به گزارش
سرويس بين الملل باشگاه خبرنگاران به نقل از آسيا تايمز، ام کي بهدرا کومار، سفير سابق هند در کشورهايي مانند آلمان، ترکيه، کره جنوبي و شوروي سابق طي مقاله اي تحت عنوان «هاگل مي تواند اوباماي واقعي را آشکار مي سازد» به مسئله انتخاب چاک هاگل به عنوان وزير دفاع جديد پرداخته و آن را مورد تجزيه و تحليل قرار داده است.
سفير سابق هند در آلمان در ابتداي مقاله خود به يک ضرب المثل اسپانيايي اشاره کرده که مي گويد، بگو با چه کسي قدم مي زني تا بگويم چه کسي هستي؟ بگو با کيان دوستي تا بگويمت کيستي؟ و سپس آن را به همراهي روز دوشنبه اوباما با هاگل در کاخ سفيد ارتباط داده و گفته است هر چند اين همراهمي بسيار کوتاه بود اما در واشنگتن بحث هاي زيادي را به راه انداخت.
وي مي نويسد در اين مقطع زماني هاگل شخصيت فوق العاده اي است که رئيس جمهور آمريکا به عنوان تنها ابر قدرت جهان با بودجه نظامي بيش از مجموع بودجه نظامي کل جهان مي تواند با او قدم بزند.
اوباما با گفتن اين که انتخاب هاگل تاريخي است زيرا او يکي از معدود وزيراني است که در جنگ مجروح شده و مي داند جنگ مسئله اي انتزاعي نيست، او اعزام جوانان آمريکايي براي جنگ و خونريزي را درک مي کند و مي داند که ما فقط وقتي لازم باشد اين کار را مي کنيم، فوق العاده بودن تاکيد کرد.
اوباما هر آنچه را که فکر لازم است درباره هاگل بگويد گفت: اما بررسي آنچه که او نگفت و آنچه که در اذهان همه است نيز مهم است، اينکه هاگل کسي است که با جنگ سال 2003 عراق مخالف بود و در حقيقت در مورد دلايلي که دولت بوش براي توجيه اين جنگ ارايه کرد به دنبال تحقيق و بررسي بود، او کسي بود که افزايش اعزام نيرو به افغانستان را زيرسوال برد و آن را با ويتنام مقايسه کرد و منتقد سرسخت تحريم است، همچنين او طرفدار مذاکره با حماس است.
هاگل کسي است که رابطه را با دلجويي اشتباه نمي گيرد بلکه آن را به عنوان يک فرصت براي درک بهتر ديگران، تلقي مي کند و معتقد است که کشورهاي بزرگ و قدرتمند بايد در امور جهان عاقلانه رفتار کنند.
وزير دفاع آينده آمريکا معتقد است، درگيري هاي آينده از کنترل قدرت هاي بزرگ خارج هستند و بعيد است آمريکا به طور يکجانبه در آنها اقدامي صورت دهد و اين که وزارت دفاع حجيم شده و پنتاگون بايد کوچک شود.
اگر اين نگاه مرسوم را داشته باشيم که سياست خارجي آمريکا توسط مجتمع نظامي- صنعتي اين کشور و لابي هاي فراگيري که در خارج از واشنگتن کار مي کنند و در واقع در عمق امپرياليسم آمريکايي حضور دارند هدايت مي شود، هاگل انتخاب عجيبي براي وزارت دفاع است.
پس انحراف واقعي کجا است يا اصلا آيا انحرافي وجود دارد؟ جواب اين سوال در شخصيت سياسي اوباما نهفته است.
اوباما طرفدار جنگ نرم بوده است اما سياستمداري تمام و کمال است، او در دوره اول رياست جمهوري خود ثابت کرد که عمل گرا است و در کنار خود مشاوراني مانند هيلاري کلينتون، رئيس رأس و رابرت گيتس داشت که مي دانست به هيچ وجه با او در اموري مانند جنگ عراق خليج گوانتانامو و... همفکر نبودند اما خواهان اوال آمينس دفتر رياست جمهوري آمريکا بودند.
با نگاهي به عقب مي بينيم که اوباما کارهاي ناتمام بوش را انجام داد و برخي از قول هاي خود در دوران مبارزات انتخاباتي را کنار گذاشت، انتخاب هاگل اين سوال بزرگ را مطرح مي سازد که آيا ما شاهد شروع واقعي دوره اوباما در سياست خارجي آمريکا هستيم؟
مي توان گفت باراک اوباما قصد دارد چهره بزدلانه اي را که با سياست خارجي او در دوره اول رياست جمهوري اش عجين و همراه بود کنار بگذارد، البته اگر بخواهيم صادق باشيم اين ظن و گمان هميشه وجود داشته که اوباما به عنوان يک سياستمدار باهوش براي آن که بتواند بار ديگر به رياست جمهوري انتخاب شود عملا برخي از تفکرات خود را در طول دوره اول رياست جمهوري اش دنبال نکرد.
اما اکنون شرايط دشوار داخل آمريکا و پيچيدگي نظم نوظهور جهاني اوباما را قادر مي سازد برطبق باورهاي خود آمريکا را رهبري کند، علاوه بر اين از آنجايي که قرار نيست براي يک انتخابات ديگر مبارزه کند مي تواند با آزادي بيشتري و بدون مانع افکار و انديشه هاي خود را پيگيري کند.
اوباما از رويش کشورهاي پيشرو ديگري در صحنه هاي بين المللي مطلع است و از محدوديت هاي فزاينده در برابر قدرت نظامي آمريکا در نظام بين المللي کاملا آگاه است، از طرف ديگر او فردي وطن پرست است که به استثنا بودن آمريکا و سرنوشت آمريکا به عنوان رهبر جهان اعتقاد دارد، بنابراين بي ترديد او همچنان به تقويت منافع آمريکا ادامه خواهد داد و به دنبال دائمي کردن نقش رهبري آمريکا در امور جهاني است، هر چند که روش هاي او ممکن است متفاوت باشد.
* يک سيگنال قوي
اما ممکن است با توجه به فضاي بين المللي و نيروهاي تاريخي که امروزه سرگرم کار هستند، تنظيم قطب نماي سياست خارجه اوباما فقط لزوما برعهده او نباشد.
براي مثال مسئله ايران و سوریه را در نظر بگيريد.
به همين ترتيب بیداری اسلامي هنوز در مراحل ابتدايي خود قرار دارد، آشکارا اراده اي براي پايان دادن به جنگ افغانستان وجود دارد اما چالش هاي ديگري مانند پاکستان مشکل ساز و نفوذ هند در کابل زماني که نقش آمريکا در آنجا کمرنگ شود و عدم وجود چشم اندازي واضح از پاياني توافقي، در اين بين وجود دارد.
تمام اين مسائل دردسرساز با گفتمان ايالات متحده با جهان اسلام ارتباط دارد، از سوي ديگر روابط آمريکا با چين و روسيه نيز در مسير سختي حرکت مي کند، تمايل آمريکا براي مداخله در مناقشات منطقه اي چين و حمايت آن از پيشرفت هاي دموکراتيک، تور آسيايي خود اوباما بلافاصله پس از انتخابات ماه نوامبر بدون شک از سوي پکن اقداماتي تحريک آميز تلقي مي شود.
به همين ترتيب، اوباما نياز دارد که روابط خود با روسيه را بازتنظيم کند اما اين که آيا برقراري روابط سازنده با ولاديمير پوتين رئيس جمهور روسيه را نيازي فوري مي داند يا نه محل ترديد است.
احتمال زياد اين است که اگرچه اوباما پس از انتخابات دوباره قول داده در مسائلي مانند دفاع موشکي با روسيه انعطاف بيشتري نشان دهد اما دولت آمريکا همچنان در مسائل مربوط به آمريکا با روسيه در ارتباط است و در غير اين صورت روسيه را بيشتر ناديده مي گيرد، روسيه نيز اميدوار است که در دوره دوم رياست جمهوري اوباما پيشرفتي واقعي در گفتمان روسيه- آمريکا ايجاد شود.
اوباما با انتخاب دو کهنه سرباز جنگ ويتنام براي دو پست کليدي کابينه خود، جان کري براي وزارت خارجه و هاگل براي وزارت دفاع، سيگنال قدرتمندي را به جهان فرستاده است.
اوباما سيگنالي درباره سبک جديد رهبري آمريکا فرستاده که مبتني بر اين موارد است: استفاده از هويج هاي (مشوق ها) بيشتر تا چماق (تنبيهات)، ايده ها و متقاعد ساختن به جاي تهديدها و تحريم ها، جنگ نرم بيشتر تا قدرت هوشمند.
نکته آخر اين است که اکنون اوباما مي داند بار ديگر رئيس جمهور نخواهد شد، بيشتر از 4 سال قبل از فضا و انعطاف پذيري بيشتري براي آزمايش رويکرد سياست خارجي مبتني بر مذاکرات برخوردار است.
همراهي روز دوشنبه اوباما با هاگل کافي است تا به ياد بياوريم اوباما چطور بوده و هنوز هم مي تواند به همان فرد تبديل شود.