سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

بازخواني بيانات مقام معظم رهبري در سالگرد ارتحال امام(ره)/

توصيه‌هاي انتخاباتي مقام معظم رهبري در جمع عزاداران حضرت امام(ره)

سخنرانی سالیانه‌ی رهبر انقلاب اسلامی در حرم امام رحمه‌الله ضمن تبیین گفتمان كلان نظام اسلامی، نقشه راه حركت جامعه و وظایف اقشار مختلف مردم و مسئولان را مشخص می‌سازد.

به گزارش حوزه سياسي باشگاه خبرنگاران؛‌  حضرت آیت‌الله خامنه‌ای طی سالیان متمادی پس از رحلت حضرت امام خمینی رحمه‌الله، ضمن حضور در جمع مردم عزادار در سالگرد آن رهبر فقید مهم‌ترین و بنیادین‌ترین مسائل كلان انقلاب اسلامی را طی بیاناتی مورد بحث و بررسی قرار می‌دهند.

سخنرانی سالیانه‌ی رهبر انقلاب اسلامی در حرم امام رحمه‌الله ضمن تبیین گفتمان كلان نظام اسلامی، نقشه راه حركت جامعه و وظایف اقشار مختلف مردم و مسئولان را مشخص می‌سازد.

از اوّلِ انقلاب تاكنون به آراى مردم و دخالتشان در سرنوشت كشور، توجّه شده است

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

 الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه بجميع محامده كلّها، على جميع نعمه كلّها. الحمدللَّه الّذى خلق السّموات و الارض، و جعل الظّلمات و النّور، ثّم الّذين كفروا برّبهم يعدلون. احمده و استعينه، و استغفره و اتوكّل عليه، و اُصلّى و اسلّم على حبيبه و نجيبه و صفيّه و خيرته فى خلقه، و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. اوّل رسله و خاتم انبيائه، البشير النّظير و السّراج المنير، سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم المصطفى محّمد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين المكرّمين، سيّما بقيّةاللَّه فى الارضين. قال اللَّه الحكيم فى كتابه: «يريدون ليطفؤُا نوراللَّه بافواههم واللَّه متّم نوره و لو كره الكافرون. هو الّذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق، ليظهره على الدّين كلّه، و لوكره المشركون.(1)»

 اوصيكم عباداللَّه بتقوى‌اللَّه، فاتباع امره و نهيه.

 همه برادران و خواهران عزيز را به حفظ تقواى الهى دعوت و توصيه مى‌كنم. بخصوص در اين نماز جمعه كه به ياد و در كنار مرقد كسى نماز را اقامه مى‌كنيم كه شايد بشود گفت بزرگترين خصوصيات او، تقوا و پرهيزكارى بود. امروز به مناسبت اين‌كه مراسم چهارمين سالگرد ارتحال امام بزرگوار را در اين جمع عظيمِ مردم سراسر كشور، بخصوص مردم عزيز تهران و همچنين مسافرانى كه از شهرهاى مختلف كشور، بعضى پاى پياده و بعضى سواره آمده‌اند، و نيز جمع علاقه‌مندى از ميهمانان خارجى برگزار مى‌كنيم، خطبه اوّل را به مطلبى درباره امام بزرگوارمان اختصاص مى‌دهم. اگر چه، سخن درباره امام عزيز و بزرگوار، بسيار گفته شده و بسيارها هم ناگفته مانده است.

 مطلبى كه امروز در خطبه اوّل عرض مى‌كنم، اين است كه دو جريان در زمان حيات امام، در سطح جهان، در ارتباط با انقلاب و با شخص امام وجود داشت. بعد از رحلت امام بزرگوار تا امروز هم، هر دو جريان باقى است و على‌الظّاهر تا مدّتهايى كه خداى متعال عمل آن را مى‌داند، باقى خواهد بود. اين دو جريان، يكى عبارت است از جريان خصومت و دشمنى خباثت آميزى كه استكبار جهانى با انقلاب ما داشت و آن را با انواع و اقسام روشها نشان مى‌داد و اِعمال مى‌كرد و اين دشمنيها امروز هم ادامه دارد و گويا باز هم تا آن زمانى كه خداى متعال اراده كرده است ادامه خواهد داشت. جريان دوم عبارت است از جريان گسترش نهضت گرايش به اسلام و پيوستن نسلهاى جوان در بسيارى از كشورهاى اسلامى به نهضت امام رضوان‌اللَّه‌تعالى‌عليه كه اين جريان هم در زمان امام، با وسعت و گسترش و سرعت بسيار وجود داشت و امروز هم كه چهارسال از در گذشت امام مى‌گذرد، باز همين جريان ادامه دارد. وقتى شما به سطح عالم نگاه كنيد، مى‌بينيد هر روز كه مى‌گذرد، در كشورهاى اسلامى، جمعى به نهضت بيدارىِ اسلامى، كه امام بزرگوار ما برانگيزاننده آن بود، مى‌پيوندند و آن را توسعه مى‌دهند.

 در باب خصومت دشمنان استكبارى ما و شيوه‌هاى دشمنى آنها با جمهورى اسلامى و انقلاب، سخن زياد گفته‌ايم و مطالب براى مردم خود ما و شايد بسيارى از ملتهاى علاقه‌مند به انقلاب و جمهورى اسلامى، روشن است. فقط همين اندازه لازم است تأكيد كنيم كه در رأس اين خصومت و دشمنى با اسلام، بيدارى اسلامى و نيز جمهورى اسلامى، رژيم امريكاو كسانى كه به آن رژيم - چه در كشورهاى پيشرفته دنيا و چه در ميان كشورهاى عقب‌افتاده عالم - وابسته‌اند، قرار دارند. علّت اين خصومت هم روشن است: چون انقلاب اسلامى، جمهورى مستقلّى را بر پايه اسلام بنيان گذاشت، به نفوذ امريكا در اين كشور پايان داد و شايد در بسيارى از مناطق جهان، چنان نفوذى را به خطر انداخت.

 البته امريكا و قدرتهاى استكبارى، در گذشته، به صراحت اين دشمنى را - مگر در مواردى نادر - ابراز نمى‌كردند؛ اما امروز صريحاً دشمنى خودشان را با جمهورى جوان ما، با انقلاب اسلامى و با نهضت بيدارى اسلام، بيان مى‌كنند و به آن مباهات و تصريح مى‌نمايند. آنچه براى ما مهمّ است نكته‌اى است كه امروز مى‌خواهم درباره آن مقدارى صحبت كنم.

 ما درباره علّت اين دشمنى، نبايد دچار اشتباه شويم. خود آنها علّت دشمنىِ ريشه‌دارشان را با اسلام انقلابى و با نظام جمهورى اسلامى، مسائلى ذكر مى‌كنند كه به نظر ما، خلاف واقع است. واقعيت غير از آن است كه آنها مى‌گويند. آنها چنين وانمود مى‌كنند كه گويا نظام اسلامى، طرفدار تروريسم و مخالف با دمكراسى است، يا رعايت حقوق بشر را نمى‌كند، يا از نهضتهاى اسلامى در كشورهاى ديگر پشتيبانى مالى يا پشتيبانى تسليحاتى به عمل مى‌آورد. ما عرض مى‌كنيم: آنچه كه آنها در بيان علّت دشمنى و كارشكنيها و روشهاى خباثت‌آميز خود با نظام اسلامى ذكر مى‌كنند، خلاف واقع است. آنها خودشان هم مى‌دانند كه واقعيت غير از آن چيزى است كه بيان مى‌كنند. چگونه كسى مى‌تواند نظام جمهورى اسلامى را به مخالفت با دمكراسى و حاكميت مردم متّهم كند؛ در حالى كه لااقل در ميان كشورهاى اين منطقه، هيچ كشورى مانند ايران در نظام جمهورى اسلامى وجود ندارد كه به آراى مردم و حضور مردم و دخالت مردم و انتخابات آزاد، اين قدر توجّه نشان داده باشد. ناظران خارجى، در هيچ يك از كشورهاى منطقه، چنين چيزى را نديده‌اند. ملت ما هم قبل از دوران جمهورى اسلامى، هرگز چنين فضاهايى را تجربه نكرده بود. در چند روز آينده، ان‌شاءاللَّه ملت ما در انتخابات رياست جمهورى شركت خواهد كرد، كه ان‌شاءاللَّه در پايان عرايضم، نكته و توصيه‌اى را در اين خصوص به شما عرض خواهم كرد.

 از اوّلِ انقلاب تاكنون به آراى مردم و دخالتشان در سرنوشت كشور، توجّه شده است و اين چيزى است كه از نظر كسانى كه جمهورى اسلامى را متّهم به ناديده گرفتن دمكراسى مى‌كنند، پوشيده نيست.

 جمهورى اسلامى را به حمايت از تروريسم متّهم مى‌كنند. اين هم خلاف واقع است. خودشان هم مى‌دانند كه خلاف واقع است. واقعيت اين است كه نظامى كه امروز در دنيا حامى تروريسم است، رژيم ايالات متّحده امريكاست. حمايت از رژيم تروريست صهيونيستى در كشور غصب شده فلسطين، بزرگترين حمايت از تروريسم است. روشهاى خود امريكاييها، يعنى دخالتشان در كشورها، ربودن افراد و اشخاص مخالف، كشتن افراد، دخالت سازمان جاسوسى سيا در كشورهاى مختلف و ايجاد كودتاهاى نظامى و از بين بردن حكومتها و دولتهاى ضعيفى كه امريكا با آنها مخالف بوده است، همه از قلمهاى درشت تروريسم است. با اين وضع، خيلى روشن است كه اگر امريكا، جمهورى اسلامى را متهم به تروريسم كند، خودش هم مى‌داند كه اين ادّعايى كذب و سخنى خلاف واقع است. يا در موضوع نقض حقوق بشر، خودِ آن دولتها و از جمله رژيم امريكا، كه جمهورى اسلامى ايران و هر نظام اسلامى را در هر جا كه بخواهد به وجود بيايد - يا به وجود آمده باشد - به نقض حقوق بشر متّهم مى‌كنند، مى‌دانند كه قلمهاى درشت نقض حقوق بشر، در نزدِ خودِ آنهاست.

 در نظام اسلامى، حقوق انسان از همه جا بيشتر رعايت مى‌شود و نظام جمهورى اسلامى، به فضل پروردگار اين را نشان داده است. امروز هم در مقابل چشم همه كسانى كه مى‌توانند قضايا را بى‌طرفانه و منصفانه نگاه كنند، اين معنا روشن و واضح است. بنابراين، آنچه كه دشمنان جهانى اسلام و نهضت اسلامى و بيدارى اسلامى، به عنوان علل و دلايل دشمنى خودشان مى‌شمارند، سخن بى‌جا و بيهوده‌اى است. خودِ آنها هم اين را مى‌دانند. جالب اين‌جاست كه بسيارى از همين رجال و شخصيتهاى سياسى كه در كشورهاى غربى - چه امريكا و چه بعضى از كشورهاى اروپايى - جمهورى اسلامى و مسلمانان را با تهمتهاى ناروا، متّهم به نقض حقوق بشر مى‌كنند، چند صباحى كه مى‌گذرد و دوران مسؤوليت و رياستشان به سر مى‌آيد، ناگهان معلوم مى‌شود كه مثلاً با مافيا مرتبط بوده‌اند يا در فلان معاملات قاچاق سلاح و يا در فروش مواد سلاحهاى شيميايى دخالت داشته‌اند! مثلاً در فروش مواد شيميايى به عراق و كشتار مردم حلبچه، خودشان دخالت داشتند و آن را تصويب يا تسهيل كردند. چه كسانى؟ همين كسانى كه دهان باز مى‌كنند و به‌خلاف حقيقت و واقعيت سخن مى‌گويند و مسلمين و اسلام و ملتهاى حق‌طلب و جمهورى اسلامى را متّهم مى‌كنند! گذشت زمان - نه زمانهاى بسيار طولانى؛ بلكه زمانهاى كوتاه - ثابت خواهد كرد كه خود آنها به آن چيزى كه تهمت آن را به مردمان و دامنهاى پاك مى‌زدند، آلوده بوده‌اند.

 در باب علل دشمنى استكبار جهانى با ما، حقيقت چيز ديگرى است كه مى‌توانيم آن را به‌طور روشن بيان كنيم. ما مى‌دانيم چرا امريكا با جمهورى اسلامى در ايران دشمن است. مى‌دانيم چرا با نهضت بيدارى اسلامى - در هر كشور از كشورهاى اسلامى كه اتّفاق بيفتد - دشمن است. مى‌دانيم چرا كشورهاى استكبارى، اگر ببينند در كشورى، اسلام پيروز مى‌شود - ولو با شيوه‌هاى دمكراسى - براى مقابله با آن، هرچه بتوانند انجام مى‌دهند.

 چرا هرجا كه نشانى از نداىِ امامِ راحلِ عظيم الشّأنِ ما در آن‌جاست و دلها مجذوب آن نداست و قدمها در راه اهداف آن حركت مى‌كنند، استكبار موضعگيرى مى‌كند؟ علل اين دشمنيها، مواردى است كه عرض مى‌كنم: در درجه اوّل مسأله تفكيك نشدن دين از سياست و از صحنه زندگى است. جمهورى اسلامى عملاً اثبات كرد و نشان داد كه دين در صحنه زندگى انسانها دخالت دارد و دين مقدّس اسلام نيامده است تا انسانها در كنج معبدها، فقط به عبادت مشغول شوند. بلكه صحنه زندگى مردم، صحنه سياست و عرصه مسائل عظيم اجتماعى و سياسى و اقتصادى، در قلمرو احكام مقدّس اسلامى است. اين، مسأله اوّل است. اين، مهمترين خصوصيتى است كه استكبار با آن مخالفت مى‌كند. هركس كه طرفدار دين مقدّس اسلام باشد، اگر دين را از سياست جدا كند، استكبار جهانى با او كارى ندارد. آن‌جايى كه دين وارد ميدان سياست مى‌شود و به زندگى مردم و امور اساسى حيات جهان و امور دنيوى مردم كار دارد، استكبار جهانى ظاهر مى‌شود. چون مى‌داند كه در چنان وضعى، دين، جلوِ زورگوييها و سوء استفاده‌هاى آنها را مى‌گيرد و مانع چپاولهايشان آنها از منابع طبيعى و انسانى جهان اسلام مى‌شود.

 اين از اساسى‌ترين مسائل است. در گذشته، اين معنا را تصريح نمى‌كردند؛ امّا امروز، به صراحت مى‌گويند كه «دين را بايد از سياست جدا كنيد!» ما عرض مى‌كنيم كه دين اسلام - بلكه همه اديان الهى - سياست و علم و زندگى و مسائل اجتماعى را در متن خود دارند. نمى‌شود كسى به بخشى از دين معتقد و عامل باشد و به بخشى ديگر نباشد. دين، اداره‌كننده زندگى انسان در همه صحنه‌ها، از جمله صحنه سياست است. آنها مى‌گويند: «بگذاريد در رأس سياست كشورهاى اسلامى، كسانى باشند كه بشود با آنها معامله كرد. بشود آنها را وادار به صرف نظر كردن از مصالح ملتها كرد. بشود نفوذ سياسى خود را، به وسيله آنها، در كشورها گسترش داد.» كسى كه با انگيزه دينى و براى رضاى خدا در كرسى و عرصه سياست حضور پيدا مى‌كند، پيداست كه زير بار قدرتها نمى‌رود. اين، اساسى‌ترين مسأله است.

 مسأله دوم، تأثيرناپذيرى از خواست قدرتهاى بزرگ است. از ديدگاه امريكا و مستكبرين، يكى از جرمهاى بزرگ جمهورى اسلامى ايران اين است كه در مسائل جهانى، تحت تأثير نظر امريكا و امثال امريكا قرار نمى‌گيرد. امروز شما نگاه كنيد! يك مثال واضحش، مسأله فلسطين است. روى كشورهاى عرب و بسيارى از كشورهاى اسلامى فشار آوردند كه مسأله فلسطين را نديده بگيرند و متأسفانه بسيارى از دولتها هم تحت تأثير اين فشار قرار گرفتند و آن را قبول كردند. اما جمهورى اسلامى، حرف صريح خود را در يك جمله رسا و روشن بيان كرده است كه همه منصفين عالم، آن را قبول مى‌كنند. آن جمله اين است كه «فلسطين متعلّق به مردم فلسطين است.»

 يكى ديگر از علل دشمنيهاى استكبار با ما، همين موضوع است كه گفته‌ايم: دولت غاصب صهيونيست، بايد بساط خود را جمع كند. يهوديها مى‌توانند در فلسطين بمانند، اما حكومت در فلسطين، متعلّق به ملت فلسطين و فلسطينيهاست و آنها، مثل همه كشورهاى ديگر، هركس را خواستند آن‌جا نگه مى‌دارند. امّا دولت صهيونيست، دولت غاصبى است. اين، موضع ما در قبال مسأله فلسطين است. امام راحل، بارها اين موضع را اعلام كرده‌اند و نظر قطعى جمهورى اسلامى ايران است. اين را ما بارها گفته‌ايم و باز هم خواهيم گفت. اعلام اين موضع، از موضوعهايى است كه دشمنان استكبارى را از ما عصبانى مى‌كند.

مسأله ديگر، حمايت معنوى و سياسى ما از همه كسانى است كه در راه اسلام و حاكميت اسلامى تلاش مى‌كنند. هركس، در هر جاى دنيا براى عزّت اسلام قيام كند، ما از او حمايت معنوى و سياسى مى‌كنيم. دشمن مى‌خواهد بگويد «شما پشتيبانى مادّى مى‌كنيد.» اين، دروغ است. دشمن مى‌خواهد بگويد «شما با نهضتهايى كه در كشورهاى اسلامى است، ارتباط داريد.» ما ارتباط سازمانى را، ارتباط رسمى را، ارتباط به آن معنايى را كه دشمن در نظر دارد، جدّاً تكذيب مى‌كنيم. البته امروز همه كسانى كه در دنياى اسلام، به نام اسلام صدا بلند مى‌كنند، تحت تأثير امام بزرگوار ما هستند. در اين‌كه ترديدى نيست. من در خطبه عيد فطرِ امسال گفتم: دشمن به ما مى‌گويد چرا انقلابتان را صادر مى‌كنيد؟ ما در جواب دشمن مى‌گوييم انقلابمان را صادر نمى‌كنيم. انقلاب ما صادر شد و گذشت و تمام شد! شما در مقابل يك عمل انجام شده قرار داريد. صدور انقلاب به معناى صدور يك كالا نيست كه به‌طور دائم، آن هم به وسيله اشخاص بخواهد ادامه داشته باشد. صدور يك فكر و يك انديشه، به معناى آن است كه آن انديشه، صحيح است و دل انسانها را در اكناف عالم، به خود جذب مى‌كند. اين كار انجام گرفت و روزبه‌روز آثارش را در دنيا - حتّى بعد از رحلت امام بزرگوار ما - نشان مى‌دهد. ولى ما حمايت معنوى و سياسى مى‌كنيم. ما جوانانى را كه در مصر، يا در الجزاير، يا در ساير كشورهاى اسلامى، به‌نام اسلام سخن مى‌گويند، يا مسلمانانى را كه در تاجيكستان از تفكّر اسلامى و قرآنى حمايت مى‌كنند، يا مسلمانانى را كه در هند، هويّت اسلامى خودشان را مى‌خواهند حفظ كنند، يا مسلمانان مظلومى را كه در عراق زير فشار رژيم بعثى قرار دارند، يا هر گروه مسلمانى را كه در هر نقطه عالم تفكّر اسلامى را احيا مى‌كند، قبول داريم و حمايت مى‌كنيم. قلباً براى آنها دعا مى‌كنيم و از بُعد سياسى، در سطح جهان از آنها حمايت مى‌نماييم. اين هم يكى از مسائل است.

يكى ديگر از مسائلى كه دشمن را خشمگين مى‌كند، دفاع از ملتهاى مسلمان است. برادران و خواهران عزيز! بيش از يك سال است كه ملت و دولت ايران، از مردم مظلوم بوسنى دفاع مى‌كنند و سخن حق را در آن مورد به زبان مى‌آورند. آنچه را كه بايد انجام گيرد، ما اعلام كرديم. باز هم اعلام مى‌كنيم كه غرب و بعضى از كشورهاى اروپايى و به‌ويژه امريكا، در قضيه بوسنى به اندازه گروههاى افراطى و متعصّب و نژادپرست صرب، گناهكارند. گناه همه اينها به يك اندازه است. ماههاست اعلام كرده‌ايم كه راه حلِ‌ّ مسأله بوسنى اين است كه راه را باز كنيد، بگذاريد مسلمانان بوسنى بتوانند به امكانات دفاعى دسترسى داشته باشند و از خودشان دفاع كنند. اين، حرفى است كه همه منصفين عالم آن را مى‌فهمند و مى‌پذيرند. ما نخواستيم مثل بعضى از دولتهاى ديگر، خودمان را در قالب الفاظ فريبنده و بى‌محتوا و پوچ - مثل قطعنامه‌هاى بى‌حاصلِ شوراى امنيت سازمان ملل - محصور و زندانى كنيم. ما راه را به‌طور دقيق و مشخّص گفتيم: حمايت از ملتها. حمايت از ملت بوسنى. حمايت از ملت فلسطين. اين راهى است كه پيمودنش وظيفه ماست و درست همين موضوع است كه دشمنان استكبارى ما را خشمگين مى‌كند.

از ديگر مسائلى كه دشمن استكبارى را نسبت به جمهورى اسلامى خشمگين مى‌كند، اين است كه ما با تحميل فرهنگ غرب بر ملتهاى مسلمان، مخالفيم. فرهنگ غرب، فرهنگى است كه در عين برخوردارى از نقاط مثبت، نقاط منفى هم دارد. ما معتقد به تبادل فرهنگها هستيم. ما مى‌گوييم ملتى مثل ملت ايران، يا ديگر ملل مسلمان، بايد در ميان فرهنگهاى عالم نگاه كنند و آنچه را كه برايشان مفيد و به درد بخور است، جذب و از آن استفاده كنند. از اين فرهنگها، آنچه را هم كه برايشان لازم و مفيد نيست بايد طرد كنند. اما دولتهاى غربى، سردمداران نظامهاى استكبارى و بخصوص نظام امريكا، اصرار دارند با انواع و اقسام طرق، فساد و بى‌بندوبارى را كه جزو خصوصيات فرهنگ غربى است، به ملتهاى مسلمان و كشورهاى اسلامى تزريق و تحميل كنند. ما با اين روشها، كه مختصِّ امروز هم نيست و در تاريخ معاصر، مسبوق به سابقه است، مخالفيم. ما مى‌گوييم چرا شما آن روشى را كه خودتان درباره زنان انتخاب كرديد و صددرصد به زيان آنان و منافع جوامع و مصالح انسانيّت و بر خلاف عقل سليم و منطق درست است، مى‌خواهيد به ملتهاى ديگر تحميل كنيد؟! شما براى اين منظور، از وسايل تبليغاتى و طرق گوناگون استفاده مى‌كنيد. ما با اين مخالفيم. و اين از جمله مواردى است كه سردمداران استكبارى را خشمگين مى‌كند.

 برادران و خواهران مسلمانِ سراسر جهان! اينهاست آن مسائلى كه استكبار را عليه جمهورى اسلامى و نظام اسلامى تحريك مى‌كند. لذا شما مى‌بينيد وقتى در كشور الجزاير، نزديك بود كه گروههاى مسلمان، حكومت را از طريق انتخابات به دست گيرند، عدّه‌اى فرياد برآوردند كه «دمكراسى از بين خواهد رفت!» دمكراسى را كوبيدند، براى اين‌كه مى‌گفتند: «دمكراسى از بين خواهد رفت!» اينها تهمت زدن به نظامها و نهضتهاى اسلامى است.

 مطلبى را كه در پايان مى‌خواهم جمعبندى و نتيجه گيرى كنم و به شما برادران و خواهران عزيز يادآور شوم، اين است: در طول نزديك به پانزده سال كه از پيروزى انقلاب ما مى‌گذرد، اين خصومت و دشمنى، به همين عللى كه گفتيم، از سوى ابرقدرتها عليه ما بوده است و الان هم هست. من نمى‌گويم كه دشمنيهاى امريكا، بر اوضاع كشور و ملت عزيز ما اثرى نگذاشته است. چرا؛ اينها به مصالح ملت ما ضرر زدند. اينها با تحميل جنگ، ما را هشت سال عقب انداختند. ما را كه بايد در جاده سازندگى حركت مى‌كرديم، مجبور به دفاع از كشور كردند و بسيارى از منابع اساسى ما را نيز در داخل كشور و در حين جنگ از بين بردند. بنابراين، ضرر از سوى دشمن حتمى است و در اين، ترديدى نيست. منتها يك واقعيت بسيار روشن هم وجود دارد و آن اين است كه ملت ايران، با ايستادگىِ و مقاومت خود، توانسته است توطئه‌هاى دشمنان را كه مى‌خواستند او را به تسليم وادارند و دوباره بر سرنوشت اين كشور مسلّط شوند و داراييهاى اين ملت را مثل پنجاه سال،صدسال گذشته غارت كنند، خنثى‌ و آنان را نااميد كند. ملت ما با ايستادگى خود در مقابل توطئه‌ها، توانسته است دشمن را على رغم اين همه خصومت و خباثت، در پانزده سال گذشته ناكام كند. من عرض مى‌كنم: شما ملت، باز هم قادريد امريكا و متّحدانش را در صحنه رويارويى با جمهورى اسلامى، به شكست مطلق بكشانيد. البته در يك مبارزه، هر دو طرف ضربه‌ها و ضررهايى مى‌بينند. اما موضوع اين است كه هر طرفى كه تسليم شود و شكست را بپذيرد، همه چيزش دستخوشِ دشمنيهاى طرف مقابل خواهد شد. اينها مى‌خواهند همچنان كه در دوران سلطنت پهلوى بر اين مملكت مسلّط بودند، باز مسلّط شوند. شما امروز مى‌توانيد در پرونده‌هايى كه خود عُمّال رژيم گذشته بتدريج رو مى‌كنند، ببينيد كه امريكا بر همه امور اين كشور مسلّط بوده است. مى‌خواهند همان نفوذ را مجدّداً زنده كنند.

 من عرض مى‌كنم: ملت ايران، با قدرت تمام، در مقابل اين توطئه خباثت‌آميز خواهد ايستاد و ما اجازه نخواهيم داد اصولى كه قوام جمهورى اسلامى از آن است - ولو دشمنى دشمنان هم به خاطر همان اصول است - متزلزل شود.

 من اين جمله را هم در پايان خطبه اوّل عرض كنم: برادران و خواهران عزيز؛ ملت بزرگ ايران! شما امتحانهاى بسيار خوبى را در اين دوران طولانى داديد: امتحان اتّحادتان، امتحان آگاهيتان، امتحان همراهى و همكارى‌تان با مسؤولين، امتحان حضورتان در صحنه‌هاى گوناگون. امروز موضوع انتخابات رياست جمهورى مطرح است. شركت در انتخابات يك وظيفه عمومى براى آحاد ملت ايران است. شما براى اين‌كه دريابيد چرا اين مشاركت وظيفه است، دو راه داريد: يكى اين‌كه بدانيد رأى شما به كسى كه توفيق پيدا خواهد كرد از طرف شما منتخب شود، در روحيه او، در عملكرد او، در تواناييهاى او، در حيثيّت جهانى او و در قدرت فعّاليت او در داخل، چقدر اثر مى‌گذارد! بدانيد كه حضور شما، بسيار تعيين كننده است. شما كسى را كه تشخيص مى‌دهيد براى تصدّى بالاترين مقام اجرايى كشور و در رأس قوه مجريه كشور مناسب است، انتخاب مى‌كنيد. اين، همان حضور مردمى است كه هنر بزرگ انقلاب اسلامى بوده است و در اين كشور، تا قبل از انقلاب اسلامى، در طول تاريخ و در طول قرنها، سابقه نداشته است. اين، يك راه. راه دوم اين است كه ببينيد دشمنان از دو، سه ماه قبل - بلكه بيشتر - تاكنون، - هر كدام كه بلند گويى و بوقى در دست دارند، شروع به تبليغات كرده‌اند تا شايد بتوانند كارى كنند كه انتخابات رياست جمهورى خلوت باشد. هر كدام در هر گوشه دنيا قد علم كرده‌اند. يك عدّه با پول امريكا راديو راه مى‌اندازند؛ يك عدّه با پول عراق؛ يك عدّه با پول ديگرى و ديگرى. همين گروهكهاى ضدّ انقلاب؛ همين دشمنان حقير كه راديوهايى از قبيل راديوهاى كشورهاى گوناگونْ منعكس كننده افكار آنهاست - علاوه بر وسايلى كه خودشان دارند - به ميدان آمده‌اند و شلتاق مى‌كنند تا شايد بتوانند ملت ايران را تحت تأثير قرار دهند و اگر برايشان ممكن شود، هرچه بتوانند از آراى رياست جمهورى و حضور شركت كنندگان در انتخابات بكاهند.

 چرا دشمنْ اين قدر هزينه و اصرار مى‌كند كه انتخابات رياست جمهورى را خلوت كند؟ آيا از اين تلاش مذبوحانه دشمن، نبايد فهميد كه حضور در سرِ صندوقهاى رأى و انتخابات، مشت محكمى به دهان آنهاست؟ آيا از اين ترفند محكوم به شكست، نبايد فهميد كه دشمن از حضور مردم در صحنه ناراضى است؟ اين خود، راه بسيار روشن و تعيين كننده‌اى است.

 من البته اطمينان دارم كه ملت عزيزمان، در اين انتخابات هم مثل انتخابات دوره‌هاى گذشته، شركت خواهد كرد. لكن گمان مى‌كنم اين انتخابات، خصوصيتى دارد. امروز امريكا، صهيونيستها، سرمايه‌داران، گروهكها، پس‌مانده‌ها و تفاله‌هاى رژيم گذشته، همه دست به دست هم داده‌اند، تا بگويند با گذشت چهارسال از رحلت امام بزرگوار، مردم نسبت به انقلاب و راه امام، سرد شده‌اند. مى‌خواهند اين را وانمود كنند. ملت ايران بايد با قاطعيت و قدرت تمام، با حضور در سرِ صندوقهاى رأى و انتخابات، ثابت كند كه اگر چه چهارسال از رحلت آن بزرگوار گذشته است، اما مردم به راه او، به توصيه او و به وصيتنامه او، كه به مردم فرموده است «بايد در انتخابات شركت كنيد»، همچنان وفادارند.

 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم.

انّا اعطيناك الكوثر. فصّل لرّبك وانحر. انّ شانئك هوالابتر.

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

 الحمدللَّه رّب العالمين. والصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين، سيّما علىّ اميرالمؤمنين و الصدّيقه الطّاهرة. سيّدة نساء العالمين، و الحسن و الحسين، سيّدى شباب اهل الجنّه، و على‌بن‌الحسين و محمّدبن‌على و جعفربن‌محمّد و موسى‌بن جعفر و على‌بن‌موسى و محمّدبن‌على و على‌بن‌محمّد والحسن‌بن‌على و الخلف القائم المهدى. حججك على عبادك، و امنائك فى بلادك. و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.

 اوصيكم عباداللَّه بتقوى اللَّه.

 من در خطبه دوم، با استفاده از روحانيتى كه در اين فضا موج مى‌زند، به برادران و خواهران عزيز مى‌خواهم چند جمله در قالب نصيحت عرض كنم:

 يك جمله درباره امام بزرگوارمان است. مى‌خواهم به شما برادران و خواهران، استنباط خودم را از عظمت و مكانت اين بزرگوار بگويم. اعتقاد من اين است كه عظمتى كه اين مرد الهى و معنوى، حتّى بعد از در گذشت خود، در دلها و چشمها پيدا كرد و مرقد او محل زيارت مشتاقان در تمام دوره سال شده و دلها متوجّه به او و مجذوب اوست، به‌خاطر اين است كه او يك انسان مخلص و پرهيزكار بود. آن بزرگوار، در همه كارها، براى خدا و در راه خدا و به‌نام‌خدا، حركت و عمل مى‌كرد. ما راه خدا را بايد براى خدا و به كمك الهى بپيماييم و طى كنيم. امروز ملت عزيز ما، احتياج به اين دارد كه هر فردى، در درون و در دل خود، راهى به سوى خدا و معنويّت باز كند. بايد روزبه‌روز بر معنويّت خودمان اضافه كنيم. جلوه‌هاى دنيا و فريبندگيهاى زندگى مادّى، نبايد ما را مجذوب خود كند.

 تلاش مادّى، يك وظيفه است. فعّاليت در مسير سازندگى، يك وظيفه است. اما مجذوب شدن و دلبسته شدن و ترجيح دادنِ لذّتهاى دنيا و لذّتهاى مادّى بر راه خدا، يك امر ضدّ ارزش و خلاف وظيفه است. بخصوص به جوانان عزيز عرض مى‌كنم كه پيروزى اين انقلاب، به خاطر صفا و اخلاص گروههايى از شما مردم بود. بقاى اين انقلاب هم به‌خاطر صفا و صداقت و ايمان شما ملت بود. پيروزى در جنگ تحميلى و ناكام كردن دشمن، به‌خاطر توكّل به خدا و تقوا و پرهيزكارى بود. امروز هم در ميدانهاى دشوار، آنچه ما را قطعاً موفّق مى‌كند، توكّل و توجّه به خدا، حفظ تقوا و بى‌اعتنايى به زخارف و جذابيّتهاى زندگى مادّى است. اين نكته به معناى آن نيست كه به فكر نيازهاى مادّى خود نباشيم. هركس حق دارد - بلكه وظيفه دارد - به دنبال نيازهاى مادّى خود باشد؛ معاش خود را تأمين و حتّى لذايذ مشروع خود را هم تأمين كند. اما همه اينها غير از اين است كه كسى دل به دنيا بسپارد، راه خدا را فراموش كند و همه فعّاليت و فكر و حركت و سكون او را توجّه به امور مادّى تشكيل دهد.

 از خداى متعال مى‌خواهيم كه دلهاى ما را با خودش آشنا كند.

 پروردگارا! تو رابه محمّد و آل محمّد سوگند مى‌دهيم، ما را با قرآن زنده بدار و با قرآن بميران. پرچم اسلام را در عالم، سر بلند كن. دشمنان اسلام را مخذول و منفور كن.

پروردگارا! ما و ذريّه ما و همه كسان ما را جزو متمسّكين به قرآن و اهل بيت عليهم‌السلام قرار بده.

پروردگارا! دست توسّل ما را از قرآن و اهل بيت عليهم‌السلام، در دنيا و آخرت كوتاه مكن.

پروردگارا! دلهاى ملل مسلمان را بايكديگر آشنا و مهربان كن. دستهاى تفرقه افكن را قطع كن.

پروردگارا! راه صلاح و نجات را به همه ما نشان بده. ما را از هدايت خود محروم مفرما و ما را بر پيمودن اين راه كمك كن.

 پروردگارا! ما را مشمول توجّهات و ادعيّه زاكيّه وجود مقدّس ولىّ‌عصر ارواحنا فداه، قرار بده. ما را، در ظهور و غيبتش، از سربازان حضرتش قرار بده. پروردگارا! روح مقدّس امام را از ما شاد بگردان.

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم.

والعصر، انّ الانسان لفى خسر. الّا الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات، و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.

 والسّلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته.


1) صف:  8 و 9


جمهوري اسلامي، اين افتخار را دارد که تصميم گيري در آن، در مسائل مهمّي از اين قبيل، به عهده مردم است

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. الهداةالمهديّين المعصومين. سيّما بقيةالله في الارضين.

هشتمين سالگرد رحلت امام بزرگوار، فرصت تازه اي براي ملتِ قدردان و وفادار ايران است که يکبارِ ديگر، ميزان علاقه و عشق و وفاداري خود را به آن رهبر راحلِ عظيم الشّأن ابراز کند و بحمدالله همان گونه که ملاحظه مي شود، با گذشت هشت سال از آن واقعه غم انگيز - که تا اعماق جان، اين ملت را مصيبت زده و داغدار کرد - اين حادثه بزرگ را به دست فراموشي نسپرده است و ياد و نام و خاطره امام، در ميان مردم و در دلهاي آنان، روز به روز شادابي و طراوت ديگري پيدا مي کند. غير از ملت ايران، ساير ملتهاي مسلمان، بلکه آزادگان عالم هم، ياد اين بزرگوار را فراموش نکرده اند و فراموش نخواهند کرد.

امسال به مناسبت حضور عظيم مردم در عرصه انتخابات - که نمايش بزرگ ديگري از فرمانبرداري ملت بزرگ و عظيم الشّأن ايران نسبت به وصاياي امام بزرگوار بود - مي توانيم به روح مقدّس آن بزرگوار شادباش بگوييم.

من در اين مناسبت، يک بار ديگر هشتمين سالگرد اين حادثه غم انگيز را به شما ملت بزرگ و باوفا تسليت عرض مي کنم و همچنين ياد فرزند ارجمند آن بزرگوار،مرحوم حاج سيداحمد آقا را که در مضجع پدر بزرگوار خود و در کنار آن عزيز ابدي خفته است، گرامي مي داريم و از خداوند متعال براي روح آن بزرگوار و فرزندشان و همه شهداي انقلاب اسلامي، خواستار لطف و فضل و رحمت هستيم.

 در اين فرصت، دو مطلب را عرض مي کنم. يک مطلب درباره انقلاب بزرگي است که به اراده و همّت امام و با دست معجزنشان آن بزرگوار و تبعيّتِ عظيم ملت از او در ايران به وجود آمد. مطلب ديگر، مطلب کوتاهي درباره خصوصيتي از خصوصيات امام است که مي خواهم آن را بر مطلب اوّل مترتّب کنم. اصل صحبت من هم، همان مطلب دوم است.

امام بزرگوار، نهضت عظيمي را در ايران سازماندهي کرد که ابعاد آن از ايران فراتر بود. بهره مندان از اين انقلاب، فقط ملت ايران نبودند؛ بلکه جهان اسلام و - با يک ديد - فراتر از جهان اسلام را هم شامل مي شد. در ايران، تأثير و نتيجه کوتاه مدّتِ بسيار مهمّي که بر اين نهضت مترتّب شد، دگرگوني نظام سياسي در اين کشور بود. امام بزرگوار به کمک اين ملت بزرگ، يک نظام سياسي فاسد و وابسته و منحرفي را برانداخت و به جاي آن، نظام سالم و مستقلّ و کارآمدي را در کشور ايران برسرِ کار آورد. توجّه به تفاوتها و تقابلهاي اساسي اين دو نظام، نکته مهمّي است که در اين صحبت کوتاه و مقدّمه مطلب دوم، به طور مختصر به آن اشاره مي کنم.

آن نظام سياسي اي که امام بزرگوار ما با نهضت خود و به کمک اين ملت از بين برد - يعني نظام فاسد و وابسته پادشاهي - نظامي بود که سردمداران و مسؤولان و رؤساي آن، به سرنوشت ملت ايران و جوانان اين کشور اهميتي نمي دادند و کشور و ملت را به سمت وابستگي هر چه بيشتر سوق مي دادند. سعادت مردم به عنوان يک هدف، براي آنها مطلقاً مطرح نبود. اداره کشور، با الگوهاي غلط و نامتناسبي انجام مي شد، که از کشورهاي بيگانه به طور ناقص گرفته شده بود و تازه همان هم اجرا نمي شد؛ يعني يک نظام استبدادي و ديکتاتوري محض، تحت نامهاي گوناگون و با روشهايي که هيچکدام از آن روشها، برخاسته از اراده و خواست ملت و متوجّه به مصالح آنها نبود.

در نظام وابسته منسوخ و برافتاده قبل از انقلاب، مردم دچار فساد و بي بند و باري بودند، يا به تعبير درست تر، به سمت فساد و بي بند و باري و خودباختگي و بي ايماني سوق داده مي شدند. يعني حرکت ملت را اين طور تنظيم کرده بودند که روز به روز در کشور، بي ايماني همه گيرتر شود و مردم از ايمان معنوي درست محروم بمانند و به فساد و بي بند و باري کشانده شوند و خودباختگي در مقابل بيگانگان در آنها تقويت گردد و استقلال اقتصادي و فرهنگي در کشور، مفهومي نداشته باشد. جهت کلّي حرکت در آن نظام منسوخ و فاسد، اين بود.

در اين مرحله، هنر بزرگ امام بزرگوار در اين بود که به جاي آن نظام فاسد، يک نظام سياسي در اين کشور برقرار کرد که به جاي بي اعتنايي به مردم، عشق به مردم بر آن حاکم است. به جاي بي توجّهي به سرنوشت ملت، بخصوص سرنوشت جوانان، عشق به سرنوشت ملت و عشق به سرنوشت جوانان و اهميت فوق العاده به آنها در آن مطرح است. به جاي خودباختگي در مقابل بيگانگان، خودباوري در ميان مردم روز به روز توسعه پيدا مي کند. به جاي وابستگي سياسي و اقتصادي و فرهنگي به بيگانگان، استقلال سياسي و اقتصادي و فرهنگي هدف قرار گرفته است.
 ملت ايران، در بينش نظام سياسي اي که امام بزرگوار در اين کشور برقرار کرد، نيازي ندارد که روشهاي زندگي خود را از ديگران تقليد کند و ياد بگيرد؛ زيرا داراي فرهنگ غني و عميقي است. اسلام را دارد، آموزشهاي قرآني را دارد، دستورات الهي را دارد، سنتهاي اصيل ملّي و بومي خود را دارد و مي تواند يک زندگي شيرين، زيبا، باشکوه، مرفّه و همراه با عزّت را براي خود ترتيب دهد. تفاوت شکل نظام اسلامي اي که امام بزرگوار در اين کشور مستقر کرد، با نظام فاسدي که قبل از نهضت امام بزرگوار و قبل از وقوع معجزه عظيم زمان ما در اين کشور مستقر بود، اين قدر عميق و آشکار است. وقتي نگاه کنيد و دقّت نماييد، مي بينيد که همه نقاط منفي اي که در نظام منحطِّ پهلوي بر ملت ايران تحميل شده بود و جزو خصلتهاي ذاتي آن نظام سياسي بود، در نظام سياسي اي که امام بزرگوار در اين کشور به وجود آورد، به نقاطي که صد و هشتاد درجه با آن فاصله دارد، تبديل شده است.

در نظام اسلامي، مردم به خودشان ايمان و اعتقاد دارند؛ نظام سياسي براي خود احترام قائل است؛ زير بار تحميل قدرتمداران جهاني و سلطه استکباري نمي رود؛ استقلال کشور، متّکي به منافع و مصالح خودِ اين مردم است، نه متّکي به خواست و مصالح بيگانگان؛ مسؤولان کشور، منتخبان خودِ ملتند، نه تحميل شده به وسيله اجانب، يا به وجود آمده در کودتاهاي نظامي و با پول دشمنان. در آن نظام، مردم در تعيين سرنوشت سياسي خودشان، هيچ نقشي نداشتند؛ اما در نظام اسلامي، مردم در تعيين سرنوشت سياسي خودشان، همه نقش و تأثير را دارا هستند.
آنچه را که امام بزرگوار، با دست قدرتمند و معجزنشان خود به وجود آورد - که آن هم از ايمان و توکل و شخصيّت مستحکم او سرچشمه مي گرفت - بر اساس اسلام بود. يعني هدفهاي نظام اسلامي، هدفهاي اسلامي است؛ هدفهايي است که در قرآن و اسلام تعريف شده است. روشها و برنامه هاي نظام اسلامي هم، همان مقرّرات و برنامه ها و احکامي است که در منابع اسلامي تبيين و معيّن شده است؛ يعني نظام اسلامي، نظامي است که صددرصد برخاسته از اسلام است.

 ادّعا نمي کنيم که واقعيت جامعه، صددرصد منطبق با اسلام است - اين، چيزي است که در بلند مدّت بايد تأمين شود - اما ادّعا مي کنيم که برنامه ها متّخذ از اسلام است؛ روشها برخاسته از مقرّرات اسلامي است و هدفها، هدفهايي است که به وسيله اسلام، براي بشر و جوامع بشري و آحاد انسان تعريف شده است. لذا آن نکته اي که عرض شد، آشکار مي شود؛ يعني چون متّکي به اسلام است، ابعاد آن از ابعاد ايران وسيعتر است.

در اين قريب نوزده سالي که از پيروزي انقلاب مي گذرد، يکي از نکاتي که تبليغات دشمنان همواره نسبت به نظام اسلامي مطرح کرده اند، عبارت از صدور انقلاب است. بارها هم مسؤولان جمهوري اسلامي گفته اند که ما نمي خواهيم انقلابمان را به کشورها و در ميان ملتها صادر کنيم؛ اما آنها باز هم تکرار مي کنند! مقصود آنها از صدور انقلاب، همين است که وقتي نظام اسلامي بر مبناي احکام اسلام و هدفهاي قرآني تنظيم شده باشد - که شده است - در هر جاي آفاق عالم که مسلماني زندگي مي کند، اين نظام و اين انقلاب را از خود مي داند، به آن افتخار مي کند و از عزّتش، احساس عزّت دارد.

امروز جمهوري اسلامي، در صحنه هاي سياسي و بين المللي و در عرصه سازندگي کشور و در نمايشهاي سياسي عظيمي که اين ملت به وجود مي آورد - مثل همين مسأله انتخابات، يا بقيه عرصه هايي که مردم در آن حضور پيدا مي کنند - سربلند است. هرگاه يکي از اينها به وجود مي آيد، يکي از نمونه هاي عزّت و استقلال هم ظاهر مي شود. هر جاي عالم، مسلماني زندگي مي کند، وقتي اين خبر را مي شنود، احساس عزّت مي کند. چرا؟ چون نظام جمهوري اسلامي را متعلّق به خودش مي داند و اين به خاطر آن است که امام بزرگوار - طرّاح و معمار اين انقلاب - اين نظام را بر اساس هدفهاي اسلامي به وجود آورد و به آن، جنبه فرامرزي و جهاني و بين المللي داد.

نمي توانند اين نظام را در چارچوب مرزهاي ايران محبوس کنند. مسلمانان دنيا، اين نظام را از خود مي دانند و اين همان چيزي است که استکبار را به شدّت خشمگين مي کند. اسم اين را صدور انقلاب مي گذارند؛ يعني همان تعبيري که انقلابيّون مارکسيست، در دهه هاي ميانه قرن بيستم، به آن افتخار مي کردند؛ در حالي که ما به آن معنا و به آن صورت، معتقد به صدور انقلاب نيستيم. وقتي که اين انقلاب، اسلامي است، پس همه مسلمانان عالم، به آن علاقه مند و معتقدند و آن را از خود مي دانند.

ملاحظه کرديد که امام بزرگوار در طرّاحي اين انقلاب و در تنظيم نظام سياسي بر اساس اين انقلاب - يعني تشکيل حکومت و نظام جمهوري اسلامي - به فضل پروردگار و به هدايت الهي، روشي را برگزيد که روش پيامبران و بندگان متّصل به منبع غيب است. اين، به خاطر آن است که امام، قرآن را دوست مي داشت، خود شاگرد مکتب قرآن بود، با قرآن مأنوس بود، از قرآن استمداد مي کرد و قرآن براي او برنامه زندگي به حساب مي آمد. اين، يکي از نتايج و آثار بزرگ و شکوهمند آن حقيقت است.

 مطلب دومي که درباره امام است و من آن مطلب را امروز مي خواستم عرض کنم و به اختصار در ميان مي گذارم، اين است که چنين حرکت عظيمي، معمولاً و عادتاً با يکي از دو آفتِ «تحجّر» يا «انفعال» مواجه مي شود. چنين کار بزرگي، آفاتي دارد و آفت بزرگ چنين حرکت عظيمي با اين ابعاد وسيع - همان طور که گفتم - يکي از دو آفت «تحجّر» يا «انفعال» است.

تحجّر اين است که، کسي که مي خواهد کار بزرگي را با اين عظمت انجام دهد، نتواند نيازهاي زمان و لوازم هر لحظه لحظه زندگي يک ملت را از قرآن بشناسد و بخواهد در يک وضعيت ايستا و بدون انعطاف، حکم نمايد و کار کند و پيش برود. اين، امکان پذير نيست. معناي تحجّر آن است که، کسي که مي خواهد از مباني اسلام و فقه اسلام، براي بناي جامعه استفاده کند، به ظواهر احکام اکتفا نمايد و نتواند کشش طبيعي احکام و معارف اسلامي را، در آن جايي که قابل کشش است، درک کند و براي نياز يک ملت و يک نظام و يک کشور - که نياز لحظه به لحظه است - نتواند علاج و دستور روز را نسخه کند و ارائه دهد. اين، بلاي بزرگي است.

اگر در رأس نظامهاي سياسي اي که براساس اسلام، يا تشکيل شده است، يا در آينده تشکيل خواهد شد، چنين روحيه اي وجود داشته باشد، يقيناً اسلام بدنام خواهد شد و منبع لايزال معارف و احکام اسلامي نخواهند توانست جامعه را پيش ببرند. امام، خود را از اين آفت مبّرا کرد. به خاطر طول سالهايي که فقهاي شيعه و خودِ گروه شيعه، در دنياي اسلام به قدرت و حکومت دسترسي نداشتند و فقه شيعه، يک فقهِ غيرحکومتي و فقهِ فردي بود، امام بزرگوار، فقه شيعه را به سمت فقه حکومتي کشاند.

همچنان که اهل فن اطّلاع دارند، در ميان کتب فقهي شيعه، بسياري از مباحثي که مربوط به اداره کشورند - مثل مسأله حکومت، مسأله حسبه و چيزهايي که با کارهاي جمعي و داشتنِ قدرت سياسي ارتباط پيدا مي کند - چند قرن است که جايشان خالي است. بعضي از آنها، از اوايل هم در کتب فقهي شيعه، مورد تعرّض قرار نگرفته است؛ مثل همين مسأله حکومت. بعضي مسائل مثل مسأله جهاد - که يک مسأله اساسي در فقه اسلام است - چند قرن است که از کتب فقهي استدلالي شيعه، بتدريج کنار گذاشته شده و در اغلب کتب فقهي استدلالي، مورد توجه قرار نگرفته است.

علّت هم معلوم است. فقهاي شيعه، در اين مورد تقصير يا قصوري نکرده اند. براي آنها، اين مسائل مطرح نبوده است. شيعه، حکومت نداشته است. فقه شيعه، نمي خواسته است جامعه سياسي را اداره کند. حکومتي در اختيار او نبوده است که جهاد بخواهد آن حکومت را اداره کند و احکامش را از کتاب و سنّت استنباط نمايد. لذا فقه شيعه و کتب فقهي شيعه، بيشتر فقه فردي بود؛ فقهي که براي اداره امور ديني يک فرد، يا حدّاکثر دايره هاي محدودي از زندگي اجتماعي، مثل مسائل مربوط به خانواده و امثال آن کاربُرد داشت.

شايد بشود به جرأت گفت که فقه شيعه، عميقترين فقه هاي اسلامي است. يعني کتب فقهي فقهاي اماميّه، از لحاظ عمق، از همه کتب فقهي اي که ما ديده ايم، به طور معدّل عميقتر و دقيقتر است؛ امّا اين مباحث و اين گرايش در زمينه هاي مختلف، در آن وجود نداشته است.

امام بزرگوار، فقه شيعه را از دوراني که خود در تبعيد بود، به سمتِ فقه اجتماعي و فقه حکومتي و فقهي که مي خواهد نظام زندگي ملتها را اداره کند و بايد پاسخگوي مسائل کوچک و بزرگ ملتها باشد، کشاند. اين، يعني نطقه مقابل آن آفتي که گفتيم تحجّر است. حتّي در اواخر سالهاي عمرِ بابرکت امام بزرگوار، مسائلي که به ظاهر جزئي مي نمود - اما با توجّه به اين که يک خط و يک سَمتگيري را به فقهاي شيعه نشان مي داد، بسيار مهم بود - پيش آمد و ايشان باز هم نشان داد که آن کسي که مي خواهد نظام را اداره کند؛ آن فقهي که مي خواهد يک ملت يا مجموعه عظيمي از انسانها و ملتها را اداره کند، بايستي بتواند شرايط زمان را بشناسد و پاسخ هر نيازي را در هنگام آن نياز، به آن بدهد و نمي تواند در زمينه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و همه مسائلِ زندگي مردم، نقطه اي را بي پاسخ بگذارد.

آفت دومي که در چنين مواردي، مسؤولان و رهبران و گردانندگان اجتماعات را تهديد مي کند، اين است که آنها را دچار انفعال و خودباختگي کنند و و در موضع تأثيرپذيري ناخواسته از اراده ديگران قرار دهند. امام بزرگوار، در مقابل اين آفت دوم هم مثل کوه ايستاد. آن چيزي که بايد مورد توجّه قرار گيرد و من اصرار دارم که مردم عزيز ما - بخصوص جوانان - و همچنين مسؤولان بخشهاي مختلف نظام مقدّس جمهوري اسلامي به آن توجّه کنند، اين است که دشمنان نظامِ جمهوري اسلامي، وقتي نمي توانند در ميدان مبارزه روياروي، کار مؤثّري با اين نظام انجام دهند؛ يعني نمي توانند به آن ضربه نظامي بزنند؛ نمي توانند انفجار داخلي درست کنند؛ نمي توانند ضربه هاي امنيتي بزنند؛ نمي توانند با محاصره اقتصادي، آن را به زانو درآورند - وقتي از همه اينها مأيوس مي شوند - يک راه برايشان باقي مي ماند و آن، اين است که نظام اسلامي و انقلابي را به مواضعي برخلاف اصولِ خود سوق دهند، يا به عبارت ساده تر و روشنتر، آن را وادار کنند که از گفته هاي خود در زمينه مسائل انقلاب برگردد؛ حرف و مواضع خود را تخطئه کند و خودش را دچار تناقض نمايد! اين را از چه راهي انجام مي دهند؟ از راه فشارهاي تبليغاتي، فشارهاي سياسي، فشارهاي فرهنگي. جو را آن چنان از فشار انباشته مي کنند که انسانهاي ضعيف النّفس، در مقابل اين فشار نمي توانند مقاومت کنند.

اگر بخواهيم يکي، دو مثال در زمينه مسائل سياسي عرض کنيم، بايد بگوييم که تا ده، پانزده سال قبل، مسأله فلسطين در دنياي اسلام، مسأله اي بود که همه به نامِ آن شعار مي دادند؛ بعضي صادقانه تر، بعضي همراه با ظاهرسازي؛ ولي به هر حال، همه حکومتهاي اسلامي، شعار مسأله فلسطين را اقلاً به زبان مي گفتند و تکرار مي کردند. فشار استکبار و دشمنان شروع شد. يعني همان کساني که از اوّل، باني غصبِ کشور فلسطين از يک ملت - يعني ملت فلسطين - و سپردن آن به دستِ يک مجموعه مهاجر و دروغين و يک ملت ساختگي بودند، شروع به فشارآوردن بر روي دولتها و شخصيّتها کردند.

ملت کنوني صهيونيستِ اشغالگر، يک ملت ساختگي است. هيچ عنصري از عناصر اصلي يک ملت در اشغالگران نيست، از جاهاي مختلف عالم، با ديدگاههاي مختلف، با مناشئ اجتماعي مختلف و با عقايد گوناگون آمده اند؛ صرفاً از جهت اين که به نژاد بني اسرائيل اتّصال و ارتباط دارند! قرنها از هم جدا بوده اند، ولي آنها را به عنوان يک ملت تلقّي کرده اند. يک ملت تصنّعي و دروغين؛ براي اين که بتوانند در اين نقطه حسّاس از جهان - يعني قلب خاورميانه و قلب جهان اسلام - پايگاهي براي استکبار باشند. روز اوّل، انگليسيها آنها را به وجود آوردند؛ امروز هم رژيم امريکا حداکثر استفاده را از آن مي برد و اهداف استکباري خود را تأمين مي کند.

همانهايي که اين زمينه را به وجود آورده اند، شروع به ايجاد فشارهاي تبليغاتي و سياسي بر روي دولتها و شخصيّتها و نظامهاي سياسي کرده اند و باب گفتگوهاي پشت پرده و رشوه دادنها و رشوه گرفتنها را باز گشوده اند و کاري کرده اند که اين شعار عمومي مسلمانان را بتدريج از زبان دولتها بگيرند؛ والّا از ملتها که نمي توانند بگيرند. همان کساني که پانزده يا بيست سال قبل، دولت صهيونيست را به عنوان دولت غاصب، مورد قطع رابطه و محاصره اقتصادي قرار داده بودند، امروز براي ايجاد ارتباط اقتصادي با او، مسابقه مي گذارند! اين، همان انفعال است. فشار گوناگون دستگاههاي متمرکز استکبار، چه از لحاظ تبليغات و چه از لحاظ مسائل اقتصادي و غيره، به قدري بر اينها به طور متوالي وارد مي آيد، که احساس مي کنند ناچارند عقب نشيني کنند، و عقب نشيني مي کنند. اين، خودباختگي و انفعال در زمينه مسائل سياسي است.

همين قضيه، به شکل بسيار خطرناکتر، در زمينه مسائل اعتقادي و مواضع اصولي مطرح مي شود. در اواسط اين قرن، بسياري از کساني که با اتّکا به موج چپ، در آفريقا و آسيا، انقلابها و نظامهايي به وجود آوردند، بعد از گذشت پنج سال، ده سال، پانزده سال، زير فشار دشمنان مسلّط و دارندگان زر و زور و بوقهاي تبليغاتي، همه مواضع اصولي خودشان را از دست دادند و بتدريج به آنها نزديک شدند! فقط اسمهايشان با هم فرق داشت؛ اما باطنشان يکي بود.

خطر بزرگي که انقلابها و اصالت ملتها را تهديد مي کند، اين خطر است. خطر بزرگي که صاحبان فکر و انديشه را در کشورها تهديد مي کند، اين خطر است. امام، در مقابل اين خطر، مثل کوه استوار ايستاد؛ «کالجبل لا تحرکه العواصف.»  از ساعت اوّل، از نام نظام جمهوري اسلامي بگيريد، تا بقيه قضايا. آن روزها معمول بود که کلمه «دمکراتيک» را در کنار نام جمهوري بياورند؛ يعني يک کلمه غربي، داراي محتواي دوگانه. هم غربيها ادّعا مي کردند که ما دمکراتيک هستيم، هم کشورهاي سوسياليستي و شرقي آن روز مي گفتند ما دمکراتيکيم! در دنيا مُد بود که اسم کشورها و نظامهاي سياسي را دولت دمکراتيک فلان جا بگذارند. اصرار داشتند که اين کلمه را بر کلمه جمهوري اسلامي اضافه کنند. البته صرفِ اضافه کردن يک کلمه نبود؛ دنباله اين اضافه کردن، خيلي از حرفها و مسائل وجود داشت که امام با آن ديدِ تيزبين خود ديد.

امام از اوّل اعلام کرد: «جمهوري اسلامي؛ نه يک کلمه کم، نه يک کلمه زياد». جمهوري اسلامي، همان است که انسان از قرآن مي گيرد. در هر مرحله اي، بخصوص در سالهاي اوّل که هنوز قاطعيت امام بزرگوار براي تصميم گيرندگان جهاني در داخل دولتهاي استکباري، درست معلوم نشده بود، از اين فشارها زياد مي آوردند؛ ولي البته بعدها مأيوس شدند. اين، آن نکته اي است که همه بايد توجّه داشته باشند.

امروز هم همين معنا وجود دارد. دستگاههاي وابسته تبليغاتي استکبار، در راديوهايشان، يک کشور را به خاطر اعتقادات اصيلش، به باد تمسخر و استهزا مي گيرند؛ براي اين که ملتي را وادار به عقب نشيني کنند. اين راديوهاي بيگانه، با پولهاي گزافي که اداره مي شوند، براي همين است که ملتها را در مقابل موج مصنوعي جهاني - که آنها با تبليغات خودشان وانمود مي کنند - به احساس غربت وادار کنند. در همه قضايا هم دخالت مي کنند و نظرات اصيل ملتها را مورد تهاجم قرار مي دهند. ما از ملتهاي ديگر هم کم و بيش خبر داريم؛ اما بيشتر، از ملت و از مسائل اصولي خودمان اطّلاع داريم.

در همه زمينه ها - در قضيه زن، در قضيه حقوق بشر، در قضيه دمکراسي - اظهار نظر و دخالت مي کنند و ملت را به خاطر عقايد اصولي اش زير سؤال مي برند. در حالي که در همه اين قضايايي که امروز بوقهاي تبليغاتي استکبار، ملت ايران را متّهم مي کنند، مردم ما مي توانند با گردن برافراشته بايستند و در يک عرصه جهاني - اگر در عرصه بين المللي، چنين فرصتي به اين ملت بزرگ داده شود - اثبات کنند که در اين زمينه ها، خودِ غربيها از ملت ايران عقبترند.

يک مسأله، همين مسأله دمکراسي و مسأله حضور و دخالت مردم و مسأله آراءِ آنهاست. امروز شما ببينيد، ملت ايران در انتخاباتي که مربوط به گزينش رئيس جمهور است - يعني گزينش رئيس و مدير امور اجرايي کشور - و براي او مهم است، با درصد بالايي شرکت کرد و رأي داد؛ که من هر چه نگاه کردم، در اين سالهاي اخير، در هيچيک از کشورهاي غربي، در انتخاباتي که آنها خودشان بدان افتخار مي کنند، چنين حضوري از مردم مشاهده نشده است. ملت ايران، به دهان ياوه گوياني زد که نظام جمهوري اسلامي را به اين متّهم مي کردند که با مردم کاري ندارد و آراءِ مردم در آن داراي نقش نيست. ملت، به آنها تو دهني زد و نشان داد که نخير؛ اگر شما راهپيماييها را نمي بينيد؛ اگر حاضر نيستيد که حضور مردم را در صحنه هاي گوناگون پرهيجان اين انقلاب و اين کشور ببينيد؛ بياييد، اين يک نمونه و يک حضور آشکار و غيرقابل انکار را ببينيد.

جمهوري اسلامي، اين افتخار را دارد که تصميم گيري در آن، در مسائل مهمّي از اين قبيل، به عهده مردم است. مردم، اين امکان و اين ميدان را دارند و نظام جمهوري اسلامي از آنها مي خواهد که در اين ميدان وارد شوند و حضور پيدا کنند و اين حرکت را انجام دهند. البته تبليغات دشمن که با اين چيزها تمام نمي شود. تبليغات خصمانه دشمن، تبليغات استکباري، تبليغاتي که ناشي از غرض ورزي و عناد است، به خاطر واقعيت داشتن حرفها که نيست. چيزي را براي يک ملت و يک کشور و يک نظام بهانه مي کنند و به دروغ روي آن تبليغات مي نمايند.

مسأله زن هم همين طور است. در طول اين نوزده سال - از اوّل انقلاب تا کنون - نسبت به ديدگاه نظام جمهوري اسلامي و ديدگاه اسلامي درباره زن، به طور مستمر ياوه گويي کرده اند. اسلام، در مورد بينشي که نسبت به زنان و نقش بانوان در جامعه دارد - نقش فردي، نقش خانوادگي، نقش سياسي، نقش اجتماعي - مي تواند ادّعا کند که همه ملتهاي مدّعي بايد از او پيروي کنند. اگر قرار باشد که در اين زمينه، کشورهاي غربي پشت ميز محاکمه اي قرار گيرند و پاسخ دهند، بدون شک آبرويشان خواهد رفت.

در همين کشورهاي غربي، تا چند سال قبل از اين - نه خيلي زياد - زناني که در مراکز آموزش عالي تحصيل مي کردند، حق نداشتند مدرک کتبي تحصيلات عالي خودشان را بگيرند! در همين اواخر، در بعضي از کشورهاي غربي - از جمله در انگلستان - يکي از مجلاتّ يکي از کشورهاي غربي - که نمي خواهم از آن کشور و از آن مجلّه اسم بياورم - پيرزني را معرفي کرده بود که در سال 1917 - يعني تقريباً هفتاد سال قبل - در حدّ دکترا تحصيلات عاليه کرده است؛ ليکن به او مدرک تحصيل نداده اند! بعد سؤال مي کند، چرا مدرک تحصيل نداده اند؟ مي گويد که چون تا سال 1947 در انگلستان، به زناني که تحصيل مي کردند، مدرک تحصيلي نمي دادند و مي گفتند که زن نبايد مدرک تحصيلي بگيرد! اينها امروز آمده اند و در مقابل جمهوري اسلامي، مدّعي حقوق زن شده اند! در همان سالهايي که چنين حقارتهايي در فرهنگ غربي مشاهد مي شد، در ايران اسلامي، «بانوي اصفهاني» اجازه اجتهاد از مجتهدان درجه اوّلِ آن روز اسلام داشت و در اصفهان، حوزه تدريس فلسفه و فقهش را داير بود! اسلام، اين است.

تا اوايل اين سده - يعني تا دهه هاي دوم و سوم همين قرن ميلادي - در کشورهاي غربي، زنان مالکيت به معناي حقيقي نداشتند! يعني زني که شوهر مي کرد، بدون اجازه شوهرش نمي توانست در ثروت خود تصرّف کند. اين را با احکام اسلامي مقايسه کنيد که زنان را مستقل مي داند. مگر شوهر حق دارد که به زن بگويد تو در مال خودت اين کار را بکن، اين کار را نکن، اين تصرّف را بکن؟ در اسلام، چنين حقّي به شوهر داده نشده است. درباره مسأله زن، اينها آمده اند طلبکار نظام جمهوري اسلامي شده اند! چرا؟ چون در نظام اسلامي، بر اساس معارف اسلام، بي بندوباري راه ندارد و فساد و فحشا اجازه داده نمي شود.

اينها مي خواهند، همچنان که در نظام منحوس پهلوي، زن و مرد و پير و جوان را به سمت بي بندوباري سوق مي دادند، امروز هم همين کار را در نظام جمهوري اسلامي بکنند و همان بساط را به راه بيندازند. همان بلايي که امروز بر سر خود کشورهاي غربي آمده است، که امروز دلسوزان در کشورهاي غربي - و از همه بيشتر در امريکا - نگران فساد و بي بندوباري نسل جوان خودشان هستند، که ديگر از قابليت کنترل هم خارج شده اند و نمي توانند علاج کنند!

مي خواهند اين فساد را هم در کشورهاي اسلامي و در نظام اسلامي ما - که بر پايه قرآن است - به راه بيندازند. آن وقت با فشارهاي تبليغاتي، با تحقير، با تمسخر، با دروغ و با نسبتهاي خلاف واقع، مي گويند که زنان را شکنجه مي کنند! با گفتن اين دروغها، مي خواهند نظام اسلامي را دچار انفعال کنند و ملت و مسؤولان ايران، در مقابل اين حرفها مجبور به عقب نشيني شوند. حاشا و کلّا، چنين چيزي اتفاق نمي افتد.

ملت ايران، عزّت و سربلندي خود را از استقامت و خودباوري و نفي خودباختگي به دست آورده است. همه دنيا بايد بدانند که اين ملت، به سمت کمال و رفاه و علم و معرفت و گسترش فرهنگ و به سمت همه نيکيها و زيباييها پيش خواهد رفت؛ اما حتّي يک روز و يک ساعت هم تسليم فشارهاي دشمنان نخواهد شد.

 راه ميان تحجّر و خودباختگي، راهي بود که امام انتخاب کرد. اين، درس بزرگ امام بود و توانست اين انقلاب را نجات دهد. امروز هم به فضل پروردگار، همان راه و همان خط در اين کشور مجرا و معتبر است و مسؤولان و فرزانگان و بزرگان و علما و سياستمداران و جوانان کشور و آحاد ملت، بر روي همين خط حرکت مي کنند. رحمت خدا بر آن روح پاک و فکر بلندي که راه را درست تشخيص داد، درست حرکت کرد و به نتايج درست آن دست پيدا کرد.

پروردگارا! تو را به اوليايت سوگند مي دهيم، روح مطهّر امام بزرگوار را روزبه روز و ساعت به ساعت، از تفضّلات خود بيشتر بهره مند فرما. پروردگارا! خطّ روشن آن بزرگوار را هر روز برجسته تر و نمايانتر گردان. پروردگارا! ملت ايران را در همه ميدانهاي بزرگ، موفق و پيروز گردان. پروردگارا! اين وحدت و اتّفاق و يگانگي و وحدت کلمه اي را که ميان اين ملت است، روزبه روز مستحکمتر کن. پروردگارا! مسؤولان کشور را - کساني که براي اين مردم، تعهّد خدمتگزاري کرده اند - در ادامه راهشان و در انجام کارهاي بزرگ و برداشتن بارهاي سنگين، کمک فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، قلب مقدّس ولي عصر ارواحنافداه را از ما راضي و خشنود فرما و ما را در حضور و غيبتش، از سربازان حضرتش قرار ده.

والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته 1376





ان شاءالله دولتي که براساس اين انتخاب تشکيل مي شود، خود را خادم اسلام و مردم و در صفِ اوّل مقابله با دشمنان بداند


بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمّدلله ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديّين المعصومين، سيّما بقيّةالله في الأرضين.

قال الله الحکيم في کتابه: بسم الله الرّحمن الرّحيم. و جعلناهم ائمّة يهدون بأمرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصّلوة و  ايتاء الزّکوة و کانوا لنا عابدين

خداوند متعال در توصيف پيامبران و راهنمايان بشر و کساني که پرچم هدايت و ارشاد نسلهاي انساني را بر دوش داشتند، از جمله اين خصوصيات را بيان مي کند: اينها - طبق خصوصيات ذکر شده در قرآن - امام و پيشواي هدايتند و از سوي خداوند، کار نيک و عمل به خيرات به آنها وحي مي شود؛ اقامه ي صلات و ايتاء زکات مي کنند و افتخار بزرگشان اين است که بنده خدا هستند و با عمل خود، راه بندگي را به بشريّت تعليم مي دهند.

امروز در دوازدهمين سالگرد غروب خورشيد درخشان امامت و ولايت در دوران معاصر - يعني رهبر عظيم الشّأن و بزرگوار ما، امام خميني - وقتي در سيره و عملکرد اين مرد بزرگ و جانشين پيامبران دقّت مي کنيم، خصوصيات امامِ هدايت را در زندگي و سيره و تعاليم او به وضوح مي يابيم. آنچه که امروز براي همه ما بسيار اهميت دارد، اين است که با راه و رسم و تعاليم امام - که در واقع تشکيل دهنده حقيقي شخصيت اوست - آشنا شويم؛ اگرچه ملت ما بحمدالله اين سرمايه معنوي را براي خود حفظ کرده است.

امروز من در اين مجمع عظيم، يک بُعد از شخصيت امام را به عرض شما برادران و خواهران و همه ملت ايران مي رسانم. چون سيره امام بزرگوار فقط بيان شخصيت يک انسان نيست؛ بلکه راهنماي عمل همه ملت ايران و مسلمانان جهان است؛ راهنماي عمل همه کساني است که مي خواهند در سايه اسلام، براي خود زندگي شايسته انساني فراهم کنند. البته ملت ايران بيش از ديگران مخاطب اين سخنان است؛ زيرا بار امانتي که بر دوش ماست - يعني حفظ دستاورد عظيم اين انقلاب - يک ويژگي براي ملت ايران است. با حفاظت از اين ذخيره عظيم، بايد شکر اين نعمت را بگزاريم. اين  بُعد از شخصيت امام عبارت است از اين که امام در ساخت و مهندسي نظام جمهوري اسلامي، همه عناصر و اجزايي را که مي توانست اين نظام را استوار و ماندگار کند، مورد ملاحظه قرار داد و با مهارتِ تمام اين عناصر اصلي را در درون اين بناي شامخ و مستحکم کار گذاشت. اين عناصر اصلي عبارت است از اسلام، مردم، قانونگرايي و دشمن ستيزي. امام بزرگوار در بناي نظام شامخي که به جاي رژيم پوسيده سلطنتي در ايران بر سر کار آورد، اين عناصر و اجزا را با دقّتِ تمام کار گذاشت؛ در عملِ خود به آنها پايبند و متعهّد ماند و در پيام و بيان و تعاليمِ خود بر آنها پافشاري کرد. امروز هم مثل بيست ودو سال گذشته، همه کساني که وجود نظام اسلامي را با منافع نامشروع خودشان ناسازگار مي بينند و با آن دشمني مي کنند، بيش از همه با همين چهار عنصر مقابله مي کنند. عمده تلاش آنها اين است که يا عنصر اسلاميّت را از نظام بگيرند؛ يا تکيه بر مردم را - با همان معناي وسيع و بديعي که امام به آن توجّه داشت - از نظام سلب کنند؛ يا در بناي قانوني نظام خدشه کنند؛ يا هشياري و بيداري دائمي در مقابل دشمن را از نظام بگيرند و بيداري را به خواب آلودگي و غفلت تبديل کنند. لذا براي ما اين چهار عنصر اهميت پيدا مي کند. من امروز درباره هر کدام از اينها، نکات کوتاهي را به عرض شما مي رسانم:

نکته اوّل - که اصلي ترين عنصر تشکيل دهنده نظام است - عبارت است از اسلام گرايي و تکيه بر مباني مستحکم اسلامي و قرآني. خيليها از اين حقيقتِ بسيار مؤثّر غفلت کردند؛ اما راز پيروزي انقلاب در اين نکته بود؛ چون ملت ايران از اعماق قلب به اسلام معتقد و مؤمن و وابسته بود و هست. اغلب ملتهاي مسلمان همين گونه اند و اگر موانع از سر راهشان برداشته شود، ايمان عميق آنان به اسلام آشکار خواهد شد. لذا وقتي مردم پرچم اسلام را در دست امام مشاهده کردند و باور کردند که امام براي احياي عظمت اسلامي و ايجاد نظام اسلامي وارد ميدان مبارزه شده است، گِرد او را گرفتند. بعد هم که انقلاب پيروز شد، با همين انگيزه، از روي طوع و رغبت در ميدانهاي خطر حاضر شدند؛ چون ايمان آنها به اسلام، عميق بود.

بعضي از کساني که خودشان را در شمار زبدگان و نخبگان و احزاب سياسي و صاحب نظران مسائل سياست به حساب مي آوردند، اين را نمي پسنديدند. جداي از کساني که به اسلام عقيده نداشتند، بعضي کسان به اسلام عقيده داشتند، اما نظام اسلامي را قبول نمي کردند. لذا از اوّلِ انقلاب، در عرض و به موازات خطِّ امام، جرياني پيدا شد که به يک نظام لائيک و الگوبرداري شده از نظامهاي غربي دعوت مي کرد؛ منتها با رنگ و لعاب اسلامي؛ اسمِ اسلامي، اما باطنِ غيراسلامي؛ ساختِ اسلامي، اما جهتگيري غيراسلامي. البته آنها بي ميل نبودند که در کنار چنين نظامي، آخوند وجيه الملّه اي هم براي مقبول جلوه دادن نظام در چشم مردم وجود داشته باشد - چون مردم به اسلام دلبسته بودند - بدشان نمي آمد روحاني مورد قبولي در کنار نظام قرار گيرد تا نظام را در چشم مردم، اسلامي جلوه دهد؛ دولتمردان نظام هم به همان شکلي که خودشان مي پسندند و تشخيص مي دهند، نظام را به همان صورت غيراسلامي - و در حقيقت، شکل بازسازي شده رژيم سلطنتي، منتها طبق قبول سياستمداران و قدرتمندان دنيا - اداره کنند. ظاهر و رنگ و لعاب دين هم اين فايده را براي آنها داشته باشد که نيروهاي مردم را در خدمتشان قرار دهد؛ هرجا به حضور مردم احتياج است - در هنگام جنگ و دفاع و دادن ماليّات و غيره - همين ظاهر اسلامي، مردم را به همکاري با آن نظام وادار کند؛ اما اگر حقوق شرعي مردم تأمين نشد، نشد؛ اگر با سلطه گران مبارزه نشد، نشد؛ اگر استقلال کشور و فرهنگ و اقتصاد مردم در قبضه دشمنان قرار گرفت، گرفت! لذا از اوّلي که امام دستور داد قانون اساسي به وسيله خبرگان منتخب مردم تدوين شود، هرجا که نام اسلام و نشاني از حضور واقعي اسلام بود، اينها مقابله کردند. آن جايي که اصل مربوط به «ولايت فقيه» مطرح شد، اينها بي تابانه مبارزه کردند. البته با ولايتش مخالف نبودند - ولايت يعني حکومت؛ آنها تشنه قدرت و حکومت کردن بودند - با فقيه اش مخالف بودند؛ چون به معناي حضور حقيقي دين در جامعه بود؛ اين را برنمي تافتند و تحمّل نمي کردند. هرجا که نشانه حضور واقعي اسلام بود، اينها معترض بودند.

امام در مقابل اين جريان - که بسيار هم مدعي بود - ايستاد؛ روي مباني اسلام تکيه کرد؛ روي ترکيب و ساخت اسلامي نظام، با جديت اصرار ورزيد؛ چون امام مانند هرکسي که با اسلام آشناست، معتقد بود - و امروز هم ما معتقديم - که سعادت و رفاه و آزادگي و عزّت يک ملت و نيز عدالت و تکيه به مردم - به معناي واقعي کلمه - در سايه احکام اسلام تأمين مي شود. آنهايي که شعار عدالت و مردم سالاري دادند، نشان دادند که نمي توانند حقوق و منافع مردم را عادلانه تأمين کنند؛ اما اسلام مي تواند اين کار را بکند. تکيه بر اسلام، به معناي ايمان عميق امام بزرگوار به رسالت اسلام بود؛ يعني امروز اسلام مي تواند ملتها را نجات دهد. لذا هم در تدوين قانون اساسي و هم در تمام رهنمودهايي که امام در طول ده سال زندگي مبارک خود به ملتهاي مسلمان داد، بر روي اسلام تکيه کرد و همين موجب شد که نظام جمهوري اسلامي با وجود دشمنيهاي بي اندازه قدرتهاي جهاني، در ميان ملتهاي مسلمان، هم طرفداران بي شماري پيدا کند و هم در آنها شوق و اميد و انگيزه به وجود آورد و حرکت اسلامي را در سرتاسر جهان اسلام زمينه سازي کند. امروز هم اگر نظام جمهوري اسلامي و مسؤولان و رؤساي اين نظام در دنيا عزّت و آبرويي دارند، به برکت اسلام است. چه آنهايي که در دنيا به اسلام معتقدند و چه حتّي آنهايي که به اسلام معتقد نيستند، عزّتي که براي جمهوري اسلامي و مسؤولان آن قائلند، به خاطر اسلام است. آنهايي هم که به اسلام معتقد نيستند، نقش و نفوذ و تأثير و اقتدار اسلامي را مي شناسند و مي دانند و آن کسي که مظهر اين اقتدار است، در چشمشان داراي عظمت و جلال است.

امام بر روي اسلام تکيه کرد؛ به اسم اسلام قانع نشد؛ بر اين اصرار ورزيد که بايد قوانين اسلامي در تمام گوشه و کنار دستگاههاي دولتي و حکومتي حاکم شود. البته اين کار، يک کار بلندمدّت بود. امام هم اين را مي دانست که در کوتاه مدّت، اين مقصود تحقّق پيدا نمي کند؛ اما راه را باز کرد و حرکت را شروع نمود و جهت را نشان داد و همه فهميدند که بايد به معناي حقيقي کلمه به سمت احکام و تعاليم اسلام و ساخت اسلامي براي نظام و جامعه حرکت کنند تا بتوانند عدالت را تأمين، فقر را برطرف و فساد را ريشه کن کنند؛ تا بتوانند دردهاي مزمني را که بر اين ملت تحميل شده است، جبران کنند.

امروز بنده به عنوان کسي که با آمار و ارقام و واقعيّات دستگاههاي حکومتي از نزديک آشناست، به شما مردم عزيز عرض مي کنم: هرجا که ما با قاطعيّت، معرفت و روشن بيني، احکام اسلام را بر سر دست گرفتيم، دنبال آن حرکت کرديم و صادقانه خواستيم اسلام را پياده کنيم، موفّق شديم؛ اما هرجا ناکامي و ضعفي وجود دارد، بر اثر اين است که ما در آن مورد، از اسلام و حکم اسلامي و ترتيب اسلامي غفلت کرده ايم. هم در زمينه اقتصادي، هم در زمينه سياسي، هم در زمينه بين المللي و هم در زمينه تربيتهاي صحيح مردمي، امروز هرجا که ضعف و ناکامي اي مشاهده مي شود، اگر کسي دقّت و ريشه يابي کند، به اين جا مي رسد که در اين نقطه، دستور اسلام و حکم اسلامي مورد توجّه قرار نگرفته است. امام مي دانست که اگر ما به اسلام متمسّک شويم، هم عزّت دنيا، هم رفاه مادّي، هم قدرت سياسي، هم آسايش و هم امنيت عمومي براي مردم پديد خواهد آمد؛ لذا امام اسلاميّت را - به معناي حقيقي کلمه - در بافت نظام اسلامي و اين بناي مستحکم و شامخ گذاشت.

عنصر دومي که امام به آن حدّاکثر توجّه را کرد، عنصر «مردم» بود. تقريباً در همه نظامهاي حکومتي در دنيا، از مردم صحبت مي شود و هيچ کس نمي گويد که من مي خواهم برخلاف مصلحت مردم کار کنم. حتّي در رژيمهاي استبدادي سلطنتي موروثي، هيچ کس نمي گويد که من مي خواهم بر خلاف ميل مردم عمل کنم. بنابراين ادّعاي مردم گرايي وجود دارد؛ اما مهم اين است که حقيقتاً در کجا براي مردم شأن و منزلت و حقّ و نقش قائل مي شوند. وقتي امام بر روي عنصر «مردم» تکيه مي کرد، لفّاظي نمي کرد؛ به معناي حقيقي کلمه به اصالت عنصر «مردم» در نظام اسلامي معتقد بود و مردم را در چند عرصه مورد توجّه دقيق و حقيقي خود قرار داد.

عرصه اوّل، عرصه تکيه نظام به آراء مردم است. تکيه نظام به آراء مردم، يکي از ميدانهايي است که مردم در آن نقش دارند. حضور مردم و اعتقاد به آنها بايد در اين جا خود را نشان دهد. در قانون اساسي ما و در تعاليم و راهنماييهاي امام، هميشه بر اين نکته تأکيد شده است که نظام بدون حمايت و رأي و خواست مردم، در حقيقت هيچ است. بايد با اتّکاء به رأي مردم، کسي بر سر کار بيايد. بايد با اتّکاء به اراده مردم، نظام حرکت کند. انتخابات رياست جمهوري، انتخابات خبرگان، انتخابات مجلس شوراي اسلامي و انتخابات ديگر، مظاهر حضور رأي و اراده و خواست مردم است. اين يکي از عرصه هاست. لذا امام بزرگوار، هم در دوران حيات خود به شدّت به اين عنصر در اين عرصه پايبند باقي ماند و هم در وصيّت نامه خود آن را منعکس و به مردم و مسؤولان توصيه کرد. در حقيقت انتخابات و حضور مردم در صحنه انتخابِ رئيس جمهور، نمايندگان مجلس و يا ساير انتخابهايي که مي کنند، هم حقّ مردم است، هم تکليفي بر دوش آنهاست. در نظام اسلامي، مردم تعيين کننده اند. اين هم از اسلام سرچشمه مي گيرد.

مسأله اساسي اي که بنده بارها بر آن تأکيد کرده ام، اين است که اسلام گرايي در نظام اسلامي، از مردم گرايي جدا نيست. مردم گرايي در نظام اسلامي، ريشه اسلامي دارد. وقتي ما مي گوييم «نظام اسلامي»، امکان ندارد که مردم ناديده گرفته شوند. پايه و اساسِ حقّ مردم در اين انتخاب، خود اسلام است؛ لذا مردم سالاري ما - که مردم سالاري ديني است - داراي فلسفه و مبناست. چرا بايد مردم رأي دهند؟ چرا بايد رأي مردم داراي اعتبار باشد؟ اين متّکي بر احساسات توخالي و پوچ و مبتني بر اعتبارات نيست؛ متّکي بر يک مبناي بسيار مستحکم اسلامي است. پس يکي از عرصه هايي که امام همواره بر آن تأکيد مي کرد و آن را در ساخت نظام اسلامي کار گذاشت و براي هميشه آن را ماندگار کرد، مسأله حضور مردم در انتخاب مسؤولان نظام و منتهي شدن مسؤوليتها به اراده و خواست مردم است.

عرصه دوم، عرصه تکليف مسؤولان در قبال مردم است. وقتي ما مي گوييم «مردم»، معنايش اين نيست که مردم بيايند رأي بدهند و مسؤول يا نماينده اي را انتخاب کنند؛ بعد ديگر براي آن مردم هيچ مسؤوليتي وجود نداشته باشد؛ صرفاً همين باشد که اگر کسي مي خواهد براي مردم کاري بکند، به اين خاطر باشد که مردم بار ديگر به او رأي دهند؛ مسأله اين نيست. در اسلام و نظام جمهوري اسلامي، فلسفه مسؤوليت پيدا کردنِ مسؤولان در کشور اين است که براي مردم کار کنند. مسؤولان براي مردمند و خدمتگزار و مديون و امانتدار آنها هستند. مردم، محورند. کسي که در نظام جمهوري اسلامي مسؤوليتي به دست مي آورد، بايد همه همّ و غمّش براي مردم باشد؛ هم براي دنياي مردم، هم براي ماديّت مردم، هم براي معنويّت مردم، هم براي ايجاد عدالت در ميان مردم، هم براي احياي شأن انساني مردم، هم براي آزادي مردم. اينها جزو وظايف اصلي حکومت است. البته وقتي مي گوييم «مردم»، منظور همه طبقات مردمند؛ ليکن بديهي است کساني از مردم بايد بيشتر مورد توجّه قرار گيرند که بيشتر مورد محروميت قرار گرفته اند؛ لذا امام دائماً روي طبقات محروم و پابرهنگان کشور تکيه مي کردند. اين فريب است که کسي ادعا کند براي مردم کار مي کند؛ اما در عمل، کار او براي طبقات مرفّه باشد، نه براي طبقات مستضعف و محروم. نه اين که نبايد براي طبقات مرفّه کار کرد؛ آنها هم از حقوق عمومي کشور بايد بهره مند شوند؛ اما به آن کسي که محروميت دارد و دستش از حقوق خود خالي مانده است، بايد بيشترِ توجّه و همّت و تلاش را اختصاص داد. لذا امام به طور دائم بر حقوق مستضعفان و محرومان و پابرهنگان تکيه مي کرد. عملاً هم در تمام مدت پيروزي انقلاب تا امروز و قبل از آن، کساني که بيش از همه سينه سپر کردند، از نظام دفاع کردند، سختيهاي نظام را به جان خريدند و در مقابل دشمنان ايستادند، طبقات محروم و پابرهنه و مستضعفان جامعه بوده اند. اينها بايد بيش از ديگران مورد توجّه قرار گيرند.

عرصه سوم - که باز بر محور مردم حرکت مي کند - عبارت است از بهره برداري از فکر و عمل مردم در راه اعتلاي کشور؛ يعني استعدادها را شکوفا کردن و معطل نگذاشتن. از اوايل انقلاب، هميشه امام خطاب به جوانان، دانشجويان، متفکران کشور و کساني که داري استعداد بودند، مي گفت که به خودتان ايمان بياوريد؛ نيروي خودتان را باور کنيد و بدانيد که مي توانيد. اين درست در مقابل تعاليمي بود که در دوران طولاني استبداد در اين کشور، تلقين مي شد که مردم ايران نمي توانند. ما در دوران انقلاب هم ديديم همان کساني که اسلام را به معناي حقيقي خود باور نداشتند، به اين معنا هم باور نداشتند. هميشه چشم آنها به بيرون مرزهاي کشور بود و به مردم و تواناييهاي آنها اعتقاد نداشتند. اين فکر و اين توجّه را هم، امام در اين نظام نهادينه کرد، که استعدادهاي جوان اين کشور، احساس توانايي کنند؛ و شما بعد از انقلاب هرچه از نشانه هاي علم و پيشرفت علمي و صنعتي در کشور مشاهده مي کنيد، ناشي از اين است. هرجا که نشانه هاي وابستگي مشاهده مي شود - که به معناي تحقير ملت ايران و استعدادهاي اوست - ناشي از نقطه مقابل اين تفکر است.

 عرصه چهارم در خصوص توجه امام به مردم، عبارت است از لزوم آگاه سازي دائمي مردم. خود امام در سنين بالاي عمر - با حال پيرمردي - از هر فرصتي استفاده کرد براي اين که حقايق را براي مردم بيان کند. در دستگاههاي تبليغاتي جهاني، نقش تحريف و گمراه سازي، نقش فوق العاده خطرناکي است که امام به آن توجّه داشت. وسايل ارتباطي فکري نامطمئن و وابسته به دشمنان کشور و ملت، امام را وادار مي کرد که هم خود او به طور دائم در موضع تبيين و ارشاد و هدايت مردم قرار گيرد و هم به ديگران دائماً توصيه کند که حقايق را به مردم بگويند و افکار آنها را نسبت به حقايقي که دشمن سعي مي کند آنها را مکتوم نگه دارد، آشنا کنند. اين که ما دائماً به صاحبان بيان و قلم و تريبونهاي مختلف توصيه مي کنيم که هدف و همّت خود را بر تبيين صحيحِ حقايق قرار دهند، براي اين است.

 امروز دشمن، درست در موضع مقابل اين نقطه اساسي اسلامي کار مي کند. از اوايل انقلاب، يکي از اهداف مهمّ دشمن، تحريف حقايق و تاريخ بود. اگر يک وقت در داخل کشور حنجره يا قلم مزدوري پيدا مي شد که حقايق جنگ و انقلاب و اسلام را تحريف مي کرد، مي ديديد فريادهاي تشويق از اطراف دنيا بلند مي شود. امروز نيز همين طور است. امروز هم اگر در داخل کشور کساني به خاطر خوش کردن دل استکبار و راضي کردن دشمنان اسلام و اين ملت و اين کشور چيزي بگويند و بنويسند که در آن تحريف اسلام و تاريخ انقلاب و چهره هاي انقلاب باشد، مي بينيد که در دنيا از طرف دستگاههاي تبليغاتي استکبار براي او هورا مي کشند و او را تشويق مي کنند! تبيين، موضوع بسيار مهمّي است. انسانها تابع بينش و ديد خودشان هستند. اگر کسي بتواند حقايق را در چشم مردم تحريف کند، يعني در واقع عمل و بازو و اراده مردم را به سمت گمراهي کشانده است. اين همان چيزي است که دشمن مي خواهد. امروز اگر کساني عليه اسلام و مقدسات و مجاهدتهاي اين ملت قلمفرسايي کنند و چيزي بنويسند؛ اگر کساني عليه بهترين فرزندان اين کشور - يعني شهيدان ما و مجاهدان راه خدا - اظهارنظري کنند و ريشي بجنبانند؛ اگر کساني عليه بسيج و جهاد و شهادت حرفي بزنند و چيزي بنويسند؛ مي بينيد مورد تشويق راديوها و سياستمداران و نويسندگان خارجي قرار مي گيرند. امروز همه افراد - چه کساني که بياناتشان در حوزه هاي وسيع کاربُرد دارد، چه کساني که در حوزه هاي کوچکتر سخنانشان مؤثّر واقع مي شود؛ مثل مدرسه و کلاس و دانشگاه و محيطهاي کارگري و غيره - مسؤولند و اگر ديدند حقايق و محکمات اسلام و انقلاب مورد تحريف قرار مي گيرد، وظيفه دارند تبيين کنند؛ نبايد سکوت کنند. امام به اين نکته بسيار توجه مي کرد. و اين يکي از چيزهايي است که راز استحکام و ماندگاري و پايداري نظام در آن مندرج است.

عنصر سومي که براي امام اهميت داشت، نظم و قانون بود. لذا حتّي قبل از آن که انقلاب به پيروزي برسد، امام دولت معيّن کرد. انقلابهاي دنيا يا کودتاهايي که به اسم انقلاب در دنيا به وجود مي آمدند - که دهه هاي مياني قرن گذشته ميلادي از اين گونه انقلابها پُر بود - هيچکدام اين طور نبودند. وقتي در کشوري انقلاب مي شد - يا انقلاب حقيقي، يا کودتايي به اسم انقلاب - مدتها از دولت و تشکيلات دولتي و نظم دولتي خبري نبود. يک گروه به نام مسؤولان انقلاب، زمام کشور را در دست مي گرفتند و طبق ميل و تشخيص خودشان - هرطور بود - عمل مي کردند. در انقلاب اسلامي، امام اجازه نداد اين طور بشود؛ حتّي از قبل از پيروزي انقلاب دولت تعيين کرد تا نظم وجود داشته باشد. با اين که آن وقت شوراي انقلاب هم بود، اما امام خواست با شکل قانوني و منطقي، کشور اداره شود. اصل تشخيص اين که چه نظامي در کشور بر سر کار بيايد، اين را امام به عهده رفراندم و آراء عمومي گذاشت. اين هم در دنيا سابقه نداشت. در هيچ انقلابي در دنيا، ما نشنيديم و نديديم که انتخاب نوع نظام را - آن هم در همان اوايل انقلاب  - به عهده مردم بگذارند. هنوز از پيروزي انقلاب دو ماه نگذشته بود که امام همه پرسي درباره نظام اسلامي را اعلان کرد، که مردم به نظام جمهوري اسلامي رأي دادند. چند ماه از پيروزي انقلاب نگذشته بود که امام گفت بايد قانون اساسي نوشته شود. آن کار هم نه به وسيله جمعي که خود امام معيّن کند، بلکه باز به وسيله منتخبان مردم صورت گرفت. مردم اعضاي مجلس خبرگان را - که منتخبان مردم بودند - انتخاب کردند تا قانون اساسي تدوين شود؛ باز مجدداً همان قانون را به رأي مردم گذاشتند. هنوز يک سال از پيروزي انقلاب نگذشته بود که مردم در انتخابات رياست جمهوري شرکت کردند؛ بعد از مدت کوتاهي هم مجلس شوراي اسلامي به راه افتاد. بنابراين از اوّل، مبناي کارِ انقلاب بر نظم و قانون بود. کساني که با اين ترتيب منطقي انقلاب نمي توانستند کنار بيايند، يا نمي توانستند تحمّل کنند که اين انقلاب اين گونه قدم به قدم منطقي حرکت کند، در همه اين موارد اخلال کردند. تفاله هاي آنها امروز هم انقلاب را به بي قانوني متّهم مي کنند! اين انقلاب، مظهر نظم و قانون بود؛ در هيچ جاي ديگر دنيا، در اين انقلابهايي که اتّفاق افتاده است - چه در انقلابهاي اين قرن و چه قبل از آن - چنين چيزي ديده نشده است. اين را بايد مغتنم شمرد. پايبندي به نظم و قانون و مسؤوليتهاي قانوني قوا بايد مورد احترام همه باشد.

اگر شما امروز مي بينيد که با تبليغات و تحريک دشمنان، در هر برهه اي از زمان، قواي قانوني کشور مورد تعرّض تبليغاتي قرار مي گيرند، اين دنباله همان دشمني اي است که از اوّل با اساس نظم و قانون در جمهوري اسلامي وجود داشت و امام مقابل آن ايستاد. ما هميشه اين را تأکيد کرده ايم و باز هم تکرار مي کنيم، وظايفي که در قانون اساسي براي قواي سه گانه و مسؤولان قانوني معيّن شده، معتبر و محترم است و همه بايد در مقابل اين قانون، حالت تسليم داشته باشند. بي قانوني به شکلهاي مختلفي خود را نشان مي دهد. يکي از آنها همين است که عليه اساس و ترتيبات قانون اساسي مبارزه تبليغاتي شود و لجن پراکني صورت گيرد و به مسؤوليتهاي قانوني در هر بخشي از بخشها بي احترامي گردد. اين آن چيزي است که از اوّلِ انقلاب، دشمنان امام و اسلام بر روي آن پافشاري مي کردند و امام در مقابل آن ايستاد.

عنصر اساسي چهارم که امام آن را در پايه هاي نظام جمهوري اسلامي کار گذاشت - و بحمدالله مايه ماندگاري نظام شد - مسأله دشمن ستيزي و سلطه ستيزي است. امام يک لحظه نه خود از کيد و مکر و حيله دشمن غفلت کرد و نه گذاشت که مسؤولان غفلت کنند. نظامي مثل نظام جمهوري اسلامي که منافع دستگاههاي استکباري دنيا را در اين نقطه از عالم و در بسياري از کشورهاي اسلامي تهديد کرده است، بديهي است که مورد دشمني است. در ايران عزيز ما، اينها سالهاي متمادي مثل ماري بر روي منابع ملي و دستگاههاي سياسي کشور چنبره زده بودند. در نظام سلطنتي غاصب و وابسته، مگر کسي جرأت داشت به کساني که وارد اين کشور شده بودند تا ملت را تحقير و فقير و منابع او را غارت کنند و او را عقب مانده نگه دارند، اندک اهانتي کند؟! کسي جرأت نداشت به آنها بگويد بالاي چشمتان ابروست! امريکاييها و صهيونيستها و ديگر غارتگران و چپاولگران دنيا، در کمال امنيت و آرامش به ايران مي آمدند، مي رفتند و مي بردند. سياست کشور، در دست آنها؛ آمدن و رفتن حکومتها، در دست آنها؛ آوردن و بردن شاه مملکت، در اختيار آنها؛ تعيين نخست وزيران، با صوابديد آنها؛ و موضعگيريهاي سياسي کشور، تماماً در جهت خواسته ها و منافع آنها بود. نظام جمهوري اسلامي آمد و اين بساط را به کل به هم ريخت. امام مي دانست که اين دشمن ساکت نمي نشيند و تعرّض مي کند. اگر در برهه اي تعرّض کرد و تودهني خورد، موقّتاً عقب نشيني مي کند تا باز تعرّض کند؛ لذا بايد هشيار و بيدار بود. امروز من متأسفانه مي بينم که کساني طبق خواسته آن دشمنان، تبليغ مي کنند که اين توهّم است! دشمن همين را مي خواهد که مردم، مسؤولان، کارگزاران حکومت، اداره کنندگان کشور و طرّاحان و قانونگذاران امور زندگي مردم، از تهديد دشمن غفلت کنند. نبايد اجازه داد؛ بايد دشمن و شيوه هاي دشمني او را شناخت. اين آن چيزي است که بايد براي هميشه به ياد ما بماند و امام بر روي اين نکته تأکيد مي کرد. اين که مي ديديد امام مي فرمود: «هرچه فرياد داريد، بر سر امريکا بکشيد»، به خاطر اين است.

برادران و خواهران عزيز! جوانان عزيز من! ملت عزيز ايران! اينها چهار نقطه قوّت اساسي است. هم مردم و هم مسؤولان بايد قدر اينها را بدانند. اين چهار عنصر موجب پايداري نظام است. اين چهار عنصر موجب آن است که هيچ وقت دشمن نتواند به اين نظام ضربه بزند. هر جا ما از اين چهار عنصر غفلت کرديم، ضربه خورديم. اگر ضربه اقتصادي خورديم، اگر عقب ماندگي اقتصادي پيدا کرديم، اگر در زمينه هاي سياسي دچار ضعفي شديم، بر اثر غفلت از اين عناصر بوده است. آن جايي که پيشرفت کرديم، آن جايي که عزّت به دست آورديم، آن جايي که توانستيم موانع را از سر راه برداريم، آن جايي که دشمن را ناکام کرديم، به خاطر تکيه بر اين عناصر بوده است. نگذارند و نگذاريد اين عناصر از دست مردم برود و مورد تهاجم قرار گيرد. نگذاريد دشمن به ميل خود، راه را براي تسلّط مجدّد بر اين کشور هموار کند. هشياري مسؤولان کشور و آحاد مردم لازم است.

من به همين مناسبت در پايان عرايضم به مسأله بسيار مهمّ انتخابات اشاره کنم. انتخابات، مظهر حضور مردم است. انتخابات، هم حقّ مردم و هم وظيفه آنهاست. حقّ مردم است؛ براي اين که بيايند و مدير اجرايي کشور را انتخاب کنند. تکليف مردم است؛ چون با حضور شما، نظام تقويت پيدا مي کند؛ اسلام عزيز مي شود؛ حاکميت اسلام در دنيا سرافراز مي گردد و توطئه دشمن - که اسلام را به جدايي از آراء مردم متّهم مي کند - باطل مي شود. حضور شما مي تواند دفاع از اسلام و کشور و انقلاب محسوب شود. هر مقدار اين حضور وسيعتر و قويتر باشد، نشانه اقتدار بيشترِ نظام اسلامي است. نظام اسلامي در مقابل چشمهاي دوستان و دشمنان خود در دنيا به اين مي بالد که تعداد حاضر شوندگان در پاي صندوقهاي رأي، زياد است. اين مايه افتخار نظام اسلامي است. همه کساني که در مقابل اسلام و آينده اين کشور احساس مسؤوليت مي کنند، وظيفه دارند که در اين آزمايش الهي شرکت کنند. البته اين حضور بايد آگاهانه و از روي تحقيق و با به دست آوردن حجّت بين خود و خدا باشد. کسي که رأي مي دهد و فردي را انتخاب مي کند، بايد برطبق تشخيص باشد. اين تشخيص را به دست آوريد و ان شاءالله با قاطعيّت در اين آزمايش الهي شرکت کنيد.

بحمدالله در طول اين بيست ودو سال، همه انتخابات مختلفِ ما در محيط آرام برگزار شده است. کساني که از خارج از اين مرزها مي خواهند خواست و اراده شوم خودشان را بر اين کشور و اين مردم حاکم کنند، اوّلاً خواسته اند مردم در انتخابات شرکت نکنند و انتخابات بي رونق باشد؛ ثانياً اگر انتخابات صورت مي گيرد، با آشوب و دعوا و تنازع و درگيري همراه باشد. اما مردم در طول اين بيست ودو سال هر وقت انتخاباتي بوده است، با آرامش خود توي دهن دشمن زده اند و اين بار هم به اميد خدا و با همّت شما مردم عزيز، بايد همين طور باشد. ان شاءالله دولتي که براساس اين انتخاب تشکيل مي شود، خود را خادم اسلام و مردم و در صفِ اوّل مقابله با دشمنان بداند و اين کشور و اين ملت را يک قدمِ بلند به آرمانهاي اسلامي - که مايه سعادت و خوشبختي مردم است - نزديک کند. هم همّت کنيد و هم از خداي متعال بخواهيد که به شما و مسؤولان کمک کند تا بتوانند اين وظايف بزرگ را انجام دهند.

پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، رحمت و مغفرت و رضوان و فضل خود را بر روح مطهّر امام بزرگوار ما نازل و او را با اولياي خود محشور کن. پروردگارا ! فرزند خدمتگزار و مطيع او - مرحوم آقاي حاج احمد آقا - و فرزند بزرگوار ديگر ايشان - مرحوم آقاي حاج آقا مصطفي - را با اوليايت محشور کن. پروردگارا ! شهداي عزيز ما را که پيروان امام و دلبستگان به آن بزرگوار بودند، با شهداي کربلا و امامِ آنان محشور کن. پروردگارا ! خير و لطف و رحمت و فضل خود را بر اين ملت نازل کن و آنها را در تجربه انتخابات و در همه امتحانات بزرگ، موفّق و پيروز و سربلند بگردان. پروردگارا ! قلب مقدّس ولي عصر را از ما راضي و خشنود کن و ما را مشمول دعاي آن بزرگوار قرار  بده.

والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته 1380


كسى كه با تخريب يك نامزد انتخاباتى مى خواهد آراء او را كم كند، به مقصود خودش دست پيدا نمى كند


بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطهرين الأطيبين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين.

امروز، روز تجديد خاطره ى دردناك رحلت امام بزرگوار ماست. براى ملت ايران خاطره ى تلخ اين روز، فراموش نشدنى است. آمدن ما به اين مكان، براى تجديد عهد است. مى خواهيم در كنار جسم آرميده ى امام بزرگوارمان، خطاب به روح مطهر و ملكوتى او بگوييم: «انّا على العهد الّذى فارغناك عليه»؛ يعنى ما بر سر عهد، پايداريم. عهدى كه با امام بزرگوارمان داريم، پيمان ادامه ى راه او و سعى و تلاش براى رسيدن به هدفهاى اوست. ما امام را فقط براى افتخار كردنِ به نام او و كار او نمى خواهيم؛ امام را فقط مايه ى زينت جمهورى اسلامى نمى دانيم. بالاتر و مهمتر از اينها اين است كه امام ما را به راهى هدايت كرد، هدفهايى را براى ما تعريف كرد، شاخص هايى را در ميانه ى راه به ما معرفى كرد تا راه را گم نكنيم. فقط در صورت پيمودن اين راه است كه ما مى توانيم به حيات طيبه برسيم و طعم آن را بچشيم؛ يعنى مى توانيم كابوس فقر و عقب افتادگى را از جامعه و ملتِ خودمان دور كنيم؛ مى توانيم آرزوى ديرين بشر يعنى عدالت را تحقق ببخشيم؛ مى توانيم به تحقير شدن ملتهاى مسلمان خاتمه دهيم؛ مى توانيم طمع قدرتهاى استكبارى را قدرتمندانه - نه با تملق و اظهار ذلت - از خودمان قطع كنيم؛ مى توانيم اخلاق و تقوا و ايمان را، هم در رفتار فردى خود، و هم در برنامه هاى كلان كشور حاكم كنيم؛ مى توانيم آزادى را كه نعمت بزرگ خداست، با همه ى بركاتى كه در آن هست، به دست بياوريم؛ اينها هدفهاى امام است. حركت امام و انقلاب امام و نظامى كه او معمار آن بود، براى تحقق اين هدفها به وجود آمده است. پس راه امام، راه ايمان و راه عدالت و راه پيشرفت مادى و راه عزت است. ما پيمان بسته ايم كه اين راه را ادامه دهيم و به توفيق الهى ادامه خواهيم داد. امام اين راه را به روى ما باز كرد و اين هدفها را براى ما تعريف كرد. او با اراده ى قاطع و با دست تواناى خود، به كمك اين ملت، اساسى ترين مرحله ى اين راه طولانى را طى كرد و دنياى اسلام را متحول نمود. مردان خدا اين طورند؛ على رغم بى اعتنايىِ به زخارف دنيا مى توانند دنيايى را متحول كنند. عامل اصلى قدرت آنها، بى اعتنايى به زخارف دنياست. مردان خدا نظرشان به همه چيز و همه كس، تابع نظرشان به خداست. مردان خدا به تاريخ روح مى بخشند، و روح بخشيده اند. تاريخ حقيقى و معنوى بشر را مردان خدا نوشته اند. شما نگاه كنيد؛ امروز با اين كه هزاران سال از دوران ابراهيم و موسى و عيسى مى گذرد، مفاهيمى كه هديه ى آنها به بشريت است، امروز برترين مفاهيم رايج بشرى است. امروز اگر سخن از آزادى و كرامت بشر مى رود، اگر حقوق انسان در جوامع مطرح مى شود، اگر عدالت و رفع تبعيض همچنان در دنيا يك شعار جذاب است، اگر مبارزه ى با فساد و مفسدان و مبارزه ى با ظلم و توجه به ايثار و فداكارى در راه حق در چشم بشريت جذاب و شيرين است، به خاطر اين است كه اين مفاهيم را پيغمبران - اين مردان خدا - به تاريخ عرضه كردند و آنها را در اختيار بشريت قرار دادند. بنابراين مردان خدا تاريخ را متحول مى كنند. آنها با اميد به خدا و با خشيت از پروردگار، ناممكن ها را ممكن مى كنند. با خوف و رجاء مادى و حيوانى نمى شود انسان و انسانيت را متحول كرد. بيم و اميد مردان خدا از قبيل بيم و اميد اهل دنيا نيست؛ دلبستگى آنها به خداست؛ توكلشان به خداست؛ خشيت آنها از نافرمانى خداست؛ آنها همه ى قوانين طبيعت را - كه دست قدرتمند الهى سررشته دار آنهاست - در خدمت هدفهاى خود مى بينند و با توكل به خدا حركت مى كنند؛ لذا دنيايى را متحول مى كنند. امام بزرگوار ما از زمره ى چنين مردانى بود.
مردان خدا بر دلها حكومت مى كنند؛ و بر اثر همين اتصال به خداست كه سلطان دلها مى شوند. ولايت مردان خدا، ولايت معنوى و باطنى است؛ ولايت ظاهرى آنها هم - اگر به ولايت ظاهرى دست پيدا كنند - ناشى از معنويت و ولايت باطنى آنهاست. خدا قدرت خلاقيت خود را به مردان خدا و پيغمبران خود و اوصياء پيغمبران مى بخشد و آنها را بر دلها حاكم مى كند. ولايت و حكومتى كه رشحه‌ای از ولايت معنوى در آن نباشد، اگر جذابيتى هم داشته باشد، جز لعابى از دروغ و فريب و تزوير نيست. لذا نوع حكومت مردان خدا و حاكمان الهى با ديگران متفاوت است. امام اين الگو را به ما نشان داد و ما آن را از نزديك ديديم. ما وقتى به خود نگاه مى كنيم، فاصله ى ميان خود و پيغمبران و اولياء خدا و مردان بزرگ الهى و معنوى را ناپيمودنى و ژرف مى بينيم. اما امام بزرگوار در زمان ما، در خلأ پيغمبران الهى و وحى الهى، با حضور خود، با فكر خود و با رفتار خود توانست نمونه ى زنده‌ای را به ما نشان دهد تا ببينيم ولايت معنوى چيست. امروز هم راه امام و فكر امام و هدف امام براى ملت ايران و امت اسلامى وسيله ى نجات است.

من امروز سه مطلب كوتاه را كه برگرفته ى از منطق انقلابى و اسلامى امام است در اين جا مطرح مى كنم: اول، درباره ى مكتب سياسى امام است، كه مايه ى اصلى نظام جمهورى اسلامى است دوم، درباره ى اوضاع كنونى جهان و چالش هاى بين المللىِ در ارتباط با اسلام و مسلمين است؛ و مطلب آخر، درباره ى مسئله ى جارى كشور يعنى انتخابات است.

مطلب اول: جوهر اصلى در مكتب امام بزرگوار ما، رابطه ى دين و دنياست؛ يعنى همان چيزى كه از آن به مسئله ى دين و سياست و دين و زندگى هم تعبير مى كنند. امام در بيان ارتباط دين و دنيا، نظر اسلام و سخن اسلام را به عنوان مبنا و روح و اساس كار خود قرار داده بود. اسلام، دنيا را وسيله‌ای در دست انسان براى رسيدن به كمال مى داند. از نظر اسلام، دنيا مزرعه ى آخرت است. دنيا چيست؟ در اين نگاه و با اين تعبير، دنيا عبارت است از انسان و جهان. زندگى انسان ها، تلاش انسان ها، خرد و دانايى انسان ها، حقوق انسان ها، وظايف و تكاليف انسان ها، صحنه ى سياست انسان ها، اقتصاد جوامع انسانى، صحنه ى تربيت، صحنه ى عدالت؛ اينها همه ميدان هاى زندگى است. به اين معنا، دنيا ميدان اساسىِ وظيفه و مسئوليت و رسالت دين است. دين آمده است تا در اين صحنه ى عظيم و در اين عرصه ى متنوع، به مجموعه ى تلاش انسان شكل و جهت بدهد و آن را هدايت كند. دين و دنيا در اين تعبير و به اين معناى از دنيا، از يكديگر تفكيك ناپذيرند. دين نمى تواند غير از دنيا عرصه ى ديگرى براى اداى رسالت خود پيدا كند. دنيا هم بدون مهندسىِ دين و بدون دست خلاق و سازنده ى دين، دنيايى خواهد بود تهى از معنويت، تهى از حقيقت، تهى از محبت و تهى از روح. دنيا - يعنى محيط زندگى انسان - بدون دين، تبديل مى شود به قانون جنگل و محيط جنگلى و زندگى جنگلى. انسان در اين صحنه ى عظيم بايد بتواند احساس امنيت و آرامش كند و ميدان را به سوى تعالى و تكامل معنوى باز نمايد. در صحنه ى زندگى بايد قدرت و زور مادى ملاك حقانيت به حساب نيايد. در چنين صحنه‌ای، آنچه مى تواند حاكميت صحيح را بر عهده بگيرد، جز دين چيز ديگرى نيست. تفكيك دين از دنيا به اين معنى، يعنى خالى كردن زندگى و سياست و اقتصاد از معنويت؛ يعنى نابود كردن عدالت و معنويت. دنيا به معناى فرصت هاى زندگى انسان، به معناى نعمت هاى پراكنده ى در عرصه ى جهان، به معناى زيبايى ها و شيرينى ها، تلخى ها و مصيبت ها، وسيله ى رشد و تكامل انسان است. اينها هم از نظر دين ابزارهايى هستند براى اين كه انسان بتواند راه خود را به سوى تعالى و تكامل و بروز استعدادهايى كه خدا در وجود او گذاشته است، ادامه دهد. دنياى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. سياست و اقتصاد و حكومت و حقوق و اخلاق و روابط فردى و اجتماعى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. لذا دين و دنيا در منطق امام بزرگوار ما مكمل و آميخته و درهم تنيده ى با يكديگر است و قابل تفكيك نيست. اين، درست همان نقطه‌ای است كه از آغاز حركت امام تا امروز، بيشترين مقاومت و خصومت و عناد را از سوى دنياداران و مستكبران برانگيخته است؛ كسانى كه زندگى و حكومت و تلاش و ثروت آنها مبتنى بر حذف دين و اخلاق و معنويت از جامعه است.

اما دنيا مفهوم ديگرى هم دارد. در متون اسلامى، دنيا به معناى نفسانيت و خودخواهى و اسير هوى و هوس خود بودن و ديگران را هم اسير هوى و هوس خود كردن، آمده است. سرتاسر قرآن و احاديث و كلمات بزرگان دين در طعن و طرد چنين دنيايى است. در لسان روايات ما، دنياى مطرودى كه با دين قابل جمع نيست، به معناى هوى و هوس و نفسانيت و انانيت و خودخواهى و خودپرستى است؛ اين دنيا شاخصه ى فرعون و نمرود و قارون و شاخصه ى شاه و بوش و صدام است؛ اين دنيا شاخصه ى مستكبران ظالم و ستمگرِ روزگار در طول تاريخ تا امروز است. البته اينها مجسمه هاى بزرگترِ رذائل اخلاقى و اين دنياى مذموم اند. يك انسان معمولى هم مى تواند در دل و درون خود يك فرعون داشته باشد و به قدر توان و امكانات خود، فرعونى و قارونى و قيصرى و امپراتورانه عمل كند. اگر امكاناتش بيشتر شد، او هم مثل فرعون و قارون و بقيه ى گردنكشان و طواغيت تاريخ خواهد بود. اين دين با دنيا قابل جمع نيست؛ اين همان دنيايى است كه در لسان روايات، هووى دين ناميده شده است؛ نمى توانند با هم جمع شوند. اگر كسى بخواهد دنياى به اين معنا را با دين جمع كند، ممكن نيست. دين را با چنين دنيايى نمى شود آباد كرد. دين را در خدمت چنين دنيايى قرار دادن، خيانت به دين است. امام، ما را از اسارت دنيا هم برحذر مى داشت. امام بزرگوار ما كه دين را عين سياست، عين اقتصاد و عين دنيا مى ديد، دائماً مردم و مسئولان را از دنياى به اين معنا برحذر مى داشت.

ما بايد بين اين دو معناى از دنيا فاصله قائل شويم. خود او هم دنياى به معناى دوم را بكلى كنار گذاشته بود؛ اهل هواى نفس و انانيت و خودخواهى و نفسانيت نبود. اما دنياى به معناى اول - يعنى عرصه ى وسيع زندگى - چيزى بود كه مثل متون اسلامى و آن چنان كه اسلام به ما آموخته است، امام آن را با دين همسان و منطبق مى دانست. اميرالمؤمنين مى فرمايد: «الدنيا متجر اولياءاللَّه»؛ دنيا جايگاه بازرگانى و سوداى اولياء خداست، يا ابزار بازرگانى و سوداى آنهاست؛ مى توانند از دنيا براى رسيدن به تعالى معنوى استفاده كنند.

راهى كه ملت ايران در پيش دارد، راه آباد كردن دنياست. علم را، دانايى را، اقتصاد را، سياست را، زندگى فردى را، روابط اجتماعى را، برنامه هاى كلان جامعه را - كه اجزاء گوناگون دنياست - بايد آباد كرد، پيش برد، رونق داد و آنها را به شكوفايى رساند؛ و همه ى اينها در سايه ى دين تحقق پيدا خواهد كرد. امام اين را به ما آموخت؛ و همين عاملِ دشمنىِ آشتى ناپذير و خصومت كورِ ابرقدرت ها با نظام جمهورى اسلامى بود، و امروز هم هست. امروز هم يكى از آماج هاى تهاجم دشمنان ما در سطح تبليغات جهانى، همين يگانگى دين و دنياست؛ مى گويند چرا دين را پيشوا و مهندس دنيا مى دانيد. آنها احساس خطر مى كنند؛ چون دنيايى كه آنها مى خواهند، دنياى ظلم و تجاوز و دنياى تهى از معنويت و اخلاق است. اين، نظمى است كه استكبار جهانى براى بشريتِ امروز و ديروز، هميشه در نظر داشته است. نظام جمهورى اسلامى اين نظم باطل و اين دور غلط را شكسته است؛ نمونه‌ای را نشان مى دهد كه دين مى تواند در دنياى مردم به طور عملى مؤثر باشد.

مطلب دوم درباره ى حوادث بين المللى و منطقه‌ای در ارتباط با اسلام و مسلمين است. از روزگار امام تا امروز، دنيا در زمينه ى مسائل سياسى و جغرافياى سياسى تغييرات زيادى كرده است: اردوگاه كمونيسم متلاشى شده؛ اين يك حادثه ى بسيار بزرگ در دنيا بود. مردم مظلوم فلسطين به انتفاضه و قيام رو آورده اند؛ اين حادثه ى بسيار مهمى بود. در سطح دنياى اسلام، بلكه در سطح جهان، نفرت از دولت ايالات متحده ى امريكا همه گير شده است؛ اين حادثه ى بسيار مهمى است. در سطح منطقه، طاغوت بدكردارِ زشت سيرتى مثل صدام حسين به درك رفته است و از دستگاه تأثير سياسى منطقه حذف شده است؛ اين حادثه ى مهمى است. در اردوگاه غرب، يك رقابت شديد ميان امريكا و اروپا به وجود آمده؛ شكافى كه سعى مى كنند آن را پنهان نگه دارند؛ اما نشانه ها و علائم آن جلوى چشم همه است؛ اين حادثه ى بسيار مهمى است.

درباره ى وضعيت كنونى دو تفسير وجود دارد: يك تفسير از اوضاع كنونى - كه ظاهربينانه است - اين است كه امريكا با تحولاتى كه رخ داده، قدرت بيشترى پيدا كرده است؛ انقلاب اسلامى و دنياى اسلام را به محاصره درآورده است. ادعا مى كنند كه امريكا در عراق (غرب ايران)، در افغانستان (شرق ايران)، در منطقه ى خليج فارس و در مناطقى از آسياى جنوب غربى حضور دارد و جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى را به محاصره ى خود درآورده است؛ بنابراين قدرت امريكا بيشتر شده. اما تفسير ديگرى وجود دارد، و آن اين است كه اين حوادث نشان دهنده ى حركت انفعالى امريكا در مقابل بيدارى دنياى اسلام است. بعد از برپا شدن جمهورى اسلامى، قدرت استكبارى امريكا كه با وجود رقيبى مثل شوروى سابق، تا آن روز با خيال راحت در اين منطقه به منافع نامشروع خود دست پيدا مى كرد، آرامشِ قدرتمندانه اش بر هم خورده و در منطقه ى اسلامى تهديد شده است. يك روز بود كه امريكا در منطقه ى خاورميانه احساس قدرت مطلقه مى كرد و دغدغه‌ای نداشت. حتّى حكومت هايى هم كه بظاهر گرايش چپ داشتند، براى امريكا خطر محسوب نمى شدند. رژيم بعثى عراق يك رژيم به اصطلاح چپ بود و با شوروى ارتباطات نزديكى داشت؛ اما براى امريكا خطر محسوب نمى شد؛ چون امريكايى ها مى دانستند هر چه آنها بخواهند، مى توانند اين حكومت بى پايه ى غيرمتكى به مردم را به سمت آن سوق دهند؛ و آنچه اراده ى آنها بود، به وسيله ى او تحقق پيدا مى كرد. حكومت هاى چپ ديگرى هم كه در منطقه بودند، براى امريكا تهديد محسوب نمى شدند؛ اما وقتى نظام جمهورى اسلامى به وجود آمد، پديده ى جديد و غيرقابل تفسيرى براى امريكايى ها بود. اين، يك نظام چپِ وابسته ى به اردوگاه كمونيسم نبود كه اگر با آن مشكلى پيدا كردند، بروند با سران شوروى مذاكره كنند و مشكل را حل نمايند؛ اين نظامى بود اولاً متكى به اراده و ايمان آحاد مردمش و غيرمتكى به هر مركز قدرتى در خارج از محدوده ى خود و كشور خود؛ ثانياً الهام بخش اين نظام و رهبر عظيم الشأن آن، خدا و دين و خوف و رجاء الهى بود؛ لذا دنيا در اراده ى او تأثيرى نداشت. همين صفا و صدقى كه در اين نظام بود، و همين شعار معنويت و اسلام - كه هويت مسلمان ها را به يادشان مى آورد - موجب شد كه حركت بيدارى اسلامى در سرتاسر دنياى اسلام به وجود بيايد. آنچه امريكايى ها در طول اين سالها در خاورميانه و در منطقه ى اسلامى انجام داده اند، يك حركت انفعالى در مقابل حركت قوىِ نظام اسلامى و جمهورى اسلامى بوده است. طرح خاورميانه ى بزرگ هم كه امريكايى ها با اصرار آن را دنبال كرده اند و تا امروز شكست خورده و بعد از اين هم به حول و قوه ى الهى شكست خواهد خورد، يك حركت انفعالى در مقابل قيام اسلامى و نهضت بيدارى اسلامى است.

امريكايى ها مى دانند كه در دنياى اسلام آينده‌ای ندارند. براى اين كه بيدارى اسلامى به حركتهاى انقلابى منتهى نشود، پيشدستى مى كنند؛ مى خواهند چيزى را كه براى ملتها سرنوشت محتوم است، با ابتكار و حركتهاى پيشدستانه ى خودشان عقب بيندازند. اخيراً امريكايى ها اعتراف كرده اند كه اگر حمله ى آنها به عراق نمى بود، رژيم صدام در مدت كوتاهى به وسيله ى عناصر مؤمن و مسلمانِ خود عراق سرنگون مى شد و ابتكار عمل از دست آنها خارج مى گرديد؛ آنها از اين مى ترسند. فعاليت آنها انفعالى و از روى ترس از عواقب بيدارى اسلامى در دنياى اسلام است. حركتى كه امروز امريكايى ها در اين منطقه مى كنند، ناشى از قدرت نيست؛ ناشى از احساس قدرت در اردوگاه اسلامى و قيام اسلامى و بيدارى اسلامى است.

البته ملتهاى اسلامى بايد بيدار باشند و نبايد دشمن و توطئه و حركتهاى او را كوچك بشمرند؛ بايد بيدارى و برحذر بودن و هشيارى خود را حفظ كنند. امروز، روز اتحاد و همدلى ملتها و دولتهاى اسلامى است. من از همين جا مى خواهم به ملت خودمان و ملت عراق و ملت پاكستان و ديگر ملتهاى مسلمان هشدار بدهم؛ اختلافات مذهبى و اختلافات شيعه و سنى را مهار كنند. من امروز دستهايى را مى بينم كه با برنامه، به عنوان شيعه و سنى، ميان مسلمانان جنگ ايجاد مى كنند. كشتارهايى كه اتفاق مى افتد و انفجارهايى كه در مساجد، حسينيه ها، نمازهاى جماعت و نمازهاى جمعه به وجود مى آيد، يقيناً دست خبيث صهيونيسم و استكبار در آنها وجود دارد؛ اين كارِ خود مسلمان ها نيست. هم در عراق، هم در ايران، هم در افغانستان، هم در پاكستان و هم در همه ى كشورهاى ديگر، امروز مسلمانان وظيفه دارند به موارد اتحاد و وحدتِ خودشان بپردازند. توحيد، يكى؛ خدا، يكى؛ نبوت، يكى؛ معاد، يكى؛ قرآن، يكى؛ بيشترين احكام شريعت اسلامى، يكى؛ همه مشترك، اما دشمن مى آيد روى نقاط افتراق انگشت مى گذارد و دلها را پُر از كينه ى به يكديگر مى كند؛ براى اين كه بتواند به هدفهاى خود برسد. امام بزرگوار ما كه اين همه روى وحدت مسلمين تأكيد مى كرد، به خاطر اين بود كه اين خطر را مى ديد و مى شناخت. در كشور ما و ساير كشورهاى اسلامى، انگليسى ها و دستگاه جاسوسى انگليس ميان شيعه و سنى اختلاف ايجاد كردند؛ آنها تجربه ى زيادى در اين كار دارند؛ همه بايد مراقب باشند. امروز ايادى صهيونيسم هم در اين كارها دخالت مى كنند. اطلاعات ما خبر از اين مى دهد كه دستهاى خبيث صهيونيست ها و عوامل دشمنان اسلام، در همه ى حوادثى كه انسان در گوشه و كنار دنياى اسلام مى بيند، با واسطه يا بى واسطه دخالت دارند.

امروز دنياى اسلام بايد به خود ببالد كه قدرت و بيدارى او استكبار جهانى را دستپاچه و سراسيمه كرده است. امروز ملتهاى مسلمان بايد قدر بيدارى اسلامى را بدانند. امروز ملت ايران بايد قدر حركت عظيم خود را بداند كه اميد را در دلهاى مسلمانان بيدار كرده است و مى تواند ان شاءاللَّه پيشرفت دنياى اسلام و نجات از عقب ماندگىِ مزمن و تحقير شدن به وسيله ى دشمنان را به او نويد دهد.

آخرين مطلبى كه عرض مى كنم، راجع به مسئله ى جارى كشور ماست؛ يعنى انتخابات. در برهه ى اخير درباره ى انتخابات مطالب زيادى را با ملت عزيزمان در ميان گذاشته ايم. ما روزبه روز داريم به زمان برگزارى انتخابات نزديك مى شويم. انتخابات يك حادثه ى مهم است؛ چون مردم اختيار كشور را براى مدت چهار سال به دست انسانى خواهند داد؛ و اوست كه مى تواند در اين مدت بودجه و درآمد و نيروى انسانى و سازمان هاى كشور را به كار بگيرد؛ يا درست، يا خداى نكرده نادرست؛ يا كامل، يا خداى نكرده ناقص؛ يا همراه با صحت عمل، يا خداى نكرده دچار شائبه هاى سوءعمل؛ يا با توجه به نيازهاى مردم، متوجه به باز كردن گره هاى زندگى مردم، متوجه به رفع مشكلات انبوهى كه وجود دارد، يا خداى نكرده بى اعتنايى به اينها. پس انتخابات از اين جهت بسيار مهم است كه ملت ايران مى خواهد اداره ى كشور را براى چهار سال به دست انسانى بسپرد كه از لحاظ قانونى اختيارات بسيار وسيعى دارد، امكانات بى نظيرى در اختيار دارد و مى تواند ملت و كشور را چهار سال و يا حتّى بيش از چهار سال جلو ببرد؛ و مى تواند متوقف نگه دارد يا خداى نكرده به عقب برگرداند.

انتخابات از جهت ديگر هم مهم است، و آن اين است كه انتخابات نماد حركت اسلامى در كشور ماست. انتخابات، هديه ى اسلام به ملت ماست. امام بزرگوار ما حكومت اسلامى به روش انتخاباتى را به ما ياد داد. حكومت اسلامى در ذهن ها و خاطره ها به شكل خلافت هاى موروثى به يادگار مانده بود؛ خيال مى كردند حكومت اسلامى يعنى مثل خلافت بنى اميه و بنى عباس يا خلافت تركان عثمانى؛ يك نفر با نام و شكل ظاهرى خليفه، اما با باطن و عمل فرعون و پادشاهان مستبد؛ بعد هم كه از دنيا مى رود، يك نفر را به جاى خود معين كند. در ذهن مردم دنيا، حكومت اسلامى به اين شكل تصوير مى شد؛ كه بزرگترين اهانت به اسلام و حكومت اسلامى بود. امام، حكومت اسلامىِ به روش انتخابات مردم و حضور مردم و تعيين منتخب مردم را - كه لبّ اسلام است - بار ديگر براى مردم ما معنا كرد و در جامعه ى ما تحقق بخشيد.

امروز در كشور ما مسئولانِ سطوح مختلف به وسيله ى مردم انتخاب شده اند؛ يا مستقيم يا غيرمستقيم. مسئول انتصابى، مسئوليت موروثى، مسئوليت به خاطر پول و چيزهاى مادى و دنيوى، در نظام جمهورى اسلامى نداريم. انتخابات رياست جمهورى، انتخابات مجلس شوراى اسلامى، انتخابات خبرگان تعيين رهبرى، و انتخابات شوراى شهر جزو افتخارات ملت ايران، جزو افتخارات اسلام، و جزو افتخارات شخص امام است. قانون اساسى ما با تعيين موارد اين انتخاب هاى حساس و سرنوشت سازِ مقطعى توانسته است در دنياى اسلام، ذهن ها و فكرهاى مؤمن و روشن و تحول خواه را به خود جذب كند.

مبناى مردم سالارى دينى با مبناى دمكراسى غربى متفاوت است. مردم سالارى دينى - كه مبناى انتخابات ماست و برخاسته ى از حق و تكليف الهىِ انسان است - صرفاً يك قرارداد نيست. همه ى انسان ها حق انتخاب و حق تعيين سرنوشت دارند؛ اين است كه انتخابات را در كشور و نظام جمهورى اسلامى معنا مى كند. اين، بسيار پيشرفته تر و معنادارتر و ريشه دارتر از چيزى است كه امروز در ليبرال دمكراسى غربى وجود دارد؛ اين از افتخارات ماست؛ اين را بايد حفظ كرد.
امروز تبليغات دشمنان سوگندخورده ى اين ملت متوجه اين است كه اين انتخابات را كمرنگ و بى رونق كند. معناى كار آنها چيست؟ از انتخابات شما ضرر مى بينند. انتخابات شما جمهورى اسلامى را در دنياى اسلام و در افكار عمومى عالم به درستى معنى مى كند؛ آنها از اين ناراحتند؛ لذا با انتخابات مخالفند. اگر به تبليغات دشمنان نگاه كنيد، مى بينيد همه بر ضد انتخابات است. گاهى به طور صورى ممكن است از يك نامزد انتخابات حمايت كنند - با تفسيرى كه خودشان دارند - اما حقيقت اين است كه از اصل انتخابات ناراحتند و نمى خواهند انتخابات پُرشورى در اين كشور اتفاق بيفتد. البته من اميدوارم و به خداى متعال توكل و اعتماد دارم و مى دانم كه ملت عزيز ما در اين آزمايش هم در مقابل دشمن، سربلند بيرون خواهد آمد.

به همه ى برادران و خواهران و همه ى ملت عزيز ايران سفارش مى كنم كه فضاى انتخابات را، هم گرم و هم سالم نگه دارند. كسانى كه به يك نامزد انتخاباتى علاقه مندند، مراقب باشند به خاطر علاقه ى به او، نامزد ديگر را تخريب نكنند؛ اين بين مردم اختلاف و نقار ايجاد مى كند؛ علاوه بر اين كه تخريب اساساً كار درستى نيست و فايده‌ای هم ندارد. كسى كه با تخريب يك نامزد انتخاباتى مى خواهد آراء او را كم كند، به مقصود خودش دست پيدا نمى كند؛ هم يك كار غلط و خلاف منطق و در موارد بسيارى خلاف شرع انجام مى گيرد، هم فايده‌ای گير او نمى آيد. فضا را سالم نگه داريد. شما از نامزدِ خودتان حمايت كنيد، ديگران هم از نامزدِ خودشان حمايت كنند و به او رأى دهند. در پيدا كردن نامزد مورد نظر دقت كنيد. به كسى گرايش پيدا كنيد كه به دين مردم، به انقلاب مردم، به دنياى مردم، به معيشت مردم، به آينده ى مردم و به عزت مردم اهميت مى دهد. بحمداللَّه ميدان براى آزمودن و ديدن و شناختن باز است؛ ملت ما هم هشيار است.

پروردگارا! به محمد و آل محمد دلهاى مردم را به بهترين انتخاب راهنمايى كن. پروردگارا! روح مطهر امام بزرگوار را از اين ملت و از مسئولان راضى بگردان. پروردگارا! ما را بر عهد و پيمان خود با اين مرد بزرگ تاريخ پايدار بدار. پروردگارا! قلب مقدس ولى عصر (ارواحنا فداه) را از ما راضى كن و ما را مشمول دعاى آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! رحمت و بركت و فضل و نعمت خود را بر اين مردم فرو بريز.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته 1384



نامزدهاى محترم مراقب باشند سخنرانى ها و اظهاراتشان جورى نباشد كه به ايجاد دشمنى و ايجاد نقار منتهى بشود

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمد للَّه ربّ العالمين. و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه فى العالمين

چهاردهم خرداد را كه يادآور مصيبت فقدان پدر عظيم الشأن اين ملت است، به همه ى شما حضار عزيز، به ملت بزرگ ايران و به همه ى آزادگان عالم تسليت عرض ميكنم. و اميدوارم خداوند متعال به همه ى ما توفيق عنايت كند كه بتوانيم با تكرار خاطره ى اين بزرگمرد تاريخ اسلام توشه هائى براى حركت خودمان، حركت ملت ايران و حركت امت اسلامى برگيريم.

يك مطلب درباره ى ممشاى امام و راه آن بزرگوار و هدفهاى ايشان عرض ميكنم. و آن اين است كه در جمع بندىِ توصيه هاى امام و شعارهاى امام و مطالباتى كه ايشان از مردم، از مسئولان، از آحاد مسلمانان جهان داشته اند، دو پرچم برافراشته را در دست امام ملاحظه ميكنيم. در حقيقت امام بزرگوارِ ما در اين نهضت عظيمى كه در كشورمان و در جهان اسلام به وجود آوردند، دو پرچم را بلند كردند و برافراشته نگاه داشتند: يك پرچم عبارت است از پرچم احياء اسلام؛ به عرصه آوردن اين قدرت عظيم و لايتناهى . پرچم دوم، پرچم عزت و سربلندى ايران و ايرانى. اين دو تا پرچم برافراشته ى به دست قدرتمند امام بزرگوار ماست. پرچم اول كه در حقيقت يك بعد از دعوت امام و نهضت امام است، مربوط به امت بزرگ اسلامى است. پرچم دوم هم اگرچه كه مربوط به ملت ايران است، مربوط به ايران و ايرانى است، اما چون يك تجربه ى عملى از تحرك حيات بخش اسلام است، براى امت اسلامى اميدآفرين و حركت ساز است. چون اين نهضت بزرگ در ايران تجربه ى عملىِ بيدارى اسلام و تحقق اسلام بود، بنابراين اگرچه كه به طور مستقيم مربوط به ايران و ايرانى است، اما نتيجه ى آن باز براى امت اسلام داراى ارزش و اهميت است. من درباره ى هر دو بعد، مطالب كوتاهى را عرض ميكنم.

در بعد اول كه برافراشتن پرچم اسلام بود، اين موجب شد كه مسلمانان در همه ى جاى دنيا احساس هويت كردند؛ احساس شخصيت كردند. بعد از آنى كه در طول سالهاى متمادى كوشش شده بود كه هويت اسلامى خرد شود، له شود، وقتى اين انقلاب به وجود آمد، وقتى قامت برافراشته ى امام بزرگوارِ ما در منظر مردم مسلمان عالم پديدار شد، همه احساس كردند كه يك هويتى، يك شخصيتى، يك اصالتى پيدا كرده اند. همين موجب شد كه در شرق و غرب دنياى اسلام نشانه هاى بيدارى مسلمانان پديدار بشود: ملت فلسطين بعد از ده ها سال ناكامى جان گرفت؛ جوانان كشورهاى عربى كه بعد از شكستِ در سه جنگ كه دولتهايشان با رژيم صهيونيستى داشتند و دلمرده و مأيوس بودند، دوباره روحيه گرفتند - اينها ديگر مربوط به دنياى اسلام است؛ مخصوص به مسائل كشور ما نيست - رژيم صهيونيستى كه غده ى سرطانى در دل كشورهاى اسلامى است و تا آن روز يك چهره ى شكست ناپذير از خود نشان داده بود و خيلى ها در دنياى اسلام باور كرده بودند كه رژيم صهيونيستى شكست ناپذير است، از دست جوانان مسلمان سيلى خورد؛ انتفاضه هاى فلسطينى شروع شد، ضربه هاى پياپى بر رژيم غاصب وارد شد؛ چه در انتفاضه ى اول، چه در انتفاضه ى اقصى ، چه در شكست و عقب نشينىِ نه سال قبل از لبنان، چه در جنگ سى و سه روزه و چه در سال گذشته در جنگ بيست و دو روزه ى با مردم مظلوم غزه؛ همه ى اينها ضرباتى بود كه بر رژيم صهيونيستى وارد شد. اين در حالى است كه آن روزى كه انقلاب اسلامى به پيروزى رسيد، رژيم صهيونيستى از نظر دولتهاى مسلمان و ملتهاى مسلمان، بخصوص ملتهاى عرب، يك رژيم شكست ناپذير به حساب مى آمد. اين موجب شد كه رژيم صهيونيستى عجالتاً شعار از نيل تا فرات را كنار بگذارد و به دست فراموشى بسپرد. ملتهاى مسلمان - از آفريقا تا شرق آسيا - به فكر ايجاد نظام اسلامى و حكومت اسلامى افتادند با فرمولهاى گوناگون؛ نه لزوماً با همان فرمول نظام جمهورى اسلامى ما؛ اما به فكر حاكميت اسلام بر كشورشان افتادند. بعضى از كشورها موفق هم شدند؛ بعضى هم آينده ى نويدبخشى در انتظارشان هست از حركتهاى اسلامى.

روشنفكران در دنياى اسلام با اميد تازه اى به ميدان آمدند؛ همان شاعران و هنرمندان و نويسندگانى كه با يأس حرف ميزدند، احساس شكست ميكردند، بعد از پيروزى انقلاب اسلامى، بعد از حركت عظيم امام بزرگوار و ايستادگى هاى اين ملت، روحيه ى شان عوض شد، لحن كلامشان و شعرشان و قلمشان تغيير پيدا كرد؛ رنگ اميد به خود گرفت. و اين رشته سر دراز دارد.
من همين جا به ملتهاى مسلمان عرض ميكنم اگر امروز شما مى بينيد كه لحن دنياى غرب در برابر شما نرمتر شده است، اين در نتيجه ى همين بيدارى عمومى و ايستادگى در دنياى اسلام است. وعده ى بى تخلف خداوند كه پيروزى مؤمنان را وعده كرده است، تحقق پيدا نميكند، مگر در صورتى كه مؤمنان ايستادگى كنند، پافشارى كنند، جانفشانى كنند. همان مقدارى كه اين ايستادگى ديده شد، ورق برگشت؛ دنياى اسلام در مقابل غرب از آن حالت تحقيرشدگى خارج شد.

در گذشته، دنياى سلطه و قدرتمندان سلطه گر نسبت به كشورهاى اسلامى به طور دلخواه تصميم گيرى ميكردند؛ نه نظر ملتهاى مسلمان و نه نظر دولتهاى اسلامى را حتّى سؤال هم نميكردند. اگر نفت داشتند، براى نفتشان؛ اگر بازار داشتند، براى بازارشان برنامه ريزى ميكردند، تصميم ميگرفتند و آن تصميم بايد عمل ميشد. با بيدارى دنياى اسلام اين وضعيت تا حد زيادى تغيير پيدا كرد. مسلمانها بايد اين تجربه را در همه ى دنياى اسلام به عنوان يك تجربه ى موفق و مغتنم قدر بدانند و راه خودشان را بر اساس او تنظيم بكنند. آنچه ملتها را عزيز ميكند، سربلند ميكند، ايستادگى آنهاست.

امروز شما ملاحظه كنيد حتّى اين دولت جديد آمريكا، سعى ميكند چهره ى جديدى را از دولت ايالات متحده براى مردم اين منطقه ترسيم كند. البته حق هم دارند كه اين را بخواهند؛ چون دولت قبلىِ آمريكا يك چهره ى زشت و منفور و خشنى از دولت ايالات متحده در نزد ملتهاى اين منطقه به وجود آورده است. ملتهاى منطقه ى خاورميانه، منطقه ى اسلامى و شمال آفريقا از ته دل از آمريكا متنفرند؛ چون در طول سالهاى متمادى از آمريكا در اين منطقه خشونت ديدند، دخالت نظامى ديدند، حق كشى ديدند، تبعيض ديدند، مداخله هاى زورمدارانه ديدند، از دست رفتنِ حقوق خودشان را به وسيله ى دولتهاى زورگوى آمريكائى در طول سالهاى گذشته مشاهده كردند، لذا متنفرند. خوب، حالا دولت جديد آمريكا درصدد است اين چهره را متحول كند؛ يعنى چهره ى جديدى از آمريكا در اين منطقه ترسيم كند. اين چه جورى ميشود؟ من اين را به طور قاطع ميگويم: اين با حرف و نطق و شعار به دست نخواهد آمد. آنها كارهائى كرده اند كه عميقاً ملتهاى اين منطقه را آزرده است، رنجانده است، به آنها ضربه زده است؛ نميشود با حرف و نطق و شعار اين آزردگى را، اين رنجش را، اين نفرت عميق را برطرف كرد؛ عمل لازم است.

آمريكا از دمكراسى حرف زد، از اعتبار رأى ملتها حرف زد؛ اما در فلسطين، آراء مردم كه يك دولتى را انتخاب كرده بودند، نديده گرفت، به هيچ گرفت، اعتنائى به آن نكرد. اين چه نتيجه اى در ذهن مردم ميبخشد؟ معلوم است. در مورد حقوق ملت فلسطين، يعنى يك ملتى كه ده ها سال است از خانه ى خود، از ميهن خود با يك روش خشونت آميز و خشن و ظالمانه رانده شده است - اين را كه همه ميدانند، اينكه تاريخ ناشناخته اى نيست، مربوط به شصت سال قبل است. ملت فلسطين با اين وضعيت، از حقوق خود محروم، آواره ى در كشورهاى مختلف - آمريكا نه فقط نسبت به حقوق اينها هيچگونه توجهى نكرد، از آنها حمايتى نكرد، بلكه بعكس، از رژيم غاصب صددرصد حمايت كرد، و اگر فلسطينى هاى مظلوم درصدد برآمدند اعتراضى بكنند، آن اعتراض را اخلالگرى و كارهاى شريرانه معرفى كرد. اين چه جور درست خواهد شد؟

حق كشى هاى آمريكا در اين منطقه يكى دو تا نيست. در مورد كشور خودِ ما، در مورد همين انرژى هسته اى - همين مسئله ى متداولِ اين چند سال - شما ببينيد چقدر كتمان حقيقت كردند؛ چقدر خلاف واقع گفتند؛ چقدر دروغ گفتند؛ چقدر با خواسته ى يك ملت - كه حق طبيعى و مشروع خود را كه خود به دست آورده است و آن را ميخواهد - مقابله كردند. ملت ما ميگويد ما ميخواهيم به صنعت هسته اى دست پيدا كنيم، ما ميخواهيم بتوانيم از انرژى هسته اى در مسائل گوناگون زندگى صلح آميز استفاده كنيم، آنها ميگويند كه ملت ايران به دنبال بمب هسته اى است! چرا دروغ ميگويند؟ چرا ملت ايران را با اين حرفها اينجور از خودشان عميقاً متنفر ميكنند؟ اين كار را در اين سالهاى گذشته كرده اند. بارها ملت ايران و مسئولان اعلام كرده اند كه ما سلاح هسته اى را نميخواهيم؛ اين در سلسله ى نيازها و نظام تسليحاتى ما اصلاً وجود ندارد. ما اعلام كرديم كه استفاده ى از سلاحهاى هسته اى از نظر اسلام حرام و ممنوع است. و نگهداشتن او ايجاد يك خطر بزرگ و يك دردسر بزرگ است؛ ما دنبال اين نيستيم و نميخواهيم؛ پول هم بدهند بگويند آقا شما بيائيد اين كار را بكنيد، ملت ايران نميخواهد، مسئولين نميخواهند. اما در عين حال در اين تبليغات چند ساله ى مخالفين و غربى ها، مى بينيد براى اينكه حرف باطل خودشان، حرف زور خودشان را موجه جلوه بدهند، به جاى اينكه بگويند ايران به دنبال انرژى صلح آميز هسته اى است، ميگويند ايران به دنبال بمب هسته اى است! اين حق كشى نيست؟

دولتهاى آمريكا در طول اين سالهاى گذشته - بخصوص رئيس جمهور نابخردِ قبلىِ آمريكا - به عنوان مبارزه ى با تروريسم به اشغال دو كشور اسلامى دست زد: يعنى عراق و افغانستان. بعد شما در افغانستان نگاه ميكنيد مى بينيد هواپيماهاى جنگىِ آمريكائى مردم را، صد نفر، صد و پنجاه نفر - نه يك بار، نه دو بار، نه ده بار - در طول اين چند سال مرتب بمباران ميكنند و به قتل ميرسانند. خوب، مگر تروريستها چه كار ميكنند؟ اين همين كارى است كه تروريستها ميكنند؛ منتها تروريستها يك نفر، دو نفر، ده نفر را ميكشند، شما صد نفر، صد و پنجاه نفر را يكجا ميكشيد. اين چه جور مبارزه ى با تروريسم است؟ در عراق عناصر تروريستِ بعثى را - طبق اطلاعات مسلّم ما - پشتيبانى و همراهى كردند، در حالى كه شعار مبارزه ى با تروريسم ميدادند! اينهاست كه ملتهاى منطقه را از آمريكا متنفر كرده است؛ چهره ى آمريكا را سياه كرده است، مخدوش كرده است. اگر رئيس جمهورِ تازه ى آمريكا ميخواهد اين چهره را عوض كند، اين كارها بايد عوض بشود؛ با نطق و با شعار و با اين چيزها حاصل نميشود. ملتهاى مسلمان هم ميدانند كه صداقت دولتمردان آمريكا آن وقتى مشخص ميشود كه در عمل به تغيير دست بزنند؛ والّا اگر در عمل به تغيير دست نزنند، صد تا نطق هم كه بكنند، حرفهاى شيرين و زيبا هم كه به امت اسلامى تحويل بدهند، اثرى نخواهد كرد؛ تغييرى به وجود نخواهد آمد. اين بيدارى اسلامى، آن وجه اول از حركت عظيم امام بزرگوار ما بود.
 
وجه دوم مربوط به عزت ايران و ايرانى است. اولين كار و مهمترين كارى كه امام بزرگوار ما در اين بخش دوم انجام داد، اين بود كه احساس حقارت را از ملت ايران گرفت و از روح آنها زدود؛ اين خيلى مسئله ى مهمى است. ملت ما از صد و پنجاه سال پيش، صد سال پيش، بر اثر عوامل گوناگون، در خود احساس حقارت ميكرد؛ خودكم بينى احساس ميكرد؛ از جنگهاى دوران قاجار بگيريد و آن شكستهاى سخت و از دست دادن شهرهاى مختلف در زمان قاجار، تا بعد در دوران پهلوى، زمان رضاخان، آن ديكتاتورى و سركوب سخت ملت، كه مجال نفس كشيدن به كسى داده نميشد؛ بعد در دوران بعد از پهلوى اول، زمان محمدرضا، با حضور آمريكائيها، با ايجاد سازمان امنيت و ساواك، با آن رفتار خشنى كه با مردم ميكردند، مردم احساس ميكردند كه هيچ توانى ديگر برايشان نمانده است. در چند مسئله ى مهم ملت ايران احساس شكست كرد؛ از قضيه ى مشروطه كه ملت ايران شكست خورد بعد از اينكه پيروز شده بود، تا قضيه ى نهضت ملى كه باز ملت ايران با آنكه يك حركت عظيمى را كرد، متصديان و مسئولان نتوانستند اين حركت را نگه دارند و ملت ايران شكست خورد؛ بعد از آن يك ديكتاتورى سخت از سال 33 تا سال 57 - در طول بيست و چهار سال - بر مردم حاكم بود، كه مردم واقعاً روحيه اى ديگر نداشتند.

از طرفى روشنفكران غرب زده كه خيلى از آنها در دستگاه هاى حكومت ظالم حضور داشتند، با حرف خودشان و با عمل خودشان به مردم اينجور تفهيم كرده بودند كه شما عرضه نداريد؛ عرضه ى هيچ كارى را نداريد؛ بايد تقليد كنيد. در علم تقليد كنيد، در صنعت تقليد كنيد، در فرهنگ تقليد كنيد، در لباس تقليد كنيد، در خوراك تقليد كنيد، در حرف زدن تقليد كنيد. حتّى كار را به جائى رساندند كه يك وقتى گفتند: بايد خط فارسى را تغيير بدهيم! ببينيد چقدر يك ملت بايد از استقلال و عزت نفس دور شده باشد كه جرأت كنند كسانى بگويند خطّت را تغيير بايد بدهيد. خط فارسى كه هزار سال ميراث علمى ما با آن نوشته شده است، اين را عوض كنيم، تغيير بدهيم، خط اروپائى ها را بياوريم و از آنها تقليد بكنيم؛ كار را به اين جا رسانده بودند. امام آمد اين روح حقارت را گرفت و در طول پانزده سال نهضت امام تا پيروزى انقلاب و از روز پيروزى انقلاب به نحو ديگرى تا ده سال عمر بابركت آن بزرگوار، دائم روح خودباورى را در اين ملت دميد: شما ميتوانيد، ما ميتوانيم، شما قادريد، شما بزرگيد، شما قدرتمنديد.

اين خودباورى و اعتماد به نفس ملى يكى از دو ركن اساسى پيشرفت هر كشور است. يك ركن، امكانات مادى است، اما امكانات مادى كافى نيست. يك ملت ممكن است امكانات مادى زيادى هم داشته باشد، اما به رشد و ترقى و تعالى نرسد؛ نتواند يك ملت عزيز و قدرتمند بشود. خوب، ما در دوران قبل از انقلاب همين نفت را داشتيم، همين گاز را داشتيم، همين معادن عظيم فلزات ذى قيمت را داشتيم، همين استعدادهاى درخشان و نيروى انسانىِ بااستعداد را داشتيم؛ اما در عين حال يك ملت دست سوم، گمنام در دنيا، توسرى خور قدرتهاى بزرگ، زير يوغ يك حكومتى كه فاسد بود، دست نشانده بود، متصل به دشمنان ملت بود، زندگى ميكرديم. پس امكانات مادى كافى نيست، مؤلفه هاى ديگرى لازم است؛ مؤلفه هاى معنوى. يكى از مهمترين اين مؤلفه ها، همين خودباورى است، اعتماد به نفس است و اينكه يك ملت باور كند كه ميتواند. امام ملت ما را به اين باور رساند كه ميتواند بايستاد؛ ميتواند مقاومت كند؛ ميتواند كشور خود را آزاد كند؛ ميتواند نظامى را كه خود به وجود آورده است، با كمال قدرت اين نظام را حفظ كند؛ ميتواند در دنيا، در سياستهاى بين الملل اثر بگذارد، كه همين جور هم شد. اين همان عزت ملى است كه من بيست روز قبل از اين در سنندج در بين برادران كُردمان اين مسئله را مطرح كردم. عزت ملى خيلى براى يك كشور مهم است. اين عزت ملى فقط حرف هم نيست. اين ترجمه ى عملى در همه ى عرصه هاى زندگى ما دارد.

عزت ملى در مديريت كشور به اين معناست كه يك دولت، يك نظام، به ملت خود متكى باشد، به مردم متكى باشد.

عزت ملى در مسائل اقتصادى به اين است كه كشور به قدرت خودكفائى برسد، بتواند اگر چيزى از دنيا نياز دارد، ميگيرد، چيزى هم دنيا به او نياز داشته باشد و در مقابل از او بگيرد؛ مغلوب نباشد، مقهور نباشد.

عزت ملى در عرصه ى علم به اين است كه جوان دانشجوى او، پژوهشگر او، عالمِ محقق او سعى كند مرزهاى علم را درنوردد - همين چيزى كه ما گفتيم نهضت نرم افزارى و توليد علم - و علم را توليد كند. آن كسانى كه دانش را به اين نقطه رساندند، انسانهائى بودند كه از لحاظ متوسط استعداد از ما اگر عقب تر نبودند، جلوتر نبودند. ما قرنها سابقه ى درخشان علمى در تاريخ داريم و امروز هم بايد بتوانيم علم را بسازيم، به وجود بياوريم، كشف كنيم و در بناى علمى دنيا سهم عمده اى داشته باشيم؛ اين ميشود عزت.

عزت يك ملت در سياستهاى گوناگون و در تعاملش با كشورهاى ديگر و دولتها و قدرتها اين است كه از استقلالِ رأى برخوردار باشد. يك دولت، يك نظام در مقابل قدرتها آنچنان ظهور كند كه نتوانند در هيچ مسئله اى اراده ى خودشان را بر او تحميل كنند.

عزت ملى در عرصه ى فرهنگ به اين است كه يك ملت به سنتهاى خود پايبند باشد، براى آنها ارج قائل باشد، مقلد فرهنگهاى بيگانه و مهاجم نشود. اين چيزى است كه متأسفانه كشور ما در قبل از انقلاب، در طول صد سال يا بيشتر در مقابل اين طوفان و اين موج ويران گر فرهنگ غرب، غرق شد كه آثارش را ما هنوز هم داريم تحمل ميكنيم؛ رنجهايش را ما هنوز هم داريم ميبريم. عزت ملى به اين است كه يك ملت به سنتهاى خود اهميت بدهد، احترام بگذارد، افتخار كند و به اينكه ديگران بگويند آقا شما مرتجعيد، اعتناء نكند. امروز بعضى از كشورهاى اروپائى كارهائى ميكنند كه اگر آنها را در مقابل يك آدم عاقلِ متعارف بگذاريد، جز خنده ى تمسخرآميز كارى نميكند. ميگوئيم: چرا ميكنيد؟ ميگويند: اين سنت ماست! به سنتهاى خودشان پايبندند؛ سنتهاى كهنه ى پوسيده. آن وقت اگر ملتهاى ديگر به سنتهاى خودشان احترام بگذارند، پايبند باشند، آنها را طعن و تمسخر ميكنند كه چرا. نه، اين خودباختگى مخالف با عزت ملى است. عزت ملى آن وقتى است كه يك ملت در مقابل فرهنگ ديگران خودباخته نباشد؛ اين عزت ملى است. در همه ى عرصه هاى زندگى عزت ملى ترجمه ميشود، معنا دارد، مصداق دارد.

در نحوه ى اداره ى كشور و ارتباط با انسانها، عزت ملى به اين است كه تك تك انسانها در يك جامعه مورد احترام قرار بگيرند. «امّا اخ لك فى الدّين و امّا نظير لك فى الخلق»؛(1) اگر هم دين شماست، مورد احترام است؛ اگر هم دين شما هم نيست، مورد احترام است. در جامعه هركه انسان است، مورد احترام است؛ مورد تكريم است؛ اين ايجاد عزت ملى ميكند. اينها ابعاد گوناگون عزت ملى است كه رهنمود امام بود؛ انگشت اشاره ى امام بود.

نظام اسلامى هم در اين سى سال با همين اعتماد به نفس پيش رفت. البته فراز و نشيب داشت، افت و خيز داشت؛ اما توقف نداشت؛ ملت توقف نكردند. اين عزت ملت ما امروز در دنيا هم منعكس است. من قبول نميكنم حرف آن كسانى را كه تصور ميكنند ملت ما به خاطر پايبندى به مبانى و اصول خود، در دنيا خوار شده است، از چشم افتاده است؛ ابداً. ما دشمن داريم. دشمنان ما يك جبهه ى متحدى هستند متشكل از قدرتهاى مداخله گر و زورگوى عالم. اينها وقتى ببينند يك كشورى از مدار آنها خارج شد - كشورهائى كه اينها به عنوان اقمار خودشان در مدار خود نگه داشته بودند - مثل كشور ايران كه با انقلاب اسلامى از مدار آنها خارج شد، سعى ميكنند با او مقابله كنند، او را بكوبند؛ تحقير ميكنند؛ وسائل تبليغاتى شان هم زياد است. اين معنايش اين نيست كه ما عزت خودمان را از دست داديم. نه، در اعماق دل همان كسانى كه دشمن اسلام و دشمن جمهورى اسلامى هستند، احترام امام و ملت ايران رسوخ يافته است.

راه اين ملت بزرگ ما كه پرورده ى بيانات امام و هدايتهاى امام است، براى رسيدن به اوج اعتلاء و پيشرفت عبارت است از اينكه اين عزت ملى را در همه ى عرصه ها حفظ كند. اين ملت ميتواند به اوج اعتلاء برسد، كه وقتى يك ملت قوى شد، اعتلاء مادى و معنوى پيدا كرد، امنيت او هم كامل خواهد شد. يعنى آسيب پذيرى او از بين خواهد رفت؛ دشمنان ديگر طمع نميكنند. اگر ملت ما ميخواهد به امنيت كامل برسد، اگر ميخواهد دشمنان ديگر جرأت تهديد او را پيدا نكنند، بايد همين راه را برود. اگر پيشرفت و عدالت را ميخواهد، همين راه را بايد برود. خطر بزرگ براى كشور ما جدا شدن از مردم است؛ جدا شدن از ارزشهاى اسلامى است؛ جدا شدن از خط مبارك امام است؛ اينها براى كشور ما خطر است. اگر اين استخوان بندى محكم كه انقلاب به وجود آورد حفظ بشود، خيلى از مشكلات را در گوشه و كنار در طول زمان ميشود ترميم كرد. نگذاريد اين استخوان بندى محكم شكسته بشود، كه اگر شكسته شد، هيچ زخمى هم ديگر درمان پيدا نخواهد كرد، هيچ گوشه ى خرابى هم ديگر ترميم نخواهد شد. استخوان بندى مستحكم نظام اسلامى اى را كه امام آن را به ما ياد داده است، بايد حفظ كنيم. من خدا را شكر ميكنم كه در طول اين سى سال، ملت ايران و مسئولين كشور توانستند به قدر وسع خودشان اين راه را دنبال كنند، تعقيب بكنند.
البته كم و زياد داشته است، افت و خيز بوده است؛ در يك دوره بهتر، در يك دوره كمتر، اما اين حركت به طور مستمر ادامه پيدا كرده است تا امروز، و به توفيق الهى به همت شما مردم، بخصوص به همت شما جوانها، اين راه همچنان تا پيروزى نهائى ادامه پيدا خواهد كرد.

چند كلمه در باب انتخابات بگويم. مسئله ى حساس مهمِ سرنوشت ساز كشور ما انتخابات است در همه ى دوره ها؛ چه انتخابات مجلس و مجلس خبرگان و چه بخصوص انتخابات رياست جمهورى كه چند روز ديگر است. چند تا نكته را من در باب انتخابات ميگويم:

نكته ى اول اين است كه از دو سه ماه قبل از اين، راديوهاى بيگانه شروع كردند به بدنام كردن و مخدوش كردن چهره ى انتخابات در كشورمان، براى بدبين كردن مردم. گاهى گفتند: اين انتخابات نيست، انتصابات است. گاهى گفتند: اين يك بازى كنترل شده ى درون حكومت است؛ گفتند: اين كانديداها خودشان دارند بازى ميكنند؛ نامزدهاى مختلف كه مى بينيد با هم اختلاف نظر دارند، اينها همه ظاهرسازى است، بازى است. گاهى گفتند: در انتخابات قطعاً تقلب انجام خواهد گرفت؛ هر وقتى يك چيزى گفتند. مقصود از همه ى اين تخريبها يك چيز است و او اينكه ميخواهند ملت در انتخابات، مشاركت قوى و نمايانى نكند؛ اين را ميخواهند. من به شما عرض ميكنم: عزيزان من! ملت عزيز ايران! ملت باهوش و بيدار ايران! ملت تجربه شده و آزموده ى ايران كه در طول اين سى سال از اين همه گردنه هاى سخت عبور كرديد! بدانيد؛ با مردم سالارىِ شما مخالفند. دشمن با همين حضور شما، با همين انتخاب شما مخالف است. ميخواهند پشتوانه ى نظام را كه مردم هستند و آراء مردم است، از نظام بگيرند؛ ميفهمند چه كار دارند ميكنند. واى به حال آن كسانى كه نادانسته، از روى غفلت، همان حرف آنها را تكرار كنند و همان مقصود آنها را در داخل تحقق ببخشند. آنها دارند اميد را از مردم ميگيرند. ملت ايران سرافراز است به اينكه توانسته در طول اين سى سال مسئولين را خودش معين كند. مسئولين بلندمرتبه ى نظام از صدر تا ذيل به وسيله ى مردم انتخاب شده اند؛ رهبرى هم به وسيله ى مردم انتخاب ميشود با واسطه ى انتخابات خبرگان، رياست جمهورى، مجلس شوراى اسلامى، شوراهاى گوناگون؛ اين جزو افتخارات نظام است، ميخواهند اين را از مردم بگيرند؛ چون ميدانند نظام با اين مستحكم ميشود. من به شما عرض ميكنم: هر كسى به استحكام اين نظام علاقه مند است، هر كه به اسلام علاقه مند است، هر كه به ملت ايران علاقه مند است، براى او عقلاً و شرعاً واجب است كه در اين انتخابات شركت كند.

نكته ى دوم در باب انتخابات. عزيزان من! نامزدهاى مختلف هر كدام طرفدارانى دارند، علاقه مندانى دارند. علاقه مندان اين نامزد نميتوانند اعتراض كنند به علاقه مندان آن نامزد كه شما چرا به او علاقه مندى، به نامزد مورد علاقه ى من علاقه اى ندارى. نه، اين جزو افتخارات كشور ماست. افراد گوناگون مى آيند؛ با منشهاى مختلف، با سلائق مختلف، با شيوه هاى گوناگون كار، در مقابل مردم قرار ميگيرند. يك عده اين را مى پسندند، يك عده آن را مى پسندند، يك عده آن را مى پسندند؛ اين افتخار است؛ اين خوب است. هر كدام از نامزدهاى محترم هم طرفدارانى دارند. بعضى ها از اين طرفداران متعصب هم هستند، خيلى علاقه مند سرسختند به آن نامزد خودشان. خيلى خوب، باشند، حرفى نيست؛ اما مواظب باشيد، مراقب باشيد كه اين علاقه مندى ها به اصطكاك نينجامد؛ به اغتشاش نينجامد. شما داريد براى عقيده ى خودتان، براى ايمان خودتان تلاش ميكنيد؛ نگذاريد دشمنِ اين ايمان، دشمنِ اين آرمان از شما سوء استفاده كند. من شنيدم و اطلاع پيدا كردم كه در خيابانها بعضى از جوانان طرفداران نامزدها ميروند - حالا من درباره ى اين رفتن تو خيابانها حرفى نميزنم - اما مؤكداً ميگويم: مبادا اين خيابان گردى ها به مقابله، به مجادله، به درگيرى بينجامد؛ مواظب باشيد. اگر كسى ديديد كه اصرار بر اغتشاش و درگيرى دارد، بدانيد او يا خائن است، يا بسيار غافل است.

نكته ى سوم درباره ى انتخابات. خودِ نامزدهاى محترم هم مراقب باشند. نمى پسندد انسان كه ببيند يك نامزدى، چه در نطقهاى تبليغاتى، چه در سخنرانى، چه در تلويزيون، چه در غير تلويزيون، براى اثبات خود متوسل بشود به نفى آن ديگرى، آن هم با يك استدلال هاى گوناگون؛ به نظر من اين درست نيست. قبلاً هم من يك توصيه اى در اين مورد كردم، حالا هم در اين روزهاى آخر عرض ميكنم. نامزدها همه براى يك هدف دارند كار ميكنند. هر كسى به نظر خودش يك احساس مسئوليتى، تكليفى دارد، مى آيد ميدان. من با مناظره و معارضه و گفتگو و انتقاد مخالفتى ندارم؛ اما سعى كنيد اين در چهارچوبهاى درست شرعى و دينى انجام بگيرد. مردم، مردم بيدارى هستند، ميفهمند، ميدانند. اين چهار نفر نامزدى كه از شوراى نگهبان تأييد شده اند و در اجتماعات گوناگون سخنرانى ميكنند، خودِ آن نامزدهاى محترم توجه كنند، مراقبت كنند كه در اين سخنرانى ها، در اين اظهارات، جورى نباشد كه منتهى بشود به ايجاد دشمنى و ايجاد نقار؛ با برادرى و با مهربانى پيش بروند. البته اختلاف نظر، اختلاف رأى، اختلاف سليقه، در مسائل گوناگون، در مسائل شخصى، در مسائل عمومى، يك امر طبيعى است؛ اشكالى هم ندارد. نگذاريد اين به اغتشاش منتهى بشود. اين را خود نامزدهاى محترم هم توجه كنند.

مطلب چهارم. بنده در اين انتخابات يك رأى بيشتر ندارم، آن رأى را هم به نظرم ميرسد كه كسى به طور مشخص نميداند، حالا ممكن است كسانى حدس بزنند. من به كسى نميگويم، نگفته ام و نخواهم گفت به چه كسى رأى بدهيد، به چه كسى رأى ندهيد؛ رأى من مربوط به خود من است. اين مال ملت است. آنچه كه من از مردم ميخواهم، عبارت است از اينكه همه با همه ى قوا، با همه ى توان، با همه ى نشاط، در روز بيست و دوم خرداد پاى صندوقهاى رأى حاضر بشوند و رأى بدهند. خداى متعال با آن ملتى است كه مى انديشد، تصميم ميگيرد، انتخاب ميكند، و براى خدا و در راه خدا به آن انتخاب عمل ميكند.

پروردگارا ! بركات خود و رحمت خود را بر اين ملت نازل كن. پروردگارا ! روح مطهر امام بزرگوارمان را با اوليائت محشور كن. پروردگارا ! روح دو فرزند جوان امام بزرگوارمان را كه از دنيا رفتند و به او پيوستند، با امام بزرگوار و با اوليائشان محشور كن. پروردگارا ! شهداى عزيز ما را كه جمع كثيرى از آنها در همسايگى اين مرقد شريف آرميده اند، و همه ى شهداى اسلام را با اوليائت محشور بفرما.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

1) نهج البلاغه، نامه ى 53

انتهاي پيام/
برچسب ها: ارتحال ، امام ، رهبری ، انتخابات
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.