مجله
شبانه باشگاه خبرنگاران،
مقاله امروز روزنامه کیهان ،به قلم محمد ايماني را با عنوان «دوگانه واقعي انقلاب»در ذیل می خوانید:
1- يك چشمه از ده ها جلوه اعجازآميز «انقلاب اسلامي» اين بود كه به عنوان يك آرمان، خود را به واقعيت هاي حاكم بر معادلات قدرت جهاني تحميل كرد. پيدايي و پيروزي انقلاب، «هژموني واقعيت» را شكست. اصل اين اتفاق بزرگ، نقض تمام ادعاها درباره چيرگي واقعيت بر آرمان بود.
به يك معنا تا آن روز، حتي انقلاب نيز در انحصار دو قطب ماترياليسم دنيا (غرب ليبرال و شرق كمونيست) بود و اگر در ديگر نقاط جهان شبه انقلاب هايي رخ مي داد حركاتي تقليدي در چارچوب بلوك شرق و غرب بود و لاغير. بدين معنا، خود «انقلاب» نيز صرفا پديده اي جديد و قائم به روح مدرنيته تلقي مي شد.
انقلاب اسلامي سال 1357- 1979 ميلادي- كه در ادامه تكاپوي طولاني مدت ملت ايران پديد آمد، بدين معنا خارق العاده و قالب شكن بود. اين خرق عادت هنگامي رخ داد كه كمونيست ها دين را افيون توده ها مي ناميدند و ليبرال ها مي گفتند دين مربوط به دوران ماقبل رنسانس است و در حال احتضار به سر مي برد.
در عين حال بقاي انقلاب به رغم همه چالش ها و معارضه ها، ارزش ها و آرمان بزرگتري بود كه به مثابه يك واقعيت ترديدناپذير، هژموني واقعيت(واقعيت زدگي آرمان گريز) را به چالش كشيد. و باز واقعيت فربه تر و مسلم تر، اتّساع انقلاب ايران در عرض و طول خاورميانه اسلامي است.
اتساع و گسترش به همان معنا كه همه درك مي كنند و در تعبير گوياي روزنامه تندرو واشنگتن تايمز بازتاب يافت. «انقلاب ايران همچنان در حال تضعيف قدرت آمريكاست و انقلاب هاي خاورميانه ادامه همان راهي است كه آيت الله خميني آغاز كرد» متعاقب اين تحليل مجله آمريكايي نشنال ريويو تصريح كرد «بهار انقلاب هاي عربي، بهار ايران و بهار آيت الله خامنه اي است».
2- حكايت پيدايش، پيروزي، پايندگي، پويايي و پيشروي انقلاب، حكايت راحت الحلقوم نيست. آسان طلبان، محتمل ترين افرادي هستند كه از قافله انقلاب جا مي مانند و آنگاه بلافاصله مدعي واقعيت ها و واقع گرايي مي شوند و مي گويند «با واقعيت ها نمي شود جنگيد و بايد با آنها كنار آمد» يا مي نالند كه «انقلاب از دست رفت» حال آن كه خود از دست رفته اند.
به بيان مقتداي انقلاب «ما وقتي مي خواهيم آرمان گرايي همراه با واقع بيني داشته باشيم... بايد توجه كنيم كه به لغزش هايي كه در اينجا ممكن است پيش بيايد، دچار نشويم. لغزشگاه هايي وجود دارد... يكي از لغزشگاه ها در ديدن واقعيت برمي گردد به درون خود ما. گاهي دلبستگي هاي ما فلج كننده است.
دلبستگي هاي ما موجب مي شود يك چيزهايي را واقعيت بپنداريم كه واقعيت ندارد؛ يا در واقع خطايي است كه نفس راحت طلب يا دلبسته ما به مسائل مادي بر ما تحميل مي كند در حالي كه واقعيت ندارد. يكي از لغزشگاه ها اين است كه انسان تصور كند دست يافتن به آرمان ها بدون هزينه امكان پذير است. ما در دوران مبارزات هم مي ديديم. بعضي ها بودند كه اهداف مبارزات را قبول داشتند اما حاضر نبودند در راه اين مبارزات هزينه اي بدهند، قدمي بردارند.
امروز چنين كساني هم هستند، تصور مي كنند كه بايد به هدف ها رسيد بدون دادن هزينه؛ لذا آنجا كه پاي هزينه دادن در ميان است، عقب مي كشند. اين عقب كشيدن ها در بسياري از موارد موجب مي شود كه انسان در محاسبه اشتباه مي كند؛ خطي را كه بايد در مقابل دشمن دنبال كند، دنبال نكند»(در ديدار با مسئولان و كارگزاران نظام، سوم مرداد 1391).
3- امروز تمركز اصلي تبليغات دشمن به انضمام تحركات ميداني بر اين محور است كه انقلابي ماندن و بر اصول آن پاي فشردن هزينه دارد، بنابراين دست از انقلاب و آرمان هاي آن برداريد تا به آسايش برسيد! جبهه استكبار و نيروهاي ميداني آن در ميان انواع گروه هاي ضد انقلاب، به شدت دعوت به ارتجاع و محافظه كاري و انحلال مي كنند حال آن كه به تصريح تحليلگران بسياري نظير فرد هاليدي، و به استناد انبوه شواهد و اسناد، آتشفشان انقلاب همچنان گرم و خروشان است و به دفعات، حقيقت خود را بر واقعيت ها تحميل كرده است.
عظمت توانمندي و ظرفيت ملت ايران در صيانت از انقلاب دست كمي از برپايي خود انقلاب ندارد. ما در اين سي و چهار سال بر چالش هاي بسيار مهيب و فشارها و تهديدها چيره شده ايم- و البته، هر جا كوتاه آمده ايم چوب آن را با گستاخي بيشتر دشمن خورده ايم- امروز هيچ چالشي براي ملت و حاكميت جمهوري اسلامي تازگي ندارد.
ما نه تنها در عبور از گردنه هاي سخت چالش ها از راه به بيرون پرت نشده ايم بلكه رو به جلو آمده و پيش رفته ايم. هيچ كس نمي تواند ادعا كند امروز ضعيف تر و ناتوان تر از سه دهه پيش هستيم كه كمترين خودبسندگي هاي ملي را داشتيم. و در مقابل دشمن ما امروز به مراتب، فرتوت تر از گذشته است و با بحران هاي تو در تو دست و پنجه نرم مي كند كه در پايان دهه 1970 ميلادي با هيچ كدام از آنها مواجه نبود.
4- انقلاب اسلامي همچنان در حال «تغيير» سيماي خاورميانه اسلامي است. بنيامين نتانياهو نخست وزير رژيم صهيونيستي سال گذشته در كنگره آمريكا، ميدان اتّساع انقلاب اسلامي را اين گونه ترسيم كرد: «از گذرگاه خيبر(در عربستان) تا تنگه جبل الطارق(در مراكش)، دگرگوني عظيم و پرارتعاشي در خاورميانه در جريان است... بايد قبول كنيم نيروهاي قدرتمندي در كشورهاي دستخوش انقلاب وجود دارند كه با ما مخالفند.
در راس اين نيروهاي قدرتمند اسلامگرا، ايران قرار دارد، كه خود را به مرز ما در غزه و لبنان رسانده است... كساني كه اين تهديد را ناديده مي گيرند، سر به زير برف فرو برده اند. اوضاع بسيار بد است». از نگاه آنان انقلاب اسلامي و مقاومت و بيداري برآمده از آن نخست بايد مهار و سپس نابود شود. جبهه استكبار طي 12 سال گذشته، دو روش عمده را در چارچوب كلي «پروژه خاورميانه جديد» به كار بست.
در فاز اول، اشغال دو كشور در همسايگي ايران به فاصله 2 سال عملي شد و متعاقب آن رژيم صهيونيستي به دو قلمرو در شمال و جنوب فلسطين اشغالي(لبنان و غزه) يورش برد. آنها مي خواستند خاورميانه جديد را با جنگ به دنيا بياورند اما مرده به دنيا آمد.
«جنگ جهاني چهارم» ضد خود عمل كرد و جبهه مقاومت اسلامي- از ايران تا عراق و سوريه و لبنان و غزه- را قدرتمندتر كرد.
فاز دوم با درس آموزي از فاز اول شروع شد. آنها به ويژه پس از دريافت چند ضربه سهمگين در تونس و مصر، به صرافت افتادند جنگ را نيابتي كنند و به موازات سركوب ملت هاي انقلابي در كشورهاي مرتجع (بحرين، يمن و عربستان)، در كشورهاي محور مقاومت (مانند سوريه و لبنان) يا انقلابي جديد (مانند مصر) آشوب و جنگ داخلي برپا كنند. دشمن اين جنگ نيابتي را به ويژه طي 5-4 سال گذشته در محور «ايران- عراق- سوريه- لبنان- مصر» به اجرا گذاشته است.
از پايان جنگ 22 روزه در ژانويه 2009 تا ايجاد «آشوب سبز» در ژوئن همان سال كمتر از 6 ماه فاصله است. جريان سبز (جبهه سلطنت طلبان و نفاق قديم و جديد) همان روشي را - با شدت و ضعف اما با ويژگي مشترك جنگ نيابتي- پيشه كرد كه جريان وابسته 14 مارس در لبنان و جريان بعثي-سلفي در آشوب هاي امروز عراق و جبهه معارضه در سوريه و گروه هاي معارض انقلاب در مصر پس از انقلاب.
تلقي طراحان جنگ نيابتي اين است كه اولا برخلاف جنگ هاي نظامي، مستقيما حيثيت آمريكا و اسرائيل را بر باد نمي دهد. ثانيا هزينه و تلفاتي براي اتاق جنگ استكبار ندارد. ثالثا برخلاف تهاجم علني، ملت ها را در برابر مهاجمان متحد و منسجم نمي كند بلكه باعث ترديد و ضعف تشخيص و منازعه داخلي مي شود.
رابعا باعث فرسايش دروني قدرت تك تك كشورهاي درگير در جنگ مي شود. خامسا فرصت ساخته شدن آلترناتيوهاي ارتجاعي را - بر خلاف ماجراي اشغال عراق و افغانستان و مثلا نابود كردن سازمان بعثي حاكم- فراهم مي كند و سادسا در برآيند كار، نتايج مورد نظر «پروژه خاورميانه بزرگ» به واسطه جنگ جهاني چهارم يعني تجزيه كشورهاي اسلامي مهم و معارض منافع اسرائيل و آمريكا -حتي تركيه- را به دست مي دهد. بحران سوريه (با آلودن تركيه) و آشوب مصر از چنين مدلي پيروي مي كند.
اين منطق در واقع بازسازي شده همان دكترين كلي بومي كردن بحران- «تفرقه بينداز و نابودكن» - و به عبارتي «جنگ نيابتي» مورد نظر شيمون پرز است كه در بحبوحه فتنه و آشوب سال 88 ايران عنوان شد. با اين وصف طرح خاورميانه بزرگ با تغيير روش همچنان ادامه دارد؛ اما اين بار به هزينه تك تك ملت ها و با استفاده از خيانت اياد علاوي ها و احمد شفيق ها و سعد حريري ها و[...] هر كشور.
5- تاريخ را فداكاران و از خودگذشتگان ساخته اند همچنان كه خودكامگان و خودشگفتان و خودخواهان به قهقرا برده اند. دوگانه واقعي انقلاب نه جنگ واقعيت و آرمان بلكه كشاكش «ايثار با استئثار»، «مجاهدت با ولنگاري و عافيت طلبي» و «رزمندگي با بزم انگاري سياست» است. پيشرفت بدون چاله و دست انداز نيست و دستيابي به هر مطلوب ارزشمندي ملازم هزينه است.
اينكه آرمان هاي انقلاب، معارضاني از جنس مستكبران دارد كه اذيت و آزار مي رسانند، درست. اين معارضه فزاينده، هم نشانه سلامت انقلاب و هم علامت پيشرفت آن است. اما ما كجا به پروژه هاي دشمن - خواسته يا ناخواسته- كمك مي رسانيم و مقدمه هرج و مرج و بي ثباتي مطلوب او را فراهم مي كنيم؟ هر جا كه اهداف ديگري غير از اهداف راهبردي انقلاب «اصالت» پيدا مي كند و جاي «اصول» مي نشيند و «اصل» مي شود.
امام خميني اين اصالت را احيا كرد كه انقلاب آفريده شد و امام خامنه اي اين اصالت را صيانت كرد كه انقلاب عميق تر شد و وسعت يافت. «انقلاب نهم دي88» از سرچشمه اين اصالت جوشيد كه هزيمتي مهيب تر از شكست آمريكا در عراق و اسرائيل در لبنان و غزه را به دشمنان تحميل كرد.
اخلاص و مجاهدت خوبان مردم ماست كه همچنان معجزه آسا بن بست ها را مي شكافد و ادامه راه روشن انقلاب را پديدار مي سازد. «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا». مجاهدت اسم رمز پيروزي هاي ماست؛ يعني كه نبايد درجا زد و در تحميل هاي دشمن متوقف شد.
6- ديروز-غروب جمعه- دوستي پيامك زده «... و باز جمعه اي گذشت و نيامدنت حكايت از آن دارد كه ما هنوز از خود نگذشته ايم ... يا صاحب الزمان»! انقلاب را ازخودگذشتگي ها ساخت و پيش برد. اگر بايد شتاب گرفت تا اين امانت را به صاحب حقيقي آن(عج) سپرد، بايد كه فرهنگ فداكاري را وسعت داد.
حسين قدياني در یادداشتی برای روزنامه وطن امروز این طور نوشت:
این اجنبیپرستان بیجنبه1-خبرنگاران، بعضا به بهانه «انتقاد» که حق مسلم خود میدانند، توهین میکنند، تهمت میزنند، غیبت میکنند، فحش میدهند، اذهان عمومی را تشویش میکنند و دروغ میگویند. آیا چون ما خود روزنامهنگاریم، میتوانیم کتمان کنیم که لااقل بخشی از جامعه خبری، بیهیچ رحمی به صغیر و کبیر، «تقوای رسانهای» را قربانی اصول بیاصول ژورنالیسم میکنند؟! البته امیر قلعهنویی آدم باشرفی است، و الا «اجنبیپرستی»، فقط مال 2 دقیقه بعضی خبرنگاران محترم است!
2-قطعا «اجنبیپرست» حرف بسیار گل درشتی است اما قلعهنویی، سالی یک بار، درشتی میکند و خبرنگاران، بعضا هر روز! باور کنیم؛ چیزی که اینقدر «روادارانه» عوض دارد، گله ندارد! شکایت و دادگاه و خشم و «آهای مدعیالعموم! چه نشستهای که ژنرال، از گل نازکتر خطابمان کرد»، ندارد! اگر نقد، خوب است، چه اشکالی دارد یک بار هم امیرخان، پشت خبرنگاران را کیسه بکشد؟! و حتی اگر نقد همراه با اهانت هم سازنده است -آن طور که عدهای اعتقاد دارند!- چه عیبی دارد «اجنبیپرست»؟!
3-اما بیاییم و فرض کنیم در جامعه خبری ما هیچ اجنبیپرستی وجود نداشته باشد. لااقل به امیر قلعهنویی نمیتوان خرده گرفت چرا که این همه خبرنگاران علیه او راست و دروغ را بههم میبافند، یک بار هم امیرخان چنین کرده! این همه بعضی خبرنگاران، سرمربی آبیها را مسخره کردهاند؛ در ازای این همه استهزا، گمانم یک «اجنبیپرست»، این حرفها را نداشته باشد! معفو است!
یک سو، امیر قلعهنویی بیادبیات است، سوی دیگر، جماعتی مبادی آداب و منادی ادب! حتما معفو است!! واقعا ماندهام؛ خبرنگارانی که این همه توصیه به «جنبه» میکنند، صبر و تحمل و بردباری خودشان کجا رفته؟!
پس بیاییم و بیخود، برای خبرنگارانی که گاه اجنبی را میپرستند، شأن عصمت و تنزه نتراشیم. «اجنبیپرست» نه شاخ دارد، نه دم! اجنبیپرستی در پوشش شغل خبرنگاری نیز!
4-اجنبیپرستی، استعارهای از غاز بودن همیشگی مرغ همسایه، نزد شماری از اصحاب رسانه است! و الا آنکه بخواهد مانوئل ژوزه (بدترین مربی تاریخ پرسپولیس به حیث آمار) را بپرستد، بیش از آنکه «اجنبیپرست» باشد، «احمق» است! جناب کیروش هم با این کارنامه مثالزدنی(!؟) جایی برای پرستش باقی نگذاشته! آنی درنگ کنید؛ اگر یک مربی وطنی، ترجیحا حمید استیلی، نتایج نیمفصل اول پرسپولیس را میگرفت، چگونه با شلاق بعضی خبرنگاران بدرقه میشد؟! مانوئل ژوزه اما چون اروپایی است، حتی با بدترین نتایج ممکن نیز باید محترمانه نقد شود!
به سلابه کشیده نشود، مسخره نشود، به هیچ برنامه زنده و احیانا زنندهای نیاید و پاسخگوی افکار عمومی نباشد! از ورای مقایسه رفتاری که با حمید استیلی و مانوئل ژوزه شد، آیا نمیتوان نتیجه گرفت؛ شغل بعضی خبرنگاران، نه شغل شریف خبرنگاری، بلکه شغل کثیف اجنبیپرستی است؟! و از ورای مقایسه رفتاری که با امیر قلعهنویی و کارلوس کیروش شد، آیا نباید به موفقترین مربی لیگ برتر ایران حق داد که بعضی خبرنگاران را اجنبیپرست بخواند؟!
قلعهنویی زمان هدایت تیمملی، بدون هیچ باختی و فقط به خاطر حذف در ضربات پنالتی مقابل کره جنوبی، مرد و مردانه به «90» آمد و در لفافه نقد کارشناسانه، همه رقم ناسزا و استهزا را متحمل شد، اینک اما جناب شومن، چندماه بعد از باخت کارلوس خان کیروش به تیمهای رده چندمی لبنان و ازبکستان، برای 4 تا نقد محترمانه، محرمانه به آپارتمان مرد پرتغالی میرود تا از او رخصت بگیرد!!
آیا امیر قلعهنویی هم اینقدر نجیبانه نقد شد؟! جالب است؛ دوره کنونی، به سبب قرعه آسوده، تا الان باید از صعود تیمملی به جامجهانی مطمئن میشدیم، لیکن باز هم کاسه «چه کنم، چه کنم» دست گرفتهایم! کارلوس کیروش اما به جای عذرخواهی، ژست طلبکارانه میگیرد و از کیفیت پایین لیگ ایران گله میکند!! و چرا نکند؟!
او خوب میداند تا چه حد اجنبیپرستند شماری از اصحاب رسانه. قلعهنویی بود، تا الان جایش را به مربی دیگری داده بود، مایلی کهن هم بود، همین طور. سر دراز دارد قصه اجنبیپرستی... آنقدر دور و دراز که هرگز مجید جلالی، رنگ صندلی تیمملی را به خود نمیبیند. داربی، شهرآورد بیخودی بود اما نه بیخودتر از بازی تیمملی مقابل لبنان و ازبکستان!!
و الحق که در قیاس با تیمملی کیروش، داربی سرافرازانهای داشتیم! واقعا اگر قرار به این نتایج تیمملی بود، چه ضرورتی داشت پول زبانبسته مملکت را در جیب مربیان اجنبی بریزیم؟! که برای 2 تا نقد یواشکی هم، دیگر مجبور نباشیم راهی خانه طرف شویم!! آری، ما هم خبرنگار اجنبیپرست داریم، هم خبرنگاران اجنبیپرستی که از رئیس شومنشان خط میگیرند!
5-امیر قلعهنویی به «کلهم» گفت «کل یوم» و به «ذوبآهن» میگوید «ذبّ آهن»! جز اینها سوتی دیگر امیرخان چیست؟! قلعهنویی اما با نام خدا سخن میگوید، هنگام پیروزی و شکست، اهل بیت را فراموش نمیکند، قم و جمکران و زیارت امامزاده آقا علی عباسش ترک نمیشود، وقتی قهرمان شد، نماز شکر میخواند، در برهههای مختلف، وطندوستی بیمثال دارد و آمار فتوحاتش با اینکه از تعداد لیگ برتر ما بالاتر است، لیکن هنگام باخت، از نقد و توهین و تهمت، فرار نمیکند.
خوب یا بد، نه فقط سطح لیگ برتر ما از سطح تیمملی بالاتر است بلکه سطح موفقترین مربی این مرز و بوم نیز از سطح بعضی خبرنگاران مثلا وطنی، بالاتر است. امیر قلعهنویی با این همه رکورد، قطعا از سر خبرنگارنماهای اجنبیپرست، زیاد است، گیرم ملاک ما کوچینگ ژنرال باشد در روز داربی!
6-سوتی دادن و چند کلمه را پس و پیش خواندن، برای یک مربی فوتبال تجربی که اغلب عمرش در زمین خاکیهای جنوب شهر سپری شده، عیب نیست. عیب آن است که عدهای اجنبیپرست، مدعی جامعه مظلوم خبرنگاری شدهاند. همان کسانی که فردا در زردنامههایشان خواهند نوشت؛ «موفقیت پرسپولیس، بیشتر به خاطر بگوویچ است تا یحیی گلمحمدی»!
همان کسانی که امروز مینویسند؛ «کارلوس کیروش از ظرف فوتبال ما بزرگتر است»! همان کسانی که دیروز نوشتند؛ «مربیگری تیمملی برای قلعهنویی، لقمه گندهتر از دهان بود»! لقمه گندهتر از دهان اما «لقمه خبرنگاری» است، برای جماعت اجنبیپرست!
همه به امیر قلعهنویی، یک تشکر درست و حسابی بدهکاریم. ژنرال، شاید بیآنکه خود بخواهد ثابت کرد؛ اجنبیپرستی، هنوز آنقدر بد و مذموم هست که حتی صدای اجنبیپرستها را هم درمیآورد... نشان به نشان خواب آشفته بعضیها، قبح اجنبیپرستی در این دیار هرگز نریخته! ممنون گل پسر نازیآباد... بعد از تشر تو، حالا راحتتر از کارلوس مغرور انتقاد میکنند، حتی بعضیها!
«نقدي بر مصوبه خودرويي دولت و پيشنهاد يک راهکار»عنوان مقاله امروز روزنامه خراسان نوشته مهدي حسن زاده:سرانجام با گذشت حدود ۲ هفته از اعلام خبر قيمت گذاري خودرو با ارز مبادلاتي که منجر به افزايش شديد قيمت خودرو در بازار شد، دولت طي مصوبه اي که به تأييد رئيس جمهور نيز رسيد به خودروسازان اجازه داد قيمت خودرو را به نرخ ارز مبادله اي (دلار به قيمت تقريبي ۲۴۷۰ تومان) و بلکه در مواردي بالاتر از آن تعيين کنند.
در مقابل خودروسازان به مواردي از جمله افزايش توليد و عرضه خودرو، کاهش تدريجي قيمت بازار، ارائه آمار و اطلاعات توليد، عرضه و پيش فروش و راه اندازي سامانه معاملات قابل رهگيري خودرو ملزم شده اند. همچنين تعرفه واردات خودرو طي ۵ سال هر سال ۵ درصد کاهش مي يابد. اين مصوبه در شرايطي ابلاغ شده است که برخي واقعيت هاي اقتصاد کشور و بازار خودرو ناديده گرفته شده است.
خودروسازي ملي يا وابستهنخستين ابهام جدي در اين مصوبه، به اصل قيمت گذاري خودرو با ارز مبادلاتي بازمي گردد. به ادعاي مسئولان صنعتي و خودروسازان کشور، صنعت خودروسازي ايران طي سال هاي اخير توانسته است بخش عمده اي از نياز خود به قطعات را از محل توليدات داخل تأمين کند. به ادعاي آن ها فارغ از ۳ محصول ملي که تاکنون توسط ۲ خودروساز بزرگ کشور رونمايي شده اند و کاملاً ملي محسوب مي شوند ساير محصولات نيز تا حد زيادي قطعات توليد داخل را استفاده مي کنند.
هر چند توجه نکردن به توليد داخل طي ۳-۲ سال اخير باعث ورود گسترده قطعات چيني به صنعت خودروسازي کشور شده است، با اين حال بديهي است که خودروي داخلي يک محصول وارداتي نيست که بر اساس ارز به هر نرخي قيمت گذاري شود. طبيعي است خودروسازها با توجه به ميزان وابستگي شان به قطعات وارداتي مي توانند مدعي افزايش قيمت خودرو بر اساس افزايش نرخ ارز شوند.
حتي با فرض تأثيري که افزايش نرخ ارز بر ساير هزينه هاي خودروسازان دارد به ويژه تأثير افزايش نرخ ارز بر قيمت محصولاتي نظير فولاد نمي توان تأثير افزايش نرخ ارز را بر افزايش هزينه هاي خودروسازي تأثيري صددرصدي دانست و خودرو را که در مقايسه با بسياري از ديگر محصولات، محصولي داخلي ساز محسوب مي شود با توجه به نرخ دلار قيمت گذاري کرد، لذا در شرايطي که آمار مشخصي از وابستگي صنعت خودروسازي کشور به واردات در دست نيست اما با فرض بدبينانه وابستگي ۳۰ درصدي به واردات متغير ارز بايد فقط ۳۰ درصد در قيمت گذاري خودرو سهم داشته باشد نه صددرصد.
ريشه مشکل کجاست؟مروري بر وضعيت صنعت خودروسازي کشور نشان مي دهد کم توجهي به توليد ملي و فرصت سوزي خودروسازان در برابر فرصت هايي که مسئولان براي توانمندسازي اين صنعت و قابليت رقابت با محصولات خارجي در اختيار آن ها گذاشتند باعث شد صنعت خودروسازي کشور با تداوم وابستگي به برخي خودروسازهاي خارجي در شرايط تحريم دچار آسيب شود.
خودروسازان در شرايطي که طي سال ها با تعرفه ۹۰ درصدي واردات خودروهاي خارجي، امکان سرمايه گذاري در فعاليت هايي نظير بانکداري و بيمه، اعمال شروط يک طرفه در فروش محصولات و حمايت هاي گسترده مالي دولت هاي پس از جنگ تبديل به غول هاي اقتصادي بزرگي شده بودند، همچنان انتظار حمايت هاي دولتي را دارند.
اين در حالي است که از سويي مدعي قواعد بازار آزاد درباره قيمت گذاري محصولاتشان هستند و اين همان پارادوکس بزرگ اجراي ناقص اصل ۴۴ است که خودروسازان دولتي را به خودروسازان شبه دولتي تبديل کرده است. ماجراي واگذاري سهام ايران خودرو و سايپا و تلاش زيرمجموعه هاي اين شرکت ها براي خريد سهام عرضه شده به يک کاريکاتور مضحک در عرصه اجراي اصل ۴۴ شباهت داشت.
ويژگي هاي شرکت هاي شبه دولتي نظير خودروسازان نيز تعريف منافع بر اساس اقتصاد آزاد و انتظار حمايت بر اساس اقتصاد دولتي است و از چنين موجود دوزيستي انتظار توانمند شدن و به معناي واقعي ملي شدن نبايد داشت!
راه حل تنظيم بازار خودرو چيست؟در حال حاضر بازار خودرو با کاهش عرضه و در نتيجه افزايش شديد قيمت در بازار آزاد مواجه است. اگر چه طي ۱۵ ماه گذشته دولت ۳ نوبت با افزايش قيمت انواع خودروها موافقت کرده است اما کاهش عرضه باعث ايجاد فاصله قيمت رسمي و آزاد خودرو شده بود به گونه اي که قيمت خودرو همانند قيمت ارز با بازاري کاذب که دلالان ريز و درشت در آن حضور دارند مواجه شده است. بديهي است که در شرايط کاهش عرضه و زماني که امکان افزايش عرضه فراهم نباشد بايد تقاضا مديريت شود.
لذا به نظر مي رسد براي تنظيم بازار خودرو بايد مديريت تقاضا و اصلاح نحوه عرضه خودرو با هدف رساندن مجموعه محصولات عرضه شده به تقاضاهاي واقعي و نه کاذب را به عنوان سياست اصلي در پيش گرفت. در اين ميان راهکار دولت براي تعيين قيمت خودرو به قيمت تجاري (قيمت حد فاصل بازار آزاد و قيمت محاسباتي با ارز مبادلاتي) نوعي رسميت دادن به قيمت بازار آزاد است.
چنان که در موضوع مشابه يعني بازار ارز نيز تعيين قيمت ارز مبادلاتي ۲ درصد زير نرخ بازار که آن هم به نوعي رسميت دادن به نرخ ارز آزاد بود ناکام ماند و بازار آزاد ارز فاصله قيمتي خود با نرخ رسمي را حفظ کرد. در چنين شرايطي اگر چه مطالبه کلي تحت عنوان راه اندازي سامانه معاملات قابل رهگيري خودرو در مصوبه دولت اقدامي قابل دفاع محسوب مي شود اما پيشنهاد اصلي نگارنده اين است که با تجديدنظر در نحوه پيش فروش خودرو بازار کاذب و قيمت هاي سرسام آور اين بازار شکسته شود.
پيشنهاد مشخص ما اين است که براي فروش خودرو از شيوه هايي نظير ثبت نام حج و عمره استفاده شود، با اين توضيح که فروش خودرو توسط سامانه اي اينترنتي و با محدوديت فروش يک خودرو به هر نفر و ثبت شماره ملي خريدار در سامانه اي يکپارچه و صدور سند به نام متقاضي خريد و ممنوعيت انتقال سند تا مدت زماني مشخص صورت گيرد.
نمايندگي هاي فروش نيز که در شرايط فعلي واسطه خريدار و فروشنده خودروي صفر محسوب مي شوند فقط به عنوان عامل تحويل خودرو از طريق کارمزد عامليت به فعاليت خود ادامه دهند. به اين ترتيب مي توان از خريد تعداد زياد خودروهاي صفر توسط يک نفر و فروش آن به قيمت بالاتر در بازار آزاد جلوگيري کرد و اجازه نداد رانت حدود ۳ هزار ميليارد توماني بازار ۲ نرخي خودرو به جيب برخي افراد و گروه هاي احياناً سازمان يافته برود.
در هر صورت به نظر مي رسد با وجود اعلام کاهش حدود ۵۰ درصدي توليد خودرو و با فرض صادرات حدود ۵۰ هزار خودرو طي سال با توليد بيش از ۵۰۰ هزار دستگاه خودرو در سال مواجه هستيم که مي تواند تا حد زيادي نياز بازار را تأمين کند و اگر سامانه اي شفاف براي خريد و فروش خودروهاي صفر طراحي شود مي توان رانت ۳ هزار ميليارد توماني بازار خودرو را خشکاند. به شرط اين که خودروسازان عزم خشکاندن اين رانت را داشته باشند.
مقاله امروز روزنامه آرمان به قلم سید فاضل موسوی ( نماینده سابق مجلس)با این عنوان به چاپ رسید:
کاندیداتوری آیت ا... هاشمی از سه منظرعلقه شکل گرفته بین اصلاح طلبان و آیت ا... هاشمی رفسنجانی انکار ناپذیر است؛ علقهای آنقدر جدی که حتی به آمادگی گروه قابل توجهی از اصلاح طلبان برای قرار گرفتن پشت سر آقای هاشمی در انتخابات 92 انجامیده است. چند سالی است که قسمت مهمی از حرفهای او، سخنانی است که اصلاح طلبان عمیقا بر آن باور دارند.
این نسبت جدید شکل گرفته البته در سطوح فعالان سیاسی فارغ از تقابلهایی رفته که در اواخر دهه 70 میان قسمتی از جناح اصلاحات با آیت ا... هاشمی وجود داشت. درک متقابل این دو و نزدیکی عملی آنها به هم به روشنی نتیجه سبک سیاست ورزی و مدیریت اصولگرایان بعد از در اختیار گرفتن مجلس هفتم و قبضه قدرت با روی کار آمدن دولت نهم است.
ائتلاف اصلاح طلبان و آقای هاشمی در انتخابات سال آینده جدای از آنکه چقدر میتواند در نهایت با توجه به بسته بودن یا باز بودن فضا محقق شود از سه منظر قابل تحلیل جدی است، ضمن آنکه قطعا اگر آقای هاشمی تصمیم به ورود به عرصه انتخابات بگیرد این تنها اصلاح طلبان نیستند که در کنار او قرار خواهند گرفت و اصولگرایان معتدل نیز سهمی جدی در این حضور انتخاباتی خواهند داشت. از نقطه نظر اول باید این مساله مهم را مورد توجه قرار داد که حضور آیت ا... هاشمی در انتخابات میتواند چه تاثیری داشته باشد.
واقعیت این است که وضعیت به شکلی است که نباید توقع داشت که آمدن یک فرد در مقام ریاست جمهوری، حتی اگر آن فرد کسی چون آیت ا... هاشمی باشد، بتواند به طور کامل مشکلات را سریعارفع و رجوع کند. باید بدانیم که حل مشکلات نیازمند گذر زمان و ایجاد همگرایی جدی میان نیروهای سیاسی است.
بر این اساس حضور فردی چون آیت ا... هاشمی از آنجا که میتواند باعث تلطیف فضا و بازگشت اعتدال شود بیش از آنکه به طور مستقیم در امور اجرایی تاثیر مثبت داشته باشد، تاثیر روانی سازندهای بر جامعه و فعالان سیاسی خواهد داشت.این میتواند مهمترین تاثیر مستقیم حضور آیت ا... هاشمی در انتخابات باشد.
اما از نقطه نظر دیگری میتوان این سوال را مطرح کرد که چرا باید فردی چون آقای هاشمی بعد از این همه مسئولیت سنگین در طول سه و نیم دهه گذشته باز هم برای حضور در انتخابات احساس وظیفه کند؟
در دموکراسیها و نظامهای سیاسی پیشرفته در جهان چنین شخصیتهایی بعد از پشت سر گذاردن دورانهای کار اجرایی در مقام مشاوران عالیرتبه و بزرگان حوزههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نقش اصالت دهنده به فعالیتهای مختلف سیستم اجرایی کشور دارند و دیگر راسا وارد کار نمیشوند، به آن دلیل که شأن آنها بالاتر از کار اجرایی در نظر گرفته میشود. الان باید وقت آن باشد که تجربیات و اندوختههای آقای هاشمی مورد استفاده قرار بگیرد نه اینکه برای بهبود اوضاع یک بار دیگر چشم به او بدوزیم.
اما از منظر سوم تلاش برای حضور آقای هاشمی در انتخابات به این معناست که قسمتی از نیروی سیاسی ایران طرح وحدت ملی وی را که پروژهای درون ایرانی است، به عنوان راه برون رفت از مشکل میداند.
وحدت ملی آنجا مطرح میشود که افتراق در میان باشد. بر این اساس اصلاح طلبان و اصولگرایان که چندان هم کم تعداد نیستند بر مثبت بودن حضور آقای هاشمی تاکید دارند، در یک کلام حضور آقای هاشمی در انتخابات قطعا اتفاقی و نویدی برای افقهای آینده است، اما این حضور همزمان حکایت از اوضاع ما، حداقل در برخی عرصهها دارد. چه آنکه اگر وضعیت هم اکنون بر مدار اعتدال کامل بود شاید به جای آقای هاشمی اکنون مدیران دوران او که در حقیقت شاگردان مکتب مدیریت و سیاست وی بودند وارد گود میشدند، آنگونه که در همه دنیا رایج است.
جعفر قنادباشي(كارشناس مسائل خاورميانه)در مقاله ای برای روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
انگيزه تجاوز هوايي به سوريهپشت پرده حمله رژيم صهيونيستي به تاسيسات تحقيقات نظامي سوريه را ميتوان در چند عامل جستوجو كرد كه اين عوامل شامل:
1) فائق آمدن ارتش و دولت سوريه مقابل مخالفين مسلح و توفيق اين كشور در عبور از بحران، نخستين عاملي است كه باعث حركت رژيم صهيونيستي براي پيچيده كردن اوضاع فعلي سوريه و دميدن بيشتر در بحران در اين كشور شده است.
تل آويو هيچگاه تمايل ندارد كه بحران سوريه فروكش كند اما در اين راستا بايد اذعان داشت كه نيروهاي مسلح سوريه موفق شدند تا با عبور از هجمه نظامي و اغتشاشات داخلي، برتري خود را در مقابل معارضان مسلح نشان دهند. براي اثبات اين مهم ميتوان به درخواست امام جماعت معارضان براي انجام مذاكره با بشار اسد اشاره كرد.
2) كاهش هرگونه قدرت يابي و توان نظامي كشورهاي منطقه از جمله سياستهاي هميشگي بوده است. حملهاي كه رژيم صهيونيستي ترتيب داد در واقع، حمله به يكي از مراكزتحقيقات علمي ـ نظامي بود. اين مركز مكاني بود براي كوشش جهت افزايش توان دفاعي و تهاجمي سوريه و اين حمله به معناي واهمه اسرائيل از هرگونه توانمندي نظامي و تسليحاتي در كشورهاي منطقه است. لذا استراتژي اسرائيل اين است كه اجازه ندهد توان تسليحاتي در سوريه و ساير كشورهاي همسايه افزايش يابد.
3) جبران عدم مشروعيت و ضعفهاي داخلي و بينالمللي رژيم صهيونيستي يكي از برنامههاي زمامداران تل آويو است كه اين روزها نبود مشروعيت براي آنان به دردسر بزرگتري تبديل شده است. آنچه از مسائل داخلي اسرائيل ميتوان فهميد اين است كه رژيم صهيونيستي داراي ماهيتي افرط گرايانه است.
در حالي كه نتانياهو و حزب ليكود انتظار داشتند كه در انتخابات اخير با آرای قابل توجهي مواجه شوند، اما با عدم استقبال در انتخابات مواجه شده و براي جبران آن درصدد برآمده تا اين ضعف را جبران نمايند. يعني براي جبران شكست داخلي و خروج از وضعيت انفعالي دست به اقدامي تهاجمي زدند.
با توجه به دلايل مطرح شده لازم است كه به واكنش سريع متحدان سوريه به ويژه روسيه اشاره كرد. همچنين بر اين اساس با توجه به واكنش روسيه نسبت به اين حمله ميتوان به راهبردي بودن مركز مورد حمله اشاره كرد. با توجه به واكنشهاي بينالمللي همچنين ميتوان به اين نتيجه رسيد كه اسرائيل از منظر پيوند استراتژيك با سوريه و ديگر كشورها به ويژه كشورهاي منطقه دچار ضعف شده و در انزواي سياسي در منطقه محاصره شده است.
همچنين با توجه به شرايط كنوني و واكنشهاي كشورهاي منطقه در مورد پيامد و آثار اين حمله از سوي رژيم صهيونيستي بايد تصريح كرد كه ورود اسرائيل به مسئله سوريه عواقب منفي را براي اين رژيم به بار خواهد آورد و انزوا و انفعال بيشتري را براي اين رژيم در پي خواهد داشت.
اقدام رژيم صهيونيستي در حمله به تاسيسات نظامي سوريه نه تنها به نفع اسرائيل تمام نميشود بلكه منجر به تقويت مواضع ضد اسرائيلي در سوريه نيز خواهد شد. با اين حمله زمينه خوبي براي بشار اسد، فراهم شد كه با تكيه بر آن يادآور جايگاه ضد صهيونيستي سوريه در منطقه و در ميان افكار عمومي باشد و بر اين اساس به جايگاه مهم سوريه در مقاومت عليه اسرائيل تاكيد كند.
در اصل اين حمله باعث تقويت جايگاه سوريه در منطقه شد كه دقيقا مغاير خواست اسرائيل و آمريكاست. با توجه به تجربه تاريخي از حملات رژيم صهيونيستي همانند جنگ 33روزه لبنان و جنگ 8 روزه غزه و شكست رژيم صهيونيستي در آنها، ميتوان اينگونه نتيجه گرفت كه همواره اين قبيل اقدامات تجاوزكارانه در نهايت به ضرر اسرائيل تمام ميشود و عجيب است كه رژيم صهيونيستي باز هم بر اين محاسبه غلط پافشاري ميكند.
دکتر حامد حاجيحيدري از دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران سر مقاله امروز روزنامه رسالت را به مقاله ای با این عنوان اختصاص داد:
فعاليت سياسي پايدار
فعاليت سياسي تصنعيوقتي مخاطبان بهخوبي و واقعاً در راستاي تبليغ عمل ميکنند، که تبليغ بتواند افراد را به معيارهايي براي سنجش نيک و بد مجهز کند. از اين قرار، تبليغات سياسي واقعاً مؤثر، بايد يک نظام اخلاقي، يک اخلاق و نوعي نسخه قابل اعتماد رفتار بيافرينند.وقتي رقابت سياسي، زيادي حرفهاي شود، و فعالان در آن به فعاليت حرفهاي سياسي و رسانهاي دل خوش کنند، و نگاه اخلاقي را از خود کم يا بيش دور کنند، آنگاه، فعاليت سياسي شکلي تصنعي به خود ميگيرد. رفته رفته، فعالان سياسي سبک عقل و کند ذهن ميشوند. جدل ميکنند و راه درست آشکار را نميبينند.
اين نحو باور سياسي که نه در تجربه شخصي ريشه دارد، و نه در گذشته و نه در يک فکر با طمأنينه اخلاقي، بيرون از هر متن اعتقادي، اعتقاد را در خود رقابت سياسي ميجويد. از اين قرار، باور سياسي به يک «خودتوجيهگري» مداوم و خستهکننده نياز مييابد.
اين نوع فعاليت سياسي، از «قدرت هست»، ميرسد به اين که «حق است و عدل که اين قدرت بر جاي باشد». از آن لحظه که فرض شد «حق است و عدل، که اين قدرت بر جاي باشد»، فرد فوراً ميغلتد به اين که «بنا بر اين، تنها همان قدرت است که ميتواند بر پا باشد و در نتيجه ديگران همه نامقبول و قابل حذفاند».
ملاحظات اخلاقي شرط موفقيت عملي استاغلب، توصيه ميکنند که مردان سياسي، خوب است که اخلاق را رعايت کنند.اغلب، فرض بر اين است که فعاليت سياسي غيراخلاقي، ميسر و مؤثر است، ولي خوب و منصفانه نيست. فقط «توصيه ميشود» حرفهايها بايد خود را نگه دارند و تقوا پيشه کنند.
ولي، در رد فعاليت سياسي تصنعي، ميخواهم چيزي بيش از آن چه معمولاً متداول است، بگويم. اساساً فعاليت حرفهاي بدون ملاحظات اخلاقي، به لحاظ فني و حرفهاي هم ناقص است و جواب نميدهد.
نميخواهم بگويم که يک ضميمه اخلاقي به هر فعاليت حرفهاي سياسي ضرورت دارد، بلکه از اين بيش، ملاحظات اخلاقي در رفتار حرفهاي بخشي از خود فرآيند حرفهايست.فعاليت سياسي غيراخلاقي در ميان مدت و بلند مدت جواب نميدهد؛ چون غيراخلاقي است، جواب نميدهد.
طرح مبحث فعاليت سياسي پايدارفعال سياسي، اگر يک موضع اخلاقي خوب و درست نداشته باشد، «فعاليت سياسي پايدار» (Sustainable Political Activity) هم نخواهد داشت.
گر چه براي فعال سياسي و روزنامهنگار، مسئله اين است که چگونه روشهاي ظاهراً متقن و فني خود را اعمال کند، اما سرتاسر جريان، ميبايد از محتواي عقيدتي-اخلاقي برخوردار باشد، چرا که واکنش آدمي شکلي بيطرف و خنثي ندارد، و نميپذيرد که همچون شيئي قابل دستکاري با او رفتار شود، و براي آن که به چيزي ايمان بياورد و راه مورد نظر را بپيمايد، بايستي احساس رضايتي که ماهيتاً اخلاقي است، دريافت کند.
اقدام سياسي و تبليغي، اگر با اخلاق همراه نباشد، به لحاظ فني هم ناقص است و در بلند مدت و گاه حتي کوتاه مدت، بيش از آن که به حال موضوع تبليغ مفيد فايده شود، مضر و آسيبزا از کار درميآيد.
فعالان سياسي، بايد يک محتوا و ادعاي اخلاقي را حمل و جذب و هضم نمايند. اين عقيده نبايد صرفاً در فکر باشد و عمل فعال سياسي فقط تابع مقتضيات عملي گردد. فعالان سياسي بايد مجاب شوند که خودشان، حزبشان، و هواداران، واقعاً، برحق و نماينده خير و عدلاند، و راههاي عملي را براي مجاب کردن ملت در پيش ميگيرند. همين اطمينان است که جنبۀ تعيين کنندهاي در فعاليت سياسي و تبليغات سياسي دارد و ميتواند اعتمادها را جلب کند و دلها را جذب نمايد.
براي قضاوت درباره اخلاقي بودن فعاليت سياسي، ابتدا بايد وجود اخلاقي مبتني بر ارزشها را پذيرفت، همچنين بايد درکي عميق و جوهري از هستي انساني بنا نهاد و بايد از معاد و آتيه انسان، تصور مشخص و معيني در سر داشت. يعني، بايد «دين» داشت.
وظيفه ذاتي «فعاليت سياسي پايدار»، آن است که پس از گذشت يک نسل، در نسل بعدي «ايمان»، و در نتيجه، ثبات قدم ناشي از «ايمان» به وجود آورد. و اين، درست در صورتي شدني است که نسلها از پي هم بيايند، اما نظام حقيقت بر پايهاي ثابت و ماندگار و فارغ از زمان و عظيمتر از زمان و «خدايي» باقي بماند. اين، پايندهترين فعاليت سياسي است. اين همان فعاليت سياسي «حسيني» است، که هر چه زمان بخورد، فربهتر ميشود. زمان ميخورد و فربه ميشود... زمان ميخورد و فربه ميشود... زمان ميخورد و فربه ميشود.
روزنامه حمایت درستون سر مقاله امروز خود یادداشتی به قلم علی تتماج با این عنوان به چاپ رساند:
پيامهاي يك جنايترژيم صهيونيستي كه از درون با بحرانهاي بسياري مواجه است و در صحنه منطقهاي و جهاني نيز در مسير انزوا قرار دارد در جنايتي ديگر مناطقي از دمشق را هدف قرار داد. جنايتي كه مغاير با تمام قوانين بين المللي بوده و بايد سازمان ملل براي مجازات صهيونيستها اقدامي جدي صورت دهد. در كنار اهداف و دلايل يورش صهيونيستها به لبنان، اين حمله نكاتي چند را آشكار مي سازد.
نخست آنكه صهيونيستها با اين اقدام نشان دادند كه ادعاي آنها مبني بر حمايت از مردم سوريه امري واهي ميباشد و آنها صرفا به دنبال نابودي و سلطه بر اين كشور هستند. آنها از يك سو به حمايت از گروههاي تروريستي ميپردازند و از سوي ديگر خود حملات نظامي به خاك اين كشور را اجرا ميكنند تا در نهايت ويرانهاي را از سوريه بر جاي گذارند. دوم آنكه واكنش كشورهاي غربي و سازمان ملل به تجاوز صهيونيستها نيز امري قابل توجه است.
آناني كه در 22 ماه گذشته با ادعاي حمايت از مردم سوريه هر اقدامي را عليه سوريه صورت داده و حتي به دنبال اقدام نظامي بودهاند اكنون در برابر تجاوز صهيونيستها به خاك اين كشور سكوت و حتي از آن حمايت كردهاند. جالب توجه آنكه غربيها و سازمان ملل با ادعاي آنكه شايد سوريه از سلاح شيميايي استفاده كند اقدام سازمان ملل را خواستار شدهاند حال آنكه صهيونيستها رسما خاك سوريه را مورد تجاوز قرار داده و در برابر آن سكوت كردهاند.
اين واكنشها يك اصل را آشكار ميكند و آنكه هدف غرب و سازمان ملل حمايت از مردم سوريه نميباشد بلكه آنها صرفا به دنبال سلطه بر این کشورند.سوم آنكه، مجموع اين تحولات يك اصل اساسي را در بر دارد و آن اينكه صهيونيستها در كنار كشورهاي غربي تهديدي براي كل منطقه مي باشند كه تنها راهكار مقابله با آنها نيز حفظ مقاومت ميباشد.
آنها صرفا زبان زور را متوجه ميشوند و واژهاي به نام دموكراسي و ديپلماسي براي آنها معنا ندارد لذا بايد صرفا با زبان خودشان كه مقاومت مسلحانه ميباشد با آنها برخورد كند. در اين شرايط يك اصل آشكارتر گرديده و آن اينكه ملتهاي منطقه به دنبال مقابله با تجاوزگريهاي صهيونيستها هستند بايد در جبهه مقاومت قرار گيرند. چرا كه غرب و سازمان ملل نشان دادهاند كه هرگز به مقابله با صهيونيستها نخواهند پرداخت و در اين راه حتي قوانين بين المللي را زير پا ميگذارند.
چنانكه يورش صهيونيستها به سوريه رسما تجاوز به حقوق بين الملل و امنيت جهاني بوده است كه شوراي امنيت بايد با آن برخورد كرده و صهيونيستها را مورد تحريم و مجازات قرار دهد. به هر تقدير تجاوز صهيونيستها به خاك سوريه، نشان ميدهد كه راهكار ملت سوريه و كل كشورهاي منطقه توجه بيشتر به مقاومت و دوري از فريبكاريهاي به اصطلاح دموكراتيك غرب و سازمان ملل مي باشد.
مقاله امروز روزنامه ابتکار نوشته محمدعلي وکيلي:
آيا سياستمدار کهنه کار وارد ميشود؟اين روزها دامنه گمانه زنيها پيرامون انتخابات رياست جمهوري 92 به هاشمي رفسنجاني رسيده است. فارغ از اين که اين گمانه چقدر با واقعيت خارجي سازگار باشد نميتوان صحنه اي از تحولات سياسي ايران را در نظر داشت و مرد تمام فصول سياست يک پاي ثابت آن نباشد! هاشمي مرد عزا و شاديهاي سياست ايران است.
هر گروهي که براي بالا کشيدن خود نياز به نردباني دارد به او متوسل ميشود روزي او را تا مرز معمار انقلاب و امير کبير ايران بالا ميکشند تا از اين راه براي خود نمدي بسازند. روزي هم از او دايي جان ناپلئون وقايع خوشايند و ناخوشايند تصوير ميکنند. مدتهاست که هر اظهار نظرش محمل و بهانه انواع انگها, تهمتها و حملات گروههاي اصولگرا قرار ميگيرد.
شايد در طول انقلاب هيچ کس به اين اندازه منزلتش در دو سر قطب جا به جا نشده است! بي ترديد بخشي از اين دوگانگيها برآمده از ويژگيهاي شخصيتي خود آقاي هاشمي است. شخصيتش پيچيده, پيش بيني ناپذير و داراي کاريزماي سياسي است. ظرفيت فحش خوريش بي نهايت است آنچنان که ظرفيت تعريف پذيريش نيز در اوج است. او به نيکي ميداند که کجا سکوت کند و در کجا لب به سخن بگشايد.
اگر چه سيره اش در ميانه ايستادن است! اما همين مشي را به گونه اي اعمال ميکند که ميتواند در لحظه مناسبات را به هم ريزد! منزلتش در بين اصولگرايان سنتي به حدي است که پير اصولگرايان يعني جناب عسگراولادي براي دفاع از هاشمي اين روزها سپر امواج حملات و مورد کين بسياري از دست پروردههاي خود قرار گرفته است.
هاشمي براي بخش مهمي از روحانيت قديمي همچون ائمه جمعه کلانشهرهاونمايندگان ولي فقيه برخي استانهاي بزرگ وحتي برخي مراجع همچنان همان هاشمي دهه هفتاد ميباشد و حرمت همان روزها را برايش قائلند وهمزمان نقش يک منجي در بين اصلاح طلبان نااميد را عهده دار است. آنان چشم به نقشهاي اين کهنه سياستمدار ايران دوخته اند و اميد آن دارند که با ايفاي نقش وصايتي يا ولايتي اش شاهد گشايش در بختهاي فروخفته باشند.
يکي از ويژگيهاي شاخصش انتخاب راههاي موازي براي رسيدن به مقصود واحد است. پاسخ منفي اش به اصرار علاقه مندانش به حضور در صحنه انتخابات پيش از آنکه حکايت يک استراتژي باشد به يک تاکتيک انتخاباتي تفسير ميشود.عده اي معتقدند که او از فعل معکوس استفاده کرده است بله را در قالب نه ميگويد.هاشمي در سال 84 با همين متد تا لحظه آخر همگان را در هاله اي از بيم و اميد قرار داد.ولي ناگهان تصميم به حضور گرفت. اکنون هم بسياري و از جمله نگارنده, اعتقاد آن دارند که او در نهايت به دلايل زير تصميم به حضور خواهد گرفت.
1. هاشمي محور انتقاد به شرايط اداره کشور ظرف 7 سال گذشته بوده است. شايد در برآوردش ودر اين پايان سن 78 سالگي ميخواهد آنچه را که از دست رفته ميبيند تدارک کند.
2.در گمانه او پر کردن رخنههاي ايجاد شده در توان نيروهاي درجه 2 نيست.و اين وظيفه را متوجه شخص خود ميبيند به عبارتي براي خود رسالت جبران قايل ميباشد.
3.هاشمي از دور افتادن نسبت به مناسب رسمي نتيجه خوشايندي نگرفته است و به دور ماندن را دليل سوء استفاده مخالفانش و تلاششان براي ايجاد تقابل بين او و رهبري ميداند. چنانچه سکوتش در مقاطع مختلف به بي بصيرتي و مواضعش به تقابل با انقلاب تفسير شده است.
4. گويا هاشمي هم ميداند که رقابت انتخابات رياست جمهوري بدون حضور او باعث به وجود آمدن انتخاباتي درجه دو با حضور چهرههاي درجه دو خواهد بود. که اگر اين گمان درست باشد بي ترديد نمي تواند انتخابات با مشارکت حداکثري صورت پذيرد.
5. هاشمي در نقطه اي که قرار گرفته است چيزي براي از دست دادن ندارد او هرچه برچسب و نسبت ناروا بوده خورده شايد تصميم دارد که برش کنوني زندگي خود را با اين موقعيت انقلاب پيوند دوباره زند و به معناي واقعي خود را به عنوان مرد بحرانها و تصميمات بزرگ جاودانه سازد به هر حال براي راست آزماي گمانهها چشم به تحولات روزهاي آينده خواهيم داشت.
روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله امروز خود را به مقاله ای با عنوان «شستشو در حمام خون»اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحيمهر چند پشت پرده بحران سوريه از اول كاملاً روشن بود و هيچ ترديدي در صحنه گرداني اين بحران توسط آمريكا، صهيونيستها و حاميان غربي و همدستان منطقهاي آنها وجود نداشت، ولي بمباران يك مركز تحقيقات نظامي در 15 كيلومتري دمشق كه تازهترين رويداد در بحران سوريه محسوب ميشود هرگونه ابهام در اين زمينه را حتي براي مرددترين افراد نيز از بين برده است.
نكته قابل توجه اينست كه مركز تحقيقاتي مورد حمله جنگندههاي ارتش رژيم صهيونيستي قبل از اين حمله چند بار مورد تهاجم مخالفان مسلح دولت سوريه قرار گرفته بود ولي آنها نتوانسته بودند آن را به تصرف خود در آورند. بدين ترتيب، حمله نظامي رژيم صهيونيستي به اين مركز يك اقدام حاميانه براي جبران ناكامي مخالفان مسلح دولت سوريه محسوب ميشود و آشكارا همدستي صهيونيستها با آنان را به اثبات ميرساند.
سكوت بعضي دولتهاي غربي درباره اين حمله و حمايت تعدادي ديگر از رژيم صهيونيستي نيز نشانه همدستي آنها با اين رژيم در ايجاد بحران سوريه و دامن زدن به آن است.
سران دولتهاي غربي درحالي كه مردم مظلوم فلسطين را به خاطر دفاع از خود در برابر تجاوز صهيونيستها به خانه و كاشانه آنها و جناياتي كه عليه آنها مرتكب ميشوند، تروريست مينامند و محكوم ميكنند، حاضر نيستند حمله نظامي رژيم صهيونيستي به يك كشور ديگر را محكوم كنند و حتي اين تجاوز آشكار را حق اين رژيم ميدانند! اينها دلايل روشني هستند كه پوچ بودن تمام ادعاهاي غرب در زمينه دفاع از حقوق بشر، دموكراسي و حمايت از ملتها را به اثبات ميرسانند و در ماجراي دو سال اخير سوريه نيز تعزيه گرداني قدرتهاي سلطه طلب غربي و صهيونيستها را نشان ميدهند.
نكته قابل تأمل در حمله اخير جنگندههاي رژيم صهيونيستي به سوريه اينست كه طبق اذعان منابع غربي دولت آمريكا از اين حمله مطلع بوده و اين به معناي چراغ سبز دولتمردان آمريكائي به اين رژيم براي انجام اين تجاوز است.
اهداف مشترك رژيم صهيونيستي و آمريكا از حمله نظامي ارتش اين رژيم به سوريه را ميتوان حداقل در چهار محور خلاصه كرد كه عبارتند از:
1- تقويت روحيه مخالفان دولت سوريه براي ادامه مبارزات مسلحانه با ارتش اين كشور با توجه به شكستهاي پياپي آنان در هفتههاي اخير.
2- جلوگيري از شكل گرفتن مذاكرات سياسي ميان مخالفان و دولت سوريه به ويژه بعد از اعلام آمادگي معاذالخطيب، رئيس ائتلاف ضد سوري، براي آمادگي جهت مذاكره با دمشق.
3- ايجاد ترس در نظاميان سوري و مردم اين كشور از آغاز جنگ ميان سوريه و رژيم صهيونيستي همزمان با درگيريهاي داخلي در سوريه و شرايط نامساعد اين كشور.
4- تلاش براي جبران ناكامي نتانياهو نخستوزير رژيم صهيونيستي در انتخابات مجلس و پاك كردن آن از اذهان مردم اسرائيل به عنوان يك نياز داخلي به منظور تقويت جايگاه جناح حاكم.
واقعيت اينست كه سردمداران رژيم صهيونيستي در تصميم گيري براي اين تجاوز، دچار اشتباه فاحشي شدهاند و به هيچيك از اهداف مورد نظرشان نخواهند رسيد. اين ناكامي از هم اكنون مشخص شده و هرچه زمان بيشتري بگذرد ابعاد آن روشنتر خواهد شد. بلافاصله پس از انجام حمله نظامي رژيم صهيونيستي در سوريه، در فلسطين اشغالي حالت فوقالعاده اعلام شد، وحشت زيادي بر مردم به ويژه در شهركهاي شمالي اسرائيل سايه انداخت و فضاي جنگي تمام خانوادهها را فرا گرفت.
چنين شرايطي نه تنها به نفع جناح حاكم نيست، بلكه عملكرد آن را زير سؤال ميبرد و شهروندان اسرائيلي احساس ميكنند نتانياهو بار ديگر اشتباه جنگ 8 روزه عليه غزه را تكرار كرده است.
در سوريه نيز مردم در اظهارنظرهايشان بر حمايت از ارتش و ايستادگي در برابر تجاوز رژيم صهيونيستي تأكيد كردند و همه چيز از تقويت جايگاه دولت حكايت ميكند. آشكارتر شدن همدستي مخالفان مسلح دولت سوريه با رژيم صهيونيستي و قدرتهاي سلطه طلب غربي و متحدان منطقهاي آنها نيز يك امتياز مثبت براي دولت سوريه و يك نمره منفي براي مخالفان به حساب آمد.
در مجموع ميتوان به اين نتيجه رسيد كه جبهه مخالفان داخلي دولت سوريه دچار خسران بزرگي شده و شكاف موجود ميان آنان، اعم از گروههاي سياسي مخالف و گروههاي مسلح عمق بيشتري پيدا كرده و ترديدهايشان بيشتر شده است.
جبهه خارجي ضد سوري نيز نه تنها از حمله نظامي ارتش رژيم صهيونيستي به سوريه هيچ سودي نكرده بلكه دچار زيانهاي زيادي شده است. همزمان با همين حمله، سخنگوي ناتو اعتراف كرد هيچ سندي درباره استفاده دولت سوريه از سلاح شيميايي دردست نيست.
اهميت چنين اعترافي هنگامي بيشتر روشن ميشود كه به تلاشهاي تبليغاتي مستمر سران دولتهاي غربي به ويژه شخص اوباما رئيسجمهور آمريكا در ماههاي اخير براي متهم كردن دولت سوريه به استفاده از سلاح شيميائي عليه مخالفان مسلح داخلي و يا رژيم صهيونيستي مورد توجه قرار گيرد.
اعضاء جبهه خارجي مخالف دولت سوريه به ويژه آمريكا و رژيم صهيونيستي بسيار مايل بودند بتوانند حمله نظامي به سوريه را به استفاده ارتش سوريه از سلاح شيميائي مستند كنند ولي با اعتراف سخنگوي ناتو اين نقشه نقش بر آب شد و اكنون اين رژيم صهيونيستي است كه به دليل حمله نظامي بيدليل و تجاوزكارانه به سوريه، آنهم به يك مركز تحقيقاتي، بشدت زير سؤال قرار دارد.
سران رژيم صهيونيستي و حاميان آنها ميخواستند با اين حمله، در حمام خوني كه خود در سوريه به راه انداختهاند شستشو كنند و خود را از گرداب سوريه نجات دهند اما دستها و چهره هايشان خون آلودتر شد.
جنبه ديگر خسران جبهه خارجي ضد سوري از حمله نظامي رژيم صهيونيستي به سوريه اينست كه همدستي آنها با صهيونيستها در ايجاد بحران سوريه و دامن زدن به آن به ويژه حمايت از تروريستها و توسل به خشونت و نظاميگري براي مقابله با دولت قانوني اين كشور، براي افكار عمومي آشكارتر شده است.
اكنون براي ملتهاي منطقه بيشتر و بهتر قابل درك است كه دلارهاي نفتي عربستان و قطر كه براي حمايت از القاعده و سلفيها به سوريه سرازير ميشوند و حمايتهاي لجستيكي تركيه از ارتش به اصطلاح آزاد سوريه فقط به نفع رژيم صهيونيستي و آمريكا و انگليس و فرانسه تمام ميشود و شعارهاي حمايت از مردم سوريه، فريبي بيش نيست.
در يك جمع بندي كلي از حمله نظامي رژيم صهيونيستي به سوريه، ميتوان به اين نتيجه رسيد كه اين حمله از جنبههاي سياسي، تبليغاتي و حتي نظامي به زيان جبهه مخالف دولت سوريه تمام شده و از مصاديق "عدو شود سبب خير" است.
اكنون زمينه براي انجام مذاكرات سياسي به منظور دست يافتن به توافقي همه جانبه كه به نفع ملت سوريه باشد و خون ريزي و ويراني را در اين كشور متوقف كند، فراهم شده است. ترديدي نيست كه ادامه درگيري در منطقه فقط به نفع غرب و رژيم صهيونيستي است و قطعاً آنها به كارشكنيهاي خود به منظور جلوگيري از انجام مذاكرات ادامه خواهند داد، اقدامي كه درست در جهت مخالف منافع ملتهاي منطقه قرار دارد.