سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

هر شب با قرآن/ زندگی چگونه انسان را «ادب» می‌کند؟

بر آنیم تا در این مجال، قطعاتی کوتاه و بلند از کتاب وحی را با نگاهی گزیده به انعکاس آن در ادبیات پارسی، از کتاب «در محضر قرآن» اثر ارزشمند استاد الهی قمشه‌ای پیشکش طالبان حق و جوینگان حقیقت کنیم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
آیه ٥٤ سوره سبأ
وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِم مِّن قَبْلُ ۚ إِنَّهُمْ كَانُوا فِي شَكٍّ مُّرِيبٍ [٣٤:٥٤]
(سرانجام) میان آنها و خواسته‌هایشان جدایی افکنده شد، همان گونه که با پیروان (و هم‌مسلکان) آنها از قبل عمل شد، چرا که آنها در شک و تردید بودند! ﴿٥٤﴾

طالبان دنیا چون در آرزوی شهوات فامی و گذران دنیوی هستند وقتی مرگ در رسد آنها را از مطلوباتشان باز می دارد و آنها را دور می کند و به تعبیر قرآن حصاری بلند بین آنها و مشتهیاتشان می کشد و به ناگاه خود را از همه چیز محروم می کند.

تنها مرگ نیست که میان آدمی و خواسته هایش فاصله و جدایی می اندازد و دیوار می کشد بلکه خود زندگی نیز انسانهای دنیا طلب و خود پرست را ادب می کند.
هر که را «ام» و «أب» ادب نکند        گردش روز و شب ادب کندی

ادب زندگی این است که همۀ نعمتها را به او می دهد و لذت و شادی و نشاط را از او می گیرد و چون دیو، دیوار سحرآمیزی از محرومیت و قبض و دلتنگی بین او و مشتهیاتش می کشد.



آفتاب گرم و درخشان یک زندگی پاک را از او پنهان می کند و راست است سخن لغت شناسان که گفته اند: «دیوار را دیو می آورد». آفتاب خوبان همیشه تابنده و بهار ایشان تا ابد پاینده است.

  نه فلک مر عاشقان را بنده باد     دولت اين عاشقان پاينده باد
 بوستان عاشقان سرسبز باد     آفتاب عاشقان تابنده باد  
     تا قيامت ساقي باقي عشق     جام بر کف سوي ما آينده باد
         بلبل دل تا ابد سرمست باد     طوطي جان هم شکرخاينده باد
  تا ابد پستان جان پرشير باد     مادر دولت طرب زاينده باد
    شيوه عاشق فريبي هاي يار     کم مباد و هر دم افزاينده باد
   از پي لعلش گهربارست چشم      اين گهر را لعلش استاينده باد
چشم ما بگشاد چشم مست او     طالبان را چشم بگشاينده باد 
     دل ز ما بربود حسن دلربا     چابک و صياد و برباينده باد
مرغ جانم گر نپرد سوي عشق      پر و بال مرغ جان برکنده باد
      عشق گريان بيندم خندان شود     اي جهان از خنده اش پرخنده باد
    سنگ ها از شرم لعلش آب شد     شرم ها از شرم او شرمنده باد
  من خموشم ميوه نطق مرا      مي بپالايد که پالاينده باد


برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.