به گزارش
خبرنگاراجتماعي باشگاه خبرنگاران ، حالا دیگر نوبت خودمه !
خانه و کاشانه هایمان را با تمام قوا به دست گرفتیم و تکان دادیم .
از هر خاک و خاشاکی پاک کردیم ، دیگر حتی ناپیدا ترین ها هم در چهاردیواری ما پیدا نیست.
روزهای پایانی سال با تمام زندگی گذشت تا به آخرین خلوت خود برسد و سالی که سر سفره بندگی آغاز کردیم با بالهای قنوتمان به اوج بندگی برسانیم . . . .
گوئی دلم یک سال تکان نخورده است و دست ناتوان وجودم بی رمق مانده است.
چه سنگین شده، دلی که در طول یک سال از کینه و کدورت ها ، دلتنگی ها و تنهایی ها ، فشار و کمبودها، بخل ها وحسد ها، نا امیدی ها و زخم ها پرشده است .
روزی که پای به زمین نهادم ، دلم پرواز می کرد و اکنون فقط شوق پرواز دارد.
اما دیگر این ستونها ی سست ولرزان ، تکیه گاه دلی محبوس به خیال نیست . و تنها منتظر یک نگاه است، نگاهی که او را به خودش برساند، نه خواسته هایش !
چشم به قبری دوخته که در آن عزیز ترین ها ویاور زندگیش را به آغوش سرد خاک سپرده است.
این سخن است که سهم خود را ازاین کره خاکی تنها یک تکه سنگ قبر می داند: هر سال شب جمعه باید کنار همسرم باشم. برایش سفره ی هفت سین می چینیم و دم دمای غروب ، لوازم این سفره آلونکی را به نیازمندان و مستمندان هدیه می کنم تا روح همسرم غرق در شادی شود.
* کمی آن طرف تر . . . .
وارد شهر بهشت زهرا (س) که می شود هر حس و حالی را لمس می کنی ؛ دختری سر به مزار ، دلتنگ اولین عید بدون پدر، با اشک چشم هایش سنگ قبر را شست و شو داده ، پسری دست به یاسینی ، پیرمردی در حال پخش نذورات و حتی کودکی خردسال مشغول بازی.
و همه، زیر آسمان هین شهر. . . .
شاید تنها امتیاز این دنیا این است که هیچ کس نمی تواند خود را جای دیگری بگذارد.
در آخرین شب جمعه ی سال،
ای کاش به جای تمام اولاد آدم، دم می شدم تا حدیث تو را زمزمه می کردم.
چه رسم قشنگی به پا داشته اند،آنها که ملتمس یک نگاه اند و با کمیل ، یادگار به جا مانده ی خضر که اکنون سطر سطر آن
بر قلب هر عاشقی حک شده ، در کنار تربت آقا سید الکریم، حضرت عبد العظیم حسنی (علیه اسلام) شمع وجودشان را روشنای قامت تاریک و روح بی کس خود می کنند.
اولین و آخرین توئی، عزیز دلها! چه خوش می شود در آخرین شب جمعه ی سال به تمام خواسته هایمان که ظهور توست ، برسیم و عید نوروز سال 92 را با دعای تو آغاز کنیم و شکوه سال جدید را با غرور حضور تو جشن بگیریم. /ف