سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

نگاهي به فيلم سينمايي‌ میزبان؛

سرتاسر عاشقي رنج است و درد دل و محنت

یک دختر آدمیزاد، که جسم اش از درون به تصرف یک موجود بیگانه فناناپذیر در آمده، باید از میان دو پس جوان یکی را انتخاب کند.

باشگاه خبرنگاران- کارگردان و فیلمنامه نویس: اندرو نیکول، بازیگران: سائوریس رونان(ملانیاستایدر)، ویلیام هرت (جب)، دایان کروگر (سیکر)، مکس آیرنز (ژارد)، بوید هالبروک (کایل)، جیک ابل (یان) 125 دقیقه، درجه نمایشی:13-PG
یک دختر آدمیزاد، که جسم اش از درون به تصرف یک موجود بیگانه فناناپذیر در آمده، باید از میان دو پس جوان یکی را انتخاب کند. "میزبان" با چنین رگه های داستانی ای بلافاصله ما را به یاد مجموعه فیلم های گرگ و میش می اندازد. این تداعی همچنان بی دلیل نیست. 
استفانی مه یر که گرگ و میش براساس رمان هایش ساخته شدند نویسنده رمانی است که فیلم "میزبان" از روی آن ساخته شده است. رمان "میزبان" در سال 2008 یکی از پرفروش ترین کتاب ها در آمریکای شمالی است. مه یر گرچه در بین عامه کتابخوانان محبوبیت دارد اما از سوی کتابخوانان جدی به «بنجل نویسی» و «عوام گرایی» متهم شده است. 
با فیلم هایی شبیه "میزبان" تماشاگر در می ماند که خطاها و ایرادات مهلک فیلم ناشی از رمان است یا فیلمنامه ای اقتباسی. اما اگر به سابقه حرفه ای اندرو نیکول، فیلمنامه نویس اقتباسی "میزبان"، نگاه کنیم با اسامی فیلم های ارزنده ای مثل "گاتاکا"،"نمایش ترومن" و "خدای جنگ" مواجه می شویم.
بنابراین، گناه ضعیف از کار در آمدن "میزبان" را باید در درجه نخست به گردن کتابی انداخت که فیلم از روی آن ساخته شده است. هر چند که اندرو نیکول هم کاملا از اتهامات وارده مبرا نیست زیرا آنهایی که کتاب "میزبان" را خوانده اند معتقدند که نیکول بخش هایی از کتاب را اقتباس کرده که جزو ضعیف ترین بخش های کتاب به شمار می رود.
"میزبان" یک وجه علمی-تخیلی دارد که سازندگان فیلم توجه بسیار کمی به آن کرده اند و در واقع این وجه فیلم را قربانی وجه رومانتیک آن کرده اند. البته وقتی صحبت از «وجه رومانتیک" می کنیم منظورمان آن وجهی از روابط عاطفی است که هدف اش جلب توجه نوجوانان و مخصوصا دختران نوجوان است. ما در فیلم "میزبان" عملا با یک مربع عاطفی عجیب و غریب روبرو هستیم؛ مربعی که اگر چهار رأسش به درستی و به اندازه کافی پرداخت می شد، می توانست از ظرفیت های لازم برای به پیش بردن فیلم برخوردار شود. روابط عاطفی به تصویر کشیده شده در "میزبان" در حکم ستوان فقرات این فیلم هستند اما متأسفانه ظرفیت های موجود در این روابط نامکشوف مانده و به فعلیت نرسیده است. درجه 13-PG هم مزید برعلت بوده تا روابط عاطفی در همین حد نارس و جنینی باقی بماند. شاید بهتر بود که سازندگان فیلم به وجه علمی-تخیلی داستان فیلمشان بیشتر توجه می کردند و برای مثال برای ما روشن می کردند که متجاوزان بیگانه در چگونه جامعه ای زندگی می کنند و روابط بین آنها چگونه است؟ و به چه ترتیبی زاد و ولد می کنند؟ و غیره. احتمالا فیلم اگر به این پرسش ها پاسخ می داد، به فیلمی جذاب تر و تماشایی تر مبدل می شد.
با آغاز فیلم به اطلاع تماشاگر رسانده می شود که کره زمین از سوی یک گونه عجیب و غریب پارازیتی مورد تهاجم قرار گرفته است. این پارازیت از طریق شکافی در گردن انسان وارد بدن او می شود و سپس شخصیت او، یا دقیقتر بگوییم شخصیت میزبان، را محو می کند. حالا انسان ها تبدیل به یک گونه در معرض انقراض تبدیل شده اند. تقریبا 99 درصد ساکنین کره زمین قربانی این تهاجم پارازیتی شده اند و آن یک درصد باقیمانده هم در قالب گروه های شورشی پراکنده تلاش دارند که خود را سالم نگه دارند و به طریقی با بیگانگان مهاجم مبارزه کنند. 
یکی از این شورشیان، ملانی استایدر(سائوریس رونا) نام دارد که به هنگام تلاش برای نجات برادرش جیمی (چندلر کانتربوری) و نامزدش  ژارد(مکس آیرنز)،‌ توسط یک "سیکر"(دایان کروگر) دستگیر می شود. سپس ملانی میزبان پارازیتی به اسم واندر می شود.
واندر از جانب سیکر دستور دارد که به درون خاطرات ملانی نفوذ کرده و از این طریق پی ببرد که شورشیان در کجا مخفی شده اند.
جب(ویلیام هرت)،‌عمومی ملانی، رهبری شورشیان را بر عهده دارد. واندر همه سعی خود را برای نفوذ به حافظه ملانی می کند اما ملانی هم دست به مقاومت می زند. سیکر به واندرر می گوید که اگر در کار خود موفق نشود او را از بدن ملانی خارج خواهد کرد و به جای دیگری خواهد فرستاد، عاقبت ملانی موفق به  فرار می شود. او نزد عمویش و دیگر شورشیان برمی گردد اما برخورد آنها با وی دوستانه نیست. آدم هایی مثل کایل(بوید هالبروک)، یان (جی کابل) و عمه مگی(فرانسیس فیشر) موافق کشتن ملانی هستند... .
ساختار فیلم نامناسب و ناشیانه است. هیچ رشته روایی درست و حسابی وجود ندارد. استفاده از "سیکر" به عنوان یک موجود شرور که طرف تیره خود را کشف می کند جالب نیست، ضمن اینکه دایان کروگر هم از وقت کافی برای تجسم بخشیدن به این کاراکتر برخوردار نیست. فیلم بیشتر وقت خود را معطوف روابط عاطفی ملانی و ژارد، و واندرر و یان کرده است اما هیچکدام از این دو زوج نتوانسته اند سمپاتی تماشاگران را به دست آورند. فیلم با مدت زمان طولانی اش و ریتم کند و آهسته اش فوق العاده ملال آور است. اگر موفقیت مجموعه های فیلم های گرگ و میش نبود، میزبان هم ساخته نمی شد، میزبان همانقدر احمقانه است که گرگ و میش ها، اما حداقل گرگ ها و میش بامزه بودند./ي2

منبع:ماهنامه دنياي تصوير.
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.