در این روز مردی با مراجعه به اداره آگاهی اعلام کرد که مادر 50 ساله اش به نام «کامله» از روز قبل که از خانه خارج شده دیگر بازنگشته است.با وجود آنکه خانواده کامله همراه پلیس تمامیمکانهای احتمالی را برای یافتن اثری از او جستوجو کردند اما اثری از او پیدا نشد تا اینکه عصر روز پانزدهم فروردین خبری مبنی بر پیدا شدن جسد برهنه زنی میانسال در یک جوی آب به پلیس داده شد.جسد متعلق به «کامله» بود که در اثر وارد شدن ضربات سخت به سرش به قتل رسیده بود.
تجسس اطراف محل کشف جسد نشان از این داشت که کامله در نیزارهای اطراف به قتل رسیده و از سوی قاتل یا قاتلان روی زمین کشیده شده تا به نهر آب انداخته شود. هنوز سر نخی در خصوص قتل کامله به دست نیامده بود که اردیبهشت همان سال خبر قتل فجیع دختر بچه ای به نام فاطمه در مقابل در خانهشان اهالی بهمنشیر را متاثر کرد. روز 6 اردیبهشت ماه فاطمه در مقابل در خانه شان واقع در شهرک مروارید بازی میکرد که به طرز مرموزی ناپدید شد.
زمانی که خانواده فاطمه نتوانستند اثری از او پیدا کنند موضوع را به پلیس گزارش دادند. تیم بررسی هنوز در راه بود که خبر رسید جسد برهنه فاطمه در فاصله 150 متری خانه شان پیدا شده است.در این مورد نیز قاتل با زدن ضربات سنگین جمجمه فاطمه را له کرده بود و جسدش را با خاک مالی کردن از انظار دور نگه داشته بود. پلیس به دو تن از بستگان فاطمه مظنون شد و آنها را دستگیر کرد.هر دوی آنها همزمان به قتل فاطمه اعتراف کردند. اما نکات گفته شده از سوی آنها در زمان بازسازی صحنه قتل نشان از آن داشت که قاتل فرد دیگری است.
31 خرداد ماه همان سال روزی بود که «خدیجه بغلانی» به قتل رسید. با ناپدید شدن خدیجه، برادر و خواهرش به جست و جوی وی پرداخته و پس از 10 دقیقه دمپایی دختربچه را بالای پل خاکی روی نهر پیدا کردند. خانواده خدیجه زمانی که خود را به بالای سر دختر بچه رساندند، سر و صورت او را خون آلود دیدند. خدیجه نیمه جان بود و بخشهایی از لباسهایش پاره شده بود. وقتی دختر بچه به بیمارستان منتقل شد، با توجه به 11 ضربه سنگینی که به سرش از سمت چپ وارد شده بود جان سپرد.
جای گوشوارههای کنده شده در گوشهای خدیجه گواه این بود که قاتل با سر رسیدن خانواده خدیجه نتوانسته با خونسردی موارد قبلی کارش را تمام کند. بین این جنایات و جنایات دیگری که در سالهای قبل ،حدودا از سال 83 صورت گرفته بود، شباهتهای فراوانی مشاهده میشد. تنها نکته مهم در این میان این بود که بعد از هر قتل، فردی به عنوان مظنون دستگیر شده و به جنایت انجام شده اعتراف کرده بود در حالی که بیرون از زندان قتلها با همان سبک و سیاق قبلی انجام میشد و این ثابت میکرد که قاتل آزادانه در حال گردش است و در میان دستگیر شدگان نیست.
هنوز اثری از قاتل اصلی پیدا نشده بود تا اینکه روز 26 فروردین سال 87 زنی با مراجعه به پلیس اعلام کرد که از سوی یک مرد مورد حمله قرار گرفته است.این زن 33 ساله که فوزیه نام داشت در شکایتاش اعلام کرده بود در منطقه بهمنشیر از سوی مردی مورد حمله با چاقو قرار گرفته و مرد بعد از زدن ضربه به او در حالی که گمان میکرد او جان باخته است محل را ترک کرده است.
فوزیه پس از دیدن تصاویر افراد سابقه دار عکسی را نشان داد که ادعا میکرد همان فرد ضارب است.عکس متعلق به مردی 40 ساله به نام فرید بغلانی بود که پیش از این نیز به عنوان مظنون دستگیر شده اما به دلیل نبود شواهد و مدارک کافی آزاد شده بود.
قاتل دوچرخه سوار در چنگ قانون
در کارنامه فرید چندین سابقه دیده میشد.از جمله گذراندن 5 سال حبس در زندان که از قرار معلوم و با توجه به اعترافات بعدی او انگیزه قتلها در همان زمان زندان در فرید شکل گرفت.او تا مدتها پس از دستگیری سکوت اختیار کرد و هیچ یک از اتهاماتش را قبول نکرد تا اینکه پس از مواجهه حضوری با فوزیه لب به اعتراف گشود و به زدن ضربه به او اعتراف کرد.اما این تازه آغاز ماجراهایی بود که فرید با دست خودش ساخته بود.هر قدر جلسات بازجویی ادامه پیدا میکرد بخشهای بیشتری از تکههای به هم ریخته قتلهای سالهای قبل بهمنشیر کنار هم قرار میگرفتند و معماهای بسیاری حل میشدند.
فرید بغلانی در اعترافاتش عنوان کرد که 16 زن را زمانی که پس از کار با دوچرخه در نخلستانهای اطراف گردش میکرده گیر میانداخته و با ضربات متعدد به سرشان آنها را به قتل میرساندهاست.«اولین قتلم را اواخر سال ۸۳ در خرمشهر انجام دادم. زن ۶۰ ساله ای به نام «نوریه پورعلی» را هنگامیکه در نخلستان تنها در حال قدم زدن بود، به قتل رساندم.پس از قتل درحالی که بهشدت ترسیده بودم، از آنجا گریختم. پس از این جنایت تا چند روز عذاب وجدان داشتم تا این که برای آرام کردن آتش کینه وجودم، تصمیم به قتلهای دیگر گرفتم. بنابراین اول شهریور ۸۴ در حال عبور از نخلستانهای نزدیک «شط» دختربچه تنهایی را دیدم.
همان موقع دختر ۱۰ ساله به نام «ایران دریس» را با ضربه سنگین میله آهنی از پا درآوردم.اما هنگام فرار از آنجا ناگهان متوجه حضور حسین پسرعموی ۱۰ ساله «ایران» شدم. به همین خاطر شاهد جنایت را نیز به قتل رساندم. سپس اجساد آنها را در محل خلوتی مخفی کرده و متواری شدم.دو ماه پس از این جنایت یعنی ششم آبان همان سال دختر ۱۳ ساله ای به نام «خدیجه مقدم» را از پا درآوردم.بدین ترتیب دیگر کشتن افراد برایم راحت شده بود و پس از غافلگیر کردن طعمههایم با اصابت ضربه ای سنگین به سرشان آنها را از پا در میآوردم.
پنجمین قربانی ام زن ۲۸ ساله ای به نام «لمیعه سواری» بود. وقتی او را تنها در منطقه «بهمنشیر» دیدم، از دوچرخه پیاده شدم و با میله آهنی چند ضربه به او زدم. البته پس از قتل چند ضربه دیگر نیز به پیکر قربانیان میزدم تا از آنها انتقام گرفته باشم.29 بهمن سال ۸۴ آخرین جنایت این سال را انجام دادم. قربانی ام زن تنهایی به نام « مهین» بود که در نخلستانهای منطقه مشغول کار بود. وقتی از پشت سر به او نزدیک شدم، ضربه ای محکم به سرش کوبیدم.سال ۸۵ را با قتل دختری به نام فاطمه ناصری - 12 ساله - در خرمشهر آغاز کردم.
هشتمین قربانی ام دختر ۱۱ ساله ای به نام مریم حدادی بود. ساعت ۱۰ و ۳۰ دقیقه ۲۵ تیر سال ۸۵ مریم را در حال بازی پشت ساختمان بیمارستان طالقانی آبادان دیدم و با ضربه میله آهنی او را از پا درآوردم. پس از سرقت گوشوارهها و النگوهایش، جسد او را کنار جاده انداختم.۲۹ مرداد همان سال دختر ۹ ساله ای به نام «سیده عاطفه پورمحمود» را در آبادان کشتم.
قربانی بعدی من دختر ۹ ساله ای به نام «نرگس خلفی» بود. او را هنگام دوچرخه سواری با ضربه میله به قتل رساندم. سپس با میله آهنی چند ضربه دیگر به بدنش کوبیدم.در آخرین روزهای سال ۸۵ نیز یازدهمین قتل را در اطراف نخلستانهای آبادان انجام داده و زن ۴۰ ساله ای به نام «ندیمه معارضه» را با ضربههای مرگبار کشتم. 15 فروردین ۸۶ زن ۴۵ ساله ای به نام «امینه شفیعی» را به قتل رساندم. پس از آن، ۱۶ شهریور همان سال زن ۵۰ ساله ای به نام خدیجه را به قتل رساندم.
سال ۸۷ تصمیم گرفتم فاصله زمانی قتلهایم را کم کنم. بنابراین ۱۳ فروردین نخستین قتل این سال را در دفتر ذهنم ثبت کردم. قربانیام زن ۵۰ ساله ای به نام «خدیجه رئیسی» بود. پس از قتل ، جسدش را داخل رودخانه انداختم. ششم اردیبهشت ۸۷ دختر ۹ ساله ای به نام «فاطمه کروشات» را به ساختمان نیمه کاره ای کشاندم و او را نیز همان جا به قتلرساندم.آخرین قربانی ام نیز دختر ۱۲ ساله ای به نام «خدیجه بغلانی» بود که ۳۱ خرداد او را در آبادان از پا درآوردم.»
فرید در پایان اعترافاتش گفت:« هیچ کدام از طعمههایم را از قبل نمیشناختم و آنها را هنگامیکه در حال کار کردن در نخلستانها، چیدن علف در کنار رودخانه و یا دوچرخه سواری بودند، انتخاب کرده و به قتل میرساندم. میله آهنی را نیز پس از هر قتل در گودالی که ساخته بودم، مخفی میکردم.»
روان پریشِ نا بهنجار
فرید بغلانی از زمان کودکی در خانواده ای بزرگ شد که اساس و بنیان روان پریشی را در او نهادینه کرد. «من با پدربزرگم زندگی میكردم، البته مادرم را میدیدم اما تا 12سالگی نمیدانستم مادرم است و فكر میكردم او زن عمویم است.»
او در اعترافاتش گفت که مادرش او را به شدت آزار میداد و همین باعث شد تا او از همه زنها کینه به دل بگیرد.اما این همه دلایل او برای نفرت از زنان نبود.پدر بزرگ فرید هم که نقش موثری در تربیت او داشت از زنان متنفر بود.به ادعای خود فرید، پدربزرگش در کوچه و خیابان به زنها حمله میکرد و آنها را کتک میزد.
حتی گذشت زمان هم نتوانست تصویرهای کودکی را از ذهن او پاک کند.« من كارگری ساده بودم و در خانه پولدارهای شهر باغبانی میكردم، آن دوران بود كه به چند زن حمله كردم و به همین خاطر دستگیر شدم.»
فرید دو بار به اتهام آزار زنها دستگیر شد.بار اول از مجازات در رفت اما بار دوم به 5 سال زندان محکوم شد.« در همان زندان بود كه به این نتیجه رسیدم كه باید زنان را بكشم. اگر آنها را فقط كتك میزدم و اذیت میكردم دوباره به زندان میافتادم اما با كشتن آنها هیچ مدركی از خودم بر جا نمیگذاشتم.» او ادعا کرد که با قتلهایش به آرامش میرسید.« بعد از هر قتل آرام میشدم، البته بعضی مواقع هم احساس عذاب وجدان میكردم ولی زود به آرامش میرسیدم.
سن و سال طعمههایم برایم اهمیتی نداشت، فقط به جنسیت آنها فكر میكردم و میخواستم از آنان انتقام بگیرم.» فرید بغلانی که روزنامهها به او لقب «قاتل دوچرخه سوار» داده بودند پس از محکوم شدن در دادگاه به 13 بار قصاص نفس محکوم شد.تا اینکه عاقبت صبح روز شنبه،22 آبان ماه سال 89 در محوطه زندان کارون اهواز به دار آویخته شد و پرونده قتلهای زنجیره ای آبادن با مرگ او برای همیشه بسته شد.