سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های یکشنبه

سرمقاله ی روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت،جمهوری اسلامی و ... را میتوانید از اینجا بخوانید:


در ابتدا ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را مرور میکنیم که به مطلبی با عنوان«دست‌ها پائین !»از حسین شریعتمداری اختصاص یافت:

پیش از این هم- چند سال قبل- به این داستان عبرت‌انگیز از مثنوی مولوی اشاره داشته‌ایم و امروز تکرار آن را با توجه به برخی از مسائل این روزها بی‌مناسبت نمی‌دانیم. ملای رومی نقل می‌کند که «مجنون» در تب و تاب دیدار «لیلی» بر پشت ناقه‌ای نشسته و آهنگ کوی «لیلی» کرده بود. شتر، اما در شهر «کره»ای داشت که به غریزه‌مادری و رابطه فرزندی، دل از او برنمی‌داشت. مجنون در این اندیشه که به کوی لیلی برود «هِِِِی» می‌زد و «ناقه» در اضطراب که از کره خود جدا نشود، پای رفتن نداشت.

همچو مجنون در تنازع با شتر
گَه شتر چربید و گَه مجنون حر
میل مجنون پیش آن لیلی روان
میل ناقه، پس سوی کره دوان
یکدم ار مجنون از او غافل شدی
ناقه گردیدی و واپس آمدی
یک دو روزه ره بدین منوال‌ها
مانده مجنون در تردد سال‌ها

مجنون به قول ملای رومی، چاره کار را در فرود آمدن از ناقه ناهمراه می‌بیند و اگرچه سختی می‌کشد و تلخی می‌چشد ولی به پای خویش راه می‌پیماید و در کوی لیلی به آرامش می‌نشیند، در حالی که از فرصت سوخته، این درس را آموخته که هرگز با ناقه ناهمراه، راهی کوی لیلی نشود.شاید آنچه در این وجیزه آمده است و شرح بیشتر آن فرصتی دیگر می‌طلبد، در نگاه اول خوشایند جناب دکتر روحانی، رئیس‌جمهور محترم کشورمان نباشد ولی همه شواهد محسوس و ملموس به وضوح حکایت از آن دارند که شماری از همراهان کنونی ایشان، همراهان همدلی نیستند و به شتر مجنون شبیه‌اند که هرچند ادعای هماهنگی دارند ولی آهنگ کوی لیلی ندارند.

 این جماعت در ماجرای فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 پرده از هویت واقعی خود برداشته و به وضوح نشان داده‌اند که نه فقط کمترین پیوندی با ملت و مردم این مرز و بوم ندارند بلکه با سازی که از آن سوی مرزها کوک می‌شود به رقص می‌آیند! و سؤال این است که آیا همین جماعت در جریان فتنه 88، آشکارا و بی‌نقاب به حمایت از پروژه مشترکی که آمریکا، انگلیس و اسرائیل علیه اسلام و انقلاب تدارک دیده بودند، به صحنه نیامدند؟ آن خیانت که قابل انکار نیست پس امید جناب روحانی به همراهی آنان در راهی که ایشان پیش ‌روی دارد برای چیست؟! و این قصه اگرچه سر دراز دارد ولی امروز، تنها به ماجرای دیروز اشاره می‌رود و آن عصبانیت و برافروختگی این جریان از نصب بیلبوردهایی است که «صداقت آمریکا» را به سوال و چالش کشیده بود. جماعت یاد شده با مشاهده این بیلبوردها چنان برافروخته و به خشم آمدند که گویی نصب‌کنندگان بیلبوردها به عزیزترین، گرامی‌ترین و مقدس‌ترین باورها و اعتقادات آنان اهانت کرده‌اند؟!

 به گونه‌ای که با شتابزدگی آمیخته به اضطراب برای برچیدن بیلبوردها از خیابان‌های تهران دست به فشار هماهنگ و همه‌جانبه‌ای زدند و متأسفانه شهردار محترم تهران در اقدامی که از ایشان به عنوان یکی از سرداران سپاه اسلام در جنگ تحمیلی 8 ساله بعید و دور از انتظار بود، دستور جمع‌آوری و برچیدن بیلبوردهای مورد اشاره را صادر کرد! چرا؟! انتقاد به شهردار تهران، تسلیم غیرقابل توجیه ایشان در مقابل فشارهاست، آنهم شهرداری که پیش از این در هنگامه آتش و دود ایستاده و خم به ابرو نیاورده بود. اما، در این عرصه چرا تسلیم شد؟ اگر تسلیم نمی‌شد، چه می‌شد؟!

اما، گناه و جرم اصلی را کسانی مرتکب شده‌اند که «قدرت» در دست خویش، یعنی همان «امانت» مردم را علیه عزت و حرمت صاحبان امانت به کار گرفته و با «زبان حال» که در بسیاری از موارد گویاتر از «زبان قال» است به شیطان بزرگ اطمینان داده‌اند؛ «اجازه نمی‌دهیم کسی به ابروی بالای چشم شما اشاره‌ای داشته باشد»!بدیهی است، جمع‌آوری بیلبوردهایی که غیر از هشدار نسبت به بی‌صداقتی آمریکا، مضمون و پیام دیگری نداشت، نمی‌توانست و نمی‌تواند برای مردم خون داده و خون دل خورده و کسانی که سی‌و‌چند سال طعم تلخ دشمنی‌ها و کینه‌توزی‌های آمریکا را با پوست‌و گوشت و همه وجود خود چشیده‌اند قابل توجیه باشد.

 از این روی جماعت یاد‌شده برای توجیه این اقدام سوال برانگیز خود، دست به کار شده و بهانه تراشیدند که اشاره به بی‌صداقتی آمریکا در آستانه مذاکرات ژنو می‌تواند به روند مذاکرات آسیب جدی برساند! که باید پرسید، مگر به قول بر و بچه‌های تهران، وسط برف زردآلو پیدا کرده‌اید؟! و مگر آمریکا با روی کارآمدن دولت موسوم به اعتدال، دست از کینه‌توزی و دشمنی کشیده و برای مردم ایران به «یار گرمابه و گلستان» تبدیل شده است؟!

 دشمنی آمریکا و متحدانش با ایران اسلامی و مردم آن سی و چند سال است که با شدت ادامه دارد و در طول زمان نه فقط رو به کاستی نگذاشته، بلکه شتاب بیشتری نیز داشته است و معلوم نیست مسئولان محترم در مقابل کدام چراغ سبز آمریکا دستور جمع‌آوری بیلبوردهایی را داده‌اند که فقط نسبت به بی‌صداقتی حریف هشدار می‌داد؟! این هشدار در ماهیت واقعی خود نه فقط تضعیف تیم هسته‌ای محترم کشورمان نیست بلکه کفه آنان را در چالشی که پیش‌روی دارند سنگین‌تر نیز می‌کند.توجیه عجیب و غریب ارائه شده برای جمع‌آوری بیلبوردها در حالی است که مسئولان و مقامات آمریکایی برخی از نرمش‌های دولت کنونی را به حساب ضعف و نیاز ایران اسلامی نوشته و ماهیت کینه‌توزانه خود را بیشتر از پیش نشان داده‌اند.

اوباما بعد از مکالمه تلفنی با آقای روحانی انجام این گفت‌وگو - که تا آن روز بی‌سابقه بود- را ناشی از فشار تحریم‌ها دانست و کنگره آمریکا با استناد به این برداشت، نتیجه گرفت که باید بر شدت تحریم‌ها افزوده شود. وزارت خارجه آمریکا بلافاصله بعد از بازگشت هیئت ایرانی از نیویورک با صدور بیانیه‌ای به اسرائیل اطمینان داد هرگز اقدامی نخواهد کرد که با منافع اسرائیل منافات داشته باشد! همین دو روز پیش دولت آمریکا مبلغ یک میلیون دلار برای کمک به سازمان منافقین اختصاص داد. خانم وندی شرمن معاون وزارت خارجه آمریکا و مسئول ارشد تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای این کشور با کمال وقاحت اعلام کرد که فریب و نیرنگ بخشی از DNA ایرانیان است!

هفته گذشته، «شلدون آدلسون» میلیاردر معروف آمریکایی و یکی از حامیان مالی و سیاسی حزب جمهوریخواه طی سخنانی در دانشگاه «یشیوا» در نیویورک به اوباما پیشنهاد کرد، قبل از مذاکرات ژنو، ایران را بمباران کند! دو روز قبل «نیکلاس برنز» در مصاحبه با روزنامه آمریکایی «بوستون گلوب» سخنان آقای روحانی را دلنشین، اما ناشی از ضعف ایران ارزیابی کرده و به دولت آمریکا توصیه می‌کند، تحت تاثیر این سخنان قرار نگرفته و بر فشارها بیفزاید. روزنامه صهیونیستی «یدیعوت آحارونوت» از قول یکی از مقامات ارشد تیم مذاکره‌کننده آمریکا نوشت «در ژنو متوجه شدیم که فقط باید ایران را تحت فشار قرار داد» و...

اکنون باید از کسانی که شهرداری تهران را با فشار همه‌جانبه، وادار به جمع‌آوری بیلبوردها کرده‌اند، پرسید؛ در مقابل کدام نرمش و یا تغییر موضع آمریکا، بیلبوردهای هشداردهنده نسبت به بی‌صداقتی آمریکا را از خیابان‌ها برچیده و با این اقدام ناپسند و سؤال‌برانگیز، دست‌ها را به نشانه تسلیم بالا برده‌اید؟! ملت که طی سی و چند سال گذشته نشان داده‌اند اهل تسلیم در برابر زورگویی و باج‌خواهی آمریکا و متحدانش نبوده و نخواهند بود و صد البته، دست جماعتی که دیروز به نشانه تسلیم بالا رفته بود را پایین خواهند کشید. مردم دست‌های آلوده به خیانت این جماعت را در فتنه 88 به وضوح دیده و می‌شناسند، و حق دارند نگران حضور برخی از آنان در برخی از مراکز قدرت باشند. آنها شتر مجنون‌اند و رئیس جمهور محترم نباید از آنان انتظار حرکت به کوی لیلی را داشته باشند.

روزنامه خرا
سان ستون یادداشت روز خود را به مطلبی با عنوان«تلخ و گزنده و تأسف بار»و به قلم کورش شجاعی اختصاص داد:

خبر، بسيار تلخ و گزنده و تأسف بار است، شهادت مظلومانه ۱۴ نفر از سربازان و دلاورمردان ايران زمين در نزديکي نقطه صفر مرزي در کهک سراوان در استان دلاورپرور سيستان و بلوچستان خون هر ايراني دوستدار و عاشق دين و ميهن را از هر نژاد و قوم و مذهبي که باشد به جوش مي آورد. اين خبر تلخ آنچنان مغز استخوان را مي گدازد که قلم را توان توصيف آن نيست اما دلسوزانه و از سر عشق به وطن و عشق به برومند فرزندان اين آب و خاک که از جمله غيرتمندترين آنان مرزبانان سرزمين ايران هستند نگارنده به عنوان عضو کوچکي از ملت بزرگ ايران بر سر برخي مسئولان خصوصاً مسئولان رده بالاي استان سيستان و بلوچستان و در رأس آنان استاندار و همچنين وزير کشور، مجلس، بدنه دولت و شوراي امنيت ملي فرياد مطالبه برمي آورم که چرا همه آنچه را که بايد و آنچنان که بايسته و شايسته است براي جلوگيري از اين اتفاقات نادر اما بسيار اسف بار انجام نداده اند؟

البته اين بي انصافي است که کارهاي بس بزرگ انجام شده براي تأمين امنيت کشور و خصوصاً نقاط مرزي را از طرف مسئولان ناديده انگاريم که اگر نبود آن همت هاي بلند و کارهاي قابل تقدير، امروز کشور ما که متأسفانه به لحاظ شرايط جغرافيايي در ميان دايره اي از آتش و تروريسم قرار دارد از چنين امنيت بي مانندي برخوردار نبود که با قاطعيت تمام بتوان گفت ايران از جمله امن ترين کشورهاي جهان است آن هم در شرايطي که کشورمان مرزهاي طولاني با پاکستان و عراق و افغانستان دارد کشورهايي که هم خودشان زخم خورده تجاوز غرب و آمريکا و تروريسم هستند و هم متأسفانه هر کدام به خصوص برخي از نقاط پاکستان به محلي براي پرورش و آمد و شد و اختفاي تروريست ها بدل شده است.

 هر عقل سليم و انساني که از حداقل انصاف برخوردار باشد، هم اين امنيت بي نظير کشورمان را قدر مي داند و مي ستايد و هم قدردان همه موثران و به وجود آورندگان و حافظان در اين امنيت است اما در عين حال جنايت انجام شده توسط تروريست هاي آدم کش و به شهادت رساندن تعدادي از مرزبانان غيور و سرافراز کشورمان در مرز سراوان به هيچ عنوان مسئله کوچک و قابل اغماضي نيست و صد البته که بايد تمام جوانب نفوذ تروريست هاي آدم کش به داخل مرز کشورمان و جنايت آنان مورد بررسي دقيق و البته سريع و بدون هيچ مداهنه اي قرار گيرد و چنانچه کمترين قصور و تقصيري متوجه هر مسئولي باشد بدون هيچ تسامحي بازخواست و برخورد جدي و متناسب انجام شود. از جمله نکاتي که بايد به صورت جدي بدان پرداخته شود اين است که آيا تمامي مرزهاي کشورمان آنچنان که بايد به تجهيزات پيشرفته حفاظت از مرزها مجهز است يا خير؟

آيا نقاط حساس مرزي از رادارهاي پيشرفته، دوربين هاي ديد در شب و ديگر تجهيزات لازم و تخصصي مرزباني برخوردار است؟

آيا مجلس شوراي اسلامي واقعاً به تمامي تکاليف خود براي قانون گذاري و پس از آن نظارت بر اجراي قانون درباره انسداد و حفاظت از مرزهاي کشور عمل کرده است؟ اگر چنين است شفاف و با صراحت به مردم پاسخ دهند.

آيا دولت و خصوصاً وزارت کشور به تمامي وظايف خود عمل کرده و براي تجهيز فني و به روز کردن تجهيزات مرزباني در تمامي نقاط مرزي اقدام لازم و کافي را انجام داده اند؟ و پيشنهادهاي لازم براي هر چه بيشتر امن کردن مرزهاي کشور و جلوگيري از همين موارد اندک را به شوراي عالي امنيت ملي و مجلس ارائه کرده اند؟

نکته مهم ديگر اين که آيا مسئولان و خصوصاً استاندار سيستان و بلوچستان و ديگر استانداران نقاط مرزي و ديگر مسئولان ذيربط اولين دغدغه خود را هر چه بيشتر امن کردن نقاط مرزي و شناخت عوامل موثر در امنيت قرار داده اند و اين دغدغه و اولويت ها را به مسئولان کشوري انتقال مي دهند؟ يا اين که آن ها همه اين کارها را به نحو احسن انجام داده اند اما برخي پايتخت نشينان توجه لازم و کافي را نداشته و يا ندارند؟

آيا مشارکت مردمي در تأمين هر چه بيشتر امنيت نقاط مرزي جزو اولويت هاي اساسي مسئولان استان هاي مرزي و مسئولان وزارت کشور و ديگر پايتخت نشينان قرار دارد يا خير؟

آيا رونق اقتصادي مناطق و استان هاي مرزي و کارهاي بسياري که مي توان براي رونق توليد و بهينه شدن چرخه اقتصاد در اين مناطق انجام داد جزو دغدغه هاي مسئولان استاني و کشوري محسوب مي شود؟

و نکته پاياني در اين بخش اين که آيا برخي پايتخت نشينان اساساً مي دانند که در استان هاي مرزي و نوار مرزي، امنيت کشور که پايه و اساس مانايي، سرافرازي و بستر همه فعاليت ها و رشد علمي، اقتصادي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي است چگونه و به وسيله و توسط چه دلاورمرداني و به چه قيمتي حفظ مي شود؟

آيا واقعاً برخي از مسئولان درک کرده اند که ايران فقط تهران نيست؟

آيا برخي از مسئولان مي دانند و مي خواهند درک کنند که با جلوگيري از صرف برخي هزينه هاي ميليوني و ميلياردي در پايتخت که گاه به پاي تشريفات و تجملات و تزئينات و موازي کاري ها ريخته و اسراف مي شود، مي توان بودجه هاي قابل توجه تري به ماجراي قديمي انسداد مرزها و تجهيز و ارائه امکانات بيشتر به مرزداران غيور کشورمان اختصاص داد؟

آيا برخي پايتخت نشينان مي دانند از غروب روز جمعه که تروريست ها و آدمکشان اين جنايت را عليه تعدادي از فرزندان اين آب و خاک انجام داده اند چه شوري در دل هاي کثيف و پليدشان به پا شده و در مقابل چه خوني به دل همرزمان اين غيور مرزبانان کشورمان و همه عاشقان دين و ميهن شده است؟ اگر برخي مسئولان اين ها را نمي دانند، بايد بفهمند که ندانستن اين نکات مهم خود تقصيري نابخشودني است و مهم تر آن که اگر برخي مسئولان عزمي جزم براي جلوگيري از اين گونه فاجعه هاي تروريستي هر چند کم شمار اما تأسف بار نداشته باشند اين گناهي بس نابخشودني تر است و راه دوزخ را براي آنان هموار مي کند که اميدواريم هيچ مسئولي اين گونه نباشد.

نبايد فراموش کرد که دست حمايت خداوند بر سر اين مردم عزيز و اين کشور امام زمان(عج) است، اين ملت سرافراز و اين کشور بزرگ، سخت ترين يورش و تجاوز صدام و حاميان منطقه اي و فرامنطقه اي اش را به دلاور مردانه ترين شکل پاسخ داد و در مقابل صدها هزار نيروي متجاوز و هزاران تانک و توپ و موشک و هواپيماي جنگنده مردانه ايستاد و با مقاومت دليرانه اجازه نداد حتي وجبي از خاک ايران اسلامي که مهد پاکان و پاک جانان و دلاورمردان و دانشمندان تمدن ساز است در دست متجاوزان باقي بماند پس بي گمان مقابله و جلوگيري از انجام چنين جنايت هايي توسط تروريست ها کاري قابل انجام است هر چند اين آدمکشان شب پرست که توان و جرأت و شهامت درگيري و مواجهه رو در رو ندارند و هر از گاهي با اقدامات تروريستي مي خواهند خودي نشان دهند و ادعا کنند هنوز زنده اند اما غافل از اين که تفکر اينگونه گروهک هاي تروريستي و سرکردگان خبيث آن ها با آن پرونده سنگين جنايت عليه دين و ميهن مدت هاست که به خاک سپرده شده است.

بر اين باوريم که خون اين مرزبانان غيور کشورمان که ۱۲ نفر آنان سربازان برومند اين سرزمين و ۲ نفرشان نيز از غيورمردان نيروهاي کادر مرزباني بوده اند کار خود را خواهد کرد و با اقداماتي که انجام خواهد شد تروريست هاي آدم کش درس عبرت ديگري خواهند گرفت همچنان که ريگي به عنوان سرکرده يکي از گروهک هاي تروريستي شرق کشور که از خاک پاکستان به داخل کشورمان نفوذ مي کرد و حتي توسط آمريکاييان حمايت مي شد پس از انجام آن کار ارزشمند اطلاعاتي و امنيتي دستگير، محاکمه و سپس به دار مجازات آويخته شد.

سهم دولت پاکستان در جنايت عليه مرزبانان کشورمان

اما در اين ماجراي تلخ بايد به نکته اساسي ديگري نيز اشاره کرد که تروريست هاي جنايتکار در جريان نفوذ به داخل مرزهاي کشورمان و به شهادت رساندن تعدادي از مرزبانان از منطقه سراوان از طريق خاک پاکستان نفوذ کرده اند، ماجراي تلخي که پيش از اين نيز بارها تکرار شده است. هر چند کشور پاکستان خود زخم خورده تروريسم است اما اين واقعيت نيز غيرقابل انکار است که برخي نقاط اين کشور همسايه به مرکز پرورش تروريسم و مأمن و محل فعاليت و اختفاي برخي تروريست ها تبديل شده است. اما متأسفانه دولت پاکستان عليرغم معاهدات امنيتي في ما بين براي جلوگيري از کنترل و نفوذ تروريست ها اقدام اساسي انجام نداده است.

 بنابراين دولت پاکستان را به خاطر اين تقصير اساسي در کنترل برخي نقاط کشورش و جلوگيري نکردن از نفوذ تروريست ها به کشورهاي همسايه در جنايت عليه مرزبانان کشورمان سهيم مي دانيم و بايد دولت اين کشور در مقابل اين قصور خود به مردم ايران پاسخگو باشد و اقداماتي انجام دهد و متعهد شود که لااقل پس از اين تمامي کارهاي لازم را براي جلوگيري از استفاده تروريست ها از خاک اين کشور براي نفوذ به کشورهاي همسايه انجام دهد و عذرخواهي از ملت ايران در اين جريان جزئي از وظايف دولت پاکستان محسوب مي شود هر چند دولت پاکستان مدعي تسلط نداشتن بر برخي مناطق باشد همچنين پر واضح است که شکايت عليه دولت پاکستان در مجامع بين المللي حقي محفوظ براي ملت و دولت ايران است و دولت و ملت ايران حق دارد از هر امکاني براي دفاع از امنيت ملي خود استفاده کند. وزارت امور خارجه کشورمان نيز همانطور که دکتر روحاني در پيامي به صراحت تأکيد کرد بايد پيگير «اجراي موافقتنامه امنيتي با پاکستان» باشد و نتيجه را به رئيس جمهور گزارش کند.

دکتر حامد حاجی حیدری در مطلبی با عنوان«جمع‌بندي مناقشه بر سر علوم اسلامي/ غيراسلامي»که در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند اینگونه نوشت:


•نقادي گسترده علوم انساني غربي، طي سال‌هاي اخير، از يک نارسايي واقعي سرچشمه گرفته است؛ اين که فوريت و ضرورت کارسازي اين علوم توسط اغلب مردم احساس شده است، ولي در عين حال، اين علوم در برآوردن اين توقعات ناتوان بوده‌اند. طيف وسيعي از مردم، از مديران و رهبران گرفته تا مردم عامي، احساس کرده‌اند که از اين علوم، بايد راهي براي حل و فصل مسائل غامض فردي و اجتماعي امروز برآيد، ولي بر نيامده است.

•مجموعه علوم انساني، و خصوصاً خانواده علوم رفتاري، اعم از جامعه‌شناسي، اقتصاد، علوم سياسي، روان‌شناسي، مديريت و ... طي تحولات اجتماعي و سياسي و منطقه‌اي و بين‌المللي مهم چند سال اخير، ناتواني خود را در برآورد تحولات نشان دادند، و اين پرسش به بار آمد که چه اشکالي در کار اين علوم هست، و چرا همچنان، سرمايه‌گذاري در گسترش اين علوم موضوعيت خواهد داشت.
•البته، بخشي از اين ناتواني جهاني است و اختصاصي به علوم رفتاري در ايران ندارد، حتي بخشي از اين وضع عدم قطعيت، در همه علوم ملاحظه مي‌شود و اختصاصي به علوم رفتاري هم ندارد، ولي بخشي از اين بلاتکليفي، بي‌گمان به نارسايي‌هاي اين علوم در ايران مربوط است.

تقرير مسئله


•خب؛ يک استدلال اين بود که نظريه‌هاي علوم رفتاري، ارزش خود را از انباشت تجربياتي به دست آورده‌اند، که اين تجربيات، تجربيات ما نيستند.

•استدلال مخالفان علوم انساني غربي اين بود که آنچه باعث مي‌شود تا مجموعه گزاره‌هاي به هم پيوسته و مرتبط با يک موضوع، ارزش «نظريه» پيدا کند، آن است که اين گزاره‌ها مکرراً و در موقعيت‌هاي تجربي گوناگون به اثبات برسند. اين در حالي است که عمده و تقريباً تمام آن چه امروز به عنوان نظريه‌هاي علوم رفتاري به دانشجويان اين رشته‌ها آموزش داده مي‌شود، نظرياتي است که در اروپا، ايالات متحده و کشورهاي اقمار، سنجيده و بررسي شده‌اند.

•نمونه بارز بروز اين نارسايي، نظريه مشهور کارل مارکس در مورد وجه توليد اروپايي/ وجه توليد آسيايي است. بررسي‌هاي او خيلي زودتر از آن که چپ‌ها و توده‌ايهاي دو آتشه شرقي دريابند، نشان داد که قوانين تحول تاريخي او عموميت ندارند، و در بهترين حالت، فقط برخي ملل اروپايي را شامل مي‌شوند.

•وقتي عمده‌ترين و پرنفوذترين نظريه‌پرداز کلاسيک علوم رفتاري، خود، به عموميت يکي از عمومي‌ترين نظريات علوم رفتاري باور ندارد، چرا بايد روشنفکران و دانشگاهيان ايراني به اين عموميت اصرار کنند؟

بحث


•پس، آيا بايد بپذيريم که نمي‌توان يک معرفت عام داشت؟ واقعاً؟ حتي بايد از عموميت همين تز که «نمي‌توان يک معرفت عام داشت»،  چشم پوشيد؟

•با اين حساب، برخي به اين نتيجه رسيده‌اند که با ساختن مفاهيم مبهم «شرق» و «غرب» ماجرا را به نحوي حل کنند. از نظر آنها، نظريات متعارف در علوم انساني فعلي، براي غرب مناسب است، ولي براي جوامع شرقي بي‌تناسب خواهد بود.

•اين تلقي، ميدان فکري مشهدي و فرديدي را درگير خود کرده است، و رو به گسترش دارد، و در اين خبط تشخيص، مفهوم «شرق» مقصر است. «شرق» دقيقاً کجاست؟ آيا يک موقعيت جغرافيايي معين است؟ آيا بيش از آنکه يک موقعيت جغرافيايي باشد، نوعي روحيه است که البته ارتباطي هم با موقعيت جغرافيايي متفکر دارد؟

•آيا اين «شرق» گروي، نحوي جبرگرايي موقعيتي است؟ اگر چنين است، قلب چنين گرايشي بايد تعريف و ترسيم صحيح موقعيت «شرق» باشد، و چنين ترسيم مشخصي در دست نيست. معلوم نيست که دقيقاً شرق چيست و چه چيز باعث شده است که پيوستگي معلومي ميان اين موقعيت و فکر درست وجود داشته باشد؟

•همان طور که روشن است، از اين «شرق» گروي، نحوي نسبي‌گرايي جديد سر برمي‌آورد که تفاوت ويژه‌اي با نسبي‌گرايي سروشي ندارد، و بي‌گمان، نتايج آن هم اگر مخرب‌تر از فکر سروشي نباشد، سازنده‌تر نيست. اين قيد «مخرب‌تر» را از اين باب آوردم که کساني که آماج اين سروشيسم جديد هستند، کساني هستند که بي‌بند و بار شدنشان، از بي‌بند و بار شدن آنها که آماج سروشيسم خود سروش بودند فاجعه‌بارتر است. کساني، آماج سروشيسم جديد هستند که پيش از آلودگي به اين نوسروشيسم، مسلمان‌هاي راست‌ديني بوده‌اند.

 آن‌ها بنا به قاعده لااله‌الاالله، همه بندها را جز بند الله از پاي خود گشوده بودند، و اکنون که با نسبي‌گرايي نوسروشي، به بي‌بند و باري در بند الله مي‌افتند، ديگر چيزي مهارشان نمي‌کند. آنها بالقوه مي‌توانند بسيار خطرناک شوند. آنها آماده‌اند تا پس از آن که ميان فهم شرقي و غربي از جهان و الله فرق گذاشتند، سپس، از خود اصالت مفهوم شرق هم پرسش کنند، و شرق را به شرق ايراني و غيرايراني، يا علوي و غيرعلوي، يا مشهدي و غيرمشهدي، يا فرديدي و غيرفرديدي، يا... تقسيم کنند، و اين‌چنين، مفهوم شرق را که خود يک برساخته و مصنوع بود، برساخت‌زدايي کنند، تکه تکه کنند، پاره پاره کنند، طوري که چيزي از آن باقي نماند.

فيصله مطلب

•اکنون، از متن واکنش‌ها به اين فکر انحرافي جديد، نظام فکري بالغي موسوم به «صدرائيان» سر برآورده، و خود را در مساعي بليغ حلقه آيت الله عبد الله جوادي آملي نشان داده است.

•صدرائيان، در مناقشه علوم انساني اسلامي و علوم انساني غير اسلامي، از اين موضع دفاع مي‌کنند که هر آنچه واقعاً «علم» است، نمي‌تواند «اسلامي» نباشد؛ هر آنچه واقعاً «علم» است، نمي‌تواند حکايت تسليم در مقابل حق جل و علي نباشد.

•پس، تقسيم علم به اسلامي/غيراسلامي، نافي دعوي جهان‌گستري دين اسلام است. اسلام، آهنگ آن را دارد که بشريت را خطاب قرار دهد، از پيش از ابراهيم تا کنون، و از شرق تا غرب؛ و حقيقت، جوهر يکپارچه کائنات است و نمي‌تواند بر مبناي واحد تحليل ريزکرۀ خاکي، به دو پاره شرق و غرب تقسيم شود. پس، اگر حقيقتي هست، لاجرم اسلامي و توحيدي است، چه در شرق باشد و چه در غرب.

•پس، ملاک سنجش علوم به طور کلي، و علوم انساني به طور خاص، نه شرقي يا غربي بودن آن، بلکه حقيقي و ناحقيقي بودن آن بر مبناي يک معيار توحيدي و واحد است.

•بدين ترتيب، يک مد و موج عبث روشنفکري فرونشست، شايد که اين جماعت، به جاي اين دست فلسفه‌بافي‌ها، به حل مسائل واقعي جامعه خود و از آن بيش، جامعه بشري همت گمارند؛ اين، رسالت يک مسلمان است.

«واقعه خونين سيركان و نكاتي با دولت يازدهم»عنوانی است که روزنامه ی جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله اش به چاپ رساند:


حادثه تروريستي سيركان در نقطه مرزي منطقه سراوان استان سيستان و بلوچستان كه در جريان آن 14 نفر از مرزبانان به شهادت رسيدند و 6 نفر نيز مجروح شدند، از جنبه‌هاي مختلف قابل بررسي و تأمل است. اگر به جوانب اين موضوع توجه دقيق شود، مي‌توان به اين نتيجه رسيد كه اين قبيل حوادث قابل پيش گيري هستند.نكاتي كه بايد مورد توجه و تأمل قرار گيرند، هر چند به دولت گذشته نيز مربوط مي‌شوند، اما اكنون اين دولت يازدهم است كه بايد درصدد جبران برآيد و كاري كند كه در مناطق مرزي و استان‌هاي حادثه خيز به ويژه استان سيستان و بلوچستان اين قبيل حوادث تأسف‌بار تكرار نشود.

تكيه ويژه برروي استان سيستان و بلوچستان به دو دليل است، يكي اينكه اين استان در مجاورت پاكستان قرار دارد و پاكستان كشوري قبيله‌ايست كه مناطق مرزي آن تحت كنترل دولت نيست و به همين جهت ما بايد با قدرت و قوت از مرز مشتركمان با اين كشور حفاظت كنيم. دليل دوم اينست كه استان سيستان و بلوچستان در سال‌هاي گذشته در معرض توطئه‌هاي برنامه ريزي شده خارجي قرار داشت كه به دست مزدوران داخلي از قبيل عبدالمالك ريگي معدوم به اجرا درآمد و بقاياي گروهك وابسته به او همچنان درصدد توطئه عليه امنيت كشور هستند و واقعه خونين شب شنبه در نقطه مرزي سيركان منطقه سراوان نيز توسط بقاياي همين گروهك به اجرا درآمده است.
با توجه به واقعيت‌هاي مورد اشاره، توجه دولتمردان به نكات زير را لازم مي‌دانيم و معتقديم دولت يازدهم با اهتمام ويژه به اين نكات است كه مي‌تواند مانع تكرار چنين حوادث تأسف باري شود.

اولين نكته اينست كه در مرزها دچار كمبود نيروها هستيم. وارد ساختن ايراد و اعتراض به نيروي انتظامي، كه مسئوليت حفاظت از مرزها را برعهده دارد، كار آساني است اما كار منصفانه‌اي نيست. نيروي انتظامي بايد ازنظر تعداد نيروي مرزي تقويت شود و سپس با توقعات و انتظارات بيشتري مواجه گردد. درحال حاضر، نيروي انتظامي در خطوط مرزي استان سيستان و بلوچستان دچار كمبود نيرو مي‌باشد و عليرغم درخواست‌هاي مكرر مسئولان مربوطه، اين كمبود برطرف نشده است. اين، از جمله مشكلاتي است كه دولت‌هاي گذشته به آن بي‌توجهي كرده‌اند.

نكته دوم به امكانات نيروهاي مرزي براي انجام وظيفه حفاظتي مربوط مي‌شود. گزارش‌هائي كه دردست داريم نشان مي‌دهند نيروهاي مرزباني استان با حداقل امكانات لازم مشغول حفاظت از مرزها هستند. وضعيت امكانات در منطقه مرزي بگونه‌ايست كه حتي همين نيروي كم نيز نمي‌تواند به درستي از عهده انجام وظيفه برآيند. براي ما امكان ورود به جزئيات موضوع وجود ندارد، اما لازم مي‌دانيم به صورت كلي به مسئولين كشور يادآور شويم كه هنگامي مي‌توانيد از نيروهاي مرزباني انتظار تأمين امنيت مرزها را داشته باشيد كه امكانات لازم را در اختيار آنها قرار دهيد و مطمئن باشيد اگر اين دو كمبود برجاي مانده از دولت‌هاي گذشته را جبران كنيد، انتظارات كه از مرزبانان براي حفاظت از مرزها و تأمين امنيت مناطق مرزي و كليه مناطق داخلي كشور وجود دارد برآورده خواهد شد.

سومين نكته به شرايط خاص استان سيستان و بلوچستان مربوط مي‌شود. شايد بعضي مسئولين، گذشت بي‌حادثه ماه‌ها و يكي دو سال‌ اخير در اين استان را دليل حل مشكلات امنيتي دانسته و به اين احساس رسيده باشند كه نيازي به توجه بيشتر به اين موضوع وجود ندارد. اين، يك تصور نادرست است، زيرا اولاً اطلاعات موجود نشان مي‌دهد تلاش‌هائي توسط اشرار و دست‌هاي پشت پرده داخلي و خارجي براي برهم زدن امنيت استان در همين مدت صورت گرفته و به صورتي كه بهتر است آن را لطف و عنايت الهي بناميم ناكام مانده است. ثانياً گروهك‌هائي كه بقاياي مجموعه عبدالمالك ريگي معدوم هستند، از مدتي قبل تهديد كرده بودند كه دست به اقدامات شرورانه‌اي در منطقه خواهند زد ولي متأسفانه توجه لازم به اين تهديد صورت نگرفت. اين واقعيت نشان مي‌دهد شرايط خاص استان سيستان و بلوچستان نيازمند توجهي ويژه از طرف دولت و مسئولان امنيتي كشور است.

و چهارمين نكته اينكه دولت يازدهم در تعيين استانداران استان‌هاي مرزي از جمله سيستان و بلوچستان مي‌بايست اهتمام بيشتري نشان مي‌داد. اين يك امر طبيعي است كه وقتي دولت تغيير مي‌كند، تمام ارگان‌ها و نهادهاي استان‌ها در انتظار تغييراتي هستند و تا تكليف استانداري كه مهم‌ترين ارگان حكومتي در هر استان است روشن نشود، اين انتظار باقي است و طبعاً عوارض منفي آن نيز دامن گير استان مي‌شود. متأسفانه دولت يازدهم، خود را به دست خود گرفتار اين مشكل كرده است كه استانداران را با مشورت و نظر نمايندگان و ائمه جمعه استان‌ها تعيين خواهد كرد و همين قيد و بند موجب پيدايش توقعات زياد و البته نابجا از دولت و بروز اختلافات ناشي از تفاوت سلايق و تمايلات و گرايش‌ها شده و تعيين استانداران را به تعويق انداخته است.

 هر چند وزير كشور در توجيه اين تأخير گفته است نياز به چنين زماني با توجه به عملكرد دولت‌هاي قبلي امري طبيعي است، اما روشن است كه گذشت حدود سه ماه از استقرار دولت براي تعيين شخص اول هر استان زمان زيادي است كه هيچ منطق قابل قبولي به همراه ندارد. اين حساسيت درباره استان‌هاي مرزي به ويژه استان‌هائي كه از حساسيت بيشتري برخوردارند بيشتر است. بنابر اين، وزارت كشور بايد اين ضعف را جبران كند و براي استان‌هائي همچون سيستان و بلوچستان افرادي كه يا به دليل بومي بودن با مسائل منطقه آشنا باشند و يا افرادي كه اگر بومي نيستند منطقه را بشناسند و بر كار مسلط باشند و ضمناً از كارائي و نشاط و عزم قابل قبولي برخوردار باشند را در نظر بگيرد و البته تكليف مسئوليت‌هاي ساير ارگان‌ها نيز مشخص شود تا دستگاه‌هاي مختلف با انسجام و هماهنگي لازم به وظايف خود عمل كنند و مانع بروز حوادث ناگواري از قبيل واقعه خونين سيركان شوند.

دکتر تیمور رحمانی در مطلبی که با عنوان«آیا تورم در ایران امکان کاهش دارد؟» و در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد  به چاپ رساند به گذشته تورم در اقتصاد ایران نیز  نگاهی انداخت که این مطلب را دز زیر مطالعه میکنید:

طی 2سال گذشته، نرخ تورم در ایران روند صعودی به خود گرفته است؛ این در حالی است که دنیا همچنان دوران تورم نسبتا پایین را شاهد است. گرچه تورم، به‌ویژه در کوتاه مدت، از یک عامل منفرد ناشی نمی‌شود و عوامل متعددی از سمت عرضه و تقاضای اقتصاد می‌توانند در ایجاد آن نقش داشته باشند؛ اما کاهش ارزش پول ملی یا افزایش نرخ ارز، به دنبال کاهش ناگهانی درآمدهای نفتی و عدم دسترسی و استفاده سهل از درآمدهای نفتی و ذخایر ارزی موجود، نقشی کلیدی در تشدید تورم و افزایش مقطعی سطح قیمت‌ها داشته است. حال پرسش فراروی اقتصاددانان و سیاستگذاران اين است که آیا نرخ تورم قابل‌کنترل و قابل‌کاهش است. در این نوشتار کوتاه، هدف آن است که اشاره شود، تورم در اقتصاد ایران برای مدت زمانی قابل‌توجه، تداوم خواهد داشت و واقعیت‌های فراروی سیاستگذاران و تیم اقتصادی دولت مانع از آن است که تورم در آینده‌ای نزدیک حذف یا حتی یک رقمی شود.

 با این حال، شرایط به خوبی، مهیای کاهش قابل‌توجه در نرخ تورم است و توقع معقول از دولت و دستگاه سیاستگذاری نیز باید محدود به این موضوع شود تا از فشار روانی بر مسوولان بکاهد و آنها را قادر سازد در شرایط بدون تنش و آرام، به تصمیم‌گیری و سیاستگذاری بپردازند.
برای توضیح امکان‌پذیری کاهش نرخ تورم، می‌توان به گذشته تورم در اقتصاد ایران نگاهی انداخت و دوره‌های کاهش قابل‌توجه نرخ تورم را شناسایی کرد و آنگاه با مقایسه شرایط کنونی با آنها استنتاج کرد که چرا نرخ تورم قابلیت کاهش را دارد. بر اساس داده‌های موجود، اقتصاد ایران در سه دوره زمانی شرایط تشدید تورم (نسبت به سال‌های قبل از آنها) را تجربه کرده است که به ترتیب حداکثر تورم در این سه دوره در سال‌های 1356، 1367 و 1374 رخ داده است.

در سال‌های منتهی به این سه سال، نرخ تورم به تدریج شروع به شدت گرفتن کرده است و سپس در سال متعاقب آنها، به طور چشمگیری کاهش یافته است. به طور مشخص، اقتصاد ایران در سال 1374 پس از تجربه کردن نرخ تورم بی‌سابقه 50 درصد در نیم قرن اخیر، در سال 1375 شاهد کاهش نرخ تورم به حدود 23 درصد بود که خود مانند حذف یک تورم دو رقمی نسبتا بالا محسوب می‌شود. می‌توان بین شرایط کنونی و موارد فوق‌الذکر شباهت‌هایی یافت که می‌تواند امیدواری برای کاهش نرخ تورم را فراهم کند.تورم منتهی به سال 1356 که به‌ویژه در مقایسه با دهه قبل از آن تورم نسبتا بالایی محسوب می‌شد عمدتا ناشی از فشار تقاضا در قالب افزایش خیره‌کننده در هزینه‌های دولت و افزایش بسیار شدید نقدینگی بر اثر رشد پایه پولی حاصل از افزایش ذخایر ارزی بانک مرکزی بود.

به دنبال کاهش قابل‌توجه رشد تقاضای کل، کاهش چشمگیری نیز در نرخ تورم اتفاق افتاد و حتی مسائل مربوط به انقلاب، تحریم‌ها و شروع جنگ تحمیلی نتوانست نرخ تورم را به رقم سال 1356 برگرداند. بر اساس تحلیل‌های اقتصاد کلان، از بین بردن تورم‌های ناشی از فشار تقاضا به طور نسبی آسان است و این وضعیت برای تورم منتهی به سال 1356 نیز مصداق داشته است.تورم منتهی به سال 1367 از یک طرف ناشی از کسری شدید بودجه و رشد نقدینگی حاصل از آن و از طرف دیگر ناشی از محدودیت درآمد‌های ارزی جهت واردات کالاهای مصرفی، واسطه‌ای و همچنین بلا استفاده ماندن ظرفیت تولید بسیاری از صنایع بود. بنابراین تورم این دوران از یک طرف ناشی از فشار تقاضا و از طرف دیگر ناشی از کاهش عرضه بود و به همین دلیل ویژگی تورم رکودی به خود گرفته بود.

کاهش انتظارات تورمی از جمله فاکتورهای مهم برای کنترل تورم و به‌ویژه تورم رکودی است که ضمن کمک به کاهش تورم، می‌تواند آثار مثبت بر تولید نیز بر جای بگذارد. با خاتمه جنگ تحمیلی، کاهش انتظارات تورمی و میسر شدن واردات(مصرفی، واسطه‌ای و سرمایه‌ای) همراه با بهره‌برداری از ظرفیت خالی صنایع و در عین حال توقف روند صعودی کسری بودجه سبب شد تا اقتصاد ایران ضمن دستیابی به تورم پایین‌تر، قادر به افزایش سطح تولید حقیقی خود شود.تورم منتهی به سال 1374 عمدتا ناشی از فشار تقاضا بود که از سیاست‌های مالی به شدت انبساطی مربوط به بازسازی و همچنین سیاست‌های پولی به شدت انبساطی برای تحریک فعالیت‌های بخش خصوصی حاصل شده بود و ترکیب آن با سیاست یکسان‌سازی نرخ ارز یا کاهش ارزش پول ملی (که در صورت اتخاذ سیاست‌های انبساطی اقدامی قابل‌توصیه نمی‌باشد.) به حرارت بخشیدن به این فشار تورمی انجامید.

تثبیت نرخ ارز از یک طرف و توقف سیاست‌های پولی و مالی انبساطی بدون آنکه عامل کاهش انتظارات تورمی وجود داشته باشد سبب کاهش بسیار شدید نرخ تورم در سال 1375 شد.از سال 1375 به بعد گرچه اقتصاد ایران شاهد تورم دورقمی بود؛ اما در مجموع نرخ تورم پایین‌تر بود و حتی سیاست‌های به شدت انبساطی پولی و مالی سال 1384 به بعد، غیر از سال 1387، تورم چندان بالایی را سبب نشد. گرچه متوسط نرخ تورم پایین‌تر سال 1375 تا 1384 عمدتا قابل‌نسبت دادن به ثبات سیاست‌های پولی و مالی و در اوایل دهه 1380 تاحدی نیز قابل‌نسبت دادن به افزایش واردات است؛ اما پس از 1384 عامل کلیدی در کنترل تورم گسترش خیره‌کننده در واردات بود که در غیاب آن سیاست‌های به شدت انبساطی تورم‌های بسیار بالاتر را به‌وجود می‌آورد. در واقع، ثبات سیاست‌های پولی و مالی به همراه امکان‌پذیری واردات بود که امکان یکسان‌سازی نرخ ارز بدون آثار منفی را در سال 1381 فراهم کرد.

به دنبال تشدید تدریجی تحریم‌ها که هم به خاطر کاهش درآمد‌های نفتی و هم به دلیل دشواری واردات از یک طرف و به دلیل افزایش نرخ ارز از طرف دیگر سبب به‌وجود آمدن یک شوک منفی عرضه به اقتصاد ایران شد، رکودی تورمی در اقتصاد ایران به‌وجود آمد که بر اساس آمارهای رسمی، بالاترین نرخ تورم را پس از سال 1374 به دنبال داشت. گرچه بخشی از این تورم ناشی از فشارهای رشد نقدینگی در سال‌های قبل بوده است و واردات گسترده مانع از پدیدار شدن آثار آن بر سطح عمومی قیمت‌ها شده بود، اما بخش قابل‌توجهی از آن قابل‌نسبت دادن به کاهش ارزش پول ملی است.

در شرایط کنونی، اثر کاهش ارزش پول ملی بر روی سطح قیمت‌ها رخ داده است و انتظاری برای افزایش سطح قیمت‌ها از این ناحیه وجود ندارد. دلیل آن است که بالا ماندن نرخ ارز برای مدتی قابل‌توجه، اثر خود را تقریبا به طور کامل بر جای گذاشته است و غالب قیمت‌ها خود را به وضعیت نرخ ارز جدید تعدیل کرده‌اند. همچنین، نه تنها افزایش نرخ ارز متوقف شده بلکه در مقایسه با ابتدای سال کاهش قابل‌توجهی داشته و به ثبات نسبی رسیده است. از طرف دیگر، شواهدی دال بر اتخاذ سیاست‌های انبساطی توسط دولت و بانک مرکزی دیده نمی‌شود که این نیز عاملی دیگر برای تثبیت سطح قیمت‌ها و کاهش نرخ تورم محسوب می‌شود(گرچه تحت برخی سناریو‌ها برای رفع تحریم‌ها ممکن است اندکی سیاست انبساطی قابل‌توصیه باشد). موضوع دیگری که امید به کاهش نرخ تورم را فراهم می‌کند بهبود تعامل با جهان خارج و افزایش احتمالی در درآمدهای نفتی و تسهیل واردات است که می‌تواند در کنترل نرخ تورم موثر باشد.

 در واقع، گشایشی در این زمینه به معنی وارونه شدن شوک منفی عرضه به اقتصاد ایران است که هم به کاهش نرخ تورم می‌انجامد و هم به افزایش سطح تولید حقیقی اقتصاد. بالاخره، عامل بسیار با اهمیت دیگر کاهش انتظارات تورمی در شرایط پس از انتخابات ریاست‌جمهوری است که برای کاهش تورم بدون تاثیر منفی بر تولید و اشتغال عاملی کلیدی است. بر این اساس، اقتصاد ایران تقریبا تمام فاکتورهای لازم در کنترل تورم‌های سال 1356، 1367 و 1374 را دارد و می‌توان به کاهش قابل‌توجه تورم امیدوار بود. با این حال، همانطور که اشاره شد، به دلیل بالا بودن نرخ تورم، دولت تنها قادر است از نرخ تورم بکاهد و توقعی فراتر از آن نمی‌توان داشت.

حسن هانی زاده کارشناس مسائل منطقه ای مطلبی را در ستون یادداشت اول روزنامه ی تهران امروز با عنوان««ژنو2» و نقش ایران»به چاپ رسانده است که در زیر میخوانید:


سفر دوره‌اي اخضر ابراهيمي نماينده ويژه دبيركل سازمان ملل در امورسوريه نشان مي‌دهد كه جامعه جهاني درصدد حل بحران 30 ماهه سوريه برآمده است. اخضر ابراهيمي «79ساله» كه يك ديپلمات كهنه كار الجزايري است با هدف نزدیك كردن ديدگاه بازيگران بحران داخلي سوريه به ايران سفر كرده و نسبت به خروجي كنفرانس ژنو 2 چندان خوشبين نيست. عوامل بازدارنده زيادي در مسير ماموريت اخضر ابراهيمي وجود دارد كه يكي از اين عوامل وجود اختلاف در ميان بازيگران داخلي،منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي بحران سوريه است. وجود 32 مجموعه مسلح تروريستي از 83 مليت مختلف جهان در سوريه كه هيچ‌گونه ارتباط سازمان يافته وتشكيلاتي با يكديگر ندارند هرگونه تلاش براي حل بحران سوريه را نا ممكن مي‌سازند. اين مجموعه‌ها اعتقادي به حل سياسي بحران سوريه به‌صورتي سيال و غيرتهاجمي ندارند و پيش‌شرط آنان خروج بشار اسد رئيس‌جمهوري سوريه از چرخه قدرت است.

 دولت اسلامي عراق وشام «داعش» ارتش موسوم به اسلام، ارتش آزاد، لواء‌التوحيد، لواء‌البراء،جبهه النصره،القاعده، لواء‌الاسلام،كتائب‌احرار الشام بخشي از مجموعه‌هاي مسلحي هستند كه هرگونه راه‌حل سياسي را غيرقابل قبول مي‌دانند. مجموعه‌هاي مخالفان غيرمسلح سوريه موسوم به هيات هماهنگي «هيئه التنسيق» كه آمادگي خود را براي حضور در كنفرانس ژنو 2 اعلام كرده‌اند عملا در عرصه‌هاي ميداني،نظامي وامنيتي حضور ندارند. در حوزه منطقه‌اي،عربستان،قطر،تركيه وگروه 14 مارس لبنان به رهبري سعد حريري كه تاكنون هزينه‌هاي مالي و سياسي و نظامي فراواني براي تقويت گروه‌هاي تروريستي متحمل شده‌اند با هرگونه راه‌حل سياسي براي مهار بحران سوريه مخالفند. عربستان و قطر در طول 30 ماه بحران سوريه بيش از 36 ميليارد دلار كمك مالي وتسليحاتي در اختيار گروه‌هاي تروريستي قرار داده‌اند.

طبيعي است كه اين مجموعه‌ها بدون اجازه عربستان وقطر حاضر به پذيرش يك آتش‌بس موقت يا دائم با دولت سوريه نيستند. عربستان وقطر در كنفرانس ژنو1 طرحي مبني برتشكيل يك دولت انتقالي بدون حضور بشار اسد ارائه دادند،امااين طرح هرگز عملياتي نشد. علت اين امر اين است كه بازيگران بين‌المللي بحران سوريه به يك نقطه نظرمشتركي در مورد اين بحران نرسيده‌اند. در خارج از سوريه، اعضای ائتلاف ملي و شوراي ملي كه 6 ماه پس از بحران سوريه در استانبول تركيه و دوحه قطر تشكيل شدند درخصوص كنفرانس ژنو 2 اختلاف‌نظر شديدي پيدا كرده‌اند. اعضای اين دو تشكل كه كمك مالي، سياسي و رسانه‌اي خود را از عربستان،قطر وتركيه دريافت مي‌كنند درخصوص آينده سوريه ونحوه تشكيل يك دولت انتقالي به يك جمع‌بندي مشتركي نرسيده‌اند. از سوي ديگر وجود اختلاف ميان ايران، روسيه، چين،عراق وتا اندازه‌اي لبنان از يكسووآمريكا وغرب از سوي ديگر دور نماي كنفرانس ژنو 2 را در هاله‌اي از ابهام قرار داده است.

جمهوري اسلامي ايرن طرح 6 ماده‌اي خود را از مدت‌ها پيش ارائه داد كه اين طرح با توجه به اينكه در برگيرنده مطالبات همه گروه‌هاي درگير در بحران سوريه است مي‌تواند در دستور كار كنفرانس ژنو 2 قرار گيرد. اما اختلاف‌نظرها و كارشكني آشكار عربستان سعودي وقطر در مسير شكل‌گيري هر كنفرانسي كه متضمن بركناري دولت بشار اسد نباشد،راه‌حل سياسي را با بن‌بست مواجه كرده. اگر چه كنفرانس ژنو 2 ممكن است ظرف 40 روز آينده تشكيل شود اما قطعا بدون حضور ايران هر كنفرانسي كه تشكيل شود،نتيجه‌اي به همراه نخواهد داشت. لذا ماموريت اخضرالابراهيمي بسيار دشوار به نظر مي‌رسد زيرا آنچه در فرآيند بحران سوريه تعيين‌كننده است نتايج ميداني درگيري‌هاي داخلي سوريه است.

 در آستانه تشكيل كنفرانس ژنو2 هم نيروهاي مسلح سوريه وهم گروه‌هاي تروريستي تلاش مي‌كنند تا آخرين ضربه را به يكديگر وارد كنند تا بتوانند سقف چانه‌زني خود را در كنفرانس ژنو 2 افزايش دهند. پيروزي‌هاي اخير ارتش سوريه در مناطق القلمون، حرستا، غوطه غربي، جوبر ودمر در اطراف دمشق نشان مي‌دهد كه گروه‌هاي تروريستي به پايان راه رسيده‌اند ودر آستانه شكست قرار دارند. شكست گروه‌هاي تروريستي موجب خواهد شد تا دولت سوريه و شركت‌كنندگان در نشست ژنو 2 از طرح ايران براي حل بحران سوريه پشتيباني كنند كه اين امر به انزواي قطر،عربستان وتركيه منجر خواهد شد.

روزنامه حمایت در ستون یادداشت خود مطلبی را با عنوان«اخلالگری تروریست‌ها‌اجرای‌سفارش‌کدام‌دولت‌ها؟»در رابطه با به شهادت رسیدن جمعی از سربازان و نیروهای خدوم مرزی طی حمله گروه‌های تروریستی به نیروهای یک پاسگاه مرزی ایران در مرز سراوان با پاکستان به چاپ رساند:

در پی حمله گروه‌های تروریستی به نیروهای یک پاسگاه مرزی ایران در مرز سراوان با پاکستان چند نفر از سربازان و نیروهای خدوم مرزی به شهادت رسیدند. این رویداد تلخ بلافاصله با واکنش مسئولان مختلف نظام از جمله رییس جمهوری و رییس مجلس و سایر نهادهای قانونی مواجه شد و هیئتهای خاص مامور شدند تا ابعاد این موضوع را مورد بررسی قرار دهند. همزمان با بروز این جنایت تروریستی، دادستان زاهدان نیز اعلام کرد که 16 نفر از اشراری که در اقدامات تروریستی گذشته دست داشته‌اند به دار مجازات آویخته شدند تا درس عبرتی باشد برای دیگر کسانی که دست به اقدامات جنایتکارانه می‌زنند. اولین نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که در شرایطی که تعاملات نظام جمهوری اسلامی با جامعه جهانی در موضوع هسته‌ای روند منطقی خود را طی می‌کند و انتظار می‌رود که به زودی تاثیراتی در عرصه تحریم‌ها و سایر مسایل اختلافی ایران با طرف‌های مقابل بر جای گذارد، کدام دولت یا دولت‌ها هستند که سعی می‌کنند تمرکز ایران یا جامعه جهانی را به مسایل حاشیه‌ای جلب کنند.

 قطعا رژیم صهیونیستی و برخی دولت‌های مزدور منطقه‌ای که اغلب در اختیار قدرت‌های سیاسی جهانی هستند بدشان نمی‌آید که از هر وسیله‌ای استفاده کنند تا فضای داخلی ایران را تحریک کرده و همچنین فضای جوامع طرف مذاکره ایران را از تعادل و برخورد منطقی دور سازند تا بجای اینکه سیاسیون دو طرف بتوانند در فضای درست مذاکره به نتایج ملموسی برسند، بیشتر در مقابل هم بنشینند و برای همدیگر رجز بخوانند و در واقع صحنه گردان تصمیمات، دست‌هایی باشند که مایلند منافع خود را به پیش برند. با این نگاه، می‌توان تخمین زد که اگر از دست‌های پلید طراحان برآید احتمالا باز از این گونه رفتارهای مزاحمت آمیز و غیر انسانی خواهند داشت و تلاش خواهند کرد تا نهایت استفاده را از عوامل مزدور در اختیار خود به عمل آورند.

 این گونه جنایات هیچ ارزش نظامی یا عملیاتی ندارد بلکه اقدامات تروریستی کورکورانه‌ای است که در هر کشور ممکن است بروز یابد.نکته دوم به جنبه‌های حقوقی این گونه جنایات مربوط می‌شود. حقوق‌دانان به خوبی مطلع هستند که در سطح جهانی کنوانسیون‌های متعدد مبارزه با تروریسم هم اینک در دسترس است که تعهدات حقوقی مشخصی بر عهده دولت‌های مختلف برای مبارزه با تروریست‌ها قرار داده است. برابر اسناد یاد شده، هیچ دولتی نباید کمک مالی یا لجستیکی به تروریست‌ها ارایه کند. هیچ دولتی نباید مسیر اقدام برای تروریست‌ها را هموار سازد. هیچ دولتی نباید در دستگیری تروریست‌ها و اجرای عدالت در مورد آن‌ها با رعایت قانون، سهل انگاری کند. همین تعهدات عام کافی است که دولت‌های همجوار خصوصا پاکستان که تروریست‌ها از طریق خاک آن کشور حادثه اخیر را شکل داده‌اند خود را متعهد بدانند که از هر گونه کوتاهی در این خصوص دریغ نورزند.

جمهوری اسلامی ایران با پاکستان توافقات مشترک مرزی حول مبارزه با تروریسم و مواد مخدر نیز دارد که این امر وظیفه مسئولان پاکستانی را بیشتر می‌کند. نکته مهم قابل طرح این است که آیا دولت پاکستان یا دولت‌هایی که دائما بمب‌گذاری و جنایت را در عراق و افغانستان سفارش می‌دهند، به تعهدات حقوقی توجهی دارند؟ آیا می‌توان به رسیدگی‌های حقوقی دلخوش کرد تا عدالت در مورد آن‌ها اجرا شود یا لازم است که همواره اقدامات آن‌ها ردیابی شود و قبل از هر جنایت با مشت آهنین مواجه شوند. تجربه نشان داده که باید تمرکز را بر اقدامات پیشگیرانه در مقابل این دولت‌ها خصوصا رژیم صهیونیستی قرار داد و به برخی رژیم‌های مزدور منطقه‌ای نیز پیغام صریح منتقل کرد که اگر دست از برخی حمایت‌ها از گروهک‌های تروریستی بر ندارند هر لحظه ممکن است خود در تیررس اقدامات واکنشی قرار گیرند.
نکته سوم اینکه خوب است در قبال این گونه جنایات، مردم شریف منطقه در سیستان و بلوچستان وحدت و همدلی خود را گسترش دهند.

برادران اهل سنت خصوصا علمای آن‌ها توجه کنند که طرف مقابل که گاه با سوء استفاده از عنصر دین خود را جزو مسلمانان و آن هم اهل سنت جا می‌زند به هیچ دینی و مذهبی پایبندی ندارد و تنها مزدوری و آدم کشی را بلد است فلذا باید در درجه اول این گونه سوء استفاده کنندگان جنایتکار را رسوا کرد و تاکید کرد که هیچ‌گاه نمی‌توان بنام دین و مذهب آدمکشی کرد و این گونه اقدامات تروریستی هیچ ربطی به اسلام ندارد. نکته چهارم اینکه از دستگاه‌های امنیتی و انتظامی انتظار می‌رود که در شناسایی تروریست‌ها و حامیان آن‌ها لحظه‌ای درنگ نکنند و هر چه سریع‌تر عدالت را در مورد عوامل این گونه جنایات بر اساس قانون به اجرا در آورند. البته باید توجه کرد که اجرای عدالت امری دقیق و قانونمند و منطبق با ضوابط متعدد است که نباید در این خصوص توقع برخوردهای احساسی و خارج از ضوابط قانونی را داشت.

 بر این اساس از عموم مردم منطقه‌ای که قربانی تروریسم واقع شده‌اند انتظار می‌رود که صبوری به خرج دهند و اعتماد لازم را به خادمین خود داشته باشند که با متانت و حوصله، ریشه‌های فساد را شناسایی کرده و با عوامل خاطی برخورد کنند. نکته آخر در خصوص خانواده‌های شهدا و عزیزانی است که متعلقین آن‌ها در این گونه حوادث تروریستی به شهادت رسیده یا در معرض خطرهای دیگر قرار گرفته‌اند. در مورد این عزیزان، ضمن ابراز همدردی و همدلی و احترام به صبوری و تحمل آنان، باید از نهادهای قانونی خواست که لحظه‌ای در خدمات دهی و احترام لازم به این خانواده‌ها درنگ نکنند. طبیعتا دستگاه‌های قانونی ذی‌ربط بلافاصله موظفند که یاری‌رسانی به خانواده‌های داغدار را در دستور قرار دهند.

 سخن آخر اینکه اگر چه مبارزه با تروریسم در جهان معاصر از حیث حقوقی با خلاء و کمبود قابل توجهی روبرو نیست ولی چون ساختار نظام بین الملل عادلانه نیست و برخی دولت‌ها در این بی عدالتی انواع سوء استفاده‌ها را روا می‌دارند، همواره جامعه جهانی در معرض خطر اقدامات تروریستی است و این نگرانی همه جوامع را رنج می‌دهد فلذا باید همه کشورها اراده مشترکی برای مبارزه با این پدیده شوم بکار گیرند. اگر امروز مردم شریف سراوان عزادار هستند فردا معلوم نیست مردم چه کشوری داغدار اقدامات غیر انسانی مشابه شوند.

در آخر نگاهی می اندازیم به ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری که در مطلبی را با عنوان«كابوسي به نام «تهران»!»به قلم مهدی مال میر اینطور نوشت:


مي‌گويند بدترين كابوس‌ها لحظاتي پيش از فاجعه به بيداري مي‌رسند. هيچ كابوسي هرگز آن ضربه كشنده را به «خواب بيننده» وارد نمي‌سازد! امروز شايد هيچ واژه‌اي به اندازه كابوس حكايت‌گر شرايط زندگي در شهر تهران نباشد! كابوسي كه شهروندانش، تنها در اين آرزويند كه پيش از آن ضربت نهايي از آن بيدار شوند!

در اين چند سال اخير، وقتي كه به روزهاي آخر شهريور ماه نزديك مي‌شويم و خرام اولين نسيم پاييزي و رقص برگ‌ها را مي‌بينيم، به جاي خوشحاليِ رها شدن از چنگال تابستان نامروت تهران، در اين نگراني ژرف فرو مي‌رويم كه امسال باز شلاق خِست آسمان و پديده وارونگي هواي اين شهر هول‌آور كه هر دم از مايه‌هاي زندگي تهي‌تر مي‌شود، با تن و روان خسته‌مان چه مي‌كند؟ براستي امسال چه تعداد از سالمندان و بيماران قلبي و ريوي روانه بيمارستان و نه از آن كمتر، رهسپار جهان باقي مي‌شوند؟ آيا زمستان امسال باز هم كودكانمان به دليل كم كاري توجيه‌ناپذير ما هر از چند روزي كه هواي شهر به درجه هشدار! مي‌رسد، محكوم به خانه‌نشيني و دور افتادن از درس و كتاب خواهند بود؟!

آيا كسي آسيب‌هاي يك روز محروميت فرزندانمان را از درس و تحصيل برآورد كرده است؟ امروز بيماري‌هاي ريوي ناشي از آلودگي هميشگي هواي اين شهر آن چنان بالا گرفته است كه براي اثباتش نياز به هيچ كارشناس و تخصص ويژه‌اي نيست. سرفه‌هاي خشك و جگرخراش موسيقي متن هر مكان عمومي در اين شهر است و چهره‌هاي رنجور و صورت‌هايي كه هر روز بيشتر در «ماسك‌«ها فرو مي‌روند، بزك نازيباي اين شهر و همه گواهاني روشن بر بدحالي و بدهوايي پايتخت و مردمانش!

با اين همه، مي‌توان امسال تا اين اندازه تلخ‌انديش نبود و در زمستان‌هاي گذشته يخ نزد و چشم را به سوي زمستان‌هاي پيش رو چرخاند! چه، امسال سال «تدبير» است و «اميد». سالي كه رئيس‌جمهور برگزيده مردم در اولين سخنراني‌اش روي سخنش با مردم بود و به جاي نصيحت جهانيان و لاف زدن از مديريت جهاني، از حق كرامت بيشتر و بهروزي شهروندان ياد كرد! شهرونداني كه در پشت پرده دود مرگ‌آور اين شهر هيولاوش از حق كرامت كه هيچ، از بديهي‌ترين حق هر جنبنده‌اي كه تنفس بي‌آزار است، هر روز محروم‌تر مي‌شوند!

زمستان امسال اما فصل تدبير دولت براي گشودن قفل آلودگي جانكاه پايتخت و سنجه مناسبي براي پي بردن به ميزان جدي بودن اولياي دولت جديد براي كاستن از رنج‌هاي روزمره مردمان اين شهر است!دولتي كه در اين چند ماهه فاصله‌ اقيانوسي خود را چه در عمل و چه در مقام نظر با رويكرد دست‌اندركاران دولت قبلي به رخ كشيده است، نيك مي‌داند كه مردمان رنجور، هواي ناپاك و بسا شرم‌آور پايتخت و از اندازه گذشتن بيماري‌هاي قلبي، ريوي و... نشانه هرچه باشد، نشانه تدبير دولت و مايه دلگرمي و اميد شهروندان نيست!و در نهايت اينكه: آيا «تدبير» دولت، ساكنان پايتخت را پيش از آن ضربه نهايي از كابوسي به نام «تهران» نجات خواهد داد؟

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.