اوباما همواره برای توصیف آمریکا از لفظ " ترین " استفاده کرده و در یکی از سخنرانی های خود خطاب به شهروندان آمریکایی گفته است که " آمریکا بیش از هفت دهه لنگر امنیت جهانی بوده است " . این سخن بدون اشاره به این موضوع بیان می شود که تمامی این به اصطلاح امنیت آفرینی همواره با جعل توافقنامه های بین المللی و نقض قوانین جهانی همراه بوده است. آمریکا در حالی سمت ریاست جمهوری آمریکا را برعهده گرفت که مدعی بود چهان را " مکانی امنتر " برای زندگی خواهد کرد .
الکیسی د تاکیوویل ، متفکر فرانسوی در کتاب برجسته خود با عنوان " دموکراسی در آمریکا " در توضیح توهم همیشگی آمریکا درباره " استثنایی بودن " می نویسد : آمریکا در برخی جهات کاملا استثنایی است . افراطی گرایی در عقیده و مذهب و تمرکز بیش از اندازه بر اقتصاد و تجارت از مواردی است که بطور متفاوتی سالهاست در آمریکا انجام میگیرد . در حقیقت وجه تمایز ایالات متحده با سایر کشور همین افراطی گری در تمامی امور است .
نقش آمریکا در قرن 20 و بخصوص در جنگ جهانی دوم و جنگ سرد تا حدودی این کشور را در موضع قدرت در جهان قرار داد . کارشناسان ، متفکران و سیاستمداران از این دوره بعنوان " قرن نوینی برای امپراطوری آمریکا " یاد می کنند . این در حالی است که این لقب تنها برای توصیف قدرت نظامی واشنگتن در آن دوره استفاده میشده نه برای تمامی امور و مسائل آمریکا . کاخ سفید این اصطلاح را برای تمامی اقدامات خود استفاده می کند که با شرایط کنونی این کشور بیشتر به طنز شباهت دارد .
در ادامه این مقاله آمده است : " آزادی " که یکی از فاکتورهایی محسوب می شود که واشنگتن آن را بعنوان یکی از موارد مستثنی شدن از سایر کشورها برای خود برمی شمارد هرگز شرایط خاص و ویژه ای در شهرهای این کشور نداشته است . آزادی عمل یا عدم اجبار برای اقدامی خاص هرگز بطور کامل و عملی در مورد شهروندان آمریکایی اجرا نشده است . بنابراین نباید آن را تنها ابزاری کلامی برای لفاظی در برابر سایر ملل قرار داد .
نگاهی به تاریخ آمریکا نشان دهنده موارد بی شماری از وجودمحدودیت ها و اجبارهایی علیه زندگی شهروندان در این کشور می باشد .
"تساوی حقوق" نیز گزینه دیگری است که در سند قانون اساسی آمریکا بعنوان یک دکترین سیاسی مورد احترام وتمجید قرار گرفته و لزوم اجرای آن نیز عنوان شده است . اما آنچه اکنون از دولت آمریکا دیده می شود به هیچ وجه با اجرای قانون مساوات اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی و مدنی همخوانی ندارد . از دوره بردگی در آمریکا تا دوران مدرن امروز ، مثالهای فراوانی وجود دارد که نشان میدهد رعایت حقوق بشر وتساوی حقوق در بهترین شرایط در آمریکا ، بسیار ضعیف بوده است .
فردگرایی و استبداد شخصی یکی از تبعات ایجاد حس برتری و شاخص بودن کاذب در میان مردم آمریکاست . این چنین حسی در زمینه های سیاسی ، اقتصادی ، نظامی و تجارت نیز علاوه بر رواج در میان مقامات ومسئولین آمریکا ، دولت های اروپایی را نیز درگیر توهم کرده است .
روند رشد اقتصادی در آمریکا نیز همواره با جذب سرمایه گذاری های خارجی و تلاش برای رونق بازارهای داخلی همراه بوده است . قدرت اقتصادی که در سالهای گذشته واشنگتن سمبل آن بود ، به همین روش شکل گرفته بود . بنابراین چگونه آمریکایی ها می توانند در زمینه اقتصادی خود را یک استثنا بنامند ؟! جالب اینجاست که این استثنا نتوانسته موقعیت خود را حفظ کند و طی سالهای اخیر دچار شدیدترین رکودها و بحران ها در زمینه اقتصادی شده است . طرح ریاضت اقتصادی تنها یکی از برنامه هایی است که دولت آمریکا برای جبران نقایص خود در اقتصاد استفاده می کند .
نویسنده در ادامه تاکید کرد : چنانچه این رویه واشنگتن را بپذیریم باید ادعای بسیاری از کشورها درباره استثنایی بودن خود را توجیه آمیز بدانیم . انگلیس مدعی امپراطوری در جهان را دارد ، فرانسه دم از آزادی و برابری محض و خارق العاده در کشور خود میزند ، یونان با ریشه های تاریخی ، خود را مهد دموکراسی ، ادبیات و فلسفه غرب می داند ، مصر ، چین و روسیه نیز ابرقدرتهای صنعتی جهان هستند .
داستان هژمونی بلامنازع آمریکا در جهان بدنبال جنگ هایی ایجاد شد که در قرن 20 ایالات متحده واتحاد جماهیر شوروی انجام دادند . این جنگ ها در حقیقت تنها موجب پیدایش خرابی ها و کشتارهای فراوان در نقاط مختلف دنیا شد و لقبی کذایی برای واشنگتن بعنوان " ابرقدرت " دنیا ایجاد نمود .
بریتانیا نیز که یکی از ابرقدرت ها در قرن بیستم به شمار می آنپمد به تدریج بسیاری از مستعمرات خود را از دست داد و اکنون به یکی از کشورهای معمولی در رده سایرین قرار گرفت . حتی همین کشور نیز اکنون توانایی تاثیرگذاری بر تصمیمات دولت آمریکا را دارد . این مورد نیز یکی دیگر از موارد ضعف آمریکا در میان سایر کشورها و در عین حال استفاده از اصطلاح مضحک " استثنایی " می باشد .