرمود: «اگر بند بند استخوان‌هایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعله‌های آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزند و هستیمان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند، هرگز امان‌نامه کفر و شرک را امضا نمی‌کنیم».

محمد سعید احدیان در مطلبی با عنوان«اگر کمی از آمریکایی ها یاد بگیریم»پیرامون سیزده آبان در ستون سرمقاله روزنامه خراسان اینگونه نوشت:

در آستانه سيزده آبان اين سوال توسط بخشي از نخبگان و افکارعمومي مطرح مي شود که آيا با توجه به رويکردي که دولت يازدهم در تعامل با دنيا و خصوصا آمريکا در پيش گرفته است آيا ادامه شعار مرگ برآمريکا لطمه اي به اين رويکرد نمي‌زند؟ آيا بهترنيست به سمت حذف اين شعار در ادبيات سياسي خود پيش برويم؟

جواب به اين سوال درعين حالي که براساس ادبيات ديپلماتيک پذيرفته شده در دنيا خيلي ساده است اما به دليل حواشي ايجاد شده از جمله اقدام غيرهماهنگ سايت آيت الله هاشمي رفسنجاني که بعدا مورد اعتراض ايشان قرار گرفت و همچنين نصب بيلبوردهاي "صداقت آمريکايي" وفشاردولت براي برداشتن آن ها ضروري به نظر مي رسد. ضمن اينکه تاکيد مي شود در اين تحليل بدون درنظر گرفتن منافع بلند مدت ملي و نگاه هاي ايدئولوژيک و فقط بر اساس بررسي هزينه فايده ديپلماتيک مورد بررسي قرار مي گيرد.

در ادبيات جهاني دو مساله مرتبط با بحث ما کاملا پذيرفته شده است اولين بحث، مساله "استقلال قوا" است اززماني که "منتسکيو" بحث تفکيک قوا را مطرح کرد استقلال قوا نيز به عنوان يک اصل مورد پذيرش قرار گرفت. براين اساس قوه مقننه و قضاييه در ساختاري مستقل، از استقلال کامل نسبت به قوه مجريه يا همان دولت مصطلح محسوب مي شوند به همين دليل است که ما مي بينيم همزمان که کشورهاي اروپايي ايران را تحريم کرده اند، برخي دادگاه هاي اروپايي حکم برنقض برخي از اين تحريم ها داده اند. البته نبايد فراموش کرد که اين استقلال به رغم ادعاي دولت ها هميشه نيز کاملا واقعي نبوده است اما در هرصورت واقعي يا غيرواقعي بسياري از کشورها درديپلماسي خود از اين اصل پذيرفته شده براي بالابردن قدرت چانه زني شان استفاده مي کنند.

مثال عيني وامروزي اين مساله را مي توان استراتژي بلندکردن چماق کنگره آمريکا برسرمذاکرات هسته اي ايران توسط رسانه ها و دولتمردان اين کشور عنوان کرد تا هويج مذاکره کنندگان براي ما شيرين تر جلوه کند. چه بين ديدگاه هاي دولتمردان آمريکا و سناتورها و نمايندگان آمريکا اختلافي وجود داشته باشد و چه نداشته باشد آنچه روشن است اين مساله از ديدگاه دستگاه ديپلماسي ما، يکي از مهمترين موانع دولت اوباما براي پذيرفتن حقوق ايران محسوب و اعلام شده است به روشني مي توان فهميد که اين نگاه تا چه ميزان مي تواند در بالابردن قدرت چانه زني ديپلمات هاي اين کشور موثر باشد و به راحتي زمينه پياده سازي تاکتيک قديمي چماق و هويج را مهيا کند.

ممکن است اين سوال ايجاد شده باشد که استقلال قوا که ارتباطي به بحث «مرگ برآمريکا» يا ماجراي نصب بيلبوردهاي «صداقت آمريکايي» ندارد؛ چرا که در اين دو مساله مجلس يا قوه قضاييه نقشي بازي نمي کنند. جواب را درعين روشن بودن با يک سوال پاسخ مي دهم: هنگامي که يک کشور به راحتي از ظرفيت مستقل بودن قوه مقننه خود که جزئي از ساختار حکومت محسوب مي شود، آيا دولتمردان ما بايد نسبت به ديدگاه و رفتار نهادهايي که به صورت ساختاري هيچ نسبت رسمي با دولت ندارند احساس نگراني کنند يا مي تواند و بايد از آن به عنوان فرصتي براي ظرفيت سازي در مذاکرات استفاده کنند؟

به نظر مي رسد مفيد باشد که اينجا به دومين اصل پذيرفته شده در ادبيات نظام بين الملل يعني تفاوت قائل شدن بين "نهادهاي حکومتي و نهادهاي مدني" اشاره کنيم در اين اصل پذيرفته شده حتي اگر به راحتي استقلال قوا براي کشورهاي ديگر باورپذير نباشد، وجود تفاوت ديدگاه بين نهادهاي مدني با سياست هاي دولت ها پذيرفته شده است مثال معروف قديمي اين امر جايزه اي است که توسط بنياد پانزده خرداد براي کشتن سلمان رشدي گذاشته شده است و هرساله نيز آن را تمديد مي کند (سال گذشته با 500هزاردلارافزايش به 3ميليون و 300هزار دلاررسيد) موضع پذيرفته شده دولت‌هاي جمهوري اسلامي در اين باره تعلق داشتن جايزه مذکور به نهادي غيردولتي و از خود سلب مسئوليت کردن بوده است (بگذريم از حکم حضرت امام که براساس سياست رسمي جمهوري اسلامي، حکم يک مرجع ديني و نه رهبرجمهوري اسلامي اعلام مي شود) با اين وصف و توجه به اين نکته که شعارمرگ برآمريکا توسط مردم و نه حتي نهادهاي مدني صورت مي گيرد، اگر نهادي مدني برشعار مرگ برآمريکا تاکيد کرد يا تابلوهايي با مضامين بي اعتمادي به آمريکا نصب کرد يا حتي بخشي ديگر از حکومت، قوي تر از گذشته براستکبارستيزي تاکيد داشت و تصريح کرد، اين مساله نه تنها بر خلاف گفته آقاي عراقچي از جمله مصاديق تشتت آراي مخرب نيست بلکه بهترين فرصت براي بالا بردن قدرت چانه‌زني مذاکره کنندگان هسته اي محسوب مي شود.

اين که کشورهاي غربي بدانند که مذاکره کنندگان هسته اي بايد علاوه براين که خودقانع مي شوند و اعتمادشان جلب مي‌شود، افکارعمومي و ديگر اشخاص و بخش هاي ديگر حکومت را نيز راضي کنند بهترين امکان براي نپذيرفتن امتيازخواهي‌هاي غيرمنطقي و قبولاندن پيشنهاد منطقي خود است.به نظر مي رسد لازم است مذاکره کنندگان هسته اي ما وجود ادبيات ضدآمريکايي را يک فرصت تلقي کنند و به جاي اينکه تلاش کنند ادبيات سياسي مردم تغيير کند، در مذاکرات هسته اي از ادبيات ضدآمريکايي مردم به عنوان عامل فشاري براي پيشبرد اهداف خود استفاده کنند.

روزنامه رسالت در ستون سرمقاله خود مطلبی را با عنوان«پيرجمعيتي به مثابه شبکه ”بحران"» از دکتر حامد حاجی حیدری پیرامون پیش روی کشور به سمت میانگین سنی بزرگسال و پیر جمعیتی به چاپ رساند:


مقام معظم رهبري، آيت الله سيد علي حسيني خامنه‌اي، در پيام به همايش ملي «تغييرات جمعيتي و نقش آن در تحولات مختلف جامعه» فرمودند: «کشور بايد برود به سمت افزايش جمعيّت؛ البته، به نحو معقول و معتدل».ايشان ابرام داشتند که مسئله‌ نماي جوان براي کشور يک مسئله‌ اساسي، مهم و تعيين‌کننده است و کشورهايي که در دنيا دچار پيري جمعيت شده‌اند، به دشواري، راه علاجي براي مشکلات ناشي از آن يافته‌اند که لازم است براي حل اين مشکل در کشور کار علمي، عميق و اساسي صورت پذيرد.”بحران" چيست؟منظور از «بحران»، شبکه‌اي از مسائل مهم و مبرم است که ضرورت رسيدگي فوري دارند، و در عين حال، مداخله براي حل يا تخفيف هر يک از آنها، منجر به تشديد مسائل ديگر مي‌شود.

در جريان يک ”بحران"، اصلاح مسائل مهم‌تر، بايد با پرداخت هزينه‌هايي صورت گيرد؛ به قيمت تشديد برخي مسائل ديگر که مي‌توانند به مرور تسکين يابند، يا در صورت عدم تسکين، آسيب کمتري وارد آورند، يا جمعيت کمتري را درگير خود کنند.ما و تقريباً تمام اهالي ممالک دنيا، در شرايط فعلي با مجموعه‌اي از مسائل عمده مواجهيم که با هم تلاقي کرده‌اند، و به «بحران» تبديل شده‌اند. از اين قرار، شايد حق با برخي توسعه‌شناسان باشد که بگويند، امروز مسئله جهان، ديگر «توسعه» نيست، بلکه «مديريت بحران» و جلوگيري از وخيم‌تر شدن اوضاع است.

ابهام در ”بحران"هاي اجتماعي


بحران‌هاي اجتماعي، معمولاً علائم آشکار وقوع بحران‌هاي طبيعي، اقتصادي، يا سياسي را ندارند، مانند مسائل جمعيتي که پس از بيست سال، در قامت يک بحران تمام عيار سر باز مي‌کنند، و چنان در وسط يک شبکه گم مي‌شوند که معلوم نمي‌شود که هسته بحران بوده‌اند.
آنچه در علاج بحران اجتماعي بيش از هر چيز اهميت دارد، تشخيص آستانه وقوع آن است. اگر تشخيص وقوع بحران اجتماعي، بموقع صورت نگيرد، حل مسائل در شرايط عادي ادامه خواهند يافت، و فرصت‌ها براي حل مسائل عمده‌تر از دست خواهند رفت. با اين ابهام، فرصت واکنش ساخت‌يافته به وضعيت از دست مي‌رود. در اين وضع، ديگر نمي‌توان کاري براي مديريت بحران کرد، و نوعي «سرسام» جاي بحران را خواهد گرفت.

چيزي که در مورد بحران اجتماعي، معمولاً کار تشخيص و هشدار آستانه وقوع را دشوارتر مي‌کند، اين است که براي مدت‌هاي مديد، روشنفکران و روزنامه‌نگاران، عادت داشته‌اند تا کوچک‌ترين مسئله مد نظر خود را براي جلب اهتمام جامعه با عنوان «بحران» يا «Crisis» بنامند، اين كار، وزن اين واژه را کم کرده است.

صورتبندي شبکه ”بحران" امروز ما در ارتباط با پيرجمعيتي


فرجام برنامه بيست ساله کنترل جمعيت، به سوي صورت‌بندي واقعي يک «بحران» پيش مي‌رود، و به گمان من مهم است که در همين قد و قامت درک شود، تا راه‌حل‌هاي درستي پيشنهاد شوند.در آن ابتدا، مجموعه‌اي از مسائل با هم تلاقي کرده بودند؛ شرايط پس از جنگ، ضرورت آغاز دوران خيز توسعه، ضعف مفرط در اقتصاد خانوار، زياده‌باري در هزينه‌هاي آموزشي دولت، صعود توقعات رفاهي مردم پس از جنگ، الزامات برنامه‌هاي توسعه، و ظهور عوارض جمعيتي انفجار مواليد (Baby Boom) در فاصله سال‌هاي 1353 تا 1356. البته در آن وقت، شعار «دو تا بچه کافيه»، به قدر کافي دقيق نبود. قرار بود که براي احتراز از پيري جمعيت، به ازاي هر زوج، دو و نيم جايگزين متولد گردد، به اين ترتيب که در شهرها دو فرزند، و در روستاها سه فرزند، متولد شوند که با توجه به نسبت آن وقت جمعيت روستايي و شهري، معقول مي‌نمود. ولي در عمل، آنچه بايد صورت مي‌گرفت، انجام نشد، و نشد که انجام بشود. بخشي از آن هم برمي‌گشت، به نرخ شتابان شهرنشيني و تحولات فرهنگي ناشي از فرآيند توسعه و مدرنيزاسيون که مطالبه پيشرفت فردگرايانه را در همه افراد تقويت مي‌کرد، و زندگي خانوادگي و خويشاوندي را در رده بعدي اهميت قرار مي‌داد.

اما، امروز، مسائل قوميت‌ها، تغيير موازنه جمعيتي کشور، و پيري جمعيت، فوريت تحقق يک سياست جمعيتي معقول در حدود 5/2 مواليد به جاي 2 والد را گوشزد مي‌کند.به رغم ضرورت مداخله فوري براي جلوگيري از وقوع يک مسئله غامض جمعيتي، امروز، حل اين مسئله با شبکه‌اي از مسائل تلاقي کرده است چگونگي اين تلاقي، صورت‌بندي يک «بحران» را پديد آورده است؛ فشار عظيم بر اقتصاد خانواده، بالا رفتن نامناسب سطح و معيارهاي سبک زندگي، بحران جهاني اقتصاد، شرايط دشوار بي‌سابقه‌ترين تحريم‌هاي تاريخ عليه ايران، نارسايي مفرط در علوم انساني براي تخمين و مديريت شرايط فعلي، عدم توازن در جمعيت شهري و روستايي، الزام در اصلاحات ساختاري در اقتصاد، فضاي ناامن منطقه‌اي، پيچيدگي در تنظيم اقتدار دولت و بخش خصوصي که به شدت فربه شده است، غموض در موازنه قدرت قوا که منجر به بروز مسائل گاه گاه بين دولت و مجلس مي‌شود، تهاجم فرهنگي غرب، بر هم خوردن موازنه قدرت رسانه‌اي و شبکه‌اي، و... .

اينها مسائلي هستند که با هم تلاقي دارند، و مداخله در حل هر يک از اين مسائل، و بويژه کوشش براي پيشگيري از وقوع پيري جمعيت، مسائل ديگر که خصوصاً اقتصاد خانواده و توانمندي دولت براي حل مسائل خانواده را برجسته مي‌سازد.بويژه، جمع سه اقدام، يعني پيشگيري از وقوع پيري جمعيت، اقتصاد بحران‌زده خانواده و نحيف شدن مفرط دولت در سايه سياست‌هاي خصوصي‌سازي، سه ضلع اصلي بحران را تشکيل مي‌دهند. و زنجير‌وار، شرايط را به سوي وقوع «بحران» اجتماعي پيش مي‌برند.

فرجام: متدولوژي مديريت بحران


تشخيص «بحران»، مستلزم داشتن ديدي کلي نسبت به شبکه اهداف و اولويت‌هاي مرتبط به هم جامعه است. در اين زمينه، ميثاق‌هاي ملي و اعتقادهاي مشترک و با عمق تاريخي، اهميت اصلي را دارند.•سپس، بايد اولويت‌هاي زيربنايي‌تر جامعه از مسائل سطحي‌تر متمايز شوند.سپس، بايد مسائل متوجه به هر يک از اولويت‌ها را شناسايي و تعريف کرد و شدت و حدت هر يک از مسائل را تعيين نمود.سپس، بايد فهرست اقدامات و منابع و پيش‌نيازهاي حل هر يک از مسائل را تعيين کرد.سپس، بايد اشتراکات و تلاقي‌هاي اقدامات و منابع و پيش‌نيازها کشف شوند.سپس، بايد کمبودها در منابع و پيش‌نيازها، يا تضادها در اقدامات لازم براي حل مسائل، دقيقاً يافت شوند.سپس، بايد دريافت که آيا لزوماً حل برخي مسائل با حل برخي مسائل ديگر تصادم دارند يا خير؟ و از آن مهم‌تر، اين که با لحاظ عامل زمان، مي‌توان گفت که با توجه به چشم‌انداز معقول آينده مي‌توان به بهبود شرايط در مرور زمان اميدوار بود يا خير؟اين‌ها، گام‌هايي است که بايد در رويارويي با مسئله پيري قريب‌الوقوع جمعيت برداريم.

«درباره شعار "مرگ بر آمريكا"» عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:


در آستانه 13 آبان، روز ملي مبارزه با استكبار جهاني قرار داريم. طي هفته‌هاي گذشته در صحنه داخلي بازار بحث درباره حذف يا عدم حذف شعار "مرگ بر آمريكا" داغ بود و اين روزها نيز اين موضوع در محافل مختلف كاملاً مطرح است. در اين زمينه، چند نكته بايد مورد توجه قرار گيرند.اول آنكه اصل بحث درباره موضوع حذف يا عدم حذف شعار "مرگ بر آمريكا" بعد از آنكه به هر دليل در صحنه سياسي كشور مطرح شد، هم مفيد است و هم لازم. با مطرح شدن نقطه نظرهاي موافق و مخالف در اين زمينه، نسل جديد با اصل موضوع آشنا مي‌شود و دولتمردان آمريكائي نيز متوجه مي‌شوند كه جامعه ايران هنوز در برابر عملكردهاي آمريكا موضع دارد و مردم ايران نسبت به اين موضوع حساس هستند. علاوه بر اين، تضارب آراء همواره مفيد است و هرگز نبايد از مطرح شدن اين قبيل بحث‌ها نگران شد.

 البته ترديدي نيست كه اقدام سايتي كه بدون هماهنگي‌هاي لازم و بدون در نظر گرفتن شرايط زماني موضوع حذف شعار "مرگ بر آمريكا" را با انتساب به نظر امام مطرح كرد، قابل توجيه نيست و نوعي امتياز دادن به دشمن در شرايطي است كه هيچ امتيازي را بدون گرفتن امتياز متقابل نبايد داد.دوم آنكه تضارب آراء و نقد عملكردها و نقطه نظرها، آدابي دارد كه بدون پاي بندي به آنها هيچ اقدامي تحت اين عناوين قابل پذيرش نيست و صرفاً موجب تشنج در جامعه و دور شدن از واقعيت و فراهم ساختن زمينه براي بهره‌برداري دشمنان خواهد شد. حرمت شكني، تهمت زدن، انكار واقعيت‌ها،‌ بداخلاقي‌ها و بددهني‌ها هرگز نه تنها كمكي به فهم و درك مطالب و رشد فكر و فرهنگ نخواهد كرد بلكه افكار و اذهان را نسبت به مرتكبان اين امور بدبين مي‌كند و نتيجه عكس مي‌دهد. اين واقعيت را در 8 سال گذشته و در انتخابات اخير رياست جمهوري تجربه كرده ايم.

بدون ترديد، عملكرد منفي رسانه ملي و بعضي رسانه‌هاي مكتوب و مجازي، در شكست تفكر افراطي و پيروزي تفكر اعتدالي مؤثر بود. زمان فريب دادن افكار عمومي باا بزارهاي رسانه‌اي سپري شده و تنوع رسانه‌ها اجازه چنين كاري را به هيچكس نمي‌دهد. بنابر اين، همه بايد با رعايت ضوابط و چارچوب‌هاي اخلاقي، آداب نقد و پاي بندي به صداقت وارد عرضه شوند تا بتوانند به تضارب آراء و رشد فكر و فرهنگ كمك نمايند. متأسفانه در هفته‌هاي اخير و در مبحث حذف يا عدم حذف شعار "مرگ بر آمريكا" اين اصول و آداب رعايت نشد و به همين دليل، آنچه مطرح شد تضارب آراء و نقد نبود بلكه جدال بي‌حاصل بود كه مردم به ويژه نسل جديد را نسبت به اصل موضوع با سؤال‌هاي بي‌جواب بيشتري مواجه ساخت و مشكلي را براي آنها حل نكرد. صاحبان قلم و اهل نظر قطعاً مي‌توانستند با رعايت آداب نقد، اين مبحث را به نتيجه‌اي قابل قبول برسانند، به سؤال‌هاي موجود در اذهان جوانان پاسخ‌هاي قانع كننده بدهند و تكليف اين موضوع را براي هميشه روشن كنند.

و سومين نكته اينكه تكليف "شعار مرگ بر آمريكا" را روش دولتمردان آمريكائي در مذاكراتي كه با هيأت ايراني خواهند داشت و از طريق برخوردي كه با واقعيت‌هاي موجود در روابطشان با ايران خواهند كرد، روشن خواهد نمود. اين، چيزي نيست كه صاحبان قلم و اظهارنظر كنندگان در محافل سياسي يا صفحات روزنامه‌ها و سايت‌ها تكليف آن را مشخص كنند. نظام جمهوري اسلامي نيز هرگز شعار "مرگ بر آمريكا" را يك شعار ابدي ندانسته و شخص امام خميني نيز بارها تأكيد كردند آمريكا اگر از خوي استكباري دست بردارد، جمهوري اسلامي ايران مي‌تواند در رابطه خود با واشنگتن تجديدنظر نمايد. امروز نيز نظر مسئولان نظام جمهوري اسلامي همين است و به همين دليل شعار "مرگ بر آمريكا" تا زماني كه دولتمردان آمريكائي در رفتار خود با ايران تجديدنظر نكنند، ادامه خواهد داشت و تنها زماني قابل حذف خواهد بود كه به تشخيص مسئولان نظام جمهوري اسلامي، آمريكا از خوي استكباري دست برداشته باشد و در تعهداتي كه مي‌سپارد عملاً صداقت نشان دهد.

اكنون كه در آستانه 13 آْبان قرار داريم، گفتارها و رفتارهاي افراد، گروه هاو جناح‌هاي سياسي نبايد بگونه‌اي باشد كه ناظران خارجي تصور كنند در نظام جمهوري اسلامي بر سر چگونگي برخورد با آمريكا اختلاف نظر وجود دارد. همه بايد از استمرار شعار "مرگ بر آمريكا" در اين روزها حمايت كنيم بطوري كه يك جمع يا دستگاه و يا جناح خاص اين شعار را اختصاصي خود نداند و مقاومت در برابر زياده خواهي‌هاي آمريكا مربوط به آحاد مردم ايران دانسته شود. واقعيت هم همين است كه هيچ فرياد، گروه، حزب و جناح و يا دستگاه دولتي در ايران، طرفدار تسليم شدن در برابر زياده خواهي‌هاي آمريكا نيست و همه خواستار عقب نشيني آمريكا از زياده خواهي‌ها و احقاق حقوق ملت ايران براساس معيار قرآني "لاتظلمون ولاتظلمون" هستند.

دولت يازدهم نيز براساس قانون اساسي جمهوري اسلامي و چارچوب‌هاي كلي تعيين شده توسط رهبري به تلاش خود براي حل و فصل مسائل هسته‌اي و مناقشات و اختلافات با آمريكا ادامه خواهد داد و به خود اجازه نمي‌دهد مرتكب هيچ اقدامي خارج از اين چارچوب و بدون رعايت اصول و ضوابط شود. همه موظفند خطوط قرمز را رعايت كنند و منافع و مصالح كشور و ملت را بر منافع خود و گروه و جناح خود ترجيح بدهند. اين،‌ راه صحيح تأمين حقوق قانوني مردم ايران و وادار ساختن دولتمردان آمريكائي به كنار گذاشتن زياده خواهي و قلدري است.

دکتر پویا جبل عاملی ستون سرمقاله دنیای اقتصاد را به مطلبی با عنوان«جبران کسری بودجه یارانه»اختصاص داد که در زیر میخوانید:

بی‌تردید برای روال فعلی یارانه‌های نقدی باید کاری کرد. یارانه نقدی قرار بود تا مکانیسم قیمتی بازار را بار دیگر احیا کند تا فعالان اقتصادی بتوانند با قیمت‌های نسبی ناشی از عملکرد بازار به کار بپردازند و به این شکل بهره وری اقتصاد افزون شود؛ اما حال با عدم تغییر در قیمت حامل‌های انرژی و تورم بالا، عملا این هدف اصلی از دست رفته است.ضمن آنکه پدیده دیگری نیز نمود یافته که گویی پیش از این نیز وجود داشته؛ اما دولت قبلی بروز نمی‌داد و آن کسری بودجه هزارميلياردتوماني يارانه نقدي در هر ماه است.این امر بدیهی است که باید استراتژی دائمی دیگری را برای پرداخت یارانه عملی کرد؛ اما تا آن زمان باید راه‌حلی عملی را ارائه داد که بتواند دو مشکل فوق را برطرف کند و به نظر می‌رسد که راه‌حلی برای آن وجود دارد. دولت از سال گذشته قیمت حامل‌های انرژی را افزایش نداده است و عملا به سوی یارانه کالایی گام برداشته است.

در حالی که حتی صندوق بین‌المللی پول هم طرح یارانه نقدی و عملیاتی شدن آن را در همان ابتدای اجرای آن ستود و یکی از وجوه این ستایش تصحیح قیمت‌های نسبی و حذف یارانه کالایی بود، ما اکنون به‌واسطه تورم و افزایش نرخ ارز، بار دیگر به دوران پیش از یارانه نقدی نزدیک می‌شویم و لازم است که قیمت حامل‌های انرژی تصحیح شود.با یک حساب سر انگشتی می‌توان به این نتیجه رسید که با افزایش معقول بهای حامل‌های انرژی نه تنها می‌توان کسری ماهانه را جبران کرد، بل مازادی نیز وجود خواهد داشت که می‌توان این مازاد را برای آن استراتژی بلندمدت مصرف کرد، به این شکل که دولت آن مازاد را به دهک‌های پایین دستی دهد که شناسایی آنان بسی آسان‌تر از مثلا دهک هفتم است. پرداخت به اقشار آسیب‌پذیر خود به معنای تغییر رویه دولت از پرداخت یکسان به پرداخت عادلانه‌تر و غیر‌یکسانی است که اکنون هم مجلس و هم دولت بر آن تاکید دارند؛ اما نمی‌توانند آن را عملیاتی کنند.

 برای نجات اهداف اولیه طرح هدفمندی یارانه‌ها، باید هر چه زودتر قیمت حامل‌های انرژی افزایش یابد و بیمی در مورد آثار تورمی آن نیست که اگر بانک مرکزی راه کنونی را در قبضه کردن هر چه بیشتر ذخایر خود ادامه دهد و شرایط بین‌المللی ایران روند بهبود را طی کند، این افزایش قیمت منجر به تورم نخواهد شد. پس از جبران این کسری بودجه دولت با فراغ بال بیشتری می‌تواند طرح عملی‌تری را برای حذف یارانه به ثروتمندان پیگیری کند که به نظر کارشناسان، راه خود اظهاری به همراه نشان دادن این قصد که اگر افرادی متمول به این خود اظهاری تن ندهند، می‌توانند در معرض خطر خسران مالی از ناحیه مالیات و ... در صورت کشف از سوی دولت قرار گیرند، راه عملی‌تری باشد. به هر رو این پیشنهاد شاید آسان‌تر از کشف سه دهک بالای جامعه باشد؛ به خصوص آنکه تشخیص دهک مثلا هشتم از هفتم بسی سخت و دشوار است.

در ادامه نگاهی می اندازیم به ستون سرمقاله روزنامه تهران امروز که باز هم پیرامون بالا رفتن میانگین سنی کشور مطلبی را با عنوان«پیری جمعیت؛ هشداری که باید جدی گرفت»از سید حسن موسوی چلک به چاپ رساند:

با وجود هشدار صريح مقام معظم رهبري درخصوص لزوم تجديد‌نظر در «سياست كنترل جمعيت» متاسفانه شاهد اقدامي عملي از سوي نهادها و دستگاه‌هاي ذي‌ربط نبوده‌ايم و اين در حالي است كه پيش از اين و در راستاي اجراي سياست‌هاي كنترل جمعيت كه به مدت بيش از 20 سال به‌صورت منسجم و سازمان‌يافته به اجرا درآمد، تمام توان و امكانات اركان‌هاي مختلف نظام در راستاي عملي شدن سياست كاهش جمعيت به كار گرفته شد به گونه‌اي كه شعار «فرزند كمتر زندگي بهتر» در تمام ابعاد زندگي و باور‌ خانواده‌هاي ايراني رسوخ كرد. آمارهاي سازمان ثبت احوال كشور نشان مي‌دهد كه سن ازدواج براي مردان و زنان نسبت به سال‌هاي گذشته افزايش يافته و به ميانگين 27.2 سال براي مردان و حدود 23 سال براي زنان رسيده كه اين آمارها زنگ خطري براي افزايش تجرد قطعي در جامعه است.

رهبر معظم انقلاب و دغدغه ايشان نسبت به روند كاهش جمعيتي ايران اسلامي در سخنراني‌هاي اخير‌، نشان از اين دارد كه بي‌توجهي به اين مهم مي‌تواند مشكلات بزرگ امنيتي، اقتصادي و فرهنگي براي پيشرفت نظام اسلامي به بار آورد. معمولا كشورهاي توسعه‌نيافته يا در حال توسعه پرجمعيت و جوانند و بعد از رسيدن به مرزهاي توسعه، به بحران كاهش جمعيت فعال و سالمندي دچار مي‌شوند. آنچه مسلم است، اين است كه جمعيت ايران در سال 1420 به سالمندي مي‌رسد، در حالي كه ايران هنوز «در حال توسعه» بوده اين مطلب بسيار زود است چرا كه براي رسيدن به اهداف بلندمدت به جمعيت جوان و فعال نياز داريم. در سال 1372 قانون تنظيم خانواده به تصويب رسيد كه نتيجه آن ورود كشور به مرحله سوم گذار جمعيتي و كاهش شتابنده جمعيت در مقايسه با كشورهاي جهان‌، آسيا و منطقه شده است. اهداف برنامه نخست توسعه در سال‌هاي 1371 و 1372، محقق شد اين در حالي است كه طبق اين برنامه مقرر شده بود تغيير تعداد فرزند از 5 و 6 به چهار فرزند در دهه 80 رقم بخورد و بنابر اين در سال 72 ديگر نيازي به ادامه دادن سياست‌هاي كاهشي نبود.

 طبق پيش‌بيني‌ها بايد انفجار دوم جمعيتي را بر اثر ازدواج و فرزندآوري متولدين دهه 60 شاهد مي‌بوديم، اما با شيب نزولي مواليد مواجه شده‌ايم به‌طوري‌كه ميزان مواليد در سال 90 يك ميليون و 380 هزار بود و اين در حالي است كه اين رقم در دهه 60 بيش از 2 ميليون بود و اين به معناي سقوط آزاد جمعيت است. از نظر نرخ رشد جمعيت در ميان 26 كشور منطقه رتبه 23 و از نظر نرخ باروري نيز رتبه 25 را در سال 2010 ميلادي داشته‌ايم، اين در حالي است كه براي تحقق اهداف چشم‌انداز 1404 نخستين اصل تقويت زيرساخت‌هاي جمعيتي است. كشور با چالش‌هاي جمعيتي در حوزه مديريت جمعيت كشور روبه‌روست. آنچه كه در كشور ما به لحاظ جمعيتي معضل محسوب مي‌شود، كاهش رشد جمعيت نيست. دغدغه مهم، تحول در باروري كل است كه با كاهش باروري مواجه هستيم.

در حال حاضر 15 تا 23.5 درصد جمعيت كشور زير 15سال، 31.5 درصد بين 15 تا 29 سال، 39.5 درصد بين 30 تا 64 سال و 5.5 درصد بالاتر از 65 سال دارند و طبق پيش‌بيني‌ها جمعيت سالمندان در سال 1405 به 7.4 و در سال 1425 به 18 درصد كل جمعيت مي‌رسد. از سوي ديگر اكنون 5 ميليون نفر از 75 ميليون نفري جمعيت كشور سالمند هستند كه حدود 7.3 درصد جمعيت كشور را تشكيل مي‌دهند. پيش‌بيني‌ها حاكي از آن است تا 40سال آينده حدود 24درصد از جمعيت كشور ما سالمند باشند كه اين ميزان يعني يك نفر از هر 4 نفر جمعيت كشور بالاي 60سال خواهند داشت.

بررسي‌ها نشان مي‌دهد كه فرهنگ نداشتن فرزند و اتخاذ سياست‌هاي تك‌فرزندي و عدم جست‌وجو در ساختار نهاد مقدس خانواده از چالش‌هاي ديگر سياست‌هاي جمعيتي كشور محسوب مي‌شود. در سال 2010 براي ايران سه سناريوي رشد بالا، رشد متوسط و رشد پايين مطرح شده است كه در سناريوي رشد بالا ميزان باروري كل از 1.8 فرزند براي هر مادر به 2.5 فرزند در سال 1480، در سناريوي دوم ميزان باروري كل از 1.8فرزند براي هر مادر به 1.5 فرزند و در سناريوي رشد پايين جمعيت كه در آن ميزان باروري كه از 1.8 فرزند براي هر مادر در سال 1390 به حدود يك فرزند براي هر مادر در سال 1420 خواهد رسيد.

داشتن برنامه و سياست‌هاي تشويقي، كارآمد و منعطف مهم است. البته بايد اين را هم مدنظر قرار دهيم كه سياست تشويقي طوري نباشد كه افراد فقيرتر بچه بيشتر به دنيا آورند، زيرا تبعاتي را به‌دنبال خواهد داشت. همچنين در برخي مناطق مرزي به دليل اقليت‌هاي ديني در آنجا مستقر هستند و مراعات تنظيم خانواده را نمي‌كردند ممكن است ساختار جمعيتي به نفع گروه اقليتي آن مناطق تغيير پيدا كند. اين يك نگراني امنيتي است. در اين بخش بايد تدبير بيشتري به كار گرفت. نخبگان را تشويق به همكاري كرد كه به دليل مسئوليت و مشغله علاقه‌مند به اين موضوع نيستند. با همه تفاسير با سياست‌هاي تشويقي و شرايط اقتصادي فعلي پيش‌بيني مي‌كنم كه در حال حاضر به‌رغم اينكه يك ضرورت است، در افزايش جمعيت خيلي موفق نخواهيم بود. اين مختص كشور ما نيست. كشورهاي ديگر نيز اين پروسه را طي كرده‌اند.

منتهي سياست‌هاي تشويقي خود را كارآمد كردند و طبيعتا كارآمد كردن سياست‌هاي تشويقي يك منابع مالي گسترده و مستمر نياز دارد كه تامين آن هم در شرايط فعلي كار سختي است. نمي‌توان تاثير تحريم را فقط در ارتباطات ديپلماتيك ديد. تحريم را در حوزه‌هاي مختلف تاثيرگذار است. فشار‌هاي اقتصادي مي‌تواند عاملي باشد براي اينكه افراد به سمت بچه‌دار شدن بيشتر نروند.

محمد علی وکیلی در مطلبی که با عنوان«بگذاريد 13آبان امسال طعم اعتدال بگيرد !»در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار به چاپ رساند این چنین نوشت:

13 آبان درکشور ما محمل پيدايش حوادث مختلفي بوده است. 13 آبان 57 شهادت جمعي از دانش آموزان و دانشجويان در مقابل دانشگاه تهران، 13آبان 58 تسخير لانه جاسوسي آمريکا توسط دانشجويان پيرو خط امام است. در اين ميان تسخير لانه جاسوسي با توجه به ابعادوپيامدها وگستره ملي و بين‌المللي آن از اهميت و جايگاه خاصي در تاريخ انقلاب برخوردار شده است به طوري که با گذشت 35 سال از آفرينش آن، پيامد‌ها و آثار داخلي وخارجي اش همچنان تداوم دارد. شايد هيچکدام از وقايع انقلاب به اندازه رخداد 13آبان 58 تأثيرتعيين کننده درشکل دهي،جهت گيري انقلاب و آرايش سياسي داخلي نداشته است. اين روز نقطه عطف نوع رابطه ايران پس از انقلاب با دولت آمريکا شد.

 آنچنانکه پاشنه آشيل آرايش سياسي گروههاي داخلي بحساب مي‌آيد. يکي از پيامد‌هاي مهم داخلي تسخير لانه جاسوسي، تقابل دو جريان انقلابيون و دولت موقت به رهبري مرحوم مهندس بازرگان و نهضت آزادي و سقوط آن دولت بود. تا مدتها واقعه 13 آبان سنجش انقلابيگري بود وافراد و گروهها به نسبت قرب و بعد آنها به آن واقعه درجه بندي انقلابي مي‌شدند. بر همين اساس تا مقطع پيروزي دوم خرداد و دست يابي بانيان و تسخير کنندگان لانه جاسوسي به قدرت، مراسم گراميداشت 13 آبان در توليت بانيان بود و متولي اين روز عوامل آن حرکت بودند. انتخاب سخنران، تعيين شعارها و بيانيه‌ها بدست دانشجويان خط امام (ره) که در قالب جريان تحکيم وحدت تشکيل يافته بودند قرار داشت به همين دليل سالروز 13 آبان تا آن زمان رنگ و طعم جريان چپ را داشت. شوراي هماهنگي تبليغات هم تا آن زمان نتوانست محوريت لازم را بدست آورد.

شعارها دو وجهي بود. يک روي شعارها متوجه آمريکا وشوروي و انگليس بود و روي ديگر آن متوجه جريانات سياسي داخلي که به زعم گردانندگان مراسم به عنوان سرپُل دشمن و سازشکار لقب گرفته بودند. اما پيروزي دوم خرداد و به قدرت رسيدن جنبش دانشجويي و جريان تحيکم باعث دگرانديشي و پوست اندازي در شعار‌ها و توليت روز 13 آبان گرديد. از آن به بعد شوراي هماهنگي تبليغات که عمدتا پايگاه جناح راست بود محور شد و 13 آبان رنگ جريان راست را به خود گرفت و به نفع آن جريان مصادره گرديد. هر سال دو نوع مراسم را شاهد بوديم يک مراسم با محوريت شوراي هماهنگي تبليغات که رسمي بود و کاربرد داخلي عليه جريان پيروز يعني دوم خرداديها را داشت و مراسمي ديگر که رنگ دانشگاهي و دانشجويي آن غالب بود و در نقطه مقابل کاربرد داشت. به مرور زمان با قدرت يابي جريان راست، مراسم 13 آبان به نفع جريان اصولگرا مصادره و بهانه مهمي در سازشکار قلمداد کردن جريان اصلاح طلب شد و حال يک بار ديگر اين مراسم به گرانيگاه جريانات داخلي و صف آرايي آنها تبديل شده است.

در شرايطي که دولت دکتر حسن روحاني با شعار اعتدال فرمان اداره کشور را بدست گرفته و عزمش براي پايان بخشيدن پرونده هسته اي و بن بست شکني از بن بست‌هاي روابط خارجي ايران جزم است و گامهاي خوبي درکوتاه زمان عمرش برداشته است؛ بسيج رسانه اي و نهاد‌هاي خاص و گروههاي رقيب در حال تدارک برگزاري 13 آباني متفاوت با 35 سال گذشته است. اين حساسيت بيش از حد نشان مي‌دهد که تدارک کنندگان و بسيج کننده‌ها به هدف مصارف داخلي اين چنين عزم ميدان نموده اند. اين در حالي است که همواره اين روز مهم و اين واقعه سرنوشت ساز گرفتار افراط و تفريط بوده و از فلسفه وجوديش دور افتاده. اين روز مي‌توانست پيام وحدت و انسجام داشته باشد و نيروههاي انقلابي را زير يک تابلو جمع نمايد.

 اما عملکرد پيش گفته آنرا به نقطه افتراق و بهانه ي تسويه حساب‌هاي داخلي تبديل کرد. اکنون هم برخي از رسانه‌هاي مخالف دولت تدبير و اميد چنان برخوردي با 13 آبان دارند که متاسفانه القاء حاکميت دو گانه مي‌کنند. خيز اين رسانه‌ها و جريانات خاص به شکلي است که گويا جغرافياي ايران به ميدان نبرد استکبار و استکبار ستيزان تبديل شده است. اينان براي انتقام‌هاي داخلي از شعار مرگ بر آمريکا و خصلت استکبار ستيزي مردم رداي طلبکاري و انقلابيگري براي خود دست و پا مي‌کنند و در حال نشانه گذاري خود و رقيبان هستند. مي‌خواهند سکه استکبار ستيزي را با نام خود و مهر استکبار پذيري را به نام رقيبان خود ثبت کنند. واقعيت اينست که گردانندگان مراسم صلاحيت اداره اين مراسم را در قامت نظام و متناسب با منافع ملي کشور ندارند. اگر بگذارند اين مناسبت‌ها طعم اعتدال بگيرد و با رويکرد اعتدال اين وقايع پاس داشته شود هم به فلسفه اوليه نزديک مي‌شود و هم عنصر زمان و مکان در آن لحاظ خواهد شد و در مسير منافع ملي کاربرد پيدا مي‌کند.

روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«بازی عربستان در منطقه» به قلم قاسم غفوری در ستون یادداشت خود به چاپ رساند که این مطلب به شرح زیر است:


منطقه با محوریت سوریه در حالی در فضایی بحرانی به سر می‌برد که همچنان جمعی از بازیگران را در نقش‌های منفی و مثبت در برابر هم قرار داده است.در این میان نقش عربستان از مولفه‌های مهمی است که به تشدید فضای امنیتی منجر شده است. گزارش‌ها نشان می دهد که عربستان 30 میلیارد دلار برای حمایت از مخالفان سوریه هزینه کرده اما همچنان به نتیجه نرسیده است. حال یک سوال مطرح است و آن اینکه ریاض با وجود تمام این شکست‌ها چرا از بحران‌سازی در سوریه و کل منطقه دست بر نمی دارد و همچنان به این سیاست‌ها ادامه می دهد؟ در پاسخ به این پرسش می توان گفت که عربستان تاکنون با وجود صرف بیشترین هزینه کمترین دستاورد را داشته است بر این اساس آنها برآنند تا با ادامه بحران‌سازی در منطقه به حد‌اقلی از خواست‌های‌شان دست پیداکنند تا لااقل شکست کاملی رقم نخورد. البته نباید نادیده گرفت که ریاض هنوز از تغییر روند تحولات ناامید نیست.

 ریاض می داند که جامعه جهانی به صلح در منطقه و پایان بحران سوریه نیاز دارد و حتی غرب نیز گزینه‌ای جز رویکرد سیاسی ندارد لذا با بالا بردن هزینه ها سعی دارد تا در نشست احتمالی ژنو 2 و یا هر عرصه دیگری امتیازاتی را کسب و جهانیان را متقاعد سازد. این امر را نباید نادیده گرفت که برای عربستان نتایج تحولات منطقه با عرصه داخلی این کشور گره خورده است به گونه ای که هر تحولی در منطقه بر ریاض تاثیرگذار خواهد بود.بر این اساس ریاض به دنبال دستیابی به منافعی در منطقه است تا از یک سو از ورود قیام های مردمی منطقه به خاک عربستان جلوگیری کند و از سوی دیگر با ادعای هژمونی منطقه‌ای به نوعی مانع از طغیان‌های درونی شود. به هر تقدیر می توان گفت که ریاض به کانون بحران منطقه مبدل شده است در حالی که همچنان بر یک اصل تاکید دارد و آن اینکه در صورت به خطر افتادن منافعش تمام منطقه و حتی متحدان خود نظیر آمریکا را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را مرور میکنیم که به مطلبی از منصور فرامرزی با عنوان«تجربه گذشته را در دولت روحاني تکرار نکنيم»اختصاص یافت:


برخي گزينش‌هاي پيراموني دولت و تاخير در انتصابات و جابه جايي مديريت‌هاي قابل انتظار در مسئوليت‌هاي مياني و نيز گراني‌هاي لحظه‌اي و افسار گسيخته که بخش اعظم آن به ساختار اقتصادي منحط و فرهنگ ناصواب ما در اين زمينه باز مي‌گردد، همچنين گفتن آنچه نبايد گفته مي‌شد و از تجربه اندوزاني مثل نعمت زاده، سيف و... بعيد و دور از انتظار بود و اتفاقاتي ديگر همه و همه باعث شده است که حتي صراحت و قاطعيت و ايستادگي بر موضع روحاني در مجلس به هنگام معرفي سه وزير هم، جدي گرفته نشود و نگراني حاميان دولت تدبير و اميد، همچنان تداوم يابد و حتي بيش‌تر هم شود و... که همه اينها زنگ خطري براي آينده کار دولت است .

اما نگارنده که نان الف ب گويي و عبارت نويسي خود را مي‌خورد و مدافع دولت هم نيست و بر سر سفره هيچ لطف و « رانت» هم ننشسته است، به عبرت گذشته يک نکته را مي‌داند، اين که ساختار اجتماعي ايران در اين شرايط، مستلزم دو چيز است : اعتماد و صبر . اعتماد به دولت اعتدال در اقدامات خارجي و داخلي و صبر در مقابل کلان نگري و احتياط و دورانديشي همه جانبه روحاني .آنان که از خطوط ترسيمي‌دولت پيش مي‌افتند و همه چيز را يک شبه مي‌خواهند و حتي ورود رئيس‌جمهور در امور جزئي مطلوب آنان است، جامعه ايران و نهادهاي قدرت و شاکله مستحکم آن را نمي‌شناسند و باور ندارند و همان آمالي را خواهان اند که در دوران اصلاحات از خاتمي‌مي‌خواستند ؛ مسائلي که سيد متين و خوش منش نمي‌خواست و در باور نگرش جهان بيني اش نبود و مشي انقلاب را چون ديگران نمي‌ديد و حفظ اصول مي‌کرد .

روحاني، 18 ميليون رأي آورده است تا فضاي موجود را به مطلوب حقيقي انقلاب اسلامي‌و خواسته اکثريت تغيير دهد و اگر چه بنا به گفته خودشان رئيس‌جمهور 75 ميليوني است اما از ياد نبريم که بيش‌از نيمي‌از آراي راي دهندگان واجد شرايط را با خود ندارند و اگر نيمي‌از آن آراي به صندوق نينداخته هم موافق ايشان باشد باز يک چهارم آراي کل، با اعتدال وي همساز نيست و همين آراي ناساز است که هيچ تغييري را نمي‌خواهد و ابزار موثري را هم در دست قدرتمند خود دارد و هنوز اميد آن را دارد که در بر همان پاشنه بگردد و آب رفته را به جوي بازگرداند!

پس، توقع بايد با ابزار قدرت، اختيارات و برد عمل روحاني تناسب داشته باشد . تکليف مالايطاق بر رئيس‌جمهور با هيچ منطق و مشروعيتي جايز نيست. بزرگترين اشتباه اين است که حاميان پر احساس، دولت را از امور مهم که به سرنوشت کشور و مصالح و منافع نظام بازبسته است، بازدارند و به جزئيات بي‌ثمري مشغول کنند که رقيب مي‌خواهد و بر آن تعمد هم دارد و مي‌خواهند که تندروان به همان نقطه برسند که در گذشته رسيدند و در نتيجه کساني در آن آشفته بازار سردرآوردند که طلايي‌ترين دوران صدور و فروش نفت بر لبان مردم خوش خيال لبخند ننشاند و حاصل آن حتي نقد تند و تيز حاميان آن تفکر شد و خزانه خالي که براي دولت يازدهم برجاي ماند و مصايبي که هنوز عوارض آن براي جامعه شناخته نشده است !

حال، دولت و مديرانش فرصت معقول براي تغيير شرايط مي‌خواهند و تا همين جا هم در تحولي منطقي در حد توان کوشيده اند و هيچ انسان منصفي هم نيست که در همين مجال کمتر از صد روزه، اين فضا را در عرصه ايران و جهان و در ذهن و زبان ايراني و غيرايراني احساس نکند . از قضا همين تغيير محسوس است که به نصب بيلبوردها و نوشته‌ها و گفته‌ها و خط و نشان‌ هاي آنچناني انجاميده است . پس اين چه منطقي است که موافق و مخالف همنوا شوند و از يک آبشخور بنوشند و تجربه‌هاي گذشته را تکرار کنند؟

منتقدان مشي اعتدال هم بدانند که در اين مسير، جلودار دولت تدبير و اميد، به صبر، تحمل، موقع شناسي و تجربه ذي قيمت حاميانش پشت گرم است و مطلوب، سربلندي و عزت و اقتدار ايران و نظام جمهوري اسلامي‌در عرصه پرتنش جهاني است و البته هر که جز اين بخواهد از قطار اراده ملت باز خواهد ماند . ملت، اين حقيقت را در جامعه و در پاي صندوق‌هاي آرا به فراست نشان داده است و در انتخابات مجلس دهم هم نشان خواهد داد .



تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.