سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

سامان گوران از یک لشکر زیرآب‌زن می گوید

"يكي از شمال تماس گرفته بود كه من مي‌دانستم كيست! به رامين عباسي‌زاده گفته بودند سامان مواد مخدر استفاده مي‌كند! وسط كار مي‌گذارد و مي‌رود و..."

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران:

خيلي‌ها معتقد هستند سامان گوران مديون خنده بازاري است كه در شناخته شدن او نقش بسزايي داشته است اما بدون شك اين برنامه طنز پر مخاطب تلويزيوني نيز تا حدود زيادي به واسطه تيپ سازي‌هاي (عادل فردوسي‌پور، علي دايي، مهران مديري، رضا صادقي و...) او ديده شد و توانست جايگاهي ثابت ميان علاقه مندان برنامه‌‌هاي تلويزيوني پيدا كند.

سامان گوران پس از مدتي به دليل اختلاف نظر با خنده بازار‌يها رفت و بيشتر اوقاتش را به اجراهاي صحنه‌اي طنز پرداخت تا ملاقاتي با محمدرضا شريفي نيا مسير زندگي حرفه‌ايي او را تغيير دهد و گوران براي اولين بار در يك سريال تلويزيوني ايفاگر نقش محوري باشد.

«بهادر سير» در سريال «ميلياردر» بهانه‌ اين فنجان چاي بود تا او كه استاد ساختن تيپ شخصيت‌هاي حقيقي است اين بار خالق كاراكتري در يك مجموعه تلويزيوني باشد. گوران با چهره خندان هميشگي‌اش مهمان يك فنجان چاي «باني فيلم» شد و از همكاري‌اش با عليرضا اميني، خنده بازار، اجراهاي صحنه‌اي‌اش و اولين ديدارش با شريفي نيا گفت.
     
 پس از پايان فصل اول سريال «ميلياردر» روزگار سامان گوران چگونه مي‌گذرد؟

- مشغول يكسري كار تبليغاتي بودم كه گريم سنگيني هم داشت، پس از آن مدتي استراحت خواهم كرد. واقعاً خسته‌ام.

 يعني سريال ميلياردر تو را تا اين حد خسته كرد؟

- نه قبل از اين پروژه خسته بودم.

 فكر مي‌كنم در فاصله ساخت دو فصل سريال «ميلياردر» قرار است سر يك كار سينمايي بروي؟

- بله، صحبت‌هايي شده!

 و احتمالاً محمدرضا شريفي‌نيا معرف تو بوده؟

- بله.

 و احتمالاً قرار نيست از آن كار و عواملش نام ببري؟

- (مي‌خندد)!

 تو قرار است از اين به بعد بازيگر باشي يا فعاليت‌هاي هنري قبلي‌ات را هم ادامه خواهي داد؟

- فعاليت‌هاي قبلي من خيلي خاص بود كه تنها از پس يك نفر در ايران بر مي‌آيد و آن هم فقط من هستم! دوستان ديگر را خيلي دوست دارم، ولي هرگز كارشان شبيه به من نبوده و نيست! من مثل يك تئاتري هرگز از آن كار خسته نشده و نمي‌شوم. به خصوص مشوق‌هايي كه اخيراً پيدا كرده‌ام، انگيزه‌ام را چندين برابر كرده است.

 مثلاً محمدرضا شريفي‌نيا...

- (مي‌خندد) بله نمي‌دانم تو از كجا فهميدي! ولي هم او و هم فرزاد حسني كه فكر مي‌كنم پر از ايده‌هاي خوب است، براي افرادي كه اول راه در هر حرفه‌اي هستند. اين دو بسيار براي من انگيزه هستند. ضمن اينكه من آنجا آنطور كه فكر مي‌كنيد ديده نمي‌شوم. يكسري مراسم خيريه است كه حتماً آنها را مي‌روم، حتي اگر حضور در آن به حرفه بازيگري من لطمه وارد كند. اتفاقاً بارها در اين مراسم‌ها حضور پيدا كرده‌ام كه بازيگران سينما هم بوده‌اند. من تا وقتي كه صدا، چهره و هنري دارم، در اين مراسم شركت مي‌كنم و هيچ چيزي هم برايم مهم نبود.



 فكر مي‌كنم اينطور نباشد كه از اين به بعد هر هفته كيش باشي؟!

- نه، ببينيد! من هر هفته كيش بودم ولي گروه بازيگري مي‌بستم! تيم هنري مي‌بردم. ضمن اينكه بيزينسي هم در كيش دارم و بايد در رفت و آمد باشم.

 همزمان با سريال «ميلياردر» كه مشغول ديگر فعاليت‌هاي هنري‌ات مثل اجراها نبودي؟

- خير چرا كه مي‌دانستم بايد با فراغ بال به سراغ بهادر بروم. يك جورهايي دوست داشتم به سبك داريوش ارجمند و با الهام از شيوه كاري او كه استاد بازيگري است، تنها متمركز روي يك كار و يك نقش باشم. خيلي وقت و ذهنم را درگير اين كار كردم. خيلي تلاش كردم و حس مي‌كنم پس از سه- چهار قسمت مي‌توانم ادعا كنم با شخصيت صحبت‌هايي داشتم، كلنجارهايي رفتم و مثل يك استاد منبت‌كاري در حد خودم و توانم موفق شدم نقش را در بياورم.

 محمدرضا شريفي‌نيا كاشف تو در هواپيمايي بوده كه مشتركاً عازم كيش بوديد؟!

- به يكباره متوجه شدم پنج- شش دقيقه هست كه به من زل زده و نگاهم مي‌كند. او با لحن خاصش پرسيد چه كار مي‌كني؟ شغل و كارم را برايش توضيح دادم از حال و احوال اقتصادي كارم پرسيد و گفتم. به يكباره گفت ما هم مشغول ساخت يك سريال هستيم كه يكي از شخصيت‌هاي آن شبيه تو است؟

 خوشحال شدي؟

- بله، هميشه به من مي‌گفتند كه اگر تو با آقاي شريفي‌نيا آشنا بشوي، مي‌تواني بازيگري را هم تجربه كني.

 و اين اتفاق در هواپيماي شانس تو رخ داد؟

- بله، آقاي شريفي‌نيا گفتند ما براي يكي از نقش‌ها از هر كدام از بچه‌هاي بازيگر تست گرفتيم، خوب نبودند جز زامياد سعدونديان...

 زامياد كه نويسنده است؟

- بله ولي معتقد بودند او خوب است چون خودش به عنوان نويسنده نقش را فهميده بود. آقاي شريفي‌نيا گفت هنوز هم مشغول تست گرفتن هستيم، ببينم تو مي‌تواني از پس نقش بر بيايي! هر وقت آمدي تهران يك سر بلند شو بيا دفتر. در اين فاصله آقاي شريفي‌نيا رفت تا با گروه توليد صحبت كند تا آنها را متقاعد كند.

 و تو آن زمان دوست داشتي كه به شكل حرفه‌اي كار بازيگري را هم داشته باشي؟

- بله، جالب اينكه من آن زمان مادر و ديگر اعضاي خانواده‌ام را به يك سفر تفريحي فرستادم و حس مي‌كنم پيشنهاد آقاي شريفي‌نيا، باز خورد معنوي آن كاري بود كه در حق مادرم انجام وظيفه كرده بود. اين يك حس بود و لاغير! اتفاقاً قرار بود خودم هم به آن سفر بروم كه عذرخواهي كردم و گفتم آقاي شريفي‌نيا از من براي حضور در كاري دعوت كرده‌اند. خواهرم خيلي خوشحال شد، چون مدام به من مي‌گفت پس تو كي بازيگر مي‌شوي؟ كي نقش اول بازي مي‌كني؟ همه مي‌دانستند كه اگر يك فرصت به من داده شود، توانايي‌ اين را دارم كه خودم را ثابت كنم.

 هيچ وقت به دنبال اين نبودي كه خودت اين فرصت را ايجاد كني؟

- نه چون اصولاً اهل اين نيستم كه به زور خودم را قالب كنم. مطمئن بودم كه اتفاق خودش رخ مي‌دهد و نبايد به زور دنبال آن بود.

 بهادر چگونه و با چه خصوصياتي براي تو توضيح داده شد؟

- آقاي شريفي‌نيا خيلي خوب نقش و خصوصياتش را براي من باز كرد، او گفت تو نابغه‌اي! گفتم شما لطف داريد! گفت نه اين شخصيت بهادر نابغه است! (مي‌خندد) گفت نه تو خودت هم نابغه‌اي!

 احتمالاً مي‌خواسته ناراحت نشوي؟

- (مي‌خندد) نه اين بار منظورش حضور من در اجراهاي طنز و تيپ‌سازي‌ها بود. او معتقد است من در كارم نابغه هستم و اين تعريف براي من شده بود انگيزه، نقش را براي من خيلي خوب توضيح داد تا اينكه آمدم تهران.

كريم اميني، (دستيار و برنامه‌ريز عليرضا اميني) با من تماس گرفت. ابتدا خيلي خوشحال شدم، چون تنها فردي بود كه زمان پخش «خنده‌ بازار» با من خوب بود و بقيه حتي جلوي دوربين و وقتي كه مشغول ضبط بهترين قسمت خنده بازار بودم با تكه‌پراني مرا آزار مي‌دادند. من شخصيت بهادر را كه خواندم، احساس كردم او را مي‌شناسم.

متوجه شدم حرف و حديث‌هايي كه پشت سر او مي‌زنند، اتفاقاتي كه برايش رخ مي‌دهد، بالا و پايين‌هاي زندگي‌اش، توطئه‌هايي كه بر عليه او چيده مي‌شود و... احساس مي‌كردم او چقدر به من نزديك است.



 يعني بهادر را در شركت فرجام (سريال ميلياردر) چيزي شبيه به سامان گوران در فضاي خنده‌ بازار ديدي؟

- ببين من روز اول كه خواستم از درب «شمس‌العماره» بيرون بيايم و پله آخر را رد كردم، نزديك به چهل نفر زنگ زده بودند كه آقاي اميني او را براي اين كار انتخاب نكن!

 چه كسي از ملاقات روز اول تو با عليرضا اميني مي‌توانست مطلع باشد؟

- خب حرف مي‌آيد و مي‌رود به هر حال يكي- دو نفر از اهالي خنده بازار هم در سريال ميلياردر حضور داشتند.

 مثل شهرام خلج (طراح گريم) ؟

- او و همين كريم اميني دوست خوبم كه حتماً با بقيه هم مثل من خوب بوده است.

 در مورد تو به عليرضا اميني و رامين عباسي‌زاده راپورت چه چيزي را داده بودند؟

- يكي از شمال تماس گرفته بود كه من مي‌دانستم كيست! به رامين عباسي‌زاده گفته بودند سامان مواد مخدر استفاده مي‌كند! وسط كار مي‌گذارد و مي‌رود و...

 واكنش آنها چه بود؟

- عليرضا به من گفت برو ببين كجا چه كردي كه من پس از مدت‌ها با آقاي شريفي‌نيا همكار مي‌شوم، او پيشنهاد مي‌دهد و من «نه» نمي‌آورم و... اميني گفت اين مسئله به ندرت پيش مي‌آيد! اگر عليرضا اميني و رضا شريفي‌نيا را كنار هم بگذاري، نمي‌شود حس كرد او يك پيشنهاد داده و من راحت پذيرفته‌ام! اين مسئله باعث شد انگيزه من صد برابر شود. از سوي ديگر بهادر را كه مي‌شناختم و توان خودم را هم در اجراي اين نقش مي‌دانستم.

آقاي شريفي‌نيا نيز مدام به من دلگرمي مي‌دادند. پس از آن رسيديم به كلاس‌هاي بازيگري كه عليرضا اميني براي من گذاشت. در واقع در زمان پيش توليد كه تنها گروه كارگرداني حضور داشتند. من هم سر صحنه حاضر شدم و با عليرضا اميني در مورد ايفاي نقش صحبت مي‌كردم. او چون فارغ‌التحصيل بازيگري است خيلي اين حرفه را مي‌شناسد و راجع به كار توضيحات بسيار خوبي براي من داشت.

اخلاق خوبي هم كه دارد، اين است با هر كس دست يا علي بدهد تا آخر پاي او مي‌ايستد! من هم خيلي تلاش كردم، چيزي مثل «كاكرو» در كارتون فوتباليست‌ها! يادت مي‌آيد چگونه تمرين مي‌كرد در كوچه، خيابان، دريا و... و چه انگيزه‌اي براي رسيدن به هدفش داشت.

 مجتبی احمدی خبرنگار بانی فیلم در ادامه از گوران پرسیده است: سر كلاس عليرضا اميني تو چه چيزهايي از دنياي بازيگري آموختي؟

- او با من از حس‌ها و نوع ارتباط شخصيت با ديگر كاراكترها صحبت كرد و به لحاظ تئوري توضيحات بسيار خوبي براي من داشت. او در مورد موقعيت نقش در قصه براي من حرف زد و يادم مي‌آيد صحبت‌هاي او خيالم را راحت كرد. جالب اينكه امروز احساس مي‌كنم خيلي پخته‌تر شده‌ام و توضيحات او در ذهنم نيست. يادم مي‌آيد كه خيلي  خوب و واضح مرا وارد دنياي بازيگري كرد و باعث شد من خيلي زود بتوانم با نقش ارتباط برقرار كنم.

 قطعاً قبول داري كه ايفاي نقش بهادر به شدت تحت تأثير تقليد صدا و تيپ‌سازي‌هاي تو روي شخصيت‌هاي مختلف (بازيگران، خوانندگان و...) بوده است؟

ـ بله چند قسمت اول كه اينگونه بود.

 يعني معتقد هستي با گذشت زمان اين نقيصه برطرف شد؟

ـ بله چون من در تيپ‌سازي‌هايي كه انجام مي‌دهم، به جز تقليد صدا، خواص و ويژگي‌هاي ظاهري را هم لحاظ مي‌كنم. يادم مي‌آيد سر خنده‌بازار من كليد كردم كه فريد شب‌خيز برود و براي من كاپشن قهوه‌اي گير بياورد! و اين خيلي برايم مهم است.

 و عينك بهادر...

ـ (مي‌خندد) يادم مي‌آيد گفتم آقاي عباسي زاده اگر موافق باشيد، اين عينك نباشد با اينكه خيلي به من مي‌آمد.

 نمي‌خواست شبيه مهران مديري «مرد دو هزار چهره» بشوي؟

ـ بله.

 قبول كن خيلي‌ها مهران مديري و عادل فردوسي پور را در لحظات مختلف بهادر از تو مي‌ديدند؟

ـ بله، در يكي ـ دو قسمت اول بود، نمي‌توانم بگويم نبود، اما هر چه گذشت من به بهادر نزديك شدم و فاصله گرفتم. يادم مي‌آيد خيلي مرموزانه رفتم كار خودم را از روي راش‌هاي برداشت شده ديدم و متوجه شدم كه بايد جلوي رفتارهايي كه اين شك و شبهه را ايجاد مي‌كند، بگيرم.

فكر مي‌كنم پس از قسمت چهار و پنج اين مشكل حل شد. باور كن همه چيز خوب اين كار براي من بود، ديده شدن‌ها، شناخته شدن در مقام يك بازيگر و... ديگر عوامل اين سريال كه نيازي به ديده شدن و تثبيت كردن خودشان نداشتند، به همين دليل انگيزه من در اين سريال بيش از همه بود. اگرچه حرف‌هايي كه پشت من بود، ابتدا روي خيلي‌ها تأثير گذاشت، اما در ادامه هرچه جلوتر رفتيم متوجه شدند حتي يك درصد از حرف‌هايي كه پشت من زده مي‌شد، حقيقت نداشت.

حتي يك مورد بي انضباطي نداشتم، بيش از همه كمك كردم و... نظر همه تغيير كرد و همه دست به دست هم دادند كه بتوانم خودم را ثابت كنم.

 با تمام اين حرف‌ها قبول داري كه تو در هر صورت مديون «خنده بازار» هستي؟

ـ بله، من خنده بازار را دوست داشتم. عيد 90 خنده بازار خيلي خوب بود و ما همه در كنار هم خوب شديم، اما در ادامه...

  خنده بازاري‌ها معتقد بودند تو خودت را بالاتر از آنها مي‌ديدي و...

ـ چرا بايد اينگونه فكر مي‌كردم! تو برو مصاحبه‌هاي آن زمان مرا يك نگاهي بيانداز! همه جا مي‌گفتم شهرام خلج، شهاب عباسي، يزدان فتوحي و... باور كن طرف مصاحبه كننده خسته مي‌شد از بس من از اين دوستان تعريف مي‌كردم!



 اما كم كم همه چيز تغيير كرد.

ـ به نظرم اين ديده شدن كمي بچه‌هاي ما را قلقلك داد. محمدرضا خسروي رفيق شفيق من بود ما مدام با هم بوديم، اما پس از اينكه سري دوم شروع شد، از شهاب خواستم كه بيا تيپ سازي «علي دايي» را در برنامه نود درصد برويم، ببين من اهل فوتبال هستم، يك استقلالي دو آتيشه هستم، خودم در سايپا فوتبال بازي كردم، با بروبچه‌هاي فوتبالي آشنايي دارم.

 و واكنش شهاب عباسي چه بود؟

ـ او گفت تو اصلاً شباهتي نداري، گفتم اجازه بده تمرين كنم، سعي و تلاشم را بكنم... اتفاقاً من علي دايي را در كيش ديدم و او مرا ابتدا تشويق كرد. باور كن من كلي با عليرضا محمد سر تمرين پرسپوليس مي‌رفتم با بچه‌ها ارتباط داشتم و البته در طول اين مدت ياد مي‌گرفتم و از استيل‌هاي ايست و حركت علي دايي برداشت مي‌كردم.

بعد از اينكه اولين برنامه نود درصد با حضور علي دايي در خنده بازار پخش شد، عليرضا محمد از پرسپوليس اخراج شد، شيث مشكل دار شد، حقيقي نيمكت نشين شد، مازيار زارع و... باور كن من بدون فيلمنامه علي دايي را بدون كات رفتم و همه بچه‌ها با پايان آن آيتم از خنده ريسه مي‌رفتند، آن ماجرا تمام شد، ولي بچه‌هاي خنده بازاري مرا در موج‌هاي خبري تنها گذاشتند.

همه مي‌گفتند سامان اصرار كرد علي دايي را برود، ما مي‌گفتيم نه! من مي‌گفتم اگر حمايت نمي‌كنيد حداقل مرا هم خراب نكنيد! حالا من اين وسط يك عذرخواهي كردم تا ماجرا حل شود و اتفاقاً حل هم شد! جالب اينكه دوستان خنده بازار شاكي شدند چرا عذرخواهي كردي؟!

كم كم برنامه ما ديده شد و كار من بر سر زبان‌ها افتاده بود. شايد يكي از دلايلي كه برنامه ما زودتر از سريال‌هاي ماه مبارك رمضان مورد تقدير قرار گرفت، همان آيتم‌هاي من بود! جالب اينكه آقاي دارابي در جايي گفت «من ديده‌ام كه گاهي خود افراد در برنامه شركت مي‌كنند!». اين انگيزه مرا چند برابر كرد، رفتم روي جلد مجلات، گفت‌و‌گوهاي مفصلي مي‌كردم، صحبت‌هاي بسيار خوبي راجع به خنده بازار مي‌كردم، اما پس از يك دوره تعطيلي وقتي رفتيم تا ببينيم سري جديد قرار است چگونه آغاز شود...

 با واكنشي متفاوت از سوي خنده بازاري‌ها روبرو شدي؟

ـ (مكث مي‌كند) باور كن دو هفته بدون قرارداد كار كردم. يادم مي‌آيد هم رضا صادقي و هم علي دايي در زماني بود كه من با دوستان قرارداد نداشتم...

 خنده بازاري‌ها در جايي گفتند كه تو پس از ديده شدن و گرفتن كارت درخواست دستمزد بالاتري كردي؟

ـ اصلاً موضوع پول نبود! باور كن اصلاً بحث دستمزد براي من مهم نبود، چون كار اولم بود! ببين مي‌توانستم در شروع دوم درخواست دستمزد مفصل‌تر بكنم! اما من رفتم كار كردم، شهاب عباسي مرا در دفتر آقاي شب‌خيز كنار كشيد، گفت نداريم با ما راه بيا! اي كاش دوستان فراموش نكنند! اما وقتي پس از آن تعطيلي يك ماهه برگشتيم، ديدم اصلاً نگاه‌ها كلاً فرق كرده. مثلاً يزدان فتوحي كه هنوز هم من دوستش دارم تحت تأثير سياوش مفيدي و... در يك سو پچ پچ مي‌كردند، بچه‌هاي فني از سوي ديگر، شهاب عباسي و... من همانجا به بچه‌ها گفتم خوش گذشت و آمدم بيرون!

 تا مراسم تقدير پايان ماه مبارك رمضان ...

ـ تماس مي‌گرفتند كه بلندشو بيا! آقا اگر نيايي آبروي خنده بازار مي‌رود! مردم مي‌فهمند كه ما با هم مشكل داريم، گفتم بايد فكر كنم! نيم ساعت از برنامه گذشته بود كه من رفتم. جالب اينكه وقتي رسيدم آنجا ديدم آن خواهش و تمنا رنگش تغيير كرده و بدل شده بود به جبهه‌گيري.

يكباره ديدم آقاي شب‌خيز گفتند ايشان هم كه آمدند ايشان كه پدر كار را درآوردند! سياوش مفيدي به خاطر اينكه من آمدم اصلاً مصاحبه نكرد و ميكروفون را كنار گذاشت. آنجا من بغضم تركيد و گفتم آقاي دارابي من در اين كار تنها بودم و خيلي سعي كردم اين اتفاقات رخ ندهد، چون آدمي هستم كه چيزي در دلم نمي‌ماند، ولي اگر معتقد هستند من عامل ضرر كردن كار بودم و اگر من باعث زمين خوردن كار هستم، حاضرم عذرخواهي كنم و براي دوستان در ادامه كارشان آرزوي موفقيت مي‌كنم، اميدوارم در ادامه نيز كار بهتر شود.

 از مهران مديري نيز در برنامه خنده بازار تيپ سازي كردي، واكنش او چه بود؟

- بله چون من سالهاست روي تقليد رفتار و صداي مهران مديري كار مي‌كنم، باوركنيد بعد از سيامك انصاري بيشترين شناخت را از اين آدم دارم. بچه‌هاي «قهوه تلخ» مي‌گفتند براي آقاي مديري جالب بوده كه من اين همه اطلاعات را در مورد ايشان از كجا آورده‌ام، آن هم تا اين حد ريز و دقيق! باور كن اگر من با اين دل چركين به «خنده بازار» برمي‌گشتم، ديگر آن انگيزه را نداشتم.

 با خود مديري ملاقاتي نداشتي؟

- نه، اميدوارم به زودي اين اتفاق بيفتد.

 فكر مي‌كنم يك علاقه شخصي به مهران مديري داري. از حالت چهره تو مشخص است كه طوري ديگر راجع به او صحبت مي‌كني!

- شايد من به خاطر مهران مديري بازيگر شده باشم. فكر مي‌كنم احساس من به ايشان منتقل شده باشد. اگر من به ايشان نرسم و برايش كار نكنم، احساس مي‌كنم هيچ لذتي از دنياي سينما نبرده‌ام. معتقدم سينما يك وسيله است و اگر شما در آن به عشق خودتان نرسيد، هيچ فايده‌اي در آن وجود ندارد و من هم مطمئن هستم كه روزي به خواسته‌ام مي‌رسم.

 برگرديم به «ميلياردر». نظر شريفي نيا در مورد بازي تو در اين سريال چه بوده است؟

- او هم از كارم راضي بود، اما معتقد است وقتي كه بهادر تا اين حد مظلوم است و از بالا به همه نگاه مي‌كند، بايد يك مقدار قلدري‌اش را كم كند. گاهي در جايي صدايم بالاتر مي‌رفت كه سعي كردم اين مسئله را در كارم لحاظ كنم.

 اين هراس را نداشتي كه به عنوان بازيگر كارت نگيرد؟

- نه مطمئن بودم كه اگر بگيرد، مي‌گيرد و اگر نگيرد بدي من آن طور كه بايد به چشم نمي‌آيد! اما خدا را شكر اين روزها از واكنش مردم مي‌بينم كه توانسته‌ام نظر بينندگان تلويزيون را جلب كنم. جالب بود كه از قسمت‌هاي سوم و چهارم پيگير قصه بهادر سير بودند برايم تجربه جذابي بود.

 راستي تو بالاخره نسبتي با رضا گوران داري؟

- بله!
 پس چرا او كتمان مي‌كند؟

- فكر نمي‌كنم او هم كتمان كرده باشد، شايد به خاطر نمايش «يرما» كتمان كرده!

 به لحاظ اقتصادي بازيگري را مفيدتر مي‌داني يا كار اجرا و استيج را؟

- سؤال بعدي! (مي‌خندد) سينما كه پول ندارد!

 شريفي نيا تو را سر هر كاري كه بفرستد مي‌روي؟

- ايشان كه مرا سر هركاري نمي‌فرستد! آن سوالي كه در ذهن تو است نه ولي هر كار ديگري كه باشد قبول مي‌كنم!

 فكر مي‌كني روزي بشود كه ديگر كار اجرا را به خاطر بازيگري كنار بگذاري؟

- اگر ديگر نتوانم منطقي راجع به كار اجرايم توضيح بدهم، حتماً آن را كنار مي‌گذارم.
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.