در ابتدا نگاهی می اندازیم به ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان که مطلبی را با عنوان«آلبوم عکس یک نزولخور»در مورد سفره اخیر رئیس جمهور به نیویورک و تماس از کاخ سفید در ثانیه های آخر این سفر به قلم محمد ایمانی به چاپ رساند:بار گذاشتن یک دیگ بزرگ غذا گاه چند روز زحمت میبرد و بیخوابی و مشقت فراوان به همراه دارد اما اگر مراقب نباشید آنان که دلخوش از شما ندارند میتوانند در کسری از ثانیه موش در دیگ بیندازند و حاصل رنج شما را بر باد دهند. کاری که شیطان بزرگ در آخرین دقایق سفر دکتر روحانی به نیویورک و حضور در نشست سازمان ملل کرد، شبیه انداختن موش در ظرف دستاوردهای خوب رئیسجمهوراسلامی ایران بود. ابزار نفوذ شیطان وسوسهگری و وسوسهپذیری است و در واقع میتوان گفت هیئت ایرانی به خاطر همین وسوسهپذیری، در آخرین دقایق به خود گل زد و بازیای را که میتوانست برنده باشد، واگذار کرد. قبول گفتوگوی تلفنی با اوباما، دادن امتیازی بزرگ به کسی بود که همین دو هفته پیش شکست سختی بر سر ماجرای سوریه خورد تا از او به عنوان اردک فلج یاد کنند. اوباما در آن ماجرا و در روز موعود حمله، جا زده و توپ را به زمین کنگره انداخته بود.روزی هم که کنگره خواست رأیگیری کند، خواستار تعویق رأیگیری شد و در آخرین لحظه از دام خود ساخته گریخت. در چنین وضعیت شکنندهای، بیدلیل و به شکلی غیرمترقبه یک امتیاز بزرگ از روحانی گرفت.
آمریکاییها اما در همین اول کار صادق نبودند - چه اینکه جنس آنها خراب است - و به اقتضای طبیعت شیطانی عمل کردند. آقای عراقچی معاون وزیر خارجه میگوید طرف ایرانی به عبارت نادرست طرف آمریکایی (ادعای اینکه تیم دکتر روحانی خواستار تماس شدند) «اعتراض کرده و آنها گفتهاند در صحبتهای آیندهشان آن را درست خواهند کرد». مکالمه تلفنی آن قدر برای اوباما امتیاز باور نکردنی و بزرگی بود که اوباما بلافاصله به جمع خبرنگاران رفت و خبر را منتشر کرد اما تصحیح دروغ گفته شده ظاهرا چنین ارزشی ندارد که با وجود سپری شدن سه روز حاضر نیستند به آن مبادرت کنند. البته موضوع عمیقتر از این دروغ است. دو نکته در این میان وجود دارد. اول اینکه آمریکاییها غیر از امتیاز مفتی که به دست آوردند، چه قدر حاضرند در آینده به تعهدات خود پایبند باشند و دوم، نهایت توقع آنها در مطالبات پلکانی کجاست؟ برای کسانی عقده شد که چرا حجتالاسلام روحانی به ضیافت ناهار بانکیمون نرفت و حاضر نشدن بر سر میز شراب را به مصافحه و عکس یادگاری با اوباما ترجیح داد- این عقده بیش از همه برای خود اوباما باقی خواهد ماند - البته ما ظاهرگرا نیستیم که حرمت میز شراب را بدانیم و حرمت فشردن دست جبابره و مستکبران عالم را نفهمیم. اما فرض کنیم که این اتفاق هم رخ میداد. آیا در اصل صورت مسئله تغییری حاصل میشد یعنی دل جنایتکاری مانند اوباما نرم میشد؟
از عکسهای یادگاری که یاسر عرفات با زمامداران آمریکا و رژیم صهیونیستی در چهار گوشه جهان گرفت میتوان دهها آلبوم و کتاب چاپ کرد. اما آیا این نرمشها و فشردن دست جنایتکاران باعث شد آنها حتی یک وجب از خاک فلسطین را پس بگیرند و به فلسطینیها بدهند؟! جلوتر بیاییم. 22می 2010 (اول خرداد 1389) جان کری به اتفاق همسرش به دمشق رفت و ضمن حضور در ضیافت شام بشار اسد و همسر وی، درباره «گسترش روابط سوریه و آمریکا» و «افزایش نقش سوریه در روند صلح» مذاکره کرد. تصویر این مهمانی شام در فضای اینترنت موجود است. اما به 9 ماه نکشید که آمریکا فرمان جنگ علیه سوریه را صادر کرد و از پشت خنجر زد. باز هم اگر برای بیوفایی آمریکاییها سند میخواهید عکسهای یادگاری قذافی با باراک اوباما و کاندولیزا رایس به علاوه امتیازهای هنگفت اقتصادی و سیاسی که دیکتاتور عیاش لیبی تقدیم آمریکاییها کرد و البته سر بزنگاه با سیمای حقیقی شیطان روبرو شد. اکنون جای سوال است که نهایت توقع آمریکا از ایران در مطالبات پلکانی کجاست؟ آمریکاییها به شهادت کارنامه سیاه خویش به نزولخورهایی میمانند که دنبال آلوده کردن طرف مقابلند و وقتی او را آلوده کردند، چنان بدهکار میکنند که طرف مجبور شود چند برابر اصل بدهی را باز پرداخت کند و باز هم گروگان باشد.
برخی زورگوییهای تحقیرآمیز که آمریکا با دولت ژاپن- از جمله بر سر حضور نظامی- یا صهیونیستها با دولت آلمان به بهانه هولوکاست دارند، از این جمله است. آنها فعلا در بادی امر روی غنیسازی 20 درصد ایران مانور میدهند و برخی سادهدلان نیز این طرف باورشان شده که میتوان غنیسازی 20 درصد را تعلیق کرد و دل آمریکا را برای لغو تحریمها به دست آورد.اما نیکلاس برنز معاون سابق وزیر خارجه آمریکا دراینباره بیان جالبی دارد. او در مصاحبه با روزنامه گلوبال پست گفته است «با توجه به پارانویای جمعی ایرانیان درباره آمریکا، آنها نیازمند نشانههای حاکی از احترام هستند. همانطور که اوباما این کار را در گفتوگوی تلفنیاش با روحانی انجام داد، کری باید این احترام را منتقل کند. او در عین حال باید با صراحت نشان دهد که آمریکا در مذاکرات «احساسی» برخورد نخواهد کرد. اقدامات روحانی در نیویورک مورد استقبال قرار گرفت و احتمالا نشانه تمایل وی برای ایجاد تغییر در نحوه تعامل ایران و آمریکاست اما بدون سازشهای ملموس ایران در زمینه مسائل کلیدی مانند غنیسازی اورانیوم، رآکتور آب سنگین اراک و لزوم بازرسیهای سر زده آژانس، مذاکرات به جایی نخواهد رسید.
به همین دلیل آمریکا و اروپا باید در طول مذاکرات، تحریمها را در جای خود نگه دارند و تا ایران به یک مسیر متفاوت متعهد نشده، آنها را کاهش ندهند... ریسک اصلی در مذاکرات ایران و آمریکا این است که روحانی نتواند به قولی که در اظهاراتش در نیویورک بیان کرد عمل کند. دیپلماسی دو جانبه به این بستگی دارد که آیا روحانی میتواند تغییرات ملموس در برنامه هستهای ایران و قول اصلاحات را عملی کند یا خیر؟ [در مقابل] ریسکهایی که آمریکا در این دیپلماسی با آن روبروست، قابل مدیریت میباشد و تحتالشعاع مزایای احتمالی پایان بنبست هستهای و آغاز همکاری ایران که قدرت بزرگی در منطقه است خواهد بود».البته این سخنان هنوز حدیقف طلبهای آمریکا را درست تصویر نمیکند. تصویر طراحی شده از سوی برنز را آسوشیتدپرس در تحلیلی به قلم برایان مورفی کامل کرده است. «روحانی با آزمونی سخت مواجه است. وظیفه دشوارتر برای او و حلقه نزدیکانش - از جمله تحصیلکردههای غرب و مشاوران - آغاز میشود که به طور ناگهانی با کاخسفید در تغییرات تاریخی خاورمیانه همراه و هم مسیر شده است[ !؟] این تغییرات میتواند به اندازه بهار عربی یا پیمانسازش مصر با اسرائیل [کمپ دیوید] مهم باشد... تا هنگامی که روحانی از حمایت رهبر عالی ایران برخوردار باشد، پیشنهادهای او درباره چالش هستهای و احتمالا دیگر زمینهها از اعتبار فراوانی برخوردار خواهد بود اما رهبری علاقهای به از بین رفتن انسجام کشور ندارد.
اگر رهبری حمایت خود از روحانی را به طور نسبی کاهش دهد این امر در عرصه بینالمللی بسیار چشمگیر خواهد بود». باید پرسید مسیر آمریکا در تغییرات خاورمیانه کدام است که توقع دارند ایران با آنها هم مسیر شود؟ نقشه راه کاخسفید روشن است. با چراغ سبز و حمایت آنها از کودتا، رئیس دولت منتخب مصر (محمد مرسی) در زندان افتاد در حالی که چند ماه قبل با جان کری عکس یادگاری گرفته بود. در این نقشه تغییر خاورمیانه، اشغالگران صهیونیست عمود سیاست آمریکا هستند و به همین دلیل هم هست که طبق گزارش هفته گذشته رویتر و نیویورک تایمز و بنرودز مشاور امنیت ملی کاخسفید، دولت اوباما به طور محرمانه به نتانیاهو اطمینان داد هیچ امتیازی به روحانی در جریان سفر به نیویورک نخواهد داد و از فشار تحریمها نخواهد کاست. در این نقشه راه، جنایتکاران صهیونیست به انضمام رژیم نوکرصفت آلسعود ستون اصلی سیاست آمریکا هستند. جای ایران در این پازل روشن است. ایران انقلابی امالمصایب آمریکاست و هنگامی مطلوب آمریکا میشود که جمهوریت و اسلامیت در این کشور نابود شود، ایران به روزگار رژیم کودتایی و مستبد پهلوی برگردد و تبدیل به ژاندارمری آمریکا در قلب خاورمیانه شود. در چنین آرزوهای موهومی حتی محمد مصدق سکولار کرواتی هم قابل تحمل نیست تا چه رسد به دیگران.
آمریکاییها - با پشت صحنه لابی صهیونیستی- تاکنون توافقهای صورت گرفته در تهران (سعدآباد)، بروکسل، پاریس، ژنو و اسلامبول را به هم زدهاند. غیر از دکتر روحانی، آقایان لاریجانی و جلیلی پای این مذاکرات و توافقات بودهاند. اما مستکبران گویا در میان این طیف از مذاکرهکنندگان، طرف مورد علاقه خود را نیافتهاند که حاضر نشدند به هیچ یک از توافقات پایبندی نشان دهند. هر کدام از این مذاکرهکنندگان اختیار کامل در امر مذاکره داشتهاند و برعکس، این طرف مقابل بوده که اختیار از خود نداشته و بلافاصله بعد از هر مذاکره برای گزارش به تلآویو رفته و کسب تکلیف کرده یا باید در واشنگتن دم لابی ایپک را میدیده است. البته اختیار داشتن - که منحصر به دولت و تیم مذاکرهکننده فعلی نیست - به معنای بیقید و شرط بودن آن و زیر پا گذاشتن خطقرمزها نیست- اینکه مثلا در خانوادهای پدر به فرزند خود اعتماد و از او پشتیبانی کند به معنای چک سفید امضا برای هر رفتار - ولو خطا و نادرست - نیست. نرمش منهای ویژگی قهرمانی و ایستادگی نقض غرض خواهد بود و در واقع این«قهرمانی» و ایستادگی بر سر حقوق است که به آن نرمش هویت میدهد اگر نه حکایت «لااله» گفتن و نگفتن «الا الله» خواهد بود.
رهبرمعظم انقلاب موضوع «نرمش قهرمانانه» را در کنار «حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی»، «اقتصاد مقاومتی» و «افزایش قدرت درونزا» مطرح کردند و به عبارت دیگر راهحل چالشهای موجود را در استخدام ظرفیتهای بومی میدانند. کنار هم گذاشتن «تعبیر نرمش قهرمانانه» و «من انقلابیام دیپلمات نیستم» این جمعبندی را به دست میدهد که در اصول - از جمله مبارزه و مقاومت در برابر ظلم استکبار - باید انقلابی و قاطع بود و کمترین نرمشی نشان نداد و قلمرو اعمال نرمش قهرمانانه تنها در حوزه تاکتیکها و روشهاست. براساس این منطق حکیمانه نباید دشمن را به طمع انداخت و به او روحیه داد. اگر این منطق حکیمانه میکوشد برای دولت جدید میدان مانور فراهم کند اما در مقابل، طراحی آمریکا و غرب - به انضمام برخی غفلتها یا شیطنتهای داخلی هماهنگ شده - بر آن است که دولت جدید را در دالان تنگ و یکطرفه نرمش و سازش با آمریکا بیندازد و به اعتبار ایجاد توقعات غلط و بیمبنا، راه برگشت را ببندد.
وارد شدن در مسیر بازی مذاکراتی که از هماکنون پایان و نتیجه آن را آمریکاییها مشخص کردهاند، بازی از پیش باخته است و باید از این بازی احتراز کرد. همانگونه که نیویورکتایمز هفته گذشته نوشت «رهبر زیرک و اسرارآمیز ایران از رویکرد گشایش استقبال میکند اما به عنوان کسی که میگوید انقلابی است نه دیپلمات، به رئیسجمهور و تیم او سفارش کرده هرگز طبیعت و ذات دشمنان را از یاد نبرند. او به صراحت از نرمش قهرمانانه در جایی که بتوان نرمش نشان داد اما هرگز اهداف را زیر پا ننهاد، سخن گفت... او حرف آخر را در نظام سیاسی ایران میزند. اگر تحریمها لغو شود رهبری اجازه ادامه مسیر را خواهد داد اما اگر بینتیجه بماند، این آزمونی برای محک زدن دوباره آمریکاییهاست».
محمد سعید احدیان مطلبی را با عنوان«منفعت "اجماع ملي" بر هزينه "مذاکره بي منفعت" ترجيح دارد»در ستون سرمقاله خراسان به چاپ رساند:
به من هم اجازه بدهيد تحليل خودم را داشته باشم و نسبت به آينده مذاکره با آمريکا، خلاف فضاي خوش بينانه اي که نه فقط ميان عموم مردم بلکه در بين نخبگان از همه طيف هاي سياسي وجود دارد ، همچنان بدبين باشم. هنگامي که دوباره همه مباني، ادله و شواهد تحليل ام را مرور مي کنم و مي بينم « تضاد منافع استراتژيک بين ايران و آمريکا» در سه محور خط قرمز اسرائيل، هژموني آمريکا در نظم نوين جهاني و توان توليد سوخت هسته اي به عنوان انرژي اصلي قرن 21 همچنان باقي است و مطمئن مي شوم که اختلاف بين ايران و آمريکا چالشي "هويتي" بوده و به دليل تندي و اخم ما نبوده است که با لبخند ما يا او حل شود، نمي توانم به اين همه خبر به ظاهر خوب خوش بين باشم.
زماني که اين جمله سوزان رايس را مي بينم که به صراحت مي گويد اوباما نگفت "حق غني سازي" را مي پذيرد بلکه گفت "حق داشتن انرژي هسته اي" را مي پذيرد اجازه دهيد همچنان از بدبيني ام مطمئن باشم مخصوصا که به ياد مي آورم کمتر از 4سال پيش در ماجراي توافقنامه سه جانبه بين ايران، ترکيه و برزيل ، اوباما خلاف تعهدش به اين دو رييس جمهور ، عقب نشيني بزرگ ايران از غني سازي 20 درصدي را تنها به دليل ذکر همين عبارت يعني پذيرش حق "غني سازي" با ارائه پيش نويس قطعنامه تحريم به شوراي امنيت پاسخ داد. اجازه دهيد تبيين کامل اين اشارات اجمالي و ادله و شواهد تحليل را به مجالي ديگر موکول کنيم و اينجا به بررسي هزينه ،فايده مذاکره با آمريکا بپردازيم.
با اينکه پيش از اين طي يادداشت ها و مقالات متعددي با ذکر دلايل و شواهدي از ديدگاه خودم متقن، ضررهاي مذاکره با آمريکا را بيشتر از منافعش تحليل کردم، اما با نگاهي واقع بينانه، در شرايط جديد منافع مذاکره با آمريکا را بيش از ضررهايش مي دانم. درست است که همچنان براين باورم مذاکره با آمريکا در نهايت به رابطه اي منطقي نخواهد رسيد، در نتيجه اين "مذاکره بي منفعت" بدون آنکه فايده اي قابل اعتنا براي ما ايجاد کند فقط به جايگاه و اعتبار ما نزد آزاديخواهان جهان ، مخصوصا جهان اسلام لطمه مي زند و اين ضرر بزرگي به هژموني ايران و منافع ملي ما است، اما در عين حال يک واقعيت را نمي توان ناديده گرفت و آن اينکه نخبگان و تحليلگران در طول سال هاي متمادي نتوانستند نگاه منطقي و استدلالي رهبري را تبيين کنند و با احساسي و شعاري و تبديل به تابو کردن مذاکره با آمريکا، اکنون شاهديم که گروهي از نخبگان و بخشي از جامعه به اين مسئله باور ندارند که مذاکره با آمريکا الزاما به رابطه نمي رسد و رابطه نيز حتما به نفع ما نخواهد بود.
همانطور که خوشحالي زايدالوصف اين بخش از جامعه در اين روزها نشان مي دهد، آن ها براين باورند که ما اگر با ادبياتي منطقي به گفت وگو با آمريکا بپردازيم، خواهيم توانست با حفظ عزت و مصلحت خود، به تفاهمي منطقي با آمريکا برسيم. اگر کساني که مثل من فکر مي کنند در طول اين سال ها توانسته بودند باور خود را به گونه اي منطقي تبيين کنند که "اجماعي ملي" در بي فايده بودن مذاکره با آمريکا ايجاد شود، آنگاه مي توانستيم هزينه هاي مذاکره با آمريکا را نپردازيم اما به نظر مي رسد در شرايطي که بخشي از جامعه راه را تنها در مذاکره با آمريکا مي داند، بهتر است اجازه دهيم اين راه توسط دولتي که با اين بخش از جامعه هم نظر است و به صراحت برحفظ حقوق و اصول و منافع ملي ما تاکيد دارد، مورد تجربه و آزمون قرار گيرد تا هم مردم و هم تاريخ پاسخي قطعي براي اين سوال داشته باشند.
اگر تحليل و نگاه بدبينانه امثال من نادرست بود يعني دولتمردان جمهوري اسلامي توانستند با تدبير خود از "مذاکره" به "منفعتي " دو طرف برد، با حفظ خط قرمزهاي اعلام شده شان برسند، نظام اسلامي توانسته است با واقع گرايي به گامي ديگر به آرمان هايش نزديک تر شود و اگرتحليل کساني که به نتيجه نهايي بدبين هستند درست بود، آنگاه در کنار پرداختن هزينه هاي "مذاکره بي منفعت"، فايده مهم رسيدن به "اجماع ملي" را به دست آورده ايم و آنگاه با اتحادي خلل ناپذير مي توانيم برسر منافع ملي ميان مدت و بلندمدت خود، پايداري کنيم.به نظر مي رسد "اجماع ملي" براي گذر از پيچ تاريخي بسيار حياتي است و هزينه "مذاکره بي منفعت" نيز در آينده قابل جبران است پس بهتر است با ارائه پيشنهادها، نقدها و دادن هشدارهاي منطقي به دولتمردان در پياده سازي راهبردش کمک کنيم و "صبر" کنيم و به "انتظار" بنشينيم تا مشخص شود مشکل ما با آمريکا آنگونه که برخي فکر مي کنند به نحوه تعامل ما برمي گردد يا چالش ما با اين کشور چالشي "هويتي" است.
محمد کاظم انبار لویی در مطلبی که با عنوان«ظريفكاري در ديپلماسي خارجي»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رسید اینطور نوشت:1- يك هفته پيش از سفر آقاي روحاني به آمريكا، رويترز و نيويوركتايمز از قول سخنگوي كاخ سفيد و مشاور امنيت ملي اوباما خبر دادند دولت اوباما به نتانياهو پيغام محرمانه داده است كه مطمئن باشيد در مذاكرات با ايران هيچ امتيازي نخواهيم داد و تحريمها را هم لغو نخواهيم كرد.جانكري كه از سوي اوباما مأمور به حل و فصل مناقشات آمريكا شده است نيز پس از مذاكرات 1+5 و گفتگو با ظريف، فهرستي از مطالبات غيرمنطقي و غيرقانوني آمريكا را بيپرده مطرح كرد و بدون آنكه بگويد آمريكاييها در ازاي اين مطالبات چه امتيازي به ايران ميدهند، با همين اباطيل سر و ته مصاحبه را جمع كرد.او گفت: اقدامات عملي ايران براي اعتمادسازي ميتواند شامل دسترسي سريع بازرسان به تأسيسات فردو، امضاي پروتكل الحاقي، توقف داوطلبانه غنيسازي در حد بالا و... باشد.
لبخند هميشگي بر لبان آقاي ظريف در مذاكرات ميتواند دو تفسير داشته باشد؛ يكي بيخيالي درمورد مطالبات طرف مقابل و اصرار ايران بر ديدگاههاي خود به اين مفهوم كه آنها كار خود را ميكنند، ما هم كار خود را، لذا در اين گذر زمان پروسه دستيابي ايران به دانش صلحآميز هستهاي فرآيند زماني خود را طي ميكند و به اين بگومگوها توجه ندارد.يكي هم اثبات عدم صداقت آمريكاييها پس از 8 سال و تأكيد روي مواضع آشتيناپذير ملت ايران با دولتمردان دروغگو و قلدر آمريكا!8 سال پيش كه آقاي روحاني و همكارانش پرونده هستهاي يا بهتر بگويم پرونده عاديسازي روابط ايران با غرب و بويژه آمريكا را در دست داشتند، تمام اقدامات اعتمادساز را انجام دادند اما غربيها قدم به قدم جلو آمدند، امتياز گرفتند و امتيازي ندادند. دولت نهم و دهم كه آمد محكم به دهان آنها كوبيد و فرآيند غنيسازي را تا ورود قهرمانانه ايران به باشگاه اتمي جهان عملياتي كرد. اكنون دولت و ملت ايران در موضع بالاتر و اقتدار قرار دارند. ظهور اين اقتدار در رونمايي نيات بدخواهانه آمريكاييها مهم است. لذا بار ديگر، هم براي ملت ايران و هم ملتهاي جهان روشن خواهد شد؛ اولاً: دولت ايران در برابر خواستهاي نامشروع طرف مقابل كوتاه نخواهد آمد.ثانياً: آمريكاييها هنوز آدم نشدهاند كه بشود بهعنوان يك طرف قابل اعتماد به آنها تكيه كرد، لذا ترك مخاصمهاي در كار نيست.ميشود روي خندههاي آقاي ظريف از اين دو زاويه هم حسابي باز كرد.
2- آمريكاييها اشتياق زيادي به گفتگو با ايرانيها نشان دادند. از پيش معلوم بود به اين موضوع، نياز ضروري دارند. لذا رسماً به گفته خانم سوزان رايس مشاور امنيت ملي كاخ سفيد در همان ابتداي ورود روحاني به آمريكا تمايل اوباما براي ملاقات با رئيسجمهور كشورمان را اعلام كردند اما آقاي روحاني نپذيرفت. با توجه به نفرت افكار عمومي ايران نسبت به رئيسجمهور آمريكا و چارچوبهاي مأموريت آقاي روحاني در نيويورك، اين عدم پذيرش معقول و قابل تحسين و قابل پيشبيني بود.اما در دقيقه 90 آمريكاييها كار خود را كردند، بنا به قول آقاي روحاني هنگامي كه وي نيويورك را ترك ميكرد، تلفني از كاخ سفيد به صدا درآمد و اوباما پشت خط بود. طبيعي بود بيپاسخ گذاشتن آن قدري اخلاقي نمينمود. در تلفن حرف تازهاي غير از گفتگو و نطقهاي رسمي در سازمان ملل مبادله نشد و حاوي نكته جديدي نبود جز عذرخواهي آقاي اوباما از ترافيك خيابانهاي نيويورك!
همين جناب سركار خانم سوزان رايس كه مبتكر ملاقات روساي جمهور دو كشور بود كه مقبول نيفتاد بلافاصله آمد و گفت: تماس از سوي ايرانيها بوده است! ما به رئيسجمهور خودمان اطمينان داريم لذا در اينكه آمريكاييها دروغ گفتهاند هم شك نداريم. اين اتفاق نشان ميدهد كه در مذاكرات 1+5؛ اولاً روي صداقت آمريكاييها اصلا حساب باز نكنيم. ثانياً وعدههايي را كه هنوز هم از آن رونمايي نكردهاند، جدي ندانيم.اينكه دو طرف ابا دارند بگويند منتكشي از سوي چه كسي بوده است، نشان ميدهد افكار عمومي نسبت به نفس اين تماسها و نوع گفتگوها حساس است. در ايران يك نفرت هميشگي از جنايات و حقكشيهاي آمريكا وجود دارد. در جهان اسلام دوستداران ايران و اسلام و انقلاب اسلامي به اين گفتگوها حساسند و دوست ندارند ايران فريب وعدههاي توخالي آمريكا را بخورد. آن سوي معادله هم ملت آمريكا مشكلي با ملت ايران ندارد. اما لابي صهيونيستي به شدت به اين مسئله حساس است.
نتانياهو نان سياسي خود را در روغن دشمني آمريكا با ايران ميزند و ميخورد، دولت رژيمصهيونيستي را با همين جيره غذايي به عنوان يك دولت جنايتكار و تبهكار تغذيه ميشود و از مردم سرزمينهاي اشغالي راي ميگيرد.لذا اوباما در توضيحات خود در باب اين مكالمه ميگويد ما طرف اسرائيلي را توجيه كرديم. وي گفته؛ اين كار را با نتانياهو هماهنگ كرده بود!معلوم است اين تماس يك كار شرافتمندانه نبوده است لذا هيچ يك از طرفين گفتگو مسئوليت آن را كه چه كسي اول زنگ زد نميخواهند بپذيرند.گوشهاي از اين حساسيت را ميتوان هنگام ورود روحاني به تهران و شعار مرگ بر آمريكا و گله برخي از كساني كه به فرودگاه براي استقبال رفته بودند، بهخوبي ديد.
3- گفتگوها فعلا پايان يافته و تا دور جديد چند روزي فاصله داريم. آنچه ردوبدل شده يك مشت حرف و تعارف بوده است. با آنكه طرف ايراني از حرف هم فراتر رفته، قدري هم عمل كرده اما طرف آمريكايي در حوزه عمل وارد نشده و حتي يكي از تحريمها و يا تهديدها را تخفيف هم نداده يا متوقف نكرده است. يعني هنوز جوهر امضاي هرساله رئيسجمهور آمريكا مبني بر تجديد تحريم، خشك نشده است.هر انسان عاقل و منطقي كه ناظر بر اين گفتگوهاست، منتظر اين است ببيند نتيجه اين گفتگوها بر توقف تحريم يا برداشتن برخي از تحريمها چيست؟ لذا راستيآزمايي جديد آمريكا روي اين نكته متوقف است كه آنها براي ترك مخاصمه با ملت ايران چه اقدامات عملي ميكنند بنابراين مهمترين شاخص توفيق در گفتگوها و ارزيابي مذاكرات، كاهش تحريمهاست. اينكه اشتون گفته است 12 ماه طول ميكشد كه نتايج معلوم شود، نشان ميدهد سير و سلوك آنها در دور جديد گفتگوهاي 1+5 با ايران تغيير نكرده و در بر پاشنه قبلي ميچرخد.
اگر پاسخ نرمش ايران را با "وعده نقد" ندهند زمان واكنش "قهرمانانه" ايران هم فرا ميرسد. دولت و ملت ايران نشان دادهاند براي چنين پاسخي ترديد نميكنند.ديپلماسي خارجي ايران در اين مقطع، ظريفكاريهاي دقيقي دارد. به همين دليل وزير خارجه ايران با همين نام همه نبوغ ديپلماتيك خود را براي تحقق حقوق ملت ايران بايد بهكار گيرد.كار دولت و ديپلماتهاي آن شبيه حركت در ميدان مين است. اگر دقت نكنند هر لحظه ممكن است فاجعهاي رخ دهد. ملت ايران تاب زورگوييهاي آمريكا را ندارد و بيش از 35 سال است با استبداد جهاني ميجنگد، اگر لازم باشد تا ابد اين كار را ادامه ميدهد اما زير بار باجخواهيهاي آمريكا نميرود. آمريكا بايد تسليم اراده ملت ايران شود و از سنگاندازي در راه پيشرفت و ترقي كشور بويژه پيشرفتهاي علمي در فناوريهاي نوين، دست بردارد.
در ادامه روزنامه جام جم را از نظر میگذرانیم که نوشته ای را با عنوان«صدای مخالفان را نیز باید شنید» از محسن ماندگاری در ستون دیدار اول خود چاپ رساند است:سفر رئیس جمهور محترم و هیات همراه به نیویورک تاثیر محسوسی بر معادلات بین المللی و بهبود تصویر ایران در جهان داشته و فرصت های جدیدی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی بهوجود آورده که امید می رود با تدبیر و بردباری به نتایج سودمند بیشتری نیز نایل گردد.رئیس جمهور اگرچه پیش از سفرش به نیویورک اعلام کرده بود که دارای اختیارات تام در زمینه سیاست خارجی برای حل و فصل پرونده هسته ای و یا مذاکره با مقامات آمریکایی است اما پر واضح است که هر آنچه در نیویورک رخ داده یا در پی آن دنبال خواهد شد، تصمیم نظام جمهوری اسلامی است که به عنوان راهبرد جدید ایران در تعامل با جهان در دستور کار رئیس جمهور و وزارت امور خارجه قرارگرفته است. به نظر می رسد پس از سالها قطع روابط با ایالات متحده، ایران تصمیم دارد این راهبرد جدید را که مبتنی بر «نرمش قهرمانانه» است بیازماید؛ راهبردی که در صورت عزم جدی غرب و در راس آن آمریکا می تواند به رفع تنش و خصومت و یا دستکم کاهش آن منجر شود.
حال که سیاست خارجی جدید کشورمان بر مدارای بیشتر و گفتوگو، مذاکره تلفنی، ملاقات و یا حتی برقراری روابط دیپلماتیک با ایالات متحده استوار شده است آیا مخالفان یا منقدان شیوه برقراری رابطه با آمریکا از این پس باید سکوت کرده و حق اظهار نظر ندارند؟مهمترین ویژگی نظام های مردمسالار که اتفاقا بسیار هم بر آن تاکید می شود حق آزادی بیان و اظهار عقیده است.این حق گرانبها فقط برای گروه اکثریت لحاظ نشده و اتفاقا آنچه نظام های مردم سالار را از غیر آن متمایز می کند احترام به آزادی بیان و اظهار عقیده گروه اقلیت در جامعه است.روز شنبه و پس از بازگشت رئیس جمهور از سازمان ملل، برخی مخالفان مذاکره با آمریکا در فرودگاه مهرآباد تجمع کرده و به تماس تلفنی آقای روحانی و اوباما اعتراض کردند. این اعتراض را تا زمانی که در چارچوب های قانونی و اخلاقی است و به خشونت نینجامیده ، باید محترم شمرده و حتی به آن فرصت بروز داد. تنها در این صورت است که می توان از مردم سالاری و آزادی بیان سخن گفت.
جک استراو وزیر خارجه پیشین انگلیس که به دلیل آشنایی قبلی با دکتر روحانی اکنون به یکی از پرشورترین مدافعان خارجی رئیس جمهور ایران تبدیل شده،هفته گذشته در گفت وگو با یک شبکه انگلیسی در پاسخ به شوخی مجری برنامه که می گفت آیا به دلیل ترس از پرتاب گوجه فرنگی به مراسم تحلیف روحانی نرفته است، گفت که از این موضوع ترسی ندارد چرا که در همین لندن بارها از طرف مخالفان خود با گوجه هدف قرار گرفته است. آیا این به معنای آن است که دولت کارگری انگلیس به دلیل برخی مخالفت ها، سیاست های خود را تغییر داده یا در صدد خاموش کردن مخالفان بر می آمده است؟بی گمان رئیس جمهور محترم خود بهتر می دانند که اگر خواهان رسیدن به توسعه پایدار، مردم سالاری دینی و بسط اعتدال و عقلانیت در جامعه ایم باید به مخالفان خود فرصت اظهار نظر، هرچند گاهی خارج از چارچوب های موجود نیز بدهیم.
حفظ منافع ملی به معنی تک صدایی در کشور نیست. در برخی موارد در سال های گذشته، چه در دوران سازندگی، چه در زمانه اصلاحات و چه هشت سال اخیر، برای پیشبرد برخی سیاست های کشور و به بهانه آنچه حفظ منافع ملی و مصلحت کشور خوانده شده، تلاش شده تا صداهای منتقد یا مخالف خاموش شود تا دولت در توجیه افکار عمومی دچار مشکل نشود، اما تجربه همه این سال ها نشان داده این صداها نه فقط خاموش نشده که در عرصه های دیگری سربرآورده و هزینه هایی نیز به نظام تحمیل کرده است.علاوه بر این تک صدایی در کشور، نه فقط احتمال خطا را افزایش می دهد و جرات و جسارت را از منتقدان برای اصلاح مسیر سیاستگذاران می گیرد بلکه مهم تر از آن قدرت چانه زنی دیپلمات های ایرانی را در مذاکره با طرف های خارجی کاهش می دهد.
آنچه مهم است تک صدایی یا به گفته دکتر ظریف در جریان رای اعتماد ، شنیدن صدای واحد از حکومت است و نه جریان های سیاسی و اجتماعی
تصور کنید در حالی که مقامات کشورمان پیش از این به مقامات آمریکایی اعلام کرده بودند برای مذاکره با ایالات متحده با مانع بزرگ افکار عمومی مواجه بوده و مردم ایران اجازه واگذاری هیچ امتیازی به غرب را به مذاکره کنندگان ایرانی نمی دهند، برخی رسانه های داخلی با ذوق زدگی تمام از مذاکره سخن گفته و دیدار مقامات دو طرف را مطالبه می کنند.پرواضح است که ابتکار عمل دکتر روحانی و وزیر خارجه چیره دست او در گشایش صحنه جدیدی در سیاست خارجی ایران و تعامل مثبت با جهان از بزرگ ترین دستاوردهای سفر رئیس جمهور به سازمان ملل بوده و بوی بهبود از اوضاع جهان می آید. آنچه در این مقال لازم به گفتن بود، ضرورت احترام به دیدگاه های مخالف و حتی ایجاد فرصت برای بیان آزادانه آرای آنها بود ؛ چرا که تنوع آرا و عقاید در جامعه و آزادی بیان آن، لازمه مردم سالاری و پیشرفت است.
در روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله هایش مطلبی با عنوان«شما هم معتدل باشيد»به چاپ رسید:
اين روزها اعتراض به مكالمه تلفني رؤساي جمهور ايران و آمريكا در آخرين لحظات سفر دكتر روحاني در نيويورك، به خبر اول رسانههاي جناح افراطي و موضوع مهم سخنان عناصر وابسته به اين جناح تبديل شده است.خوشبختانه تاكنون رئيسجمهور و دستياران ايشان و هيچيك از اعضاي دولت يازدهم به اين برخوردهاي منفي اعتراضي نكرده و حداكثر بعضي از آنها به دادن توضيحاتي درباره ماوقع اكتفا كردهاند. اين خويشتنداري رئيس و اعضاي دولت قابل تقدير است و درست با همين روش است كه ميتوان سياستهاي اعتدالي را محقق ساخت. البته انتظار اينست كه در فرصت مناسب، درباره تمام بخشهاي سفر به نيويورك توضيحات لازم ارائه گردد و به اعتراضات نيز پاسخ منطقي و دور از خشونت و پرخاش و عصبانيت داده شود.نكته قابل توجه كه بايد بر آن تأكيد گردد اينست كه از اعتراضات بايد استقبال شود و هيچكس نبايد معترضين را طرد نمايد يا كار آنها را خارج از چارچوب و دور از هنجارهاي مورد نظر نظام جمهوري اسلامي بداند. اصولاً يكي از اهداف روي كار آمدن دولت يازدهم اينست كه فضاي نقد را باز كند و زمينه را براي اعتراض و اظهارنظرهاي مخالف فراهم سازد.
اگر كسي حق نداشته باشد و يا جرأت نكند به دولت آقاي روحاني اعتراض كند و عملكرد شخص رئيسجمهور را نقد نمايد، چه فرقي ميان اين دولت و دولتهاي نهم و دهم ميتوان يافت؟ در دولتهاي نهم و دهم، روال اين بود كه رئيسجمهور در يك برنامه پربيننده تلويزيوني به مخالفان خود تهمت بزند، اهانت كند و نسبتهاي نادرست به آنها بدهد ولي متهمان درحالي كه به دروغ متهم شدهاند حق دفاع از خود را نداشته باشند و رسانه ملي نيز هرگز به آنها اجازه دفاع از خود را ندهد. همين رويه در سطح جامعه رواج يافت و افراطيون هرچه ميخواستند ميگفتند و ميكردند و هيچيك از كساني كه آماج حملات آنان قرار ميگرفتند حق دفاع از خود را نداشتند.مردم با شركت در انتخابات رياست جمهوري 24 خرداد امسال، به كسي كه در شعارهاي خود آشكارا بر روشهاي افراطي خط بطلان كشيد و سياست اعتدال را مطرح كرد رأي دادند تا زمينهاي فراهم شود كه همه بتوانند نظرهاي خود را آزادانه مطرح كنند و مخالفان دولت حق اعتراض و نقد داشته باشند. بنابر اين، آنچه اين روزها جريان دارد، درست همان چيزي است كه اقتضاي دولت يازدهم است و دولتمردان نيز بايد از آن استقبال كنند. نقد و اعتراض، البته اگر منصفانه باشد، بايد در جامعه ما نهادينه شود و مخالفان بتوانند با آزادي و بدون آنكه فضا امنيتي باشد نقطه نظرات خود را مطرح نمايند.
اكنون با تأكيد بر اين اصول، چند نكته را درباره وقايع مربوط به سفر رئيسجمهور و هيأت همراه وي به نيويورك و گفتگوي تلفني با اوباما مطرح ميكنيم و اين سفر را محك ميزنيم و در ترازوي اعتدال قرار ميدهيم.
1 - طبق اصل 110 قانون اساسي جمهوري اسلامي و چند اصل ديگر و همينطور روح قانون اساسي، تصميمگيري درباره سياستهاي كلان در اختيار رهبر انقلاب است. تجديد رابطه با آمريكا و مقدمات مربوط به آن قطعاً از مصاديق سياستهاي كلان است و به همين دليل، در اين زمينه حرف آخر را بايد از رهبري شنيد و تكليف رابطه با آمريكا را تصميم ايشان تعيين ميكند.
2 - رئيسجمهور روحاني، قبل از سفر به نيويورك و در ايام حضور در نيويورك بارها اعلام كرد درباره مسائل اين سفر داراي اختيارات كامل است. از آنجا كه اين سخن رئيسجمهور با تكذيب رهبري مواجه نشد، روشن است كه درست است و آنچه وي انجام داده در چارچوب اختياراتي بود كه داشت. خوشبختانه، معترضان همگي در زمره كساني هستند كه خود را پيروان ولايت معرفي ميكنند و حتي معتقدند اعتراضاتشان نيز در راستاي حمايت از ولايت و رهبري است. اگر آنها در اين ادعاي خود صادق هستند، بايد عدم تكذيب سخنان رئيس جمهور، كه به معناي تأييد آن از ناحيه رهبري يا لااقل عدم مخالفت ايشان است، را مورد توجه قرار دهند و در برابر آن ايستادگي نكنند. البته نقد منصفانه به ويژه در مورد چگونگي برخوردها، امري طبيعي است و كسي نميتواند اين حق را از مخالفان سلب نمايد، اما رعايت اعتدال در نقد و اعتراض، انتظار به جائي است كه از آنان ميتوان داشت.
3 - اگر مخالفان بخواهند دست از افراط بردارند و اهل اعتدال باشند، بايد به نقاط قوت سفر رئيسجمهور و اقدامات برجسته وي نيز توجه كنند. پيشنهاد طرح "جهان عليه خشونت و افراطي گري" و طرح موضوع مهم و حساس "ائتلاف براي صلح" در برابر "ائتلاف براي جنگ" در سخنراني رئيسجمهور در مجمع عمومي سازمان ملل، منطق كوبندهاي بود كه توانست تمام توپخانههاي تبليغاتي آمريكا، اروپا و صهيونيسم بين الملل را كه همواره ايران را با چهرهاي خشن و جنگجو معرفي ميكردند از كار بياندازد و خود آنها را به عنوان منشأ جنگ افروزي و خشونت و افراطيگري زير سؤال ببرد. اين سخنراني را كه همه هيأتها در آن حضور داشتند با سخنراني رئيسجمهور سابق كه براي صندليهاي خالي صحبت ميكرد مقايسه كنيد و به اين سؤال پاسخ بدهيد آيا اين سخنراني مايه عزت ملت ايران و نشان دهنده قدرت و منطق نظام جمهوري اسلامي نبود؟ در اين سخنراني ادعاي مديريت جهان توسط رئيسجمهور ايران مطرح نشد، كاري كه رئيسجمهور سابق كرد و مورد بياعتنائي و ريشخند قرار گرفت ولي دكتر روحاني با منطق قوي، مديريت جهاني را نقد كرد و به سران كشورها راهكار مديريت صحيح را نشان داد.
4 - در مكالمه تلفني نيز رئيسجمهور ايران به رئيسجمهور آمريكا تأكيد كرد كه آمريكا بايد حق مردم ايران رادر مورد مسائل هستهاي به رسميت بشناسد و تحريم را نيز بردارد.اين گفتگو آيا از موضع سازش است يا از موضع قدرت؟ نكته مهمتر اينكه در اين سفر، رئيسجمهور آمريكا با اصرار خواستار ديدار با رئيسجمهور ايران بود ولي دكتر روحاني نپذيرفت. مكالمه تلفني نيز به خواست رئيسجمهور آمريكا انجام شد و اينها نشانههاي روشني بر اينست كه در اين سفر، جمهوري اسلامي ايران از موضع برتر برخوردار بود و آمريكا در موضع ضعف قرار داشت. اعتدال اينست كه منتقدان و معترضان، اين واقعيتها را هم ببينند و با يك جمع بندي واقع بينانه به نتيجه گيري بپردازند و اظهارنظر كنند.
5 - جالب اينست كه معترضان همان كساني هستند كه از 8 سال قبل تاكنون شاهد رفتارهاي غيرمتعارف رئيسجمهور سابق بودند كه به رئيسجمهور آمريكا نامه نوشت ولي جوابي دريافت نكرد. در سفر آخر خود به نيويورك بارها به بيانها و زبانهاي مختلف براي ملاقات و مواجهه و مذاكره با دولتمردان آمريكائي اعلام آمادگي كرد ولي با بياعتنائي مواجه شد و در يكي از سفرهايش به آمريكا در سياسيترين شوراي متعلق به دولت آمريكا شركت كرد و هيچ سخن مؤثري نگفت و نشنيد، اين حضرات اينها را ديدند ولي هيچ عكس العملي نشان ندادند و اعتراضي نكردند و حتي به تحسين او نيز پرداختند!دوستان منتقد و معترض، انتقاد حق شماست و اعتراض نيز بايد جريان داشته باشد و همانند گذشته، امروز ما معتقديم عزت ملت ايران در برابر هيچ چيزي قابل معامله نيست و در برخورد با آمريكا بايد با حفظ اصول و همراه با احقاق حقوق مردم ايران به پيش برويم و در هر حال تصميم نهائي با رهبري است. نكته اينست كه شما هم به همين اصول پاي بند باشيد، از رهبري جلوتر حركت نكنيد، منصفانه اظهارنظر كنيد و در يك كلام، شما هم معتدل باشيد. باور كنيد اينگونه بهتر به نتيجه ميرسيد.
مدیر مسئو ل روزنامه هدف و اقتصاد ستون سرمقاله روزنامه هدف و اقتصاد را به مطلبی با عنوان«با بيان حرفهاي نسنجيده التهاب بازار را افزايش ندهيد!»اختصاص داد:
واقعا من در تعجبم وقتي بازار به سمت ارزاني ميل پيدا ميكند و ميخواهد تا شكل و شمايل زيباي خود را به همگان بهويژه به مصرفكنندگان نشان دهد و همه چيز براي پيدايش و ظهور حماسه اقتصادي فراهم شود و به طور طبيعي ارزش پول ملي روي به افزايش گذارد يك مرتبه مسوولي حرفي ميزند كه نبايستي آن حرف را بيان كند اگرچه به حقيقت نزديك باشد كه حتما هم حقيقت دارد و درست است ميگويد: ارزش ارز نميبايستي از ايني كه هست پايينتر برود در حالي كه خود بازار ارز ميخواست تا از اين قيمتي كه به دست آورده كمتر هم بشود اما ناگهان همين حرف يكشبه يكصد و پنجاه تومان در هر دلار افزايش پيدا ميكند تا اين افزايش ساير بازارها را تحتالشعاع خود قرار دهد و مقاومت خويش را در حفظ قيمتهاي افزايش يافته همچنان حفظ نمايد و در گوش يكديگر آهسته و شمرده بگويند اين بازار خيال ارزانتر شدن را اصلا ندارد اگر بعضي از مواقع كفه ترازو طرف فروشنده پايين ميرود و كفه ديگر ترازوي خريدار بالا ميرود براي برابر نمودن منقار شاهينهاي چپ و راست اين خريدار است كه بايستي وجه بيشتر بپردازد تا معامله صورت پذيرد .
در غير اين صورت كفهها همچنان در تعارضاند و نميخواهند برابر يكديگر به آساني قرار بگيرند و بازار را همچنان ملتهب نگاه خواهند داشت. با بيان اين حرفهاي افزايشدهنده قيمت ارز و بيارزش شدن پول ملي معلوم ميشود گوينده سياست گرداندن بازار به سمت ارزاني را ندارد و با وجودي كه از تجربه و معلومات علمي خوبي بهره كافي دارند اما هنوز با بازار ارزاني فاصله زيادتري دارد گرچه خود بازار خواهان ارزاني باشد اما گوينده ميخواهد تا بازار به سمت گراني ميل پيدا كند و لااقل اگر ميداند كه ارزش پول ملي در همين اندازه است خوب براي حفظ آن هم كه شده نبايستي حرفي بيان نمايد كه ارزش آن بيشتر از همين حدي است كه اكنون هست كمتر نشود چه خود در پرداخت بدهيها به غير دچار مشكل خواهد شد و بايستي ريال بيشتري بپردازد تا آن بدهي مورد نظر تسويه گردد .
بايد در همه حال سياست را حفظ نمود و وقتي بازار ميل به دور شدن از التهاب را دارد اسباب التهابش را فراهم نكنيم كه بازار شاهد كاهش بازار بورس باشد در حاليكه از قله 62 هزار تايي در حال گذر است و بازار سكه و طلا هم دارد از رونق خود كاسته ميگردد و توجه دارندگان نقدينگي كه ميتواند چرخهاي زنگ زده توليد را جلا داده به آن سرعت دهد منصرف نكند و با ورود به بازار بورس توليد را سروسامان بيشتر داده و اشتغال را افزايش و از آمار بيكاري كاسته گردد. حرفهاي دلخوشكننده اگر نداريم بيان كنيم لااقل از بيان حرفهاي كسلكننده گراني هم اجتناب كنيم در حالي كه مردم بزرگ ايران اسلامي در پيدايش «حماسه اقتصادي» لحظهشماري ميكنند حرفهاي بازدارنده و نااميدكننده معني ندارد مردم بزرگ ايران اسلامي منتظر ظهور حماسه اقتصای هستند.
در این قسمت مطلبی از امیر دبیری مهر با عنوان«ملاحظاتي درباره 45دقيقه گفتوگو»که در ستون یادداشت اول روزنامه تهران امروز به چاپ رسیده است را آورده ایم که در زیر میخوانید:
همانطور كه پيشبيني ميشد ايران و آمريكا پس از سالها دوري و
فقدان هرگونه ارتباط مستقيم در اقدامي كه به شكل نمادين صورت گرفت در سطح
وزيران امورخارجه به مدت 30 دقيقه حضوري و در سطح روساي جمهور15 دقيقه به
شكل تلفني با هم گفتوگو كردند. درباره اين گفتوگو و مذاكره نكات مهم و
متعددي قابل ذكر است كه در گزارههاي زير به آنها اشاره ميشود.
1 - اين مذاكرات هرچند خواه ناخواه واجد هيجان و تازگي است اما نبايد
موجب هيجان بيش از حد عدهاي از يكسو و سرخوردگي و ياس ايدئولوژيك عدهاي
ديگر شود. چنانچه در چند روز اخير برخي از سياسيون و مطبوعات با بزرگنمايي
بيش از حد اين رويداد سطح مطالبات وخواستههاي عمومي را ازاين ديدارها به
حداكثر رساندند و عدهاي با ايجاد شك و ترديد زود هنگام در نتايج آن به
منفيبافي مبادرت كردند. در حالي كه شايسته است درباره اين مسئله راهبردي
بيشتر از هيجانزدگي به عقلانيت سياسي متوسل شد و وزن اين رويداد تاريخي را
در جايگاه خود سنجيد. به نظر ميآيد تا اينجاي كار ما شاهد نوعي فعاليت
سازنده در ديپلماسي جمهوري اسلامي بوديم ولي اين بدان معنا نيست كه ادامه
كار نيز لزوما مثبت و موفقيتآميز خواهد بود؛ درواقع همه چيز به رفتارهاي
طرفين اصلي بازي يعني ايران و آمريكا و بازيگران حاشيهاي يعني اسرائيل و
اعراب و روسيه باز ميگردد.به عبارت ديگر براي به سرانجام رسيدن اين
گفتوگوها در قالب بازي برد – برد كه قبلا نگارنده آن را بهترين الگوي
روابط تهران – واشنگتن دانسته بود- بايد در قالب مداليته يعني مرحله به
مرحله در بازههاي زماني مشخص مذاكرات پيش رود.
2 - در تحليل مذاكرات محدود و نمادين ايران و آمريكا دو ديدگاه افراطي
به ارزيابي اوضاع نشستهاند كه نبايد اجازه داد بتوانند خوانش خود از اين
تحول سياسي را بهگفتمان مسلط تبديل كنند. ديدگاه اول همان ديدگاه مرعوب
شده در برابر آمريكاست كه ميگويد ما نبايد با دم شير بازي كنيم و خواه
ناخواه بايد در برابر آمريكا بهعنوان ابر قدرت غرب زانو زده و مسائلمان
را حل وفصل كنيم. اين ديدگاه به هيچ عنوان به هزينههاي زيادي كه ملت ايران
در مسير كسب عزت ملي خود بهويژه در ايستادگي در برابر غرب و آمريكا
پرداخت كرده توجه نميكند. ديدگاه افراطي مقابل اصل تعارض و تقابل با
آمريكا را بهجاي اهداف والاي انقلاب اسلامي نشانده و با نوعي دگماتيزم عقل
گريز صرفا به تخاصم در برابر تخاصم آمريكا ميانديشد.
در حالي كه به نظر
ميرسد درميانه اين دو ديدگاه ميتوان گفت اگر امروز آمريكا حاضر است بدون
پيششرط و با زبان تكريم با جمهوري اسلامي ايران گفتوگو كند اين دستاورد
نتيجه 35 سال ايستادگي غيرتمندانه در برابر زورگويي و خوي استكباري
آمريكاست و درواقع آمريكا نه براي رضاي خدا و دلسوزي ونرمش بلكه با رويكردي
واقعگرايانه بعد از بينتيجه ارزيابي كردن خصومتهاي گذشته حاضر شده با
ايران گفتوگو كند.
با اين نگرش ادامه ديپلماسي نه تنها عقبنشيني و وادادگي نيست بلكه عين
مقاومت و انقلابيگري و ايستادن بر مواضع اصولي نظام و ملت در چارچوب حكمت و
عزت و مصلحت است.طرفداران و علاقهمندان انقلاب اسلامي در جهان نيز بايد
با همين رويكرد به تحولات اخير بنگرند و به هيچ وجه بهبود احتمالي روابط
ايران و آمريكا را تفسيرهاي معوج و بلاوجه نكنند.
3 - ادامه مذاكرات ايران و آمريكا تنها زماني ميتواند مفيد به منافع
ملي باشد كه دو ويژگي داشته باشد اولا در چند بازه زماني مشخص تعريف شود
ثانيا دستور كار كاملا مشخصي داشته باشد. به نظر ميآيد بازههاي زماني
ميتواند در دورههاي 6 ماهه و يكساله و دوساله تعريف شده و موضوعات اصلي
آن نيز شامل موارد زير شود. اولا بايد پرونده هستهاي ساخته شده براي جمهوري اسلامي ايران با حذف
فشارهاي سياسي نامعقول از شوراي امنيت به آژانس بينالمللي انرژي اتمي
بازگردد و طبق پادمانها و مقررات بينالمللي رسيدگي شود و در مرحله بعد از
حالت ويژه به حالت عادي برگردد. بديهي است جمهوري اسلامي در اين چارچوب
حاضر به همه گونه همكاري و جلب اعتماد بينالمللي است.
ثانيا ضمن متوقف شدن روند تحريمهاي ضد بشري عليه ايران فرآيند معين و
مشخصي براي رفع تحريمهاي گذشته بهويژه در حوزه مبادلات پولي و معاملات
نفتي و صنعت هوايي صورت پذيرد. اين رفع تحريمها هرچند بنابر برخي اطلاعات
دست كم تا رفع كامل 10 سال زمان ميبرد بايد در آغاز بهگونهاي شتاب داشته
باشد كه تاثيرات آن بهطور محسوس در زندگي ملت ايران ديده شود و كام تلخ
ملت بزرگ ايران از اعمال اين تحريمهاي ناجوانمردانه بهتدريج شيرين شود.
ثالثا ماشين براندازي نظام جمهوري اسلامي كه متاسفانه در 35 سال گذشته
همواره از واشنگتن شارژ شده است و يكي از مهمترين عوامل بياعتمادي تهران
به واشنگتن بوده خاموش شود. اوباما در نامه به رهبر معظم انقلاب اسلامي و
همچنين در سخنراني اخير خود در مجمع عمومي بهطور تلويحي حق حاكميت ملي
جمهوري اسلامي را به رسميت شناخت كه اين موضع گيري در جاي خود بسيار
ارزشمند تلقي ميشود اما بايد در فرآيند مذاكرات آتي نيز شواهد عملي آن
مشاهده شود . يكي از دلايل موجه عدم مذاكره با آمريكا در گذشته همين مسئله
بود كه واشنگتن در حالي سخن از آمادگي براي گفتوگو ميكرد كه در بيان نيت
خود براي براندازي جمهوري اسلامي پنهان كاري نميكرد و در اين وضعيت عدم
مذاكره هوشمندانهترين موضع بود كه هم امام راحل و هم مقام معظم رهبري به
آن پايبند بودند. بنابراين اگر آمريكا عملا از اين موضع خصمانه عقبنشيني
كند مذاكره با آمريكا عين عقلانيت است.
4 - به نظر ميآيد عدم حمله آمريكا به سوريه ارتباط مستقيمي با
مذاكرات ايران و آمريكا داشته است. درواقع ايران با ديپلماسي فعال خود مانع
از حمله آمريكا به سوريه شد و جلو يك جنگ بيسرانجام را در خاورميانه
گرفت. آمريكا نيز با توجه به نقش موثر ايران در منطقه ضمن پرهيز از ورود به
يك بازي نا فرجام بهطور ضمني پذيرفته است جايگاه جمهوري اسلامي را در
معادلات منطقهاي در آينده به رسميت شناخته و اين واقعيت را بپذيرد كه بدون
تعامل و همكاري تهران نميتوان هيچ سياست كلاني را در خاورميانه به پيش
برد. هرچند سياستمداران هوشمند آمريكايي در قضاياي عراق و افغانستان نيز
به اين نتيجه رسيده بودند اما از اذعان به آن پرهيز ميكردند. بديهي است
اين رويكرد احتمالي جديد با مقاومت برخي بازيگران منطقهاي مانند عربستان و
تركيه و قطر مواجه خواهد شد كه اين مانع نيز با ديپلماسي فعال ايران و
آمريكا در ارتباط با آنكارا و رياض و دوحه ميتواند از سر راه برداشته شود.
5 - در تحولات پيش آمده و مذاكرات احتمالي پيش رو نبايد و نميتوان
منافع زير پا گذاشته شده اسرائيل را ناديده گرفت. بزرگترين بازنده بهبود
مناسبات تهران و واشنگتن بدون شك تل اويو است از اين رو رژيم اشغالگر قدس
براي به سرانجام نرسيدن اين مذاكرات از هيچ اقدامي فروگذار نخواهد كرد و به
زعم من اگر لازم ببينند حتي به ترور مقامات آمريكايي متمايل بهگفتوگوبا
ايران نيز دست خواهند زد. در اين ميان نقش سياستمداران عاقل و مليگراي
آمريكايي كه اينبار منافع ملي آمريكا را به منافع لابي صهيونيستي ترجيح
دادهاند برجسته و تعيينكننده است و تقويت اين موضع در آمريكا ازسوي
روشنفكران و متفكران آمريكايي ميتواند منافع دو كشور را در اين فرآيند
بيشتر تامين كند. در جمعبندي ميتوان گفت مذاكرات ايران و آمريكا تنها و تنها يك آغاز
است كه ميتواند هم به سرانجام مثبت و سازندهاي ختم شود و هم ميتواند
بينتيجه و حتي زيانبار باشد و اين دو گزينه كاملا به رفتارها و سياستهاي
اتخاذ شده در آينده بستگي دارد. از اين رو همه طرفهاي ذينفع بايد از
قضاوتهاي عجولانه و احساسي و بالابردن بلاوجه انتظارات از اين مذاكرات
پرهيز كنند و فضاي مناسب را براي پيگيري و تامين منافع ملي ايران در چارچوب
سياست خارجي حكمتمدار، عزتمندانه و مصلحتانديش فراهم سازند.
ستون سرمقاله روزنامه سیاست روز به مطلبی از حسن اختری با عنوان«دغدغه مواجهه با آمريكا!»اختصاص داده شد:
حضور عزتمندانه هيات بلندپايه ديپلماتيک ايران در شصت و ششمين نشست سالانه مجمع عمومي سازمان ملل متحد و سخنراني رئيسجمهور محترم در اين اجلاس و تبيين ديدگاههاي اصولي و منطقي جمهوري اسلامي در رابطه با مسائل مهم بينالمللي يا گفتماني متفاوت يکبار ديگر اقتدار و صلابت ايران اسلامي را به جهانيان نشان داد.واقع مطلب، استکبار جهاني به سرکردگي آمريکا ـ کدخداي خود خوانده دهکده جهاني ـ در طول بيش از سه دهه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، با تسلط بر کارتلها و غولهاي رسانهاي و تبليغي دنيا تلاش کرده است که چهره خشني از اسلام، انقلاب و ايران را به افکار عمومي بقبولاند و تحت لواي اسلام هراسي، ايران هراسي و شيعه هراسي و مبارزه با تروريسم به حضور غيرقانوني خود در منطقه مشروعيت بخشيده به بهانه توسعه دموکراسي در امور داخلي کشورهاي مستقل دخالت کند. حال آنکه حکام و سلاطين غير دموکراتيکترين کشورها ـ که تاکنون رنگ و بويي از انتخابات و دموکراسي به خود نديدهاند ـ مورد حمايت و پشتيباني ايالات متحده قرار داشته و هنوز هم دارند.
بهتر است گفته شود دموکراسي و مردمسالاري از نظر آمريکا يعني روي کار بودن دولتهايي که منافع نامشروع آنان را تامين کنند آنکه به وسيله مردم انتخاب شده باشند.بيانات منطقي، و مستند به قوانين بينالمللي رئيسجمهور محترم که در سخنرانيها، ملاقاتها و نشستهاي خبري، روسا و هياتهاي شرکت کننده در مجمع عمومي و همچنين رسانهها را تحت تاثير و تحسين قرار داد. تنها رژيم جعلي اسرائيل بود که در انزوا قرار گرفته و تاب تحمل مجد و عظمت ايران اسلامي را نداشت.لذا تلاشهاي مذبوحانهاي را براي تخريب چهره رئيسجمهور محترم و هيات همراه انجام داد که خوشبختانه ناکام ماند. باراک اوباما در سخنراني اجلاس مجمع و موضعگيريهاي بعدي خود به صراحت اعلام کرد که دولت آمريکا قصد براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران را ندارد. به حقوق ملت ايران احترام ميگذارد و خواهان برقراري ارتباط ميباشد. اعتراف رئيس دولت آمريکا به عجز در مقابل تغيير نظام جمهوري اسلامي چيزي نيست که يک شبه و يا به محض برگزاري انتخابات در ايران و انتقال قدرت اجرايي به جناب آقاي دکتر حسن روحاني حاصل شده باشد.
بلکه ايستادگي مردم در طول دوران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و تحمل سختيها و مرارتها و مساعي دولتهاي گذشته به ويژه مقاومت دولتهاي نهم و دهم در مقابل زيادهخواهيهاي استکبار و فشار روي نقاط ضعف آنها به دست آمده است. بنابراين با تمام انتقاداتي که به شخص آقاي دکتر محمود احمدينژاد و عملکرد وي در دوران تصدي رياست جمهوري وارد ميدانم اما معتقدم از آنجايي که رئيس جمهور منتخب اکثريت مردم ايران است خدمات او نيز در پازل کلي نظام قابل ارزيابي است که يقينا در عقبنشيني دولت آمريکا از مواضع گذشته خود و مغتنم شمردن فرصتي که با انتخاب دولت تدبير و اميد به پيش آمده است بيتاثير نميتواندباشد. گرچه تيم او از نظر ديپلماسي بينالمللي قابل مقايسه با تيم دولت يازدهم نبودهاند.مشهور است ميگويند در عالم رانندگي دوکس را احتمال تصادف و خروج از جاده و واژگوني بيشتر است يکي راننده ناشي و ديگري راننده حرفهاي، که اولي از عدم تسلط و احتياط بيش از حد و دومي از اعتماد بيش از حد به خود و بياحتياطي و عظمت باعث واژگوني ميگردند.
در عالم سياست و مواجهه با غرب نيز بيشباهت به تمثيل رانندگي نيست عدهاي نگاه کاملا بدبينانه به دول غربي به ويژه آمريکا دارند و همچون دولتهاي مهرورزي در تعامل با آنها جانب احتياط و در مقابل آنان کاملا گارد ميگيرند. ولو آنکه اين انسداد در روابط به صدور قطعنامههاي پيدرپي در سازمان ملل منتهي شود. جمعي نيز نگاهي خوشبينانه به غرب داشته و کعبه آمال خود را در جامعه مدني آنان جستجو ميکنند آنچه که در دولتهاي دوران اصلاحات شاهد بوديم. حال بايد منتظر بود که دولت تدبير و اميد که تجربه هر دو ديپلماسي را در انبان تجربه خود دارد. براي تعامل با غرب چه نوع سياستي را عملي خواهد کرد.يقينا اقدام عملي غرب در به رسميت شناختن حق قانوني ايران در استفاده صلحآميز از انرژي هستهاي و لغو تحريمهاي غيرقانوني، گام مثبتي در راستي آزمايي و اعتمادسازي اتحاديه اروپا و آمريکا در پيشگاه ملت بزرگ ايران خواهد بود.
«پیگیری شود»عنوانی است که سید کمال سجادی در ستون یادداشت روزنامه حمایت به چاپ رساند:
قبل از آنکه رییس جمهوری به نیویورک سفر کند مقام معظم رهبری در بیانات خود در جمع مسئولان ارشد سپاه بر نرمش قهرمانانه تاکید کردند که به نظر میرسد ایشان این بیانات را به این دلیل در آنجا مطرح کرده باشند تا اگر دیداری میان مقامات کشورهایی که تا کنون روابط سردی با آنها داشتهایم، صورت گرفت از تشنجهای احتمالی در کشور جلوگیری شود. برهمین اساس مأموریت به اجرا درآوردن نرمش قهرمانان به رییس جمهوری و وزیر خارجه کشور محول شد و به نظر می رسد که اتفافات رخ داده در نیویورک در راستای سیاستهای کلان کشور بوده است. اما با توجه به فعالیتهای گروه خودسر که در مراسم استقبال از رییس جمهوری در فرودگاه مهرآباد به سمت وی کفش پرتاب کردند، ذکر چند نکته ضروری است: نکته اول آنکه گروهی که در فرودگاه به سمت حجتالاسلام روحانی کفش پرتاب کردند، عملی را مشابه گروههایی که در مشهد، قم، جماران در سالهای قبل تنشآفرینی کرده بودند، انجام دادند؛ بنابراین نهادهای ذیربط باید پیگیری کنند تا مشخص شود که به راستی این افراد زیرمجموعه کسانی که نامشان در گزارش غایله 22 بهمن قم آورده شده است، هستند یا آنکه از روی جهالت این کار را انجام دادهاند.
نکته بعدی که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که همزمان با پرتاب کفش از سوی عدهای شعارهایی نیز داده شد که پیگیری در مورد این شعارها و افراد شعار دهنده لزومی ندارد؛ چرا که کشور ما یک کشور آزادی است و آزادی برای اعتراض مسالمتآمیز و بدون توهین حتی در برابر اقدامهای رییسجمهوری در آن وجود دارد. بر این اساس اگر کسانی سخنی منطقی دارند باید بتوانند آن را از تریبونهایی که در اختیار دارند بیان کنند و علت مخالفت خود را نیز بگویند تا اگر انتقاد آنها وارد باشد مورد توجه قرار گیرد. در این حال باید تاکید کرد که رییسجمهوری ، رییس جمهوری همه مردم است؛ بنابراین شأن وی باید رعایت شود. نکته بعدی که باید خاطرنشان شود آن است که مأموریت رییسجمهوری، مأموریت نظام است، در حقیقت ماموریت وی حمایت از حقوق تمامی مردم است و او تلاش میکند که منویات مقام معظم رهبری را به منصه ظهور برساند. از سوی دیگر باید به این نکته را در نظر داشت که چون چنین رفتارهایی سابقه داشته است، باید ریشهیابی شود که اگر این اتفاق بیفتند شاید دیگرشاهد تکرار چنین رفتارهای توهینآمیزی نخواهیم بود. به طور قطع این اتفاق در چنین مکانی از سوی افراد و نهادهای نظامی، اطلاعاتی یا انتظامی فیلمبرداری شده است؛ بنابراین دستگاههای ذیربط به آسانی می توانند این موضوع را پیگیری و نتیجه آن را هرچه که باشد به مردم اعلام کنند.