مجله
شبانه باشگاه خبرنگاران،
مقاله امروز روزنامه کیهان ،به قلم محمد ايماني را در ذیل می خوانید:
انتخابات خوب رامي شود پيش بيني كرد؟انتخابات موضوع جذابي براي سياستمداران و تحليل گران است. هم از آن جهت كه ساخته مي شود و هم به اين دليل كه موضوع برآوردها و پيش بيني هاست. ما در هر انتخابات با «هست» ها و «بايد»ها (واقعيت ها و مطلوب ها) مواجهيم. طيفي از متغيرهاي گوناگون هستند كه آجرهاي انتخابات را يكي يكي مي چينند و اين بناي مهم را شكل مي دهند.
سرفصل هاي بسياري را مي توان فهرست كرد كه با عنايت به نوع چيدمان آنها، هندسه انتخابات نيز تغيير مي كند. پيش بيني يا تعيين اين هندسه، منوط به شناسايي آن سرفصل ها و نحوه ورود به آنهاست. انتخابات رياست جمهوري يازدهم كه كمتر از پنج ماه ديگر برگزار مي شود، به دور از اين چهارچوب كلان نيست. در واقع، «انتخابات خوب» و «انتخاب خوب» منوط به اين امر مهم است كه جريان هاي اثرگذار چه قدر اهتمام دارند كه واقعيت ها را معطوف به مطلوب ها و آرمان ها كنند يا اين جهت گيري را منحرف سازند.
با اين پيش فرض، غربالگري مباحث سياسي و انتخاباتي يك ضرورت است. چه بسا مباحثي كه پر سرو صدا باشند حال آن كه اهميت لازم را ندارند و احيانا موضوعاتي كه پراهميت هستند اماگاه در حاشيه مي مانند.
1-انتخابات يك اتفاق و تصادف است يا يك روند و فرآيند؟ «انتخاب خوب» موضوع بسيار مهمي است اما از متن «انتخابات خوب» برمي خيزد.
«انتخابات خوب» ماه ها قبل از آغاز رسمي انتخابات آغاز مي شود و بعد از انتخاب فرد پيروز تداوم مي يابد. ما امروز -خوب يا بد- در متن انتخابات دوره هاي قبلي زندگي مي كنيم و اثر مي پذيريم. انتخابات 24 خرداد 92 از همين روزها در حال ساخته شدن است و در فرداي آن تاريخ جاري خواهد شد. اينكه جريان ها و نامزدهاي وفادار به چارچوب قانون، امروز چگونه مي توانند با هم رقابت كنند كه فرداي انتخابات، رفاقت و هم پشتي براي اقدامات مهم ملي داشته باشند يا رفاقت و اخوت را به عداوت بكشانند، سرفصل مهمي است.
روز انتخاب، روز دوئل نيست، روز برگزيدن يك خدمتگزار از ميان داوطلبان است. برخي نامزدها و گروه ها در بعضي انتخابات گذشته دنبال دوئل -يا بدتر، جنگ نيابتي به جاي دشمن و انتحار به جاي او- بودند. انتخابات با رقابت عجين است اما رقابت، مقصد و مقصود نيست. بايد ديد فراتر از رقابت، جايگاه اهداف مشترك و آرمان هاي جمعي كجاست؟
2- توقع دوستان از انتخابات چيست و توقع دشمن كدام است؟ حتما طيف هاي متنوعي در انتخابات پيش رو پا به عرصه رقابت خواهند نهاد و انتخابات رياست جمهوري يازدهم احتمالا يكي از رقابتي ترين انتخابات خواهد بود. اما مهمتر از طيف بندي رقبا و شناسايي تمايزهاي آنان، يك مرزبندي كلي ميان جبهه انقلاب و ضدانقلاب اصالت دارد. دشمنان و گروهك هاي ميداني آنها چند وقتي است صراحتا مي گويند نبايد اجازه داد انتخابات آينده ايران، با آرامش و بدون هزينه برگزار شود بلكه بايد اين فرصت را بهانه ايجاد دردسر و هزينه و زحمت براي ايران و جمهوري اسلامي كرد.
مرز دوست و دشمن از همين جا روشن شده است. دردسر و هزينه هاي گزاف ملي مشخصا از مجراي تن ندادن به قانون و گردن كشي در برابر آن پديد مي آيد مانند راننده اي خاطي كه به چراغ راهنمايي احترام نمي گذارد يا از حد مجاز سرعت تخطي مي كند و يا وارد مسيري كه نبايست مي شود.
دشمن اگر هم قائل به غافلگيري و ايجاد شوك- گل آلود كردن آب- باشد، با تهييج قانون شكنان براي خود معبر باز مي كند. دشمن قطعا براي ماه هاي آينده در تدارك شبيخون و غافلگيري است. افراد و جريان هاي ماجراجو طعمه دشمن در اين عرصه اند. دشمن به واسطه اين طيف ها، هزينه خطر كردن مستقيم را از دوش خود برمي دارد.
3- نگاه عمومي به رياست جمهوري بايد تكامل و اعتلا پيدا كند. ما در انتخابات، شخص را انتخاب مي كنيم اما او قرار است يك مربي خوب در چينش و اداره تيم دولت باشد. مربي اي كه بازيكنان تيم، او را به بازي بگيرند يا مربياني كه مطلقا قائل به تشخيص بازيكنان نباشند و آنها را آلت دست خود بخواهند، مربي حائز شرايط مطلوب نيستند.
اين افراط و تفريط در سه دوره اخير دولت داري كم وبيش پديد آمده است. مربي خوب، مربي اي نيست كه جاي بازيكن بازي كند همچنان كه نمي تواند از سوي بازيكنانش مديريت شود و در مواقع چالش، او را تهديد كنند كه خودمان تو را از انزوا بيرون آورديم پس خودمان هم مي توانيم حذفت كنيم!
با اين تلقي، معناي انتخاب خوب در انتخابات آتي، انتخاب يك تيم قوي مومن و مدبر و سياست شناس و تكليف گرا با روحيات جهادي است و نه سابقه محض ستاره ها و نام ها و آوازه ها. رئيس جمهور خوب در سال 92 يعني رجل خوشنام كاربلد قانونگراي قائل به راهبرد دهه چهارم(گفتمان پيشرفت و عدالت) به انضمام تيم و برنامه و مديريت جمعي منسجم. اين نهايت مطلوبيت است و در عالم واقع بايد رصد كرد كه هر كدام نامزدها چه قدر خود را به اين ترازها نزديك مي كنند.
4-همين جا بايد يك پرانتز باز كرد و به موضوعي پرداخت كه اهميت آن فراتر از موضوع مهم انتخابات است.دو قوطي را در نظر بگيريد! يكي كاملا توپر و ديگري قوطي خالي اي كه يك تيله درون آن نهاده باشند. كدام وزين تر است؟ قوطي اول. اما كدام به هنگام تكان دادن پر سر و صداتر است؟ قوطي دوم. حكايت عرصه سياست و مديريت و خدمتگزاري و انتخابات، حكايت همين دو قوطي است.
بخشي از مباحث سياسي جاري در رسانه ها و اشخاص درگير در آن، داستان قوطي هاي خالي حاوي تيله است كه سر و صدايشان همه جا را گرفته و گاه اين سرو صدا و جنجال چنان فزوني مي گيرد كه ناظر بيطرف ممكن است خيال كند تماميت سياست و مديريت ما، همين جنگ قوطي هاي خالي است حال آن كه در متن همين فضا، خوبان و خدمتگزاران و كاربلدان دلسوز كم نيستند كه سروصدايي ندارند و شايد به چشم نمي آيند اما بندگان خوب خدا و خدمتگزاران پاكباخته مردمند.
اين گروه حرص نمي زنند، و بعضا به چشم رسانه ها هم نمي آيند. شهيد تهراني مقدم از نسل اول انقلاب و شهيد احمدي روشن از نسل سوم انقلاب دو تن از اين نام آوران گمنام بودند كه نه تيتر يك بلكه تيتر آخر هيج رسانه اي نشدند و به چشم نيامدند مگر آن هنگام كه با شهادت به دست آمدند و داغ و دريغ بر جان مردم خوب ما گذاشتند.
آنها كه از ماه ها و سال ها قبل قباي نامزدي بر تن كرده اند و ستاد و رسانه راه انداخته اند به جاي خود محترم! اما مي توان خدمتگزاراني را نيز رصد كرد كه اين قدر عجله نداشته و شايد در بادي امر اكراه داشته باشند وارد گود رقابت انتخاباتي شوند.
5- وحدت، مسئوليت استراتژيك ماست. مراد از اين كليد واژه، صرفا ائتلاف چند نامزد نيست. مسئله اين است كه جمهوري اسلامي به عنوان پايتخت بيداري و مقاومت و تمدن اسلامي، درگير يك نبرد بزرگ و همه جانبه است. رگبار بي امان دشمن در اين جنگ الزاما به معناي ابتكار عمل نيست.
وقتي شما در عمليات غافلگيرانه به خط دشمن بزنيد و چرت او را پاره كنيد، دشمن شديدترين آتش را روي شما مي ريزد اما اين شدت به معناي ابتكار عمل نيست بلكه به مفهوم سراسيمگي است. حكايت مواجهه امروز ما با جبهه استكبار، شبيه همين مقوله است. با اين فرض، دشمن محورهاي متفاوتي را در فهرست پاتك خود جاي داده كه يكي از آنها انتخابات است. وحدت در عرصه انتخابات به مفهوم رصد جبهه دشمن حتي با فرض عدم ائتلاف و رقابت با ديگر نامزدهاي خودي است. اين وحدت استراتژيك جز با اغماض هايي -مشروط به آن كه به اصل جبهه حق لطمه نزند- امكانپذير نيست.
به بيان مقتداي فرزانه انقلاب «وحدت مهم است. اين را بايد حفظ كرد ولو با اغماض هايي. بعضي اغماض ها ممكن است اعتراض برخي ديگر را متوجه انسان بكند؛ خوب بكند. ولي آدم بايد ببيند حق چيست. يك جاهايي بايد برخي اغماض ها را براي يك مصلحت بزرگ تر انجام داد كه حالا در اين مورد بحث ما مصلحت، اتحاد و اتفاق و يك حرف زدن و يك صدا داشتن و اينهاست».
صرف نظر از شمار نامزدهاي اصولگرا و چندوچون ائتلاف يا رقابت آنها، آنچه اولويت و اهميت دارد، رويكرد جبهه اي به عرصه و فدا كردن امور به ظاهر مهم پيش پاي امر «اهمّ» و تنازل براي اين رويكرد اصلي است. اين تنازل مطلقا به معناي تخفيف بر سر اصول و آرمان ها نيست بلكه دعوت به حاشيه پردازي كمتر و كاهش درگيري هاي فرساينده نسبت به يكديگر است.
طبعا رئيس جمهور منتخب، هرچه اصولگراتر بهتر، و كوشندگان سياسي نبايد در اين عرصه كم بگذارند اما در عين حال بايد درون جبهه اصولگرايي به نحوي با هم تعامل كرد كه رقبا و گروه هاي حامي آنها تبديل به شيطان اكبر نشوند و فرداي انتخابات بتوانند از ظرفيت هاي هم در تشكيل دولت تراز شعار پيشرفت و عدالت بهره كافي را ببرند.
به عنوان مثال رقابت اصولگرايان در قالب دو جبهه متحد و پايداري در انتخابات مجلس نهم مي توانست بهتر و خردمندانه تر از آنچه اتفاق افتاد، انجام شود تا غافلگيري هاي بعدي پديد نيايد. اختلاف و منازعه، اقتدارسوز است. البته انتخابات مجلس اقتضائات خود را داشت و چندان چالش برانگيز - از حيث نتيجه- نشد.
اما به عنوان يك اصل كلي بايد گفت مجموعه هاي سياسي مختلف به هواي نتيجه صددرصدي، ممكن است تدابيري پيشه كنند كه به نتيجه 30درصدي هم نرسد. هرچه بتوان كار سازمان يافته تر و جبهه اي را با حفظ انسجام و اتحاد بر مبناي اصول وسعت داد، احتمال موفقيت فزوني مي يابد.
طبعا معناي اين سخن صرف ائتلاف چندنفر و كنار رفتن چند نفر به نفع يك نامزد نيست. آنچه اهميت دارد، تدوين راهبرد انتخاباتي معطوف به وحدت (بر مبناي فهرست كردن اهداف، برنامه ها، ظرفيت ها و موانع) است و نتيجه، فرع بر اين رويكرد استراتژيك اجتماعي است. در مقابل، تمركز دشمن روي شكستن خط اصلي «وحدت» به اعتبار جلو آمدن روي امواج تفرقه است. دشمن مايل است خشاب هاي جبهه خودي خرج شليك به يكديگر شود.نگاه وحدت محور، دستگاه آناليز هر موضوع خرد و كلان سياسي از جمله انتخابات است.
6- صبر، استقامت و انابه مداوم به جانب پروردگار متعال، ركن اقتدار جبهه حق است. هر جا لطمه خورديم و ناكامي چاشني پيروزي هاي بزرگ ما شد، ناشي از غرور و رها كردن دست توسل و تمسك به كانون قدرت هستي بود. ما هر روز نيازمند توبه و انابه به جانب خداوند هستيم. اين راز قدرت اجتماعي و سياسي ملت ايران است. خوبان ما مدام به حصن حصين الهي پناه بردند كه مصون ماندند و جبين مستكبران و گردن كلفت هاي تحريك شده از سوي آنها را به خاك ماليدند.
بندگان خداترس و مراقب بودند كه كمر طاغوت ها را شكستند. هر امر مهمي را بايد با استعانت از قديرمطلق آغاز كرد و انتخابات از اين قاعده الهي مستثنا نيست. بايد با پاكيزگي وارد اين مسير شد و با پاكيزگي از اين ميدان آزمون بيرون آمد. سياست و رقابت و انتخابات ما بايد با ماترياليست ها و سكولارها فرق كند.
آيا نمي شود چنان زيست كه داوري شود «نعم العبد انه اوّاب» و «انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اوّاب»؟ سليمان باشي يا ايوب، برخوردار باشي يا محروم شوي، مي تواني بنده خوب و متوجه و متذكر خدا باشي. مي شود با شيطان پنجه در پنجه انداخت و انتخابات و انتخاب خوب برپا كرد، ان شاءالله.
سیروس محمودیان در یادداشتی برای روزنامه وطن امروز این طور نوشت:
هاشمیرفسنجانی و قیاس معالفارقاخیرا آقای هاشمیرفسنجانی در مصاحبه کوتاهی که با یکی از رسانهها به بهانه تبیین «سازوکار ایجاد دولت وحدت ملی و نقش مهم شخصیتی رئیسجمهور آینده در تحقق آن» انجام داده است، در عین ناباوری تعمدا شرایط کنونی کشور در عرصه روابط داخلی و خارجی را دقیقا مشابه دوران پذیرش قطعنامه 598 از سوی حضرت امام دانستهاند.
در ادامه نیز بر اساس این پیششرط ناصواب و قیاس معالفارق در پی القای نتایج سیاسی دلخواه خویش به جامعه کنونی بویژه نسل جوان برآمده است. به هر حال هاشمیرفسنجانی از جمله شخصیتهای پیچیده و ناشناختهای بوده است که از بدو شروع نهضت با فراز و فرودهای قابل تاملی در کنار حضرت امام در متن مبارزه قرار داشته است.
اگرچه اسناد غیرقابل انکاری درباره تمایزات شخصیتی– عملکردی خاص وی با اغلب پیشقراولان نهضت مکررا مورد بررسی قرار گرفته که ماحصل این تمایزات به طور طبیعی رفتارهای 20 سال اخیر بویژه مواضع انفعالی کنونی وی را موجه میکند، نکاتی چند در این باره قابل بیان است:
1-در همین ابتدا درباره مجموع سخنان چند ماه اخیر وی باید گفت ظاهرا هاشمیرفسنجانی پس از فتنه 88 خود خواسته و طبق قراردادی یکجانبه نقش و حق رهبری جریان اصلاحات را برای خویش قائل شده است. حقی که اساسا اصلاحطلبان، هیچ شأن حقیقی برای آن قائل نیستند. در منظر اصلاحطلبان، هاشمیرفسنجانی مهره سیاسی سوختهای است که تنها کارکرد آن ایفای نقش «دسترسترین پل برای گذر از بحران فعلی» میتواند باشد.
به هر حال وی در 4 سال گذشته در همین راستا تلاش معناداری به عمل آورده که در قالب انجام مصاحبههای مثلا کوتاه اما راهبردی گاهگداری یا دیدارهای ویژه انتخاباتی با فعالان جریان اصلاحات به این نقش خود رنگ و لعاب تازهای داده و به آن دوام و قوام ساختاری بخشد. به هر شکل این اقدام ناصواب ذاتا تکیه بر باد است.
2-نگاهی به هجمههای پرشمار عمده سران اصلاحات در دوران دوم خرداد میتواند عبرت ماندگاری برای هاشمی به حساب آید که او به واسطه این عبرتهای غیرقابل انکار در شرایط کنونی طمع سیاسی به این اشخاص نبندد. حکما در شرایط فعلی که ملت در میثاق با رهبری و پایبندی به الزامات نظام ولایت فقیه از هوشیاری بینظیری برخوردار هستند دست و پا زدنهای سیاسی در میانه میدان بازی اصلاحات آمریکایی اقدامی بیحاصلی و باد در قفس کردن است.
بر همین اساس و ضرورتا آب در هاون کوبیدنهای سیاسی هاشمیرفسنجانی در هاون شکننده اصلاحات تعبیری جز صرف کردن سابقه مورد ادعایی– مبارزه 60 ساله - برای بهبود شرایط اسفبار عدهای معلومالحال نمیتواند داشته باشد. شکی نیست هر شخصیت سیاسی که برای ترفیع شأن و اعتبار سیاسیاش دست به دامن جریانات وابسته به بیگانگان شود دچار غفلت و بیچارگی سیاسی خواهد شد و طبعا در توفان استقلالطلبی ملت ایران شخصیت سیاسی، حقوقیاش را بیش از گذشته به باد نیستی خواهد سپرد.
3-تفسیر و بازبینی تحلیلی مجموع سخنان مثلا راهبردی یادشده اخیر هاشمیرفسنجانی و تلفیق نتایج حاصله با روحیات و منش سیاسی- اجتماعی او و برخی فرزندانش به خوبی روشن میکند سخنان اخیر او کاملا رویکرد انتخاباتی داشته و مفهومی جز اغوای نسل جوان و فراهم کردن بستری بهظاهر منطقی برای دستیابی به زیادهخواهی سیاسی غیرمنطقی در پی نمیتواند داشته باشد.
وی به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت بهتر از هر کسی میداند که تطبیق شرایط کنونی با شرایط سخت سالهای 1366 و 1367 بیانصافی مطلق است؛ دوران سختی که بخشی از آن عینا محصول بیمدیریتیها یا وادادگیهای سیاسی وی و برخی دوستانش در عرصه مدیریت کلان دفاع مقدس بود. به نظر میرسد هنوز هاشمیرفسنجانی در میانه باتلاق انفعال و رویاپردازیهای بلندپروازانه امیرکبیریاش باور ندارد 8 سال پرافتخار یادشده دفاع مشروع مقدسی بود که وی کماکان و در عین ناباوری بر آن عنوان زشت جنگ میدهد.
دفاع در هر شرایطی یک تکلیف عینی است و نمیتوان صرفا به بهانه مخالفتهای دولتهای خارجی از عمل به این تکلیف دینی– ملی شانه خالی کرد. شکی نیست که حضرت امام(ره) به واسطه ندانمکاریها و سوءمدیریت امثال برخي آقايان ناچار به پذیرش قطعنامه 598 شدند و با شهامت دینی از آن تعبیر به جام زهر کردند؛ جام زهری که حقانیت زهر بودن آن در دوران سازندگی به خوبی لمس شد.
طبیعی است هر دفاعی هزینه دارد و ملت ایران سرافرازانه هزینههای دفاع 8 ساله را پرداخته و بعد از این نیز با تمام وجود حاضر به تقبل هزینههای تحمیلی از سوی دشمنان خارجی ایران هستند. مقاومت در برابر تحریمهای کنونی صرفا نمونه کوچکی از مقاومت ملی در برابر دشمنان خارجی است .
4-طبیعی است دشمنان نظام بشدت با آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی تقابل و تعارض فراگیر معنایی دارند. خصومت آنها نمیتواند پایانی داشته باشد و تنها تسلیم بیقید و شرط ملت ایران میتواند دشمنان انقلاب اسلامی را آرام و راضی کند. اصلاح روابط انقلاب اسلامی با دولتهای خارجی سردمدار استعمار و استثمار ملل تنها با شرط دست کشیدن ملت از اصول و آرمانهای بیبدیل انقلاب اسلامی میسر است.
در حال حاضر که انقلاب اسلامی در عرصه بینالملل و از منظر علمی، نظامی، سیاسی و فرهنگی در اوج اقتدار و صلابت قرار دارد و یکتنه بار بیداری اسلامی را بر دوش میکشد، شنیدن نوای بدطنین ضعف و تفرقه در کشور آن هم از سوی اشخاص معینی از داخل اردوگاه انقلاب اسلام امری مذموم و گناهی نابخشودنی است.
5-آقای هاشمی به خوبی میدانند رعایت عدالت و انصاف در نقد وضع موجود یک ضرورت ملیـدینی است. انصاف نیست اشخاص به دلایل خصومتهای شخصی یا تامین منافع نامشروع خانوادگی همه دستاوردهای 30 سال گذشته و بویژه 8 سال اخیر ملت ایران را نادیده گرفته و همچون بیگانگان از ضعف و ناتوانی ملی داد سخن دهند.
به اعتراف دوست و دشمن ملت ایران در اوج اقتدار و امنیت فراگیر در مقابل زیادهخواهیهای دشمنان خارجی ایستاده است. امروز آمریکا برای به ثمر نشستن سیاستهای استعماریاش در خاورمیانه تنها از توان مادی و معنوی ملت ایران هراس دارد. ناکامی همهجانبه توطئههای پیچیده آمریکا در کشورهای عراق، افغانستان، لبنان، سوریه، غزه و... تنها نمونه کوچکی از توانمندیهای بیشمار ملت ایران در عرصه بینالملل است. امروز دولتهای غربی در جلسات پشت پرده و آشکارشان علنا اعتراف میکنند برای به ثمر نشستن برنامههایشان نیازمند شکست دادن ملت ایران هستند.
6-صلابت انقلاب اسلامی در عرصه انرژی هستهای و مقابله هوشمندانه با انواع تحریمهای ریز و درشت جهانی بر کسی پوشیده نیست. امروز روی آوری دشمن به جنگ اقتصادی و جنگ نرم نشان روشنی دال بر این است که دشمنان با وجود برخورداری از بزرگترین زرادخانههای اتمی و انبوهی از تسلیحات نامتعارف از آسیبرسانی به ملت ایران عاجز هستند ولی در عین حال هاشمیرفسنجانی از ضعف ایران میگوید. آتش زدن قیصریهای برای دستمالی نمیتواند منش هیچ انقلابی متدین باشد. نقش بینظیر و ماندگار ملت ایران در تقویت و تثبیت محور مقاومت در برابر صهیونیستها برگ زرینی در تاریخ کنونی نظام جمهوری اسلامی است.
7-در خاتمه باید اشاره کرد که پاسخ هاشمیرفسنجانی به پرسش زیر میتواند خیلی از ابهامات نهفته در کلیدواژه «انتخابات آزاد» و اتصال معنایی آن به مصاحبه یادشده که تلاش دارد به شکل خلاف واقع ضعف و ناتوانی ملت ایران در برابر دشمنان انقلاب اسلامی را به نمایش عمومی بگذارد، رونمایی کند. اکنون بهرغم شیطنتهای پیچیده عوامل داخلی و خارجی صهیونیست ندای خوش انقلاب اسلامی از 4 گوشه جهان به گوش میرسد ولی هاشمی از ضعف در برابر اجانب سخن پیش میکشد. راستی رمز و راز اصرار بیمنطق هاشمیرفسنجانی بر ضعیف نشان دادن ملت ایران آنهم به بهانه انتخابات پیش رو در چه نهفته است؟
«مديريت پارادوکسيکال مرسي ريشه اصلي بحران در قاهره»عنوان مقاله امروز روزنامه خراسان نوشته عليرضا رضاخواه:از روز جمعه و در دومين سالگرد انقلاب مصر ، ميدان التحرير بارديگر شاهد درگيري و زد و خورد مخالفان دولت و نيروهاي انتظامي و امنيتي اين کشور بود. اخواني ها رسما از هواداران خود خواسته بودند در مراسم سالگرد انقلاب شرکت نکنند.
با اين حال شهرهاي اسکندريه، پورت سعيد ، اسماعيليه و سوئز نيز همچون قاهره صحنه اعتراض هاي خشونت آميز مخالفان دولت بود. مخالفان ظاهرا به دنبال "انقلاب در انقلاب" مصر هستند، آنها اخوان المسلمين و دولت مرسي را متهم مي کنند که به اهداف انقلاب خيانت کرده اند؛ در حالي که اخواني ها و طرفدارانشان با اشاره به پيروزي خود در تمامي انتخابات برگزار شده در مصر پس از مبارک و همچنين تاکيد بر مهمترين اصل دموکراسي يعني "حکمراني اکثريت" (Majority rule) خواهان احترام رقبا به قواعد بازي سياسي در مصر مي باشند.
"قوت جامعه مدني در مصر نسبت به ديگر کشورهاي عربي" ، "سطح سواد رهبران سياسي"،" وجود نهادهاي مذهبي و مدني سابقه داري چون الازهر" و "نقش تاريخي مصر در رهبري جوامع عربي" باعث شده بود تا هيچ کس انتظار نداشته باشد ، دو سال بعد از انقلاب 25 ژانويه، ميدان التحرير بازهم شاهد درگيري جوانان ناراضي با نيروهاي دولتي باشد.
بحران کنوني قاهره را مي توان ناشي از "مديريت پارادوکسيکال" محمد مرسي رئيس جمهور منتخب مصر و دولت اخواني وي دانست. رهبران اخواني بر اين باورند که همسويي با نظام حاکم جهاني و بازيگري در چارچوب هنجارهاي بين المللي مي تواند تضميني براي بقاي حکومت و توفق داخلي ايشان باشد.
به بيان ديگر اخواني هاي قاهره که به شدت تحت تاثير برادران خود در آنکارا مي باشند، کنترل ارتش مصر که حقوق افسران آن توسط دلارهاي اهدايي آمريکا تامين مي شود را در صورتي ممکن مي دانند که تضميني جدي براي امنيت اسرائيل به سياستمداران آمريکا بدهند؛ امنيت شغلي يک و نيم ميليون کارگر مصري در عربستان و مديريت گروه هاي سلفي مصر در عرصه سياست داخلي که تحت تاثير رياض هستند را در شرايطي امکان پذير مي دانند که قاهره فاصله اش را با تهران حفظ کند؛ سرمايه گذاري 23 ميليارد دلاري قطر در زير ساخت هاي اقتصادي مصر و وام دو و نيم ميليارد دلاري دوحه براي کمک به مشکل مالي قاهره را نيز در صورتي قابل تحقق مي دانند که اخواني هاي مصر نقش پررنگ تري در حمايت از معارضين سوريه و عليه نظام دمشق بازي کنند.
همين رويه باعث شده تا تيم مشاوران مرسي به جاي تاکيد بر پتانسيل داخلي براي جبران فقدان کاريزما و مديريت کارآمد خود در سطح داخلي چشم به همپيماني ها و دستاوردهاي خارجي داشته باشند و بر خلاف ماهيت اخواني خود چند گامي به دامن غرب نزديک شوند. با اين حال در عرصه داخلي ظاهرا رويه کاملا برعکس بوده و ديگر خبري از تساهل و تسامحي که در سياست خارجي ديده مي شود نيست.
شيخ عبود الزمر عضو جمعيت اسلامي مصر روز جمعه با نقد سياست ورزي اخواني ها تاکيد کرد: "يکه تازي اخواني ها در تصميم گيري وعدم تعامل با ديگران و نيز اظهارات نااميد کننده برخي سران آن موجب خشم و نارضايتي سياستمداران مصري شده و بر وجهه اين گروه در افکار عمومي تاثير منفي داشته است."
به نظر مي رسد رهبران اخواني که اکثرا تحصيل کردگان آمريکا هستند، براساس سيستم دموکراسي آمريکايي به قاعده Winner Take All ( برنده صاحب همه چيز است) معتقدند. از همين رو علي رغم تلاش براي تشکيل دولتي "فرا اخواني" دولتمردان مصري اين حق را براي خود قائلند که به عنوان منتخب مردم (در سيستمي که 50+1 درصد شرکت کنندگان تعيين کننده است) مسير آينده مصر را به تنهايي تعيين کرده و آن را از ديگر بازيگران عرصه سياسي مصر سلب کنند.
اين درحالي است که در جوامع انقلابي ، جوامعي که هنوز از ثبات لازم برخوردار نشده و به ويژه همچون مصر از لحاظ ترکيب مذهبي و سياسي متکثر و چند پاره هستند، توافق و مشارکت در حکومت و ايجاد دولت هاي ملي و فراگير است که مي تواند راهگشا باشد.
اخواني ها با پذيرش "ريسکي به بزرگي سابقه شان" وارد عرصه اجرايي در يکي از بحراني ترين دوران مصر معاصر شده اند، اقدامي که بي تجربگي رهبران اخوان در حکومت داري، فشارهاي خارجي، وضعيت بغرنج منطقه خاورميانه و شمال آفريقا و رقباي قدرتمند داخلي آن را اين روزها براي جماعت اخوان المسلمين مصر بسيارپر هزينه ساخته است.
صبح امروز روزنامه آرمان مقاله ای از علی بیگدلی(تحلیلگر مسائل بینالملل)را با این عنوان منتشر کرد:بهترین دوران برای مذاکرات هستهای هرچند نوع پیامهای غرب نسبت به ایران تفاوت کرده است و مثلا کسینجر در شیوه برخورد غرب با ایران هشدار میدهد یا آمانو از پیگیری مذاکرات به تعویق افتاده آژانس با ایران سخن میگوید اما اگر موضوع را ریشهایتر تحلیل کنیم متوجه میشویم که نگاه غرب همچنان همان نگاه پیشین است چراکه هیچ اتفاقی جدیدی در ماههای اخیر پیش نیامده تا گمان کنیم موضوع مذاکرات تغییر یافته است.
نگاه غرب در اینگونه صحبتها بیشتر به آن جهت است که قصد دارد به زعم خود از وقت خریدن ایران جلوگیری کند چراکه غرب بیشتر به این فکر میکند که ایران میخواهد مذاکرات را طولانیتر کند. با این مقدمه سخت بتوان پیامهای غرب را در بستر خوشبینی تحلیل کرد.
از آنچه در صدر مذاکرات داووس مطرح بود میتوان به اهمیت مساله هستهای ایران اشاره کرد که گفتوگوهای دیگر را تحتالشعاع خود قرار داده بود. غربیها تصور میکنند ایران میخواهد از مذاکرات طفره برود و اینکه مقامات ایران بیشتر به دنبال آن هستند تا قبل از انتخابات اتفاق خاصی در روند مذاکرات با آژانس نیفتد و پس از انتخابات مذاکرات را به صورت جدیتر دنبال کنند کماآنکه اگر بنا بود نشانههای توافقی در روند مذاکرات حاصل بشود، باید در مسالهای مثل سایت پارچین اتفاق میافتاد که بسیار میتوانست تاثیرگذار باشد.
اگر به نوع مذاکرات داووس بنگریم، باید گفت علاوه بر اینکه سیاستها علیه ایران تلطیف نشده بلکه تندتر هم شده است. مذاکرات ایران را به طور کلی باید از سه جهت بررسی کرد؛ اول مذاکرات ایران با آژانس، دوم مذاکرات با خانم اشتون و سوم مذاکرات در شورای امنیت که بهطورکلی هر سه جنبه به هم مرتبط است.
بهعبارت دیگر ارتباط این سه مذاکره بهگونهای است که اگر نتوانیم با آژانس توافق کنیم، مذاکرات با خانم اشتون هم تحت تاثیر قرار میگیرد. به همین نسبت اگر نتوانیم در مذاکرات با اشتون به نتیجهای برسیم، انعکاس آن در شورای امنیت نمیتواند چندان به سود ما باشد و بر این اساس موج تحریمها هر لحظه میتواند ادامه یابد.
مسالهای که در حال حاضر روند مذاکرات را تحت تاثیر خود قرار داده، مساله سایت پارچین است. غرب مدعی است در تصاویری که از آن منطقه مشاهده کرده، انفجارهای هستهای دیده شده است. همین مساله در پرونده هستهای ایران اثرگذار شده و مذاکرات ما را به تاخیر انداخته است.
بهنظر میرسد برای غرب تفاوتی ندارد که سایت پارچین نظامی است یا هستهای، بلکه آنچه برای آنها به عنوان یک پیشفرض در نظر گرفته شده، این است که در آن منطقه فعالیت هستهای انجام شده و به این دلیل غرب به دنبال بازدید از سایت پارچین است. شاید بتوان به جرات گفت: بهترین اقدام ایران در شرایط موجود در صورتی که قرار باشد با غرب کنار بیاید، این است که باید هرچه زودتر این اتفاق بیفتد چراکه طولانیتر شدن مذاکرات میتواند سطح مقاومت غرب در مقابل ایران را طولانیتر کرده و غشای مقاومت غرب در مورد ایران را قویتر کند.
در یک نگاه کلی با توجه به شرایطی که هم آمریکا و هم اتحادیه اروپا و آژانس از پیگیری مذاکرات سخن میگویند، بهتر آن است که از زمان استفاده شود و مذاکرات را به نفع خود پیش برد. از سوی دیگر تیم جدید اوباما هم ترکیبی است که از دوره پیش بسیار ملایمتر است. همین مساله عاملی است که میتواند برگ برندهای برای ختم مذاکرات و حصول نتیجه باشد. بنابراین در یک کلام باید گفت شرایط امروز بهترین شرایط برای ایران در جهت مذاکره است.
سيدجواد سيدپور در مقاله ای برای روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
خزان يقه سفيدها از راه میرسد؟اهتمام قوه قضائیه در برخورد قاطع با متخلفان اقتصادي و مخصوصا يقه سفيدها اين اميدواري را به وجود آورده كه دستگاه قضايي اقدامات خود را از مرحله تذكر و اخطار ارتقا داده و عملا برخورد با متخلفان اقتصادي دانه درشت را كه گاه انبان شان را از انباشتن پاياني نيست، در دستور كار قرار دهد.
در سنوات گذشته نيز قوه قضائیه برخورد فوري و قاطعي با پرونده هايي مانند تخلف 3 هزار ميليارد توماني را در دستور كار قرار داد كه قابل تقدير است اگرچه نتيجه نهايي آن هنوز معين نشده است. وجود گزارشهايي مبني براينكه تخلفات بانكي و مالي به كرات رخ داده به گونهاي كه اكنون بانكها بالغ بر 70 هزار ميليارد تومان مطالبات معوق دارند، ضمن اينكه تعداد قابل توجهي از اين بدهكاران بدون هيچ عذر موجهي حاضر به پس دادن تسهيلات دريافتي نيستند و عملا پولهاي بانكها را كه در واقع پسانداز مردمي هستند، گروگان خود گرفته و براي اقتصاد كشور مشكل درست ميكنند سببساز ورود قوهقضائیه به اين معضل مهم شده كه در نوع خود، هم قابلتوجه و هم قابل تحسين است.
كاهش توان بانكها در وامدهي به ساير مردم كه آنها نيز حقي برابر با كساني دارند كه تسهيلات را گرفته و به انحاي مختلف ازپس دادن پولها طفره ميروند، كمترين زيان متخلفان يقهسفيد اقتصادي است ضمن اينكه همين متخلفان پولهاي در اختيار را در بخشهاي دلالي و واسطهگري به گردش
درميآورند و به اين ترتيب بر مشكلات موجود ميافزايند. از همه اينها مهمتر تزريق حس ناامني و تبعيض اقتصادي است كه به واسطه عملكرد متخلفان يقه سفيد به جامعه تزريق مي شود. شايد زيانهاي اقتصادي ناشي از طفره روي در پس دادن پول بانكها در كوتاه يا ميانمدت قابل جبران باشد اما آثار اجتماعي و حس ناامني كه چنين متخلفاني با خودخواهي تمام ايجاد ميكنند، به اين راحتيها ممكن نيست و در مواردي هم غيرقابل جبران است.
از همين رو مي طلبد با يقه سفيدان متخلف تسويهحساب عملي شروع شود. چراكه تاكنون چند مرحله نشستهاي گفت و شنود با تعدادي از اين آدمها برگزار شده و مشكلات موجود بررسي شده است. نتيجه اين بوده كه تعدادي از اين بدهكاران بدون هيچ عذر موجهي از پس دادن پولها خودداري ميكنند. انتشار چنين خبرهايي بخصوص وقتي برخورد عملي با آنان صورت نگيرد يا برخوردها با تاخير انجام شود، اثرگذاري لازم را از دست مي دهد.
برخورد قضايي بايد بهموقع، قاطعانه و در عين حال توام با حساسيتهاي قانوني باشد تا به نتيجه مطلوب منجر شود. كما اينكه در مواردي كه بحث ناامني اجتماعي پيش آمده است، قوه قضائیه با قاطعيت و بدون توجه به هياهوي تبليغاتي بهموقع وارد عمل شده و متخلفان را برابر آنچه كه در قانون آمده، مجازات كرده است. انتظار اين است كه چنين قاطعيتي در تمام بخشها و حوزهها بهكار گرفته شود و البته قوه قضائیه در موارد متعددي اثبات كرده حتيالمقدور به اين قاعده پايبند است. با اين حال بحث يقه سفيدان متخلف، گردنه بسيار حساسي است كه در شرايط فعلي اقتصادي انتظار ميرود برخورد قانوني با آنان هر چه زودتر عملياتي شود.
صالح اسکندري سر مقاله امروز روزنامه رسالت را به یادداشتی با این عنوان اختصاص داد:بازيابي جايگاه و نقش بسيج رسانهاشاره: چندي پيش محمود عاطفي از تشکيل سازماني تحت عنوان بسيج رسانه در کشور خبر داد. سازماني که به گفته وي به عنوان مسئول سازمان بسيج رسانه با هدف ترويج فضيلت معنوي و فرهنگ مقاومت رسانه تشکيل ميشود. جايگاه و نقش بسيج رسانه به عنوان يکي از اقشار تازه تاسيس سازمان بسيج مستضعفين نيازمند مداقه انديشمندان و پژوهشگران است.
در اين مجال تلاش شده است با استعانت از رهيافت "ارتباطات سياسي" يا همان "سايبرنتيک"جايگاه بسيج رسانه تبيين و متناسب با آن نقشي براي آن درنظر گرفته شود. راقم اين سطور در اين مقاله بر آن است جايگاه بسيج رسانه را در الگوي آرماني آن تا مغز سيستم رسانه اي کشور ارتقا داده و متناسب با آن نقشهايي براي بسيج رسانه تعريف کنند.
بسيج رسانه يکي از رويش هاي جديد سازمان بسيج مستضعفين است. بازيابي جايگاه و نقش بسيج اين قشر از جامعه به خودي خود يک ضرورت است. اينکه آيا قرار است بسيج رسانه يک رسانه موازي با ساير رسانه هاي موجود در کشور باشد؟ يعني قرار است بسيج رسانه يک روزنامه و يا خبرگزاري جديد باشد؟
يا اينکه آيا بسيج رسانه صرفا اکتفا به تاسيس چند پايگاه بسيج در دفاترروزنامه ها و پايگاه هاي اطلاع رساني کشور است؟ مثل همان اتفاقي که در بسيج ساير اقشار مثل کارمندان، کارگران، دانشجويان و ... رخ مي دهد. و يا اينکه ... مفروض اين نوشتار بر اين اساس شکل گرفته است که بسيج رسانه بر اساس يک سري ضرورتهاي بنيادي تر از موارد فوق شکل گرفته چرا که اگر قرار بود صرفا به موارد بالا اکتفا شود که اتفاق جديدي در کشور رخ نداده بود وفعاليت هاي موازي بسياري در اين خصوص در حال انجام است.
بخشي از اين ضرورت هاي بنيادي به جنگ نرم تمام عياري بر مي گردد که امروز انقلاب اسلامي ايران با آن مواجه است. جنگ نرم در برابر جنگ سخت توسل به مجموعه منابع نرمي است که بدون هرگونه درگيري نظامي مقدمات تغلب بر جامعه و گروه هدف را فراهم مي کند و از نوعي قدرت اقناعي بالا برخوردار است.
در نبرد نرم نيازي به کارخانههاي اسلحهسازي، زرادخانههاي اتمي و زاغههاي مهمات نيست، بلکه در متمدن ترين نهادهاي بشري اعم از دانشگاهها، مراکز علمي و فرهنگي، انجمن هاي خيريه و... تفنگ هاي نرم سمبه مي خورند و فشنگ ها در خشاب عمليات هاي رواني پيشرفته جامي گيرند. جنگ رواني، جذب نخبگان، دامن زدن به نارضايتي ها، جنگ رايانهاي، اينترنتي، براندازي نرم، راهاندازي شبکههاي راديويي و تلويزيوني، اعتماد زدايي و شبکهسازي تنها بخشي از صورتهاي جنگ نرم هستند.
در نبرد نرم هدف اوليه اشغال يک سرزمين جغرافيايي نيست بلکه اين افکار عمومي است که به اشغال در مي آيد. جنگ نرم يک درگيري سياسي براي تبديل شدن به قدرت و درک مديريت سياسي محسوب ميشود که در آن جنگهاي سياسي به صورت عمليات رواني و با کمک سلاح اطلاعات به وقوع ميپيوندد. در جنگ نرم، دشمن اصلي هزينه سنگيني نمي پردازد، بلکه عمده هزينه را بر دوش نيروهاي داخلي سرشکن مي کند.
متخصصان جنگ بهتر از هر کسي مي دانند که يکي از مقدمات هر جنگي مسئله" شناسايي" است. يعني پيش از آنکه ژنرال ها فرمان هر گونه اقدام جنگي را صادر کنند ضرورت دارد تا از جبهه داخلي و جبهه دشمن کسب اطلاع کنند. در واقع بايد تصوير مشخصي از صحنه نبرد مقابل چشمان فرماندهان باشد تا بر اساس آن بتوانند نقشه عمليات هاي جنگي را طراحي کنند.
به نظر مي رسد نبرد نرم نيز از اين قاعده مستثني نيست. يعني پيش از هر اقدام آفندي و پدافندي در عرصه هاي نرم نيز بايد هم از عِده و عُده داخلي اطلاع داشت و هم از نحوه جبهه بندي دشمن و ميزان پيشروي هاي آن اطلاعات بهروز و دقيقي داشت. سياليت جبهه بندي هاي نرم در دنياي امروز که مشهور به دنياي ارتباطات شده است و خاصيت افسون کننده تکنولوژي هاي ارتباطي در فضاهاي واقعي و مجازي که هر روزه در حال نو شدن هستند ضمن بالا بردن فرايندهاي منتهي به کسب اطلاعات و داده ها از جبهه هاي داخلي و دشمن در عرصه هاي رسانه اي بر پيچيدگي آن مي افزايد.
از اين رو به نظر مي رسد که يک سازمان در قالب متدولوژي مشخص بايد متولي کسب اطلاعات از صف بندي هاي داخلي و خارجي باشد تا بتواند با پردازش آنها پيام هاي مشخصي را تحصيل کند. اين سازمان اگر بسيج رسانه باشد با توجه به ويژگي هاي ارگانيک خود با انقلاب اسلامي که مي توان آن را همزاد و همجنس با انقلاب نيز فرض کرد، در صورت ارتقاي کيفي و کمي قادر است به عنوان مغز فضاي رسانه اي روي پيام هاي پردازش شده تاثير گذار باشد و ضمن تطبيق آنها با ارزشهاي اصيل انقلاب اسلامي نقش فرماندهي فضاي رسانه اي کشور را در مقابله با جنگ نرم دشمن بر عهده بگيرد."ارتباطات سياسي" و يا همان " سايبرنتيک" با توجه به نواقص مشخصي که دارد رهيافت منسجمي درتحصيل اين هدف است.
در سال 1948 "نوربرت واينر" در کتاب سايبرنتيک توانست خود را به عنوان يکي از مهم ترين واضعان و بنيانگذاران رهيافت سايبرنتيک معرفي نموده و اين مفهوم را در قالب تئوري چگونگي کنترل و ارتباطات به کار گيرد. نوربرت واينر به صورت كاملا استادانه و همچنين به منظور تقويت سيستم هاي هوشمندي نظام ها در کترل بهتر حوادث و تحولات مفهوم « پيام » و « پردازش اطلاعات » را در کانون مباجث تحليلي خويش قرار داد و بيان داشت که انسان ها « پيام » را در درون يک سيستم خاص به منظور کنترل محيط اطرافشان و همچنين بر اساس ارزش هاي مسلط موجود به کار ميگيرند.
لذا به صورت ضمني و برداشت شخصي از نظريه واينر مي توان اين فرضيه را مطرح کرد که در دنياي به هم پيوسته و در هم تنيده امروز « پيام ها » و بخصوص چگونگي پردازش آنان در قالب هاي خاص، مي تواند يکي از منابع جنگ هاي نرم آينده تلقي شود. جنگ هايي که اساسا اتاق هاي هوشمند و چگونگي پردازش اطلاعات در آن درگير مي باشند.
واينر در تئوري سايبرنتيکي خود معتقد است که کنش هاي انساني در يک رفتار ماشين وار اساسا بر اساس پردازش اطلاعات و تمايل مداوم براي کنترل و دستکاري تحولات محيطي است. از اين منظر مي توان گفت که چگونگي ثبات و يا بي ثباتي يک جامعه را مي توان از طريق مطالعه مداوم و پايدار «پيام » و « تسهيلات ارتباطي » که متعلق به خود آن جامعه است مورد شناسايي و دقت نظر قرار داده و از اين طريق با يک محيط شناسي دقيق از چگونگي اطلاعات و داده ها، چشم انداز آينده نظام سياسي و ميزان « بقا » مشروعيت و کارآمدي آن را مورد سنجش قرار داد.
استافورد بير (1926 - 2002) از پايه گذاران و استادان به نام سايبرنتيک در يکي از سخنراني هاي خود به تجربه به کارگيري سايبرنتيک در شيلي زمان آلنده اشاره کرده که تجربه جالب توجهي از به کارگيري رهيافت سايبرنتيک است. وي مي گويد:"در ابتداي دهه 1970 من از سوي سالوادور آلنده رئيس جمهور وقت شيلي براي طراحي مجدد اقتصادي - اجتماعي شيلي دعوت شدم. من مــــــدير علمي پروژه سايبرسين بودم. 11 مرحله بازگشت وجود داشت كه گستره اي از دولت تا روستاهــــا و امور ويژه را شامل مي شد.
از آنجا كه هر نمونه با سيستم عملياتي تعريف شده مطابقت مي كرد لذا تمام نمونه ها به لحاظ ساختاري با هم هماهنگي داشتند. اين مسئله معلوم مي كند كه چرا در ظرف دو سالي كه فرصت بـــود امكان تكميل دوسوم كار - دو سوم بخش اجتمـاعي اقتصادي تحت پوشش - فراهم بود.
تمام سنجشها مخصوصاً به صورت بلادرنگ انجام مي گرفت. هيچ اطلاعات مديريتي در هيچ سطحي از رياست جمهوري گرفته تا اكثر نقاط محلي نمي بايست بيش از 24 ساعت معطل مي ماند. درهر مرحله تنظيمــاتي براي پخش وجود داشت. تمام اندازه گيريها در هر مرحله از بازسازي با خط سير درون الگوي سيستم پايا ارتباط داشتند.
بنابراين، ازطريق تبديل مقياسها به شاخصهاي همسان و نيز با پالايش كردن مداوم آنها براساس تئوري آماري بيزي هر روزه مقادير انبوهي از داده ها امكان پردازش مي يافتند و در قالب اطلاعات به سطوح مناسب مديريتي ارائه مي شدند. من تعريف ويژه اي از اطلاعات دارم. اطلاعــــات چيزي است كه ما را تغيير مــي دهد. ما نمي خواهيم مديريت را با مجموعه اي از خرده اطلاعات بي اهميت محاصره كنيم؛ ما مي خواهيم خطرات جديد را به نحوي كنترل كنيم تا مديريت بتواند نسبت به آن سريعاً واكنش نشان دهد.قصد اين بود كه هر مديري درهر سطحي يك اتاق عملياتي داشته باشد.
اين مسئله، مديريت دانشگاهي را تسهيل و آن را از كاغذبازي خلاص مي كرد. نمونه اين اتاق در سانتا ماريا ساخته شد و در سال 1972 مورد بهره برداري قرار گرفت. يكي از كليدهاي مديريت دانشگاهي ازطريق به كارگيري يك مفهوم سايبرنتيك مطرح شد كه ما آن را از دياد دستورات بالقوه مي ناميم.
برپايه اين نظريه، تعامل مديران در اتاقهاي عملياتي، عملكرد مديريتي قويتري را نسبت به آنچه كه از راه شيوه هاي مديريت سنتي حاصل مي شود امكان پذير مي سازد. اين عملكرد قوي مبتني بر دسترس پذير بودن و مشخص بودن اطلاعات است.
براساس تجربه من، آشكارترين نمونه اين مسئله در اكتبر 1972 در شيلي رخ داد. تلاش قدرتمندانه اي براي براندازي دولت از سوي مخالفان سياسي با كمك سازمان جاسوسي آمريكا (سيا) انجام گرفت. مشاغل كوچك درقالب اتحاديه ها ازنظر مالي پشتيباني شدند تا نوعي محاصره را ايجاد كنند. هدف اين بود كه نيازهاي معمولي مردم (غذا، سيگار، بنزين و...) از دسترس خارج شده و دولت مقصر جلوه داده شود. ما قبلاً يك مركز درحال فعاليت داشتيم، هرچند كه هيچ طرح خاصي براي توزيع منظم اطلاعات طراحي نشده بود.
اما ظاهراً چنين چيزي لازم بود و تعدادي از وزيران و كارمندان كليدي درگير در اين كار بودند. ما تنها يك رايانه براي كليه امور دراختيار داشتيم - ساير ارتباطات مي بايست ازطريق تلكس، انجام مي گرفت. هشت تيم طراحي شده بودند و در ظرف 24 ساعت پيامها بي وقفه و سر ساعت (دو هزار تلكس در روز) ارسال مي شد. وزيران در كف اتاق و در ميان سروصدا مي خوابيدند.
اين نمايش ازدياد دستورات بالقوه درعمل و به صورت بلادرنگ، به درستي اعضايي از دولت كه تا آن زمان صرفاً ازنظر ذهني مايل به پذيرش اين رهيافت بودند را متقاعد ساخت. يك چنين چيز برجسته اي احتمالاً براي شكستن الگوها ضرورياست. يك وزير ارشد صادقانه مي گفت كه اگر ابزارهاي سايبرنتيك نبودند دولت فرومي ريخت.
رئيس جمهور آلنده توانست يك سال ديگر نيز زندگي كند. متاسفانه نبودن يك الگوي جانشين و نيز بي علاقه بودن افراد درگير در سيستم استاندارد مديريتي، اين معني را مي دهد كه عمليات شيلي هرگز تكرار نشده است. از بخشها و اجزاي روش كلي در بسياري كشورها اقتباس شده است."
بر اين اساس مي توان مبتني بر رهيافت ارتباطات سياسي و به کار گيري تجارب بشري در اين زمينه سازمان بسيج رسانه را به جايگاه مغز سيستم رسانه اي کشور ارتقا داد. که اين مغز به طور دائم و مستمر در حال تبادل اطلاعات به محيط داخلي و خارجي در فضاي رسانه اي است.
در حقيقت بسيج رسانه در الگوي آرماني خود نه يک رسانه موازي با ساير رسانه ها در کشور است و نه يک پايگاه بسيج در دفتر روزنامه ها، مجلات و خبرگزاري ها. بسيج رسانه در معرکه جنگ نرم تمام عيار دشمن در جايگاه مغز سيستم رسانه اي کشور است که نقش آن کسب اطلاعات به روز از وضعيت جبهه داخلي رسانه ها در کشور و همچنين وضعيت جبهه دشمن است. بسيج رسانه در صورت ارتقاي ساختار کيفي و کمي خود با توجه به ويژگي هايي همزادي با انقلاب اسلامي و تجانس ساختاري با آن مي تواند به مقام برنامه ريزي و فرماندهي فضاي رسانه اي در کشور ارتقا پيدا بکند و نقشه ريز عملياتي در مقابله با جنگ نرم باشد.
روزنامه حمایت درستون سر مقاله امروز خود این طور نوشت:
احياي روند سازشخاورميانه به دليل وضعیت حساس جاري بر آن، باز هم كانون تحولات جهاني است. در اين ميان نكته اساسي، تاكيدات روزهاي اخير براي آغاز روند سازش است. مقامات آمريكايي، اروپايي، روسي و چين و حتي كشورهاي عربي بر لزوم آغاز دور جديد به اصطلاح روند صلح خاورميانه تاكيد مي كنند.
اين رويكرد در حالي صورت گرفته است كه همچون گذشته آمريكا بيشترين تحركات را در اين عرصه ايجاد ميكند. بررسي روند تحولات نشان ميدهد كه آمريكا به دنبال بازيگري گسترده در اين حوزه ميباشد و زمينههاي آن را فراهم مي سازد. نخست آنكه آمريكا به دنبال اعمال فشار بر تشكيلات خودگردان و صهيونيست ها براي ورود به روند سازش است. البته با اين تفاوت كه رفتار آمریکا در قبال فلسطيني ها زبان تهديد ميباشد و در باب صهيونيست ها زبان انتقاد و فقط از شهرك سازي .
دوم آنكه آمريكا به دنبال باز گرداندن كشورهاي عربي به روند سازش است كه محور آن را اردن تشكيل ميدهد. در حالي كه اتحاديه عرب نيز در قالب كميته صلح عربي با ادعاي اصطلاح صلح اعراب در اين جهت گام بر ميدارد. سوم آنكه مهم ترين مسئله براي آمريكا باور پذير ساختن جايگاه آمريكا براي مذاكرات سازش مي باشد. تحولات دو سال اخير خاورميانه موجب بد گماني گسترده مردم به آمريكا است به گونهاي كه يكي از مطالبات مردمي، دوري گزیدن از اين كشور است.
در اين وضعیت، آمريكا پيش از هر اقدامي، بايد ابتدا جايگاه خود را در ميان ملت ها احيا ساخته و چهرهاي دموكراتيك و صلح طلب از خود به نمايش گذارد. آمريكا در اين عرصه از يك سو فضا سازي درباره عملكردها و نگرش جان كري وزير جديد آمريكا را آغاز كرده كه محور آن را طرح هاي صلح طلبانه وي در كنار عدم تمايل آن به همنوايي مطلق با صهيونيستهاست.
آنها با برجسته سازي ادعاهاي كري درباره مذاكره با ايران و عدم گرايش های گسترده صهيونيست ها برآنند تا كري را فردي موثر در روند صلح خاورميانه معرفي كنند. از سوي ديگر در اقداماتي سئوال برانگيز، اخبار و گزارش هاي متعددي بر انتقادهاي اوباما از نتانياهو نخست وزير صهيونيست ها منتشر ميشود. هر چند كه دوري آمريكا از صهيونيست ها براي تامين منافع خود، مي تواند از گزينه هاي مواضع كنوني اوباما باشد.
اما در نهايت يك هدف را در پي دارد و آن القای تغيير رفتار اوباما به جامعه جهاني است تا طرح آمريكا براي روند سازش در منطقه را اجرايي سازد. در همين چارچوب طرح موسوم به طرح دنيس راس معاون وزير خارجه آمريكا اعلام شده است كه براساس آن مذاكرات ميان تشكيلات خودگردان و صهيونيست ها درباره برخي مسایل آغاز و مسایل اصلي به زمان طولاني تر واگذار ميشود.
مقاله امروز روزنامه ابتکار نوشته فضل الله ياري:
استقلال و پرسپوليس درون ما در يک تقسيم بندي ابدي و ازلي مردم ايران به دوقسمت تبديل ميشوند. يا پرسپوليسي اند و آسمان را هم قرمز ميپسندند، يا استقلالي اند و اگر از دستشان بر آيد خون شان را نيز آبي ميخواهند. پير و جوان و مرد و زن و کودک از زماني که خود را ميشناسند به يکي از اين دو رنگ تعلق خاطر دارند.
گاه ديده شده کساني که هيچ از فوتبال نميدانند و پاي درهيچ ورزشگاهي هم نگذاشته اند و ساده تر اينکه به تماشاي فوتبال از دريچه تلويزيون نيز ننشسته اند، چنان برسر پرسپوليس و استقلال به جان هم افتاده اند که هر ناآگاهي را به اين اشتباه مياندازند که با ليدرهاي دو آتشه اين دوباشگاه بزرگ فوتبال کشورطرف است.
هر سال مسابقه اين دو تيم که هم ليگ برتر و هم در جام حذفي کشور حداقل سه بار برگزار ميشود، بخش عظيمي از فضاي رسانه اي کشور را به خود اختصاص ميدهد. روزنامههاي ورزشي و غير ورزشي که از هفتهها قبل به استقبال اين اتفاق ملي (!) ميروند. بر نامههاي تلويزيون از خانوادگي و فرهنگي تا برنامههاي کودک و نوجوان به دو رنگ آبي وقرمز تقسيم ميشوند.
در هنگام بحث بر سرامتيازات و برد و باختهاي اين دو تيم هيچ منطقي بر زبان جاري نميشود. همه گلهاي تيم حريف از محوطه « آفسايد » وارد دروازه شده اند. خطاهاي تيم حريف ديده نميشود هر برد تيم «ما» از قدرت و اقتدار بازيکنان است و برد تيم «آنها» به لطف داور امکان پذير است.
در هنگام مصاحبههاي تلويزيوني، بازيکنان، هواداران و مسئولان دو باشگاه هيچ کاستي را از طرف خود نميپذيرند و گاه در منظر ميليونها بيننده به هواداري از تيم خودي دروغ نيز ميگويند و جالب اينکه از اين نظر،آن ميليونها بيننده نيز با آنان همداستانند. هيچ انساني ديده نميشود که در اين ميانه بي طرف باشد.
آنچه در حول و حوش اين «شهر آورد» ايراني جريان دارد،نه آن چنان که مسئولان ورزش کشور ميپندارند، شور و عشق به ورزش است و نه آنچنان که مربيان و بازيکنان و مسئولان دو باشگاه ميانديشند از سر محبوبيت و عملکرد ورزشي و اخلاقي آنان است.
اين فضاي دو قطبي در فوتبال ابران در حقيقت، تصوير اغراق شده اي از روحيه «سياه و سفيد بيني» انسان ايراني است. انساني که هر چه در طرف خود ميبيند تمام حقيقت است و هر چه در آن سو، باطل محض.
بعد از ماجراي استقلال – پرسپوليس دم دست ترين موضوعي که اين روحيه را نشان ميدهد اتفاقات فضاي سياسي کشور است. فضايي که بازيگران آن خود را نه افرادي عادي، که در رديف نخبگان به شمار ميآورند. رفتارها يا استقلالي است يا پرسپوليسي. هر چه در جناح ما باشد حقيقت محض است و جناح مقابل تنها تصوري از آن را نزد خود دارد.
به همين خاطر است که اختلاف سليقه سياسي - که پيش پا افتاده ترين موضوع در کنش سياسي به شمار ميرود- به اختلافي عميق تبديل ميشود که آن طرف شکاف را به «دشمن» وصل ميکند و لابد يا سزايش مرگ است يا زندان و يا حذف از عرصه سياسي.در اين عرصه حتي اگر روزي به حقيقتي دست يافتي که پيش از اين رقيب سياسي آن را اعلام کرده بود يا بايد چشم و گوش بر آن ببندي و يا با تمام وجود در برابرش بايستي.
در اين عرصه بازيگران و مسئولان تيمهاي سياسي تماشاگران رانه افکار عمومي قدرتمندي - که بايد در برابرش راست گفت و از واکنش او درس گرفت - که توده اي بي شکل ميبينند که تنها بايد لباس آنان را بپوشد و در شيپورهايشان نام آنان را فرياد بزند و به اشاره آنان حريف و خانواده و تبارش را به باد ناسزا بگيرد.
در درون هر ايراني يک استقلالي يا يک پرسپوليسي نهفته است که در هر موقعيتي بيدار ميشود و ما را وادار ميکند تا جهان را يا آبي ببينيم يا قرمز. چه اين جهان سياست و فرهنگ و اجتماع باشد و چه اخلاق و مذهب و وجدان!
تنها هر چه ما ميپسنديم، حق است، پيروز است،منطقي است، قانون است ومنافع ملي است و هر چه روبروي ما ايستاده است، باطل است و محکوم به نابودي، غيرقانوني است و به فرموده دشمن.
روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله امروز خود را به مقاله ای با عنوان «آنچه پيامبر از ما ميخواهد»اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحيماين روزها به مناسبت ايام هفته وحدت و ميلاد فرخنده پيامبر گرامي اسلام صليالله عليه و آله و سلم جشنها، گردهمائيها، سخنرانيها، مداحيها و مجالس و محافل زيادي در ايران و بسياري از نقاط جهان برگزار ميشود.
اينها همه، اقدامات خوبي هستند كه اگر از محتواي قابل قبولي برخوردار باشند براي معرفي شخصيت و خدمات رسول خدا و دين مبين اسلام بسيار مؤثر و مفيدند و هر ساله بايد با محتواي بهتر و رشد يافتهتر تكرار شوند و ادامه يابند، اما بسيار روشن است كه هرگز نبايد به اينها اكتفا شود بلكه اقدامات ديگري لازم است كه اگر به عمل نيايند، اصل اسلام و تعاليم پيامبر اكرم با خطر جدي مواجه خواهند شد.
امت اسلامي امروز با خطرهاي بزرگي مواجه است كه بزرگترين آنها تاخت و تازهاي افراطيون سلفي در تمام عرصهها و تمام نقاط جهان اسلام است. آنچه خطر اين جريان افراطي را بزرگتر ميكند، بهره برداريهاي سياسي و تبليغاتي گسترده ايست كه دشمنان اسلام يعني قدرتهاي سلطه گر غربي و صهيونيسم بين الملل از عملكرد اين جريان به عمل ميآورند.
هر چند جريان سلفي وابسته به يك گروه متحجر است كه خود را وابسته به بعضي مذاهب اهل سنت ميداند و البته علماي اهل سنت اين جريان منحرف را از خود طرد ميكنند، اما متأسفانه شيوههاي عملي سلفيها امروز درحال گسترش است بطوري كه حتي دامن شيعيان را نيز گرفته و مشكلات زيادي براي كل امت اسلامي پديد آورده است.
اعتقادات انحرافي سلفيها، كه آنها را از پيروان مذاهب اسلامي اعم از سني و شيعه جدا ميكند و موجب طرد شدنشان ميشود، امروزه در خطمشي سياسي اين جريان جايگاه ويژهاي ندارد و آنچه موجب رشد قارچ گونه اين سلفيهاي سياسي در سالهاي اخير شده، ژست انقلابي آنها در برابر قدرتهاي حاكم در جهان اسلام و امكانات و ابزارهائي است كه قدرتهاي سلطه گر غربي و صهيونيسم بين الملل در اختيار آنها قرار ميدهند. همين ظاهر انقلابي است كه براي اين جريان منحرف جاذبه ايجاد كرده و آنها نيز با استفاده از امكانات و ابزارهائي كه در اختيارشان قرار ميگيرد هر روز منطقه نفوذ خود را گسترش ميدهند و به مثابه يك بيماري مسري به سراغ ملتهاي مسلمان ميروند و آنها را يكي پس از ديگري مبتلا ميكنند.
متأسفانه زمينه مساعدي نيز در كشورهاي اسلامي براي رشد و پيشرفت جريان منحرف و متحجر سلفي گري سياسي وجود دارد كه موجب سرعت بيشتر گسترش آن ميشود. آنچه اين زمينه مساعد را فراهم ميكند، فسادي است كه سرتاپاي حكام بسياري از كشورهاي اسلامي را فرا گرفته و آنها را از تعاليم اسلام دور ساخته است.
وابستگي دولتمردان حاكم بر اين كشورها به قدرتهاي سلطه گر غربي و صهيونيسم بين الملل، ظلم و ستمي كه به ملتهاي خود روامي دارند، تبعيضهاي كشندهاي كه در اين كشورها وجود دارد، غارت اموال و ثروتهاي ملتهاي مسلمان توسط حاكمان، زندگيهاي افسانهاي شاهان و حاكمان در كنار فقر و تهي دستي مردم اين كشورها، هزينه شدن بيت المال مسلمين براي تحقق خواستههاي قدرتمندان و زورگويان بين المللي، زير پا گذاشته شدن عدالت اسلامي توسط حاكمان كشورهائي كه مردم آنها مسلمان هستند، حاكميت اختناق و خودكامگي و ديكتاتوري در اين كشورها و سركوب دائمي آزاديخواهان و صاحبان افكار و انديشههاي آزاد، اموري هستند كه حاكمان را منفور و منزوي و شعارهاي جريانهاي افراطي همچون سلفيها را پرجاذبه و پرطرفدار ميكنند. اين، درد بيدرماني است كه قرن هاست به جان كشورهاي اسلامي افتاده و امت اسلامي هرچه ميكشد از همين درد است.
كساني كه در كشورهاي اسلامي جذب جريان افراطي سلفيگري سياسي ميشوند، هنوز اين جريان انحرافي را به درستي نميشناسند و از خطر آن بياطلاعند و ارزيابي روشني از لايههاي دروني آن ندارند. جوانان بيخبر جهان اسلام، اگر محاسبه دقيقي از نتايج عملكرد جريان افراطي سلفيگري سياسي داشته باشند قطعاً با انديشيدن به عاقبت كار، هرگز به اين جريان انحرافي نميپيوندند و جواني و شور و نشاط و قدرت جسمي خود را در اختيار آن نميگذارند.
تمام افرادي كه از بيرون جريان افراطي سلفيگري سياسي به عملكرد اين جريان نگاه ميكنند، دوگانگي سياست حاكم بر آن را به روشني تشخيص ميدهند. كاملاً مشخص است كه ميان بيعملي اين جريان افراطي در برابر آل خليفه در بحرين، آل سعود در عربستان و آل ثاني در قطر با منافع و اراده سياسي قدرتهاي سلطه گر غربي پيوندي انكارناپذير برقرار است. كنار كشيدن مصلحتي اين جريان از انقلاب مردمي يمن و پذيرش حكومت عبدربه منصور هادي، كه از مهرههاي شناخته شده آمريكا و معاون علي عبدالله صالح ديكتاتور مخلوع يمن است، پيام روشني دارد كه نميتواند چيزي غير از رعايت منافع نامشروع آمريكا در يمن باشد.
تجمع افراطيون سنتي تحت عناوين و نامهاي گوناگون در سوريه و رواج دادن تروريسم در اين كشور به جاي انقلاب مردمي چيزي غير از عمل براساس اراده آمريكا و صهيونيستها نيست كما اينكه فعالسازي سلفيها در لبنان با هدف تضعيف حزبالله لبنان صورت ميگيرد و چه كسي است كه نداند حزبالله لبنان تنها جريان جدي در حمايت از آرمان فلسطين و مبارزه عليه رژيم صهيونيستي در جهان عرب است؟
جمع بندي اين واقعيتهاي تلخ در جهان اسلام، به معناي تضعيف جبهه مقاومت و فراهم كردن زمينههاي در امان ماندن رژيم صهيونيستي از پس لرزههاي موج بيداري اسلامي است كه سود آن در نهايت به جيب سلطه گران جهاني و سردمداران صهيونيسم بين الملل ميرود. اگر براي توقف اين روند خطرناك اقدامي نشود، سرنوشت تمام كشورهاي اسلامي اعم از جهان عرب، شمال آفريقا و ساير كشورهاي مسلمان غيرعرب در آيندهاي نزديك به دست مثلث شوم آمريكا، صهيونيسم و جريان سلفي گري سياسي رقم خواهد خورد. اين، يك خطر واقعي است كه نبايد آن را كوچك شمرد و نبايد اجازه داد سرنوشت امت اسلامي به دست دشمنان اسلام بيافتد.
با توجه به اين جمع بندي، ميتوان درك كرد كه آنچه پيامبر اكرم در شرايط كنوني از ما مسلمانان ميخواهند و انتظار دارند آن را درك كنيم و به آن جامه عمل بپوشانيم اينست كه خطر افراطيون سلفي در كل جهان اسلام را بشناسيم، زمينههاي رشد آن را از ميان ببريم و با اين جريان انحرافي به صورت جدي برخورد كنيم تا ريشه كن شود. اين، وظيفه علما و نخبگان جهان اسلام است، همانها كه در مناسبتهاي مختلف گردهم ميآيند و سخنان خوبي به زبان ميآورند و قطعنامههاي زيبائي هم صادر ميكنند ولي با اين اقداماتشان مشكلي از جهان اسلام حل نميشود.
مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته علی ابراهیم نژاد(دانشجوی دکترای فاینانس در Boston College آمریکا) :
سیاست ارزی و قانون جاذبه نیوتنضربالمثل معروفیاست که ترجمه آن به این مضمون است: «اگر زندگی به تو لیمو داد از آن لیموناد بساز!»
کنایه از اینکه باید در زندگی تهدیدها را به فرصت تبدیل کرد و از آنها حداکثر بهره برداری را كرد، اما شاید یک مثال خوب از تبدیل کردن فرصت به تهدید را بتوان در سیاستهای ارزی کشورمان یافت.
گویا که ما استعداد عجیبی در تبدیل کردن لیموناد به لیمو داریم! شاید بر این باوریم که کشور ما تافته جدا بافتهای است که تمامی تئوریهای اقتصادی که در صدها کشور دیگر جهان به درستی کار میکند، در کشورمان وارونه عمل میکند. عکسالعملمان چه خواهد بود، اگر کسی در برابرمان ادعا کند در تمامی کشورها قانون جاذبه نیوتن میگوید اجسام در صورت رها شدن به سمت پایین میروند، اما در کشور من به سمت بالا؟!
در دنیایی زندگی میکنیم که کشورها در آن در حال مسابقه برای کاهش ارزش پول ملی شان به امید افزایش صادرات و بهبود رفاه اقتصادی شهروندانشان هستند. در دنیایی که نخست وزیر جدید ژاپن یکی از برنامههای اصلیاش را کاهش ارزش پول ملی این کشور برای حفظ رقابتپذیری صنایع این کشور اعلام کرده است.
تنها در دو ماه گذشته، بانک مرکزی ژاپن با ضرب و زور هر چه تمام، ارزش پول این کشور را 10 درصد در برابر دلار و 20 درصد در برابر یورو کاهش داده تا شرکتهایی همچون تویوتا و هوندا بتوانند در بازار خودروی آمریکا جولان بدهند. در دنیایی زندگی میکنیم که یک سال قبل تعجب همه برانگیخته شد وقتی سوئیس اعلام کرد از این به بعد به هیچ عنوان اجازه نخواهد داد ارزش پول ملیاش در برابر یورو از میزان مشخصی فراتر رود.
کشوری که قرنها تلاش کرده بود با فراهم کردن ثبات نسبی در بازار ارز، پناهگاه امنی برای سرمایههای خارجی باشد. در دنیایی زندگی میکنیم که اصلیترین دعوای اقتصادی دو اقتصاد بزرگ آن یعنی آمریکا و چین بر سر کاهش مصنوعی ارزش پول ملی چین برای افزایش صادرات و حفظ رقابت پذیری اقتصادش است.
در چنین دنیایی هنر ما این بوده است که تورم را به عرش و نرخ ارز را به فرش ببریم تا وارداتمان سر به فلک بکشد و صادراتمان هر روز نحیف تر شود. اگرچه هزاران مقاله و کتاب طی دههها برای برون رفت از وضعیتی مانند آنچه ما در آن هستیم نوشته شده، شاید بتوان گفت مشکل ارزی ما و راهحل آن چندان هم نیاز به تئوریهای پیچیده ندارد؛ برای سالها به کمک تزریق درآمدهای نفتی، رفاه شهروندان ایرانی بسیار بالاتر از آنچه میزان تولید و بهرهوری واقعی در اقتصاد ایران ایجاب میکند بوده است.
کافی است نگاهی به تلویزیونهای LCD که در منازل ایرانی وجود دارد یا گوشیهای موبایلی که در دست ایرانیان است یا تعداد خودروهای مدل بالای خیابانهای تهران بیندازیم. سفری به پیشرفتهترین اقتصادهای اروپایی داشته باشید تا ببینید از LCDهای 40 و 50 اینچی خانههای ایرانی و گوشیهای هوشمند گالاکسی و آیفون و خودروهای لکسوس و پورشه چندان خبری نیست. حال که این درآمد بدون زحمت به دلایلی کاهش یافته هر عقل سلیمی درمییابد که به همان میزان این رفاه مصنوعی نیز کاهش خواهد یافت. این عبارت به همان اندازه قطعی و مسلم است که قانون جاذبه نیوتن.
حال دو راه پیش رو داریم: راه حل اول یا بهتر بگوییم مُسکن اول این است که با تزریق هرچه بیشتر نقدینگی به اقتصاد با عناوین مختلفی چون «افزایش یارانه نقدی» و «کمک مناسب شب عید» و «بخشنامههای ارزی با عمر چند روز»، به خیال خود جلوی این کاهش رفاه را بگیریم که نتیجهاش همانی است که میبینیم: تورم هرچه بیشتر و استیصال و به حاشیه رانده شدن تولید داخلی.
راه حل دوم نپاشیدن نمک روی زخم، یعنی اضافه نکردن شوکهای تصمیمگیریهای خلق الساعه و تزریق نقدینگی بیحساب و کتاب به شوکی که خانوارها و صنایع چه بخواهیم و چه نخواهیم ناچار به تحمل آن هستند، یعنی شوک کاهش رفاه مصنوعی که سالها همه ما به آن عادت کرده بودیم. چند روز قبل برنامه پایش در یک نظرسنجی ساده از مردم خواست از بین دو گزینه افزایش یارانههای نقدی و مهار تورم یکی را انتخاب کنند. 85 درصد از یک میلیون و سیصد هزار شرکتکننده در نظرسنجی، مهار تورم را به افزایش یارانههای نقدی ترجیح دادند. به نظر میرسد وقت آن رسیده که تصمیمگیران نیز همچون مردم گزینه دو را انتخاب کنند.