«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين»
اي پيامبر! آنچه را از طرف پرودگارت به تو نازل شده، به مردم ابلاغ كن، و اگر انجام ندهي، رسالت او را به انجام نرساندهاي و خدا تو را از مردم حفظ ميكند. خداوند مردمان كافر را هدايت نميكند.
اين آيه نكاتي دارد:
1. عبارت (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ) كه در قرآن دو بار بيشتر نيامده، بيانگر آن است كه آنچه پيامبر وظيفه دارد آن را به گوش مردم برساند امر مهمي است كه مربوط به رسالت اوست و او چون رسول است بايد آن را اعلام كند.
2. كلمه (بَلِّغ) يعني با جديّت و اهتمام تمام آن را ابلاغ كن و به گوش مردم برسان تا كسي بعداً نگويد اين مطلب به ما نرسيد.
3. (مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ) يعني مردم بدانند آنچه پيامبر ميگويد از جانب خودش نيست، از طرف خداست، خدايي كه صاحب اختيار همه است.
4. (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ) يعني ابلاغ اين موضوع به شكل عملي و در قالب يك مراسم باشد. زيرا قرآن به جاي آن كه بفرمايد: (بَلِّغْ ... وَ إِنْ لَمْ تُبَلِّغ = بگو ... و اگر نگويي)، ميفرمايد: (بَلِّغْ ... وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ = بگو ... و اگر انجام ندهي)، يعني ابلاغِ زباني كافي نيست، بلكه ابلاغِ فعلي لازم است، بايد يك مراسمي باشد و در اين مراسم، آنچه را خدا گفته، به مردم اعلام كني.
5. عبارت (فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ) يعني آنجه بايد به مردم ابلاغ كني، هموزن رسالت توست، به گونهاي كه اگر آن را به مردم نرساني، گويا اصل رسالت پروردگار را به انجام نرساندهاي و زحمات بيست و سه سالهات به هدر ميرود.
6. جمله (وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ) نيز بيان ميدارد كه پيامبر از ابلاغ اين امر مهم ترس و هراس داشته است و لذا خداوند وعده ميدهد او را از شرّ مردم حفظ كند. البته روشن است پيامبر اسلام از اينكه جان خود را در راه خدا فدا كند، هراسي نداشته است و لذا در تمام جنگها در صف مقدّم جبهه حضور داشت، بلكه اين امر به گونهاي بود كه پيامبر احتمال ميداد برخي از مردم آن را نپذيرند و موجب فتنه و درگيري ميان مسلمانان گردد كه بيش از آنكه به جان پيامبر ضرر رساند، به مكتب او ضربه وارد سازد. و لذا ادامه آيه ميفرمايد: (إِنَّ اللَّهَ لايَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين) يعني خداوند اجازه نميدهد كساني اين امر مهم را انكار ميكنند، به هدفشان برسند و تهديدي براي تو و برنامههاي تو باشند.
در اينجا سه سؤال مطرح است:
1. اين امر مهم چه چيزي بود كه پيامبر تا سال آخر عمرش بيان نكرده بود؟
2. چه امري بود که اگر پيامبر آن را نميگفت، زحمات 23 سالهاش به هدر ميرفت؟
3. چه امري بود که پيامبر از گفتنش هراس داشت؟
اين مطلب هر چه باشد، جزء دين است، اما از اصول دين يا فروع دين؟ تک تک آنها را بررسي مي کنيم تا به نتيجه برسيم.
اصول دين، توحيد است و نبوت و معاد. آيا ميشود گفت كه در اين 23 سال، پيامبر (ص) «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» را به مردم ياد نداده بود؟! اولين کلمه اي که به مردم آموخت، اين بود: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا». پس اين امر مهم توحيد نيست.
قطعا نبوت هم نيست، زيرا معنا ندارد كسي كه حدود دو ماه ديگر رحلت مي کند، بگويد: مردم! من پيامبرم! آيا تا آن زمان به مردم نگفته بود: من پيامبرم!
راجع به معاد هم، پيامبر از همان روزهاي اول بعثت مردم را از دوزخ هشدار ميداد و تمام سوره هاي مکي خبر از معاد مي دهند. پس آنچه پيامبر بايد در آخر عمرش اعلام كند، وقوع قيامت نيست.
اما فروع دين: آيا پيامبر (ص) تا دو ماه مانده به رحلتش از نماز نگفته بود؟! و يا آن حاجيان که از مکه برميگشتند تارک الصلاة بودند؟! قطعا آن مطلب نماز نبود. روزه، جهاد، خمس و زکات هم، هشت سال قبل، يعنـي سال دوم هجري قانون آنها صـادر شده بود. حج هم مراد نيست، زيرا آنها از مکه برميگشتند. امر به معروف و نهي از منکر نيز بارها در ديگر آيات قرآني مطرح و بر لزوم آن تاكيد شده بود. علاوه بر آن كه پيامبر از بيان اين امور هراسي نداشت و آن روزي که تنها بود و با بتها و بتپرستان مبارزه ميکرد نترسيد، حالا که بين اين همه يار و مريد است، بترسد؟
سؤال: با اين اوصاف، آن چيست كه پيامبر صلّي الله عليه و آله تا اواخر عمرش نگفته بود، توحيد و معاد و نماز و روزه هم نيست، اگر آن چيز باشد، توحيد هست، نبوت هست، نماز هست، جهاد هست، امر به معروف و نهي از منكر هست، و اگر نباشد، باقي چيزها هم نيست؟
پاسخ: بايد بگوئيم آن امر، امامت است. چون اگر امامِ معصوم بود، توحيد زنده است و گرنه به جاي خدا طاغوت حاكم ميشود. اگر رهبرِ معصوم بود، اهداف نبوت دنبال ميشود و اگر رهبر معصوم بود، معارف معاد بيان ميشود.
در آيات قبل و بعد از اين آيه نيز عبارت «مَا أُنزِلَ» آمده است: در آيه 66 ميفرمايد: «مَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِم»، در آيه 67 فرمود: «مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ»، و در آيه 68 ميفرمايد: «مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ». اين يك امر تصادفي نيست كه در سه آيه پشت سر هم، سه تا «مَا أُنزِلَ» آمده باشد. مورد اول و سوم مربوط به كتاب آسماني است، كه مردم بايد آن را به پا دارند تا از بركات آن در دنيا و آخرت بهرهمند شوند. و مورد دوم مربوط به رهبري جامعه است كه بايد از سوي خدا تعيين گردد و پس از پيامبر، در قالب امام سرپرستي جامعه را بر عهده گيرد.
مهندسي قرآن را ببينيد، خدا امامتِ علي بن ابيطالب را گذاشته است بين دو كتاب آسماني! در يك آيه ميگويد: كتاب خدا را بهپا داريد، وضع اقتصاديتان خوب ميشود. و در آيه ديگر ميفرمايد: اگر كتاب آسماني را بهپا نداريد، هويت نداريد و هيچيد. و در ميان اين دو آيه ميگويد: اي پيامبر! علي را معرفي كن. يعني كتاب آسماني و امام معصوم در كنار هم. چنانكه پيامبر در حديث ثقلين فرمود: «انّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي»
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید