سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

زندگی ساده همسر یک طلبه

او هم مثل سایر دختران ایرانی برای خود، آروزها داشت. مثل همه‌ی آنها که نقطه اوج آرزوهایشان ازدواج با یک پسرخوب، مومن، با اخلاق و خانواده دوست بود.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ آب و نان در جدیدترین نوشته خود آورده است:

او هم مثل سایر دختران ایرانی برای خود، آروزها داشت. مثل همه‌ی آنها که نقطه اوج آرزوهایشان ازدواج با یک پسرخوب، مومن، با اخلاق و خانواده دوست بود. دروغ چرا(؟) با تمام گذشت و تفکرهای آرمانی، گوشه چشمی به کار و درآمد و امرار معاش زندگی داشت. طبیعی هم بود؛ او هم مثل سایر انسان نیاز به آب و نان داشت. اگر چه اهل دعا و نیایش بود ولی خوب می‌دانست که دعای توسل شکم آدم‌ها را سیر نمی کند!

 اگرچه در مراسم خواستگاری یادآور سنت «نانِ خشک خوران» دختران اصیل ایرانی در کنار عشق و محبت و ایثار بود اما بعد از ازدواج هم هیچ‌وقت در این مورد بهانه‌ای نگرفت.

ازدواج طلبگی

زندگیش با توسل به امام زمان(عج) آغاز شد. ساده‌ی ساده‎ی ساده و فراتر از هرچه سادگی که تو بنامی. یخچال؛ قرضی، خونه؛ دو باب مغازه تو در تو که صاحبش درب سمت کوچه را بسته بود و شده بود خانه، خانه‌ی ما… .

تلویزیونِ کوچکِ سیاه و سفید که تصویر زندگیش کمی منحنی بود تا کیفیت زندگی را با خلوص نیت شفاف‌تر نشان دهد نه مثل ال سی دی و ال ای دی های امروزی که کیفیت تصویر زندگیش تختِ تخت باشد ولی… .

یادش بخیر؛ چه می‌رقصدیم با نوای خوش زندگی؛ آنگاه که نقاره‌ی ما، نوای خوش قابلمه‌هایی بود که زیر چِکّه‌های باران از سقف فرسوده خانه قدیمی، مست و بی خودمان می‌کرد. حیف(!) قابلمه‌های قرضیِ همسایه‌ها فضا را کمی غریبانه کرده بود!

سی و دو هزار تومان دریافتیِ شهریه طلبگی؛ هشت هزار تومانش اجاره خانه، ده هزارتومان، قسطِ وام ازدواج، مابقی که چهارده می‌شد خیالمان راحت بود که چهارده هیچوقت تمامی ندارد… .

دختری با تمام آرزوهای قشنگش در جوانی با همسر طلبه و دخترکی که نیمه‌ی ماه شعبان از مولایش هدیه گرفته بود، راهیِ دیارِ غربتِ سرای وطن شد.

هجرت، هجرت بلند مدت طلاب، که همسرش نسبت به آن احساس تکلیف می‌کرد؛ آن‌هم در یک روستا که نه با مردمانش آشنا بود و نه با فرهنگ شان!

مثل کوه ایستاد؛ هم‌پای همسر طلبه‌اش. هفت سال با او در مناطق محروم، هفت سال زندگی سخت و دشوار که هر روزش خاطره ای است… .طرح هجرت

همیشه فکر می‌کردم کجاها زندگی برایش سخت می‌شود و آیا این مدل زندگی واقعا سخت است؟ آری زندگی هر قشری سختی خاص خود را دارد و زندگی با طلبه نیز… .

سختیش آنجایی بود که من «قال الصادق(ع) بگویم و آنوقت عمل نکنم.» او باید با خیال راحت با سایر مردم پشت سرم اقتدا می‌کرد و نماز را به جماعت می‌خواند.

او بی‌خبر از تهمت‌ها و حرفای بی‌ربط بعضی‌ها نیست، پس وای به روزی که خودش آن‌ها را ببیند! سختی همسر طلبه از بداخلاقی طلبه است، سختی اش آنجایی است که همسرش دچار پدیده‌ی دین زدگی شده و هجومِ حجم زیاد معلومات، کارش را به جایی برساند که دیگر رمقی برای عمل به آن نمانده باشد!

به راستی آن طلبه‌ای که در خانه با بداخلاقی، همسر و فرزند و اقوام را از خود می رنجاند، آیا متوجه است که در سپاه امویان و عباسیان قرار دارد؟ من می‌گویم شاید بیشتر از آن‌ها، از اجر(!) دشمنی با اهل بیت علیهم السلام، بهره‌مند شود؛ که اینگونه با انباری از معارف الهی و کلام معصوم، افرادی را نسبت به این راه و این مسلک بدبین می‌کند!

آری سختی زندگی همسر طلبه اینجاست که ما از آن غافلیم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشتم رونوشتی است برای همه طلاب؛ با گذشت تر و فداکار تر از همسر طلبه روی این کره خاکی پیدا نمی شود؛ قدرشان را بیشتر بدانیم.
برچسب ها: وبلاگستان ، باشگاه ، همسر ، طلبه
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.