عباسمیرزا / راهاندازی کارخانه اسلحهسازی
عباسمیرزا از شاهزادگان قاجار و فرزند فتحعلیشاه بود. وی
در شانزده سالگی به ولیعهدی برگزیده شد و همان سال نیز به آذربایجان رفت و والی
آنجا شد. هنگامی که وی ولیعهد و حاکم آذربایجان بود، در طول جنگ اول ایران و روس
کشف کرد نیروی عشایری در برابر توپخانه سیار کارساز نیست.
بنابراین دست به اصلاحاتی در نیروهای نظامی زد و 6000 سرباز،
هسته اصلی این نظام بود که آنان به توپخانه سیار و سلاحهای جدید مجهز بودند، از
دولت حقوق مرتب میگرفتند، لباس متحدالشکل داشتند، در سربازخانه ساکن بودند و مشق
میکردند و از سوی افسران اروپایی آموزش میدیدند. عباسمیرزا برای تجهیز قشون جدید،
یک کارخانه توپسازی، یک کارگاه تولید تفنگ سرپر و دارالترجمهای برای کتب راهنمای
نظامی و مهندسی در تبریز بنا نهاد. برای تامین آتیه این تاسیسات نخستین گروه
دانشجویان ایرانی را به اروپا اعزام کرد: آنان ملزم به تحصیل دروس علمی چون علوم
نظامی، مهندسی، اسلحهسازی، طب، نقشهبرداری و زبانهای جدید بودند.
عباسمیرزا، سالها فرمانفرمای آذربایجان بود و فرماندهی
قشون ایران در سالهای 1218 تا 1228 قمری در جنگهای ایران و روس را نیز به عهده
داشت. در این جنگهای ده ساله در نبردهای نظامی مهمی چون جنگ اوچ کلیسا پیروز شد و
توانست بارها مناطقی از ایران همچون ایروان، قرهباغ، گنجه و شیروان را از روسها
پس بگیرد، ولی سرانجام از آنان بویژه در نبرد سرنوشتساز اصلاندوز شکست خورد. این
شکست آنچنان سنگین بود که پس از آن، ایران مجبور به پذیرش پیمان گلستان شد. پیمانی
که بر اساس آن قرهباغ، باکو، شیروان، داغستان، گرجستان و... از ایران تجزیه شد.
عباسمیرزا پس از پیمان گلستان، درگیر جنگ با عثمانیان شد که
در این نبرد پیروز شد و سپاه عثمانی را درهم کوفت. سپس در شرایطی که قشون جدیدی بر
اساس الگوهای اروپایی برای ایران ایجاد کرده بود، برای بازپسگیری سرزمینهای از
دست رفته ایران اقدام کرد. در این جنگها که به دوره دوم جنگهای ایران و روس معروف
است، ایران در مراحل ابتدایی به پیروزیهای بزرگی دست یافت، ولی با رسیدن قشون
روسیه به فرماندهی پاسکویچ، ایران شکست خورد و حتی تبریز نیز سقوط کرد. به دنبال
این نبردها، ایران به پیمان ترکمانچای تن داد که بر اساس آن افزون بر تجزیه
ایروان، نخجوان، اردوباد و تالش از میهنمان، دولت ایران، کاپیتولاسیون درباره
اتباع روسیه را نیز پذیرفت.
هارپاگ / فرمانده بزرگ کورش
هارپاگ از فرماندهان حکومت ماد بود که به حمایت از کورش
پرداخت و سپاه خود را تسلیم کورش کرد. بسیاری از افراد سپاه ماد بنا به توصیه او
به سپاه پارس پیوستند و نیرویی بزرگ و مقتدر به وجود آمد که مایه هراس همسایگان
ایران شد.
سپاه کورش چون نیرو گرفت، همسایگان ایران به وحشت افتادند و
از این همسایگان دولت لیدی و بابل بیشتر از دیگران وحشت زده شدند. دریکی از جنگها
سپاه لیدیها که به سواره نظام خود متکی بودند، دشتی را برای جنگ برگزیدند تا بهتر
بتوانند بجنگند و کورش چون این سواره نظام را دید، واهمه کرد و هارپاگ به او گفت
اسب از شتر میهراسد و دستور داد شترهایی را که باروبنه سپاه کورش را میبردند،
بیاوردند و سربازان را سوار بر شترها کرد و فرمان پیشروی داد و در نتیجه اسبهای
لیدیایی از شترها ترسیدند و گریختند. هارپاگ همچنین به فرمان کورش به آسیای صغیر
فرستاده شد و از او به عنوان فرمانده سرزمینهای ساحلی یاد شده است.
آریو برزن / نبرد تاریخی با اسکندر
آریو برزن از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش
اسکندر مقدونی به ایران زمین، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه خود
و تمام سربازانش جان باختند.
نبردگاه آریوبرزن و اسکندر را در چند جای گوناگون حدس زدهاند.
به نظر میآید نبردگاه جایی در استان کهگیلویه و بویراحمد کنونی یا غرب استان فارس
یا بنا بر برخی روایتها اطراف شهر ارجان یا آریاگان (بهبهان کنونی) باشد.
در آن زمان، ناآشنایی اسکندر و سپاهش با منطقه به سود
پارسیان بود، ولی چوپانی که تاریخ نگاران نام اورا لیبانی نوشتهاند، راه گذر از
کوهستان و میانبر را به مقدونیان نشان داد و اسکندر توانست آریوبرزن و یارانش را
به دام اندازد. (البته گفته میشود اسکندر پس از پایان جنگ آن چوپان را به دلیل خیانت
میکشد)
آریوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ سرباز پیاده، خود را بیپروا به
سپاه مقدونی زد و شمار بسیاری از یونانیان را کشت و خود نیز تلفات بسیاری داد، ولی
سرانجام موفق شد از محاصره سپاه اسکندر بگریزد تا به کمک پایتخت بشتابد و آن را
پیش از رسیدن سپاه مقدونی اشغال کند، اما لشکر اسکندر که از راه جلگه به پارس رفته
بودند، مانع او شدند. در این هنگام وی به مخاطره سختی افتاد، ولی باز هم راضی نشد
تسلیم شود و جنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی به خاک افتاده بود.
لازم به یادآوری است یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند)
خواهر آریو برزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را به عهده داشت و در کوهها
راه را بر اسکندر بست. یوتاب همراه برادر به مقابله با سپاه اسکندر رفت و به دلیل
نبود نیروی کافی همگی به دست سپاه اسکندر کشته شدند.
شهربراز / نیرنگ رومیها
شهربراز در زمان خسروپرویز سمت سپهبد داشت و یکی از
فرماندهان بزرگ ارتش ایران بود که با روم (بیزانس) جنگید و پیروزیهای چشمگیری به
دست آورد، از جمله اورشلیم را گرفت و صلیب راستین را که به اعتقاد مسیحیان، عیسی
مسیح بر آن به صلیب کشیده شده بود. به تیسفون ـ پایتخت شاهنشاهی ایران ساسانی ـ فرستاد.
شهربراز سپس مصر را در سال ۶۱۶ میلادی و همچنین لیبی را تسخیر کرد و پس از چند سده
دوباره قلمرو ایران را به گستردگی زمان هخامنشیان رساند.
شهربراز پس از این به پایتخت امپراتوری روم شرقی یا بیزانس
یعنی کنستانتینو پول (قسطنطنیه) روی آورد و این شهر را محاصره کرد و نزدیک بود تومار امپراتوری بیزانس
را در هم بپیچد، اما در این زمان گویا هراکلیوس دست به نیرنگی زد و نامهای به
شهربراز رساند که طبق مضمون آن خسروپرویز دستور کشتن شهربراز را صادر کرده بود.
شهربراز ارتش خود را کنار کشید و به این ترتیب هراکلیوس توانست با همراهی نیروی
دریایی روم، امپراتوری بیزانس را نجات دهد. این اقدام باعث رنجش ایرانیان و دیگر
سپاهیان ایران از شهربراز و کنارهگیری وی از صحنه جنگ و سیاست شد.
مردونیه/ از تصرف آتن تا کشتهشدن
مردونیه که یونانیان او را به نام مردونیوس میشناسند، داماد
داریوش بزرگ و از فرماندهان سپاه ایران در نبردهای ایران و یونان در اوایل سده
پنجم پیش از میلاد بوده است.
داریوش بزرگ در ۴۹۳ پیش از میلاد، مردونیه را برای آرام
ساختن شورش و جانشینی ساتراپ آرتافرن به ایونیه (ایونیا) فرستاد. مردونیه
شورش را فرونشاند. پس از آن ناوگان مردونیه که مشتمل بر ۳۰۰ کشتی بود از داردانل
(هلس پونت) گذشت و ارتشی ۲۰ هزار نفری در آنجا به او ملحق شد. او به جزیره یونانی
تاسوس که دارای معادن مهمی بود، حمله کرد و آنجا را خراجگذار ایران ساخت.
هرودوت ـ تاریخنویس یونانی ـ این نبرد را لشکرکشی برنامهریزیشده
علیه ارتریا و آتن تفسیر کرد. اما ناوگان مردونیه در راه بازگشت به آسیا در دماغه
آتوس دچار گردبادی سخت شد که به غرق شدن بسیاری از کشتیها منجر شد و همین امر سبب
شد تا پس از بازگشت از فرماندهی عزل شود.
در زمان داریوش بزرگ نبرد ماراتن بین ایران و یونان درگرفت که
به شکست ایران انجامید. پس از مرگ داریوش و برتخت نشستن خشایارشاه، اطرافیان او از
جمله مردونیه که این شکست را مایه سرشکستگی ایران میدانستند، از خشایارشاه
خواستند برای گرفتن انتقام به یونان حمله کند. به این ترتیب نبرد ترموپیل در آگوست
۴۸۰ پیش از میلاد آغاز شد.
با شکست هخامنشیان در جنگ سالامیس، مردونیه خشایارشاه را
ترغیب کرد به ایران بازگردد و خود تصمیم گرفت تا تصرف کامل یونان در آنجا باقی
بماند. وی آتن را دوباره به تصرف درآورد. مردونیه به یونانیان پیشنهاد کرد اگر
قرارداد متارکه جنگ را امضا کنند و تبعیت ایران را بپذیرند، آتن را به آنان بازگردانده
و در بازسازی آن سهیم شود. اما یونانیان این پیشنهاد را نپذیرفتند و آماده نبردی
دیگر شدند. مردونیه در ۴۷۹ پیش از میلاد در جنگ پلاته به دست یونانیها کشته شد و
سپاهیانش نیز شکست خوردند.
بهرام چوبین / ابداع ادوات جنگی
بهرام چوبین که به علت بلندی قد و عضلانی بودن اندام به
چوبین (مانند چوب) معروف است در شهرری به دنیا آمد. وی در دوران ساسانیان از
بهترین افسران ارتش امپراتوری ایران محسوب میشد.
«هرمز» شاه از دودمان ساسانیان وقتی شنید خاقان شمالغربی
چین وارد اراضی ایران در شمال شرقی خراسان (تاجیکستان فعلی و شمال افغانستان) شده
و بلخ را مرکز خود قرار داده و عازم تصرف کابل است ژنرالهای ایران را به تشکیل
جلسهای در شهر تیسفون (نزدیک بغداد) پایتخت آن زمان ایران فراخواند و تصمیم خود
را به بیرون راندن متجاوزان از ایران به آنان اطلاع داد و خواست جنگی بزرگ را
ترتیب بدهند. هرمز گفت طبق آخرین اطلاعی که به ارتش سالار (ژنرال اول ارتش ایران)
رسیده، خاقان شابه دارای 300 هزار مرد مسلح و چند واحد فیل جنگی است. ژنرالها پس
از تبادلنظر، بهرام چوبین را برای انجام این کار خطیر برگزیدند و او پذیرفت.
بهرام از میان ارتش 500 هزار نفری ایران، 12 هزار مرد جنگجو
و با تجربه سی تا چهل ساله (میانسال) را برگزید که اضافهوزن نداشتند و میهندوستی
آنان قبلا به اثبات رسیده و بیش از دیگران قادر به تحمل سختی بودند و در جنگ سوار
و پیاده تجربه داشتند. بهرام در جنگ با خاقان از سلاح تازهای که در آن نفتخام به
کار رفته بود، استفاده کرد که در تاریخ نظامی جهان از او به عنوان یک نابغه نظامی
نام بردهاند. خاقان که انتظار حمله مستقیم به مقر خود را نداشت، دست به فرار زد
کشته شد. سپاه بزرگ او متلاشی شد و پسر وی نیز به اسارت درآمد و جنگ فقط یک روز
طول کشید که از شگفتیهای تاریخ است.
محمدعلی میرزا / دلاوری و جنگاوری
محمدعلی میرزا از شاهزادههای بنام ایرانی دوران قاجار و سر
سلسله خاندان دولتشاهی است. وی در مازندران به دنیا آمد و یکی از فرزندان ارشد
فتحعلی شاه قاجار بود. دولتشاه در سال ۱۲۱۲ حاکم فارس، سال ۱۲۱۴ حاکم قزوین و
گیلان، سال ۱۲۱۹
حاکم خوزستان و لرستان و در سال ۱۲۲۱ حاکم کرمانشاه بود.
شاهزاده محمدعلی میرزا (حاکم ولایات غربی ایران) به رشادت، شهامت، ذکاوت و دلیری مشهور
و معروف بود.
به سبب اقتدار دولتشاه بود که در ۱۲۲۱ حاکمیت ایالات مجاور
کشور عثمانی، یعنی خوزستان، لرستان و کرمانشاه به وی سپرده شد. ناآرامی در مرزهای
این مناطق میان ایران و عثمانی اختلافاتی ایجاد میکرد. دولتشاه به واسطه قدرتش،
والیان سرحدات عراقین را انتخاب میکرد و همین امر یکی از عوامل بروز درگیری بین
دو کشور میشد. دولتشاه در این درگیریها شهرهای سلیمانیه و زور را تصرف و حاکم
شهر مرزی بابان را مطیع کرد، اما جدال بر سر تسلط بر قبایل کُرد مناطق مرزی و
ناآرام بابان، همچنین موانعی که دولت عثمانی برای تجارت بین بغداد و کرمانشاه به
وجود میآورد سبب شد ایران و عثمانی که در آستانه عقد پیمانی علیه روسیه بودند، از
این کار چشمپوشی کنند. محمدعلی میرزا همچنین در دوره اول جنگهای ایران و روس با
20 هزار سوار و پیاده و پنج عراده توپ به طرف تفلیس لشکرکشی کرد. وی در جنگ با
قوای روسیه عده زیادی از ارتش دشمن را کشت و اسیر کرد. سپس به تفلیس رفت و ایلات
آن مناطق را سرکوب کرد.
سورنا / مبدع جنگهای پارتیزانی
سورنا (سورن پهلو) یکی از سرداران بزرگ و نامدار
تاریخ در زمان اشکانیان است که سپاه ایران را در نخستین جنگ با رومیان فرماندهی و
رومیها را که تا آن زمان در همه جا پیروز بودند، برای اولین بار با شکستی سخت و
تاریخی روبهرو کرد. وی از خاندان سورن، یکی از هفت خاندان معروف ایرانی (در زمان اشکانیان
و ساسانیان) بود. سورن در زبان فارسی پهلوی به معنی نیرومند است.
ژول سزار، پومیه و کراسوس سه نفر از سرداران و فرمانروایان
بزرگ روم بودند که سرزمینهای پهناوری را که به تصرف دولت روم در آمده بود، به طور
مشترک اداره میکردند. آنها تصمیم حمله به ایران را میگیرند. کراسوس، فرمانروای بخش
شرقی کشور روم آن زمان، یعنی شام بود و برای گسترش دولت روم در آسیا، قصد حمله به
ایران و هند را داشت.
ارد پادشاه اشکانی، سورنا سردار نامی ایران را مأمور جنگ با
کراسوس و دفع یورش رومیها کرد. نبرد میان دو کشور در سال ۵۳ پیش از میلاد در جلگههای
میانرودان و در نزدیکی شهر حران یا کاره روی داد. در جنگ حران، سورنا با یک نقشه
نظامی ماهرانه و به یاری سواران پارتی که تیراندازان چیرهدستی بودند، توانست یکسوم
سپاه روم را نابود و اسیر کند. کراسوس و پسرش فابیوس در این جنگ کشته شدند و تنها
شمار اندکی از رومیها موفق شدند فرار کنند.
روش نوین جنگی سورنا، شیوه جنگ و گریز بود. این سردار ایرانی
را پدیدآورنده جنگ پارتیزانی (جنگ به روش پارتیان) در جهان میدانند. ارتش او
دربرگیرنده زرهپوشان اسبسوار، تیراندازان، نیزهداران، شمشیرزنان و پیادهنظام
همراه با شترهایی با بار مهمات بود.
جنگ حران که نخستین جنگ بین ایران و روم به شمار میرود، دارای
اهمیت بسیار در تاریخ است، زیرا رومیها پس از پیروزیهای پیدرپی برای اولینبار
در جنگی شکست بزرگی خوردند.
همان بهتر که رژیم ملحد کافر ساسانی منقرض و نابود شد
وتا اخرین نفس با. اسبش که حتی میگن تا۸متر می پریدمبارزه کرد
سردارایرانی (لر)لطفعلی خان زند
یا خودت رو زدی به نفهمی؟
برخی شاهان با لیاقت قاجاریه 1000 برابر از اون برزن نفهم شکست خورده بهتر بودند
پادشاهان و فرماندهان قاجاریه در مقابل حملات دشمنان سال ها با شجاعت و غیرت مقاومت داشتند و از کشور به خوبی دفاع کردند و در اخر با پذیرش قرارداد های صلح دو سوم خاک ایران باقی موند
اما برزن چه؟ هیچی
من با شما منطقی و با آرامش و با فکر صحبت میکنم
ایا برزن فاسد عیاش تونست فقط یک متر خاک این کشور رو حفظ کنه؟خیر
یک کافر شکست خورده بود و تمام ایران رو باخت
مردم ایران هم به خاطر ضعف ها و ظلم و فساد هخامنشیان حاضر نبودند از چنین سلسله فاسد و ضعیفی دفاع کنند
با اینکه ارتش کفار 4 برابر بود بازهم مسلمانان پیروز شدند و فرخزاد رو به درک واصل کردند
مسلمانان در این جنگ حق و باطل پیروز شدند و رژیم کافر فاسد ساسانی نابود و ساقط شد
مردم ایران هم که از کفر و گناه و شرک و ظلم خسته شده بودند با شوق و اشتیاق به دین حق ایمان آوردند
درود کاملا درسته
کاش اسم همه سرداران روقیدمیکردند
خیلی دردناک و عاشقانه بود
عشق به ایران چه کارا که نمیکنه
خواهر و برادرای که تا لحظه آخر برای ایران جنگیدند
ایران واقعا مقدسه
کاش منم همین قدر عاشق این خاک باشم
نویسنده تشکر
چی بودیمو و چی شدیم .....
خداوند این کشور را را از دروغ حفظ کند.
باتشکر و سپاس بیپایان
باتشکر و سپاس بیپایان
فقط من دنبال اسم لشکریان پارسی ام
اما کاشکی از اسطوره ها و امیران کشورمون که دشمنان ارزوی داشتن یکیشون رو دارن هم مینوشتید
مثل شهیدان دوران بابایی صیاد منفردنیاکی ابشناسان حتی بعضیاشون الان در قید حیات هم هستند
مثل ناخدا صمدی یا امیر سیاری و تکاوران دریایی که ۳۴ روز تمام در دروازه خرمشهر برای جلوگیری از سقوط این شهر بدون پشتیبان در مقابل چند لشگر عراق جنگیدند
مختار کسی بود که به خاطر انتقام از دشمنان اهل بیت پیغمبر قیام کرد و اکثر سپاه مختار از ایرانیان بودند
مثل کاوه - همت - صیاد شیرازی -