سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

پيچيدگي و تودرتويي "هیچ کجا، هیچ کس" و رهايي داستان

داوود(صابر ابر) و یلدا(بهاره کیان افشار) به یکدیگر علاقه مندند و قصد دارند ازدواج کننداما پدر یلدا توفیق(رضا کیانیان) به بهانه بی کاری داوود با ازدواجشان مخالف است

به گزارش باشگاه خبرنگاران؛ داوود(صابر ابر) و یلدا(بهاره کیان افشار) به یکدیگر علاقه مندند و قصد دارند ازدواج کنند اما پدر یلدا توفیق(رضا کیانیان) به بهانه بی کاری داوود با ازدواجشان مخالف است. داوود در یک پیتزا فورشی کار پیدا می کند اما توفیق همچنان مخالفت می کند. داوود و یلدا پنهانی ازدواج می کنند و یلدار باردار می شود. مهران(محمدرضا فروتن) با مادرش(افسانه چهره آزاد) زندگی می کند. پدر و مادرش از یکدیگر جدا شده اند و مادرش با صاحب یک صرافی به نام فرخ حکیمی(بابک کریمی) ازدواج کرده است. مهران که این ماجرا را از همسر سابقضش مرجان(مهناز افشار) می شنود خشمگین می شود و حیکمی را مقصر می داند.

مرجان به مهران پیشنهاد می دهد دختر یک کارخانه دار ثروتمند را برباید برای خرید به صرافی حکیمی برود و از پدر دختر بخواهند پول را به حساب حکیمی بریزدو مرجان این ماجرا را به دختر کارخانه دار می گوید و او هم که می خواهد میزان علاقه پدرش را به خود محک بزند موافقت می کند تا همکاری کند. مهران به داوود پیشنهاد می دهد در این آدم ربایی همکاری کند و با پولی که به دست می آورد با یلدا کشور را ترک کنند. پس از آدم ربایی مهران و یلدا به صرافی حکیمی می روند پانصد سکه می خرند و از پدر دختر می خواهند پول را به حساب حکیمی بریزد.

سکه ها را برمی دارند و سه نفری راهی شمال می شوند تا با کشتی کشور را ترک کنند. در بین راه دور از چشم یلدا مهران و داوود با هم درگیر می شوند و داوود بر اثر ضربه بی هوش می شود. مهران به  یلدا می گوید که داوود قرار است خودش سر قرار بیاید و دو نفری راه می افتند در میانه راه به اصرار یلدا بیماری را به بیمارستان می رسانند وقتی یلدا در بیمارستان است مهران سکه ها را برمی دارد و پیش مرجام می رود.

توفیق برگه تیجه سونوگرافی و آدرس محل قرارشان در شمال را در وسایل یلدا پیدا می کند و سراغشان می رود وقتی می رسد صدای مهران و مرجان را می شنوداما به گمان این که داوود و یلدا هستند با اسلحه شلیک می کند و مهران را می کشد. مرجان که توفیق را ندیده ژاکت و کوله یلدا را که سکه ها در آن است برمی دارد و فرار می کند. در جاده توفیق او را می بیند و کوله و ژاکت دخترش را می شناسد. مرجان را سوار ماشین می کند و او را تهدید می کند تا جای یلدار را نشان بدهد. در میانه راه مرجان توفیق را با چوب می زند و فرار می کند اما هنگام فرار با ماشین تصادف می کند و کنار جاده می افتد.

توفیق که به هوش می آید راه می افتد و او را کنار جاده پیدا و سوار ماشین می کند یلدا هم که سوار مینی بوس شده تا آنجا را ترک کند در جاده پدرش را می بیند اما توفیق او را نمی بیند و از کنار هم می گذرند داوود هم در جنگل به هوش می آید.


فیلم نامه ساختاری پازل گونه دارد و در هر سکانسی بخشی از اطلاعات ارائه می شود. این شیوه اگر چه در آغاز درگیر کننده است و تماشاگر را کنجکاو می کند اما به مرور که داستان فیلم آشکار می شود بی منطق جلوه می کند به ویژه اینکه نویسنده با این پیچیدگی و تودرتوی روایت نمی تواند پایان مناسبی بیاید و گویی داستان را رها می کند.
منبع: فیلم نگار
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.