به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ؛ به نقل از مجله مهر ، من آرزو هستم! سال 1384، پیش از انتخابات، نامه ای به کاندیداهای محترم ریاست جمهوری نوشتم. آن روزها دقیقا نمی دانستم چه کسی رییس جمهور ایران می شود و تصور می کردم، نامه ام گُم می شود، فراموش کرده بودم نامه را، تا این که خبر دادند: آقای رئیس جمهور نامه را خوانده و پاسخ داده اند!
پیش از آغاز خواستم تأکید کنم، ملالی نیست جز ناامیدی از شعارهای گذشته... و سرآغازی نیست برتر از،
به نام خداوند عادل
سلام آقای رئیس جمهور!
من آرزو هستم! سال 1384، پیش از انتخابات، نامه ای به کاندیداهای محترم ریاست جمهوری نوشتم. آن روزها دقیقا نمی دانستم چه کسی رییس جمهور ایران می شود و تصور می کردم، نامه ام گُم می شود، فراموش کرده بودم نامه را، تا این که خبر دادند: آقای رئیس جمهور نامه را خوانده و پاسخ داده اند!
در آن نامه، من با رئیس جمهور آینده ی کشورم، از عدم اجرای" قانون جامع حمایت از حقوق معلولان"- مصوب مجلس شورای اسلامی سال 1383- سخن گفتم، از او خواستم پیش از رسیدن به آخرین پله، پیش از پذیرش عنوان ریاست جمهور ایران، به حرف های دختر دارای معلولیتی گوش کند که سرنوشت او و زندگی دیگر دوستانش، مستقیماً به اجرای این قانون گره خورده بود. در آن نامه با رئیس دولت، از فراموشی قانون 16 ماده ای جامع حمایت از حقوق معلولان سخن گفتم... و تأکید بر این که حتی در پایتخت ایران، هنوز من و دوستان دارای معلولیتم از حداقل امکانات محروم هستیم؛ امکاناتی چون؛ حمل و نقل عمومی، امکان استفاده از حق سه درصد استخدام، امکان تحصیل رایگان در دانشگاه ها، امکان ورود به ساختمان بسیاری از سازمان ها و ادارات دولتی و ...
"دخترم! صبور باش. استعدادهای خدادادی، بهترین داشته ی انسان ها هستند"
سرانجام، پاسخ رئیس جمهور را در بسیاری از برنامه ها خواندند. آقای رئیس جمهور برایم آرزوی موفقیت کرده و نوشته بودند: "دخترم! صبور باش. استعدادهای خدادادی، بهترین داشته ی انسان ها هستند..." و در نامه ای دیگر، خطاب به چهار وزیر و معاون اول شان دستور"در اولویت قرار دادن حق سه درصد استخدام معلولان و مناسب سازی اتوبوس ها در یک مدت چهار ساله" را صادر کردند.
رسانه ها تا مدت ها موضوع نامه ی من و پاسخ ایشان را مطرح و هر سال سوم دسامبر– روز جهانی معلولان- با من مصاحبه می کردند. سازمان بهزیستی در جشن مهرورزی که از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می شد، پاسخ رئیس جمهور را بر روی بنر بزرگی چاپ کرد و بالای آن نوشت: پاسخ رئیس جمهور به یکی از فرزندان سازمان بهزیستی!!!
هیاهوها تمام شد. ما ماندیم در حسرتِ ...
و البته در سال 1387 به کنوانسیون جهانی حقوق افراد دارای معلولیت هم پیوستیم، اندکی امیدواری و خوشحالی... اما دریغ! دریغ که هشت سال از آن روزها و آن پاسخ گذشت، مشکلات من و دوستانم روز به روز افزایش یافت و ما مانده ایم در حسرت راه حلی که با استعدادهای خدادای مان، این داشته ها، چه کنیم؟!
آقای رییس جمهور!
هنوز هم وقتی می گویند معابر شهر را برای معلولان مناسب سازی می کنند، نمی کنند. این شهر با ما غریبه است. هنوز هم وقتی قانون می نویسند که تحصیل معلولان در دانشگاه ها رایگان است، نیست. هنوز هم وقتی هزینه ای را به ما اختصاص می دهند، نمی دهند. هنوز هم وقتی می گویند تو موفقی چون در جامعه حضور داری، تو ایزوله نیستی، بعد راه های حضورت را مسدود می کنند... گاهی احساس ها می جوشد و آدم ها ما را هم می بینند، توجهی، نگاهی، یادی و بارقه ی امیدی که شاید ... اما باز احساس ها فرو می نشینند و ما می مانیم و رسمیتی که نداشته ایم.
آنچه را می دهند در هیاهوی تبلیغات هبه می کنند. بعد بودجه ها کم می شود، تهدیدمان می کنند. بودجه ها تمام می شوند و در سکوت آنچه را داده اند، به سادگی می گیرند. گویی قانون ها اینجا اگر غبار فراموشی نگیرند و اجرایی شوند عمرشان چند صباحی بیشتر نیست. اینجا ضمانت حقوق یک انسان را به منابع مالی حواله می دهند!
آقای رئیس جمهور!
ما با سختی به مدرسه و دانشگاه می رویم! با سرسختی به اجتماع راه پیدا می کنیم. خانوادهای ما روز به روز برای پرورش استعدادهای ما، بدون امکانات، معلول تر می شوند. ما اگر خوشبخت باشیم به سختی شغلی، متناسب با شرایط جسمانی خود پیدا می کنیم و مدت ها زمان لازم است تا به کارفرما اثبات کنیم، ما می توانیم. ما به سختی تلاش می کنیم تا جسم مان دیرتر از کار افتاده تر شود و به سختی قهرمان ایران و جهان می شویم...
جناب آقای دکتر روحانی!
لطفا پیش از آغاز، چند لحظه، به آرزوی من فکر کنید:
من پدر و مادرم را دوست دارم ولی به خاطر خودم و همه ی افراد دارای معلولیت ایران، کاش مدتی فرزند شما بودم! ... فرزندی که نمی بیند. نمی شنود. هیچ بعید نبود، با همه ی توکلی که به عنایت پروردگار داشتید، گاهی نگران فرزندی شوید که حتی شهرهای این کشور هم او را به انزوا می رانند. گاهی نگران روزهایی می شدید که در کنار فرزندتان نیستید... یقینا قلب شما هم آکنده از اندوه می شد.
فرزندی که بالا بردن یک لیوان آب برایش بزرگ ترین خوشبختی است. فرزندی که زبانش گویا نیست و فرزندی که ذهنی کم توان دارد ولی دلش دریای مهربانی است...
کاش شما هنوز هم چند روزی رییس دولت ایران نبودید و باز هم فرصت داشتید به سرنوشت و آینده ی فرزندتان و قانون های اجرا نشده، قانون هایی که تضمینی برای اجرای آنها نیست، فکر کنید.
رئیس محترم دولت تدبیر و امید!
لطفاً پیش از آغاز بدانید که ما صبر کردن را هر لحظه زندگی می کنیم اما نمی خواهیم آن قدر به دیروزمان نگاه کنیم که امروزمان، تنها به احسنت گفتن بگذرد. ما می فهیم امروز اگر با گذشته فاصله دارد، بهایش گذر زمان بوده است. افـق پیش روی ما فـرداست و ایمان داریم به خدا. ما در انتظار اجـرای عدالت در دولت تدبیـر و امیـد، به آینـده می اندیشیم.
آرزو قنبری