مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛"حسامالدین برومند" در اولین روز هفته مطلبی را با عنوان " دی.ان.ای حریفدر مذاکرات ژنو " برای روزنامه کیهان نوشته است که در ستون سرمقاله این روزنامه به چاپ رسیده است:این روزها و پس از مواجهه دیپلماتیک ایران و آمریکا طی دو، سه هفته گذشته، نگاهها به مذاکرات ژنو دوخته شده است.
گفتنی است؛ مذاکرات هستهای میان ایران و گروه 1+5 در حالی از سهشنبه هفته جاری شروع میشود که طی روزهای اخیر فضاسازی رسانههای غربی علیه ایران اوج گرفته است.
لازم است، قبل از ورود به بحث اصلی، برای روشنتر شدن فضای مورد بحث به برخی از تحرکات و عملیات رسانهای حریف در آستانه مذاکرات ژنو اشارهای داشته باشیم.
نکته اول این است که رسانههای غربی طی روزهای گذشته و در فاصله باقیمانده تا مذاکرات ژنو، تلاش میکنند این خط القایی را برجسته نمایند که مواضع گروه 1+5 در مواجهه هستهای با ایران همان مواضع قبلی است و از همین روی؛ بر یکسان بودن مواضع این 6 کشور از آلماتی 2 تا ژنو تاکید میکنند.
نکته دوم این است که سناریوی طرف غربی بر این محور متمرکز است که در نقطه مقابل یکسان بودن مواضع گروه 1+5 و پیگیری آنچه که در آلماتی 2 مطرح شد؛ وانمود سازند که ایران یک راه بیشتر ندارد و آن اینکه بهخاطر شرایط به اصطلاح اضطراری نسبت به قبل تغییر مواضع بدهد.
نکته سوم در این پروژه، طرح خواستهها و مطالبات نامشروع و زیادهخواهانه از ایران است که با عملیات روانی و رسانهای میکوشند جا بیندازند ایران به این فضای تحمیلی تن خواهد داد. بطور نمونه والاستریتژورنال به عنوان پرتیراژترین روزنامه آمریکایی این روزها این خط را پیرامون مذاکرات ژنو دنبال کرد که قرار است، ایران غنیسازی را متوقف کند.! این ادعای والاستریتژورنال در سطح بسیارگستردهای در فضای رسانهای و مجازی پمپاژ شده تا با فضاسازی شرایط ایران را پیش از برگزاری مذاکرات کاملا از موضع ضعف و انفعال به تصویر بکشانند.
نکته چهارم اظهارات و مواضع مقامات غربی است که در آستانه مذاکرات ژنو، طی مصاحبههای مختلف ادعا میکنند ایران باید اعتماد جامعه بینالمللی را جلب کند و شفافسازی درباره برنامه هستهای را به بالاترین سطح برساند.
«وندی شرمن» نماینده آمریکا در مذاکرات هستهای با کشورمان در اظهارنظری گستاخانه و غیرمنتظره با بیان اینکه ایران باید در مذاکرات ژنو اعتمادسازی کند در عبارتی موهن مدعی میشود؛ «فریبکاری جز دیانای - DNA - ایرانیها است.»!!
نکته بعدی این است که به موازات این فضاسازیها و تحرکات دسیسهآمیز برای مصادره کردن نتایج مذاکره به نفع طرف غربی، شواهد و قرائن به وضوح نشان میدهد حریف چون میداند جمهوری اسلامی مقهور این فضاسازیها نمیشود و به خواستههای باجخواهانه تن نمیدهد دنبال یک هدف غیراصلی نیز هست و آن اینکه پیشاپیش و قبل از برگزاری مذاکرات ژنو در 23 و 24 مهر ماه، ایران را مقصر شکست احتمالی مذاکرات معرفی نماید.
این هدف در واقع خط تبلیغی علیه ایران است تا فشارها را بر ضد کشورمان تشدید کنند. اما پس از اشاره به فضاسازی طرف غربی علیه ایران در آستانه مذاکرات ژنو، آنچه که بیش از این فضاسازیها و تحرکات دسیسهآمیز حریف حائز اهمیت بوده و هوشیاری تیم مذاکرهکننده کشورمان را میطلبد بازی خطرناکی است که طرف مقابل تلاش میکند بدون توجه به قوانین بازی به ایران تحمیل کند.
به عبارت روشنتر، حریف هرچند از قواعد بازی دم میزند و با این ادعا که توپ در زمین ایران است و این ایران است که باید اعتمادسازی کند و شفافسازی کامل در برنامه هستهای را در دستور کار داشته باشد؛ بیرون از بستر مذاکره و قوانین بازی دیپلماسی میخواهد شروطی - بخوانید خواستههای زورگویانه و زیادهخواهانه - را به کشورمان تحمیل کند.
این شروط و خواستههای جاهطلبانه نامشروع علاوه بر حوزه مذاکرات هستهای، در دیگر حوزهها بهخصوص مسایل منطقهای و حقوق بشری نیز دنبال میشود.
بنابراین نکتهای که در فضای کنونی قابل اعتناست؛ تلاش حریف است که از طریق عملیات رسانهای و سناریوهای مختلف میکوشد موضوع مذاکرات هستهای میان ایران و 1+5 در ژنو را به مذاکرات ژنو 2 درباره «سوریه» گره بزند.
خطی که از سوی رسانههای غربی در فضای مذاکرات با ایران پمپاژ میشود این است که ایران باید در خصوص سوریه و در ازای رفع تحریمها امتیاز بدهد.
برای همین است که سخنگوی وزارت خارجه آمریکا از استقبال مشروط واشنگتن برای حضور ایران در ژنو 2 خبر میدهد و البته این در حالی است که مقامات ارشد وزارت خارجه کشورمان در واکنش به این اظهارنظر تصریح کردند ایران برای حضور در اجلاس ژنو 2 و مشارکت در حل بحران سوریه، شرطی را نمیپذیرد.
منظور آمریکاییها این است که ایران بیانیه اجلاس ژنو 1 را بپذیرد و از تشکیل دولت انتقالی در سوریه حمایت کند.
پس آنچه که مشخص است اینکه طرف غربی بازی را در پهنهای گستردهتر از مذاکرات هستهای در ژنو تعریف کرده است. چرا؟ چون هدف آمریکاییها از مذاکره با ایران در حوزه هستهای، حل موضوع هستهای کشورمان نمیباشد، بلکه آنها به دنبال آنچه که «مهار ایران اسلامی» نام نهادهاند هستند.
بنابراین سادهلوحی است اگر بپنداریم نگاه و رویکرد آمریکاییها در قبال ایران ذرهای تغییر کرده است همین برخورد طرف مقابل پیرامون مذاکرات پیش روی در ژنو نشانهای است که این مسئله را ثابت میکند.
حریف برای حل موضوع هستهای ایران به ژنو نمیآید و این نکتهای است که هوشمندی مضاعف تیم مذاکرهکننده کشورمان را میطلبد.
اخیرا یک سناتور آمریکایی در گفتوگو با خبرنگار نشریه لسآنجلس تایمز مطالبی را به بیرون درز داده است که عمق دشمنی و خصومت آنها را با ایران اسلامی به اثبات میرساند.
سناتور مارک کرک به پل ریشتر خبرنگار لسآنجلس تایمز میگوید؛ «برای اینکه مذاکرات ایران و آمریکا موفق باشد، ایران علاوه بر توقف برنامه هستهای باید حمایت از مقاومت را تعطیل کرده، برنامه موشکی خود را هم متوقف کند و همچنین به روند نقض حقوق بشر در کشورش پایان بدهد.»!
بنابراین آشکارا مشاهده میشود افق تعریف شده دشمن، جلوگیری از پیشرفتهای فزاینده ایران و قدرت نرم جمهوری اسلامی است که منبع تأثیرپذیری و الگوپذیری برای کشورهای منطقه است.
تجربه نیز نشان داده دشمن در مواجهه با ایران اسلامی یک عزم جدی دارد و تلاشش رسیدن به نقطهای است که «نقطه مهار ایران» نامگذاری شده است.
از این روی، هم میتوان قدرتمندانه پای میز مذاکره حاضر شد و هم در ماورای دیپلماسی و لبخند و فضاسازیها، حقد و کینه و توطئه حریف را دید و اینکه او از راهبرد و اولویت اصلیاش یعنی «مهار ایران» و جلوگیری از پیشرفت جمهوری اسلامی ذرهای عقب ننشسته است.
خاطر نشان میشود چندی پیش بود که جرج فریدمن مدیرکل آژانس اطلاعات و مراقبت راهبردی آمریکا به صراحت نوشت: «اولویت دولت آمریکا در خاورمیانه جلوگیری از پیشروی ایران است.»
آنچه از رصد رفتار و گفتار حریف علیه ایران استنباط و استخراج میشود این است که موضوع هستهای بهانهای برای اعمال تحریمها است و منظور از تحریمها و فشارها جلوگیری از پیشرفت ایران در قامت یک قدرت منطقهای و بینالمللی است.
طرفه آنکه فارین پالیسی نیز به همین مسئله اذعان میکند و به صراحت مشکل برنامه هستهای ایران را حرکت کشورمان در جهت استقلال و پیشرفت دانسته و مینویسد؛ «ایران چون از سیاستهای آمریکا پیروی نمیکند و در برابر خواستههای این کشور سرپیچی میکند متهم است.»
خواندنیتر آنکه واشنگتنپست، توان علمی و پیشرفت هستهای ایران را میستاید و خاطر نشان میکند؛ «ایران در تاریخ کشورهای هستهای یک استثناست... برخلاف کشورهای دیگر، بدون حمایت خارجی، هستهای شده است.»
بنابراین صورت مسئله روشن است و راهحل روشنتر.
روزنامه تهران امروز ستون سرمقاله خود را به مطلبی از حجت كاظمي اختصاص داده که عنوان آن اینگونه است " اراده سياسي، كليد حل مسئله است ":بهرغم آنكه مذاكرات هستهاي جمهوري اسلامي ايران و غرب هفته جاري آغاز ميشود، اخباري منتشر شده است كه حاكي از جريانداشتن رايزنيهاي طرفين به منظور زمينهسازي براي توافقهاي آتي است.بنابراين آنچه جهان مدتي است در انتظار آن است آغاز شده و هفته جاري از نتيجه اين جريان رونمايي خواهد شد.در مقام يك ارزيابي اوليه در مورد فضاي فعلي و روند جاري ميتوان به چند نكته اشاره كرد:
- آنچه در لابهلاي اخبار منتشر شده بيش از هر چيزي جلوه ميكند، سيگنالهاي متفاوت و متعارضي است كه از غرب و بهويژه آمريكا بهگوش ميرسد.گرچه جلوه مشخص اين تعارضها در دو موضعگيري متفاوت باراك اوباما ديده شد؛ در متن دستگاه حكومتي آمريكا نيز اين دوگانگي مشاهده ميشود.سنت جاري در سياست آمريكايي آن است كه در مواجهه با بحرانها و موضوعات مهم، همواره شاهد شكلگيري دو جناح «بازها و كبوترها» بوده است.«بازها» بر سياست تهاجمي در راستاي اثبات برتري ايالات متحده باور دارند و در اين راستا جنگ و تشديد منازعه را پيشنهاد ميكنند و «كبوترها» بر راهحلهاي سياسي و جلوگيري از تشديد منازعه تاكيد دارند.
ممكن است اين دوگانگي در قالب بازي«پليس خوب-پليس بد»تحليل شود كه در آن بازها و تندروي آنها در راستاي افزايش مانور كبوترها براي حصول توافقهاي بهينه تحليل شود كه طبعا در جاي خود درست است؛ولي با مطالعه روندهاي جاري در ماجراهايي مانند بحران موشكي كوبا و ديدگاههاي موجود در آن مقطع ميتوان به اين نكته دست يافت كه بايد اين تفاوت ديدگاهها به عنوان موضوعاتي مهم از سوي جمهوري اسلامي ايران تلقي شوند.
- نكته اساسي و مهمي كه در جلسه كميته خارجي سناي آمريكا وجود داشت آن بود كه وندي شرمن در مقابل سناتورهاي جنگطلبي كه به واسطه پيوندهاي قوي با لابي صهيونيستي، در لابهلاي اظهارات خصمانه خواهان شدت عمل با ايران بودند عنوان كرد كه آمريكا نبايد بهگونهاي عمل كند كه حمایت متحدان خود را از دست دهد.
اشاره وي تجربهاي است كه تندروي بازها در دوره جورج بوش براي آمريكا به بار آورد و اروپاييها را به سختي آزار داد.آمريكاييها در دوره جديد نگران هستند كه در صورت اصرار بر ديدگاههاي حداكثري مورد پسند اسرائيل و جريان اكثريت كنگره، متحدان اروپايي خود را از دست بدهند.اين بدان معناست كه سياست خارجي ايران يكبار ديگر اين فرصت را دارد پيوندهاي اروپايي خود را تقويت كرده و از آن براي به حاشيه راندن تندروهاي آمريكايي،لابي صهيونيستي و عربي استفاده كند؛ هرچند نبايد در تاثیرگذاری اين تاكتيك اغراق شود.
- ماجراي بسيار مهم سوريه و تصميم ايالات متحده براي عدم تهاجم به اين كشور بيش از هر چيز باعث مغموم شدن سعوديها و تركيه گردید كه سخت به اين ماجرا دل بسته بودند.
اين دو كشور كه اكنون از آن تجربه سخت آزردهاند و احساس ميكنند كه شكست سختي را از ديپلماسي دوستان دولت سوريه خورده اند؛ كينهها و عداوتهاي خود را در وهله اول متوجه دولت عراق و در وهله بعدي متوجه روند مذاكرات هستهاي كردهاند؛گرچه در مورد قدرت و توان اين بازيگران براي برهم زدن روندهاي مذاكراتي نبايد اغراق شود ولي تجربيات موجود نشان ميدهد كه نبايد از اين نيروها و تاثير مخرب آنها به آساني گذشت.در ميان بازيگران مخرب، بيشك زهردارترين آنها اسرائيل است كه داراي شبكه وسيعي از ارتباطات با افكار عمومي و دولتهاي غربي است و توان آن را دارد كه اولويتهاي خود را در دستور مذاكراتي آنها قرار دهد و بنابراين مذاكره را به مسيري سوق دهد كه به جاي پيشنهادي متوازن، خواستههاي طرف غربي باشد و حصول توافق را غيرممكن سازد.
- نكته مهم و پاياني اين است كه در موضوع پيچيده و دشواري مانند پرونده هستهاي، آنچه بيش از هر چيزي اهميت دارد اراده سياسي موجود در پس زمينه مذاكرات است.اگر اراده سياسي جدي براي حلوفصل منازعه و حركت در مسير دستيابي به توافقهاي معنادار وجود داشته باشد، ترسيم مسير زمانمند حلمسئله وگامهاي حصول به آن به راحتي قابل تشخيص است.شواهد بسياري وجود دارد كه نشان ميدهد كه طرفهاي غربي بهويژه آمريكاييها از اراده سياسي لازم براي حل مسئله برخوردار نيستند.مهمترين نشانه اين رويكرد تاكيد بر كارآمدي سياست«هويج و چماق» در مواجهه با ايران است.
از مجموع ديدگاههاي طرح شده توسط اعضاي دولت،كنگره و اتاقهاي فكر آمريكايي بر ميآيد كه از نگاه آنها حصول «توافق خوب» در ذيل سياست چماق و هويج قابل دستيابي است كه معناي مذاكراتي آن دادن امتيازاتي اندك و ستاندن امتيازاتي بزرگ است. تاكيد نااميدكننده جان كري بر الگوي مطرح شده در آلماتي معنايي جز اين ندارد كه «در» مذاكرات به همان «پاشنه» قبلي ميچرخد و همه موضعگيريهاي مثبت رسانهاي تنها روكشكاري بر همان موضع قبلي است كه مذاكره را با هدف بياعتبار كردن مذاكره دنبال ميكند. اگر بخواهيم اين نوع موضعگيريها را معيار قضاوت قرار دهيم بيترديد اراده سياسي براي حل مسئله در دستگاه سياست خارجي آمريكا شكل نگرفته است و بنابراين به مذاكرات نميتوان اميدوار بود. آيا آمريكاييها از رويكردي جديدي در مذاكرات هفته جاري رونمايي خواهند كرد؟
محمدكاظم انبارلويي نویسنده مطلب " آيا آمريكايي هامشغول عقب نشيني هستند؟ " است که امروز در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رسیده است:علائمي در غرب و بويژه آمريكا ديده ميشود كه نشان مي دهد بخشي از استراتژيستهاي غرب و آمريكا در توفيق تداوم خصومت شان با ملت و دولت ايران، ترديد دارند و از سياست هاي تجاوزكارانه نتيجه نگرفته اند و مي خواهند عقب نشيني كنند. آمريكا بيش از سه دهه است با ترور، راه اندازي جنگ داخلي و جنگ خارجي و نبرد نرم و تشديد تحريمهاي اقتصادي با ملت ايران اعلام جنگ كرده و براي براندازي تلاش مي كند اما ملت ايران مثل فولاد آبديده شده و از همه اين عقبه ها به سلامت عبور كرده است. آنها بارها از به زانو درآوردن ملت ايران سخن گفتهاند اما همواره خود در برابر اراده ملت زانو زدهاند.
آنها مي خواستند ما به فناوريهاي نوين دست نيابيم اما حركت پرشتاب دانشمندان ما به سوي قلههاي پيشرفت علمي حتي يك لحظه متوقف نشد آنها فناوري هسته اي ما را بهانه كردند اما هر مانعي كه به وجود آوردند از آن عبور كرديم و اكنون 18 هزار سانتريفيوژ مي چرخند و غني سازي اورانيوم در هيچ مرحله اي متوقف نشده و حركت پرشتاب علمي كشور يك ثانيه هم از دُور نيفتاد.
حال ببينيم چه علائمي وجود دارد كه نشان مي دهد آمريكاييها كوتاه آمده اند و مي خواهند به اين عقب نشيني تن دردهند.
1- لحن سخنان اوباما در مجمع عمومي سازمان ملل با لحن سخنان وي در سالهاي قبل و لحن رؤساي جمهورپيشين آمريكا در نطق هاي رسمي متفاوت بود. او از رهبر معظم انقلاب، رئيس جمهور كشورمان و ملت ايران با ادب و نزاكت ياد نمود و به اشتباهات تاريخي آمريكا در حق ملت ايران اعتراف كرد. او رسماً خواستار حل مسالمت آميز اختلافات دو كشور شد.
او براي اولين بار اعلام كرد به دنبال تغيير نظام ايران نيست و به حق مردم ايران براي دستيابي به انرژي صلح آميز هستهاي احترام مي گذارد و فتواي مقام معظم رهبري درباره منع گسترش سلاحهاي كشتار جمعي را مبناي توافق با تهران مي شمارد.
اين ادبيات در گفتگو و ديپلماسي عمومي آمريكا سابقه ندارد.
از اين ادبيات ميشود فهميد آمريكاييها از پديداري حاكميت دوگانه در ايران نااميدند و به لشكر و حشم ضدانقلاب كه عمله واكره اين كار بودند اميدي ندارند. آنها فهميده اند حاكميت در ايران يگانه است و در راس آن هم ولي فقيه قرار دارد. همه قرائت ها ذيل اين حاكميت تعريف ميشود و صداي ملت بر حسب آراي مردم متكي به بيان و موضع رهبري معظم انقلاب و رئيس محترم جمهور است.
نامه هايي كه امروز از آمريكا به مسئولان نظام مي رسد همگي حكايت از يك تجديدنظر در ادبيات گفتگو بين رهبران دو كشور دارد.
2- آمريكاييها به اين نتيجه رسيده اند كه اسلام سكولار كه نسخه اش در تركيه و برخي كشورهاي اسلامي پياد شده و نيز اسلام طالباني، تكفيري نسخه هاي اصلي نيستند. آينده جهان اسلام از آن اسلام ناب محمدي (ص) است كه جمهوري اسلامي ايران آن را نمايندگي مي كند و امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري مفسر چنين اسلامي هستند. چشم نخبگان جهان اسلام به اسلام ناب محمدي است و از نسخه هاي اسلام آمريكايي و نسخه هاي بدلي فاصله مي گيرند.
غرب و بويژه آمريكاييها از باب آينده نگري و آينده پژوهي دارند تكليف خود را با اسلام امام خميني (ره) مشخص مي كنند. آنها به ظاهر سپر و شمشير انداختهاند ومي خواهند از در تعامل وارد شوند. صهيونيستها به شدت با اين سياست مخالفند و در شكل گيري جديد مناسبات ايران و غرب اخلال مي كنند. اينكه چقدر موفق شوند آمريكاييها و غرب را به همان ريل مخاصمه برگردانند آينده روشنمي كند. اما شيطنت صهيونيستها نبايد باعث شود علائمي كه در برخوردهاي جديد ديپلماتيك از سوي آمريكاييها و غرب مشاهده ميشود ما را به ترديد بيندازد و آن را نوعي طرح فريب تلقي كنيم. طرح فريب در رفتار برخي از استراتژيست هاي آمريكا بعيد مي نمايد.
3- ابزار گزينه نظامي آمريكاييها روي ميز زنگ زده است. آنها قادر نيستند انگشت خود را محكم روي ماشه شليك نگه دارند. آمريكاييها و صهيونيستها در 50 سال اخير هر جا جنگيدند قبل از آن سوزن تفنگ هاي طرف مقابل را در آوردند و فقط در اين صورت پيروز شدند. آنها در جنگ با اعراب و نيز در عراق و افغانستان همين كار را كردند. آنها اگر مطمئن شوند طرف مقابل شان به فكر مقاومت است جا مي زنند. عراق و افغانستان اينگونه تصرف شد.
آنها هميشه در "بازي بزدل" كم مي آورند. نمونه بارز آن جنگ 33 روزه، جنگ 22 روزه و جنگ 8 روزه است. آن كه در اين بازي در نهايت بايد كنار برود غرب و آمريكاست و ترديد در آن نبايد كرد.
آنها نيك مي دانند در ايران ميليونها نفر بسيجي انگشت روي ماشه شليك دارند. ارتش و سپاه آماده تر از هميشه در مشروعيت چنين جنگي عليه آمريكا و صهيونيسم ترديد ندارند و لحظه شماري مي كنند. بنابراين هيچ سوزني از هيچ تفنگي خالي نيست و از قبل به فروش نرفته است. بنابراين حربه گزينه نظامي زنگ زده است.
حربه تهديد و تحريم اقتصادي را هم فقط ميشود در بازارهاي ايران گشت و گذاري كرد و فهميد چقدر مؤثر بوده است. امروزه جاسوس هاي اقتصادي دشمن از جاسوسهاي سياسي و نظامي آنها فعال ترند.آنها خوب ميدانند كه تحريم ها در اراده ملت ايران در نبرد با آمريكا خللي وارد نكرده است. بنابراين كافي است يك آدم عاقل در اتاق جنگ آمريكا باشد و آنها را از اين حقيقت با خبركند كه ابهت توخالي آمريكا را با جنگ جديد به باد ندهند.
آنها با همين تحليل كركره جنگ عليه سوريه را پايين كشيدند.
4- نكته چهارمي كه در علت تغيير لحن غربيها مؤثر بوده است اوضاع اقتصادي غرب وبويژه آمريكاست. وضع بدهي دولت آمريكا و مشكلات اقتصادي آنها به گونهاي است كه ديگر استراتژيست هاي اقتصادي آمريكا عقلشان به جايي نمي رسد و راه حل هاي زيادي را آزمودهاند. اما هنوز در بحران به سر مي برند. اكنون ادب رقابت بين دو حزب دموكرات و جمهوريخواه در رعايت مصالح و منافع ملي كمتر ديده ميشود. نمونه اش همين تعطيلي دولت آمريكا و پافشاري دو طرف بر مواضع خود است. آنها عاجز از مشكلات خود هستند و حس مي كنند بايد مدت زماني براي مديريت سياست داخلي خود سرمايه گذاري كنند و از مديريت سياست خارجي مقداري فاصله بگيرند.
آمريكاييها فهميدهاند اگر به درون نپردازند فروپاشي اجتناب ناپذير است.امروزه بخشي از حاكميت آمريكا رضايت داده است كه در برابر ايران زانو بزند. اما بخش ديگر همچنان بر طبل خصومت مي كوبد اينكه كدام بخش غلبه كند مهم است. لذا ديپلماسي خارجي ما نمي تواند اين تحولات را نديده و نشنيده بگيرد. سِرّ اينكه راهبرد "نرمش قهرمانانه" را مقام معظم رهبري به عنوان يك مانور ديپلماتيك با دقت هاي ويژه رونمايي كردند همين درك شرايط جديد است.
البته پيمان شكني آمريكاييها و عدم اطمينان به آنها نشان مي دهد كه ديپلماسي خارجي ما بايد گامها را دقيق و محكم و با اقتدار بردارند. اگر كار به ترك شيوه هاي قديم مخاصمه آمريكا عليه ملت منجر شد اين يك توفيق است و اگر هم نشد معلوم ميشود داوري ما از ابتدا درست بوده است. آمريكاييها دشمن شماره يك اسلام و ملت ايران هستند و راهي كه ملت ايران در گذشته مي رفته درست بوده و بايد بر سبيل مقاومت همچنان پايدار بماند. لذا بايد به دستگاه ديپلماسي كشور اعتماد كرد و از آنها پشتيباني نمود البته در اين راه هرگونه راه سازش بسته و رسوا است و راههاي تعامل سازنده با جهان باز است و بايد از آن استقبال كرد.
اين را بايد به عنوان يك واقعيت پذيرفت كه ايران امروز يك قدرت ملي و منطقه اي است و در اوج اقتدار ملي و اقتدار نظامي است. آنچه دشمن را مجبور كرده به پاي ميز مذاكره بيايد قدرت ملت و مقاومت ستودني آن است.
محمدعلي وکيلي به مانند گذشته مطلبی را برای روزنامه ابتکار آمده کرده است که با عنوان " فرصت سوزي از ظريف " به چاپ رسیده است:در هفته ي گذشته همچون هفتههاي پيش نام دکتر محمد جواد ظريف بيشترين عنوان رسانه اي را به خود اختصاص داد.با اين تفاوت که موج رسانه اي هفته پيش در نتيجه ي انتشار غيراخلاقي خبر منتسب به ايشان (که در جلسه محرمانه ي کميسيون امنيت ملي به تيتر يک يکي از روزنامهها تبديل شد) منفي و او را روانه ي بيمارستان کرد. اين در حالي است که به سه دليل دکتر ظريف به عنوان ستاره ي دولت يازدهم مسئول به سرانجام رساندن مهمترين پرونده پس از 598 ميباشد. آن سه دليل عبارتند از:
اول: ويژگيهاي شخصي دکتر ظريف باعث شده تا وي در کانون توجهات رسانه اي و افکار عمومي باشد. او تنها ديپلماتي است که بيشترين حضور را در جامعه ي آ مريکا داشته و در عين حال از تعهد و ديانت ومتانت مثال زدني برخوردار است به همين دليل مورد اعتماد مسئولان ارشد نظام قرار دارد. اشرافش بر فرهنگ غرب و رفاقتش با سياستمداران غربي بخصوص دولتمردان کنوني آمريکا وسناتورها از او يک فرصت تاريخي براي ايران ساخته است.
دوم: ظريف هم اکنون مسئول به نتيجه رساندن پرونده ي هسته اي و يخ زدايي و بن بست شکني روابط ايران وآمريکا و اصلاح ذهنيت جهاني در خصوص ايران ميباشد. به طور طبيعي اين وظايف براي وي نقش تاريخي ايجاد کرده است.
سوم: دکتر ظريف با ابتکار عمل وخلاقيت تحسين برانگيز و با استفاده از ظرفيت فيسبوک خود در حد يک رسانه تأثيرگذار افتاده و به تعبير خودش از اين طريق ديپلماسي را به خانههاي مردم آورده است و محبوبيت روز افزوني را در بين کاربران فيسبوک بوجود آورده است و طيفي از مخاطبان جديد را بر مدار تحولات ايران وارد نمود.
مجموعه ي ويژگيهاي ذکر شده ظريف را به عنوان يک فرصت در مسير ديپلماسي کشور قرار داه است و عملکردش را باور پذير نموده است. مع الاسف گويا هنر و رسالت برخي در داخل فرصت سوزي است.در همه جاي عالم بخش اصلي ديپلماسي را سياستهاي اعمالي و بخش کمي را سياستهاي اعلاني تشکيل ميدهد. پيچيدگي روابط وکين رقيبان دليل اين دوگانگي است.
اين مشي نه نشان بي صداقتي، که شرط سياست ورزي ميباشد. آنچه در جلسه ي کميسيون امنيت ملي سر از رسانهها در آورد نشان ميدهد که تعلقات گروهي و مسائل جناحي بر منافع ملي ارجح است. گروهي در اين کشور بارها قيصريه را براي يک دستمال به آتش کشيده اند. واقعيت اين است که اين گروه نميخواهد شاهد حل و فصل مسائل کشور به دست رقيب خود باشند. در نگاه آنان موفقيت رقيب دليل بي کفايتيشان به حساي ميآيد. چندي پيش از طريق همين قلم هشدارهاي لازم داده شد و يادآور شدم که سختي کار روحاني نه در خارج بلکه در داخل ميباشد.
حال در اين اولين آزمون جدي،يعني سفر نيويورک معلوم شد که چقدر موانع پيش رو است. اکنون که بناست تا چند روز ديگر مذاکرات هسته اي در سطح وزراي خارجه در ژنو برگزار شود و بايست وزير خارجه با اجماع ملي پا در اين ميدان بگذارد آنچنان با او رفتار ميشود که انگاربا يک خائن به وطن معامله ميگردد.به اشکال مختلف تحقير ميشود.
فشار بر او چنان سنگين ميشود که سلامتي اش در خطر قرار ميگيرد در حالي که او همچون يک سرباز بناست در ميدان ديپلماسي بجنگد و اگر روحيه و اعتماد به نفس لازم را نداشته باشد جز شکست چيزي برداشت نميکند. بي شک فرصت کنوني براي احقاق حق مردم ايران تکرار ناپذير است و اگر اين فرصت از دست رود مسئولش افراطيون خواهند بود. آنچه اين روزها در گوشه و کنار مشاهده ميشود عمق سختي کار دکتر روحاني را به خوبي نشان ميدهد. روحاني بايد پيام اين کار شکنيها را بگيرد و براي عبور کم هزينه از دالانهاي فشار کمربندها را محکمتر نمايد.
" ايران و عربستان و تکاپوي رياض براي خروج از انزوا " مطلبی است که به قلم مهدي مطهرنيا نوشته شده و در ستون سرمقاله روزنامه خراسان به چاپ رسیده است:دولت يازدهم در عرصه سياست خارجي نگاه خود
را به دکترين تعامل سازنده دوخته است. در دکترين تعامل سازنده کشور ايران
در پي ايجاد فضاي مناسب براي تنش زدايي مقتدرانه بر اساس بازي برد - برد با
کشورهاي پيراموني و فراپيراموني خود است. در اين چارچوب جمهوري اسلامي
ايران تلاش دارد در ادامه روند قديمي موجود در حافظه تاريخي سياست خارجي
جمهوري اسلامي ايران در دوران سازندگي با عنوان «عادي سازي روابط» و پس از
آن در دوران اصلاحات با عنوان «تنش زدايي» مبتني بر گفت وگوي فرهنگ ها و
تمدن ها با توجه به بافت موقعيتي ناشي از گذار دولت هاي نهم و دهم، يک
بازبيني معنادار از بافت موقعيتي کنوني در نظام منطقه اي و بين المللي
زمينه ساز ايجاد تعامل سازنده در استمرار تحرکات سياست خارجي ايران در
گذشته باشد و به گونه اي شکاف موجود ميان دولت هاي گذشته با دولت کنوني را
که در دولت نهم و دهم به وجود آمد براي بازگشت مقتدرانه به عرصه تنش زدايي
در عين حفظ اصول آرمان هاي مربوط به انقلاب اسلامي و خطوط مطرح شده در حوزه
سياست خارجي در قالب نظام جمهوري اسلامي ايران فراهم کند.
در اين چارچوب بايد بر اين نکته توجه داشته باشيم که در مرحله نخست در حوزه
سياست خارجي بنا بر قانون اساسي بايد کشورهاي همسايه و پيراموني بر اساس
اولويت حرکت سياست خارجي قرار بگيرد. اگر چه ممکن است در بافت هاي موقعيتي
زماني متفاوت اولويت سياست خارجي ايران تغيير کند اما آن چه که در حوزه
سياست خارجي ايران پذيرفته شده تأکيد بر منافع ملي و مصالح ديني در
جغرافياي مکاني کشورهاي پيراموني و همسايه يعني کشورهاي مسلمان و همسايه در
مرحله نخست و بعد از آن در حوزه نظام بين الملل است. بنابراين اگر ما مي
خواهيم تعامل سازنده را در حوزه سياست خارجي عملياتي کنيم يکي از وجوه
قابل پذيرش و مورد تأکيد آن در ارتباط با جغرافياي مکاني پيراموني ما در
حوزه کشورهاي اسلامي و کشورهاي همسايه معنا مي شود و نقطه تلاقي کشورهاي
همسايه با کشورهاي اسلامي و گلوگاه اصلي آن ها از منظر جغرافيايي قدرت،
کشور عربستان است.
بنابراين نزديکي به کشور عربستان در چارچوب تنش زدايي منطقه هم مي تواند
زمينه ورود ايران به تنش زدايي هاي موجود با کشورهاي پيراموني خود از جنس
همسايگي و هم از جنس کشورهاي اسلامي باشد و هم پيامي خاص را به منطقه و از
طريق منطقه به نظام بين الملل مخابره کند. در اين چارچوب است که نزديکي به
عربستان از اهميت فراوان و جدي برخوردار مي شود چرا که عربستان به عنوان
جغرافياي تعريف شده در جهان اسلام به واسطه ويژگي هاي کلاسيک و سنتي
جغرافياي عربستان براي مسلمانان به واسطه وجود کعبه و زمينه هاي متفاوتي که
پيرامون همين محور شکل و محتوا مي پذيرد از منظر کلاسيک مطرح است. از منظر
مدرن بايد بپذيريم که لبه تحرکات بين المللي از نظر سنتي و کلاسيک در
ارتباط با جغرافياي خاورميانه هم هنوز کشور عربستان است اگر چه ترکيه در
اين زمينه به عنوان يک مدل اسلام گرايي مدرن متعادل مطرح شده است اما بايد
بپذيريم هنوز عربستان به عنوان پايگاه اصلي اتصال به قدرت هاي فرامنطقه اي
در نظام بين الملل در بعد منطقه اي مطرح است و نزديکي هر دولتي در ايران به
عربستان در چارچوب تنش زدايي و ايجاد روابط سالم محترمانه و مقتدرانه بين ۲
دولت در ميان کشورهاي منطقه نگاه به ايران را در چارچوب تلاش کشورهاي
فرامنطقه اي براي انزواي سياسي کشورمان با چالش جدي روبه رو مي سازد.
از اين رو است که هم عربستان به خوبي به اين نکته واقف است که نزديکي ايران
به عربستان مي تواند پايگاه کلاسيک عربستان را در منطقه تقويت کند و هم
ايران مي داند که نزديکي به عربستان در بافت موقعيتي کنوني ناشي از نرمش
قهرمانانه و تنش زدايي در حوزه روابط بين الملل پيام بسيار مهمي را به
جامعه جهاني مخابره خواهد کرد. ايران و عربستان در حوزه درون منطقه اي و
فرامنطقهاي داراي چالش هاي جدي و قابل تأملي هستند ولي اين چالش ها موجب
نميشود هر دو کشور براي حل اين چالش ها در بستر احترام متقابل اقدام نکنند
و ضمن اين که ايران و عربستان نقاط چالش برانگيزي دارند داراي نقاط مشترک
تأمل برانگيزي نيز به همان اندازه هستند.
عربستان و ايران به عنوان دو کشور
اصلي در جغرافياي اسلام از منظر منطقه اي و فرامنطقه اي پايگاهي تعريف شده
دارند و نزديکي آن ها مي تواند به قدرت افزايي دروني منطقه براي
امتيازگيري از بيرون منطقه منجر شود. بنابراين نزديکي دو کشور مي تواند در
زمينه حل چالشهاي درون منطقه اي و فرامنطقه اي باشد.
پس بايد بپذيريم خرد سياسي ايجاب مي کند که با وجود چالش هاي موجود و آگاهي
هر دو کشور به رفتارهاي سياسي و کنش هاي استراتژيک طرف مقابل در محدودسازي
قدرت يکديگر در درون منطقه و استفاده از قدرت هاي فرامنطقه اي در اين
زمينه باز هم مي توانند در چارچوب يک عقلانيت تکامل يافته سياسي به نام خرد
سياسي وارد عمل شده و اين تنش زدايي را در دستور کار خود قرار بدهند. بي
ترديد در نظام بين الملل و در حوزه روابط بين الملل و هم چنين روابط خارجي
که هر عضو از اين نظام بين الملل با کشورهاي متفاوت دارد مفهوم رقابت يک
مفهوم کليدي است. بي ترديد بين ايران - عربستان، عربستان - ترکيه، ترکيه -
اردن، اردن - عراق و همه اين ها با يکديگر يک رقابت تعريف شده از منظر بافت
نظام بين المللي وجود دارد که گريزي از آن نيست اما آن چه که آقاي روحاني
در ارتباط با حل بحران هاي منطقه اي و بين المللي در مجمع عمومي سازمان ملل
بر آن تأکيد کرد، استفاده از همگرايي و صلح به جاي خشونت و جنگ در حل
بحران هاي منطقه اي و بين المللي است. بنابراين اگر ما بپذيريم که در جهان
امروز ۲۰۰ کشور وجود دارند که کم و بيش با يکديگر در رقابت معنادار دور و
نزديک قرار مي گيرند، بايد بپذيريم که در اين حوزه رقابت اگر بتوانيم ابزار
سالم رقابت را يعني همگرايي و تنش زدايي را به جاي خشونت و درگيري و
مقابله جايگزين کنيم برد از آن همگان خواهد بود و همگان هزينه کمتري خواهند
داشت.
اگر اين مطلب را به عنوان يک باور يا پارادايم و يا آيين حاکم بر رفتار
سياسي در نظام بين الملل بپذيريم بي ترديد ميان کشورهايي که بالاترين ميزان
تنش را با يکديگر دارا هستند مي توان راه هايي براي ايجاد فضاي مناسب حل
آن تنش ها و مديريت چالش هاي موجود براي رسيدن به تفاهم هاي اوليه به وجود
آورد. بين ايران و عربستان به طور مثال هم اکنون مسئله اي به نام سوريه
وجود دارد و نگرش هاي متفاوتي از سوي عربستان و ايران درباره سوريه به
عنوان کشور هدف مطرح است. در شرايط فعلي نيز شرايط در سوريه به نفع عربستان
نيست و حتي مي شود گفت که اين شرايط تا حدي به نفع ايران رقم خورده است.
اين تنش ها تنش هاي تعريف شده اي است. اين تنش ها هم مي تواند به درگيري
منجر شود و هم مي تواند با در نظر داشتن چارچوب هاي مديريت حل اختلافات
براي رسيدن به تفاهم به فضاي همکاري تبديل شود که در آن فضا ما حرکتي به
سمت برد - برد به جاي باخت - باخت و يا برد - باخت داشته باشيم.
در اين ميان البته در شرايط فعلي با توجه به اين که اوضاع سوريه تا حد
زيادي به زيان عربستان در حرکت است و همچنين کم رنگ شدن تنش در روابط ايران
و آمريکا مسئولان سعودي را به تکاپو براي خروج از حالت انزوا در منطقه
واداشته است که در اين زمينه سعي خواهند کرد تا حدي از حالت تخاصم با ايران
کاسته و خود را حداقل در فضاي به وجود آمده منطقه اي و جهاني در استقبال
از رويکرد ديپلماتيک دولت يازدهم در موضع مخاصمه با ايران قرار ندهد که اين
فرصت ميتواند مجال مذاکرات ميان ۲ طرف را براي از بين بردن سوء تفاهم ها و
چالشها فراهم کند. بنابراين خرد سياسي براي سران اين کشور اين نکته را
ديکته مي کند که بيش از افزايش سطح اصطکاک ها به گسترش نرمش در رفتار و
کنشهاي سياسي منطقه اي و بين المللي بينديشند.
روزنامه دنیای اقتصاد برای روزنامه خود مطلب " تجدید ساختار خصوصیسازی " را که قلم حسن خوشپور نوشته شده است به چاپ رسانده:
چندی پیش عنوان اول یکی از روزنامههای کشور توقف اجرای (سیاستهای کلی) اصل 44 بود. این عنوان بسیار با اهمیت حاکی از وجود عواملی است که صلاح را بر توقف یکی از مهمترین برنامههای راهبردی در حال پیگیری کشور داشته است. یک بار هم در سال 1373 به دلیل مسائلی که در فرآیندها و عملکردهای واگذاری شرکتهای دولتی پدید آمد، خصوصیسازی متوقف شد. هماکنون که دورهای جدید برای اقتصاد کشور آغاز شده و عوامل محیطی موثر بر بازارهای کسبوکار، اقتصاد کلان و همه بخشهای فعالیت اقتصادی کشور به گونهای محسوس تغییر جهت داده و فرصتهای جدیدی را فراهم میکند، تحلیل مختصری از دورههای گذشته مفید است.
دوره 92-1368 را که سیاست خصوصیسازی در کشور طرح و پیگیری شده است، میتوان در دو دوره متمایز از یکدیگر طبقهبندی کرد: 1) دوره اول 84-1368، 2) دوره دوم 92-1384 (و تا قبل از شروع کار دولت یازدهم) فراز و نشیب و رونق و رکود بسیاری در دوره اول اجرای برنامه خصوصیسازی پدید آمد؛ ولی در تحلیل نهایی، تکامل فنی و کیفی روششناسی و ساز و کارهای خصوصیسازی مشخصه اصلی این دوره محسوب میشود. آزمون و خطاهای فراوان، تغییرات پیدرپی در مصوبات و دستورالعملها و مقررات همگی در راستای حرکت کلی به سمت تقویت حضور بخش خصوصی در اقتصاد، ارتقای مدیریت بنگاههای اقتصادی، کوچک شدن دولت و توانمند کردن بخش خصوصی قرار داشت.
از پذیرش بخش خصوصی به عنوان بخش اقتصادی مولد کشور به عنوان اولین تلاش مجریان برنامه خصوصیسازی در ابتدای دوره اول تا تصویب و ابلاغ سیاستهای کلی اصل 44 از سوی بالاترین مقام تصمیمگیر کشور به صورت یک بسته سیاستی که ابعاد بسیاری از مجموعه نظام اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی کشور را مخاطب قرار میداد در انتهای این دوره، مجموعه فرآیندی است که مرحله به مرحله در زمانی بیش از 15 سال طی شد.
مفاد سیاستهای کلی اصل 44 عصاره تمام مطالعات، اقدامات اجرایی یا نتایج بازخوردها و ارزیابیها و تحولات اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی است. پس از ابلاغ سیاستهای کلی اصل 44 و آغاز دوره دوم، امیدواری بسیاری برای تسهیل، تسریع و هدفمند شدن راهبردی برنامه خصوصیسازی در کشور وجود داشت. فعالان بخش خصوصی اعم از برنامهریزان، متولیان و کارگزاران، به همراه نهادهای عالی کشور، سیاستهای کلی اصل 44 را نه یک تفسیر جدید از اصول اقتصادی قانون اساسی، بلکه اجرای صحیح و دقیق آن باور داشتند. سیاستهای اصل 44، محصول دوره تقریبا بلندمدت اصلاح ساختار اقتصادی، اداری کشور از طریق بنگاهها و بازارهای کسبوکار است. مخاطب اصلی سیاستهای کلی اصل 44، فقط دولت، بخش خصوصی، بنگاههای اقتصادی دولتی و اهداف آن هم صرفا فعالیتهای اقتصادی و فضای کسبوکار نیست؛ بلکه آرمانها و اهدافی در حوزههای اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی و سیاسی مد نظر قرار گرفته است که در صورت اجرای کامل، به موقع و صحیح سیاستهای مذکور، نتایج قابلتوجهی، حتی در ابعاد فرهنگی، سیاسی و مردم سالاری پدید میآید، به گونهای میتوان ادعا کرد که همزمانی ابلاغ سیاستهای کلی اصل 44 با شروع کار دولت نهم اتفاق و همزمانی مطلوبی نبود.
ابلاغ سیاستهای کلی ظرفیتهای جدیدی ایجاد کرد که برای دولتهای قبل فراهم نبود و همچنین بسیاری از نکات و موارد ابهام را تعیین تکلیف کرد که اگر دولتهای پیشین مجوزها، احکام، توصیهها و راه کارهای آن را میداشتند، با برخورداری از حمایتهای قوی سیاسی، اداری، حرکتهای بسیار تعیینکنندهای برای اصلاح ساختار اقتصاد کشور، انجام میدادند. به علاوه میتوان با مطالعه و بررسی لازم مشخص کرد که با ابلاغ سیاستهای کلی چه ظرفیتها و فرصتهایی پدید آمد و عملکرد متولیان مربوط در ارتباط با فرصتهای جدید چه بوده است؟ و کدام یک از فرصتها به فراموشی سپرده شده و مغفول مانده است؟
به لحاظ منطقی و اصولی باید پس از ابلاغ سیاستها، برنامه عملیاتی میان مدت برای اجرای آنها تهیه میشد (مطالعات این کار در سال 1384 در سازمان مدیریت و برنامهریزی صورت گرفت) و با بررسی دقیق ابعاد مختلف این بسته سیاستی، مراحل اجرايی آن طراحی میشد. پس از تصویب قانون اجرايی کردن سیاستهای مزبور، عمدتا برنامههایی نظیر توزیع سهام عدالت و انتقال بنگاههای اقتصادی دولتی به بخشهای تازه به دوران رسیده شبه دولتی در دستور کار قرار گرفته و به اجرا درآمد و خصوصیسازی واقعی بدون تاثیرپذیری از فرصتهای جدید حتی ضعیفتر و غیرکاراتر از قبل از زمان ابلاغ سیاستهای کلی اصل 44 ادامه یافت. بدون تردید هیچ بررسی فنی و کارشناسی هم برای موجه و در اولویت قرار دادن این برنامهها وجود نداشت. هماکنون بعد از گذشت بیش از 8 سال از ابلاغ سیاستهای کلی اصل 44، نه تنها بخش دولت کوچک و چابک نشده؛ بلکه در مدیریت بنگاههای اقتصادی نیز تحولی در جهت کارآمدی و کارآیی پدید نیامده و بازارهای رقابتی در بخشهای مختلف فعالیت شکل نگرفته است، در حالی که ارتقای توان بنگاههای اقتصادی اعم از دولتی و غیردولتی در تعامل با اقتصاد بینالملل یکی از اهداف اصلی سیاستهای کلی اصل 44 بوده است،
در این زمینه هیچ دستاوردی محقق نشده است. صاحبان سهام عدالت ثروتمند نشدهاند و بخش خصوصی واقعی هم به توانمندی نرسیده است و ارقام عملکرد سیاست خصوصیسازی فقط انباشته از اعداد واگذاری بابت رد دیون و اعطای سهام عدالت و با سهمی بسیار کمتر، واگذاری بنگاههای اقتصادی به بخشهای شبه دولتی است. روی کار آمدن دولت جدید (یازدهم) میتواند آغاز دوره جدیدی (دوره سوم) برای اصلاح ساختار اقتصادی کشور باشد که پس از سالهای نسبتا طولانی، تجربه ارتقای روشها و ساز و کارهای اصلاح ساختار اداری اقتصادی کشور و خاتمه دوران هشت ساله سوزاندن فرصتها و تفسیر اشتباه از اهداف و خط مشیهای اصلاح ساختارهای اقتصادی و اداری کشور، آغاز میشود. دولت جدید تاکنون نشان داده که در ابعاد مختلف، علمی و حرفهای اقدام میکند. در شرایط حاضر فرصتهای بیبدیل و زودگذری برای تغییر راهبردها و روشهای اشتباه گذشته و اصلاح مسیر و روند حرکتهای مورد نیاز برای اصلاح نظام اداری و اقتصادی فراهم شده است و باید از آنها به طور کامل استفاده کرد.
در آغاز دوره جدید، تجدید ساختار برنامه خصوصیسازی و استفاده از ظرفیتهای استثنائی سیاستهای کلی اصل 44، مهمترین هدفی است که برای تحقق آن اقدامات زیر لازمالاجرا است:
1- تصویری از وضعیت فعلی اقتصاد کشور و سازمان و مدیریت آن در ارتباط با مفاد، اهداف، سیاستها و چشمانداز سیاستهای کلی اصل 44 تهیه شود و در این تصویر مشخص شود که آیا دولت طی هشت سال اجرای سیاستهای کلی اصل 44 کوچک شده است ؟ بازارها رقابتی شدهاند؟ بخش خصوصی توانمند شده است؟ وضعیت فعلی بنگاههای اقتصادی دولتی مطابق مفاد مواد 1، 2 و3 قانون اجرای سیاستهای کلی شده است ؟ و....
2- شرایط بازار سرمایه (خصوصا بازار سهام) به طور جامع تحلیل شود تا از فرصتهای پدید آمده نهایت استفاده به عمل آید. روند رو به رشد شاخص بازار نشان میدهد در صورت واگذاری سهام دولتی در بازار، قابلیتهای بسیاری بالفعل میشود.
3- توزیع سهام عدالت به روشی که تاکنون صورت گرفته، کاملا اشتباه بوده و به نتیجهای نخواهد رسید بهتر است، سهامی از شرکتهای دولتی که به این برنامه اختصاص یافته، در بازار سهام عرضه شود. این اقدام در جهت تشکیل مدیریت حرفهای در بنگاههای اقتصادی مفید خواهد بود. تغییر مبانی توزیع سهام عدالت در حال حاضر امکانپذیر است.
4- بررسی جامعی از اثربخشی و اهداف سیاستهای کلی اصل 44 و کارآیی سیاستهای اجرا شده در ارتباط با آن صورت گیرد. در صورت لزوم قانون اجرائی کردن سیاستهای کلی اصل 44 اصلاح شود. موارد مغفول و اجرا نشده شناسايی و اقدام لازم برای برنامهریزی و اجرای کامل سیاستها صورت پذیرد.
5- اگر انتقال سهام از بخش دولتی به بخشهای غیردولتی و خصوصی دشوار و پیچیده است، پیچیدگی و سختی انتقال سهامی که به بخشهای غیردولتی واگذار شده به بخش خصوصی واقعی بسیار بیشتر و اصولا ناممکن است. عزمی قوی و مدیریتی مصمم مقتدر و با اختیار میتواند این کار را انجام دهد. به هرصورت لازم است سهام متعلق به دولت و بخشهایدولتی به صاحبان اصلی آنها یعنی مردم برگردد.
6- شورای رقابت با ساختار، ماموریت و توان فعلی، نمیتواند نقش لازم را برای اصلاح بازارها و حفظ و توسعه رقابت ایفا کند و صرفا درگیر در روشهای قیمتگذاری خودرو و دیگر مسائلی که جزو وظایفش نیست، بهسر میبرد. اصلاح موادی که در قانون اجرایی کردن سیاستهای کلی اصل 44 موجب تقویت توان علمی، مدیریتی و کارشناسی آن میشود، بسیار ضروری است.
7- زمانی که سیاستهای کلی تدوین میشد و همچنین زمانی که قانون اجرایی کردن سیاستهای مزبور به تصویب میرسید، شرایط اقتصادی کشور و حتی موقعیت کشور در اقتصاد جهان با وضعیت فعلی متفاوت بوده است. در حال حاضر باید بررسی شود که چه میزان از اهداف سند چشمانداز بیست ساله کشور تحقق یافته و لزومی به اصلاح برنامههای آن هست یا خیر؟ در همین ارتباط مهندسی مجدد ساختار اقتصاد کلان کشور هم با شرایط و ویژگیهای جدید اقتصاد کشور، منطقه و حتی دنیا کاملا ضروری است.
8- بخش شرکتهای دولتی هنوز هم در نابسامانی به سر میبرد. شرکتهای زیانده، شرکتهای توزیعکننده یارانه، بنگاههایی که در حال حاضر هم عهده دار وظایف حاکمیتی دولت هستند، فضای نامساعد اقتصادی و مالی شرکتهای دولتی را شکل میدهند. طی سالهای قبل برای عبور از مفاد قانونی، بسیاری از اصول و استانداردهای پذیرفته شده در بخش شرکتهای دولتی زیر پا گذاشته شده است. تهیه تصویری دقیق از وضع موجود و بررسی تطبیقی آن با آنچه قرار بود تحقق یابد، میتواند انحراف عملکرد از پیشبینیها را مشخص کند.
میرزا بابا مطهری نژاد مطلبی را با عنوان " تير فرصت در کمان جهد دولت تدبير " آماده کرده است که در ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری منتشر شود:
ميگويند
تعلق به قدرت، انسان را محافظه کار ميکند. آب و هوا و مقتضيات قرار گرفتن
در چارچوب «پوزيسيون» دولت يازدهم، به گونهاي است که تلاش دولت و اکثر
وزرا،براي تغيير وضع موجود دچار محذورات و معاذير چند سويه شده است.
قصه غم انگيز انتخاب استانداران کم کم دارد به
تراژدي تبديل ميشود. مطالبات تودههاي مردم، طبقه متوسط، گروههاي اجتماعي
و سياسي در تطبيق با اقدامات دولت نگران کننده است. دولت يازدهم عليرغم
موفقيتهاي تاريخي در عرصه بينالملل، در سياستهاي داخلي و گرفتار شدن در
چنبره محذورات و معاذير، گويا تدبير و اميد را اولويت نميداند !وزير خارجه
به حاشيهسازيهاي افرادي از کميسيون مجلس به اسپاسم عصبي گرفتار آمده و
وزير کشور به قهر و آشتي نمايندگان وقت ميگذراند و برخي وزرا و استانداران
منصوب شده هم به رفت و آمدهاي سهم خواهان و تعاملات دوستان و آشنايان و
فاميل سرگرم و مشکلات اساسي مردم هم پا برجا! در اين ميان آنها که در
سالهاي اخير چاي و قهوهاي در ساختمان مرکز تحقيقات استراتژيک تشخيص مصلحت
نوشيدهاند، رداي مسووليت بر دوش و صداي طبل محافظهکاريشان بلندتر به
گوش ميرسد.
زمان به سرعت در گذر است و دولت بيش از نيمي
از فرصت صد روزه براي عبور از پيچ نخست که گزارش صد روزه است را سپري کرده
است و از انديشههايي که جنبه راهبردي، راه حلي و تدبير دارند، سخني در
ميان نيست و يا اگر هست، اطلاعرساني نميشود.
نظرات و انديشههاي صاحبنظران و دوستان و منتقدان دولت از جهت نوع کارکرد مترتب بر آنها مثل تمام انديشهها به 3 گروه تقسيم ميشود:
گروه 1 نظرات و انديشههايي است که جنبه شناختي
دارند و به توصيف تبيين واقعيتها ميپردازند و از چگونگي و چرايي
گرانيها، بيکاريها، تورم، ناهنجاريها و... سخن ميگويند و بيشتر جنبه
هستيشناسانه دارند.
گروه دوم نظرات و انديشههايي است که جنبه
هنجاري دارند. اين انديشهها به صدور احکامي در زمينه خوب و بد، بايد و
نبايد، شايسته و ناشايسته و... مشغولند.
گروه سوم انديشههايي که جنبه راه حلي، راهبردي
و تدبير دارند و به پيشبرد امور و مسايل اجتماعي در شرايط زماني و مکاني
موجود توجه ميکنند و براي آنها راهحل ارائه ميکنند و مشکلات را تدبير
مينمايند.
دولت يازدهم که نام تدبير و اميد را بر خود
نهاد،قرار بود خود را در گروه 1 و 2 گرفتار نکند و کنشهاي ممکن و نه حتي
مطلوب را مورد تأکيد قرار دهد و بر آنها تمرکز کند.قرار نبود در گرداب
توصيههاي اين و آن و نمايندگان و سهم خواهي دوستان و آشنايان و گروههاي
اجتماعي گرفتار آيد. اين موارد در گروه دوم هستند و براي دولتي که در پي
تدبير است و ميخواهد اميد بيافريند نميتواند کارکرد داشته باشد. برهمين
اساس و بمنظور همراهي و کمک به دولت گروههاي مختلف اصلاح طلبان از ابتدا
اعلام کردند که انتظار سهمي از دولت ندارند و تنها براي مطالباتشان پاسخ
ميخواهند. يا دولت تئوري تدبير و اميد را تغيير دهد و يا براساس اين تئوري
عمل کند. اولويتهاي اجتماعي در حال حاضر مشخص است، دولت بر اين اولويتها
متمرکز و نه فقط به چرايي وجود آنها که به اين سوال که براي حل آنها چه
ميتوان کرد راه حل ارائه نمايد. برخي از اين اولويتها که به اجماع رسيده
است و همه از آنها سخن ميگويند و شايسته دولت تدبير و اميد است که در
گزارش صد روزه براي آنها راه حل ارائه نمايد عبارتند از:
- کاهش نرخ بيکاري و تلاش براي افزايش اشتغال.
- توجه به معيشت و رفاه مثبت و نه فقط رفاه متعارف.
در رفاه متعارف، دولت در قبال افراد و اقشار
مختلف و در معرض آسيب مسئول است ولي در رفاه مثبت تنها دولت مسئول نيست،
بلکه نهادهاي مدني، نهادهاي اجتماعي و اقتصادي و خود شهروندان هم مسئول
هستند و با همکاري يکديگر تبعيضها را تخفيف ميدهند. منظور از نهادهاي
اجتماعي، اقتصادي و اجتماعي، نهادهايي چون : کميته امداد، بنياد
مستضعفان،ستاد اجرايي، بنياد برکت، آستانههاي مقدسه، اوقاف و... است که
امکانات اجتماعي و اقتصادي فراواني را به هر علت در اختيار دارند و در
شرايط موجود، با همکاري، هماهنگي و هم افزايي با دولت ميتوانند بسيار
راهگشا شوند.
- برقراري نظام جامع و فراگير تأمين اجتماعي
- استاندارد سازي درمان و تصحيح رابطه بيمار، پزشک، بيمارستان به رابطه بيمار، بيمارستان.
- آسيبهاي اجتماعي (مواد مخدر، بزه کاريهاي سازمان يافته و غير سازمان يافته،...)
- اقتدار نهادهاي مدني و احزاب
- بهرهمندي مردم از حقوق شهروندي و حاکميت
مردم بر سرنوشت خويش. رعايت حقوق شهروندان به استقرار عدالت اجتماعي مؤثر
ميانجامد و همزيستي مسالمت آميز همراه با تعاون و عرصه اجتماعي مطلوب را
خلق ميکند.
- اجراي کامل اصول قانون اساسي به ويژه اصولي
که با حقوق فردي و آزاديهاي عمومي پيوند دارند از جمله اجراي اصول 19 تا
42 که برتساوي حقوق و حمايت قانوني يکسان، تضمين حقوق اقشار مختلف، منع
تفتيش عقايد، آزادي مطبوعات، منع سانسور، آزادي احزاب، آزادي تشکيل
اجتماعات، حق داشتن شغل، برخورداري از تأمين اجتماعي و آموزش و پرورش
رايگان، حق داشتن مسکن، منع دستگيري افراد، حق دادخواهي، حق انتخاب وکيل،
اصل برائت، منع هتک حرمت و حيثيت، منع اضرار به غير و.... تصريح دارد.
دولت يازدهم چون دولت تدبير و اميد است، بايد
به لحاظ انديشه و نظر و کارکرد در گروه 3 يعني انديشههايي که جنبه راه حلي
و راهبردي و تدبير دارد متمرکز شود و اجازه ندهد او را در گروه 1 و 2
گرفتار کنند. به قول شاعر:
تير فرصت در کمان جهد توست
ميرود تير از کمان، انديشه کن!
" دور جديد مذاكرات هستهاي و اميدواريهاي تازه " عنوان مطلبی است که در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسیده است:
دور تازهاي از مذاكرات ايران و كشورهاي 1+5 هفته جاري در ژنو برگزار خواهد شد. اين دور از مذاكرات، از جنبههاي گوناگوني با مذاكرات قبلي تفاوتهاي بارزي دارد و همين تفاوتها نيز انتظارات متفاوتي را ايجاد كرده است.
انتخاب دكتر حسن روحاني به عنوان رئيس جمهوري كه توانست با شعار اعتدال و تدبير، آراي اكثريت ايرانيان را به خود اختصاص دهد و ديپلماسي فعالي را در ماههاي اخير بكار گرفته، اميدهايي را به ايجاد تغييراتي در پيشنهادهاي ايران و به تبع آن نوع واكنشهاي گروه 1+5 ايجاد كرده است.
از سوي ديگر تحولات منطقهاي در خاورميانه، مشكلات داخلي آمريكا و كاهش سطح همراهيها با تحريمها عليه ايران از ناحيه برخي كشورهاي در حال توسعه مانند چين، كره جنوبي و... اصرار و تمايل طرفهاي غربي را بر حصول توافق در كوتاه مدت به شدت افزايش داده است.
مجموع اين شرايط ايجاب ميكند كه تيم مذاكرهكننده ايراني يك بازي برد - برد براي هر دو طرف را در دستور كار خود قرار دهد و از طرح پيشنهادهاي غير واقع بينانه و حساسيتزا پرهيز كند.
به نظر ميرسد بايد با تاكيد بر نگاه حقوقي به مسئله مورد بحث، دستيابي به حقوق بينالمللي ملت ايران همزمان با رعايت كامل تمام تعهدات بينالمللي كشورمان در دستور كار قرار بگيرد. در اين صورت است كه ميتوان گفت اين دور از مذاكرات، با تكيه بر گفتمان اعتدال و تدبير براي رسيدن به راه حل، دنبال ميشود.
يكي ديگر از مسائلي كه در دور آينده مذاكرات بايد مورد توجه قرار داشته باشد، جمع آوري تمام تجارب هياتهاي مذاكره كننده قبلي در اين هيات و تجارب مذاكراتي با هياتهاي سابق 1+5 است. واقعيت اين است كه با همه افت و خيزهايي كه در مذاكرات گذشته وجود داشته، مجموعهاي از تجارب مثبت و منفي از چندين دوره مذاكره انباشت شده است كه در صورت همافزايي اين تجارب ميتوان اميدوار بود با قدرت و تسلط بيشتري در اين دوره از مذاكرات حاضر شويم.
ترديدي وجود ندارد كه همزمان باافزايش اميدواريها براي حصول توافق در اين دوره از مذاكرات، دشمنان نيز بيكار نخواهند نشست و برخي گروههاي افراطي با هدف تخريب فضاي گفتگوها و فشار براي توقف يك گفتگوي سازنده و رو به جلو، صحنهسازيهايي را براي عمليات رواني در راستاي تحت الشعاع قرار دادن نتايج مثبت مذاكرات يا به انحراف كشيدن اصل گفتگوها تدوين و اجرا خواهند كرد.
رژيم صهيونيستي تاكنون نشان داده است هرگونه گفتگوي ايران با طرفهاي ديگر را برنتابيده و با بهرهبرداري از تاثيرگذاري گسترده بر رسانههاي جهان در صدد ترويج بياعتمادي و لطمه زدن به اينگونه روندها بوده است. از اين رو لازم است تيم مذاكرهكننده هستهاي و رسانههاي داخلي با درنظر گرفتن اين احتمال، تدابير لازم را براي خنثي كردن اين عمليات رواني اتخاذ كنند تا جريان رسانهاي به دست دشمنانِ به ثمر رسيدن مذاكرات نيفتد.
نكته مهم ديگري كه در اين زمينه بايد به آن توجه داشت، خواسته به حقي است كه مردم ايران از اين مذاكرات دنبال ميكنند. واقعيت اين است كه برخلاف تبليغات تحريم كنندگان كشورمان، پيامدهاي تحريمهاي اعمال شده مستقيماً متوجه مردم ايران است و دشواريهائي براي آنان پديد آورده است.
از اين رو ملت ايران در عين پافشاري بر حقوق اساسي خود كه در زمينه بهره مندي از انرژي صلح آميز هسته اي، اعضاء گروه 1+5 را ملزم ميداند در پاسخ به حركتهاي اعتماد آفرين ايران و همكاريهايي كه براي ايجاد شفافيت و اطمينان نسبت به فعاليتهاي صلح آميز هستهاي خود انجام ميدهد، در نخستين گام اقداماتي عملياتي، اجرايي و ملموس براي لغو تحريمها انجام دهند تا مردم و دولت ايران نسبت به صداقت آنان اميدوار شوند. طبيعي است كه در غير اين صورت مذاكرات در واقع حاصل مشخصي نخواهد داشت.
سرمقاله روزنامه حمایت روز شنبه عنوانی به صورت " در ليبي چه ميگذرد؟ " که نگارنده آن
علی تتماج است: ليبي اين روزها با موجي از ناآراميها همراه شده است كه مهمترين آن را ربودن زيدان، نخستوزير اين كشور تشكيل ميدهد. هر چند كه وي پس از ساعتي آزاد شد، همچنان اين سوال باقي است كه ريشه اين اقدام چه بوده است و چه عواملي بيشترين نقش را در آن داشتهاند؟ در پاسخ به اين پرسش بررسي روند تحولات ليبي قابل تامل است.
از زمان تشكيل دولت جديد در ليبي تاكنون، این کشور در فضايي از ناآرامي بوده است به گونهاي كه ناآرامیها حتي تجزيه اين كشور را در اذهان تداعي كرده است. در اين ميان نكته مهم حضور گسترده گروههاي القاعده و تكفيري در اين كشور است كه در فضاي ناآرام ليبي و منطقه ايجاد شده است. هر چند كه اين گروهها سابقهاي طولاني در ليبي دارند، حقيقت آن است كه فضاي ناامن ايجاد شده توسط غرب محور گسترش اين گروهها بوده است. غرب در ساير نقاط جهان نیز براي رسيدن به منافع خود به حمايت از گروههاي تروريستي پرداخته است كه نتيجه آن نيز گسترش فعاليت القاعده و تروريستها در جهان بوده است.
نكته مهم ديگر در قبال ليبي آن است كه آمريكاييها در روزهاي گذشته فعاليت نظامي در اين كشور داشتهاند كه از آن جمله اقدام به ربايش الليبي از سران القاعده در این کشور بوده است. هر چند آمريكا ادعا دارد كه اين اقدام را براي امنيت آمريكا و منطقه صورت داده، نتيجه آن تشديد بحران در ليبي بوده است.
به هر حال امروز ليبي با دو چالش عمده مواجه است: از يك سو قدرت گرفتن القاعده كه از اوضاع نابسامان كشور براي كسب قدرت بهره مي گيرد و از سوی ديگر اقدامات غرب است که تلاش ميكند تا از اوضاع موجود راهي براي حضور گستردهتر در ليبي بيابد. روند تحولات نشان ميدهد كه با وجود ادعاهاي مطرح شده از زمان سرنگوني قذافي نه تنها اوضاع مردم بهبود نيافته است، بلکه هر روز با چالشهاي امنيتي بيشتري نیز مواجه شدهاند. جالب توجه آنكه غرب ابتدا با تقويت القاعده طرح كشتار مردم و برهم زدن اوضاع ليبي را اجرا كرده است و اكنون نيز با ادعاي مبارزه با آنها تلاش دارد تا همچنان آن سياست را اجرايي سازد.
غرب با اين اقدام سعي دارد از يك سو افكار عمومي را از سلطه خويش بر منابع نفتي اين كشور منحرف سازد و از سوي ديگر طرح اسلامستيزي و كشتار مسلمانان را اجرايي سازد؛ طرحي كه نه تنها در مورد ليبي بلكه در قبال بسياري از كشورهاي منطقه در حال اجراست و هر روز قربانيان بيشتري ميگيرد.
فرهاد طلوعكيان مطلبی را با عنوان " يك تير و چند نشان " برای ستون سرمقاله روزنامه شنبه ایران ورزشی آماده کرده است که در ادامه آن را خواهید خواند:در دو هفته اخير، دومين جلسه سرپرست و معاونان وزارت ورزش و جوانان، روساي فدراسيونها و مديران كل ستادي و استاني با اعضاي بلندپايه دولت تدبير و اميد برگزار شد. دو هفته قبل، معاون اول رييس جمهور و چهارشنبه شب گذشته نيز معاون برنامهريزي و نظارت راهبردي رييس جمهور و سرپرست معاونت توسعه مديريت سرمايه انساني رياست جمهوري و سخنگوي هيات دولت، معاون كل سرپرست نهاد رياست جمهوري و مديركل امور رفاهي رياست جمهوري در جمع مديران ورزش كشور حاضر شدند.
تدبير دكتر صالحي اميري براي برگزاري اين جلسات، اميد را احيا كرده است. در واقع، سرپرست وزارت ورزش و جوانان چند نشان را با يك تير زده است: اولا تاكنون چنين نشستهايي با اين سطح و فاصله كوتاه بيسابقه بوده است كه مقبوليت دكتر صالحي اميري ميان ردههاي اول كابينه را نشان ميدهد. با مشغلههاي بسياري كه اين مقامات در ماههاي ابتدايي تشكيل دولت دارند وقت دادن چند ساعته به ورزشيها يك شاهكار و ركورد جديد براي نفر اول مديريت ورزش كشور محسوب ميشود. ضمنا اين جلسات، ميزاني براي سنجش قدرت تعامل سرپرست وزارتخانه با اعضاي موثرتر هيات دولت است.
برخي در جامعه ورزش اين تفكر را جاري كرده بودند كه سرپرست وزارتخانه فقط به فكر راي آوردن است و فعلا كاري براي ورزش نميكند تا تكليفش معلوم شود! حتي اگر كارهاي ديگر دكتر صالحي اميري را براي ورزش در اين مدت كوتاه در نظر نگيريم، همين نشستها را هم تاكنون در اين سطح بالا و اين فاصله كم براي ورزشيها هيچ كدام از روساي سازمان تربيت بدني و وزير ورزش برگزار نكرده بودند. دليلش هم اين است كه صالحي اميري خود را براي كمك به دولت و نظام موظف ميداند و سطح مسووليت مثل وزيرشدن و... هم برايش ملاك نيست.
نكته ديگر اينكه زمان بسيار مناسبي براي اين جلسات انتخاب شده چون هيات دولت براي آماده كردن لايحه بودجه سال آتي در حال بررسي و اقدام است. بنابراين وقتي چنين افراد تاثيرگذاري با مشكلات و اولويتهاي ورزش از نزديك آشنا ميشوند مسلم است كه كمك موثرتري هم براي پيشنهاد بودجه ورزش به مجلس شوراي اسلامي خواهند داشت. به عبارتي عليرغم وجود مشكلات متعدد درآمدي و اقتصادي و اولويتهاي كلان كشور نسبت به مقوله ورزش، كار دستگاه ورزش در هيات دولت براي دفاع از بودجه پيشنهادي سادهتر ميشود.
يك موضوع مهم ديگر اين است كه مديران خط مقدم ورزش در صف و ستاد با اين قبيل اقدامات هوشمندانه سرپرست وزارتخانه، نسبت به وي و دولت جديد ايمان و دلگرمي بيشتري پيدا ميكنند. طبيعي است كه وقتي مديران ردههاي پايين تر، رييس خود را قبول داشته باشند خيلي به پيشرفت كارها كمك ميكند. حالا تدبير روساي خود را ميبينند، اميد احيا ميشود و اكنون چنين فضايي ميان مديران ورزش به وجود آمده است.
و اما خيلي وقت بود كه روساي فدراسيونها و مديران ادارات كل با هم دور يك ميز ننشسته بودند چه رسد به اينكه هم انديشي كنند و حرفهايشان را مستقيما به مسوولان طراز اول وزارتخانه و مقامات بالاتر دولت بگويند. اين ديد و بازديد اهالي ورزش بركاتي دارد كه دلها را بيشتر به هم نزديك ميكند و باعث انسجام بيشتر مديران براي پيشبرد اهداف كلان در ورزش ميشود. يكي از آفات هميشگي مديريت ورزش كشورمان، بخشينگري بوده بهطوري كه هر مديري در بهترين حالت اگر لايق و شايسته بوده فقط حيطه وظايف خودش را ميديده و بس.
در واقع، تاكنون فضاي چانهزني نسبت به حاكميت استانداردها برتري داشته است. با اين نشستهاي مشترك به تبع شنيدن حرفهاي مديران حوزههاي مختلف، اطلاعات مديران بيشتر شده و آموزش غيرمستقيم انجام ميپذيرد. به بيان بهتر، فرهنگ كلان نگري در ورزش به جاي خردنگري تقويت خواهد شد.
نقطه قوت ديگر اين است كه در اين جلسات، عيار مديران هم سنجيده ميشود و مسوولان جديد وزارتخانه در اين نشستها ميتوانند مديران را بهتر بشناسند. مديراني كه ميتوانند دردها را بيان كنند و نسخه درمان را هم بگويند آن هم در فضايي كه كلان نگري حاكميت دارد. انصافا اين توانايي را برخي از مديران كنوني ندارند.
با توجه به اهميتي كه سرپرست وزارتخانه براي ورزش بانوان قايل است، نواب رييس بانوان فدراسيونها در جلسه اول حضور داشتند كه اين توجه هم در نوع خود تاكنون بيسابقه و تحسين برانگيز بود ولي جاي اين بانوان در نشست دوم خالي بود.
به نظر ميرسد چنين جلساتي حتي بدون حضور مسوولان خارج از حوزه ورزش هم ميتواند با تعيين موضوعات مبتلا به ورزش اعم از خصوصيسازي، مدالآوري، ورزش همگاني و... در آينده تداوم داشته باشد تا دلها و انديشهها را بيشتر به هم نزديك كند.