*عجبا از آدمیان که چقدر فراموشکارند و چقدر در قدرشناسی و بهره گیری از نعمتهای خداوند قصور می کنند.
*نعمت ها ایشان را مست و مغرور و غافل می کند چنانکه به تدریج حتی از آن نعمت ها لذتی نیز نمی برند و در عین نعمت و سعادت همچنان به آنچه موجود است بی اعتنایی می کنند و به دنبال چیزهای دیگر می گردند:
*قوم سبأ که در قرآن مورد ملامت قرار گرفته و مستوجب عذاب شده اند نمونه ای از این خصلت آدمیان را نشان می دهند که خداوند نعمت را در حق ایشان تمام کرد، مُلک ایشان را آباد نمود، بیابانها را از میان شهرها برداشت تا شهرها به هم نزدیک شدند، نعمت و برکت برای همگان حاصل شد اما باز زبان به ناشکری گشودند که:
شهرها نزدیک یکدیگر بد است آن بیابان است خوش کآنجا دد است
مثنوی
*اما وقتی خداوند آن نعمت ها را از ایشان دور می کند و به جای آن سختی و محنتی به ایشان روی می آورد، همه روی در خدا می کنند و دعاهای عریض و طویل می خوانند، باشد که بدان وضع پیشین باز گردند و گاهی نیز به کمترین محنتی زبان به اعتراض می گشایند و سخنان می گویند و اگر حتی با خدا جرأت به گستاخی نکنند زمین و زمان و روزگار و دهر ناسازگار را ناسزا می گویند و نشنیده اند آن حدیث پیامبر را که فرمود «لا تسب الدهر فإن الدهر هو الله» یعنی «دهر را ناسزا مگویید که دهر همان خداست»:
جز آدمیان هر آنچه هستند بر شقۀ قانعی نشتند
آن آدمی است کز دلیری کفر آرد وقت نیم سحری
گر تر شودش به قطره ای بام در ابر کشد زبان به دشنام
نظامی، لیلی و مجنون