مجله
شبانه باشگاه خبرنگاران،محمد ايماني در مقاله امروز خود برای روزنامه کیهان به تحلیل «نقشه راه 92 »برای کشورمان پرداخت:1- نقشه راه ايران در سال 1392 كدام است؟ طبيعتا نقشه راه بر مبناي راهبرد اصلي كه «پيشرفت و عدالت» و تبديل ايران به قطب اول اقتدار در منطقه است، به انضمام رصد ظرفيت ها و چالش هاي موجود ترسيم مي شود. متقابلا آن گونه كه اخيرا خبرگزاري آسوشيتدپرس به سياق بسياري ديگر از تحليل گران نوشت، «ايران بزرگ ترين چالش پيش روي باراك اوباما و اولويت وي است».
در واقع بايد ضمن «محاسبه ملي» براي ترسيم نقشه راه، در ابعاد اين موضوع تأمل كنيم كه سرعت حركت و پيشرفت ما در سال جديد، حاصل جمع «ميزان همت عمومي در به ميدان آوردن توانمندي ها و فعليت بخشيدن ظرفيت ها» و «ميزان معارضه و سنگ اندازي دشمن براي مهار يا كاهش سرعت ايران» خواهد بود.
2- اخباري كه ديروز درباره دور دوم مذاكرات ايران و 1+5 در آلماتي منتشر شد، نشان مي دهد طرف غربي همچنان به دنبال تقابل و زورگويي است و نه تفاهم و توافق براي حل مسئله مطابق حقوق بين الملل و معاهده ان پي تي. طبق گزارش هاي جست وگريخته و اظهارات سخنگوي كاترين اشتون، طرف غربي مجددا پيشنهاد نامتوازن و بي ارزش بهمن ماه گذشته را مبني بر تعليق غني سازي در فردو، كاهش حجم اورانيوم 20درصد موجود و افزايش بازرسي ها را در مقابل كاهش برخي تحريم ها در زمينه داد و ستد طلا يا تعميرات قطعات هواپيما! تكرار كرده است.
با اين وصف دورنماي مذاكرات آن چنان كه اغلب تحليل گران پيش بيني كرده اند، متفاوت از تصوير مذاكرات چند سال اخير و ادامه مصاف سياسي-اقتصادي سال گذشته نخواهد بود. به عبارت ديگر، آنها به دلايل گوناگون حاضر نيستند پيشرفت بومي و خودجوش ايران را بپذيرند و راه را براي شتاب مضاعف اين حركت باز كنند. شعار گفتماني «حماسه سياسي و حماسه اقتصادي» از متن همين واقعيت سر برمي آورد.
3- راز مقابله جويي آمريكا چيست؟ 6 سال پيش- اواخر دي ماه 1385- وقتي ايران خبر تكميل زنجيره 164تايي از سانتريفيوژها و ايجاد آبشار هسته اي براي غني سازي 5/3درصدي اورانيوم را اعلام كرد، روزنامه نيويورك تايمز در تحليلي با ادبيات قابل تأمل تأكيد كرد «ايران با اورانيوم واقعي به آمريكا تازيانه زد. ايران با شادماني ورود خود را به باشگاه هسته اي خوشامد گفته و آب دهان بر چشمان آمريكا پرتاب مي كند...
اعلام موفقيت ايران باعث شرمندگي بوش شد كه يكي دو روز قبل از آن اعلام كرده بود متعهد شده تا از دستيابي ايران به فناوري غني سازي جلوگيري كند». پيشرفت بومي و مستقل ملت ايران كه اسلام را به عنوان مدل تمدن سازي انتخاب كرده اند، به تصريح نيويورك تايمز، زدن تازيانه بر پيكر آمريكاست. فناوري اتمي البته تنها يك نشانگر از ده ها نمونه پيشرفت برق آسا و پرسرعت جمهوري اسلامي در حوزه هاي مختلف قدرت و توانمندي است. اين در تراز فهم مستكبران، انداختن آب دهان به صورت دولت مدعي ابرقدرتي جهان است.
4- ايران از اين چشم انداز، يك مدل الگوسازي را با موفقيت ارائه كرده و اگر مهار نشود، ميخ دومين مدل الگوسازي و الهام بخشي را نيز محكم خواهد كرد. اتفاق مهم در نگرش غرب استيلاطلب اين است كه سرعت11 يا 13 برابري رشد (جهش) علمي ايران در قياس با متوسط سرعت جهاني، به ملت ها اين پيام را داده كه اگر خود را از شير غرب بگيرند مي توانند قله هاي پيشرفت مادي را زير پا ببينند.
اين مدل موفق ايران در حوزه الگوسازي است. آمريكا و غرب با اين فهم مي كوشند از حلول اتفاق مهم دوم مانع شوند و آن جا افتادن اين گزاره معطوف به واقعيت است كه «با مقاومت و پايداري مي توان حقوق مسلم خود را بر كرسي نشاند». بر مبناي همين تحليل، مسئله غرب با ايران از چالش هسته اي كه به ضرر غرب مغلوبه شده، گذر كرده و اكنون چالش آتوريته و اقتدار «سلطنت غرب بر عالم» در ميان است.
مثلث صهيونيسم مسيحي در دنيا معتقد است امضاي مجدد حقوق تصريح شده ايران در معاهده ان پي تي پس از يك دهه زورگويي و تهديد و تحريم و ترور و خرابكاري و مذاكره در فضاي تحت فشار، يعني امضاي گواهي مرگ سلطنت غرب يا به عبارتي صدور مجوز شورش ملت ها در اقطاب عالم.
5- با اين مقدمات، نقشه راه اصلي آمريكا در مقابل جمهوري اسلامي ايران، همان روند مخاصمه و مزاحمت و معارضه است و نه گفت وگو براي تفاهم و توافق. آنها از مذاكره صرفا به عنوان يك تاكتيك دوگانه براي «سنجش آخرين موقعيت و محاسبه ايران در برابر فشارها» و «فريب افكار عمومي» (عمليات فريب) استفاده مي كنند و حقيقت اين تعامل، همان تخاصم نهادينه در خلق و خوي جبهه استكبار است.
اين خصومت در يك سال گذشته به اوج خود رسيد و آمريكا با كاربست تحريم هاي همه جانبه، دست خود را مقابل ملت ايران و ساير ناظران جهاني رو كرد. اين گارد دشمن با وجود همه تلخي ها، موجب ورزيدگي ملت ما در متن يك رزمايش حقيقي شد و منطق اقتصاد مقاومتي و جهاد اقتصادي در دل همين مصاف جا افتاد.
آن گونه كه رهبرمعظم انقلاب فرمودند؛ «اشكالاتي هم در داخل وجود داشت؛ برخي از كوتاهي ها و سهل انگاري ها انجام گرفت كه به نقشه هاي دشمن كمك كرد، ليكن در مجموع، حركت مجموعه نظام و مجموعه مردم، يك حركت رو به جلو بوده است و ان شاءالله آثار و نتايج اين ورزيدگي را در آينده خواهيم ديد».
يكي از ابعاد اين ورزيدگي در گزارش اخير پاتريك كلاوسون مدير پژوهش «انستيتو واشنگتن در خاور نزديك» بازتاب يافته كه مي نويسد «ايران در حال دور شدن از اقتصاد نفتي است و اين تحول تازه، تلاش هاي غرب براي اعمال فشار به ايران را كمرنگ مي كند. هر چند مقامات ايران از مدت ها پيش درصدد گذار به اقتصاد غيرنفتي بوده و كوشيده اند از وابستگي به درآمدهاي نفتي بكاهند اما در عمل گام هاي چندان مهمي برنداشته اند. اكنون تحريم هاي غرب، ظاهرا آنان را وادار به اقدام اساسي دراين باره كرده است.
در سال 2012 ميلادي، ايران حدود 57ميليارد دلار واردات و 34 ميليارد دلار صادرات غيرنفتي داشت يعني صادرات غيرنفتي، 60درصد هزينه واردات را پوشش داد. در حالي كه 10 سال پيش، اين رقم 24 درصد و 20 سال پيش، 14درصد بود... اكنون ديگر به نظر نمي رسد ايران از راه تحريم ها زمين گير شود و غرب در اين زمينه نيازمند بررسي استراتژي جايگزين است». اين گزارش، روايت ديگر از تعبيري است كه روزنامه هاآرتص سال گذشته نوشت مبني بر اينكه «آرامش و ثبات موجود در ايران، دهن كجي به تحريم هاست».
6- چهارسال پيش شيمون پرز رئيس رژيم صهيونيستي ضمن حمايت از فتنه گران اعلام كرد «جنگ با ايران از داخل مرزهاي اين كشور شروع مي شود». آن زمان رئيس جديد دولت آمريكا به تعبير نيويورك تايمز، نشان دادن پتك را كنار گذاشته و گزينه اغواگري و تحبيب و فريب را پيشه كرده بود.
امروز با قاطعيت مي توان ادعا كرد دست مستكبران در مقابل ملت ما تهي تر از 4 سال پيش رو شده است. 4 سال پيش پرز صراحتا اعلام نمي كرد مسئله او و هم قطارانش «اسلام» است اما او اواخر اسفند سال گذشته نقاب از صورت برداشت و با تبيين «انتخابات آزاد» ادعايي، به يورونيوز گفت «بايد بر انتخابات آزاد در ايران تأكيد شود نه اينكه از ميان مذهبي ها و اسلامگراها يكي انتخاب شود.
اكنون زمان تأكيد بر رعايت حقوق بشر در ايران مي باشد. اين موضوع مهم تر از مسئله هسته اي است... مردم ايران در رنج هستند. آنها به اندازه كافي غذا براي خوردن ندارند و نمي توانند بيماران خود از جمله بيماران سرطاني را درمان كنند و تمام اين مشكلات به اين علت است كه سران مذهبي جاه طلب شده اند و مي خواهند امپراتوري مذهبي راه بيندازند»!
با اين اوصاف حمايت از برخي بازيگران فتنه سبز را مي توان تحركي در زمينه معارضه با مذهب- عمود خيمه مقاومت ايران- ارزيابي كرد و منتظر ادبيات مشابه برخي سياسيون در زمينه تخطئه سياست خارجي جمهوري اسلامي و دادن حق به جانب شمر و يزيدهاي جبهه استكبار بود.
7- جبهه استكبار طرفدار سياستمداراني بريده از دين -ولو با ظواهر و سوابق مذهبي- در ايران است كه در مقابل زورگويي و اجحاف و حق كشي مستكبران، به گردن خم كردن و تسليم دعوت كنند. با همين منطق بود كه روزنامه نيويورك تايمز 27 خرداد 1389 به قلم رئول مارك گركت (از متخصصان سابق سازمان سيا) نوشت «جنبش سبز، همان جريان سكولار مورد نظر آمريكا و جرياني براي نبرد در درون اسلام است.
آمريكا بعد از 11 سپتامبر، منتظر ظهور چنين جرياني در ايران با گرايش هاي كم و بيش ليبرال و سكولار بود تا احتمال براندازي رژيم اسلامي را افزايش دهد. همكار قديمي من در سازمان سيا مي گفت تئوري هاي ليبرالي كارل پوپر پاسخ استبداد مذهبي حاكم بر ايران است و اكنون روشنفكران حامي جنبش سبز و از جمله سيدمحمد خاتمي عاشق پوپر و دفاع او از ليبرال دموكراسي هستند... وقتي به وقايع سال گذشته ايران نگاه مي كنم، فورا كارل پوپر، ارتش دموكراسي و روحانيون روشنفكري به نظرم مي آيد كه براي تغيير فرهنگ فعاليت مي كنند.
اين گروه بايد در سياستگذاري هاي دولت اوباما در نظر گرفته شوند. جنبش سبز مي تواند روشنفكران ليبرال و روحانيون مخالف و افراد پاكسازي شده حكومت را گرد هم متحد كند». در اين صورت بندي، باندهايي نظير حلقه انحرافي به عنوان پارسنگ ارزيابي مي شوند و البته نقش جنجالي حاشيه ساز آنها براي انحراف توجهات از جبهه اصلي، مدنظر سرويس هاي اطلاعاتي غرب قرار دارد.
در اين ميان تجربه 4 سال اخير، ملت و دستگاه هاي نظارتي را به ميزان بالايي در برابر شعبده بازي ها و ماجراجويي هاي سياسي گذشته ورزيده و نفوذناپذير كرده است.
8- دعوت به خلق حماسه سياسي و اقتصادي در واقع دعوت به رويكرد جهادي از سر تدبير و صلابت و موقعيت شناسي و عزت است. سنگ بناي اين حماسه به هم تنيده ان شاءالله در روز انتخابات گذاشته خواهد شد. حضور گسترده مردم و تمهيد مقدمات تشكيل دولتي پا به ركاب، پرانگيزه و عازم براي نقش آفريني در آخرين مرحله از مصاف 10 ساله با جبهه استكبار، نقطه طلايي در خلق حماسه سياسي و اقتصادي است.
حكايت مصاف ملت و نخبگان ما با دشمنان فرومايه مي تواند از جنس آن سلحشوري و حماسه آفريني ياران صادق اميرمومنان علي(ع) باشد كه امام با مشاهده رزم كارستان آنان و عقب راندن دشمنان بي سر و پا فرمود «سوز سينه ام فرو نشست وقتي ديدم دشمنان را از جاي خود رانديد همان گونه كه شما را رانده بودند» (خطبه 107 نهج البلاغه).
تحلیل موضوع مذاکره با آمریکا که مقام معظم رهبری نیز درسخنرانی نوروزی خود به آن اشاره کردند ،با مقاله ای از سیدعلی ادیبان و عنوان «ایستادگی؛ کلید ورود به باشگاه قدرت جهاني» منتشر شده در روزنامه وطن امروز :«مذاکره به نام رهبری» یکی از تکنیکهای قدیمی گروه سینهچاکان وطنی خواهان برقراری رابطه با آمریکاست که در سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب به صورت علنی از آن پردهبرداری شد.
پیشقراولان این تکنیک ضعیف و سخیف که به علل مختلف از دوام طولانی مدت نیز برخوردار نیست، برخی دیپلماتهای دوران سازندگی بودند که عدهای اکنون در اندیشکدههای آمریکایی - صهیونیستی مشغول دم تکان دادن برای ارباب هستند و برخی نیز هنوز تلاش میکنند در عرصه سیاست کشور خود را به عنوان ذخیره دشمن در جبهه خودی حفظ کنند اما اینکه چرا گروهی از دولتیها در دوره سازندگی، اصلاحات و دولت فعلی تلاش کردند به نام «رهبری» بر سر میز مذاکره مستقیم قانونی یا حتی پنهانی با دیپلماتهای آمریکایی حاضر شوند جالب توجه است.
غربیها مدتهاست به این باور رسیدهاند که تصمیمگیریهای کلان سیاسی که در طی طریق انقلاب موثر است تنها بر عهده رهبر ایران است. پس مانور بر موافقت و مرافقت رهبری از جانب تیمهای مذاکره کننده ایرانی گهگاه به عنوان برگ برنده مقابل غربیها مطرح شده است. اینجاست که توسل به دروغ به عنوان توجیهی برای کسب هدف به زعم سیاسیون «مهم» مذاکره با آمریکا احیانا «جایز» شمرده شده است.
یک هدف دیگر به احتمال زیاد تلاش برای قرار دادن رهبری در عمل انجام شده بوده است. پیوستن دائم به NPT توسط سیروس ناصری بدون کسب اجازه از مجلس، دولت یا شورای امنیت ملی، «تعلیق داوطلبانه غنیسازی» به دستور خاتمی، یا پروژه مشهور به «معامله بزرگ» به مدیریت صادق خرازی و ماجرای مک فارلین با محوریت هاشمی از بزرگترین مثالهای معامله و مذاکره به نام رهبران انقلاب به شمار میآید. پس از مرور حوادث مهم تاریخ سیاست خارجی، نخستین سوالی که مطرح میشود این است که علت پافشاری برخی دولتيها برای «مذاکره با آمریکا» چیست؟
پاسخ این سوال مهم به احتمال زیاد در 3 گزینه زیر مستتر است:
الف- شکی نیست که عده بسیار کمی از سیاسیون نفوذی در داخل هر یک از دولتها وجود داشتهاند که به منظور جلب خواستههای طرف غربی علاقهمند به باز ماندن باب مذاکره در ایران بودهاند. اینها همان کسانی هستند که پیشرفت کشور را وابسته به حضور تیمهای تجاری چند ملیتی در ایران میدانند و برای حضور شرکتهای نفتی و غیرنفتی مانند توتال، استات اویل، انی، شل، کاترپیلار، هالیبرتون، کرفور، نستله، زیراکس، قطرایرلاین، پپسی، کوکاکولا، شرکتهای اتومبیلسازی و... فشار از پایین و چانهزنی در بالا را در دستور کار قرار دادهاند.
برای استتار وابستگی و اشتیاق شدید تیمهای تجاری جهانی جهت حضور در بازار خاورمیانه بهترین مسیر متوسل شدن به عبارت مثبت «مذاکره برای برطرف شدن نگرانیهای جامعه جهانی درباره برنامه هستهای ایران» است. فارغ از اینکه پس از جمع شدن پروژه هستهای، پروندههای بعدی مانند مساله حقوق بشر و دموکراسی و ... در راه است و در واقع این بازی تا ابد ادامه خواهد یافت. نتیجه، برد مالی هر 2 طرف معامله به نام مذاکره است؛ چه ایرانیهای مشتاق لفت و لیس جهانی و چه غربیهای خسته از تحریم و جریمه و جنگ!
ب- عدهای با تهدید این اتحاد خصمانه به ظاهر صلحطلب با پرچم مقدس مبارزه با فساد مجتمع زیر سایه قدرت و ثروت وارد رینگ سیاست شدند و بعد از مدتی دشمن با زبان چرب و نرم دیپلماسی به طرز شگفتآوری خامشان کرد تا آنجا که «دوستی با ملت اسرائیل»(!) را اوجب واجبات برشمردند. واضح است برای قرار گرفتن در چنین بازی بزرگی حتما نیاز به «خیانت به نام وطن» نیست. گاهی پیروزی دشمن خلاصه در تبدیل تهدیدها به فرصت است!
پ- گروهی نیز با جهانبینی انقلابی و متین لزوم حضور ایران در باشگاه قدرت جهانی وارد گود شدند. گمان این گروه از سیاستمداران چنین است که برای حل بحران فلسطین، سوریه، عراق یا افغانستان باید با آمریکا و غرب به تفاهم رسید. اینها قدرت جبهه خودی را دست کم نمیگیرند اما در سطر سطر تحلیلشان «ایمان به ابرقدرت بودن حریف» موج میزند.
یک ایراد بنیادی دیگر این نوع جهانبینی «سادهانگاری» و «خوشبینی مطلق به دشمن» است تا آنجا که تصور میکنند ورود به باشگاه قدرت جهانی با وادادگی امکانپذیر است و تاکید بر «ایستادگی» را نوعی فرصتسوزی به شمار میآورند. شعارشان تعامل مثبت با جهان غرب به هر قیمت است و برای حصول این هدف از به رسمیت شناختن دول بیمقدار منطقهای- مشهور به نوچههای آمریکا- نیز ابایی ندارند.
سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب در واقع پاسخی جامع و کامل به هر 3 گروه از مشتاقان مذاکره با آمریکا بود، هر چند ایشان راه «تجربه» را برای ملت و دولتهای منتخبشان باز گذاشتند. مخالفت نداشتن با مذاکره دولتها بهرغم «عدم خوشبینی» و چه بسا اطمینان عقلی رهبری به عقیم ماندن این مسیر به احتمال زیاد به جهت پایبندی اخلاقی و دینی رهبر نظام به اصول مردمسالاری دینی است.
در واقع برای رهبر انقلاب به هیچوجه مهم نیست که غربیهای تشنه مذاکره چه برداشتی از این جمله مهم خواهند داشت، بلکه مهم تاکید بر حق ملت به عنوان انتخابگران نهایی مسیر حرکت به سمت آینده است. اکنون وقت آن است که علاقهمندان و سینهچاکان جبهه «مذاکرهطلبی» اعلام کنند که از سازشهای مقطعی در دورههای مختلف چه میزان اعتبار جهانی یا موفقیت در اندازه ملی کسب کردهاند؟
غیر از این است که در دوران سازندگی و اصلاحات باند مشهور به نیویورکیها در وزارت امور خارجه با حمایت برخی از وزرا و سیاسیون تا آنجا پیش رفتند که به دروغ از قول رهبری به غرب قول دادند در صورت دریافت مزایای اندک سیاسی – تجاری به حمایت ایران از حماس و حزبالله و حتی مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی پایان خواهند داد؟ آیا غرب به وعدههای حداقلی خود در برابر امتیاز بزرگ توقف صدور انقلاب عمل کرد؟
نتیجه وادادگیهای پیاپی در دورهای مذاکره در بازه زمانی 2003 تا 2008 افشای یکطرفه معاملات پنهانی دلالان در رسانههای دولتی غرب برخلاف تعهدات قبلی بود تا آنجا که طرف سازشکار ایرانی بعضا در وضعیت بسیار بد سیاسی در مقاطعی گرفتار شدند، حال آنکه خلف وعدهای نیز از سوی اینان صورت نگرفته بود.
پیگیری کامل سرانجام مذاکرات سازشکارانه بعد از جنگ تاکنون از طریق مطالعه مطبوعات داخلی ممکن نیست اما به مدد خیانتهای پیاپی طرفهای آمریکایی به راحتی به وسیله یک جستوجوی اینترنتی ساده در مطبوعات خارجی دستیافتنی است. دریافت چند هواپیمای قدیمی با پرداخت جریمه 12 میلیون دلاری یا قول همکاری شرکتهای استعمارگر نفتی در جنوب ایران را که قطعا نمیتوان «برد سیاسی – اقتصادی» به حساب آورد.
آن هم با قراردادهای بیع متقابل و ضررهای هنگفت طرف ایرانی به جهت قهرهای مکرر طرف خارجی به بهانههای واهی و حتی عدم پایبندی به اصول اولیه معامله به جهت تخریب سکوهای نفتی با عمر 15 ساله در پایان سال پنجم! جالب اینجاست که بانیان عقد قراردادهای کذایی بر ضد منافع ملت هنوز ژست طلبکاری 20 ساله خود را حفظ کردهاند و در جایگاههای حساس تشخیص مصلحت نفت مشغول به «خدمت رسانی» هستند!
قرار گرفتن در لیست 3 محور شرارت جهانی آن هم درست 3 روز بعد از مذاکرات «موفق»! دولت اصلاحات با آمریکا نیز از افتخارات سازشکاران و صلحطلبان مقیم وزارت امور خارجه در دوره خاتمی است. اضافه کنید به این لیست بوئینگهایی را که بر اساس توافق خاتمی در سفر به فرانسه در ازای سازش در برخی موارد سیاسی توسط ایران رسما خریداری شد اما به واسطه مخالفت آمریکا برخلاف تعهدات قبلی هرگز تحویل داده نشد!
دست هاشمی رفسنجانی نیز بارها به جهت اعتماد بیقید و شرط و خوشبینی مفرط به آمریکاییها در پوست گردو ماند! بزرگترین خنجری که آمریکا از پشت به هاشمیستها وارد کرد بیشک در ماجرای مک فارلین و افشای معاملات مشهور به ایران کنترا بود، البته اگر از خیانت استات اویل به مهدی هاشمی در افشای ماجرای رشوهخواری و دادگاه کذایی کانادایی بگذریم!
آمریکا برای تحتتاثیر قرار دادن هر 3 گروه طالب مذاکره در ایران از تاکتیکهای یکسانی استفاده کرده است. مهمترین آنها بزرگ جلوه دادن خطر جنگ قریبالوقوع میان ایران و آمریکاست تا آنجا که آبروی سیاسی برخی بزرگان عرصه دیپلماسی در میانه رفع و رجوع چنین بلوفهایی خرج شده است.
هماکنون نیز با فرض اینکه بحران «جهانی»! پرونده هستهای ایران پایان پذیرد بر اساس گفته خود آمریکاییها پروندههای بعدی از جمله موضوع حقوق بشر به سرعت اولویت خواهد یافت. اصل دعوای تحریم طبق اسناد تاریخی آشکار برای خاتمه دادن به پرونده استقلال سیاسی- اقتصادی ایران به راه افتاد تا فکر ایستادگی مقابل آنچه «ابرقدرت جهانی» خوانده میشود به جهت هزینههای سرسامآور استقلالخواهی هرگز به ذهن دیگر اعضای باشگاه جهان سوم خطور نکند.
اکنون برخلاف پیشبینیها، آمریکا بعد از 34 سال تحریم سخت، نگران نقش ایران به عنوان بزرگترین مانع برای تشکیل حکومت یکپارچه جهانی است چرا که زمان مبارزه با تفکر نهادینه شده «خودباوری ایرانی» دیگر گذشته است. اینجاست که مشخص میشود «ایستادگی» نه تنها برای ایران و ایرانی هزینه اضافی در بر نداشته بلکه فشارهای خارجی موجب شده است سرعت حرکت در مسیر دستیابی به استقلال در حوزههای مختلف نیز بشدت افزایش یابد.
با پایان گزینههای روی میز آمریکا، اجماع خودخوانده جهانی باید پاسخ دهد که سهم ایران در مدیریت جهانی را چگونه پرداخت خواهد کرد. اینها شعارهای داغ یک انقلاب 34 ساله نیست! بلکه دغدغههای شورای روابط خارجی آمریکاست که مدیریت کشور سرکش «ایران» را به عنوان یکی از 5 چالش بزرگ جهانی خود در سال 2013 معرفی میکند! جالب اینجاست که 3 چالش دیگر لیست مخاطرات آمریکا در سال جدید میلادی نیز مرتبط با سهم ایران به عنوان ابرقدرتی نوظهور در کنترل منازعات و مسائل جهانی است.
اکنون جبهه سازشکار وطنی با همراهی چند ابرقدرت افتاده از قدرت غربی، به عمد میکوشند با بزرگ و بیصرفه نشان دادن هزینه ایستادگی مردانه مردمی، ایران و ایرانی را از دریافت حق ورود به باشگاه قدرت جهاني منصرف کنند. تلاش برای راضی کردن ملت و دولت ایران برای نپیمودن آخرین قدم از صد قدم «ایستادگی» تنها گزینه باقیمانده روی میز آمریکا به نمایندگی از غرب است. و این انتخابی است که بر عهده تکتک ما گذارده شده است.
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به بررسی اوضاع و تنش های اخیر در کشور کره و تهدید شدید الحن دولت این کشور علیه آمریکا ،با مقاله از عليرضا رضاخواه و موضوع «آيا ماشه جنگ در مدار 38 درجه چکانده مي شود؟»اختصاص یافت:طي روزهاي اخير، تنش ها در شبه جزيره کره به اوج رسيده و دولت کره شمالي نه تنها تمامي خطوط ارتباطي با همسايه جنوبي را قطع کرده و خود را در «وضعيت جنگي» با سئول قرار داده، بلکه حتي آمريکا را نيز تهديد به حمله موشکي کرده است.
علاوه بر اين پيونگ يانگ عنوان داشته است که تصميم دارد فعاليت يک راکتور هسته اي خود را که در جريان مذاکرات بين المللي متوقف ساخته بود از سر بگيرد. اين اقدامات در حالي صورت مي گيرد که کره جنوبي و آمريکا در واکنش به آن چه اقدامات تحريک آميز سطح پايين پيونگ يانگ ناميدند، پيمان نظامي جديد امضا کردند.
سئول و واشنگتن، 11 مارس 2013 ميلادي، به رغم هشدارهاي کره شمالي، رزمايش سالانه خود را به مدت يک هفته در نزديکي شبه جزيره کره آغاز کردند. حدود 10 هزار نيروي نظامي کره جنوبي و حدود 3000 نيروي نظامي آمريکا در اين رزمايش مشترک مشارکت داشتند. شمالي ها معتقدند اين رزمايش بهانه اي است براي حمله غافلگيرانه به پيونگ يانگ يعني همان تاکتيکي که کره شمالي در دهه 50 ميلادي خود از آن بهره برده بود.
در ماه ژوئن سال 1950 پيونگ يانگ تحت پوشش برنامه رزمايش نظامي، نيروي عظيمي رابه سوي نوار مرزي در مدار 38 درجه، که حد فاصل دو کره است، روانه ساخت. در ميان اين رزمايش جنگي بود که چند واحد شرکت کننده در تمرين ها به طرف جنوب وسئول به راه افتادند و آتش جنگ در شبه جزيره کره را شعله ور ساختند. فارغ از اين تجربه تاريخي مي توان 3 دليل عمده براي بحران اخير در شبه جزيره کره ذکر کرد:
الف:تثبيت موقعيت رهبر جوانبسياري از تحليل گران معتقدند که تهديدهاي کره شمالي با وجود اين که نسبت به گذشته از شدت بيشتري برخوردار است اما فاقد پشتوانه لازم اجرايي است. يکي از دلايل اين نتيجه گيري، اين است که بيشتر تهديدات کيم جونگ اون، رهبر جوان کره شمالي مصرف داخلي دارد. پدر کيم جونگ اون در فاصله کوتاهي قبل از فوتش، پسرش را با وجود اين که تجربه و سابقه نظامي نداشت به سرعت به درجات عالي نظامي رساند. ايستادگي در مقابل دشمنان به انسجام قدرت سياسي و نظامي کيم جونگ اون کمک خواهد کرد.
دليل ديگر اين است که دانش تکنولوژي کره شمالي در زمينه هسته اي و موشکي هنوز کامل نيست.بيشتر تحليلگران معتقدند که بعيد به نظر مي رسد در حال حاضر پيونگ يانگ، براي سوار کردن کلاهک هسته اي برروي يک موشک بالستيکي و پرتاب آن به سوي واشنگتن، تکنولوژي لازم را در اختيار داشته باشد. ولي پرتاب موشک و نيز آزمايش هاي هسته اي اخير کره شمالي مبين اين است که اين کشور علاقمند است توانايي هاي خود در اين زمينه را افزايش دهد.
ب: تهديد براي گرفتن امتيازاز سوي ديگر رهبران کره شمالي بارها استدلال کرده اند که آنها بايد يک احساس امنيت داشته باشند تا بتوانند تلاش هاي خود را روي پيشرفت هاي اقتصادي کشورشان متمرکز کنند. براي اين امر 3 راهکار وجود دارد يک عادي کردن مناسبات خود با آمريکا و کره جنوبي؛ دوم تاکيد بر روي قدرت بازدارندگي با افزايش تسليحات اتمي و راهکار سوم که چانه زني و تهديد کشورهاي منطقه براي گرفتن امتياز است.
تهديد هاي بي سابقه اخير کره شمالي به ويژه تهديد به حمله توپخانه اي به خاک آمريکا را مي توان در چارچوب راهکار سوم تفسير کرد. به ويژه اين که اين کشور تجربه خوبي را نيز در اين زمينه دارد. در دهه90 کلينتون رئيس جمهوري پيشين آمريکا براي رفع نگراني هاي کره شمالي و دادن انگيزه اي به اين کشور براي مذاکره در باره برنامه هسته اي اش، چندين نوبت برنامه مانورهاي نظامي آمريکا با کره جنوبي را لغو کرده بود.
ج:رقابت چين و آمريکاسومين دليلي که مي توان بحران اخير شبه جزيره کره را در چارچوب آن تحليل کرد ، رقابت چين و آمريکا در منطقه است. ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﺮﮐﺰ ﺛﻘﻞ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺧﺎرﺟﯽ آﻣﺮﯾﮑﺎ از خاورميانه به خاور دور که در سند امنيت ملي ايالات متحده اخيرا مطرح شده است، تهديدي جدي براي چين به عنوان يک ابر قدرت در حال ظهور محسوب مي شود.
تلاش آمريکا براي نفوذ در ميانمار، افزايش همکاري نظامي با سنگاپور و حضور نظامي گسترده در همسايگي چين عواملي است که باعث شده تا "اژدهاي زرد" نيز تلاش نمايد از طريق همپيمان استراتژيک خود يعني کره شمالي پررنگ شدن حضور نظامي آمريکا در خاور دور را پر هزينه سازد. حضور آمريکا در خاور دور مهمترين مانع براي تحقق «روياي چيني» است.
روياي چيني از نگاه رئيس جمهور چين آن چنان که در سخنراني سالانه خود در پارلمان اين کشور گفته است، بخشي از برنامه احياي تمدن اين کشور است که شامل بازگرداندن ابهت امپراتوري چين هم مي باشد. افزايش بودجه نظامي چين در سال گذشته با توجه به اين موضوع معنادار خواهد بود. شايد از همين رو است که با بالا گرفتن تنش بر سر برنامه هسته اي کره شمالي، آمريکا در اقدامي کم سابقه اعلام کرد که اواسط آوريل مارتين دمپسي، رئيس ستاد مشترک خود را به چين اعزام خواهد کرد.
هرچند با توجه به مطالب فوق تهديدهاي پيونگ يانگ را نبايستي جدي گرفت با اين حال نمي توان احتمال وقوع يک جنگ تمام عيار در شبه جزيره کره را با توجه به ديوار بلند بي اعتمادي ميان کره شمالي و آمريکا ناديده انگاشت. تنها يک محاسبه و يا برداشت اشتباه مي تواند ماشه يک نزاع خونين در خاور دور را بچکاند.
محسن جلیلوند (کارشناس روابط بینالملل) در مقاله امروز خود برای روزنامه آرمان به بررسی موضوع «توافق ایران و 1+5 »پرداخت: در مذاکرات آلماتی اظهار نظرهایی از سوی افراد و شخصیتهای مختلف صورت گرفت که باید به آن توجه شود. اولین اظهار نظر مربوط به یوکیا آمانو است. وی به واقع رئیس آژانس بینالمللی انرژی اتمی، ایران را متهم کرده که به سمت تولید سلاح هستهای در حرکت است. این اظهار نظر که در آستانه مذاکرات آلماتی انجام شد، اظهار نظر تندی بود و معلوم نیست که وی بر اساس چه مستنداتی چنین موضوعی را مطرح کرده است.
اظهارنظر بعدی مربوط به خاویر سولانا بود که اعلام کرد زمان انتخابات ریاستجمهوری و تثبیت اوضاع سیاسی ایران در شکل خاص خود فکر نمیکند که مذاکرات با ایران به نتیجه خاصی برسد. موضعگیری بعدی مربوط به خانم کاترین اشتون بود که اعلام کرد، من محتاطانه به مذاکرات خوشبین هستم.
همچنین مایکل مان نیز روز پنجشنبه اعلام کرد که ما پیشنهادات خودمان را به ایران دادهایم حال نوبت ایران است که پیشنهادات خود را مطرح کند. مجموعه این موارد نشان میدهد که مذاکرات به سمت بهبود شرایط پیش میرود اما نباید توقع داشت که اوضاع به یکباره حل شود. نکته حائز اهمیت در رابطه با مذاکرات این است که بحث مذاکرات هستهای بحثی است فراسوی دولتها و در چارچوب کلی نظام جمهوری اسلامی دیده میشود.
به این معنا که این امکان وجود ندارد که دولتی بخواهد توافقی را بر سر مساله هستهای انجام دهد و دولت بعدی آن را نادیده بگیرد یا آن که دولت فعلی توافقی انجام ندهد و در دولت بعدی بر عکس این مساله صورت بگیرد. از سوی دیگر برخی میگویند دولت برای آن که بخواهد روی کار بماند ممکن است امتیازاتی را به تیم مذاکرهکننده بدهد و برای این حرف به صحبتهای وزیر امور خارجه استناد کرده و اینطور مطرح میکنند هنگامی که صالحی میگوید تحریمها به طور قطع برداشته خواهد شد، امتیازاتی از سوی مذاکرهکنندگان ایرانی در حال اعطاست، باید به آنها گفت که این تصمیمات کلانتر از آن است که دولت بخواهد امتیازاتی را اعطا کند، به این مفهوم که این تصمیمات در سطح شورای عالی امنیت ملی گرفته میشود و زمانیکه تصمیمات در این شورا گرفته شود؛ به این مفهوم است که در چارچوب نظام جمهوری اسلامی گرفته شده است و دولت نمیتواند توافقی را انجام دهد که مغایر با مشی نظام جمهوری اسلامی است.
بنابراین دولت در این مورد ناگزیر است بسیاری از مسائل را رعایت کند. در آخر باید به این نکته اشاره داشت که مذاکرات در صورتی به نتیجه مثبت منتهی میشود که دو طرف به یکدیگر اعتماد کنند. هنگامی که مذاکرات در یک فضای اعتمادساز انجام شود دو طرف به توافقاتی دست پیدا خواهند کرد. متاسفانه در روندی که از سال 2006 تا کنون ما شاهد آن هستیم فضای بیاعتمادی افزایش پیدا کرده و روز به روز در حال گسترش است.
از سوی دیگر فشارهای غرب علیه کشور ما بیشتر شده و به واقع میخواهد با افزایش این فشارها ایران را به نقطه اول برگرداند. نگارنده معتقد است با توجه به قطعنامهای که در کنگره آمریکا در دست بررسی و تصویب قرار دارد به نظر میرسد غربیها به دنبال تشدید فشارها علیه جمهوری اسلامی هستند تا جایی که در آن تحریمهای جدیدی به تصویب خواهد رسید که قطع مبادلات ایران با اروپا نیز در دست بررسی قرار دارد.
در ادامه مقاله سيدجواد سيدپور که در روزنامه تهران امروز با عنوان «سلام بر سال كارهاي بزرگ»به چاپ رسیده است را می خوانید:رهبر معظم انقلاب به سياق سالهاي گذشته، سال 1392 را «سال حماسه سياسي و حماسه اقتصادي» نامگذاري كردند و در سخنراني روز اول فروردين ماه در حرم مطهر رضوي هم به تبيين مفهوم چنين نامگذارياي پرداختند تا روشنتر از هميشه علت نامگذاري سال 1392 به سال حماسه سياسي و اقتصادي را بيان كنند.
«حماسه» را در لغت به معناي سختي در كار، شجاعت و دليري توصيف كردهاند. چنين تعريفي مورد اجماع قرار دارد. به لحاظ ماهوي هم به اقدامي حماسه ميگويند كه از طرق عادي و معمول قابل تحقق نباشد بلكه براي تحقق آن بايد بيش از هميشه شجاعت و تلاش و كوشش به خرج داد تا ماحصل كار بيش از آنچه تصور ميشد، باشد.
با چنين توضيحي ميتوان بيشتر به مراد و مقصود رهبر معظم انقلاب از نامگذاري سال 1392 به سال حماسه سياسي و اقتصادي پي برد. به عبارت روشنتر، مراد و مقصود اين است كه كشور در سال 1392 در حوزههاي اقتصادي و سياسي شاهد دستاوردهايي باشد كه حاصل تلاشهاي معمول هر ساله نباشد بلكه ماحصلي بسيار بيشتر از حد معمول داشته باشيم بهگونهاي كه بتوان حقيقتا از آن به عنوان حماسه يا يك كار خارقالعاده ياد كنيم.
چنين انتظاري از ملت انقلابي و مسلمان ايران كاملا شدني است چرا كه اين ملت در طول 34 سالي كه از انقلاب اسلامي ميگذرد بارها و بارها حماسههاي متعددي را در صحنههاي مختلف خلق كرده و با رهبري داهيانه امام خميني(ره) و حضرت آيتالله خامنهاي، رهبر فرزانه انقلاب به چنين فرازهايي رسيده است.
پيروزي انقلاب اسلامي، حضور حماسي در 8 سال دفاعمقدس، غلبه بر انواع تحريمهاي اقتصادي، سياسي و علمي دشمنان كه نمود آن در دستيابي ايرانيان به فنآوري هستهاي ديده ميشود در كنار حضور ميليوني در عرصههاي مختلف انقلابي و مذهبي مانند انتخابات و راهپيماييها و مراسمهاي مختلف ديني همه و همه گوشههايي از حماسه ايرانيان در عرصههاي مختلف است كه بدون شك حيرت جهانيان را هم بهدنبال داشته است.
بنابراين در خلق حماسه سه عنصر رهبري، حضور مردمي و نقش آفريني ساير مسئولان ملاك نظر است. نگاهي به تاريخ 34 ساله نظام جمهوري اسلامي نشان ميدهد كه مردم هميشه در لبيك به فرامين رهبري در زمان حيات امام راحل و پس از آن حضرت آيتالله خامنهاي پيشگام بوده و هيچگاه عرصه را خالي نكردهاند.
ولي در برخي سنوات پارهاي از مسئولين بهگونهاي عمل كردهاند كه از پتانسيل بالاي ملت ايران براي خلق حماسه در عرصههاي مختلف كمتر استفاده شده است. شايد نمود عينيتر آن را در سال قبل ببينيم كه برخي بگو مگوهاي بيحاصل در عرصه سياسي و اقتصادي باعث شد طرح دشمنان در تشديد تحريمها عليه ملت ايران بيشتر از حد واقعياش ديده شده يا بيشتر احساس شود.
اين در حالي است كه با مديريت صحيح ميشد تحريمها را نه تنها مهار بلكه از حالت تهديد خارج و حتي به يك فرصت بسيار مهم براي پيشرفت كشور تبديل كرد. چنين مسئلهاي هم نه يك شعار كه يك واقعيت است. نگاهي به سنوات گذشته نشان ميدهد امكان تبديل هر تهديدي به فرصت وجود دارد. جمهوري اسلامي ايران از سال 1357 تاكنون تحت تحريمهاي ظالمانه و ناجوانمردانه علمي و نظامي و هستهاي بوده است.
ولي همين تحريمها باعث شد تا ملت ايران در اين عرصهها به چنان پيشرفتي برسند كه امروزه سرآمد كشورهاي منطقه و در برخي موارد هم سرآمد دنيا باشند. دستيابي به پيشرفتهترين تجهيزات فضايي، علوم موشكي و فنآوري هستهاي دستاوردهاي كوچكي نيستند. بدون شك دستيابي به چنين دستاوردهايي جز در سايه خلق حماسه ممكن نبوده و نيست. وقتي امكان خلق حماسه در اين عرصهها وجود داشته و دارد دليلي ندارد كه خلق حماسه در عرصههايي مانند اقتصاد و سياست ممكن نباشد.
كافي است مسئولان عزم خود را جزم كرده و از بگو مگوهاي بيحاصل فاصله گرفته و پتانسيلهاي مردم انقلابي را در حوزههاي سياسي و اقتصادي مورد استفاده قرار بدهند آنگاه خواهند ديد كه چگونه مشكلات در عرصه اقتصاد همانند برف در برابر آفتاب آب خواهد شد.
فقط كافي است مسئولان در عرصه سياسي صادقانه تلاش كنند و با خداي خود و با رهبري معظم انقلاب و ملت انقلابي ايران عهد ببندند، وارد هيچ نوع مجادله بيحاصل سياسي نشوند و با شجاعت و دليري تمام افرادي را كه در گرداگردشان دانسته يا نادانسته به فتنهانگيزي و ايجاد چالش در عرصه سياسي و اقتصادي كشور مشغولند، از خود دور كنند و ظرف مدت كوتاهي نتيجه كار را ببينند.
قطعا ملت انقلابي ايران در هر شرايطي در انتخابات پيش روي رياستجمهوري در 24 خرداد ماه سالجاري، حماسهاي پرشورتر از انتخابات پيشين خلق خواهند كرد و در عرصه اقتصادي نيز حضوري موثر و اميدبخش خواهند داشت. ملت آمادهاند در لبيك به نداي رهبري معظم انقلاب پر شورتر و مقاومتر از سالهاي قبل در صحنه حاضر شوند، اما آيا مسئولان هم توان استفاده حداكثري از اين پتانسيل را دارند؟
محمد صفري در مقاله امروز خود برای روزنامه سیاست روز ضمن اشاره به نام گذاری امسال از سوی مقام معظم رهبری به نام حماسه اقتصادي و حماسه سياسي این طور نوشت:«دو راهبرد حساس»اگر در اين چند سال گذشته که رهبر معظم انقلاب محور نامگذاري سالها را، مسائل اقتصادي قرار دادند، بيشتر به آن توجه ميشد و دولت، التفات ويژهاي به آن داشت، مسائل و مشکلات اقتصادي که به گفته مقامات دولتي بيشتر آن به واسطه تحريمهاي غرب عليه ايران است، کمتر نمود مييافت و ميتوانستيم مسائل اقتصادي را به راحتي حل و فصل کنيم.
گرچه گروهي از اقتصاددانان و مقامات کشور سهم مديريت اقتصادي را در ايجاد گرفتاريهاي اقتصادي بيشتر از تحريمها ميدانند. اما باز هم مواردي که رهبر معظم انقلاب در سالهاي گذشته به آن تاکيد داشتند، مسائل و راهکارهايي بود تا اقتصاد کشور هر چه بيشتر سامان يابد.
اکنون که ايشان در پيام نوروزي، امسال را سال حماسه اقتصادي و حماسه سياسي نام نهادند، به دولت کنوني که چند ماه به عمرش باقي است و دولت آتي که از مرداد ماه ۹۲ کار خود را آغاز خواهد کرد، فرض است تا همه همت و توان مديريتي و فکري خود را جمع کنند تا دراين سال با دوري از حاشيه سازي و تنشهاي سياسي و اقتصادي، سناريوهاي از پيش تعيين شده دشمن خنثي شود.
اکنون با توجه به چنين نامگذاري از سوي رهبر انقلاب حساسيت اين دو موضوع آشکارتر ميشود. هر دو اين نامها يعني حماسه اقتصادي و حماسه سياسي از هم جدا نيستند و ارتباط مستقيم اين دو مقوله و شکلگيري و پياده سازي آنچه که حضرت آيتالله خامنهاي در بياناتشان چه در پيام نوروزي و چه در سخنانشان در مشهد مقدس، ميتواند بسياري از مشکلات پديد آمده را از مقابل نظام اسلامي بردارد.
در حماسه اقتصادي اولويت اول بايد براساس رفع مشکلات معيشتي مردم باشد «معيشت» همواره يکي از دغدغههايي بوده است که مردم با آن درگير هستند.
حتما آن روايت مردي از انصار که نزد پيامبر آمد و از ايشان کمک خواست را شنيده يا خواندهايد. حضرت از او پرسيد در خانه چيزي داري، مرد گفت: گليمي دارم و کاسهاي چوبين. رسول اکرم فرمود: آنها را بياور. حضرت رسول آنها را گرفت و فرمود: آيا کسي اينها را ميخرد؟ مردي گفت: هر دو را به يک درهم ميخرم. مرد ديگري گفت: دو درهم ميخرم. حضرت دو درهم را گرفت و به مرد انصاري داد و فرمود: با يک درهم غذايي بخر و به خانوادهات بده و با درهم ديگر تيشهاي بخر و برايم بياور.
سپس حضرت رسول اکرم به آن مرد گفت با اين تيشه هيزم جمع کن و تا ۱۵ روز ديگر نزد من بيا. مرد پس از دو هفته با ۱۰ درهم نزد رسول اکرم آمد. پيامبر(ص) فرمود: اين کار برايت از خواهش کردن بهتر است. خواهش کردن (تکدي) در روز قيامت به صورت لکهاي در چهرهات نمايان ميشود.
اين روش حضرت رسول اکرم در معيشت خود نشان از اهميت کسب و کار حلال در ميان مردمان است وگرنه ايشان ميتوانستند مبلغي را از اموال خود به مرد انصاري بدهند. اما اينگونه نکردند.
موضوع ديگر حماسه سياسي است. انتخابات رياست جمهوري پيشرو مهمترين واقعهاي است که در سال۹۲ اتفاق ميافتد. اين انتخابات به واسطه انتخابات رياست جمهوري سال ۸۸ که به فتنه کشيده شد، ميتواند تلخي آن را که با حضور گسترده و حداکثري مردم هم همراه بود، شيرين کند. نکته مهم در اين انتخابات، فضاي باز سياسي همراه با آرامش و امنيت در برگزاري آن است.
رهبر انقلاب در بياناتشان از ويژگيهاي انتخابات آتي سخن گفتند و راه را نشان دادند. حضور همه جريانها و سليقههاي سياسي معتقد به نظام اسلامي در انتخابات رياست جمهوري از جمله نکات مهمي بود که ايشان به آن تاکيد کردند. در اين باره، مردم از ميان اين سلايق و جريانها فردي را که ويژگيهاي لازم را دارد انتخاب خواهند کرد و انتخاب مردم هم بايد مورد تمکين همه جريانها قرار گيرد.
انتخابات رياست جمهوري ۲۴ خرداد ماه، نبايد به گونهاي پيش رود که تصور آن شود فضاي سال ۸۸ ايجاد خواهد شد. نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري بايد در اين موضوع، حساسيتهاي بيشتري را لحاظ کنند وبراي رسيدن به هدف اصلي، از تخريب و تهديد و شعارهايي که باعث فريب مردم ميشود بپرهيزند و بر روي داشتهها و اثبات خود تکيه کنند تا رئيسجمهوري انتخاب شود که به گفته رهبر انقلاب ضمن اين که داراي امتيازات رئيسجمهور قبلي باشد، از نقاط ضعف او نيز دور باشد.
اگر اين راهکارها مورد توجه همه جريان ها، سليقهها و نامزدهاي رياست جمهوري قرار گيرد، حماسه سياسي بزرگي آفريده خواهد شد که بسياري از معادلات منطقهاي و بينالمللي که عليه جمهوري اسلامي ايران ترتيب يافته است به هم خواهد خورد و روند رو به جلوي نظام اسلامي با سرعت بيشتري ادامه خواهد يافت.
تحقق حماسه اقتصادي و حماسه سياسي، هم گام با هم ميتواند، مشکلات به وجود آمده را برطرف کند و توان ايران اسلامي را براي مقابله با هرگونه توطئه و کارشکني در داخل و خارج بالا ببرد. اکنون جمهوري اسلامي ايران با دسيسههاي سياسي و اقتصادي روبرو است تحقق حماسه سياسي و حماسه اقتصادي مهمترين راهبرد نظام براي پيشرفت بيشتر و حفظ دستاوردهاي انقلاب است.
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با عنوان «اولويتهاي اقتصاد در سال 92»اختصاص داد:بسمالله الرحمن الرحيم انتشار گزارشهاي جديد مركز آمار ايران در نخستين روزهاي سال 1392 در مورد نرخ تورم در سال گذشته، نشان داد همانگونه كه بسياري از كارشناسان و ناظران پيشبيني ميكردند، تورم همچنان چالش اصلي اقتصاد ايران در سال پيش رو خواهد بود.
بنابر گزارش مركز آمار ايران و نرخهاي اعلام شده توسط بانك مركزي، نرخ تورم در بهمن ماه سال گذشته به 8/29 درصد رسيد و در اسفند ماه نيز از 30 درصد عبور كرد و به اين ترتيب به مقدار قابل ملاحظهاي از نرخ ميانگين دو دهه اخير تورم كه حدود 17 درصد بوده، فراتر رفته است.
به اين ترتيب روشن است كه زنگ هشدار براي مسئولان اقتصادي كشور با صدايي بلند و رسا به كار افتاده است و بايد هرچه سريعتر و دقيقتر براي توقف اين روند نگران كننده و آسيبزا فكر چارهاي كرد. ضرورت چاره انديشي براي توقف روند فزاينده نرخ تورم و كاستن آن، جنبههاي مختلفي دارد كه در هر دو حوزه كوتاه و بلند مدت بسيار حائز اهميت است.
اهميت و ضرورت مديريت نرخ تورم و مديريت آن در دامنه كوتاه مدت عمدتاً به اين واقعيت باز ميگردد كه بدنه جامعه و مصرف كنندگان طي چند سال اخير خصوصاً سال گذشته از ناحيه جهشهاي قيمتي و افزايش مستمر نرخ تورم به شدت تحت فشار قرار گرفتهاند خصوصاً اينكه متوسط نرخ تورم از دو دسته مواد غذايي و پوشاك به عنوان كالاها و محصولات پرمصرف مردم از متوسط نرخ كلي تورم به مقدار چشمگيري بالاتر بوده و همين اختلاف معنادار به ميزان اثرگذاري تورم بر لايههاي مصرف كننده در جامعه ايران افزوده است.
از اين رو مسئولان بايد با اتخاذ تدابير ضربتي و دامنه اثرگذاري فوري، نه تنها از ادامه افزايش نرخ تورم جلوگيري كنند بلكه در راستاي كاستن از اين نرخ نيز تلاش نمايند. نكته بسيار مهم ديگر در مورد رشد فزاينده نرخ تورم، تأثيرگذاري ويژه ايست كه اين پديده در دامنه زماني بلندمدت در اقتصاد كشور خواهد داشت.
تجربه كشورهايي كه براي مدتهاي طولاني با تورمهاي بالا يا به اصطلاح "ابر تورم" درگير بوده اند، به روشني نشان ميدهد كه استمرار تورم با نرخهاي بالا، اثرات زيان بار فراواني بر سراسر پيكره اقتصاد يك كشور باقي ميگذارد؛ كاهش و گاه رشد منفي نرخ سرمايهگذاري ثابت، كوچ نقدينگي به حوزههاي دلالي و روح رفتارهاي سفته بازانه در پي عدم ثبات قيمتي يا همان تورم مستمر، مآلاً به كاهش توليد ناخالص داخلي، رشد اقتصادي و درآمد سرانه منجر خواهد شد.
ادامه اين روند كه معناي ديگر آن كاهش مستمر ارزش پول ملي و قدرت خريد اين پول خواهد بود، حقوق بگيران ثابت را دچار عدم تعادل در دخل و خرج ميكند كه پيامد آن كاهش مجموع پس انداز عمومي است و اين يعني كاهش منابع بانكي و افت قدرت پرداخت تسهيلات از سوي شبكه بانكي، چه براي نيازهاي خرد و چه براي تأمين سرمايه در گردش واحدهاي توليدي نگاهي به فهرست بسيار خلاصهاي كه در چند سطر بالا از اثرات كوتاه مدت و بلند مدت تورم ارائه شد به روشني نشان ميدهد كه متأسفانه طي سالهاي اخير، اقتصاد ايران با بسياري از اين نتايج ناگوار روبرو بوده و تقريباً تمامي آنها را تجربه كرده است؛
افت نرخ رشد اقتصادي طي سه سال 88 تا 90، كاهش توليد ناخالص داخلي، افزايش روند واردات تا پيش از جهش قيمت ارز در سال 91 و... شواهدي هستند از اثرپذيري سراسر اقتصاد ايران از استمرار تورم بالا كه گرچه به علت عدم انتشار به هنگام و شفاف آمار و گرايشهاي رسمي از سوي نهادهاي داخلي، قابل ردگيري نيست اما در آينه گزارشهاي نهادهاي بينالمللي و براساس گزارشهاي ميداني به وضوح قابل مشاهده است.
نكته اساسي در مواجهه با اين پديده زيان بار، يافتن ريشههاي اصلي ايجاد چنين تورمي است؛ همان گونه كه بارها و بارها كارشناسان و ناظران به دولت متذكر شدهاند و حتي رهبري نيز در ديدار سال گذشته خود با هيأت دولت در شهريور ماه نسبت به آن تذكر دادند، عامل اصلي افزايش مستمر نرخ تورم طي سالهاي اخير در اقتصاد ايران، رشد فزاينده نقدينگي بوده است.
چنانكه بررسي آمارهاي موجود به روشني نشان ميدهد به عنوان مثال در محدوده زماني سال 88 تا 90 كه سياستهاي انقباضي بانك مركزي پس از مدتي به ثمر نشست و نرخ رشد نقدينگي در محدوده 25 درصد ثابت ماند، اثرات اين ثبات به وضوح در كاهش رشد نرخ تورم قابل مشاهده بود.
از اين رو به نظر ميرسد همچنان كليد اصلي مديريت نرخ تورم در اقتصاد ايران، كاستن از روند رو به رشد نرخ نقدينگي است. البته در عين حال نبايد از اثرگذاري مؤلفههاي كوتاه مدتي مانند نرخ ارز نيز غافل شد؛ جهش شديد نرخ ارز خصوصاً دلار طي يك و نيم سال اخير، پيامدهاي بسيار براي اقتصاد كشورمان داشته كه يكي از اين پيامدها، جهش قيمت واردات كالاهاي مصرفي و مواد اوليه واسطهاي بوده است.
با در نظر گرفتن جميع اين مسائل به طور قطع در سال 1392 دو اولويت اصلي اقتصاد ايران در حوزه اقتصادي، مديريت نقدينگي و كنترل توزيع و اثرگذاري نرخ ارز بر اقتصاد داخلي است و تنها درصورت موفقيت دولت در اين دو محور ميتوان اميد داشت در پايان سال شاهد كاهش نرخ تورم و رهايي از آثار مخرب كوتاه و بلند مدت آن باشيم.
مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد را به قلم علي ميرزاخاني و موضوع «ريشهيابي تلاطمات اقتصادي 91؛ تحريم يا سياستهاي ناصحيح؟»می خوانید:سال 91 در حالي به پايان آمد كه تلاطمات اقتصادي كمسابقهاي در آن به ثبت رسيد و اين تلاطمات هم به نوبه خود گرانيها و افزايش قيمتهاي بعضا افسارگسيختهاي را به دنبال داشت.
در پاسخ به اين پرسش كه منشأ اصلي اين تلاطمات چه بود، تحليلهاي مختلفي منتشر شده است، اما عمده اين تحليلها بيش از آنكه به ريشهيابي علمي موضوع بپردازد بسته به نوع گرايش سياسي تحليلگر به پاسخ از پيش تعيين شدهاي ختم شده است.
يكي سوء مديريت دولت را منشأ اين تلاطمات ميداند ديگري تحريمها را و برخي يارانه نقدي را؛ اما واقعيت چيست؟ آيا اين تلاطمات نتيجه گريزناپذير تحريمها بوده است يا اينكه سياستهاي اقتصادي صحيح در زماني كه كشور به دلايل مختلف به سمت افزايش تحريمها پيش ميرفت، ميتوانست از ظهور اين تلاطمات در چنين ابعادي جلوگيري كند؟
اگر نگاه كارشناسي را معيار بدانيم ميتوانيم به سوال دوم پاسخ مثبت بدهيم همانگونه كه خود مقامات دولتي نيز به كرات درخصوص مساله «بنزين» با اين نگاه به ارائه تحليل مبادرت كردهاند.
واقعیت آن است که غربیها قبل از اینکه تحریمهای نفتی را برای آسیبزدن به اقتصاد ایران شناسایی کنند، نقطه اصلی آسیبپذیری اقتصاد ایران را از محل واردات بنزین شناسایی کرده بودند؛ اما سیاستهای اقتصادی صحیحی که با هدف مهار مصرف بنزین در دستور کار قرار گرفت این نقطه را کور کرد.
چنانچه این مدل برای مهار مصرف دلارهای نفتی نیز در دستور کار قرار میگرفت آثار تحریمهای نفتی نیز قطعا در ابعادی بسیار کوچکتر از آنچه شاهد آن بودیم، ظاهر میشد. البته این نگاه به معنی آن نیست که اتخاذ سیاستهای لغو تحریمها را به نفع سیاستهای دفع خطر از تحریمها کنار بگذاریم؛ چرا که در وضعیت فعلی همه این سیاستها برای ثبات بخشیدن به اقتصاد کشور ضروری است.
اما سخن بر سر آن است که سیاستهای اقتصادی کشور در سالهای اخیر به رغم هشدارهای بسیار زیاد صاحبنظران اقتصادی نه تنها درجهت مهار مصرف دلارهای نفتی نبوده، بلکه در جهت معکوس طراحی شد.عدم توجه به این هشدارها باعث شد که از سال 1385 تزریق وسیع دلارهای نفتی به بودجه دولت در دستور کار قرار بگیرد که نتیجه ناگزیر آن ظهور بیماری هلندی و رکود قابل توجه در حوزه تولید کالاهای قابل مبادله همزمان با تورم کم سابقه در حوزه کالاهای غیرقابل مبادله (مسکن و خدمات) بود.
این بیماری به اعتیاد بیشتر در مصرف دلارهای نفتی برای جایگزینی کالاهای وارداتی با تولیدات داخلی حذف شده تحت تاثیر رکود ايجاد شده دامن زد تا همین مساله به نقطه اصلی آسیبپذیری اقتصاد ایران تبدیل شود. کافی بود که غربیها موتور اصلی واردات کالا را که در سالهای اخیر به جزء لاینفک سفره عموم مردم تبدیل شده بود از کار بیندازند تا آتش تورم به همه حوزههای اقتصاد سرایت کند که دقیقا همین سیاست را اتخاذ کردند.
به عبارت دقيقتر، تحريمها تلنگر يا جرقهاي بر انبار باروت انباشته از پتانسيل تورمي بود كه دير يا زود تحت تاثير هر عامل ديگري از جمله يك شوك كاهنده نفتي نيز ميتوانست به وقوع بپيوندد و ناديده گرفتن اين مساله مهم ميتواند به تداوم خطا در سياستگذاريهاي اقتصادي منجر شود.
اگر در سياستگذاريهاي اقتصادي با همان مدل مواجهه با مصرف بنزين، مصرف دلارهاي نفتي نيز با اتخاذ سياست صحيح ارزي مهار ميشد نه توليد داخلي لطمه ميخورد و نه كالاهاي وارداتي، بازار داخلي را در چنين ابعادي به تصرف درميآوردند كه با خروج آنها از بازار داخلي چنين التهابي را در اقتصاد كشور شاهد باشيم. به عبارت دقيقتر، بهرهبرداري از دلارهاي نفتي در اقتصاد ايران به نوعي بوده است كه هم وفور آن به اقتصاد كشور ضربه زد و هم كاهش شديد آن.
اين تجربه چندين بار در دورههاي ماقبل هم در اقتصاد ايران ثبت شده بود و دقيقا به همين دليل حساب ذخيره ارزي ابداع شده بود تا اقتصاد كشور از وفور و نقصان دلارهاي نفتي در امان بماند؛ اما گويا ضمانت اجرايي لازم براي پايبندي به برنامههاي بلندمدت وجود نداشت و همين خلأ همچنان در اقتصاد ايران محسوس است.
اقتصاد ايران نياز به سياستگذاريهايي با نگاه بلندمدت، همراه با ضمانت اجرايي دارد كه بايد جايگزين نگاههاي كوتاهمدت و پروژهمحور شود و اين تنها چيزي است كه در آغاز سال جديد ميتوان براي اقتصاد ايران آرزو كرد.