حدود ۲۰۰ مجروح شیمیایی داشتیم از حلبچه. چشمهای بیشترشان به خاطر شیمیایی عیب کرده بود. هر کدام از زنها چند بچه داشتند که مدام گریه میکردند و مادرهایشان را میخواستند؛ قیامتی بود از سر و صدا. ما نمیدانستیم مثلا این بچه مال کدام زن است. خود مادرها هم نمیتوانستند تشخیص بدهند. تنها راه حل این بود که هر کدام از بچهها را از این تخت به آن تخت ببریم تا از روی صدا مادرش را پیدا کند.
مجموعه روزگاران-کتاب خاطرات پرستاران-ص ۷۸
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید