سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

حاج بصير شهیدی از تبار آزادمردان/1

چگونه اجازه دفن خواهران يزدان‌خواه صادر شد؟

شهيد حاج حسين بصير از جانشينی گروهان، مسئوليتش را در لشکر ۲۵ کربلا شروع کرد تا به فرماندهی تيپ يکم رسيد و در عمليات کربلای ۱۰ به قائم مقامی لشکر منصوب شد و سرانجام حاج بصير منتظر در شامگاه دوم ارديبهشت سال ۱۳۶۶ در عمليات کربلای ۱۰ از قله‌های ماووت عراق به اوج آسمان پر کشيد.

به گزارش خبرنگار دفاعی - امنیتی باشگاه خبرنگاران، سردار رشيد اسلام شهيد حاج حسين بصير قائم مقام لشکر ۲۵ کربلا در شب شام غريبان سال ۱۳۲۲ در شهرستان فريدون‌کنار ديده به جهان گشود. از همان کودکی علاقه خاصی به مسائل مذهبی داشت و طی سال‌های قبل از پيروزی انقلاب اسلامی مشاغل گوناگونی را تجربه کرد. در همين سال‌ها همگام با روحانيت به رهبری حضرت امام(ره) به پا خاست و در رسوايی جنايت‌های رژيم منفور پهلوی نقش ارزنده‌ای ايفا كرد؛ به همین خاطر باشگاه خبرنگاران برای حفظ یاد و خاطره آن شهید والامقام گوشه‌هایی از خاطرات این شهید را منتشر می‌کند.

خاطرات شهيد حاج حسين بصير به روايت ياران و خويشان
 
مولود عاشورا
 
با آن كه پا به ماه بودم ولی با پای برهنه به همراه زن‌های ديگر به دنبال دسته سينه زنی شام غريبان (سال ۱۳۲۲ ه.ش) دل به عزاداری سپردم. مقداری از راه را كه پشت سر گذاشتم، درد شديدی احساس كردم، پيرزنی كه در كنارم بود موضوع را فهميد و در گوشم گفت: «دخترم! تو الان بايد در خانه‌ات باشي نه اين جا! زودتر برو خانه‌ات كه وقتش رسيده.»


 
من كه از خجالت، عرق روی پيشانی‌ام جمع شده بود، راه خانه را در پيش گرفتم و به خانه آمدم و همان شب بود كه خداوند، حسين را به ما عطا كرد.(سيده سكينه بيگم مهدی‌زاده)
 
حسين جان!
 
وقتی به دنيا آمد، ننه (مادرشوهرم) گفت: «اين بچه نامش را همراه خودش آورد؛ حسين جان!»
 
منظورش اين بود كه وقتي طفلی در شب شام غريبان به دنيا آمد، بايد نامش را بگذاريم حسين. آن كلمه «جان» هم به خاطر اين بود كه ننه خيلي حسين را دوست داشت.(سيده سكينه بيگم مهدی‌زاده)
 
چكمه
 
بين راه مدرسه و روستا رودخانه‌ای بود كه پل نداشت و بچه‌ها بايد از آب عبور می‌كردند.
 
يك روز حسين به پدرش گفت: «اگر مي‌خواهی به مدرسه بروم، بايد برايم چكمه بخری.» پدرش هم برايش خريد. از آن به بعد هنگام رفت و آمد از مدرسه، او بچه‌هايی را كه چكمه نداشتند، به دوش می‌گرفت و از رودخانه عبور می‌داد.


 
نوای قرآن
 
بين منزل ما و منزل عمه آقا مرتضی جباری (داماد شهيد بصير) فاصله‌ای نبود. عمه هر روز قرآن و دعا می‌خواند، به طوری كه صدايش تا خانه ما می‌آمد. حسين آن موقع حدود دو سالش بود، می‌رفت دم منزل آن‌ها می‌نشست و به صدای او گوش می‌داد، تا اين كه يك روز عمه آمد و گفت: «حسين را بفرست پيش من.»
 
من هم صبح‌ها حسين را می‌فرستادم پيشش، او قرآن می‌خواند و حسين می‌نشست و گوش می‌كرد.(سيده سكينه بيگم مهدی‌زاده)
 
پرچم سياه
 
رژيم گذشته در ايام محرم هيچ اقدامی برای سياه پوش كردن شهر انجام نمی‌داد.

يادم می‌آيد يك سال محرم، كه حاج حسين در مسجد ولی‌عصر (عج) برنامه مداحی داشت، در شب تاسوعا با حالت عصبانيت عليه شاه و اطرافيانش چيزهايی گفت و اين مسئله را بيشتر مطرح كرد كه: «اين چه حكومتي است؟ اين چه دولتي است كه در ايام محرم حاضر نيست يك پرچم سياه در سطح شهر بزند؟ مگر ايام عزاداری امام حسین(ع) نيست؟ مگر مردم عزادار نيستند؟ چرا اين‌ها اين قدر بی‌تفاوت هستند؟»
 
بعد از اين سخنرانی به همراه دوستان مشغول نصب پرچم سياه در سطح شهر شدند.(غلامحسين ماره‌یی)
 
حماسه انقلابی

در درگيری‌های سال 1357 رژيم اجازه تدفين شهيدان، طوبي و خديجه يزدان‌خواه را نمی‌داد.


يادم می‌آيد روز تشييع اين دو خواهر نيروهای ژاندارمری در مقابل مزار شهدا مسجد سجاد (ع) مستقر شدند واجازه دفن نمی‌دادند، همان موقع حاج بصير از ميان جمع مردم بلند شد و با خشم و غضب عليه رژيم صحبت كرد و باعث شد مردم به هيجان آمده، با شعارهای حماسي و انقلابی اين حركت رژيم را پاسخ گفته و جنازه را بدون هيچ درگيری و آسيبی دفن نمايند.
(حاج حسن زكريايی)


 
نوع دوستی
 
با هجوم شوروی سابق به خاك افغانستان در اوايل انقلاب، حس نوع دوستي و غيرت اسلامي حاج بصير به جوش آمد و برای دفاع از مردم مظلوم افغانستان به اين كشور هجرت كرد.

 در مدت سه ماهی كه در افغانستان اقامت داشت در نامه‌ای به من اين‌گونه نوشت: از آن وقت كه خودم و انقلاب اسلامي را شناختم و در خط امام(ره) گام برداشتم عاشق كار در راه خدا شدم.

همين كه آمدند و به من گفتند كه به افغانستان می‌روی يا نه؟ من ديوانه‌وار گفتم: «اگر سعادت مرا ياري كند، چرا نروم؟ می‌روم تا دست بيگانگان از هجوم به خاك افغانستان قطع شود، شايد من هم سهمی در دفاع از اين ملت مظلوم و بی‌گناه كه دشمن گاه و بی‌گاه بمب برسرشان می‌ريزد، داشته باشم.» (اكبر بصير- برادر شهيد)

ادامه خاطرات شهید حاج حسين بصير در فواصل زمانی مشخص در سايت باشگاه خبرنگاران منتشر می‌شود.

انتهای‌ پيام/
برچسب ها: شهید ، حاج بصیر ، جنگ ، دفاع مقدس
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.