سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گفتگو بازندانی/

پسری که پاسوز دوست اسیدپاش خود شد

پیام یک جوان 22 سال بود که وارد زندان شد و اکنون مردی 33 ساله است و باید تا 48 سالگی در زندان بماند. او به جرم معاونت در اسیدپاشی زندانی شده است.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، پیام یک جوان 22 سال بود که وارد زندان شد و اکنون مردی 33 ساله است و باید تا 48 سالگی در زندان بماند تا درس عبرت برای جوانانی باشد که بی توجه به نصایح پدر و مادر، قربانی رفاقت کورکورانه می شوند. او به جرم معاونت در اسیدپاشی درزندان است .

چرا اینجایی؟

به‌خاطر عرفان؛ با او از بچگی دوست بودم. در یک محل بزرگ شده بودیم. وقتی بزرگتر شدیم هر دو در بازار تهران مشغول به کار شدیم. او در راسته پارچه فروشان و من در راسته کفاشان به‌عنوان شاگرد مغازه، کار می‌کردیم. عموهایم هنوز در بازار تهران مغازه دارند.

من موتور داشتم و هر روز باهم از خانه مان تا گلوبندک می‌رفتیم. راه زیادی نیست. غروب هم دنبال عرفان می‌رفتم و با هم به خانه برمی‌گشتیم. هرگز فکر نمی‌کردم این دوستی کار دستم بدهد. عرفان دختر یکی از همسایه‌ها را دوست داشت. اسمش سمانه بود. سمانه و خواهرش سمیرا هر روز با هم به مدرسه می‌رفتند و برمی‌گشتند و عرفان سعی می‌کرد در این دو بار رفت و آمد، او را ببیند.

‌چند ماهی اوضاع خوب بود و من هم مانند عرفان فکر می‌کردم این ارتباط به ازدواج منجر خواهد شد اما عرفان با سرد شدن رفتار سمانه فهمید او به فرد دیگری علاقه‌مند شده است و همین موضوع باعث ناراحتیش شد. یک روز عرفان با یک پارچ آب به سراغم آمد و گفت باید این پارچ را به مادربزرگش بدهد. نه من پرسیدم که مایع درون پارچ چیست و نه خودش گفت. رویش را پوشانده بود و فکر کردم امانتی است که مادر او برای مادربزرگش فرستاده‌است. مادربزرگ عرفان هم ساکن همان محل بود. با موتورم تا سرکوچه شان رفتیم.

من با موتور کنار یک مغازه ایستادم و عرفان با پارچ رفت تا آن را به مادربزگش بدهد اما دقایقی بعد او دوان دوان به طرفم آمد. چند نفر دنبالش بودند و من بی‌اختیار احساس کردم باید کمکش کنم. موتور را روشن کردم. او پشت موتور پرید ولی این فرار زیاد طولانی نشد چون توسط اهالی محل دستگیر شدیم. هنوز نمی دانستم برای چه فرار می‌کنیم. به صورت جسته و گریخته فهمیدم که مایع داخل پارچ اسید بود.

اسید را روی دو دختر پاشیده بود؟

بله وقتی سمانه و سمیرا از مدرسه برمی‌گشتند، بی خبر از عاقبت وحشتناک کارش و فقط برای ترساندن سمانه، اسید را به صورتش پاشیده بود که کمی هم از آن، ناخواسته به صورت سمیرا ریخته شده بود.

آسیب دیدگی آن دو دختر تا چه حد بود؟

آسیب زیادی به صورت سمانه وارد شده بود اما آسیب صورت سمیرا کمتر بود و درمانش وقت زیادی نبرد.

فکر می کنی عرفان کار مناسبی کرد؟

من کار عرفان را تأیید نمی‌کنم اما می دانم فقط از روی نادانی و جوانی این کار را کرد.

هزینه درمان آن دو دختر تأمین شد؟

بله، در آن زمان خیران با سروصدای روزنامه ها، خیلی کمک کردند و سمانه و خواهرش چند بار در ایران و آلمان مورد عمل جراحی قرار گرفتند. 13 سال پیش 150میلیون تومان برای این جراحی‌ها از سوی خیران پرداخت شد.

چه حکمی برایتان صادرشده است ؟

برای عرفان، اعدام و برای من 25 سال زندان.

حکم عرفان اجرا شد؟

بله، پدر سمانه و سمیرا رضایت نداد. روز اجرای حکم، پدر و عموی آن دو خواهر آمدند و طناب دار را به گردن عرفان انداختند. وساطت مسئولان هم اثری نداشت .

روز اجرای حکم چه احساسی داشتی؟

واقعاً تلخ‌ترین و بدترین روز زندگیم بود. دوستی را که از کودکی با هم بزرگ شده بودیم به‌خاطر نادانیش از دست دادم. هر بار که یادم می‌افتد، این داغ تازه می‌شود. تا چهلم عرفان، کارم فقط گریه بود. در این سال‌ها هر دو ماه یک بار 7 تا 10روز به مرخصی می‌روم. البته مسئولان زندان برایم درخواست عفو مشروط کرده‌اند اما نمی‌دانم آزاد خواهم شد یا تا پایان 25 سال محکومیتم، باید زندانی باشم.

از خانواده ات بگو.

پدرم کارمند بازنشسته است. سه خواهر و سه برادر دارم. فرزند چهارم خانواده و تنها فردی هستم که در فامیل و خانواده مرتکب جرم شده و به زندان آمده است. هیچ کدام از اقوام سابقه‌ای از خلاف و زندان ندارند و خودم برای کمک به عرفان به معاونت در اسیدپاشی اعتراف کردم.

و حرف پایانی؟

صحبت خاصی ندارم، از جوانان می‌خواهم همیشه به نصایح خانواده گوش بدهند و نادانسته برای هر کاری همکاری نکنند. من اگر می‌دانستم عرفان چه تصمیمی گرفته است، مانعش می‌شدم .همیشه برای آمرزش روح دوستم دعا می‌کنم. خدا را شکر سمانه و خواهرش تا حد بسیار زیاد بهبودی پیدا کرده‌اند و شنیدم که به خانه بخت رفته‌اند اما در این بین عرفان زندگی‌اش و من جوانی‌ام را از دست دادیم.
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
کاظم عزیزی
۱۲:۴۸ ۲۲ شهريور ۱۳۹۲
ناراحت کننده است... هر سه سرنوشتشون