مجله
شبانه باشگاه خبرنگاران،واکاوی و شناخت هویت و عملکرد گروه های «سلفي»در ایران ،با مقاله ای ازسعدالله زارعي و عنوان«دو طيف از سلفي ها »که در ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان به چاپ رسید را مرور می کنید:در مورد «سلفي ها» در كشور ما سوءتفاهمات زيادي وجود دارد، اين سوءتفاهم از دايره و گستره آن تا مثبت يا منفي بودن آن گسترده است. از اين رو گاهي سلفي ها معادل «تندروهاي مذهبي» خوانده مي شوند و گاهي سلفي ها را هواداران ايجاد حكومت اسلامي مي خوانند در همان حال بعضي گمان كرده اند همه سلفي ها داراي افكار و روش هاي مشترك هستند اما واقعا نه مي توان الزاما سلفي را «راديكال» دانست و نه اين كه همه سلفي ها از يك نوع انديشه و روش تبعيت مي نمايند.
سلفي ها تقريبا در همه مذاهب و نحله هاي اسلامي و احيانا مسيحي، يهودي و... وجود دارند و بطور كلي به دو دسته تقسيم مي شوند، سلفي هاي معتقد به مباني، اصول و سنن ديني و سلفي هاي قشري و ظاهرگرا كه دين را ابزاري براي دستيابي به قدرت مي دانند.
دسته اول در واقع در اعتراض به آنچه بعد از دوره «سلف صالح»- كه از نظر اين دسته از اهل سنت دوره حلقه اول صحابه مي باشد- روي داده و سبب كنار گذاشته شدن دين از متن حكومت و جامعه شده است، بر بازگشت به آن دوره تاكيد مي كنند، اما در عين حال اين دسته از افرادي كه سلفي خوانده شده اند، كمتر به آنچه طي قرون گذشته روي داده و مصالح و اولويت ها و روش ها را در مواردي تغيير داده است توجه كرده و علاوه بر آنكه مثل بقيه مسلمانان كه انجام حدود و فرايض را لازم مي دانند، نوعي دلبستگي غيرلازم به روش ها و رويكردها نيز دارند.
به عنوان مثال جريان ترابي و المهدي در سودان و جريان بلحاج و مدني در الجزاير كه در دهه 1360 فعال بودند، از اين دسته اند. البته در كنار اين دسته گروه ها، افراد و جريانات ديگري وجود دارند كه به ميزاني كه به اصول و سنن ديني دلبستگي دارند، مقتضيات زمان را نيز مي شناسند طيف هاي مختلف اخوان المسلمين نوعا از اين دسته به حساب مي آيند.
دسته ديگر سلفي هايي هستند كه محور و مبناي حركت آنان «قدرت» است و براي رسيدن به اين مهم نوعا اصول اخلاقي اسلام را ناديده مي گيرند. طالبان و القاعده نمونه هايي از اين نحله محسوب مي شوند. نگرش اين گروه به دين نوعي نگرش ماكياوليستي و «اصالت قدرت» است از اين رو اين ها كاري به جنس مانع سر راهشان ندارند شيعه باشد يا سني، يك گروه قدرتمند باشد يا مردم عادي اگر «مانع» تلقي شدند، از ميان برمي دارند.
براين اساس امام خامنه اي در خطبه هاي نماز جمعه(14/11/90) اصل سلفيت را الزاما مردود نمي دانند و آنان را به دو گروه تقسيم مي نمايند و خطاب به سلفي ها مي فرمايند «سلفي گري اگر به معناي اصولگرايي در كتاب و سنت و وفاداري به ارزش هاي اصيل و مبارزه با خرافات و انحرافات و احياء شريعت و نفي غربزدگي باشد، همگي سلفي باشيد و اگر به معناي تعصب و تحجر و خشونت ميان اديان و مذاهب اسلامي ترجمه شود، با نوگرايي، سماحت و عقلانيت- كه اركان تفكر و تمدن اسلامي اند- سازگار نخواهد بود و خود باعث ترويج سكولاريزم و بي ديني خواهد شد.»
از يك منظر مي توان همه گروه هاي مذهبي سني را سلفي دانست چرا كه تقريبا همه آنان به نوعي خواستار اعاده مجد اوليه اسلام هستند و بر ايثار در اين راه تاكيد مي نمايند. با اين توضيح حزب عدالت و توسعه تركيه كه دين گرايي ليبراليزه شده را به تماشا گذاشته است هم سلفي به حساب مي آيد، اخواني هاي مصر نيز در اين زمره قرار مي گيرند و حتي جنبش هاي اسلام گرا در فلسطين نيز به اين انديشه منتسب مي باشند. پس چاره اي نداريم جز اينكه در تقسيم بندي، خطوط فصل و وصل اينها را مشخص نمائيم.
سلفي گري به اعتبار نفي غرب زدگي و تلاش براي احياء شريعت به انقلاب اسلامي ايران بسيار نزديك مي باشد اما بخش هايي از آنان به اعتبار قشري گرايي و عقل ستيزي در نقطه مقابل انقلاب اسلامي ايران به حساب مي آيند. از چهره هاي گذشته عرب، سيد قطب در زمره انديشمندان دسته اول و رشيدرضا در زمره انديشمندان سلفي دسته اول و دوم به حساب مي آيند. كما اينكه خيرت شاطر و ملا عمر در زمره انديشمندان سلفي دسته دوم به حساب مي آيند. اخوان تحت رهبري شاطر در مصر امروزه كم يا بيش همان نقش سيد قطب را دنبال مي نمايند.
اما اگر بخواهيم به اين سوال پاسخ دهيم كه آيا بايد بيشتر از لائيك هاي هوادار ايران در جهان عرب حمايت كرد و يا از مذهبي هايي كه سني و از فقه ناهمخوان با شيعه برخوردار هستند؟ اين سوال ساده و در عين حال پاسخ به آن دشوار است. واقعيت اين است كه لائيك ها هيچگاه نمي توانند متحد يك انقلاب عميقا ديني به حساب آيند آنان ممكن است بصورت تاكتيكي و موردي در كنار ما قرار بگيرند و كمكي بكنند و كمك هايي بگيرند ولي دست آخر بخصوص در «اهداف راهبردي» كنار ما نمي مانند كما اينكه تاكنون نمانده اند.
البته ما در سياست جاري خود نبايد لائيك ها را ناديده گرفته و از ظرفيت هاي آنان در حوزه سياست خارجي كمك نگيريم در ميان لائيك ها هم گروه هاي مبارز با سابقه اي طولاني وجود دارند كه بايد مورد توجه قرار بگيرند اما بايد بدانيم كه آنان در اصلي ترين وظيفه ما در حوزه سياست خارجي كه- مثل هر كشوري- گسترش نفوذ و منافع ملي و حاكميت اسلام است، با ما همراه نخواهند شد.
اما نيروهاي هوادار حاكميت ارزش ها و احكام اسلامي، طبيعي ترين متحدهاي ما در محيط خارجي به حساب مي آيند و مي توان با آنان به «اتحاد راهبردي» رسيد و البته بايد اين را بدانيم كه ميان ما و آنان در مورد اهداف، نيات و عملكرد سوءتفاهم ها و نيز اختلافاتي وجود دارد كه تا درباره اين ها نتوانيم به توافق برسيم، به اتحاد راهبردي نخواهيم رسيد. البته اين سوء تفاهمات فقط ميان جمهوري اسلامي و اسلام گرايان سني نيست، ميان بقيه طوايف هم هست.
بعنوان مثال زيديه و اسماعيليه دو گرايش از شيعه و پاره تن شيعيان به حساب مي آيند و به عبارتي مي توان آنان را «يتيمان آل محمد-ص-» يعني كساني كه از خانه پدري خود دور افتاده اند، خواند. اما آيا هم اينك حوزه هاي علمي و ساير مراكز مذهبي ما با علما و مراكز مذهبي زيديان و اسماعيليان مراوده كافي دارند و يا اين دو گروه از شيعه به اندازه اي كه بايد به كانون هاي شيعي در قم، نجف و... متصل هستند؟
نبايد ترديدي در اين موضوع داشته باشيم كه بخش اعظم آنان كه در جهان اسلام سلفي خوانده مي شوند و بخصوص غرب و رژيم هاي وابسته به آن در منطقه سعي در به تقابل كشاندن آنان با ايران و جنبش بيداري اسلامي دارند، متحد طبيعي ما به حساب مي آيند. ما در اساس و بنيان هاي ديني با آنان اختلاف عميقي نداريم و البته دنبال اين هم نيستيم كه اختلافات عقيدتي خود را با آنان حل و فصل كنيم اين اختلافات در طول بيش از هزار سال بوده و ممكن است هزار سال ديگر هم بماند.
ما مي توانيم با آن دسته از سلفي هايي كه ريختن خون مسلمانان را حرام مي دانند كه اكثر آنان چنين اعتقادي دارند همكاري كنيم. ما مي توانيم با آن دسته از سلفي هايي كه براي از ميان برداشتن سيطره غرب تلاش مي كنند، همكاري كنيم. ما مي توانيم با اين سلفي ها براي آزادي فلسطين و دهها مقوله مشترك ديگر همكاري نماييم. اما البته گروه هاي ديگري هم هستند كه درست يا غلط سلفي خوانده مي شوند نظير «القاعده» و «وهابي ها» كه به هيچ وجه ما نمي توانيم با آنان در يك صف بايستيم.
اين گروه هاي تكفيري كه فقط دشمن شيعيان نيستند بلكه در بسياري از موارد با اهل سنت نيز در ستيز مي باشند، جز فساد در ميان مسلمين كاري نمي كنند و اقدامات آنان جز به نفع دشمنان اسلام تمام نمي شود. جالب اين است كه اين تكفيري ها در سوريه بنام بازگرداندن مجد شام در دوران بني اميه، خون مسلمانان شيعه و سني را مي ريزند اما به سوي رژيم صهيونيستي كه سرزمين هاي مقدس اسلام را به وحشيانه ترين وجه اشغال كرده و 70 سال است كه شعله هاي خشم را در دل مومنين برافروخته، يك گلوله شليك نمي كنند.
سلفي ها داراي آبشخور واحدي نيستند و در هر كشور با كشور ديگر تفاوت دارند و نقطه كانوني هم براي پيوستگي و تغذيه ندارند از اين رو حكايت آنان در هر نقطه اي تا حد زيادي با نقطه ديگر تفاوت مي نمايد بر اين اساس ما نمي توانيم با يك ادبيات و استفاده از واژه مشترك «سلفي» درباره آنان سخن بگوييم.
غرب البته تلاش مي كند تا از اين «مشترك لفظي» استفاده كند و در نهايت هر نحله اسلام گرا را با استفاده از اين واژه- كه در تبليغات استكباري مترادف قتل و انفجار و بي رحمي شده- از ميدان بدر كنند و به روند اسلام گرايي لطمه بزنند. البته اين تلاشي است كه با بيداري و هوشمندي از بين مي رود.
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان مقاله ای در رابطه با تحولات اخیر کشور مصر، به قلم عليرضارضاخواه و موضوع «آنارشيسم مقدمه اي براي بازگشت فاشيسم» منتشر کرد:با وجود گذشت بيش از دو سال از انقلاب مصر و برگزاري يک دوره انتخابات رياست جمهوري و دو دوره انتخابات پارلماني، هنوز صاحب منصبان جديد در قاهره دوران گذار از بحران مشروعيت را طي مي کنند، به اين معني که جو انقلابي در اين کشور همچنان ادامه داشته و کوچکترين مسئله و اشتباه سياسي آتش اختلاف و هرج و مرج را در اين کشور روشن مي سازد.
آنارشي و يا همان هرج و مرج سياسي و نبود امنيت پاشنه آشيل دولت مرسي به عنوان اولين تجربه اسلام گرايان مصري در حاکميت به حساب مي آيد. خشونت بازماندگان نظام سياسي سابق، اعلام جنگ آنارشيست هاي مصري به دولت اخواني اين کشور در آستانه سالگرد انقلاب 25 ژانويه، درگيري احزاب سياسي مصري با يکديگر در ميدان التحرير ، تصميمات اشتباه و جنجال برانگيز دولت و اخيرا درگيري سابقه دار طرفداران دو تيم فوتبال الاهلي قاهره و المصري پورت سعيد ،نمونه اي از آشوب هاي خياباني است که در دوسال گذشته امنيت مصر را نشانه رفته اند.
با اين حال روز گذشته و به دنبال استعفاي افسران پليس در بيش از يک سوم استان هاي مصر در اعتراض به محدوديت ها و کمبودها در حوزه فعاليتشان از يک سو و تداوم هرج و مرج در شهرهاي مختلف مصر از جمله پورت سعيد و قاهره از سوي ديگر ؛ دادستاني مصر در اقدامي عجيب در حکمي اين اختيار را به شهروندان عادي اين کشور داد تا قانون شکنان را دستگير کنند. اقدامي نسنجيده که به افزايش هرج و مرج در اين کشور منجر خواهد شد.
همزمان با صدور اين حکم توسط دادستاني برخي از گروه ها با تشکيل "کميته هاي مردمي" در اين کشور آمادگي خود را براي برعهده گرفتن مسئوليت هاي پليس اعلام کرده اند و اين يعني آغاز جايگزين کردن پليس توسط شبه نظاميان، امري که نه تنها آشوب هاي خياباني را کم نخواهد کرد بلکه سطح نزاع را از درگيري هاي خياباني به درگيري هاي مسلحانه و نوعي "جنگ داخلي" ارتقاء خواهد داد.
عاملي که مي تواند به راحتي به بازگشت اقتدار گرايي و يا کودتاي نظامي منجر شود. در ادبيات سياسي آنارشيسم به معني رد هرگونه حاکميت بر انسان و آزادي کامل سياسي -اجتماعي ، در منتهي اليه طيف انديشه هاي چپ تعريف مي شود، نوعي "آزادي خواهي بي حد و حصر" و "قدرتمند سازي شهروندان "که معمولا با هرج و مرج و آشوب همراه است.
تجربه تاريخي در بسياري از انقلاب ها و تغييرات اجتماعي نشان مي دهد اين گونه آزادي خواهي که معمولا به دنبال آزاد شدن پتانسيل هاي اجتماعي طي يک تغيير ساختاري سريع شکل مي گيرد، کم کم زمينه ايجاد نوعي فاشيسم که در ادبيات سياسي در منتهي اليه طيف انديشه هاي راست و به معني آزادي حداقلي است را ايجاد مي کند.
دولت مرسي به جاي حل مشکل و اصلاح ساختار انتظامي و امنيتي بر اين گمان است که با تصويب چنين قانوني قادر خواهد بود با بهره گيري از پتانسيل تشکيلات اخوان المسلمين خلاء نبود نيروهاي پليس را مرتفع سازد. اين در حالي است که ميليشيا سازي و ارتقاء سطح منازعه در مصر بيش از همه به ضرر جريان حاکم سياسي تمام خواهد شد.
علاوه بر اين چنين تصميمي به صنعت گردشگري مصر به عنوان پايه اقتصاد اين کشور ضربه جدي خواهد زد. ايهاب موسي، رئيس "ائتلاف مصر براي حمايت از گردشگري" با اشاره به تبعات منفي اين مجوز گفت: «اگر يک گردشگر با تقاضاي فروشنده اي مخالفت کند، فروشنده مي تواند او را به جاسوسي متهم کرده و دستگير کند.»
کاهش توريسم، بيکاري حاصل از رکود اين صنعت، کاهش در آمدهاي دولت، ناکارآمدي ، نارضايتي احزاب سياسي و از همه مهمتر ناامني حاصل از چنين تصميمي مداخله نظاميان در سياست را اجتناب ناپذير خواهد ساخت. از همين رو قابل پيش بيني است که اين حکم نيز يا مانند حکم" افزايش اختيارات ويژه رئيس جمهور " در دسامبر سال 2012 در پي گسترش اعتراض ها لغو مي شود و يا آنارشي حاصل از قدرتمندسازي نامعقول "شهروندان" در يک فضاي انقلابي به بازتوليد فاشيسم يا نوعي اقتدار گرايي نظامي در مصر خواهد انجاميد.
داریوش قنبری(نماینده پیشین مجلس) در مقاله ای انتخاباتی برای روزنامه ارمان این طور نوشت: «انتخابات و تعدد نامزدهای اصولگرایان»بحث اختلاف میان اصولگرایان اکنون جدیتر از آن است که بخواهند به یک کاندیدای واحد در ارتباط با بحث انتخابات فکر کنند. در مجموع باید گفت که از هم اکنون حضور 3 تا 4 کاندیدای اصولگرا در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری قطعی است. در این میان اما برخی از اصولگرایان به دنبال وحدتند که باید گفت به نظر میرسد هیچ کدام از طرحهای وحدت و ائتلاف اصولگرایان تحقق نخواهد یافت.
برای اثبات این نکته ذکر چند مصداق ضروری به نظر میرسد. مصداق اول اینکه دولت از چندی پیش به شکل مجزا از اصولگرایان کار کاندیدای انتخاباتی خود را دنبال میکند و تلاش دارد کاندیدای خود را به عنوان کاندیدای اصولگرایان مطرح کند.
در این صورت فقط یک راه برای رسیدن به وحدت میان دولت و سایر اصولگرایان وجود دارد و آن اینکه اصولگرایان کاندیدای دولت را به عنوان نامزد واحد انتخاباتی خود بپذیرند و از او حمایت کنند. در غیر این صورت دولت با کاندیدای اختصاصی خود وارد انتخابات خواهد شد و حتی تلاش میکند تا فکر جدیدی را پایهگذاری کند؛ به این معنی که تلاش میکند تا از خود افکار روشنفکرانه جدیدی را به نمایش بگذارد و حتی سعی میکند که از اصلاحطلبان در این راه کمک بگیرد و پایگاهی را در میان بخشی از آنها به دست آورد.
به طور قطع طیفهای دیگر اصولگرایان کاندیدای دولت را به این سادگی قبول نمیکنند، حتی اگر بخشی از اصولگرایان به حمایت از کاندیدای دولت بپردازند جبهه متحد اصولگرایان از آنان حمایت نخواهد کرد. در ارتباط با جبهه پایداری هم باید گفت که تمایل دوگانهای در این جبهه وجود دارد؛ برخی در این جبهه متمایل به دولت بوده و حاضرند از کاندیدای دولت حمایت کنند اما عدهای دیگر اعتقاد دارند که باید مستقل از دولت عمل کرد و به نظر نمیرسد که این بخش از جبهه پایداری قصد داشته باشد از کاندیدای جبهه پایداری حمایت کند.
از سوی دیگر باید به این نکته اشاره داشت که جبهه پایداری مشکلات ریشهایتری با سایر اصولگرایان دارد و حتی سعی دارد که نقش اصولگرایان سنتیتر مانند جبهه متحد اصولگرایان را کمرنگ کند. بنابراین ائتلاف میان دو جبهه اتفاق نخواهد افتاد. لذا بر اساس همین تحلیل از حالا باید گفت ما در انتخابات حداقل یک کاندیدا از سوی دولت، یک کاندیدا از جبهه متحد و یک کاندیدا از جبهه پایداری خواهیم داشت.
در این میان افرادی سعی دارند که در نقش ریشسفید سازوکاری را مانند 1+2 تبیین کنند تا بتوانند اصولگرایان را به یک گزینه واحد برسانند. حداد عادل و ولایتی در این میان تلاشهایی را انجام میدهند که البته قالیباف را که یکی از کاندیداهای احتمالی ریاست جمهوری است هم توانستهاند در چارچوب خود قرار دهند. در حقیقت باید گفت مشروعیت، مقبولیت و کارآمدی سه معیاری است که آنها سعی دارند بر اساس آن کاندیدای ریاست جمهوری خود را معرفی کنند.
بر این اساس آنها به دنبال فردی هستند که این معیارها را داشته باشد و میگویند باید سایر کاندیداها که از این ویژگیها برخوردار نیستند از لیست کاندیداهای ریاست جمهوری کنار بروند. این صحبتهایی است که در محافل آنان صورت میگیرد. البته بعد از آنکه اصلاحطلبان با یک گزینه حداکثری وارد انتخابات شدند، سعی میکنند تا تعداد کاندیداهای احتمالی در این ائتلاف را افزایش دهند و در واقع ائتلاف دیگر 1+2 نخواهد ماند.
مواردی که تاکنون ذکر شد در ارتباط با ائتلافها و جبهه پایداری و دولت در طیف اصولگرایان بود. اما به غیر از مصادیق ذکر شده کاندیداهای مستقلی نیز در طیف اصولگرایی وجود دارند که به شکل انفرادی کار میکنند. از این میان میتوان به محسن رضایی که اصولگرایی است که در مجموع دیدگاههای مدرنتری را نسبت به سایر اصولگرایان بیان داشته است – و با توجه به دیدگاههای ارائه شده از سوی وی میتوانیم بگوییم که نسبت به دیگر اصولگرایان معتدلتر است- اشاره کرد اما او دوست دارد که در مجموعه اصولگرایی کار کند و خود را به عنوان فردی اصولگرا وارد انتخابات کرده و مدتی است که به سفرهای استانی نیز میرود.
پورمحمدی نیز به صورت انفرادی تحرکات انتخاباتی را شروع کرده است. حال اینکه بعد از ورود اصلاحطلبان به چه میزان قرار است ائتلاف میان اصولگرایان شکل حقیقی خود را پیدا کند باید منتظر ماند و دید اما قدر مسلم ما در انتخابات آینده شاهد حضور یک یا دو کاندیدای مستقل در میان اصولگرایان هستیم. نکته حائز اهمیت آنکه ائتلاف میان اصولگرایان به دلیل اختلافاتی که میان آنها افتاده وجود نداشته و تا زمانی که آنها طیفی از خود را تندرو و متهم به تنگنظری میکنند به وحدت نخواهند رسید.
در واکنش به رفتار های اخیر رئیس جمهور که صدای اعتراض علما را هم دراورد، مقاله انتقادی محسن غرویان (استاد حوزه و دانشگاه )در روزنامه تهران امروز با عنوان «هنجار شكني براي جذب راي؟»اختصاص یافت:اخيرا از رئيسجمهور و برخي مقامات دولتي رفتارهايي بروز و ظهور پيدا ميكند كه بيش از هر چيز شائبه انتخاباتي و تلاش براي جذب آرای به اصطلاح خاكستري ارزيابي ميشود. نمونه اين رفتارها در ونزوئلا و سپس جشن استقبال از نوروز ديده شده است. آنچه در این ماجرا به نظر می رسد این است که این رفتارها مقدمات جذب آرای خاکستری رنگ در انتخابات آینده است.یعنی حرکاتی که افراد منسوب به دولت انجام میدهند، نوعی هنجار شکنی در برابر آموزه های دینی و اسلامی است.
آموزه هایی که علما و مراجع از آن دفاع میکنند و نقض آن را كمتوجهي و بيتوجهي به آموزههاي اسلامي ميدانند.از این رفتار دولت نوعی تقابل با روحانیت،حوزه و علمای حوزوی برداشت می شود. در این رفتارها همچنین تکیه بر ناسیونالیسم و ملیگرایی وجود دارد که باز به نوعی نشاندهنده این است که دولت مشی و روشی را انتخاب کرده است که بیشتر بر عواطف و احساسات ملی تاکید دارد.
البته از دیدگاه ما که به قضایا نگاه دینی داریم،ملت و وطن و خاک و آب را نیزبسیار دوست داریم اما اینکه بر این عناصر تکیه بشود در واقع نوعی کنار زدن ارزشهای دینی و معنوی و اخلاقی است.به همین دلیل است که علما نسبت به این موضوع و حرکات ملیگرایانه و زنده کردن ارزشهای ملی حساسیت دارند.چون این رفتارها به نوعی بی اعتبار کردن ارزشهای دینی را مد نظر دارد. ما با این موضوع موافق هستیم که بین ارزشهای آب و خاک و ملیت و ارزشهای دینی جمع صورت بگیرد و به هر دو توجه شود.
اما در حرکات و رفتارهایی که از بدنه دولت سر می زند نوعی کوچک کردن حرفهای علمای دینی استنباط می شود که این موضوع باعث ایجاد نگرانی و حساسیت در علما شده است. متاسفانه رفتارهای دولت در این زمینه تا حدی بوده که اکنون امیدی به اینکه بتواند نگرانیها را رفع کند وجود ندارد. چون این حرکات و این نوع مشی دولت از مدتها پیش آغاز شده و به همین خاطر یک شبه هم رفع نمی شود.
واکنش علما تاکنون همانگونه که مقام معظم رهبری نیز فرمودند که نصیحت میکنند، دادن پند و اندرز است.اما دولت باید توجه داشته باشد که روحانیت در کنار دولت باید باشد. اگر دولت بخواهد راهش را از ارزشهای دینی جدا کند کم کم پشتوانه خود را که پشتوانه ای مردمی و متدین است را از دست خواهد داد چرا که علما بر مردم تاثیرگذارند و در انتخابات کاندیدای مورد حمایت دولت رای نخواهد آورد.
این اتفاق زمانی می افتد که علما فتوایی صادر کنند و رایی بدهند و وظیفه دینی مردم را تعیین کنند.این موضوع باعث می شود تقابل با کاندیدای مورد نظر دولت شکل بگیرد که در نتیجه شکست تفکر دولت را در پی خواهد داشت. گرچه اینکه در آینده و در صورت ادامه رفتار دولت علما چه واکنشی خواهند داشت دقیقا مشخص نیست اما اگر بیاعتنایی به نظر علما بیشتر شود لحن آنها تغییر خواهد کرد. ممکن است در این زمینه فتوا بدهند یا حکمی صادر کنند.
نکته دیگر این است که به هرحال ما باید هویت دینی و مذهبی انقلاب،نظام و حکومت را جزو اصول بدانیم.دولتمردان برای اینکه چند صباحی بیشتر بر کرسی قدرت باقی بمانند نباید رفتارشان به گونه ای باشد که خدای نکرده نامشان در تاریخ به بدی یاد شود و با این عنوان که اینها افراد و جریانی بودند که ضد روحانیت و دین و مرجعیت و حوزه بودهاند ثبت شود.بی شک ما از این موضوع نگرانیم.
«خنجر صلح خاورميانه»موضوع مقاله امروز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوري، که در ادامه می خوانید:صلح خاورميانه واژهاي است كه به كرات از سوي محافل رسانهاي و سياسي غربي، عربي و صهيونيستي به كار برده ميشود. محور ادعايي آنهااين است كه براي تحقق صلح در خاورميانه بايد سازش ميان رژيم صهيونيستي و فلسطينيها صورت گيرد. البته در ادبيات آنها واژگاني نظير مسئله قدس، بازگشت آوارگان فلسطيني به وطن و خروج صهيونيستها از سرزمين مادري فلسطينيها معنايي ندارد و صرفاً گفت وگو بر اساس خواست صهيونيستها تعريف شده است؛ امري كه نمود آن را در دو دهه گذشته يعني از زمان توافقنامه اسلو ميتوان مشاهده كرد كه بر اساس آن آغاز هر مذاكرهاي ميان صهيونيستها و فلسطينيها برابر با حذف بخشي از حقوق ملت فلسطين بوده است.
هرچند كه واهي بودن ادعاي صلح خاورميانه براي همگان آشكار است؛ امااين روزها بار ديگر زنجيرهاي از فضاسازيهاي رسانهاي و سياسي براي تكراراين امر آغاز شده است كه در چند محور زير به آن اشاره ميشود. آمريكاييها براي اجراي روند سازش چند سناريوي همزمان را آغاز كرده اند. اولاً در حوزه فلسطين ابومازن، رئيس تشكيلات خودگردان براي آغاز مذاكرات سازش زمينه سازي ميكند.
تكرار ادعاي ناتواني اقتصادي تشكيلات خودگردان و ناچار بودن براي آغاز روند سازش به عنوان مولفه خروج از بحران اقتصادي، تشديد انتقادها از شهرك سازي صهيونيستها و حتي مسئله اسراي در بنداين رژيم براي نمايش تلاش براي احقاق حقوق فلسطينيها، تبليغات گسترده درباره دستاوردهاي سياسي با محوريت پذيرفته شدن فلسطين در سازمان ملل، سفرهاي دورهاي به اروپا و كشورهاي عربي با هدف نمايش دست برتر فلسطين در مذاكرات احتمالي و... از جملهاين اقدامات است.
ثانياً، در حوزه عربي نيز آمريكا متحدان عرب خود را به راه انداخته است كه از آن جمله ادعاي اتحاديه صلح عربي مبني بر ارائه طرح جديد صلح خاورميانه و نيز تحركات اردن براي ميزباني نشستهاي احتمالي است.
اتحاديه اروپا محور ديگر تحركات آمريكا است كه در قالب انتقاد از شهرك سازي صهيونيستها و اعلام حمايت مالي از تشكيلات خودگردان در صورت گرايش به روند سازش صورت ميگيرد. بخش مهم سياست آمريكا از طريق مقاماتاين كشور اجرايي ميشود. مهم ترين بخش آن سفر دورهاي «جان كري» وزير امور خارجه جديد آمريكا به اروپا و غرب آسيا است كه از محورهاي آن را صلح خاورميانه تشكيل ميدهد.
وي تلاش دارد تا چنان وانمود سازد كه با ابتكار عملي گسترده راهي منطقه خواهد شد. نكته مهم آنكه وي براي باورپذير ساختناين ادعا در ميان افكار عموميمنطقه ابتكاراتي را نيز در دستور كار داشته است كه ادعاي رويكرد به مذاكره باايران و نيز انتقاد از شهرك سازيهاي صهيونيستها نمودي از آن است.
رژيم صهيونيستي نيز كه در شرايط نابسامان داخلي و خارجي قرار دارد توجهي خاص به طرح به اصطلاح صلح خاورميانه دارد. براين اساس، در هفتههاي اخير آنها از يك سو زمينه را براي بيان مطالبات خود فراهم ميسازند و از سوي ديگر برآنند تا براي افكار عمومي، خود را ناجي صلح معرفي كنند.
در حوزه مطالباتي صهيونيستها طرحهايي مانند طرح دو دولتي، كشور بدون سلاح در برابر كشور يهود را مطرح ميسازند، در حالي كه در تماماين ادعاها اصولي نظير عدم مذاكره درباره حق بازگشت آوارگان فلسطيني به وطن، مسئله قدس و اسراي فلسطيني را مطرح ميسازند. نكته مهم آنكه طرحهايي مانند كشور بدون سلاح در اصل به منزله واگذاري زميني به فلسطينيها است كه در آن هيچ اختياري ندارند و همچون يك استان در دلاين رژيم قرار ميگيرند.
در حوزه رفتاري نيز صهيونيستها در كنار فضاي تبليغاتي اقداماتي نظير معرفي «تزيپي ليوني» وزير امور خارجه اسبق صهيونيستها - كه ديدگاهي معتدل دارد و در گذشته توانسته بود ارتباطاتي با برخي كشورهاي عربي نظير قطر برقرار سازد- به عنوان نمايندهاين رژيم در مذاكرات سازش را صورت داده اند. مجموع اين رفتارها در حالي صورت گرفته است كه در نهايت به يك نقطه ختم ميشود و آن حذف بخشهاي ديگري از حقوق فلسطيني و اجراي سلطه طلبيهاي صهيونيستها و آمريكا است.
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به «تحليل سياسي هفته»اختصاص داد:بسمالله الرحمن الرحيم سال 91 به پايان خود رسيد و واپسين روزهاي سال درحالي سپري ميشود كه دولت به تازگي، لايحه بودجه سال 92 را به مجلس شوراي اسلامي ارائه كرده و مجلس نيز زمان لازم براي رسيدگي به آن را ندارد. از اين رو بالاجبار با تصويب نمايندگان مجلس قرار شد دولت براي هزينههاي دريافتي و پرداختي خود در سه ماهه اول سال آينده از سه دوازدهم بودجه مصوب سال 91 استفاده نمايد.
بدين ترتيب دولت مجاز به اجراي احكام و جداول بودجه 91 در سه ماهه اول سال آينده شد و ميتواند از تنخواه 41 هزار ميليارد توماني استفاده كند. همچنين قرار شد دولت هزينه مربوط به انتخابات را از طريق همين مبلغ پرداخت نمايد، ضمن اينكه مصوبه نمايندگان مجلس به اين معناست كه دولت نميتواند در آستانه انتخابات به مانور افزايش مبلغ يارانهها و پرداخت سود سهام عدالت بپردازد. بدين ترتيب تعلل دولت در ارائه به موقع لايحه بودجه باعث شد كه بهار 92 بر مدار بودجه سال 91 بچرخد و كارمندان دولت نيز قادر نباشند افزايش حقوق سالانه خود را در سه ماهه اول دريافت كنند.
در روزهاي پاياني سال همچنين جمعي از پيشكسوتان، مربيان و مدال آوران مسابقات جهاني و مسئولان وزارت ورزش و جوانان با حضرت آيتالله خامنهاي ديدار كردند. رهبر انقلاب اسلامي، با تأكيد بر اينكه دستيابي به سكوهاي قهرماني ورزشي، بدون همت و اراده محكم و هوش بالا، امكان پذير نيست، افزودند: قهرمانان، مظهر تواناييهاي يك ملت هستند و به همين علت، اعتماد به نفس و اعتماد ملي مردم را افزايش ميدهند.
حضرت آيتالله خامنهاي حضور ورزشكاران در ميدانهاي بينالمللي با حفظ اخلاق و روحيه جوانمردي و رعايت جوانب شرعي را تبليغ جهاني ارزشها و صفات برجسته يك ملت خواندند و افزودند: يكي از اين موارد، حضور بانوان و دختران ورزشكار با رعايت حجاب شرعي، در ميدانهاي بينالمللي است كه اقدامي فوقالعاده، و بسيار مهم و با ارزش است.
ايشان موضوع اخلاق در ورزش را، موضوعي بسيار مهم دانستند و تأكيد كردند يك قهرمان ورزشي بايد از صفات ناپسند اخلاقي به دور باشد. ورزشكاران بايد قدر خود را بدانند و در جهت حفظ و تقويت صفات پهلواني، جوانمردي و روحيه معنوي تلاش كنند.
رهبر انقلاب با اظهار گلايه از تلاش برخي، براي تخريب فضاي ورزشي كشور از طريق ترويج تهمت، دروغ، نزاع و تخريب افراد تأكيد كردند: متأسفانه سهم رسانههاي ورزشي در اين كار خلاف كم نيست و من در اين خصوص هشدار ميدهم. برخي رسانههاي ورزشي با بزرگنمايي موضوعات كوچك و ايجاد فضاي دعوا، تلاش ميكنند تا افراد مصاحبه كننده را به سمت حرفهاي تند و ناسزاگويي سوق دهند كه اين كار نادرستي است و بايد نقطه مقابل آن در رسانهها تقويت شود.
از رويدادهاي مهم اين هفته، بازتاب پيام تسليت جنجالي احمدي نژاد به مناسبت فوت هوگو چاوز رئيسجمهور ونزوئلا و برخي اقدامات او در جريان سفر به كاراكاس بود كه واكنشهاي تندي را در بر داشت. در عكس العمل به پيام تسليت احمدي نژاد، مراجع، علما و شخصيتهاي سياسي و فرهنگي هشدار دادند چارچوبهاي ديني و ارزشهاي مذهبي در اين پيام زير پا گذاشته شده درحالي كه رئيسجمهور بيش از ديگران موظف به رعايت ضوابط شرعي است.
احمدي نژاد همچنين در جريان سفر به ونزوئلا بر تابوت چاوز بوسه زد و در تصويري كه رسانهها مخابره كردند، به نحو غريب و شگفت آوري به مادر چاوز دلداري داد! خلاصه آنكه مرگ چاوز در كاراكاس، جنجال زيادي در تهران برپا كرد كه همه ناشي از نحوه عملكرد آقاي احمدي نژاد بود و مهمتر اينكه به جاي توضيح در اين باره و اصلاح اشتباهات، بر مواضع قبلي خود تاكيد كرد. متأسفانه اين سفر آنچنان پرحاشيه بود كه روزنامه آمريكايي "لس آنجلس تايمز" در مقالهاي نوشت: "ما نفهميديم بالاخره چاوز مسلمان شده بود يا رئيسجمهور ايران كاتوليك شده است."
اين هفته، در مسائل خارجي، تحولات سوريه همچنان اصليترين موضوع مورد توجه رسانههاي خبري بود. موضوع گفت و گو و مذاكره بين مخالفان و دولت سوريه به دليل مخالفت گروههاي افراطي در درون جبهه مخالفان بدون نتيجه مانده است. گزارشهاي رسيده حاكي از تشديد اختلاف بين مخالفان ميباشد و در اين رابطه، "معاذ الخطيب" رهبر تشكيلات موسوم به شوراي مخالفان اعلام كرد كه تصميم دارد كناره گيري كند.
واقعيت اين است كه جبهه مخالفان از انسجام و يكدستي برخوردار نيستند و در اين جبهه، از سكولارهاي ميانه رو تا افراطيون سلفي حضور دارند كه خواستهها و اهداف آنها، تفاوت بسياري دارد. در اين ميان فشار برخي دولتهاي عرب منطقه، بخصوص رژيم قطر و عربستان و همچنين تركيه نيز عاملي است كه راه مذاكره و گفت و گوي ميان طرفين را براي رسيدن به يك نتيجه مشترك، سد كرده است.
اين دولتها، به دليل اينكه هزينههاي زيادي را صرف اهداف مداخلهجويانه خود در سوريه كرده اند، تمايلي به حصول مصالحه ندارند زيرا كه در آن صورت بازنده اصلي بحران سوريه خواهند بود. در كنار اين، تصميم برخي كشورهاي غربي، به ويژه آمريكا و انگليس در تسليح گروههاي شورشي بر دشواريهاي موجود در راه خاتمه بحران سوريه و پايان خونريزي افزوده است. مجموعه اين موارد، چشمانداز اوضاع در سوريه را همچنان مبهم و تيره ساخته است.
اين هفته فشارها بر دولت نوري مالكي افزايش يافت و به اوج خود، در طول يكسال گذشته رسيد. در اين رابطه، شيخ يوسف قرضاوي، روحاني درباري قطر كه طي سالهاي اخير مواضع تفرقهانگيز وي باعث شگفتي مسلمانان شده است در اظهارنظري عجيب و فتنه جويانه حكم قتل نوري مالكي، نخستوزير عراق را صادر كرد. قرضاوي، با نسبت دادن اتهامهاي واهي به مالكي، وي را مستحق كشته شدن دانست! همزمان "رغد صدام" دختر ديكتاتور معدوم عراق نيز همسو با قرضاوي و ساير مخالفان دولت شيعه عراق، طي نامهاي به مقتدي صدر از وي خواست، از نفوذ خود استفاده كرده و نوري مالكي را به كناره گيري ترغيب سازد.
رغد صدام گستاخانه وعده داده است در صورت قبول اين درخواست، وي به ثبات در عراق كمك خواهد كرد. اين مسائل، اين واقعيت را كه پشت سر خشونتها و اقدامات تروريستي عراق، جبهه مشترك و شوم سلفيها و بعثيها قرار دارند آشكارتر ميسازد. اين جريانهاي تفرقه انگيز و فاسد در واقع به نمايندگي از قدرتهاي استعمارگر عمل ميكنند و به شدت در تلاش هستند زمينه سقوط دولت شيعي عراق را كه برپايه راي مردم عراق به قدرت رسيده است فراهم ميسازند تا مقاصد و اهداف شوم خود در عراق را پياده سازند. با توجه به اين مطلب بايد انتظار داشت كه تنش در عراق طي روزها و ماههاي آينده تشديد شود.
اين هفته، بحران در شبه جزيره كره تشديد شد. كره شمالي اعلام كرد قرارداد صلح با كره جنوبي را كه حدود 65 سال قبل منعقد شده است لغو ميكند و ديگر آن قرارداد اعتباري ندارد. تصميم كره شمالي در واكنش به اقدامات ايذايي و تحريكآميز آمريكا و متحدين منطقهاي و بينالمللياش صورت ميگيرد. آمريكا و كره جنوبي طي روزهاي گذشته مانور مشترك و گستردهاي را در آبهاي نزديك به دو كره برگزار كردند كه با اعتراض كره شمالي مواجه شد.
چندي پيش نيز شوراي امنيت سازمان ملل با تحريك غرب، قطعنامهاي را با هدف تشديد فشارها و تحريمها عليه كره شمالي تصويب كرد. كره شمالي در واكنش به اين اقدامات خصمانه اعلام كرد علاوه بر لغو پيمان صلح با كره جنوبي، فعاليتهاي نظامي هسته اياش را نيز گسترش خواهد داد. اكنون با وقوع تحولات فوق، شبه جزيره كره با تهديد يك جنگ احتمالاً هستهاي مواجه شده است كه بخش عمده علت بروز اين وضعيت، سياستهاي تحريك آميز و توسعه طلبانه آمريكا ميباشد.
«آخرین «بودجه فصلي» در آخرین «بهار دولت»؟»عنوان مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته میثم هاشمخانی که درپایان می خوانید:وقتی لایحه بودجه با 84 روز تاخیر به مجلس ارائه میشود و مجلس فقط وقت مییابد که با شتابزدگی تمام، سادهترین مصوبه ممکن را برای دخل و خرج دولت در بهار 92 تصویب کند، ...
... کمترین نتیجه منفی چنین اتفاقی، این است که تقریبا هیچ کارشناس اقتصادی دغدغهمندی، فرصت نمیكند که تحلیلی در مورد نقاط قوت و ضعف لایحه بودجه ارائه دهد؛ بگذریم از اینکه وقتی «تاخیرهای حداکثری» تبدیل به یک سنت دائمی در ارائه لایحه بودجه شده و هر سال قابل پیشبینی است که بودجه دولت با شتابزدگی تمام بررسی و تصویب شود، دیگر بسیاری از کارشناسان اقتصادی حتی اندک انگیزهای ندارند که نگاهی به اعداد و ارقام بودجه دولت بیندازند.
سرانجام، امسال هم مشابه سالهای 89 و 90، مجلس «پول توجیبی» موقتی در اختیار دولت قرار داد تا تکلیف دخل و خرج عمومی کشور در «آخرین بهار» عمر دولت دهم، مشخص شود؛ یعنی نمایندگان مجلس به جای بررسی کارشناسی بندهای مختلف لایحه بودجه، ترجیح دادند که اصلا وارد جزئیات نشده و مصوبهای را تصویب کنند که به موجب آن در بهار آینده، همه اعداد و ارقام دخل و خرج دولت باید مشابه بهار 91 باشد.
دشواری ویژه امسال مجلس در بررسی لایحه بودجه هم، همانطور که قاعدتا اکثریت خوانندگان این متن از آن مطلعند از آنجا ناشی شده بود که لایحه بودجهای که طبق آییننامه داخلی مجلس باید حداكثر تا 15 آذر هر ماه از طرف دولت ارائه شود تا کمیسیونهای مختلف مجلس، کارشناسان اقتصادی و رسانهها دستکم دو ماه و نیم برای بررسی کارشناسی موشکافانه ابعاد مختلف آن وقت داشته باشند، امسال با 84 روز تاخیر به مجلس ارائه شد و رکوردهای قبلی تاخیر در ارائه لایحه بودجه (که همگی مربوط به دولتهای نهم و دهم بود) را شکست.
وقتی که این «رکوردشکنی» به «روال رایج» و «سنت ثابت هر ساله» دولت تبدیل شده، کمترین نتیجه منفیاش این است که دیگر اظهار و انتشار تحلیلهای کارشناسی در مورد جزئیات مختلف بودجه دولت، تقریبا هیچ محلی از اعراب نمییابد.
حداکثر حرفی که در چنین شرایطی کارشناسان اقتصادی ميتوانند بر زبان بیاورند، حرفهایی بسیار کلیشهای است مثل اینکه ای کاش دولت لایحه بودجه را به موقع به مجلس ارائه میکرد و الخ. لابهلای اظهارنظرهای انگشتشماری از این دست، شاید بتوان معدود کارشناسانی را پیدا کرد که اندک رمقی داشته باشند تا حرف کوتاهی درباره تاثیرات منفی عدم قطعیتهای فراوان بودجه دولت بر تصمیمات سرمایهگذاری مختلف بخش خصوصی بگویند، یا نکاتی درباره اهمیت زمینهسازی برای حرکت به سمت دلار تکنرخی در لایحه بودجه مطرح کنند.
یکی از نکات کارشناسی مهمی هم که طرح آن از سوی کارشناسان اقتصادی در سالهای اخیر همواره تحتالشعاع تاخیرهای رکوردشکن دولت در ارائه لایحه بودجه قرار گرفته، سهم بسیار پایین بودجه آموزش و نیز بودجه سلامت از بودجه عمومي دولت در ایران است؛ آن هم در شرایطی که تمامی اقتصادهای پویای دنیا (ونیز بیشتر اقتصادهای در حال توسعه)، در دو دهه اخیر به این نتیجه قاطع رسیدهاند که آموزش، بهداشت و تامین اجتماعی بیشترین سهم را در بودجه دولت داشته باشد و اختصاص بودجه از طرف دولت در زمینه تولید انواع کالاها و خدمات حداقل شود.
همه اینها را که کنار بگذاریم، باید منتظر بمانیم و ببینيم که آیا روال دولت دهم در ارائه لایحه بودجه در نزدیکی شب عید در دولت یازدهم هم ادامه مییابد؛ یا این روال در دولت بعد اصلاح میشود و «آخرین بهار» دولت دهم، «آخرین بار»ی خواهد بود که مجلس مجبور به تصویب «بودجه بهاری» میشود . . .