سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گفت‌وگو با ويشكا آسايش: آرام نمي‌گيرم، چه در زندگي چه در بازي!

تا قبل از تولد پسرم اصلاً دوست نداشتم بازي كنم. به عبارت بهتر شايد زندگي من تقسيم بشود به دو بخش قبل از آمدن «گيو» و بعد از آن! اين يك حس شخصي بود و شايد الان براي توضيح چرايي آن هيچ حرف واضحي براي گفتن نداشته باشم. در يك كلام دوست نداشتم روي صحنه بازي كنم و شايد به خاطر يك ترس بود.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، ويشكا آسايش نسبت به جايگاه و موقعيتش كمتر در فيلم‌هاي سينمايي ظاهر شده است. اتفاقي كه علتش مي‌تواند وسواس در پذيرش نقش باشد.

در كارنامه او ايفاي نقش‌هاي مختلف تاريخي، درام، كودك و كمدي ديده مي‌شود و حتي مي‌توان گفت در «ساحره» يك كاراكتر سوررئال را هم تجربه كرده است. آسايش ميل شديد به شيطنت كردن و ريسك‌پذيري را دليل اين شيوه كاري معرفي مي‌كند. «برف روي كاج‌ها» با بازي او، بهانه اين گفت و گو بانی فیلم با وی بود، اما با او از هر دري سخن گفته شد كه حاصل آن پيش روي شماست.



اين روزها بعضي منتقدان سينما مي‌گويند مريم نقش پيش‌بردي در «برف روي كاج‌ها» ندارد.

-نه به نظر من اصلاً اينطور نبود . اتفاقاً فكر مي كنم مريم خيلي مهم بود به اين جهت كه دوستي نزديك با شخصيت اول زن فيلم داشت و مهمتر آنكه اين كاراكتر از اول در جريان بطن ماجرا قرار داشت و اصلاً چون يك واقعيت را ناخواسته پنهان كرده بود، مولد يك سؤال در ذهن مخاطب مي‌شد كه آيا اين كاراكتر كار درستي كرد يا نه؟

كار درستي كرد يا نه؟

- به نظر من جواب درستي ندارد. چون هر آدمي با ديگري متفاوت است. اينكه مي گويند مي‌شود اين كاراكتر را حذف كرد، نمي‌تواند يك نظر كارشناسي باشد، چون اساساً هر شخصيتي در يك فيلم مي تواند جايگزين داشته باشد و اين موضوعي است كه به سليقه كارگرداني مربوط مي‌شود. نظر شخصي من اين است كه مريم كاملاً در فيلمنامه داراي جايگاه بود و اگر بنا بود حذف شود، مولد تغييرات اساسي مي‌شد.

خودتان اگر در موقعيت مريم قرار بگيريد، ماجرا را به دوست‌تان مي‌گوييد؟

- من هم نمي گويم! البته بستگي دارد طرف مقابل چه دوستي باشد و با كدام ويژگي ها؟ به طور كلي اما، معتقدم نبايد گفت. لااقل خود من دوست ندارم چنين چيزي را بشنوم!

به نظرم بازي شما در نوبت دوم تماشا است كه براي مخاطب اهميت پيدا مي‌كند. چون مخاطب مي‌خواهد مريم را از اين منظر نگاه كند كه دليل تمام نگراني‌هاي رويا را مي‌داند و شايد حتي خيال مچ‌گيري از بازي شما هم داشته باشد.

- دقيقاً همينطور است و بازي من از اين جنبه خيلي سخت بود. آقاي معادي هم دقيقاً چنين چيزي از من مي خواست. ايشان به من گفت مي خواهم تمام مدت اين مسئله را بداني، اما نشان ندهي. اتفاقاً همان موقع هم تأكيد داشت كه مي خواهم مخاطب پس از پايان فيلم بگويد كه ئه؟ پس مريم همه چيز را مي دانست؟ بايد كار به قدري ظريف انجام مي‌شد و به قدري به قول معروف بازي زير پوستي ارائه مي دادم كه در نگاه اول چيزي لو نرود. در اين آوردن اين حس واقعاً براي من آسان نبود.

چطور توانستيد از پس اين دشواري بر بياييد؟

- خيلي تمرين كرديم و كارگرداني پيمان معادي بسيار مؤثر بود. در پروسه آزمون و خطاها به نقطه اي از بازي من رسيديم كه پيمان معادي گفت اين اندازه خوب است. تمرين‌هايي كه تا دو سه هفته قبل از گرفتن سكانس انجام داديم، خيلي به من كمك كرد.

وقتي متن را خوانديد، دوست داشتيد رويا را بازي كنيد؟

- رويا را هم خيلي دوست داشتم و به عنوان بازيگر هر دو نقش برايم جذاب بود، اما مريم براي من ملموس تر بود چون شخصيت شيطان و پرتحركي داشت. برعكس، رويا آرام بود.

مريم ما به ازاي بيروني داشت؟ زني كه از شور و حال اوج جواني فاصله گرفته اما در انديشه كشف هيجان بازيگري است.

- خير دور و برم كسي با اين ويژگي ها سراغ نداشتم . فكر مي كنم علاقه بازيگري مريم ارتباط ويژه‌اي با شخصيت پردازي او نداشت. مريم اساساً اجتماعي بود و دغدغه‌هاي هنري اين‌چنيني داشت. او مي‌خواست خودش را محك بزند و وجه تازه از خود را امتحان كند. كاري كه خود من هم زياد انجام مي‌دهم. او آدم جسور و هيجان‌طلبي بود و ميل داشت كه هر چيز جديدي را تجربه كند. فكر مي‌كنم حتي اگر بازيگر هم نمي‌شد مي‌رفت و يك كار سخت و هيجان‌انگيز ديگر را تجربه مي كرد. چيزي كه فراتر از حد خودش باشد.

بازي شما در سكانسي كه مي‌خواستيد اتود بازيگري بزنيد؛ گل‌درشت نبود؟

- كاملاً برنامه‌ريزي شده بود. آقاي معادي آن قسمت را ننوشته بود و تنها به من گفت تو يك اتود اگزجره از موضوع خيانت همسر و شكاكي داشته باش. يك بازي در بازي شكل گرفت كه بايد به همان ميزاني كه ديديد، فوكوس مي‌گرفت.

چطور شد كه بازي براي پيمان معادي را پذيرفتيد. كسي كه قبلاً او را در مقام كارگردان نديده بوديد.

- من بازي‌هاي پيمان معادي را دوست داشتم و وقتي براي شروع كار در جلسه دوم با او صحبت كردم، متوجه شدم به طور كامل روي فيلمنامه تسلط دارد و تمام اصول اجرايي را مي‌داند. همين براي من كافي بود.

با رامبد جوان كار كرديد هم يك كارگردان تازه‌كار در سينما به حساب مي‌آمد. در چند سال اخير ديگر سخت‌گير نيستيد؟

- چرا اتفاقاً سخت‌گير هستم، اما كمي به حس ششم خودم تكيه مي‌كنم. ديگر آنكه كار كردن با رامبد جوان را از قبل دوست داشتم. حتي از مدت‌ها قبل از شكل‌گيري تجربه «ورود آقايان ممنوع» مي‌دانستم كه مي‌توانم خيلي خوب با او كار كنم. وقتي سناريو را خواندم، عاشقش شدم و ديگر اصلاً به هيچ چيز كاري نداشتم. بايد بازي مي‌كردم!

جالب است كه بعد از كسب سيمرغ براي اين فيلم با دست باز تر انتخاب كرديد و حتي يك فيلم كودك را هم تجربه كرديد.

- براي من هيچ وقت اندازه نقش مهم نبوده است. هميشه به خود نقش توجه داشته‌ام. وقتي سناريو را دوست داشته باشم يا كار كردن با يك كارگردان براي من جذاب باشد، پروژه را مي‌پذيرم. از طرف ديگر نقش‌هاي يك را هم به خاطر اينكه متن مورد پسندم نبوده، رد كرده‌ام.

نقش دوم تا زماني براي من اهميت دارد كه از تأثير آن در فيلم مطمئن باشم و حضور من باعث شود كه آن نقش متفاوت باشد. همچنين اينكه نقش يك كار را كدام بازيگر پذيرفته باشد نيز اهميت دارد. مهنار افشار بازيگر خونگرمي است كه ارتباط من و او به خوبي برقرار شد. هيچكدام اين دغدغه را نداشتيم كه ثابت كنيم چه كسي بهتر است. به عبارت بهتر هيچ رقابت بيخودي وجود نداشت.

در سينماي ما چنين معضلاتي وجود دارد؟

- براي من كه پيش نيامده، اما حتماً هست. در همه جا هست. حداقل اينكه من و مهناز افشار مشكلي نداشتيم و خدا را شكر به ما خوش گذشت.

در يك سكانس از «برف روي كاج‌ها» به خاطر حضور گيو دقيقاً نقش خودتان را بازي كرديد!

- بله در آن سكانس پسر خودم جلوي دوربين آمد. مطمئناً اينكه بچه داشته باشي و نقش مادر را بر عهده بگيري خيلي كمك كننده است. نفس تجربه خيلي اهميت دارد. شما تجربه‌هاي مختلفي مثل شكست، پيروزي، غم و خوشحالي را داشته‌ايد، اما مادر شدن يك رخداد ويژه‌تر است.

شما طراحي صحنه و لباس را در دانشگاه لندن خوانده‌ايد. آيا در ايران بستر به كار گيري اين آموزه‌ها فراهم است؟

- همه چيز به فيلم بستگي دارد و تهيه‌كننده و كارگردان. بستگي دارد كه به طراحي صحنه چطور نگاه مي‌شود. پروژه‌هايي داريم كه اين بخش را سرسري مي‌گيرند و در واقع يك چيدمان وجود دارد تا طراحي. از كاغذ ديواري گرفته تا پارچه لباس، همه چيز بايد دقيقاً طرح‌ريزي شود و من در سينماي ايران تجربه طراحي صحنه و لباس را داشته‌ام، اما كار در تئاتر خيلي ساده تر است، چون در اين هنر، اساساً بستر است كه ايجاب مي‌كند تو به يك طراحي دقيق دست پيدا كني. در سينما هم براي پروژ‌ه‌هاي تاريخي گريزي از طراحي وجود ندارد.

 من اين بخش را در «معصوميت از دست رفته» بر عهده گرفتم و البته طراحي لباس را آذر محمدي بر عهده داشت. ما براي جزء به جزء كار طراحي داشتيم و در مقابل ، پروژه‌هايي هم بوده كه مجبور بوديم لوكيشن را ببينيم و براي آن صرفاً آكسسوار انتخاب كنيم يا از آكسسوار موجود دست به گزينش بزنيم. البته من اساساً چنين همكاري‌هايي را نمي‌پذيرم.

از تئاتر بگوييد كه گويا اخيراً بيشتر دوستش داريد.

- الان تئاتر را خيلي بيشتر دوست دارم. چه براي بازي و چه طراحي صحنه.

چرا اينقدر دير به سراغ آن آمده‌ايد؟

- دوست نداشتم روي صحنه ظاهر شوم. تا قبل از تولد پسرم كه اصلاً دوست نداشتم بازي كنم. به عبارت بهتر شايد زندگي من تقسيم بشود به دو بخش قبل از آمدن «گيو» و بعد از آن! اين يك حس شخصي بود و شايد الان براي توضيح چرايي آن هيچ حرف واضحي براي گفتن نداشته باشم. در يك كلام دوست نداشتم روي صحنه بازي كنم و شايد به خاطر يك ترس بود. الان خيلي زياد تئاتر تماشا مي‌كنم و كارگردان‌هايي هستند كه كارشان را دنبال مي‌كنم. فكر مي كنم الان نوبت آن رسيده است كه خودم را محك بزنم.

در برخورد با يك متن تئاتر براي پذيرش نقش، همان ديدگاهي را داريد كه وقتي يك فيلمنامه به دست‌تان مي‌رسد؟

- معيارهايم براي انتخاب تئاتر تفاوتي با معيارهايم در سينما ندارد. همين كه نقش را دوست داشته باشم، كافي ا‌ست و اينكه ببينم كار جاي خلاقيت باقي مي گذارد.به عنوان كسي كه سال‌ها بازيگر بوده اما الان مي‌خواهد تئاتر را شروع كند، ترجيح مي دهم يك نقش درجه يك را انتخاب كنم.

تماشاي زياد تئاتر شما را نمي‌ترساند؟ منظورم مقايسه شدن با رقباست.

- نه اتفاقاً باعث مي‌شود علاقه‌ام بيشتر شود. من به طور كلي دوست دارم كارهاي سخت را امتحان كنم و هر چه دشوارتر باشد و داراي بستر چالش بيشتر،  براي من جذاب‌تر است.

بيشتر در كدام سالن‌ها تئاتر ديده ايد؟

- ايرانشهر و تالار وحدت و حافظ.

يعني همان سالن‌هاي تئاتري كه در چند سال اخير بيشتر پذيراي بازيگران سينما بوده است.

- نه من تئاتر شهر هم زياد مي‌روم. اتفاقاً چند كار خيلي خوب هم در كارگاه نمايش و سالن قشقايي ديدم. مثلاً «زمستان 66» يعقوبي را خيلي دوست داشتم. همچنين كار بهاره رهنما را در فرهنگسراي نياوران خيلي دوست داشتم.

به كار بهاره رهنما زياد انتقاد شد. در پذيرش يك متن نمايشي آثار كلاسيك براي شما اولويت ندارد؟

- من هرچقدر با متن مدرن‌تر و جديدتر و خاص‌تري رو به رو باشم، خوشحال‌تر خواهم بود.حتي اگر بنا باشد يك متن كلاسيك كار كنم، ترجيح مي‌دهم كارگردان آن، متن را به طور اساسي هم بزند. سليقه من اصلاً با آن شيوه هاي كلاسيك و متدهايي كه در دانشگاه تدريس مي‌شود، هماهنگ نيست.

اما ممكن است زيادي نقد بشويد.

- انتقاد باعث پيشرفت آدم مي‌شود.

اگر بكوبند چه؟

- خب بكوبند! البته اگر شدت اين هجمه زياد باشد و از طرف همه، مي‌فهمم كه اشكال از من است. آدم بايد با خودش روراست باشد و البته واقع بين. مسلم است كه اولين تجربه تئاتر من بي‌اشكال نخواهد بود. اما از ريسك كردن لذت مي‌برم و تجربه كردن را دوست دارم. به طور كلي بايد پذيرفت كه آدم كار مي‌كند و مورد انتقاد قرار مي گيرد و اين يك امر طبيعي است.

اما تئاتري‌ها عموما از اينكه بازيگران سينما وارد عرصه تئاتر شده‌اند خوشحال نيستند.

- من آنان را درك مي‌كنم. يك عمر زحمت كشيده‌اند و از جان و دل مايه گذاشته‌اند. حالا چندان هم مورد قدرشناسي قرار نمي‌گيرند. با اين حال اين موضوع دليل خوبي نيست براي اينكه بر ورود ديگران به عرصه خرده بگيرند. شايد بايد اينطور نگاه كنند كه ما بازيگران سينما براي ياد گرفتن تئاتر، به قلمرو آنان نزديك شده‌ايم! تئاتر چيزي است كه بايد مردمي شود و براي آن فرهنگ‌سازي صورت بگيرد. البته اين را هم تأكيد مي‌كنم كه علاقه به تئاتر بايد از كودكي آغاز شود و تعليم در مدرسه موضوع مهمي است.

 شايد از معلم انشا كه به جاي ارائه موضوع تابستان خود را چگونه گذرانديد، روي تخته بنويسد: نظرتان درباره نمايشي كه در تعطيلات ديديد چيست؟ بايد بچه‌ها را به تئاتر برد و از آنان خواست كه درباره اثر هنري كه ديده‌اند و همچنين نويسنده‌هاي بزرگ با هم صحبت كنند.

راستي هنوز هم شما را با نام قطامه مي‌شناسند. از اين موضوع خوشحاليد؟

- نه زياد! يك قرن گذشته! البته از اينكه چنين نقشي تا اين حد در ذهن مردم به يادگار مانده خوشحالم. قطعاً برايم افتخار دارد كه اولين تجربه كل بازيگري من داراي چنين تاثيري بوده است. من اين مورد را هم مديون آقاي ميرباقري هستم. البته اين را هم بگويم شايد جسارت داشتن من از همين موضوع نشأت مي‌گيرد. اينكه براي اولين بار هر كاري را كه انجام مي‌دهم، خوب در مي‌آيد. در نمايشگاه مجسمه‌ام هم همين اتفاق رخ داد.

خيلي‌ها نمي‌دانند مجسمه‌ساز هم هستيد.

- 13 سال است مجسمه‌سازي را شروع كرده ام. از دانشگاه لندن كه برگشتم، در كارگاه هنر نزد استاد شهابي كار را شروع كردم و البته به حالت تفريحي مي‌رفتم آنجا، اما چون عاشق مجسمه‌سازي هستم آن را ادامه دادم. تنها كاري است كه مرا آرام نگه مي‌دارد.

بيشتر از بازيگري؟

- من شخصيت هايپري دارم و پيش نمي‌آيد كه يك گوشه آرام و قرار داشته باشم. مجسمه‌سازي تنها كاري است كه مرا آرام نگه مي دارد. به طوري كه ساعت‌ها از دنيا غافل مي‌شوم و ممكن است از شدت خشكي گلو بفهمم چندين ساعت قبل مي‌خواستم آب بخورم! چند سال قبل پيش استاد تناولي يك دوره را گذراندم و پس از آن بود كه كار برايم خيلي جدي شد. آخرين نمايشگاهم 10 شهريور سال گذشته در گالري اعتماد برقرار شد. همه كارهايم بدون خبررساني قبلي فروش رفت.

مجسمه ها را خريدند يا آثار دست‌ساز ويشكا آسايش را؟

- من دقيقاً مي‌خواستم مجسمه‌ها فروش برود و نه آثار ويشكا آسايش. براي همين اطلاع‌رساني نكردم تا خودم را محك بزنم. مي‌خواستم ببينم مجسمه‌ساز هستم يا خير؟ديدم انگار هستم! چون كلكتورها و مجسمه سازهاي ديگر از كارم تعريف كردند. فكر مي‌كنم اگر كسي خودش عاشق كاري باشد كه انجام مي‌دهد و براي آن انرژي باشد، اين اشتياق به مخاطب‌اش هم منتقل مي‌شود.

وقتي قلب و روح خود را روي انجام كاري مي گذاريد، بازتاب آن يك امر انكار ناپذير است. البته مجسمه‌سازي و بازيگري دو مقوله جدا از هم هستند. مجسمه سازي كار سخت‌تري است. زمان بيشتري مي‌برد و تمركز بيشتري مي‌طلبد. خيلي هم بلا سر آدم مي‌آيد و تا عاشق نباشي، نمي‌تواني ادامه دهي. من بارها انرژي گذاشتم و بازتاب آن را هم ديدم.بسيار پيش مي‌آمد كه مخاطبانم به من مي‌گفتند چقدر كارهايت خوشحالند!

يعني چه كه خوشحالند؟

- يعني انرژي خوبي را منتقل مي‌كردند.مي‌گفتند ديناميكي در كار است كه باعث مي‌شود ساعت‌ها به آن نگاه كني و خسته نشوي.

براي يك پسربچه بايد خيلي جذاب باشد كه مادرش گِل بازي كند. نه؟

- خيلي زياد! گيو دستيار من است! من از بچگي به او ابزار دادم و حسابي بازي كرده است. الان ديگر مي‌گويد براي من هم اتاق كار درست كن و يك ميز هم بده!

مشكلي با بازيگر شدن پسرتان نداريد؟

- در مقابل اين قضيه هيچ گاردي ندارم. اگر دوست داشته باشد، كافي است. والدينم من را به كاري اجبار نكردند و من هم او را مجبور نمي‌كنم.

كارنامه شما با وجود كوتاه بودن، متنوع است. اين تعمدي بود؟

- بله تا حدي آگاهانه بود. من هر كاري را قبول نكردم. يك دوره هم به كل از كار دور ماندم كه دو دليل داشت. اول اينكه گيو به دنيا آمده بود، ديگر اينكه پيشنهاد براي نقش‌ زن اغواگر خيلي زياد داشتم. دوست دارم هر كار جديدي كه انجام مي‌دهم براي من كشف و خلاقيتي را به دنبال داشته باشد. خيلي از كارها را كنار گذاشتم و وقتي باردار شدم، با خودم گفتم چه بهتر! يك بهانه درست و حسابي براي كار نكردن پيدا شده بود.

گويا براي نقش‌هاي تاريخي‌تان زحمت بيش از حدي متحمل شديد.

- در دو هفته سواركاري  ياد گرفتم و در يك هفته شمشير بازي. وقتي براي «مسافر ري» پيش آقاي ميرباقري رفتم، ايشان به من گفت بايد سواركاري كني. يك صحنه هم داريم كه بايد مي‌دويدم و مي‌پريدم روي اسب و به تاخت از آتش رد مي‌شدم.

نمي شد از يك بدل استفاده كرد؟

- نه. دوربين با من بود. گفتم آقاي ميرباقري من تا به حال به اسب غذا هم نداده‌ام. گفت برو ياد بگير. خودش مي‌دانست به من نبايد بگويد نمي‌تواني.خلاصه من سواركاري و پريدن از روي آتش را هم ياد گرفتم، اما آن صحنه را در آوردند!

چه دردناك!

- بله خيلي دردناك است. الان خودم هم نمي دانم چطور آن كار را انجام دادم. من دويدم و پريدم روي اسب و آتش واقعي در صحنه بود و اسب ممكن بود رم كند و من را پرتاب كند. براي «نردباني از آسمان» به من گفتند شمشير بازي كن و معلم مي آوريم، دست آخر هم خودم ياد گرفتم. 10 روز فيلمبرداري آن صحنه طول كشيد و من واقعاً با سياهي‌لشگر جنگيدم. دوستاني كه گاهي يادشان مي‌رفت اين يك فيلم است و من هم يك دخترم!

برسيم به آسيب‌شناسي بازيگري زن در سينماي ما. به طور كلي چه تحليلي داريد؟

- به طور كلي نقش‌هاي جذابي كه براي مردان مي‌نويسند، خيلي بيشتر از سهمي است كه زن ها از فيلمنامه دارند. نمي دانم اين تبعيض به خاطر محدوديت‌هاي خود سينماست يا قصه‌ها. البته يك بازيگر زن به لحاظ قواي بدني و مسائل ديگر واقعاً يك سري كارها را نمي تواند انجام دهد. براي من شخصا بين زن و مرد فرقي نيست. بايد در وهله اول به متن نگاه كرد. وقتي قصه درست باشد و هر چيزي بر سر جاي خود باشد، همه چيز درست از كار در مي‌آيد. اينكه نويسنده بيايد از پيش بگويد مي‌خواهد فيلمنامه‌اي بنويسد كه كاراكتر زن آن فلان باشد و بهمان، كاراكتر يا گل‌درشت از آب در مي‌آيد يا در حق نقش ديگري اجحاف مي‌شود.

ميانه‌تان با نوشتن چطور است؟

- اصلاً استعدادش را ندارم. شايد هم اين يك ضعف بزرگ باشد كه پدربزرگ آدم نويسنده باشد و خود او چيزي از نوشتن ندارد. شايد به اين خاطر كه نوشتن، يك گوشه نشستن مي‌طلبد و اين چيزي است كه با من سازگار نيست. شايد اگر بشود در حال دويدن نوشت، من هم بنويسم. شايد هم اين موضوع به اين واقعيت ربط داشته باشد كه من از بچگي از نوشتن ترس داشتم.

ترس به شما نمي‌چسبد!

- پس نمي‌دانم چيست! خلاصه چيزي بود كه هيچ وقت امتحانش نكردم.

براي بازيگري‌تان سقف هم گذاشته‌ايد؟

- هر بازيگري آرزوي ديده شدن دارد. مثلاً جشنواره كن. اين در مورد مجسمه‌سازي‌ام هم وجود دارد.

بين بازيگري و مجسمه‌سازي، كدام براي شما اولويت بيشتري دارد؟

- به طور موازي هر دو را دوست دارم. برايم مهم است كه در هر دو به اوج برسم، اما هر كدام زماني دارد. در مجسمه‌سازي فرقي نمي‌كند هنرمند چند ساله باشد، اما براي يك بازيگر زن چطور؟

در آخر كارگرداني هست كه دوست داشته باشيد با او كار كنيد؟

- بله هستند. به خصوص كار كردن با كارگردان‌هاي جوان را دوست دارم. كساني مثل عبدالرضا كاهاني يا بهرام توكلي.
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.