سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گپی با محمود شهریاری از کار تا زندگی شخصی

من با كاظم احمدزاده و جواد آتش‌افروز كار مداوم داشته‌ام. كاظم احمدزاده انسان بسیار باظرفیتی است. بعضی چیزها را خودش می‌آید به من می‌گوید كه این طور بگو. من بعضی چیزها را اصلا خبر ندارم. خودش تعریف می‌كند و من تبدیلش می‌كنم به ماجرا كاف. الف یا كاظم احمدزاده.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،  گفت‌وگو با مجری پنجاه و سه ساله تلویزیون در روزهایی انجام شد كه او داشت خودش را برای اجرای برنامه فتیله نوروزی آماده می‌كرد. محمود شهریاری اهل بیجار كردستان است و حدود 30 سال اجرای تلویزیونی را در كارنامه دارد. او كارش را از برنامه «سلام صبح بخیر» رادیو آغاز كرد و با برنامه «بعد از خبر» تلویزیون به شهرت رسید.



زندگی حرفه‌ای این مجری پیشكسوت فراز و نشیب‌های زیادی داشته كه مرورش شنیدنی است. او اكنون برنامه «از همین امروز» را برای شبكه بازار اجرا می‌كند. روزنامه جام جم با محمود شهریاری درباره زندگی شخصی‌اش، اجراهایش در خارج از سازمان صدا و سیما، شوخی‌هایش با دیگران هنگام مجریگری، ماجرای ممنوع‌التصویر شدن‌های پیاپی و خیلی چیزهای دیگر هم صحبت شده که می خوانید.

لطیفه‌هایی را كه دیگران درباره شما ساخته‌اند، شنیده‌اید؟‌

بله، خیلی زیاد. در كنارش اكثر دوستانی كه كار تقلید صدا می‌كنند معمولا تقلید صدای من را هم انجام می‌دهند. اولین بار در نوروز 72 بود كه مهران مدیری تیپ من را تقلید كرد. كاریكاتور برنامه بعد از خبر را ساخته بودند كه مهران مدیری نقش من را بازی می‌كرد.

یكی از بخش‌های ثابت این تقلید صدا، گفتن لطیفه‌های بی‌مزه و نسبت دادن آن به شماست. چرا؟‌

بعضی لطیفه‌ها برای پخش از تلویزیون باید ممیزی شود. ما باید خیلی از جوانب را در نظر بگیریم و این طور لطیفه خیلی بی‌مزه می‌شود. گاهی اوقات روی این بی‌مزه بودن لطیفه‌ها كار طنز می‌كنند و مردم هم می‌خندند.

شما در محل كارتان آرشیو لطیفه دارید؟‌

بله، لطیفه‌ها را جمع‌آوری می‌كنم. فكر می‌كنم لطیفه‌هایم باید در ارتباط با موضوع برنامه باشد. مثل و لطیفه و حكایت به مجری كمك می‌كند.

لطیفه‌هایتان را از بین پیامك‌ها و اینترنت انتخاب می‌كنید؟

نه، لطیفه‌های پیامكی را استفاده نمی‌كنم، چون این لطیفه‌ها اینقدر سریع پخش می‌شود كه همه می‌دانند. دیگر گفتنش لطفی ندارد. لطیفه‌هایی را می‌گویم كه یا شنیده‌ام یا برگرفته از واقعیت است.

لطیفه‌هایی كه در همایش می‌گویید با لطیفه‌های تلویزیونی متفاوت است؟

در برنامه‌های همایشی خیلی خط قرمز نداریم، ولی در تلویزیون چرا. مخاطبان تلویزیون در سنین مختلف هستند. یكی از استادان علوم ارتباطی می‌گفت شما بچه‌تان را دست غریبه نمی‌سپارید، ولی مجری آنقدر مورد اعتماد جامعه است كه مردم بچه‌هایشان را به او می‌سپارند. ما باید این جایگاه‌ها را حفظ كنیم تا كارمان بدآموزی نداشته باشد.

به نظر شما چرا ایرانی‌ها نسبت به دیگر مردم دنیا لطیفه‌های بیشتری برای هم تعریف می‌كنند؟

ما ایرانیان آدم‌های طنازی هستیم. ما نابغه‌هایی مثل عبید زاكانی و دهخدا داریم. كجای جهان این نابغه‌ها را دارد؟‌ دستمان از این لحاظ خیلی پر است.

در برنامه‌های تقلید صدا روی خنده‌های شما هم كار می‌كنند. چرا این طور قهقهه می‌زنید؟‌

خنده‌های من طبیعی است. من هیچ وقت، نه جلوی اشك خودم را می‌گیرم و نه جلوی خنده‌ام را. اگر موضوع خنده دار بوده واقعا از ته دل خندیده‌ام. ممكن است موضوع آنقدر پیش پا افتاده باشد كه مردم به اندازه من نخندند. اما مردم از خنده من خنده‌شان گرفته و لبخند زده‌اند. وقتی موضوعی من را غمگین كرده جلوی خودم را نگرفته ام كه بگویم زشت است و مرد گریه نمی‌كند. راحت گریه كرده‌ام.

چه اتفاقی افتاد گریه كردید؟

در جشن رمضان، شب‌های قدر و برخی گزارش‌هایی كه پخش شد چند بار احساساتی شدم. مثلا گزارش معلمی بود كه جان بچه‌هایش را نجات داده بود و خودش سوخته بود. من این گزارش را كه دیدم نتوانستم جلوی گریه‌ام را بگیرم. هق‌هق گریه كردم و احمدزاده برنامه را جمع كرد.

برخی مجری‌ها را به دو دسته تقسیم‌بندی می‌كنند؛ مجری‌های خجالتی و مجری‌هایی كه به اصطلاح پررو هستند. شما جزو دسته دوم قرار می‌گیرید. این تقسیم‌بندی را قبول دارید؟‌

نه، پررو بودن را قبول ندارم. من همیشه مرز خودمانی‌بودن و پررویی را حفظ می‌كنم. خودمانی بودن و احساس نزدیكی كردن با مهمان و مخاطب یك چیز دیگر است و پررو بودن یك چیز دیگر.

چرا تصمیم گرفتید در تلویزیون اجرای متفاوتی داشته باشید و از خشك بودن و جدیت دیگر مجری‌ها فاصله بگیرید؟‌

من در دوره‌ای با آقای آتش‌افروز بعد از اخبار سراسری برنامه بعد از خبر را اجرا می‌كردم. اجرای آن موقع خیلی جدی بود. مجری‌ها شق و رق می‌نشستند و اعلام برنامه می‌كردند. فقط قسمت بالاتنه دیده می‌شد و مجری خیلی رسمی حرف می‌زد. ما برای اولین بار یك برنامه متنوع اجرا كردیم. تهیه‌كننده برنامه به ما گفت سه چهار دست لباس بیاورید تا سه چهار برنامه را در یك شب ضبط كنیم.

بعد از برنامه اول كار را متوقف كرد و گفت شما خیلی شاد هستید. در حالی كه الان نه عید است و نه دهه فجر. شما چرا باید خوشحال باشید. من پرسیدم چرا باید ناراحت باشیم. برنامه ضبط شده را برد و به مدیر گروه اجتماعی شبكه یك نشان داد. او گفته بود ما تا به حال از این جور برنامه‌ها نداشته‌ایم. برنامه را پیش مدیر شبكه یك بردند كه او هم گفته بود من نمی‌دانم.

 برنامه 15 دقیقه‌ای ما را پیش رئیس سازمان صدا و سیما بردند. او گفته بود برنامه را مشروط ضبط كنید تا ببینیم بازخورد جامعه و مسئولان چطور است. برنامه هم با اقبال مردم مواجه شد. همان طور كه شما گفتید فضا شكسته شد. دیدند می‌شود در یك برنامه، خندید و لطیفه گفت.

تا حالا شده به خاطر كسی یا چیزی خجالت بكشید؟

حس خجالت به آن معنا به من دست نداده است. ولی در محضر استادانم نسبت به آنها همیشه حس احترام داشته‌ام. با این كه مجری هستم ولی پایم را از گلیمم درازتر نكرده‌ام.

وقتی خواستگاری رفتید خجالت كشیدید؟

نه. خواستگاری كه خجالت ندارد. من و همسرم در دانشكده صدا و سیما درس می‌خواندیم. معمولا ازدواج‌های دانشجویی ازدواج‌های خوبی است. هر دو نفر به درجه‌ای از رشد و كمال رسیده‌اند و همدیگر را شناخته‌اند. معمولا این ازدواج‌ها موفق است. من چند روز پیش شنیدم این ازدواج‌ها كمتر از یك درصد طلاق داشته است.

چه كسی واسطه ازدواجتان شد؟

یكی از دوستان دانشجویم گرافیك می‌خواند و هم رشته همسرم بود. من فیلمنامه‌نویسی می‌خواندم. در همان دوره كارشناسی دوستم از سجایای این خانم تعریف كرد و ما هم به خواستگاری رفتیم. در همان نگاه اول گفتند چه كسی از شما بهتر!‌ فوری هم پذیرفتند.

با آدم‌های خجالتی جامعه برخورد داشته‌اید؟

بله. من حكایت زیبایی در این رابطه شنیده ام. رفتگری عاشق دختری شده بود و هیچ وقت به او نگفته بود. اما در خانه آن دختر همیشه تمیزتر از خانه دیگران بود.

اگر شما به جای آن رفتگر بودید می‌گفتید؟

من به جای این كه در آن خانه را تمیز كنم زنگ می‌زدم و می‌گفتم به دخترتان خیلی علاقه دارم (می‌خندد)‌.

این روزها كه می‌خواستم زمانی را برای مصاحبه با شما هماهنگ كنم فهمیدم خیلی سرتان شلوغ است. از این همه كار كردن خسته نمی‌شوید؟

من كارم را بسیار دوست دارم. هیچ وقت از كار خسته نمی‌شوم. دو سال پیش برنامه نوروز شبكه جام‌جم را ضبط می‌كردیم. می‌دانید این ضبط‌ها معمولا به تاخیر می‌افتد. خیلی كار سختی بود. از 9 صبح شروع می‌شد و تا 3 بامداد طول می‌كشید. خیلی از بچه‌ها از پا می‌افتادند. اما برای من خسته‌كننده نبود، چون واقعا از اجرا لذت می‌برم.

شاید به این خاطر كه خرج زندگی سنگین است مجبورید چند جا كار كنید؟

برای من این طور نیست. من اینقدر كار اجرا را دوست دارم كه مسائل مالی‌اش برایم مهم نیست. اگر بگویم اصلا اهمیتی ندارد دروغ گفته‌ام. ولی كار برایم مهم‌تر است.

یعنی اگر محمود شهریاری پول خیلی زیادی داشته باشد باز هم به كار اجرا ادامه می‌دهد؟‌

صددرصد اجرا می‌كنم. من حس می‌كنم اگر كار نكنم تمام شده‌ام. این كار را خیلی دوست دارم. در تمام سال‌ها یا در تلویزیون یا خارج از تلویزیون برای مردم اجرا كرده‌ام. هیچ وقت هم بین اجراهایم فاصله نیفتاده است.

ولی برخی اوقات در تلویزیون اجرا نداشتید.

بله. بین من و تلویزیون فاصله افتاده است. ولی همان زمان، خارج از سازمان اجرا داشته‌ام.

برخی مردها وقتی در خانه هستند حوصله‌شان سر می‌رود، یعنی اینقدر به كارشان عادت كرده‌اند. برای شما تا به حال چنین چیزی اتفاق نیفتاده است؟‌

نه. من وقتی بیكار باشم با خانواده‌ام به سفر یا به دید و بازدید می‌روم. من همیشه از بودن در كنار خانواده لذت می‌برم.

یعنی اوقات فراغت ندارید؟

اوقات فراغت من خیلی كم است. كمتر سالی بوده شب عید در كنار خانواده باشم. همیشه كار كرده‌ام. من سعی كرده‌ام اوقات فراغتم كیفیت خوبی داشته باشد.

برنامه كاری روزانه‌تان را از قبل می‌دانید؟‌

تقریبا مشخص است. مثلا می‌دانم پنجشنبه این هفته سه اجرا در سه منطقه تهران دارم. بعضی وقت‌ها مسافت‌های زیاد و ترافیك تهران خیلی اذیت مان می‌كند. مثلا یك اجرایمان در دربند است و اجرای بعدی در یافت‌آباد.

نمی‌توانید از موتور استفاده كنید؟

تا به حال استفاده نكرده‌ام، ولی اگر مجبور بشوم می‌شود این كار را كرد. من شنیده‌ام برخی همكارانم از آمبولانس‌های خصوصی استفاده می‌كنند. (می‌خندد)

من از یك راننده تاكسی شایعه‌ای شنیده‌ام كه خط ویژه اتوبوس تجریش تا راه‌آهن را برای مجریان و كاركنان صدا وسیما كشیده‌اند.

من نشنیده‌ام. خیلی بعید است برای چند نفر معدود بیایند خط ویژه بكشند.

می‌شود برنامه كاری‌تان را بگویید؟

صبح كه از خواب بیدار می‌شوم هر طور شده برای یك صبحانه كامل برنامه‌ریزی می‌كنم. حتی اگر قرار باشد 5:30 صبح جایی بروم یك ساعت قبلش صبحانه می‌خورم. به هیچ وجه و در هیچ شرایطی صبحانه‌ام ترك نمی‌شود. بقیه‌اش بستگی به برنامه‌هایم دارد. اگر برنامه اجرا نداشته باشم به دفترم می‌روم و كارهایم را پیگیری می‌كنم.

مثلا چه كارهایی؟‌

من بعد از سال‌ها توانستم مجوز وزارت ارشاد را برای ایجاد یك موسسه چند منظوره بگیرم. این موسسه در زمینه انتشار كتاب، آلبوم موسیقی و برگزاری همایش فعالیت می‌كند.

برگزاری این همایش‌ها را كاری مفید می‌دانید؟‌

برای كشورهای در حال توسعه این همایش‌ها لازم است. این همایش‌ها برای معرفی یك عنوان فرهنگی یا تجاری خیلی كارسازتر از یك بیلبورد خیابانی است. در همایش، شما جامعه مطلوب خودت را دعوت كرده‌ای و مطالبت را منتقل می‌كنی. یك بیلبورد ممكن است دیده بشود یا نشود.

قبول دارید همایش‌های بیهوده هم زیاد داریم؟ مثلا همایش كیفیت نان می‌گذارند و چند مقاله‌ تكراری را دوباره ارائه می‌كنند.

بعضی همایش‌ها این طور است. همایش نباید برای پركردن پرونده كاری یك مدیر برگزار بشود. این همایش‌ها در بخش دولتی اتفاق می‌افتد، ولی در بخش خصوصی چون فرد باید از جیب خودش خرج بكند همه چیز حساب شده است.

برای شما اجرا در بیرون سازمان جذاب‌تر است یا داخل آن؟‌

هر دو. نمی‌توانم بگویم كدام ارجح است. كار سازمان، انعكاس خوبی در جامعه دارد و باعث شناخته شدن ما در جامعه می‌شود. ما نباید نمك بخوریم و نمكدان بشكنیم. ما فرزندان رسانه‌ایم و باید حرمت خانواده را نگه داریم.

برخی مجری‌ها هم معادله‌ای دارند و می‌گویند در سازمان باید مشهور شویم تا بیرون پول دربیاوریم.

من با این حرف موافق نیستم. به هیچ وجه درست نیست. اگر آدم عاشق كارش باشد قطعا این كار را انجام می‌دهد و نمی‌خواهد با اجرا در تلویزیون فقط برای خودش پلی بسازد. كار ما باید استمرار داشته باشد. اگر مدت زیادی دور باشیم بنابر ضرب المثل از دل برود هر آن كه ازدیده برفت، فراموش می‌شویم. سازمان خانه امن ماست و حرمتش بر ما واجب است. به شرطی كه سازمان صدا و سیما هم قدر فرزندانش را بداند.

ولی شما مدتی‌ از دیده برفتید و از دل نرفتید.

چون مدتش خیلی طولانی نبود، فراموش نشدم.

به نظر شما در گذشته محدودیت‌ها بیشتر بود یا الان؟‌

قدیم بیشتر بود. حساس‌تر هم بودند. من اولین قربانی این مسائل بودم. بعد از من سراغ فیلم خصوصی ورزشكاران، بازیگران و هنرمندان رفتند. خدا را شكر خیلی زود به این نتیجه رسیدند زندگی شخصی هر فردی با زندگی حقوقی‌اش فرق دارد و باید این مرزها را حفظ كرد.

همه هنرمندان مثل افراد جامعه باید در جشن‌های عروسی و تولد خانواده‌شان شركت كنند. نمی‌شود ما مجلس آرای همه جا باشیم و مراسم عروسی خواهر و برادر خودمان نرویم. این خیلی بد است كه این فیلم‌ها را پخش كنند.

آخر متوجه نشدید فیلم خصوصی‌تان از چه راهی منتشر شد؛ مثلا دزد به خانه شما آمده بود و فیلم‌ها را برده بود یا از طریق دیگر...؟

نه، دزد كه نیامد. در تحقیقات تا مرحله‌ای پیش رفتند. ولی صلاح ندیدند بگویند چطور پخش شده است. من شكایت كردم ولی هیچ وقت به من نگفتند ماجرا چه بود.

شما یك مقدار بدشانس هم هستید. مثلا قضیه هلو و امیر جعفری یك جور دیگر در رسانه‌ها منعكس شد. اصل ماجرا چه بود؟‌

برنامه «زنده‌رود» شبكه اصفهان بود. یك سال و نیم بود كه گزارشگر برنامه این سوال را می‌پرسید. این سوال كه خودتان را شبیه چه میوه‌ای می‌بینید از همه پرسیده می‌شد. من از برادرزاده امیر جعفری پرسیدم. او گفت عمویم را شبیه زالزالك می‌بینم. زن‌عمویم را هم شبیه هلو می‌بینم. اصلا به من هیچ ربطی نداشت. فرد دیگری این سوال و جواب را پرسید. بعد همه چیز را به من ربط دادند.

امیر جعفری در آن برنامه از سوال شما ناراحت شد؟

نه، به هیچ وجه. آدم از حرف برادرزاده‌اش كه ناراحت نمی‌شود. اصلا مساله مهمی نبود. متاسفانه برخی جراید ما سوژه كم دارند و چیزی را علم می‌كنند.

حالا شما خودتان را شبیه چه میوه‌ای می‌دانید؟

تا حالا كسی این سوال را از من نپرسیده است. ولی من شبیه خرمالو هستم. بعضی وقت‌ها گس هستم و بعضی وقت‌ها شیرین.

وقتی می‌خواهید اجرا كنید و سوال بپرسید متكی به متن هستید یا بداهه چیزی را می‌گویید؟‌

خیلی از حرف‌هایم بداهه است. من درباره كل موضوع یا مهمان از قبل تحقیق می‌كنم. در دفترم حدود 5000 برگه دارم كه این برگه‌ها خیلی به من كمك می‌كند. همیشه به آنها مراجعه می‌كنم. زندگینامه اكثر هنرمندان را دارم و روحیه‌شان را می‌دانم. چون شناخت نسبی از قبل پیدا كردم تا به حال نشده هنرمندی از دست من عصبانی بشود.

 سعی می‌كنم سوالاتم به روحیه اش مرتبط باشد. من فكر می‌كنم در برنامه تلویزیونی اگر آدم بر موضوع سوار نباشد مثل یك اسب سوار ناشی است. اسب به خاطر باهوشی‌اش می‌فهمد سواركار حرفه‌ای است یا نه. اسب سوار كار غیرحرفه‌ای را زمین می‌زند.

تا به حال با شخصیت‌های سیاسی مصاحبه نداشته‌اید؟‌

من هیچ وقت به حوزه‌های سیاسی و اقتصادی صرف وارد نشده‌ام. برنامه از همین امروز هم رویكرد اقتصادی و اجتماعی دارد.

روی برگه‌هایتان دقیقا چه چیزهایی نوشته‌اید؟

فرض كنید می‌خواهم درباره خانمی كه سرمه‌دوزی می‌كند حرف بزنم. من درباره سرمه‌دوزی فیش (برگه) دارم. تاریخچه‌اش را پیدا كرده‌ام.

خیلی‌ها شما را با شعار «بخور بخور» می‌شناسند. از قبل روی این شعار فكر كرده بودید؟‌

كاملا بداهه بود. جالب است اسم برنامه عطر و گلاب بپاشید بود. اما مردم هیچ وقت این اسم را یاد نگرفتند. اسمش را گذاشته بودند مسابقه بخور بخور. من دیدم بچه‌ها دارند ماست می‌خورند. حس رهبر اركستر به من دست داد و گفتم بخور بخور،‌ یالا بخور.

شعارها و تكیه‌كلام‌های دیگری هم دارید؟‌

اگر هم كلمه‌ای بوده خودبه‌خود به وجود آمده. مثلا من درود بر شما را زیاد استفاده می‌كنم. «خب» را هم خیلی می‌گویم. در همایشی هفت استاد خارجی به ایران آمده بودند. آنان متوجه شدند من خیلی خب گفتم. در مراسم اختتامیه تا می‌خواستم حرف بزنم، می‌گفتند خب. (می‌خندد)‌

یكی‌ از شگردهای شما شوخی و بگو مگو با مجری همكارتان است كه این شوخی با كاظم احمدزاده به اوج خودش رسید. مجری‌های همكارتان از دست شوخی‌های شما ناراحت نمی‌شوند؟

در اجرای دو نفره آدم باید با روحیات نفر مقابلش آشنا باشد. من در این سال‌ها با همكاران زیادی كار كرده ام. اما با كاظم احمدزاده و جواد آتش‌افروز كار مداوم داشته‌ام. هر دو خاطرات خیلی خوبی برای من به جا گذاشته‌اند. كاظم احمدزاده انسان بسیار باظرفیتی است. بعضی چیزها را خودش می‌آید به من می‌گوید كه این طور بگو. من بعضی چیزها را اصلا خبر ندارم. خودش تعریف می‌كند و من تبدیلش می‌كنم به ماجرا كاف. الف یا كاظم احمدزاده.

چرا شوخی‌هایتان اینقدر یكطرفه است و هیچ وقت احمدزاده با شما شوخی نمی‌كند؟

اولا جرات نمی‌كند شوخی كند. (می‌خندد) ثانیا مردم این تضادها را دوست دارند. چاق و لاغر، درشت و ریز، جدی و شوخ و... در چند برنامه كه احمدزاده جواب من را می‌داد مردم نمی‌پسندیدند. مردم دوست داشتند احمدزاده همان آدم مظلوم باشد و من هم همان آدم شوخ.

در نوروز كه قرار است برنامه فیتیله را برای بچه‌ها اجرا كنید چقدر شیوه اجرایتان را عوض خواهید كرد؟

خیلی سال است از كار كودك فاصله گرفته ام. دوستانم باید به من كمك كنند به اجرای كودكانه برگردم. چون كودك درونم خیلی فعال است فكر نمی‌كنم كار سختی باشد.

بچه‌های الان نسبت به زمانی كه شما مسابقه بخور بخور را اجرا می‌كردید چقدر عوض شده‌اند؟

خیلی زیاد. كار كردن با بچه‌های الان خیلی سخت است. در گذشته شبكه خاص كودك نداشتیم. برنامه‌های بچه‌ها اینقدر متنوع نبود. پدر و مادرها اینقدر به بچه‌ها ارتباطات نمی‌دادند. اینها بچه‌های دهكده جهانی مارشال مك لوهان هستند. بچه امروزی راحت وارد اینترنت می‌شود. معلم نمی‌تواند یك و دو و سه و چهار را به این بچه آموزش بدهد. همه چیز عوض شده است. فیلم‌های خانگی فوق‌العاده زیادی برای بچه‌ها داریم. سطح آگاهی آنها خیلی بالا رفته است.

تعداد مجری‌ها هم به همان نسبت زیاد شده است؟

بله، ولی متاسفانه مجری صاحب سبك خیلی كم داریم. مجری‌ها خیلی از روی دست هم نگاه می‌كنند. قبلا در رادیو و تلویزیون، ادبیات یك آدم مشخص می‌كرد او كیست و شما باید منتظر چه برنامه‌ای باشید. ولی الان خیلی مشخص نیست. همه از روی دست هم نگاه می‌كنند. هویت و شناسنامه دار بودن از بین رفته است. خیلی‌ها صداسازی می‌كنند.

شما دوره‌های استاد سمندریان را گذرانده‌اید؟

بله. نزد ایشان فن بیان خواندم. فن بیان خیلی مهم است. من در محضر استاد امیر نوری هم بوده‌ام. این دوره دیگر تكرار نشد. از تهران فقط من شركت كردم.

در كلاس فن بیان چه چیزهایی به شما آموختند؟‌

روی تلفظ آواها و تلفظ صحیح كلمات كار می‌كردند. استاد نوری معتقد بودند در آواز، كلمه باید كامل ادا بشود. در ترانه‌های برخی خوانندگان با یك بار شنیدن نمی‌فهمید دارد چه می‌گوید. ولی در هیچ كدام از آثار استاد محمد نوری كلمه‌ای نیست كه شما متوجه‌اش نشوید، چون كلمات كامل ادا می‌شود. در بازیگری و گویندگی این چیزها خیلی مهم است.

بعد از آن در آزمون گویندگی شركت كردید و وارد رادیو شدید. یادتان می‌آید جزئیات آن آزمون چه بود؟

بله. خانم فیروزه امیرمعز در میدان ارگ از من تست صدا گرفتند. طبیعی بود مقداری اضطراب داشته باشم. ایشان كمی من را آرام كرد. گفت فكر كن پشت این شیشه‌ها همه سیب‌زمینی هستند. تو راحت صحبت كن. این را كه گفت انگار اضطراب من فرو ریخت. متون مختلفی به من دادند. می‌خواستند، ببینند من به درد چه حوزه‌ای می‌خورم. متن‌های ورزشی و اجتماعی و اقتصادی دادند. خودشان گفتند شما به درد متن‌های اجتماعی می‌خورید.

در رادیو كنار آقای آتش‌افروز گزارشگری می‌كردید؟

بله. در برنامه سلام صبح بخیر ایشان مجری بودند و من گزارشگری می‌كردم. برنامه خیلی خوبی بود.

‌گزارشگر باید مثل شما حاضرجواب باشد؟‌

گزارشگری همه‌اش بداهه است. شما وقتی در خیابان با مردم صحبت می‌كنید نمی‌دانید چه جوابی می‌دهد. نمی‌دانید طرف چه شخصیتی دارد. گزارشگری خیلی به من كمك كرد. گزارشگری مجری را می‌سازد. گویندگان هیچ وقت نمی‌توانند كار گزارشگر را انجام بدهند.

یك سئوال شخصی تر، خانواده‌تان چند نفره است؟‌

با خودم سه نفر می‌شویم. یك فرزند دختر دارم كه اسمش روژان است. روژان به معنای روز روشن و یك اسم كردی است.

دوست دارید روژان هم مثل شما مجری شود؟

نه، به هیچ عنوان. دخترم مدیریت جهانگردی می‌خواند. شما با فرزندان پزشكان هم صحبت كنید می‌بینید معمولا دوست ندارند شغل پدرشان را داشته باشند. چون دیده‌اند پدر و مادرشان چقدر گرفتار هستند. معمولا بچه را پدربزرگ و مادربزرگ یا خدمتكار خانه بزرگ كرده است. بچه‌های ما هم محدودیت‌های پدرانشان را دیده‌اند. وقتی بیرون می‌آیند زیر ذره‌بین هستند. تا حالا نشده ما در رستوران راحت غذا بخوریم. انگار لقمه‌هایمان را دیگران می‌شمرند.

بعضی وقت‌ها هم مردم یك هنرمند طناز را در مجلس ختم می‌بینند و انتظار دارند او برایشان لطیفه تعریف كند!

واقعا همین طور است. من تنها در ماشین نشسته و پشت چراغ قرمز منتظر بودم. داشتم به قرض‌ها و بدهی‌هایم فكر می‌كردم. ماشین بغل دستی من به شیشه می‌زند كه چرا نمی‌خندی. من وقتی تنها هستم باید به چی بخندم.‌ همین چند شب پیش به حرم حضرت امام رضا(ع) رفته بودم. حال و هوایی داشتم و چشم‌هایم خیس شده بود. مردم تقاضا داشتند برایشان لطیفه بگویم. یك بار هم در غسالخانه از من انتظار داشتند چیزی بگویم كه دیگران شاد بشوند.

شهریاری این روزها چه می‌كند؟

وقتی با شهریاری مصاحبه كردیم فقط تیتراژ برنامه فیتیله ضبط شده و او منتظر بود ببیند در برنامه زنده چه اتفاقاتی می‌افتد. شهریاری در ایام نوروز برنامه فیتیله را برای كودكان و خانواده‌ها اجرا می‌كند. برنامه‌ای كه به گفته شهریاری فقط برای كودك و نوجوان نیست و در رویكرد جدید، پدربزرگ و مادربزرگ و پدر و مادر هم همراه بچه‌های خانواده باید پای تلویزیون بنشینند. در این برنامه مجری باید پلی میان كودكان و خانواده‌ها بزند.

وقتی به او گفتم شما یك جورهایی به شبكه بازار تبعید شده‌اید با لفظ «تبعید» مخالفت كرد و گفت: نه. شبكه بازار توسط آقای رجبی معمار اداره می‌شود كه خیلی باتجربه است. ایشان شبكه‌های تهران و جام‌جم را اداره كرده‌اند. ایشان می‌دانستند ویترین یك برنامه مجری‌اش است.

به همین علت از همه مجری‌های قدیمی دعوت كردند. همه به شكلی به خاطر احترامی كه برای ایشان قائل بودند به شبكه بازار آمدند.
شبكه بازار جزو شبكه‌های صدا و سیماست، ولی دریغ از 30 ثانیه معرفی این شبكه در دیگر شبكه‌های تلویزیون. من خیلی دوست داشتم این نكته را جایی بگویم.
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۱۱:۰۶ ۱۱ آبان ۱۳۹۴
خیلی عالی
زهرا نعمتی
۱۵:۴۵ ۰۹ مرداد ۱۳۹۳
مجری بسیار خیلی خوب
حسین
۱۶:۴۱ ۲۲ شهريور ۱۳۹۲
این مجری توانا و با تدبیر و با تجربه و باهوش و با استعداد و با سواد و با روحیه ی شاد برنامه هایش اجرا وبیننده گانش را شاد می کند