سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

زندگی به سبک آیت الله بهجت

می گفت بچه ها را که حرم می برید حتما خوراکی دست‌شان بدهید آیت الله بهجت را می گویم.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،

آقا از حرم که می خواست برگردد مشت هایش را می بست و دیگر باز نمی کرد تا برسد خانه و روی سر بچه ها دست بکشد. آیت الله بهجت را می گویم

چند ساعت مانده بود به اذان صبح طبق معمول بلند شده بودند برای تجدید وضو هوا خیلی سرد بود از اتاق بیرون رفته بود آنجا خورده بود زمین و دیگر نتوانسته بود بلند شود.
چند ساعت بعد که آقا را پیدا کرده بودند، دیده بودند در حالی که بدنش از سرما خشک شده، همان طور که روی زمین افتاده، دارد ذکرهایش را می‌گوید
گفته بودند خب چرا صدا نکردید
گفته بود خب نخواستم اذیت بشوید آیت الله بهجت را می گویم

یکی از اطرافیان بچه‌شان از جایی پرتاب شده بود و توی کما بود. زنگ زده بودند برای التماس دعا  قا آن رقت قلب همیشگی را که وقتی کسی التماس دعا می گفت پیدا نکرده بود
یکی از اهل خانه پرسیده بود جریان چیست؟
گفته بود وقتی اجل کسی حتمی است کاری نمی شود کرد .اینها از ما شاکی باشند بهتر است تا این که از خدا شاکی باشند
در عوض ما دعا می کنیم خدا به بهترین نحو برایشان جبران کند آیت الله بهجت را می گویم

کارهای شخصی اش را به هیچ وجه به کسی نمی گفت مثلأ می آمد پایین می دید که دندان هایش را جا گذاشته برمی گشت بالا دندان ها را برمی داشت یا دنبال عصایش که می خواست بگردد به هیچ کس نمی گفت آیت الله بهجت را می گویم

مشهد که می رفتند خیلی مقید بود توی نگهداری از بچه ها کمک کند تا عروس‌شان هم به زیارت برسد. می گفت بچه ها را بگذارید پیش من. وسایل و خوراکی هایشان را هم بگذارید و خودتان بروید زیارت. از حرم که برمی گشتند می دیدند آقا بچه را بغل کرده  تا آرام باشد یا خوابانده و همین طوری توی بغلش راه می برد که بیدار نشود و در حال ذکر و عبادت خودش است… آیت الله بهجت را می گویم

مقید بود تولد افراد را بهشان تبریک می گفت. بعضأ به بچه ها هم هدیه می داد. به عروس‌شان هم همین طور. روز تولدش که می شد می گفت غذای کافی درست کنید
و فقرا و همسایه ها را اطعام کنید. آیت الله بهجت را می گویم


آن وقت ها که بچه کوچک داشتند به خانمش گفته بود فقط مراقب بچه ها باش لازم نیست به خاطر من مطبخ بروی یک آب ساده هم که توی هاون بکوبی با هم می خوریم آیت الله بهجت را می گویم


امان از آن روزی که برای گرفتاری یک کسی یا شفای مریضی به آقا التماس دعا می گفتند یک ریز آقا باید حال آن شخص را می پرسید ببیند گرفتاری اش برطرف شده یا نه تا خبر برطرف شدن گرفتاری را هم نمی شنید دست بردار نبود باید مواظب بودند وقتی التماس دعا می گویند یک جوری بگویند که آقا بو نبرد که آن گرفتاری چه بوده آیت الله بهجت را می گویم

یکی از مرغ ها مریض شده بود خیلی حالش بد بود اهل خانه چندان موافق نبودند کهمرغ ها از قفس بیرون بیایند خب کثیف کاری می شد .آقا هر روز مرغ مریض را یک ساعتی از قفس بیرون می آورد و خودش بالای سرش می ماند و مراقب بود .می گفت خب حیوان باید قدم بزند که حال و هوایش عوض شود و "بهبود” پیدا کند یک ماهی بود که حیوان کاملا حالش خوب شده بود…
فردای عصری که آقا رحلت کرد دیده بودند که حیوان هم مرده… آیت الله بهجت را می گویم


مقید بود مرغ و خروس توی خانه داشته باشند و  هم مقید بود رسیدگی به مرغ و خروس ها را خودش تنهایی انجام دهد. صبح از مسجد که برمی گشت اول آب و دانه مرغ و خروس ها را می داد و قفس‌شان را مرتب می کرد خودش پوست خیارها و غذاهای مانده را از توی خانه جمع می کرد می آورد برای حیوان ها بعد ظرفی را که با آن غذا آورده بود توی حوض می شست می آورد داخل خانه یک بار هم اول شب به مرغ و خروس ها سر می زد یک بار هم بعد از عبادت یک ساعته سرشب هایش یک بار هم موقع خواب که روی قفس را با پتوی مخصوص‌شان می پوشاند می گفت سرما می خورند آیت الله بهجت را می گویم


رفته بودند آقا برایشان خطبه عقد بخواند
آقا خطبه را که خوانده بود به عروس و داماد گفته بود حالا یک سفارش به عروس خانم دارم یک سفارش هم به آقا داماد .منتها وقتی سفارش عروس خانم را می گویم، آقا داماد باید گوشش را بگیرد و نشنود وقتی هم سفارش آقا داماد را می گویم، عروس خانم باید گوشش را بگیرد و نشنود
حالا کدام‌تان اول دست روی گوشش می گذارد؟…
بعد گفته بود شوخی کردم. نمی خواهد دست توی گوش‌تان فرو کنید. اما هر کدام‌تان بدانید که نباید به سفارش آن یکی کاری داشته باشید. منظور آقا این بود که عروس و داماد نباید یک سره توی روی هم در بیایند و بگویند چرا به سفارش آقا عمل نکردی… هر کس باید به فکر سفارش خودش و وظیفه خودش باشد… عاقد، آیت الله بهجت بود


دختر بچه پرتقال دلش خواسته بود مادرش گفته بود توی این فصل پرتقال از کجا پیدا کنیم؟
بعد از چند دقیقه دختر بچه با یک پرتقال وارد اتاق شده بود هیچ کس نمی دانست این پرتقال را کی دست او داده آقا فرموده بود این بچه توی حرم دلش پرتقال خواسته بود
حالا با قاعده به او پرتقال داده اند. منظور آقا این بود که توی حرم هر چیزی که واقعا دلت بخواهد با قاعده می‌آورند بهت می دهند "با قاعده” یکی از آن تکیه کلام های شیرین آقا بود آیت الله بهجت را می گویم


می گفت بچه ها را که حرم می برید حتما خوراکی دست‌شان بدهید که توی حرم بخورند…آیت الله بهجت را می گویم


بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه
اگر ناراحتی یا غم و غصه ای توی صورت کسی می دید حتی پیش آمده بود که نمازش را نمی بست تا یک جوری آن ناراحتی رابرطرف کند و صورت آن شخص را خوشحال ببیند
آن وقت نمازش را می بست می گفت آدم اگر یک نفر را خوشحال کند همان موقع خدا یک ملک خلق می کند که او را از بلاها مصون نگه دارد آیت الله بهجت را می گویم
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲۵
در انتظار بررسی: ۱
حسین
۰۸:۲۳ ۰۹ بهمن ۱۳۹۲
سلام انشاءالله و به امید آنروز ک ما هم رهرو اینطور انسانهای بزرگ باشیم واز این مردابهای دنیایی نجات یابیم
وحید
۰۰:۲۵ ۱۶ شهريور ۱۳۹۲
من خیلی دلم میخواست یه دفعه در نماز جماعت ایشون شرکت کنم ولی حیف که نشد خدا رحمتش کند
محمد جواد
۱۴:۲۸ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
دوستت دارم مرد خدا برا منم دعا کن شما واسطه مشکل گشایی شو اخه به قول استادتون شما ناظرین
محیا
۱۱:۵۶ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
منم مشکلی دارم که نمیدونم باید چیکارش کنم...
کاش ایشون در حق ماهم دعا کنن...
میخواستم بگم برای رفع گرفتاری همدیگه دعا کنیم،شنیدم اینطوری دعاها زودترمستجاب میشه...
علي
۱۱:۴۹ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
روحش شاد و يادش گرامي باد
افرادي مثل ايت اله بهجت حجت خدايند در زمين براي اهل زمين .
ما اكثر العبر و اقل الاعتبار
چيزهاي پند آموز زياد است ولي عبرت گير اندك
خداوندا به حق ايت اله بهجت توفيق شهادت در راه امام زمان را نصيب ما بگردان و ما را تا ظهور حضرتش زنده بدار
آمين يا رب العالمين
علي
۱۱:۴۷ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
هفت شهر عشق را عطار گشت
ماهنوز اندر خم يك كوچه ايم
Mohammad Reza
۱۱:۴۶ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
khoda rahmat konad
حسین
۱۱:۳۷ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
خدا رحمت کندودعای مردم ایران پشت پنایش.
التماس دعا
احسان
۱۱:۱۹ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
متاسفم واسه كسي كه نظرهارو چك ميكند
محسن
۱۰:۴۶ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
من اهل فومن هستم
شهر زادگاه حضرت آیت ا... بهجت
اما حالا که به شهرمون نگاه می کنم می بینم همه همت بزرگان شهرمون زدن یه عکس از ایشون تو ورودی شهره و گرفتن یه مراسم چند ساعته تو سالگردش ...

مگه چند تا دیگه مثل ایشون داریم ؟؟؟ !!! حداقل هوای اونها رو تو زنده بودنشون بیشتر داشته باشیم
حسن نژاد
۱۰:۴۳ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
خداوند ایشان رو با اولیاالله محشور نماید.ایشئن نمونه بسیار کوچکی از نور ائمه علیهم السلام بودند
Abolfazl
۰۹:۵۳ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
میگن زمین از انسان خوب خالی نیست یک نمونه اش هم آقای بهجت است هر کس به اندازه ظرفیت خود کمالات دارد که ما به اندازه شناخت خود آن را می فهمیم. زمان کوتاهی که دنیا هستیم باید تلاش کنیم ایتدای آن خلوص است که راهی روشن به دلها باز می کنه، جاهائی مثل حرم پاکان با دل های پاک می شه مشکلات را حل کنی.
محمد امین
۰۹:۰۵ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
العبد... واقعا در خور این کلمه ای العبد
ناشناس
۰۸:۴۱ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
چی بگم والا کی دیده کی شنیده
sadegh
۰۸:۳۷ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
خدا‏ ‏رحمت‏ ‏کند‏ ‏خدا‏ ‏کنه‏ ‏که‏ ‏بعضی‏ ‏ها‏ ‏یاد‏ ‏بگیرند‏ ‏واینقدر‏ ‏دنبال‏ ‏مال‏ ‏دنیا‏ ‏نباشند
ناشناس
۱۱:۱۹ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
خدا كنه هممون ياد بگيريم نه بعضي ها...
اذین
۰۷:۴۶ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
من یه مشکلی دارم ،از خدا خواسنم ولی میگن از بنده های خوبش بخواهید که واسطه بشن ،از ایت الله بهجت میخوام که از خدا بخواهد من هم خوشحال بشم خوشحال
جواد محمدی
۰۵:۰۴ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
یاد نماز صبح هایش و یاد مسجد فاطمیه بخیر
روحش قرین رحمت الهی ...
حمید
۰۱:۵۲ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
روحش شاد . اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
یوسف
۰۱:۲۳ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
ذوب در خدا بود سرباز واقعی امام زمان،
آیت الله بهجت را می گویم.
ما خیلی دوستشان داشتیم و داریم، ان شاء الله همین محبت باعث نجات ما شود.
koorosh
۰۱:۲۳ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
چگونه عبادت ایشان را شرح دهید
عباس
۰۰:۴۱ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
چرا ما فقط فعل بودن را صرف میکنیم نه فعل هستن
چرا وقتی انسان بزرگی از دست میرود شناخت خصوصیات فرد شروع میشود؟
چرا؟
ناشناس
۰۰:۳۰ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
خدا به نویسنده این مطلب هم خیر بدهد.
جابر
۰۰:۲۰ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
نظر دارم ولی نمی نویسم چون تا بحال هیچکدام از نظرهایم را نزده اید.لطفا اینم نزنید.
محسن
۰۰:۰۹ ۱۳ شهريور ۱۳۹۲
خدا رحمت کنه حاج اقا بهجت رو من هم ایشان را دوست داشتم