میله های
زندان هنوز شرمسار وجب به وجب دیوارها در کنج غربت او خود را حبس کرده اند و
روایت متفاوتی از تنهایی را سر می دهند از تمام روزنه های دیوار زندان
صدای نجوای شبانه ای می آید که آرامش بخش دل های اسیری بود که آن ها را از
بند اسارت رهائید.
ماه هیچ نسبتی با شب ندارد تمام فضای زندان روسیاه است بعد از او صدای درب زندان، صبوری اش را لالایی شب ها و لحظه های فراق کردند.
انگار
آن ها عشق را بهتر می فهمیدند عطر حضور و جان کلامش تمام حصارهای اسارت
اسیران را در هم شکست و از باب الحواعج بودنش دری به سوی معرفت و حقیقت
برای آنان که خواستار چشمه ای از معرفت ایزدی بودند گشود.
ستم و ظلم هم
به خوبی دریافته بود که نتوانسته با اسیر کردن او، به نقشه های شوم خود رنگ
تحقق بزند و امروز را همراه تقویم تاریخ به احترام او سکوت می کنیم و از
نیایش هایش برگ زرینی برای زندگی لباس از تقوا می دوزیم از دریای معرفت و
باب الحواعج بودنش شاخه ای برای دادخواهی و دستگیری از همه دعاگویان و
محتاجان برمی داریم./ز