سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

نگاهي جامع به صحنه رويارويي "اعراب" و "اسرائيل" طی هفت سال گذشته/

گزارشي از شكست رژیم صهیونیستی در جنگ 33 روزه لبنان: هدف چه بود و نتيجه چه شد؟

هفت سال از 12 ژوئيه 2006 (21 تير 1385) روز آغاز جنگي 33 روزه ميان ارتش اسرائيل و حزب‌الله لبنان در حالي مي‌گذرد که اخيرا بيروت شاهد انفجارهاي مهيب تروريستي بوده است. براي مروري تازه بر آنچه در اين جنگ گذشت و چگونگي ارتباط طرفين جنگ با تحولات منطقه در اين هفت سال، با گزارش ويژه باشگاه خبرنگاران همراه شويد:

سرويس بين‌ الملل باشگاه خبرنگاران گزارش مي دهد:

هفت سال از 12 ژوئيه 2006 (21 تير 1385) روز آغاز جنگ ميان ارتش اسرائيل و حزب‌الله لبنان مي‌گذرد. اين جنگ بعد از 33 روز در نهايت با قطعنامه 1701 شوراي امنيت سازمان ملل در 14 آگوست 2006 به پايان رسيد.

*** گزارشي پرجنجال از شكست اسرائيل: هدف چه بود و نتيجه چه شد؟

"موسي قصير" از رزمندگان حزب‌الله درباره هدف اسرائيل از جنگ 33 روزه عليه لبنان گفته است:

«اسرائيل و آمريكا بعد از سال 2000 توافق كرده بودند كه بايد حزب‌الله را از لبنان حذف كرد. تعبيرشان اين بود كه ماري وجود دارد كه سر آن در "تهران"، وسط آن در "سوريه" و دم آن در لبنان است و مناسب‌ترين جايي كه مي‌توان به اين مار لطمه زد، دم آن است؛ چراكه نزديك بودن لبنان به اسرائيل، تهديد خطرناكتري براي آن‌هاست...

قرار بر اين شد در ژوئيه كه با ماه رمضان مصادف بود، سيدحسن نصرالله و كل شخصيت‌هاي طرفدار وي، به هنگام سخنراني روز قدس از فراز آسمان بيروت ترور شوند؛ نقشه آن‌ها اين بود كه در هفته اول، آن قدر مناطق حزب‌الله در لبنان را بمباران كنند كه بخش اعظم نيروهاي ما از بين برود. لذا در پي اختلاف در تبادل اسرا با رژيم صهيونيستي، "ايهود اولمرت" نخست‌وزير اسرائيل، با دستور مستقيم "جورج بوش" رئيس‌جمهور وقت آمريكا، حمله همه‌جانبه به لبنان را آغاز كرد.»

برخلاف آنچه كه اتاق فكرهاي كاخ سفيد پيش‌بيني كرده بودند، نيروي هوايي اسرائيل، در طول اين جنگ حتي يك بمباران نتيجه‌بخش نداشت و براي ايجاد فشار و قتل‌عام غيرنظاميان، تنها به انهدام زيرساخت‌هاي شهرهاي لبنان اقدام مي‌كرد. در مقابل، نيروهاي حزب‌الله با كنترل دامنه جنگ بكارگيري مرحله‌اي موشك‌هاي دوربرد خود موفق شدند صدمات زيادي را در بعد سياسي و نظامي به اسرائيل وارد كنند و جنگ را در حدود يك ماه به بن‌بست خاتمه بكشانند؛ جنگي ناگهاني كه بوي "خاورميانه بزرگ" از پس آن شنيده مي‌شد.

مجموع آمار كشته‌شدگان و تلفات نظامي و غيرنظامي اين جنگ، عبارتند از اسرائيل 162 نفر (119 نظامي و 43 غيرنظامي) و لبنان 1691 نفر (500 عضو حزب‌الله و 1191 شهروند لبناني)؛ به گزارش صندوق كودكان ملل متحد "يونيسف" (UNICEF) 30% كشته‌شدگان غيرنظامي در لبنان، كودكان زير 13 سال بودند.

"سازمان ديده‌بان حقوق بشر" (Human Rights Watch)، يك ماه پس از صدور قطعنامه 1701 از جمله جنايات جنگي رژيم صهيونيستي در جنگ 33 روزه، هدف بمباران قرار دادن شهرها و مناطق مسكوني عنوان داشت. "كنوانسيون منع استفاده از سلاح‌هاي قراردادي" (CCW) نيز استفاده غيرقانوني ارتش صهيونيستي از بمب‌هاي فسفري و بمب‌هاي خوشه‌اي بر شهرها و روستاها، آن هم پس از توافق دولت اين رژيم با قطعنامه آتش‌بس را تأييد كرد.

فاجعه تاريخي "روستاي قانا" در پايان ماه ژوئيه 2006 و مرگ 54 شهروند غيرنظامي كه اكثراً زن و كودك بودند، چشم جهانيان را به جنايتي حيرت‌بار خيره كرد و رذالت صهيونيست‌ها را به اوج رساند.

مهم‌ترين سندي كه اين جنگ را به عامل شكست اسرائيل تبديل كرد، گزارش منتشرشده از سوي "كميته وينوگراد" (Winograd Commission) بود؛ يك كميسيون مستقل كه در سپتامبر 2006 از سوي دولت اسرائيل تشكيل شد تا عملكرد مقامات و نظاميان صهيونسيتي را در خلال اين جنگ بررسي نمايد.

مسئوليت ناكامي در فرماندهي جنگ با حزب‌الله، بر دوش مقامات اين رژيم بالأخص "ايهود اولمرت" نهاده شد. اعتراضات مردمي گسترده‌اي در شهرهاي گوناگون سرزمين‌هاي اشغالي صورت گرفت كه همگي خواستار استعفاي مقامات اسرائيلي بودند.

با صدور قطعنامه، جنگ 33 روزه رسماً متوقف شد.

برخي كوشيدند آغازگر جنگ و نتيجه جنگ را به نفع خود تغيير دهند. اما گزارش مفصلي كه وينوگراد ارائه كرد، تحريف آنان از واقعيت را برملا كرد. علاوه بر اين گزارش، چطور ممكن است در يك جنگ، آن طرفي متهم به شروع جنگ شود كه سراسر كشور خودش و تنها بخش كوچكي از شمال كشور طرف مقابل، جبهه و دامنه جنگ و كشتار بوده است؟!

*** چشم‌اندازي بر "اعراب و اسرائيل": نبرد يا تجاوز؟

عبارت "ستيز اعراب و اسرائيل" يا "نبرد اعراب و اسرائيل" به جنگ‌ها و درگيري‌هاي نظامي گفته مي‌شود كه پس از پايان رسمي جنگ جهاني دوم، چندين بار در منطقه خاورميانه رخ داده، هر بار يك سر آن رژيم صهيونيستي و سر ديگرش يكي از كشورها و دولت‌هاي عرب بوده است. اما پي بردن به اين نكته كه آيا كاربرد واژه "نبرد/ستيز" گوياي ماهيت حقيقي اين درگيري‌ها بوده يا خير، مستلزم نگرشي حتي اجمالي در روند اين جنگ‌هاست:

الف- 1948 (1327) درست فرداي نخستين روز اعلام موجوديت رسمي كشور اسرائيل ("روز نكبت") اين رژيم با حمايت نظامي آمريكا دست به كشتار اعرابي زد كه پس از پايان قيوميت انگليس بر كشورشان، با اشغال و نامگذاري وطن آن‌ها به نام تازه‌تأسيس اسرائيل و اخراج صدها هزار فلسطيني از كشورشان مواجه بودند.

ب- 1956 (1336) دولت وقت مصر درصدد ملي كردن "كانال سوئز" برآمده بود اما اسرائيل با تهاجم يك‌جانبه به شبه‌جزيره سينا و هماهنگي با متحدان انگليسي و فرانسوي، جنگ را آغاز كرد. هواپيماهاي جنگي انگليس و فرانسه مشغول بمباران اهدافشان در مصر بودند كه در همين حال، نيروهاي شوروي سابق، آمريكا و اسرائيل را به مداخله در اين جنگ تهديد و نيروهاي خود را در مرز سوريه كردند. سپس "ايزنهاور" (Dwight Eisenhower) رئيس جمهور وقت آمريكا، سريع‌ترين اقدامات را جهت پايان درگيري انجام داد و 6 نوامبر آتش‌بس سازمان ملل را پذيرفت. نهايتاً در سال 1957 رژيم صهيونيستي مجبور به خروج نيروهاي نظامي‌اش از مصر و ترك سوئز شد.

ج- 1973 (1352) در شرايطي كه حمله اسرائيل به كانال سوئز، پيامدهاي ناگواري براي ارتش مصر به جاي گذاشته بود، بعضي از رهبران قاهره و دمشق، تصميم به استقرار نيروهاي نظامي خود در كانال سوئز گرفتند. حملات تدافعي ارتش اسرائيل، آتش جنگ را شعله‌ور كرد و سرانجام عبور سربازان مصري از كانال سوئز، به منزله يك نجات ملي تلقي شد.

اگرچه بعد از اتمام جنگ، "انور سادات" رئيس‌جمهور وقت مصر پيمان خائنانه آتش‌بس با اسرائيل را امضاء كرد؛ همين امضاء، مقدمات پيمان صلح 1982 را فراهم كرد كه طي آن، در ازاي عقب‌نشيني نيروهاي صهيونيستي از صحراي سينا، "رژيم اسرائيل" از جانب دولت مصر به رسميت شناخته شد.

"انور سادات" و "جيمي كارتر" در محل پيمان صلح كمپ ديويد

د- 2006 (1385) جنگ اسرائيل عليه لبنان كه بدان پرداخته شد.

آيا با اين وجود باز هم مي‌توان نام تجاوز، اشغال، جنگ‌افروزي يكسويه و كشتار را "نبرد و ستيز" گذاشت؟

*** در اين 7 سال به حاميان "اسرائيل" و مدافعان "حزب‌الله" چه گذشت؟

واكنش‌هاي بين‌المللي به جنگ 33 روزه اسرائيل عليه لبنان، از آغاز تا فرجام، متفاوت بود؛ هرچند دوقطبي "استكباري و ضدّ استكباري" حاكم بر قدرت‌هاي جهان، در موضع‌گيري كشورها در قبال اين جنگ نيز تقريباً تكرار شد:

آمريكا، انگليس، كانادا،‌ آلمان و استراليا، با حمايت از حملات هوايي ابتدابه‌ساكن اسرائيل به مرزهاي لبنان، آن را دفاع اين رژيم از خود، در مقابل "تروريسم" و حق قانوني آن‌ها دانستند! ولي حداقل نتيجه‌اي كه خواستار آن بودند حاصل نشد و لذا در خاتمه جنگ، ديگر خبري از وعده‌هاي "خاورميانه بزرگ" نبود.

ايران، سوريه، يمن، اردن، مصر و 22 كشور عضو اتحاديه عرب، حمايت قاطعي از حزب‌الله لبنان داشتند.

كشورهاي فوق طي اين سال‌ها دستخوش تحولات داخلي و خارجي متعددي شدند. آغاز و تشديد بحران در سوريه، يكي از مهم‌ترين همسايگان سرزمين‌هاي اشغالي باعث شد تا دخالت نظامي و حمايتگري تمام‌قد دولت‌هاي غرب از شورشيان سوري و تروريست‌هاي تكفيري، بر اهميت كشور سوريه و دولت ضدصهونيستي "بشار اسد" صحه بگذارد.

سيدحسن نصرالله دبيركل حزب‌الله در تحليل ارديبهشت 92 از تحولات منطقه، اظهار داشت كه نفع اسرائيل در اين است كه بحران در سوريه سال‌ها ادامه پيدا كند تا طرف‌هاي سوري، يكديگر را نابود كنند. اسرائيل تنها از نبود دولت متحد مركزي در سوريه مي‌تواند منافع خود را دنبال كند.

پس از جنگ‌هاي متعددي كه اسرائيل در نيمه دوم قرن گذشته (1948-2000) با اعراب به راه انداخت، دولت ايالات متحده به اين نتيجه رسيد: تا زماني كه دشمني گسترده اعراب با اسرائيل، دامنگير تحركات سلطه‌طلبانه در منطقه است، نمي‌توان بر هيچ فرد و هيچ منطقه‌اي چيره شد.

پس از فروپاشي شوروي نيز كه بلوك‌هاي شرق و غرب از حالت رويارويي مستقيم با يكديگر درآمدند، آمريكا سياست متحد نمودن جهان عرب و سپس متمايل كردن آن‌ها به سمت غرب را در پيش گرفت.

دوستي برخي دولت‌هاي شيخ‌نشين عرب با اسرائيل، ثمره اين سياست‌گذاري شوم بود. در ساير دولت‌هاي ضدسلطه مانند سوريه نيز تمام توان خود را براي جايگزيني مهره‌هاي ضدضهيونيستي با مهره‌هاي دست‌پروده بكار گرفته و مي‌گيرند.

دولت‌هاي گوناگون آمريكا با تطميع شيوخ عرب، به خيال خود يكي يكي آنان را از عرصه درگيري با خود و تنش‌هاي منطقه‌اي با اسرائيل حذف كردند. پايداري جبهه مقاومت و موج عظيم بيداري اسلامي در دهه اخير، حتي در كشورهايي مانند تونس، ليبي، الجزاير، مراكش، بحرين،... كه شايد كمتر به حساب آمريكا مي‌آمدند، معادلات سياسي منطقه را دچار تحول كرد.

با گذشت هفت سال از واقعه جنگ اسرائيل عليه لبنان، اسرائيل، دلگرم به پشتيباني سياسي و نظامي غرب و در رأس آن ايالات متحده، همچنان خط مقاومت و "فلسطين" به عنوان محور اصلي تحولات در كشورهاي منطقه را هدف قرار داده و سوريه نيز مانع بزرگي بر سر راه همين نقشه است. احتمال مي‌رود با بروز تحولات اخير در مصر، آمريكا به صرافت نفوذ بر خواست و اراده مردمي برآيد اما به هر حال نمي‌تواند از پررنگ شدن محور ضداسرائيلي در منطقه و نقش شكست‌خورده‌اش در سوريه و لبنان، صرفنظر كند.

*** انفجارهای اخیر بیروت: آیا جنگ دیگری کلید خواهد خورد؟

روز سه شنبه  26 می 2013 (5 خرداد) تنها ساعاتی پس از اینکه سید حسن نصرالله، مشارکت حزب‌الله در نبرد سوریه را اعلام کرد، دو موشک به منطقه جنوب بیروت اصابت کرد و طی آن 53 شهروند لبنانی مجروح شدند. "غازی زعیتر" نماینده پارلمان لبنان، با محکوم کردن مزدوران صهیونیستی، هدف از این حملات تروریستی را برهم زدن ثبات و آرامش لبنان در سایه تحولات جهان عرب دانست.

آمارها و بیانیه‌های رسمی ارتش لبنان حاکی از آن است که در هفته اخیر (ژوئیه 2013) هواپیماهای شناسایی و جنگنده‌های اسرائیل را بارها و بارها در آسمان لبنان رصد کرده‌اند.

این نظارت‌های منسجم از طریق دوربین‌های نامتعارف در حریم هوایی، یادآور حمله شبانه تل‌آویو به سوریه است؛ حمله‌هایی که حکایت از وحشت صهیونیست‌ها از مهار موفق بحران داخلی توسط بشار اسد داشت. پیروزی بشار اسد، علاوه بر تهدید مرزهای اشغالی، معنی ناگوار دیگری نیز برای مقامات تل‌آویو دارد و آن اینکه رشد و تقویت محور مقاومت در منطقه، جایگاه استراتژیک جمهوری اسلامی ایران در جهان را بالاتر خواهد برد.

به همین دلایل، هرچند شکست مفتضحانه در جنگ 33 روزه (2006) قدرت و توان موشک‌های دوربرد و مدیریت نظامی قوی نیروهای حزب‌الله را حتی در تجاوزات غافلگیرانه، به ارتش صهیونیستی ثابت کرد اما اگر تل‌آویو در آینده‌ای نه چندان دور تصمیم به تجاوزی جدید علیه لبنان بگیرد (چه با موافقت و چه با مخالفت کشورهای غربی)، در هر صورت تلاشی دستپاچه برای به تأخیر انداختن گسست خانه‌ای است که "از خانه عنکبوت سست‌تر است".

گزارش از: طاهري


آخرين اخبار جهان را اينجا بخوانيد.   

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.