سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گفتگو با زن زندانی که جور بدهی برادرش را میکشد

آرزو زنی 50 ساله است، یک سالی است که به دلیل 5/12 میلیون تومان بدهی دستگیر شده است و مقصر تباهی زندگی‌اش را برادر معتادش می‌داند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، آرزو زنی 50 ساله است. چین و چروک‌های صورتش نشانه‌ای است از غم و رنجی است که می‌کشد. وقتی حرف می‌زند، خشم و درد توأم را می‌توان در دستان لرزان و چهره غمبارش دید. یک سالی است که به دلیل 5/12 میلیون تومان بدهی دستگیر شده است و مقصر تباهی زندگی‌اش را برادر معتادش می‌داند.

درباره خودت بگو؟

چهارده سال بیشتر نداشتم که با شهرام ازدواج کردم. او راننده ماشین سنگین بود. چند سال بعد از ازدواج به‌ دلیل بچه‌دار نشدن پیش دکترهای مختلف رفتم. همه می‌گفتند من مشکل دارم. شوهرم دوباره زن گرفت. چاره‌ای نداشتم،

سرکوفت خانواده شوهر و نگاه‌های سرد شهرام را نمی‌توانستم تحمل کنم. خودم به خواستگاری هوویم رفتم. مدتی با هوویم در یک خانه زندگی کردم. وقتی دیدیم نمی‌توانیم سازش داشته باشیم، شوهرم برایش خانه دیگری اجاره کرد و مستقل شد. شهرام و هوویم صاحب دو دختر و دو پسر شدند. تحمل سرو صداهای بچه‌هایش و تنهایی‌های خودم را نداشتم. بعد از اینکه بیست سال از ازدواجمان گذشت، باردار شدم. خدا دختری به ما داد و اسمش را مریم گذاشتم.

زندگی من و شهرام با آمدن مریم، رنگ دیگری گرفت اما از بخت سیاهم، وقتی مریم یک سال و نیمه بود، شهرام از دنیا رفت. هوویم و بچه‌هایش خانه را فروختند و شش میلیون به من و مریم ارث رسید. با آن پول خانه‌ای 50 متری در صالح آباد حوالی بهشت زهرا(س) خریدم.

چطور با 6 میلیون خانه خریدی؟

با زحمت خیلی زیاد؛ اما دیگر خرجی نداشتم. آن موقع یکی از برادرانم که معتاد است، با من و مریم زندگی می‌کرد. چهار سال پیش بود که فهمیدم از یک نفر 5/12 میلیون گرفته است و همان روزها هم فراری شد. آن سال‌ها من با کارگری درخانه مردم پول در می‌آوردم. بعد از اینکه برادرم فراری شد طلبکارش فکر کرد من هم با او هم دست بوده‌ام و کارم به زندان کشید.

چرا بعد از مرگ شوهرت ازدواج نکردی؟

قبل از فرار برادرم، دوستش سیاوش که به خانه‌ام رفت و آمد داشت و کارمند بود، از من خواستگاری کرد. صیغه 99 ساله خواندیم، بعد از ازدواج فهمیدم زن و دو دختر دارد که در کاشمر زندگی می‌کنند. سیاوش به دلیل جعل اسناد، دستگیر و زندانی شد و کارش را از دست داد. ما هشت سال با هم زندگی کردیم اما بچه‌دار نشدیم. از وقتی که زندانی شد دیگر خبری از او ندارم.

چرا خانه را نمی‌فروشی تا از زندان خلاص شوی؟

مدتی بعد از اینکه خانه را خریدم طلبکاران شوهرم می‌آمدند و مدعی بودند شوهرم به آنان بدهکار است، با آنکه خانه به نام خودم بود اما بالاخره آن را فروختم و به طلبکاران شهرام دادم تا دست از سر من و مریم بردارند. مقداری از پول خانه ماند که به‌ دلیل نداشتن نان‌آور کم‌کم خرج شد. حالا با اینکه هیچ سرمایه و پولی ندارم، باید طلب شاکی برادرم را هم من بپردازم.

مریم چندساله است؟ کجاست؟

14 ساله شده است و بعد از زندانی شدنم، او را به اراک پیش پدرم فرستادم اما سه هفته پیش، پدرم به دلیل تصادف فوت کرد. حالا بچه‌ام آواره شده و هر روز پیش یکی از اعضای فامیل است؛ البته 50 درصد دیه پدرم به خانواده ما تعلق می‌گیرد.

پس می‌توانی بدهی برادرت را بدهی؟

وارث زیاد است. پدرم دو زن داشت و 11 بچه، مادر من که زن اول بود فوت کرده است، نمی‌دانم سهم من چقدر می‌شود. دخترم تلفنی گفت باید خودم به اراک بروم و دیه را بگیرم، اگر نروم، ممکن است خواهران و برادرانم چیزی به من ندهند. یک راه دیگرش این است که وکالت بدهم.

از برادرت خبری داری؟

نه، حتی نمی‌دانم مرده یا زنده است. همین طور مرا به بدبختی انداخت و رفت.

صحبت دیگری نداری؟

وقتی اسم اتهام من که کلاهبرداری است به گوش کسی می‌رسد، فکر می‌کند با یک دزد بی‌رحم طرف است؛ اما می‌خواهم به مردم بگویید همه متهمان به کلاهبرداری دزد نیستند و یک وقت با یک چک هم ممکن است چنین اتهامی به آدم بزنند. وقتی بدبیاری سراغ آدم بیاید، دیگر از هر طرف، مثل سیل آدم را خفه می‌کند. برادر نامردم مرا گرفتار کرده است و از او خبری نیست.

می‌خواهم دخترم زیر سایه خودم باشد. هر وقت زنگ می‌زنم، گریه می‌کند. زن بابایم اذیتش می‌کند، زن دایی‌ها به چشم نان خور اضافه نگاهش می‌کنند. برای تربیتش هم نگرانم و می‌ترسم با این آوارگی، مشکلات دیگری برای خودش و من ایجاد شود. مریم تنها کسی است که به او زنگ می‌زنم و با من صحبت می‌کند. بقیه بهانه‌هایی برای فرار از صحبت با من دارند. وقتی زنگ می‌زنم خیلی دلم می‌گیرد.

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.