سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گپی با "ننه آبی" کهنسال‌ترين استقلالي دو آتيشه

آسمان آن روز مثل هميشه آبي بود؛ آبيِ آبي، مثل همه روزهاي گذشته از عمر «ننه آبي». پيرزن 70 و اَندي ساله مشهدي که خودش هم نمي‌دانست دقيقاً متولد چه سالي است، اما دقيقاً يادش بود که نيکبخت واحدي در کدام بازي چندتا گل به کدام تيم حريف زده(!) حتي خاطره تلخ شش‌تايي استقلالي را هم به ياد داشت...

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران-

وقتي براي اولين‌بار اسمش را شنيدم اصلاً باور نمي‌کردم چيزهايي که درباره‌اش مي‌گويند حقيقت داشته باشد. شروع اين داستان برمي‌گردد به 5‌4 ماه پيش، به اوايل پائيز. از آن روز تا حالا زياد سراغ او را گرفتيم اما انگار هرچه بيشتر دنبالش مي‌گشتيم، کمتر پيدايش مي‌کرديم؛ يک روز رفته بود خريد، يک روز کسي در خانه‌شان را باز نمي‌کرد، يک روز رفته بود تهران.... ما هم که بدجوري روي اين سوژه پيله کرده بوديم، شماره‌مان را داديم به همسايه «ننه آبي» تا هر وقت در محل آفتابي شد، ما را خبر کند.

اين اتفاق درست همين هفته افتاد و ما مهمان خانه ننه آبي شديم و فهميديم همه آن حرف‌ها حقيقت داشته؛ اين‌که او تنها زني است که مي‌تواند وارد استاديوم آزادي شود، اين‌که او 40 سال است در باشگاه استقلال بزرگ شده و زندگي کرده است، اين‌که «ننه آبي» هنوز دلش جوان است و مثل آدم‌هاي 20 ساله هنوز شوق تشويق تيم محبوبش «استقلال» را دارد. شوق رنگ آبي در تمام وجودش رخنه کرده است تا جايي که مي‌گويد: خون من آبي است! این شما و این هم گفتگوی روزنامه خراسان با ننه آبی.

رنگ خدا؟!

وقتي از ننه آبي مي‌پرسم چند سال است که فوتبال را دنبال مي‌کند، با همان لحن صميمي‌اش جواب مي‌دهد: از بچگيا. از همون بچگيا آبي‌ام. از بچگيا همه مي‌گفتن تو آبي‌اي يا قرمز؟ من مي‌گفتم من آبي‌ام، خدا آبيه منم آبي‌ام!...

روزهايي که ورزشگاه آزادي آبي‌ است...

با شور و اشتياق درباره تيم محبوبش استقلال صحبت مي‌کند. همه ديوار خانه‌اش پر است از پرچم‌هاي آبي و پوسترهاي بازيکنان آبي‌پوشي که خيلي سال است کفش‌هاي‌شان را آويخته‌اند! بازيکناني که اما هنوز در دل ننه آبي جاي دارند: اين‌ها همه‌شان قهرمانان من هستند، هر وقت بروم تشويق‌شان ‌کنم گل مي‌زنند، هر وقت من نروم مي‌بازند!

ننه آبي شنيده‌ايم استاديوم هم مي‌ري؟

‌ آره. آزادي مي‌رم، شيرودي مي‌رم، تختي مي‌رم، پارس مي‌رم، مرغوبکار مي‌رم. هرجا آبي بره، منم مي‌رم. سال پيش قرار بود با قهرمانام، سعودي هم برم که عشقي گفت اجازه نمي‌دم بري. (عشقي اسمي است که ننه آبي با آن شوهرش را صدا مي‌زند)

تو تماشاچي‌ها هم مي‌توني بري؟

‌ آره. تشويقم مي‌کنن. تنها زني هستم که ميرم استاديوم. آزادي هيچکي رو راه نميدن. در استاديوم همه منو مي‌شناسن. در تهران همه فوتباليا منو مي‌شناسن. در محل همه منو ميشناسن، برام دست تکون ميدن.

خاطرات و عکس‌هايي به رنگ آبي

عکس‌هاي ننه مشهدي چندين‌بار در نشريات ورزشي چاپ شده، با بازيکن‌هاي استقلال، با مربي‌هاي استقلال، با مديرعامل‌هاي استقلال. رو مي‌کند به شوهرش و مي‌گويد: عشقي، برو همون روزنامه‌ها رو بردار بيار پسرم ببينه ننه آبي‌ رو.

اصلا از اول داستان براي‌مان بگو، چه شد که آبي شدي و از استاديوم سر در آوردي؟

سال‌هاي 56-55 بود. عشقي آن وقت‌ها راننده اتوبوس بود. در راه بيرجند تصادف کرده بود. ما هم وضع مالي خوبي نداشتيم. براي همين دنبال کار بيمه بودم تا خرج دوا درمونشو بگيرم. واسه همين رفته بودم تهران اداره بيمه. کلي اين ور اون ور زدم اما کار بيمه درست نشد. خيلي دلم شکست. همون‌جا رفتم يه گوشه و زدم زير گريه. از خدا خواستم کارمو درست کنه، حال عشقي هم اصلا خوب نبود. خدا همون‌جا جواب منو داد. آقايي که بعدا فهميدم اسمش کامراني است آمد جلو گفت چرا گريه مي‌کني؟ کاري از دستم برمياد انجام بدم. منم مشکلمو گفتم. اون هم گفت منو ميبره باشگاه استقلال تا اونجا کار کنم و پول دربيارم. اون روز بود که پام به استقلال باز شد.

بازي‌هايي که نمي‌تواني بروي استاديوم را چه‌طور مي‌بيني؟ تلويزيون نداريد مثل اين‌که.

چرا يک تلويزيون دارم. اونجاست (به جايي پشت سرم اشاره مي‌کند، يک تلويزيون سياه و سفيد 14 اينچ) روزي که استقلال بازي داشته باشه با عشقي مي‌شينيم پاي اين، کوچيک هست اما خب يک چيزهايي مي‌بينم ديگه.

وقت‌هايي که استقلال بازي خيلي مهمي دارد، شما چه‌کار مي‌کنيد؟ البته اگر استاديوم نباشد.

‌ اگر مشهد باشم ديگ شله‌زرد مي‌ذارم براي قهرمانام. همش دعا مي‌کنم برنده بشن. وقتايي که ميبازن قلبم درد مي‌گيره بس که جوش مي‌زنم.

ننه هر وقت ميري استاديوم چه مي‌خوني؟ موقع تشويق چه مي‌گي؟

مي‌گم: خوشگلا گل مي‌زنن، عزيزا گل مي‌زنن، سالارا گل مي‌زنن...

در رخت‌کن که مي‌ري استقلالي‌ها چه‌کار مي‌کنن؟

مي‌خونن برام که: مادر ما خوش‌آمدي، سرور ما خوش‌آمدي... نيکبخت به من مي‌گفت ننه بگو خوشگلا گل مي‌زنن.

در اين چند سال کدام برد استقلال را بيشتر دوست داشتي؟

همه‌شون رو دوست داشتم...

نتيجه‌ها يادت هست؟

‌ آره... اما ببرن ببازن من دوستشون دارم. دوست دارم هميشه ببرن، به‌ويژهً از قرمزها!

کدام بُرد از پرسپوليس بهت چسبيده؟

همون که محمود فکري گل زد براي آبي. سال 83 يا 84 بود فکر کنم...

اسم همه بازيکن‌ها را بلدي؟

آره اين‌ها همه بچه‌هاي من هستن... اين‌ها همه قهرمان‌هاي من هستن. (پا مي‌شود و به عکس روي ديوار اشاره مي‌کند و يکي يکي بچه‌ها را اسم مي‌برد) عکس رسول خطيبي رو هم اين‌جا زده بودم، نمي‌دونم چرا نيست.

بعد از آبي چه رنگي را دوست داري؟

من فقط آبي‌ام!

غير از استقلال کدام تيم را دوست داري؟

فقط استقلال. فقط آبي. تا به حال از خيلي جاها اومدن دنبال من. از ابومسلم مي‌گفتن تورو خدا بيا واسه ما باش، همشهري خودت هستيم. خود علي پروين مي‌آمد مي‌گفت بيا با باشگاه پرسپوليس، خودم برات خونه مي‌گيرم، حقوق مي‌دم، مي‌برمت با تيم خارج. من هيچ‌کدوم از اينارو از استقلال نمي‌گيرم اما فقط آبي بودم و آبي مي‌مونم.

از قديم تا حالا کدام بازيکن‌ها را بيشتر دوست داري؟ ازشان امضاء هم داري؟

فرقي نمي‌کنه. همه رو يک‌جور دوست دارم. نه بابا، وقتي تهران هستم هرروز مي‌بينمشون ديگه. نمي‌خواد برم ازشون امضا بگيرم که.

کدام مربي‌ها را بيشتر دوست داري؟

مربي‌ها؟! پورحيدري خوبه، فتح‌ا...‌زاده هم خوب بود. قلعه‌نوعي هم که الان آمده خوبه، دوستش دارم. مخصوصاً آقاي موسوي کامراني رو دوستش دارم.


برچسب ها: خاطره ، بازی ، باشگاه ، شبانه
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۰
در انتظار بررسی: ۱
رها
۰۲:۲۴ ۱۰ مهر ۱۳۹۲
عشق منی ننه
نازپری
۲۲:۴۹ ۰۹ مهر ۱۳۹۲
عاشقتتتتتتتتتتتتتم ننه آبی
آرزومه یه روز از نزدیک خودتو همسر گلتو ببینم
خیلی دوستت دارم
Ali
۲۳:۳۵ ۰۷ اسفند ۱۳۹۱
سلام زنده باشي مادر باباي من هم ابي
دختر حوا
۰۸:۴۸ ۰۲ اسفند ۱۳۹۱
عالي بود واقعا عالي بود
ناشناس
۱۵:۳۸ ۲۸ بهمن ۱۳۹۱
che jaleb
قادری
۰۱:۳۷ ۲۸ بهمن ۱۳۹۱
سلام.دستتون دردنکنه خیلی جالب بود.عجب هواداری داره استقلال.ازباشگاه استقلال وتمام بازیکنان وکادرفنی میخوام برن خونه اش هرچی میتونن کمکش کنن چون تودنیابی سابقه.اگرمیشه آدرسشوبه من بدید.من هم میرم مشهدبهش سر میزنم.تشکر
استارا
۲۳:۲۱ ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
خیلی خیلی خوب بود
ناشناس
۲۳:۲۰ ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
عالی بود
ناشناس
۲۱:۳۰ ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
باحال بود
ناشناس
۱۱:۰۹ ۲۸ بهمن ۱۳۹۱
دمش گرم