مجله
شبانه باشگاه خبرنگاران،ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به چاپ مقاله ای ازحسين شريعتمداري و واکاوی علائمی که نشان می دهد، آمریکا درچالش هسته ای با ایران به بن بست رسیده است،اختصاص یافت:«دوخط موازي كه يكديگر را قطع كردند! »1- آخرين خبرها از محل برگزاري مذاكرات ايران و 1+5 حكايت از آن دارد كه مذاكرات «آلماتي 2» بي نتيجه به پايان رسيده است. خانم كاترين اشتون كه نمايندگي 1+5 را برعهده داشت در پايان دور دوم مذاكرات به خبرنگاران گفت؛ «مواضع طرفين دور از يكديگر است و قرار است مذاكره كنندگان به پايتخت هاي خود باز گردند و پيشنهادات ارائه شده را بررسي كنند»!
مذاكرات آلماتي 2 چرا بي نتيجه پايان يافت؟ و در پايان اين مذاكرات بي نتيجه، كفه اقتدار به نفع كداميك از طرفين مذاكره سنگيني كرده است؟ براي پاسخ به اين سؤال، ابتدا بايد، فرازي از سخنان دقيق و كارشناسانه رهبر معظم انقلاب در جمع زائران حرم مطهر رضوي(ع) را مروري دوباره كرد؛
«براساس تجربه و نگاه به صحنه با دقت و كنجكاوي برداشت ما اين است كه آمريكا مايل به تمام شدن مذاكرات هسته اي نيست. آمريكايي ها دوست ندارند گفتگوهاي هسته اي تمام شود و مناقشه هسته اي حل شود؛ وگرنه چنانچه آنها مايل به اتمام اين مذاكرات و حل اين مشكل بودند، راه حل، بسيار نزديك و بسيار آسان بود.
ايران در مسئله هسته اي، فقط مي خواهد حق غني سازي او- كه حق طبيعي اش است- از طرف دنيا شناخته شود؛ مسئولان كشورهائي كه مدعي هستند، اعتراف كنند كه ملت ايران حق دارد غني سازي هسته اي را براي اهداف صلح آميز در كشور خودش و به دست خودش انجام دهد؛ اين توقع زيادي است؟ اين آن چيزي است كه ما هميشه گفته ايم؛ آنها همين را نمي خواهند.»
2- اسناد و شواهدي در دست است كه نشان مي دهد آمريكا در چالش هسته اي با ايران به «بن بست» رسيده است. اين بن بست را مي توان در نقطه تلاقي دو خط جستجو كرد. دو خطي كه آمريكا انتظار داشت به طور موازي امتداد يابند و ايران اسلامي را در فاصله ميان خود ابتدا «محدود» و نهايتاً به نقطه «فلج» برسانند ولي امروزه اين دو خط موازي برخلاف آنچه حريف پيش بيني كرده بود يكديگر را قطع كرده و در ادامه به ضد هم تبديل شده اند. دو خط ياد شده عبارتند از؛
خط اول: ادامه غيرقانوني چالش هسته اي با اين منظور كه بهانه و دستاويزي براي تحريم ها باشد.
خط دوم: ادامه تحريم ها با هدف پلكاني، تغيير رفتار و نهايتاً تغيير ساختار نظام.
درباره هر يك از اين دو خط و پي آمدهاي امروز آن، گفتني هايي هست؛
3- آمريكا به چند علت مايل به پذيرش حق قانوني جمهوري اسلامي ايران و پايان دادن به چالش هسته اي نيست كه از آن ميان، مي توان به علت هاي زير اشاره كرد. علت هايي كه مقامات رسمي آمريكا نيز بر آن تأكيد ورزيده اند و يا به وضوح قابل فهم هستند.
الف: آمريكا از چالش هسته اي به عنوان يك بهانه و دستاويز براي تحريم ها استفاده مي كند و نه آن كه از تغيير فعاليت هسته اي ايران به سوي توليد سلاح اتمي نگران باشد. مطابق مفاد NPT و پادمان هاي مربوطه، فعاليت صلح آميز هسته اي حق قانوني و تعريف شده تمامي كشورهاي عضو اين پيمان است و براي پيشگيري از انحراف فعاليت هاي صلح آميز به سمت توليد سلاح هسته اي -DIVERSION- نيز، انجام بازرسي هاي مداوم از سوي آژانس بين المللي انرژي اتمي پيش بيني شده است كه اين بازرسي ها طي 10 سال گذشته با حضور بازرسان آژانس و نصب دوربين در مراكز هسته اي كشورمان، صورت پذيرفته و در حال انجام است و تاكنون هيچ نشانه اي از انحراف فعاليت هسته اي ايران به سوي توليد سلاح اتمي گزارش نشده است.
شوراي حكام آژانس در اجلاس نوامبر 2004 -آبان 1383- با صدور يك مفاصاي رسمي- CORRECTIVE MEASURE- تمامي قصورها و تقصيرهاي احتمالي- بخوانيد ادعايي- در پرونده هسته اي كشورمان را برطرف شده اعلام كرده بود... و از آن هنگام تاكنون نيز هيچ نشانه اي از غيرصلح آميز بودن فعاليت هسته اي ايران ارائه نكرده است.
در اواخر سال 2012 ميلادي 16 نهاد اطلاعاتي آمريكا در گزارش مشتركي رسما اعلام كردند كه تحقيقات گسترده آنها نشان مي دهد جمهوري اسلامي ايران از سال 2003 تاكنون هيچ برنامه و عملياتي براي توليد سلاح هسته اي نداشته است. چند هفته قبل «جك استراو» وزيرخارجه اسبق انگليس و يكي از سه عضو تروئيكاي اروپايي- فرانسه، انگليس و آلمان- در فاز اول مذاكرات هسته اي با ايران، اذعان كرد كه در چالش هسته اي حق با ايران بوده است و ما -غربي ها- اين حق را ناديده گرفته ايم.
بنابراين ادعاي نگراني آمريكا در پوشش دروغين «نگراني جامعه جهاني»! كمترين وجاهت فني و قانوني ندارد. پس ماجرا چيست؟ پاسخ اين پرسش را مي توان از زبان «ديويدفروم» كارشناس برجسته آمريكايي شنيد. فروم طي يادداشتي در سايت CNN با ابراز نگراني مي نويسد؛ اگر ايران به خواسته 1+5 تن بدهد و در برنامه هسته اي خود به نفع 1+5 تجديد نظر كند- بخوانيد كوتاه بيايد- آمريكا و اتحاديه اروپا ناچار به لغو تحريم ها خواهند بود و اين به اهداف غرب در مقابله با ايران آسيب مي رساند چرا كه مقصود از تحريم ها، فشار بر ايران با دو هدف پلكاني «تغيير رفتار» و سپس «تغيير ساختار» جمهوري اسلامي ايران بوده است و...
ب: دومين و به بيان ديگر اصلي ترين دشواري پيش روي آمريكا براي اعتراف به حق هسته اي ايران و پايان چالش 10 ساله آن است كه در صورت اعتراف به حق ايران، الگوي ديگري از پيروزي ناشي از مقاومت به نام جمهوري اسلامي ايران ثبت شده و به جهان در حال برانگيختگي و ملت هاي به تنگ آمده از نظام سلطه پمپاژ خواهد شد و اين براي آمريكا و متحدانش به منزله يك كابوس وحشتناك است.
در اين باره اگرچه گفتني بسيار است ولي تنها به اعتراف صريح «جرج فريدمن» مسئول شوراي راهبردي «استراتفور» بسنده مي كنيم. فريدمن مي گويد «مشكل اصلي ما با ايران، برنامه هسته اي اين كشور نيست، مشكل آن است كه ايران نشان داده است نه فقط بدون حمايت آمريكا، بلكه در حال درگيري و تخاصم با آمريكا مي توان قدرت برتر تكنولوژيك و نظامي منطقه بود و اين الگو بهار عربي- بخوانيد بيداري اسلامي- در خاورميانه و شمال آفريقا را درپي داشته است».
ج: آمريكا با توهم پراكني درباره غيرصلح آميز بودن فعاليت هسته اي كشورمان به پروژه «ايران هراسي» دامن مي زند و از اين طريق با فروش انبوه تجهيزات و تسليحات نظامي به كشورهاي مرتجع و ديكتاتورهاي منطقه، آنها را سركيسه مي كند.و دهها علت ديگر كه در محدوده اين نوشته محدود نمي گنجد.
4- عوامل و علت هاي ياد شده اگرچه آمريكا را به ادامه چالش هسته اي ترغيب مي كند ولي خط دوم، يعني خط تحريم ها كه قرار بود به موازات خط چالش هسته اي و همسو با آن عمل كند، تغيير جهت داده و نه فقط مانع پيشرفت هاي علمي و فني ايران اسلامي نشده است و نه تنها آرزوي خانم كلينتون در فلج كردن اقتصاد ايران و خواب آقاي اوباما براي برانگيختگي مردم عليه نظام اسلامي را برآورده نكرده است بلكه به قول حضرت آقا در بيانات نوروز امسال و به گواهي واقعيات ملموس و محسوس، اين تهديدها به فرصت تبديل شده و عزم مردم و مسئولان را براي مقابله با دشمن و رسيدن به نقاط اوج راسخ تر كرده است.
مردم علي رغم برخي سختي ها و گراني ها در راهپيمايي 22 بهمن حماسه اي بي نظير آفريدند. دانشمندان ايراني به پيشرفت هاي عظيمي نظير، ورود به باشگاه فضايي، اعزام موجود زنده به فضا، رشد علمي چند برابر متوسط جهاني دست يافتند و اين همه در حالي است كه به گفته وزير خزانه داري آمريكا، تير تحريم ها به سوي غرب كمانه كرده است و روزنامه صهيونيستي هاآرتص مي نويسد «آرامش در ايران، دهن كجي به تحريم هاست».
گاردين مي نويسد «بحران اقتصادي غرب، تحريم ها را به نفع ايران رقم زده است»، گلوبال ريسرچ اذعان مي كند كه «آمريكا با تحريم نفت ايران، اتحاديه اروپا را وادار به خودكشي كرده است». واشنگتن پست مي نويسد «دود تحريم ها به چشم آمريكا رفته است». نخست وزير انگليس مي گويد «شرايط اقتصادي انگليس به گونه اي است كه اگر دير بجنبيم با فاجعه روبرو خواهيم شد» و...
5- ادامه چالش هسته اي آمريكا با ايران، خط ترسيم شده اي بود كه به موازات خط تحريم ها مي توانست آمريكا را به اهداف از قبل تعيين شده خود برساند ولي اكنون اين دو خط موازي برخلاف تمام خطوط موازي كه در علم هندسه تعريف شده است، يكديگر را قطع كرده اند و هر دو خط به سوي اهداف متضاد - و يا دستكم متفاوت- با اهداف از پيش تعريف شده تغيير مسير داده و ديگر بازدارنده ايران اسلامي از پيشرفت نيستند.
6- اكنون مي توان تابلوي مستندي از بن بست آمريكا و مختصات محسوس آن ترسيم كرد. اگر به چالش هسته اي پايان بدهد، الگوي جديدي از پيروزي برخاسته از مقاومت 10 ساله را به نام ايران اسلامي ثبت كرده و موج فراگير بيداري اسلامي را شتاب بخشيده است و چنانچه به چالش هسته اي ادامه بدهد، اين چالش در حالي كه اهرم تحريم ها از كار افتاده است نه فقط بي نتيجه بوده و مانع پيشرفت ايران نيست بلكه به گونه اي ديگر، باعث تشويق و ترغيب ملت ها به ايستادگي در برابر زورگويي و باج خواهي نظام سلطه خواهد شد. ضمن آن كه ايران با همه توان به فعاليت هسته اي خود ادامه داده و مي دهد و فرصت سوزي به زيان آمريكاست.
از اين روي با جرأت مي توان گفت كه آمريكا در يك «بازي دو سر باخت» وارد شده است و قاعده و فرمول شناخته شده براي خروج از بازي دو سر باخت، انتخاب گزينه اي است كه باخت كمتري دارد و حساب سود در اينگونه بازي ها اساساً در ميان نيست و شواهد حاكي از آن است كه آمريكا در پي يافتن راهي آبرومندانه! براي خروج از اين بن بست است.
7- گزينه نظامي كه هر از چند گاه آقاي اوباما با كنايه از «حضور آن روي ميز» سخن مي گويد نيز فقط يك قمپز مسخره است كه حضرت آقا در بيانات نوروزي خود به گونه اي واقع بينانه و مستند و با اقتداري متكي به پيوست قدرت، پاسخ تحقيركننده اي به آن دادند و پرداختن به اين مقوله فرصت ديگري مي طلبد.
اما گفتني است كه به قول نيويورك تايمز «آمريكا حتي به اندازه يك بند انگشت هم قدرت اقدام نظامي ندارد» و «نورمن دانيل» درباره پروژه مضحك حمله نظامي اسرائيل به نمايندگي از آمريكا خطاب به اوباما گفته بود «آقاي اوباما! اگر اين سگ - اسرائيل- را براي گاز گرفتن ايران بفرستيم، ايران صاحب سگ را به سختي تنبيه خواهد كرد» و به قول نشريه آمريكايي ويكلي استاندارد؛ رؤساي جمهور آمريكا از كارتر تا اوباما در اين نقطه با [امام] خميني اتفاق نظر دارند كه «آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند».
نتيجه آن كه تنها راه پيش روي آمريكا تلاش براي خروج آبرومندانه از بن بست ياد شده است و از اين روي با جرأت مي توان گفت؛ در پايان مذاكرات بي نتيجه آلماتي 2، كفه اقتدار باز هم به سود ايران اسلامي سنگيني كرده است.
«نسکافه و حماسه اقتصادی»موضوع مقاله ای از محمد صادق حاجصمدی که در روزنامه وطن امروز منتشر شده است را در ذیل می خوانید :اگرچه سال حمايت از توليد ملي به ظاهر به پايان رسيده اما توليد ملي و نياز حمايت از آن همچنان پا برجاست و بديهي است كه مقدمه حماسه اقتصادي همين مساله توليد ملي باشد. مسالهاي كه در سال گذشته همچون آزموني همگاني كه همه مردم كشور در آن شركت داشتند؛ برگزار شد كه نتيجه آن شامل همه ميشود و لطيف اينكه هر كس خود به تنهايي ميداند كه در آن سر بلند يا مردود شده است.
در شرايطي كه خريد مواردي نظير دارو هم اگر موجب وابستگي به دولتهاي كافر شود؛ مظان شبهه مراجع تقليد است و مواردي كه موجب صدمه اقتصادي به بازار مسلمين شود حرام قطعي و عيني است و حضرت امام فرمودند تجار اينچنيني كمك كار به هدم احكامند؛ حكم خوردنيها و پوشيدنيهاي خارجي اظهر منالشمس است و در باب كالاهاي مصرفي هيچ توجيهي باقي نميماند.
جالب اينكه قسمت اعظمي از واردات محصولات خارجي به كشور، شامل همين نيازهاي كاذب ميشود و سهم مواردي كه توجيهات منطقيتر درباره آنها بيان ميشود بسيار كمتر از حجم لوازم آرايشي و تجملاتي است! اگرچه درباره واردات همين موارد به ظاهر مهمتر نيز نظاير تاريخي متعددي در كشورهاي صنعتي شده امروز مثل آمريكا، ژاپن، آلمان، چين و هند وجود دارد كه در برهههاي مشخصي از تاريخ، دروازههاي واردات از كشورهاي ديگر را - جز در موارد بسيار محدود- به كشور خود بستند و در آينده درباره آنها صحبت خواهد شد؛ توجه نگارنده در اين گفتار به خوردنيها و پوشيدنيها معطوف است.
از جمله توجيهات متواتري كه در اين باره بيان ميشود نبود مشابه داخلي استاندارد و قابل رقابت با خوردنيهاي وارداتي است كه با اندكي تامل به اين نتيجه ميرسيم اساسا مهم نیست که خیلی چیزها مشابه داخلی نداشته باشد یا مشابه داخلی آنها قابل قبول نباشد! چرا كه قاطبه آنها حتی اگر اساسا نباشند هم اتفاقی نمیافتد!
به عنوان مثال تنها براي واردات كالاي بيارزشي مثل آدامس سالانه بالغ بر 500 ميليون دلار ارز از كشور خارج ميشود و جالب اينكه عمده واردات آدامس از كشورهایی است كه در عداوت و رقابت هيچيك از آنها با جمهوري اسلامي، كمترين شبههاي وجود ندارد. به عنوان مثال تركيه كه سهم عمده واردات خوراك و پوشاك به ايران را داراست؛ در سوريه، منافع خود را در حمايت از گروههاي سلفي و تروريستي و در لبنان در حمايت از گروههاي مخالف مقاومت و در باقي مسائل منطقهاي در اتحاد با رژيم صهيونيستي تعريف کرده كه همه و همه مغاير منافع حياتي جمهوري اسلامي است.
درباره نوشيدنيهاي پالپدار و مواد اوليه آنها كه از امارات و عربستان وارد ميشود رفتارمان جالبتر است! همزمان با اينكه بسياري از مسافرتهاي خارجي به مقصد دوبي انجام ميشود و درصد قابل توجهي از واردات انواع نوشيدنيهاي گازدار نيز از همان شيخنشين صورت ميگيرد؛
به محض اينكه اميرزادگان درجه چندم آن، جزاير ايراني را متعلق به خود ميخوانند؛ از غيرت رنگ به رنگ ميشويم و از موزههاي تاريخ نقشههاي جغرافيايي پيدا ميكنيم كه گستاخيشان را پاسخ داده باشيم حال آنكه عامل اصلي تقويت آنها، براي اين رفتارها، خودمان بودهايم! هلنديها پروازهاي هواپيمايي ما را به خاك كشورشان ممنوع ميكنند و ما در عوض از آنها آدامس و رانی و ماءالشعير و نوشابه انرژيزا ميخريم. انگار نه انگار جريان ديگري هم در جريان است!
دانماركيها در نشرياتشان هر چند وقت يكبار به مقدسات ما توهين ميكنند و ساخت منارههاي مسلمانان را در شهرهايشان ممنوع ميكنند اما ما همچنان به خريد كره حيواني و شيريني آردي و پنير از آنها ادامه ميدهيم. سوييسيها همزمان با تحريم بانكهاي ما به ما قهوه فوري و شكلات ميفروشند. دولت آلمان در حالي كه تمام قواي خود را در تحريم كردن ملت ايران به كار ميگيرد و سعي ميكند توليد انرژي هستهاي را در ايران متوقف كند، با ما قرارداد فروش ماءالشعير و قهوه و شوينده و گلدان تزئيني امضا ميكند!
نكته جالب توجه در اين باره اين است كه اينها همه در بحبوحه تحريمها عليه ايران رخ ميدهد، چرا كه تحريمها هیچوقت شامل موارد اینچنینی نمیشود! اگرچه فروش غله و دارو به ايران ممنوع است اما فروش شکلات؛ ماءالشعیر، آدامس و ... آزاد است، چرا که اینها صرف تولید نمیشود، صرف پیشرفت هم نمیشود و حتی برای بدن نیز فایده ندارد. فقط کود میشود و به فاضلاب میریزد! در اين حالت دلار سبزی که با یک ریال بالا و پایین رفتنش فریاد از نهاد این و آن بلند میشود؛ صرف وارد کردن صنعت و تکنولوژی و سوخت و... نمیشود بلکه خرج مزههای مختلف و شربت بادام تلخ فرانسوی و شیره افرای آمریکایی میشود!
این کشورها همه هم اگر دوست و متحد ما بودند که نیستند ما ثروتمان را دادهایم و در عوض هیچ چیزی نگرفتهایم! جالبتر اینکه این خوردنیها و پوشیدنیهای رنگارنگ فرنگی محدود به مغازهها و بوتیکهای بالای شهر تهران نیست و هر كجا و در هر سوپرمارکتی، انواع و اقسام اینها وجود دارد!
بحمدالله هر چقدر هم وضعیت اقتصادی بد باشد و مردم در تاکسی و اتوبوس و میهمانی و ... بنالند همچنان همه برای خوردنیها و پوشیدنیهای خارجی آمادهاند که کمترین مواردی است که میشود از آن اجتناب کرد! گفتمان حمايت از توليد ملي اين نيست كه صنعت وارد نکنیم اما اصرار بر اين دارد که هیچ کس از نخوردن قهوه صرع نگرفته! دلار نباید صرف شامپو و دستگیره در و حوله و ملحفه بشود! باید صرف تحصیل و تولید علم شود و صرف وارد کردن دارو و مواد اولیهای که در کشور ما نباشد.
این مثالها اگرچه ساده و پیش پا افتاده به نظر میآید، واقعی است و حجم ارزی که برای واردات آنها از کشور خارج میشود سر به آسمان میساید! مملکتی که درآمد ارزیاش یکصد میلیارد دلار است نباید یکدویستمش تنها صرف واردات آدامس شود! در حالي كه بودجه راهنمايي و رانندگي سالي هزار و 500 ميليارد تومان است نبايد سالي 2 هزار ميليارد تومان خرج واردات آدامس شود! خوردنیهای دیگر بماند!
مثالي كه بيان آن در اين زمينه خالي از لطف نيست كمپاني نستله است. اگرچه وابستگي آن به دشمن قطعي جمهوري اسلامي بديهي بوده و تا به حال بسيار درباره آن سخن گفته شده و شايد به مثالي كليشهاي تبديل شده باشد اما همچنان حجم واردات محصولات آن و مصرف آن توسط مردم بهتآور است:
نستله در سال 1997 میلادی 51 درصد سهام اوسم که بزرگترین تولیدکننده مواد غذایی اسرائیل است را در یک فقره چک 140 میلیون دلاری خریداری کرد و سود خالص اوسم را در سال 2001 به 460 میلیون دلار رساند. سال بعد نخستوزیر اسرائیل جایزه ژوبیلی را به این کمپانی داد که بزرگترین جایزه دولت اسرائیل است و به بزرگترین حامی اقتصاد اسرائیل داده میشود.
نستله در شهرک صداروت کمی دورتر از نوار غزه 4000 کارگر دارد. در سال 2002 نستله 24 درصد هدیه 5/6 میلیون دلاری تشویق سرمایهگذاری در اسرائیل را از آن خود کرد. از همان سال عواید کارخانجات نستله در سرزمینهای اشغالی برای دولت جعلی به بیش از 80 میلیون دلار در سال رسید و سوای تاسیسات تحقیقاتی و کارخانجات تولیدی در سرزمینهای اشغالی، نستله کمکهای مداومی نيز به مدارس اسرائیل انجام میدهد.
محصولات نسكافه، پيورلايف، مگي، اسمارتيز، افتر ايت، كيت كت، پولو، لورئال و ... نامهاي تجاري ديگري است كه توسط اين كمپاني اداره ميشود و در كمال تعجب در بيشتر فروشگاههاي جمهوري اسلامي به فروش ميرسند.
بسیاری از کالاهای مصرفی که وارد میشود مصارف کاذب و غیرضروری دارند و آن دستهای هم که اینطور نیستند قاطبهشان مشابه داخلی دارند و اگر هم ندارند وقتی وارد نشوند تولید میشوند و وقتی که تولید شدند کار ایجاد میکنند و سرمایه و این سرمایه صرف تولید بیشتر میشود و پیشرفت. اگر نمیتوانیم ریزتراشههای الکترونیکی و کامپیوتر و لپتاپ تولید کنیم و وارد نکنیم در عوض میتوانیم قهوه نخوریم!
اگر نمیترسیدم که شاید عذری وجود داشته باشد و میتوانستم میگفتم منافق است آن کسی که لباس خارجی به تن میکند و قلم خارجی به دست میگیرد و وضعیت اقتصادی جمهوری اسلامی را نقد میکند! هر کسی از هر چیزی در هر کشوری سهمی دارد! اگر وظیفه خودمان را درست انجام دادیم میتوانیم بگوییم چرا!
نه اینکه نظام، عملکرد اقتصادی بینقصی داشته باشد که اگر داشت میشد آنچه باید لیکن این مایی که هر کجا که مینشینیم و بلند میشویم بیوقفه از وضعیت دلار و سکه و قیمت پسته و غیره و غیره صحبت میکنیم و فلان وزیر و وکیل را مواخذه میکنیم باید اول وظیفه خودمان را از آنچه باید انجام داده باشیم! این چیزهایی که از چین و ماچین وارد میشود اگر خریدار نداشته باشد وارد نمیشود و وقتی وارد نشود تولید میشود!
اگرچه اين بحثي است كه شامل همه ايرانيان ميشود اما مخاطب من بيشتر آنهایی هستند که ادعای وطنپرستی دارند و آنهایی که مثل من نماز صبحشان قضا شود، راهپیمایی 22 بهمن و روز قدس و فعالیت انتخاباتیشان ترک نمیشود! چرا كه متاسفانه اين قشري كه بار وظيفهاش سنگينتر است هم،
همچنان الگوي مصرفش اصلاح نشده و آنهایی که کلام و قلم انتقادشان سرتاپای نظام را در بر میگیرد و آنهایی که به اصطلاح حزباللهی هستند و آن دسته تحصیلکردههایی که مدام از نبود امکانات در داخل و شرایط بهتر در فرنگ میگویند، صبحانه نسکافه میخورند! براي مايي كه در دوران عافيت جمهوري اسلامي زندگي ميكنيم و امتحانمان به جاي مبارزه با رژيم طاغوت و زندان و جنگيدن با دشمن بعثي و اسارت، نخوردن شكلات و قهوه و پوشيدن لباس داخلي است، ننگ است كه روسياه بمانيم و شرمنده شهدايي باشيم كه از جانشان گذشتهاند و ما نتوانيم از خميردندان و صابون خارجيمان بگذريم!
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به تحلیل استدلال های رئيس کل بانک مرکزي مبنی بر افزایش نرخ سود سپرده های بانکي با مقاله ای ازمهدي حسن زاده و موضوع «افزايش نرخ سود سپردههاي بانکي، واکنش انفعالي به رشد نقدينگي»اختصاص یافت:روز گذشته رئيس کل بانک مرکزي با اشاره به ضرورت افزايش نرخ سود سپرده ها و تأکيد بر اين که نرخ سود سپرده ۲۰ درصدي در شرايط تورمي فعلي منطقي نيست بار ديگر پرونده افزايش نرخ سود بانکي را گشود. در اين ميان هر چند به گفته وي هنوز زود است درباره تغيير در بسته سياستي و نظارتي بانک مرکزي صحبت شود اما چراغ سبز بهمني به افزايش سود سپرده ها و شرايط ويژه بانک هاي کشور که سهمشان از افزايش شديد نقدينگي کشور اندک بوده است فضا را براي طرح ضرورت افزايش نرخ سود سپرده ها که به تبع افزايش نرخ سود تسهيلات را نيز به دنبال خواهد داشت فراهم کرده است. در هر حال توجه به چند نکته در موضوع افزايش نرخ سود بانکي ضروري است:
۱ - در نظام بانکداري اسلامي تعيين نرخ سود حتي به صورت علي الحساب موضوعيت ندارد چرا که به جز عقود مبادله اي که نرخ سود ثابتي دارند، نرخ سود در عقود مشارکتي بانک ها بر اساس بازده اقتصادي طرح ها تعيين مي شود و سپرده گذار به نسبت بازده اقتصادي طرح هايي که بانک در آن ها سرمايه گذاري کرده است سود کسب مي کند.
لذا در يک نظام بانکي اسلامي که شفافيت و عقلانيت حسابگرانه در آن کاملاً ديده مي شود تعيين نرخ سود حتي به صورت علي الحساب ضرورتي ندارد چرا که بانک ها در چارچوب قوانين موجود بر اساس موفقيت خود در سرمايه گذاري در طرح هاي اقتصادي سودآور مي توانند سود بيشتري پرداخت کنند و سپرده گذار در فضاي رقابتي بانک ها مي تواند بانک هاي موفقي که بر مبناي سرمايه گذاري دقيق سودآوري بيشتري دارند را انتخاب کند.
لذا در شرايطي که دولت احمدي نژاد با وجود بيشترين وعده هاي اصلاح نظام بانکي و بانکداري اسلامي در عمل به اين وعده ها تاکنون ناموفق بوده است، باز هم بايد با چالش تعيين نرخ سود علي الحساب سپرده هاي بانکي مواجه شويم و حسرت فرصت هاي از دست رفته اي را بخوريم که طرح هاي آماده شده اصلاح نظام بانکي در بانک مرکزي و وزارت اقتصاد هنوز وارد بحث هاي اجرايي مسئولان دولتي نشده است.
۲ - اجازه دهيد به مهمترين استدلال رئيس کل بانک مرکزي براي افزايش نرخ سود سپرده که مربوط به افزايش نرخ تورم است، اشاره کنيم. در شرايطي که نرخ تورم سالانه در پايان سال گذشته 31.5 درصد و نرخ تورم ماهانه (نقطه به نقطه) به بيش از ۴۰ درصد رسيده است و در شرايطي که هر روز يکي از بازارهاي سکه، ارز، خودرو، مسکن و... جذابيت هاي خود را به صاحبان سرمايه هاي خرد و کلان نشان مي دهند، ادامه فعاليت بانک ها با نرخ سود سپرده حداکثر ۲۰ درصد امکان پذير نخواهد بود. در شرايط فعلي رشد ميزان سپرده هاي بانکي به مراتب کمتر از نرخ رشد حدود ۳۰ درصدي نقدينگي طي سال گذشته است.
با تداوم افزايش نرخ تورم حتي خطر خروج سپرده هاي بانکي و ورود آن ها به ساير بازارهاي سرمايه گذاري محتمل است. لذا بديهي است که در کوتاه مدت افزايش نرخ سود سپرده ها مسکّني بر اقتصاد تورم زده و گرفتار سفته بازي خواهد بود اما سوال اين است که اثرات منفي افزايش نرخ سود سپرده چه ميزان است و چگونه مي توان بين آثار منفي و مثبت افزايش نرخ سود سپرده تصميم گيري کرد.
واقعيت اين است که در کنار آثار مثبت کوتاه مدت افزايش نرخ سود سپرده، آثار منفي بلند مدت آن از جمله افزايش نرخ سود تسهيلات بانکي و آثار منفي آن بر رشد هزينه هاي توليد و تأثيرات تورم زاي آن غيرقابل چشم پوشي است و در نتيجه مسئولان اقتصادي کشور در انتخاب بين دو گزينه بد و بدتر قرار دارند و اين که کدام گزينه بد و کدام يک بدتر است نيازمند اطلاع از آمار و تحليل هاي دقيق اقتصاد سنجي از اثرات مثبت و منفي افزايش نرخ سود سپرده هاي بانکي است که تنها از عهده نهادهاي مسئول و بدنه کارشناسي نهادهاي مسئول از جمله بانک مرکزي برمي آيد.
۳ - اما اصلي ترين نکته اين است که چرخه باطل افزايش تورم و افزايش نرخ سود بانکي چه زماني متوقف مي شود؟ سال گذشته در يادداشتي به اثرات منفي افزايش نرخ تورم به عنوان دشمن همه خوبي هاي اقتصاد پرداختيم و اشاره شد که چگونه نرخ تورم بالا نظم اقتصادي کشور را در حوزه هاي پولي، سرمايه گذاري و توليد تحت تأثيرات منفي قرار مي دهد.
تا زماني که مطالبه کاهش نرخ تورم نسبت به ساير اهداف و وعده هاي اقتصادي در بين مسئولان پررنگ نشود با چرخه هاي باطلي از جمله ضرورت افزايش نرخ سود سپرده و تسهيلات در شرايط تورمي مواجه خواهيم بود که اقتصاد ما را بين گزينه هاي بد و بدتر قرار مي دهد.
در نهايت به نظر مي رسد بانک مرکزي به عنوان سياستگذار پولي کشور و متولي اصلي مهار نرخ تورم بيش از آن که در اقداماتي منفعلانه با افزايش نرخ سود سپرده بخشي از اثرات منفي تورم ۳۰ و ۴۰ درصدي را جبران کند و پيروزمندانه از کاهش نرخ رشد نقدينگي از ۳۲ درصد در آذر ۹۱ به ۳۰ درصد در ماه هاي بعد خبر دهد براي عوامل اصلي افزايش تورم که رشد شديد نقدينگي همزمان با رکود توليد است، فکري جدي کند، واقعيت اين است که بانک مرکزي به عنوان تخصصي ترين نهاد اقتصادي دولتي در يک کشور نقشي انفعالي در پذيرش سياست هاي تورم زاي دولت داشته است و بار کسري بودجه در موضوعاتي نظير پرداخت يارانه نقدي و تأمين تسهيلات مسکن مهر از طريق تزريق پول بدون پشتوانه را به دوش کشيده است و تا زماني که بانک مرکزي نظم پولي و تنظيم رشد نقدينگي با رشد توليد کشور را دنبال نکند بايد به دنبال چرخه هاي باطل تورمي و انتخاب بين گزينه هاي بد و بدتر در عرصه سياست هاي پولي و بانکي باشد.
دکتر هرمیداس باوند(کارشناس مسائل بینالملل)در مقاله ای برای روزنامه آرمان این طور نوشت:«آلماتی برخلاف انتظارات بود » با توجه به خوشبینیهایی که پیش از این از سوی دو طرف مذاکرهکننده مطرح شده بود انتظار میرفت که در مذاکرات آلماتی زمینههای تفاهم فراهم بشود اما هنوز بهنظر نمیرسد که این دور از مذاکرات به نتیجه درخور توجهی رسیده باشد و حتی احتمال میرود که در صورت به نتیجه نرسیدن این مذاکرات تحریمها تشدید شده و اقلامی که به پیشنهاد 1+5 از تحریمها برداشته شده بود به لیست تحریمها بازگردد.
در این بین نکته درخور توجه شنیدهای بود به نقل از یکی از خبرگزاریها مبنی بر تعلیق غنیسازی 20درصد در خاک ایران و انجام این پروسه در روسیه و سپس انتقال آن به ایران. طبق این شنیده، ایران در ازای این امتیاز خواستار رفع تحریم تسلیحاتی شده که با مخالفت روسیه و چین روبهرو شده است.
پیشنهاد انجام غنیسازی 20درصد در خاک روسیه برای نخستینبار دو سال پیش و در مذاکرات وین مطرح شده بود که با مخالفت ایران روبهرو شد. بار دوم این پیشنهاد در مسکو توسط خود روسها مطرح شد که اینبار در رابطه با توانایی غنیسازی 20درصدی سایت تهران بود که بازهم این پیشنهاد رد شد. ایران معتقد بود که این 20درصد نیاز ایران را تامین میکند و همچنین معتقد بود که ایران توانایی غنیسازی بیش از 20درصد را نیز دارد.
این خود محل مناقشه جدیدی بود زیرا برخی از کارشناسان غربی معتقد بودند که غنیسازی بیش از 20درصد منتج به رسیدن به توانایی تولید بمب هستهای میشود. اما نکته دیگر بحث تحریمهای تسلیحاتی است؛ تحریمهایی که مربوط به شورای امنیت میشود. شورای امنیت در سه زمینه ایران را در زمینه تسلیحاتی تحریم کرد؛ زمینه اول تحریم مربوط به اقلام و ملزومات تسلیحاتی بود. زمینه دوم تحریم در رابطه با سیستم موشکی بود و زمینه سوم تحریم تسلیحات دفاعی متعارف که در واقع حق هر کشوری است.
در رابطه با برداشته شدن تحریمهای تسلیحاتی از طرف آژانس باید گفت که صرفا تحریم مربوط به اقلام و ملزومات مربوط به تسلیحات هستهای مربوط به آژانس میشود و تحریمهای مربوط به سیستم موشکی و کلاهک هستهای بهعلاوه تحریمهای مربوط به اقلام دفاع متعارف مانند تانک و توپخانه تحت نظر شورای امنیت است و رفع این تحریمها ناظر بر تصمیمات شورای امنیت است و 1+5 و آژانس صلاحیت این عمل را ندارند.
به هر حال پذیرفته شدن غنیسازی 20درصدی در خاک روسیه توسط دو طرف میتواند در صدور قطعنامه جدید یا ادامه مذاکرات تاثیر بسزایی بگذارد. اما آنچه از شواهد و قراین پیداست، مطرح شدن صحبتهای قبلی و بیان شده در مذاکرات مسکو از طرف ایران مبنی بر برحق بودن غنیسازی ایران و خواست این کشور از سایر کشورها برای احترام گذاشتن به این حق و همچنین مطرح شدن برخی مسائل واهی از سوی غرب در مورد سوریه و بحرین و درنهایت اعلام این موضوع که افکار دو طرف از هم فاصله دارد، برخلاف پیشبینیها زمینه ایجاد تفاهم را کمرنگ کرد.
به هر شکل تشدید تهدیدها با توجه به شرایط سوریه و خاورمیانه و موضع خاور دور و تشدید تحریمها در دو بعد، از طرف شورای امنیت و تحریمهای یکجانبه از طرف آمریکا و کانادا و حتی تحریم پایاپای از سوی هند و چین، در صورت شکست تلقی شدن مذاکرات آلماتی دور از ذهن نیست. بنابراین باید منتظر ماند تا اعلامیه جدید و اظهار نظرهای 1+5 منتشر شود تا آن زمان مشخص شود که این مذاکرات موفقیتآمیز تلقی شده یا برای بررسی جدید به دور بعد موکول شده است.
اما نکته امیدوارکننده این مذاکرات موضع خانم اشتون بود که اعلام کرد ابتدا باید با 1+5 مذاکره کرده و سپس اعلام نظر کند که این امر این احتمال را زنده میکند که در مذاکرات اخیر پیشنهاد تازهای از طرف ایران مطرح شده است. متاسفانه در صورت عدم موفقیت این مذاکرات افزایش تحریمها آثار اقتصادی خود را خواهد گذاشت و همچنین معتقدان به گامهای سختافزاری، مانند رژیم صهیونیستی را امیدوار میکند ولی با تمام این احوال هنوز هم اولویت با راهحلهای دیپلماتیک است.
در ادامه مقاله حشمت الله فلاحت پیشه (کارشناس مسائل بین الملل ) که در روزنامه تهران امروز حول موضوع مذاکرات اخیر ایران وگروه 5+1 با عنوان «موانع توافق در آلماتی»به چاپ رسیده است را می خوانید:دورجدید مذاکرات ایران وگروه 5+1 در آلماتی قزاقستان درحالی به پایان رسید که اهدافی دور و نزدیک دراین نشست در نظر گرفته شده بود. هدف نزدیک، دریافت نظرات هفت دولت حاضر در مذاکرات (ایران و گروه 5+1) درمورد فعالیتهای هستهای ایران و دیگری، هدفی دورتر که چند عامل هم در آن تاثیرگذار بود: 1- برگزاری انتخابات ایران در خرداد سال92، 2- انتظار غیرسازنده گروه 5+1 برای اثرگذاری بیشتر تحریمها بر ایران.
میتوان گفت که نشست آلماتی2 انتظاراتی را که بعد از نشست آلماتییک ایجاد شده بود برآورده نکرد البته به نتیجه نرسیدن این مذاکرات تاحدی قابل پیش بینی بود زیرا گفتوگوهای میان طرفین بعد از مذاکرات آلماتییک به مرحله نهایی اختلافات رسیده بود. غرب بستههای کوچکی ارائه میدهد و در مقابل خواستههایی بزرگ دارد که همین مسئله هم عامل اصلی عدم توافق نهایی در نشست آلماتی2 بود. هرچند که این نشست هم به شکست منجر نشد.
البته باید در نظر داشت که طرف غربی نمیخواهد حق مسلم ایران را برای دستیابی به فنآوری هستهای به رسمیت بشناسد و در قالب فشار، درصدد است تا ایران را از دستیابی به حقوقش دور کند که این عملکرد 5+1 هم با قوانین معاهده ان. پی.تی مخالف است و هم با خواست ملت ایران متناقض است. در نشست آلماتی2، انتظار برحق ایران از غربیها برای شکستن تحریمها برآورده نشد و عملا مشاهده شد که دستورکاری برای لغو تحریمها از سوی گروه 5+1 ارائه نشد. بعد از پایان نشست جدید قزاقستان باید بررسی کرد که اتلاف وقت در شرایط حاضر به سود کدام یک از طرفین است؟
لازم به ذکر است که در طرف مقابل راهبرد منفی شکل گرفته است و غربیها میخواهند از اعمال تحریمها علیه ایران استفاده کنند و ایران را وادار کنند که امتیازات بیشتری به طرف غربی بدهد. باید گفت بعد از آلماتی 2 فضای حاکم بر جمهوری اسلامی ایران فضایی انتخاباتی میشود که مسائل هستهای، مسائل دیپلماسی، مذاکرات ایران و 5+1 تحتالشعاع آن قرار میگیرد. ایران در نشست آلماتی یک و 2 و قبل از آن در بغداد، مسکو و ژنو برنامههای سازندهای ارائه کرده است که ماحصل آن اعتماد جامعه جهانی و گروه 5+1 به ایران است.
بعد از سلسله کارها و نشستهای متفاوت میان ایران و 5+1 به طرف غربی ثابت شده است که ایران در برنامه هستهای خود به دنبال استفاده نظامی از توان هستهای اش نیست اما طرف غربی تاکنون واکنش مثبتی نسبت به این حسن نیت ایران نشان نداده است. طرف غربی در نشست اخیر رسیدن به توافق احتمالی را تا برگزاری انتخابات ایران به تعویق انداخته است در صورتی که برنامه هستهای ایران موضوعی ملی است و به رسمیت شناختن حقوق هستهای ایران در بین گروههای مختلف شرکتکننده در انتخابات واضح و آشکار است.
درپایان میتوان گفت که طرف غربی بهتر بود دستورکاری ارائه دهد تا ایران برنامه هستهای خود را تا غنیسازی 20درصد ادامه دهد و درعین حال لازم به نظر میرسد که در مذاکرات تلفنی میان اشتون و جلیلی رسیدن به دستورکاری فوری و حاضر شدن هرچه سریعتر پشت میز مذاکرات لحاظ شود.
«حماسه سازي يا حماسه سوزي»عنوان مقاله امروز صالح اسکندري که در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رسیده است را از نظر می گذرانید:دنياي امروز با حماسه غريبه است.متجددين بر اين باورند حماسه متعلق به عصر اسطوره ها و خدايان خيالي است. حماسه در دوراني رخ مي داد که تاريخ مکتوبي وجود نداشت و تخيل اين اجازه را به نويسندگان مي داد که آرمان ها و آرزوهاي يک ملت را در هيبت پهلواناني
عظيم الجثه که دست به کارهاي خارق العاده مي زنند به رخ خوانندگان خود بکشانند و آنها را حيرت زده، در روياي قهرماني هاي بدون شکست غوطه ور سازند.آنها مي توانستند عده معدودي را با حماسه آفريني بر جمع کثيري پيروز گردانند و مقاومت مثال زدني آنها را در برابر دشمن سينه به سينه روايت کنند.
از حماسه "گيل گمش" که يکي از کهن ترين متون حماسي دنيا در هزاره سوم پيش از ميلاد دربين النهرين است تا "شاهنامه فردوسي"و "ايلياد و اوديسه هومر" و حتي تا به امروز که حماسه ها و پهلواني ها را در قالب "دن کيشوت ها" به سخره مي گيرند حماسه ها همواره در نقاط عزيمت مدنيت و تمدن سازي بشر ساخته و پرداخته مي شدند و آيينه تمام نماي انتزاعيات و تخيلات يک ملت در گذشته، حال و آينده شان بودند.
اين خاصيت دنياي مدرن است که با حماسه نمي سازد و اساسا مدرنيسم بيش از آنکه حماسه ساز باشد حماسه سوز است.از رنسانس بدين سو کمتر متن فاخر حماسي به چشم مي خورد که بتواند خاطره حماسه هاي پر آوازه کلاسيک را زنده کند.اينکه چرا مدرنيسم با حماسه در تعارض است مطمئنا ريشه در عقل خودبنياد و ماترياليست بشر مدرن دارد که همه چيز را در دنياي مادي خلاصه مي کند و هيچ ماورايي را در افق ديد خود قرار نمي دهد.
در جهان مدرن همه چيز با سنجه ها اندازه پذير است. حتي کيفي ترين موضوعات کميت پذير شده اند.انتظار هيچ فعل و انفعال خارق العاده اي را در جهان واقعي نمي توان داشت. خرق عادت ها و حماسه آفريني ها در اين دنيا تنها در فضاي مجازي و تصاوير غير واقعي سينمايي محتمل است. که البته در اينکه سينما ابزاري براي کنترل دامنه تخيلات بشر است بحث بسيار و اين وجيزه مجال مناسبي براي پرداختن بدان نيست.
در اواخر قرن بيستم اتفاقي در دنياي واقعي مدرن رخ داد که با هيچ يک از معادلات مادي و کمي تطبيق پذير نبود. ملتي در جايي از همين دنيا حماسه اي آفريده بود که با هيچ معيار مدرني قابل اندازه گيري نبود.مردم در جايي از همين جهان دست به انقلابي زده بودند که حرکت بر خلاف مسير آب در دنياي کفر، شرک و الحاد محسوب مي شد.
حماسه اي که سينه به سينه و دهان به دهان روايت شد اما هيچ روايتي نتوانست آيينه تمام نماي واقعيت اين انقلاب باشد. تحليل ها و تبيين ها جملگي حکايت فيل مولانا بود که در نهايت تا چراغ نيامد هيچ کس نتوانست واقعيت را بگويد و در بهترين حالت عده اي توانستند بخشي از آن را روايت کنند.
وقوع اين انقلاب يک حماسه و بقاي آن حماسه اي پيچيده تر بود. تنها يک مورد از اتفاقات و چالشهايي که در 34 سال گدشته رخ داده کافي بود تا بسياري از نظام هاي سياسي به ظاهر مستقر و مستحکم دنيا از هم فرو بپاشند اما اين انقلاب به طور غير قابل باور و معجزه آسايي در برابر چالش هاي سخت و نرم در حوزه هاي مختلف سياسي، نظامي، اقتصادي و فرهنگي تاب آورد و نه تنها کمر خم نکرد بلکه هر روزه تناور تر و شکوهمند تر شد.
اين انقلاب با خرق مالوفات و عادات دنياي مدرن منادي احياي معروفات حيات طيبه انساني شد.در اين حماسه رويين تناني نه از جنس تخيل بلکه از جنس همين خاک به مصاف ديو هايي رفتند که در دنياي امروز مظهر خباثت و پلشتي هستند. آنها خون خود را هديه کردند تا آدرس درست جاودانگي انسان را در سايه حکومت الله به جهانيان امروز نشان دهند.
امسال را پير فرزانه و مراد همه مستضعفين جهان به حماسه سياسي و حماسه اقتصادي نام داده اند. نامي با شکوه که يادآور حماسه
آفريني هاي ملت ايران در ثانيه ثانيه 34 سال گذشته است.ايشان بهتر از همه مي دانند که علت موجده انقلاب علت مبقيه آن هم هست لذا در اين وانفسا که دشمن به سان جنگ احزاب حلقه محاصره سياسي و اقتصادي را تنگ کرده است و به مدد برخي ايادي داخلي خود و منافقان جديد سعي دارد دل اهل ايمان را خالي کند تنها يک حماسه آفريني علي وار، آنچنان که عمر بن عبدود به قعر خندق پرتاب کرد مي تواند هيمنه و ابهت دشمن را بشکند.
مولايمان امسال در انتخابات در پاسخ "هل من مبارز" دشمن يکي مثل علي (ع) مي خواهد که دستش را بالا ببرد.يکي که در ياري ولي اش ترديد به راه ندهد و نا اميد نشود حتي اگر مجبور شود سه بار دست بلند کند.يکي که به خود مغرور نشود و بداند شمشيري که به وي داده اند تنها براي اسلام بايد ببرد.
يکي که اگر دشمني بر او جسارتي کرد خشم خود را فرو خورد و پس از کمي تامل براي اسلام شمشير فرود آورد.چقدر سخت است. مگر کم مسئوليتي است. قرار است خالص و خلص علي وار شمشير بلند کني. و چه زيادند آنهايي که خالي مي روند و امروز دست برافراشته اند و مي خواهند در انتخابات شرکت کنند. خدا کند که آنها حماسه سازي کنند نه حماسه سوزي...
تحلیل دلایلی که باعث شده خاتمی تا کنون نامزدی خود را برای انتخابات ریاست جمهوری اعلام نکند، در مقاله امروز روزنامه سیاست روز با عنوان«تاكتيك تازه اصلاح طلبان»را در ذیل می خوانید:
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با عنوان «مذاكرات آلماتي و آينده»اختصاص داد:بسمالله الرحمن الرحيم دور دوم مذاكرات هستهاي ايران و گروه 1+5 در آلماتي قزاقستان هر چند با چشم انداز روشني به كار خود پايان داد ولي تا رسيدن به نتايج دقيق و ملموس، مسيري طولاني را در پيش دارد چرا كه هنوز دقيقاً مشخص نيست كه طرفهاي مقابل تا چه اندازه حاضر به پذيرش حقوق مسلم هستهاي ايران و كوتاه آمدن از مواضع سابق خود هستند.
ايران و گروه 1+5 تاكنون 9 دور مذاكره كردهاند، سه دور در ژنو، دو دور در اسلامبول، يك دور در بغداد، يك دور در مسكو و دو دور در آلماتي كه بنظر ميرسد گفتگوهاي آلماتي با پيشرفت معناداري همراه بوده است.
مروري اجمالي بر كليديترين سرفصلهاي راهبردي كه دو طرف تاكنون در مذاكرات بر آن تاكيد كرده اند، نشان از وجود مشكلات اساسي در پيشرفت مذاكرات دارد كه جو حاكم بر گفتگوهاي قزاقستان ميتواند به حل آن كمك كند ولي درعين حال هنوز اختلافات عمده و تفاوتهاي جدي بين ديدگاههاي طرفين وجود دارد كه رفع آنها نيازمند تلاشهاي بيشتري است، مشروط بر آنكه طرف غربي، خود را با واقعيتهاي توان هستهاي ايران منطبق سازد.
طبعاً تا رسيدن به چنين شرايطي با توجه به اينكه غربيها به سركردگي آمريكا هنوز بطور كامل از كارآمدي ابزار فشار و تحريم نااميد نشدهاند و دست از آن نكشيدهاند، ادامه مقاومت و پايداري ملت ايران بر مواضع برحق خود ميتواند در مسير سخت حل مناقشه هستهاي مؤثر واقع شود.
در چنين موقعيتي مهمترين سئوال اينست كه نقطه اختلاف ايران و 1+5 چيست و مشكل اصلي كجاست و مذاكرات چگونه ميتواند بر مسير و مبناي راهبرد "گفتگو - همكاري" قرار گيرد؟
براي رسيدن به پاسخ اين پرسش، بايد به چند نكته اساسي توجه داشت:
1- ملت ايران از ابتداي مذاكرات هستهاي با گروه 1+5 بر لزوم به رسميت شناخته شدن حقوق هستهاي خود تأكيد كرده و در اين راستا حق فناوري هستهاي و توان ادامه چرخه سوخت را صرفاً نه به عنوان يك انتخاب بلكه يك الزام جدي و غيرقابل خدشه مطرح نموده است.
براين اساس، حق غني سازي اورانيوم براي ايران يك اصل مهم و اساسي در حوزه منافع ملي بوده و براي آحاد ملت، موضوعي پذيرفته شده است تا آنجا كه حتي رئيس سازمان انرژي اتمي ايران در زمان پيش از انقلاب كه اكنون در خارج از كشور زندگي ميكند به همراه ساير ايرانيان مقيم خارج نيز آن را از حقوق مسلم و هستهاي ايران ميدانند.
بنابر اين كاملاً طبيعي است كه ملت ايران ادبيات تعليق حق مشروع فناوري هستهاي و تعطيل كردن آن را از هيچكس و در هيچ قالبي پذيرا نباشد و حاضر نشود از حقوق مسلم خود عقب نشيني كرده و روي اين موضوع با كسي مذاكره كند.
2- جمهوري اسلامي ايران در عين پايبندي براين اصل، در مسير مذاكره با گروه 1+5 از آنجا كه بنا را بر همكاري و تعامل صادقانه قرار داده، بستههاي پيشنهادي مشخصي را نيز ارائه كرده كه تا قبل از اجلاس آلماتي، برخورد طرف غربي، راهبرد ديپلماتيك را براي حل و فصل پرونده، مسدود كرده بود. گفتگو كنندگان ايراني در نشست آلماتي بار ديگر با رويكردي كاملاً مثبت و پيشنهاداتي مشخص و راهگشا قدم در اين مذاكرات گذاشتند.
3- درصورتي كه طرف غربي حاضر باشد حقوق هستهاي مصرح ايران در چارچوب "ان. پي. تي" را به رسميت بشناسد، مذاكره به عنوان يك ابزار ديپلماسي ميتواند مفهوم و كارآيي اصلي خود را بيابد و انگيزه لازم را براي مشاركت در گفتگوها ايجاد كند. اصولاً مذاكره در شرايطي كه حقوق مسلم يك طرف ناديده گرفته شده و از آن مهمتر، از ابزار فشار سياسي و اقتصادي نيز سوءاستفاده ميشود، معناي خود را از دست داده و بياعتبار ميگردد.
قطعاً در شرايطي كه سياست چماق و هويج از طرف مقابل اعمال شود و سايه سنگين تحريم و اتهام زني بر فضاي مذاكرات حاكم باشد، و بالاتر از آن، پدر بزرگ غربيها حاضر به حل و فصل موضوع نبوده و قصد فريب و بازي با طرف مقابل را داشته باشد، گفتگوها نميتواند به نتايج مثبت و ثمربخش منتهي شود.
متأسفانه از تكيه كلام طرف غربي بويژه آمريكائيها در طول ادوار مذاكرات اين نكته قابل درك بود كه آنها قصد دارند از طريق بازي با كلمات و جملاتي از قبيل اينكه ايران نميتواند از حق غنيسازي برخوردار باشد زيرا قابل اعتماد نيست! به جو توهم عليه ايران دست بزنند و اين دقيقاً همان تفكري است كه توسط صهيونيستها تلقين و تكثير ميگردد و طبعاً اگر چنين ديدگاهي در مذاكرات حاكم باشد، گفتگوها هر قدر هم ادامه يابد به جايي نخواهد رسيد.
4- جمهوري اسلامي ايران همواره معتقد بوده و هست كه مسير دستيابي به توافق بايد گام به گام، متقابل و كاملاً متوازن و در قالب يك چارچوب مشخص و دستور كار مدون باشد. به طور طبيعي در هر مذاكرهاي، بده و بستان بين طرفين مستلزم ايجاد اعتماد از طريق حركتهاي متوازن و گام به گام است و نميتوان طرف مقابل را وادار به دادن امتيازاتي كرد و در مقابل هيچ اقدام متناسبي صورت نداد. غربيها تاكنون براي گرفتن امتياز تلاش ميكردند و حاضر نبودند امتيازي بدهند.
5- اصل تناسب و توازن در ديپلماسي گفتگو، به عنوان يك عامل اساسي در تداوم مذاكرات و رسيدن به راه حل مطرح است و مادام كه در مذاكرات رعايت نشود، هرگز توافق پايداري حاصل نخواهد شد و اين مسأله نه تنها در مذاكرات ايران و 1+5 بايد لحاظ شود بلكه قاعدهاي براي تمامي گفتگوهاست. ظاهراً مستمسك طرف غربي براي عدم رعايت اصل تناسب و توازن در حقوق و تكاليف در پيشنهادهاي ارائه شده به ايران، داشتن اين تصور است كه دست برتر در مذاكرات با طرف غربي است و تحريمها به هدف نهايي خود رسيدهاند درحالي كه اصليترين نماد تحريمها اين بود كه برنامه هستهاي ايران متوقف شود، اما اين امر هرگز اتفاق نيفتاد، بلكه از رشد بيشتري نيز برخوردارگرديد.
طرف مذاكره كننده ايراني معتقد است در عين حالي كه گفتگوها به صورت وسيع و گسترده و در يك چارچوب جامع كه از همين ابتداي كار، آغاز و انجام فرآيند را روشن ميكند بايد ادامه يابد، اساساً سطح دادهها و ستاندهها نيز بايد متوازن باشد. بدين معنا كه اگر قرار است يك طرف، نگرانيهاي فوري طرف مقابل را رفع كند، اين توقع نيز بايد براي طرف مقابل محترم شمرده شود كه نگرانيهايش به همان وزن و همسنگ با آن برطرف گردد.
اگر قرار باشد ايران در گام اول، بخشهاي مهمي از برنامه هستهاي خود را روي ميز بگذارد، درحالي كه بخش عمده تحريمها در اين گام لغو نشود، عملاً مذاكره بيمعنا و يكطرفه خواهد بود و اين همان شرايطي است كه ملت و مسئولان نظام جمهوري اسلامي ايران از ابتدا اعلام كردهاند زير بار آن نخواهند رفت ولي اگر شرطي تغيير كند، به تناسب تغييرات انجام شده، روند مذاكرات ميتواند نتايج جامع و روشني را در برداشته باشد.