میرزا تقی خان، پس از مرگ محمد شاه درسال 1264 هجری قمری، ناصرالدین شاه را از تبریز به سمت تهران حرکت داد. ناصرالدین شاه هم به او لقب امیر نظام(فرمانده کل قوا) داد و پس از نشستن بر تخت سلطنت، وی را ملقب به امیرکبیر و اتابک اعظم نمود و به سمت صدراعظم منصوب کرد.
امیرکبیر پس از طی مراحل پیشرفت و ترقی علمی و سیاسی به صدر اعظمی حکومت ناصرالدین شاه قاجار برگزیده شد و در طول 4 سال صدراعظمی خود، خدمات شایسته و فراوانی به ملت و حکومت نمود.
سه ماموریتی که از محمدتقی دیپلماتی برجسته ساخت
میرزا تقی خان قبل از صدارت منشی دستگاه قائم مقام بود و در این مدت به سه ماموریت مهم سیاسی به روسیه، ایروان و به عثمانی رفت.
مسئولیت وی در قضیه ارزنه الروم بود و درایتش از وی دیپلماتی کارکشته ساخت. چنانچه در این قرار داد که روس و انگلیس همواره به دنبال زیان ایران و نفع عثمانی بودند کوتاه نیامد.
سرسپردگی و علاقه امیر به کشور تا به آنجا بود که وقتی به زیان ایران بود از محمدشاه هم پیروی نمیکرد تا برسد به روس و انگلیس و همه اقداماتش برای سربلندی ایران بود.
39 ماه صدارت از امیر چهرهای جهانی ساخت
39 ماه خدمت امیر کبیر در لباس صدارات حکومت قاجار در زمان ناصرالدین شاه کافی بود که از ی چهرهای جهانی بسازد و او را مردی سیاستمدار و اقتصاددانی زبردست که هدفی جز سربلندی ایران و خودکفایی کشور نداشت بسازد.
گرچه بسیاری از شاهزادگان قجری به مردی که از آشپزخانه به صدارت رسیده حسادت میکردند نشان داد ماندگارترین آثاری که از دوران قاجار در تاریخ این مرز و بوم بر جای میماند خدمات اوست.
دارالفنون سنگ بنای آموزش مدرن ایرانی
حاصل مجموع آموختهها و دیدههای امیرکبیر از جهان، ایجاد دارالفنون بود آکادمی برای رشد علوم جهانی در پایتخت.
این مدرسه در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسه جدید ایران بود. در دارالفنون اصول علمی جدید و دانشهای مهندسی، پزشکی و فنون به جوانان آموزش داده میشد و بسیاری از معلمهای آن از اروپا و به ویژه از کشورهایی چون اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به کار گرفته شده بودند. پس از برکناری امیرکبیر، با وجود مخالفتهای میرزا آقاخان نوری، مدرسه کار خود را ادامه داد.
روزنامه وقایع اتفاقیه در سال سوم سلطنت ناصرالدینشاه، به دستور امیر کبیر برای جلوگیری از شایعه در ایران چاپ شد.
اولین شماره این روزنامه در ۱۸ بهمن ۱۲۲۹ خورشیدی به کوشش امیرکبیر منتشر شد.
به دستور امیرکبیر اشتراک این روزنامه برای هر یک از افرادی که از دستگاه دولتی بیش از ۲۰۰ تومان حقوق میگرفتند اجباری بود.
در این روزنامه، اخبار داخلی شامل خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصبها، اعطای مقامها، نشانها و امتیازات چاپ میشد. چاپ اخبار رویدادهای شهرهای ایران، اخبار مربوط به کشورهای اروپایی و صفحه حوادث از بخشهای مختلف این روزنامه بود.
رسیدگی به وضع مالی و مبارزه با فساد اقتصادی
امیرکبیر در دوران صدراعظمی خود با رشوه خواری به مبارزه خاست. او دستور داد دریافتیهای بیحساب و قطع مواجب بیجهتی که از دستگاههای دولتی میگرفتند؛ قطع شود.
وی حقوق شاه را کاهش داد و ماهانه به دوهزار تومان رسانید و قرار گذاشت که هر ماه به او کارسازی کنند.
امیرمواجب بیحسابی که حاج میرزا آقاسی برقرار کرده بود، قطع کرد و سروسامانی به قوانین مالیاتی داد و صورت عواید و مخارج آن را تعدیل کرد.
او برای ماموران دولتی حقوق ثابت تعیین کرد تا فعالیت سالمی داشته باشند.
وی در اقدامی دیگر القاب و عناوین فرمایشی را موجب زیانهای اجتماعی میدانست و در نامیدن دیگران به گفتن واژه جناب اکتفا میکرد، حتی نسبت به مقام صدارت.
مقابله با خرافات ضد دینی و قمه زنی
در حالیکه اکنون قمه زنیها سوژه داغ رسانههای بیگانه برای زیر سوال بردن اساس اسلام و مسلمانان است امیر کبیر در دوران صدارت خود با این رسم نادرست و غیر دینی مقابله کرد و بدون تردید اولین کسی که مقابله با این نوع خرافات را در تاریخ ایران به نام خود به ثبت رساند امیر کبیر بود.
امیر امور روضه خوانی را سامان داد و مخالف خرافات دینی در جامعه بود. وی دستور داد که رسم قمهکشی و لوطیبازی از شهرها و راهها برداشته شود و حمل اسلحه سرد و گرم ممنوع شد.
امیر کبیر توسعه دهنده سیاست خارجی
امیرکبیر، دستگاه وزارت امور خارجه را توسعه داد. تأسیس سفارتخانههای دائمی در لندن و سنپترزبورگ، ایجاد کنسولگری در بمبئی، عثمانی و قفقاز؛ تربیت کادر برای وزارت امور خارجه و تنظیم دفتر اسناد سیاسی از کارهای اوست.
محور سیاست خارجی امیر کبیر عزت ایران بود و خواستار قطع حضور و دخالت بیگانگان در امور ایران بود و شاید مهمترین دلیل قتل و شهادت وی همین موضوع بود.
امیر به همان اندازه که یا خرافه پرستی مخالف بود نسبت به ایجاد فرقههای گمراه کننده از اصل دین و اسلام مخالف بود. وی با وجود حمایتهای بیگانگان به خصوص انگلیس از فرقه باب که همان بهائیت امروز است فرمان قتل علی محمد باب را داد.
به دستور امیرکبیر، باب که در قلعه چهریق آذربایجان زندانی بود، در تبریز تیرباران شد. امیر همچنین در دوران صدارت خود با تجزیه طلبی ایران مقابله میکرد.
امیر از بی سوادی مردم در رنج بود و آن را عاملی برای عقب نگهداشتن ایران از پیشرفت میدانست و 39 ماه صدارت خود را صرف کار برای مردم ایران کرد.
بیش از اینکه شاهزادگان قجری دوستدار امیر باشند مردم او را دوست میداشتند و او را از خود میدانستند و همین عوامل باعث بروز حسادتهایی در اطرافیان شد و نسخه امیر را پیچاند و شهادت فرزندی لایق دیگری از این مرز و بوم را رقم زد.
هراس از اقدامات راهگشای امیر در توسعه ایران به حدی بود که مزدوران داخلی و دستهای خارجی برای کشتن وی متحد شدند.
تاریخ روایت میکند، در ابتدا حسادت امثال میرزا آقاخان نوری و دسایس او همراه با مهدعلیا علیه امیرکبیر در شاه اثری نکرد و ازدواج امیرکبیر با خواهر تنی ناصرالدین شاه یعنی عزت الدوله اوضاع را کمی به نفع امیرکبیر آرام کرد.
استقلال فکري اميرکبير مقدمات مرگش را فراهم کرد
امیرکبیر قبل از صدارت، استقلال فکری خود را به نمایندگان خارجیها نشان داد چنان که برای آوردن ولیعهد به تهران، برخلاف معمول از بیگانگان پول قرض نگرفت و با کمکهای دیگر آنان نیز موافق نبود قبل از وی استعمارگران اروپایی خصوصا انگلیس در امور داخلی ایران مداخله میکردند بسیاری از اتباع بیگانه با استفاده از کاپیتولاسیون، مصونیتهایی در خاک ایران داشتند، اما امیرکبیر در مقابل گستاخیها و لجاجت سفیران انگلیس میایستاد و آنجا که به نفع و صلاح ممکت بود با زیرکی و متانت و یا با شدت و حدت با آنها برخورد میکرد.
گرنت واتسون انگلیسی درباره امیرکبیر مینویسد: امیر نظام دشمن فساد اخلاقی بوده و بر ضد این دشمن بزرگ جامعه ایرانی شروع به مبارزه میکند. او تصمیم داشت که اخلاق ناپسند را به کلی از میان برده و از اشاعه فساد اخلاق جلوگیری نماید یکی از عادات بد ایرانیها موضوع رشوه است و این کلمه به گوش ایرانی خوشایند است مواجب و مقرری آنها چندان مورد توجه نیست، میرزاتقی خان خود کسی نبود که اسم مدخل یا رشوه را پیش او برده شود، این مرد بی طمع تمام اصول و رشتههای مذموم رشوه را برهم زد و از میان برد واتسون در جای دیگری مینویسد چیزی که پیش از همه اسباب تعجب خود ایرانیها بود بیطمعی امیرکبیر بود که نه تعارف قبول میکرد و نه رشوه میگرفت و نه اعتنایی به تجملات داشت و همین مساله باعث زوال او شد.
اقدامات میرزا تقی خان آنقدر چشمگیر و مثبت بود که محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، پسر قاتل امیرکبیر را وادار به اعتراف کرد. وی میگوید: چنان نظمي داد که هیچ قادر مطلقی بر بیچاره فقیری نمیتوانست تعدی کند دزدی و هرزگی و شرارت سابق از میان رفت.
جیمز فریزر، مأمور انگلستان در ایران که به صورت جهانگرد وارد کشور شد، در مورد امیرکبیر و مانع بودن او در مقابل سیاستهای انگلیس گزارشی نوشت که در نهایت منجر به کشته شدن قائم مقام شد: بدیهی است در مرحله اول باید از دست وزیری که باعث اصلی همه این بدبختیهاست خلاص شد، کسی که پادشاه خود را در بردگی مطلق نگاه میدارد، کسی که در هر مورد، فقط نقش خود را ایفا میکند و به پیشبرد نظرات خویش توجه دارد، درحالی که با روش معینی به نظر می آید هر پیشنهاد انگلیس را خنثی می سازد و با آن مخالفت می کند چنین کسی هرگز نمی تواند در راه اصلاحات اساسی گام بردارد...کسان دیگری هم هستند؛ اشخاصی که اهمیت و ارتقای خودشان را مدیون نفوذ انگلیس میدانند و در نتیجه نسبت به قدرت انگلیس حساسیت دارند و در دست دولت انگلیس آلت و وسیله مطلوبی خواهند بود شاه خوشحال خواهد شد که از این بردگی نجات پیدا کند و اگر مطمئن به پشتیبانی موثری باشد، در این زمینه همکاری خواهد کرد. قائم مقام، دوستان بسیار کمی دارد و دشمنان خیلی زیاد، به طوری که کار اگر با مهارت انجام شود، سقوط او را یک مسأله سادهای میکند.
در نامههاي سابق اطلاع داده بودم که اوضاع عمومي حکايت از
اين مي کند که نفوذ امير نظام کاهش گرفته است. ولي بعيد بود که دولتش به اين زوديها
ساقط گردد. ديشب به فرمان شاه گارد سلطنتي که از چهارصد نفر تشکيل مي شود، احضار شده و امناي دربار نيز به کاخ پادشاه آمدند. به دنبال آن به امير نظام پيغام رفت که: از
مسئوليت وزارت معاف است، ولي همچنان امارت نظام را به عهده خواهد داشت. در نظر مردم
حادثه اي نامنتظر بود، همچنين براي خود امير نابهنگام؛ چه تا ديروز مقامش استوار بود.
برانداختن دولت امير نظام بيشتر نتيجه توطئه و نيرنگ اندرون شاه است که در رأس آن مهدعليا مادر شاه قرار دارد، گر چه امير داماد اوست. برخي کيفيات خارجي نيز در آن مؤثر افتاد.
صدراعظم تازه هنوز گمارده نشده، اما چنانکه چند ماه پيش اطلاع داده بودم، و حالا محرمانه آگاه گرديدم، ميرزا آقاخان اعتمادالدوله به جاي امير نظام خواهد نشست.... نامزد ديگر صدارت مستوفي الممالک است؛ رفتارش محترمانه است و در فن ماليه مهارت دارد. اما از جهات ديگر شخصي نيست که بتواند مقام صدارت را به عهده بگيرد.
نکته ديگر اينکه در آن گزارش و ديگر گزارشهايي که وزير مختار به لندن فرستاده، پارهاي حقايق را اصلا متذکر نگرديده است. در اين مورد همسر وزير مختار مينويسد: همان وقتي که شاه دستور احضار چهارصد تن گارد شاهي را داده بود، يکي از دوستان شوهرش شبانه نامهاي فرستاد و آن خبر سهمناک را رساند. يک ساعت بعد کاغذ دومش رسيد که همه آن تدابير احتياطي عليه امير نظام بوده است. اما تدابيري که هيچ ضرورت نداشت. به علاوه شيل توضيح نمي دهد که "برخي کيفيات خارجي که در عزل امير مؤثر افتاد"، چه بوده است.
علاوه بر مهدعليا و ميرزا آقا خان نوري که ارکان توطئه عزل امير را مي ساختند، در صدرالتواريخ نام ميرزا يوسف مستوفي الممالک نيز برده شده است. و مأخذ نوشته صدرالتواريخ گفته ميرزا جبار پيشخدمت مخصوص است؛ اين اندازه مي دانم که مستوفي الممالک چندان ميانه خوبي با ميرزا تقي خان نداشت، گر چه امير نسبت به او مهربان بود. اما شرکت او در قضيه عزل امير، بر ما روشن نيست.
اين انتصاب در 22 محرم 1268 (17 نوامبر 1851) چهار روز پس از عزل ميرزاتقي خان انجام گرفت. تا اينجا دانستيم که امير هنوز در دل شاه جاي داشت، و او نسبت به وزير سابق خود مهربان بود. حتي احتمال مي رفت که امير از نو به مقام صدارت باز گردد. با تعيين صدراعظم جديد کار امير به مرحله تازه اي افتاد، يک قدم به سقوط نزديکتر شد؛ اما چنانکه خواهيم ديد احتمال بازگشت امير به زمامداري منتفي نبود.
سفير انگليس: ميرزا آقاخان همان کسي است که در زمان محمد شاه بر اثر حرفهاي ناشايستهاي که از او شنيده شد و اختلاس و دستبردي که به مال ديوان زده بود، به چوبش بستند و به کاشان تبعيدش کردند. پيش از جلوس ناصرالدين شاه از کاشان فرار کرد، و آمد در نزديکي تهران بست نشست. سرهنگ فرانت به مهد عليا که که در آن زمان همه کاره بود، سفارش نمود که از وجود او در امور کشور استفاده نمايد و اجازه دهد به سراي مهد عليا وارد گردد. مادر شاه در پاسخ کتبي خود گفت : حرمت ميرزا آقاخان را نگاه خواهد داشت. پس از آن از تحصن بيرون آمد و يکسره به اين سفارتخانه آمد؛ از اينجا به همراه يکي از کارکنان سفارت به خانه مهد عليا رفت. فرانت نامهاي به ناصرالدين شاه نگاشت و وي را شفاعت کرد. شاه نيز به خاطر کاردار سفارت ما او را عفو کرد. مهدعليا نيز اطمينان کتبي سپرد که ميرزا آقا خان از هر جهت ايمن خواهد زيست. از اين تاريخ به بعد ميرزا آقا خان تحت حمايت سفارت انگليس مي باشد، و اين حقيقت را همه شهر ميدانند.
شيل درباره ميرزا آقاخان به پالمرستون مي نويسد: دامنش ملوث به پول پرستي است و مطلقاً در قيد آن نيست که از چه راهي بدست آورد.
باري با پشتيباني آشکار وزير مختار انگليس و مادر شاه، ميرزا آقاخان به صدارت رسيد. نفوذ خارجي و اندرون شاه رأي خود را بر مقام سلطنت تحميل کرد؛ موضوع بازگشت امير به وزارت فعلا منتفي شد. انتخاب اعتمادالدوله به صدارت، در 24 محرم 1268 از طرف ميرزا محمدعلي خان وزير امور خارجه به نمايندگان روس، انگليس، و عثماني به يک مضمون اعلام شد.
توطئه کشتن ميرزا تقي خان اوج گرفت
شاه را دشمنان امير محاصره کردند. عوامل اصلي توطئه عبارت بودند از: مهدعليا، ميرزا آقاخان نوري، پسر دائيهاي شاه از جمله شيرخان عين الملک ايلخان طايفه قاجار، و سردارمحمدحسن خان ايرواني داماد محمد شاه.
بنابر آنچه از قول ناصرالدين شاه آورده اند، ميرزا آقاخان نوري بود که فرمان قتل را از شاه گرفت و به حاج علي خان سپرد. مخبرالسلطنه مي نويسد: از غلامحسين خان صاحب اختيار شنيدم که ناصرالدين شاه گفته بوده است که به قتل امير راضي نبودم. ميرزا آقاخان تدليس کرد و دستخط را از من گرفت. دستخط ديگر فرستادم که ميرزا علي خان نرود، گفت رفته است و معاذير آورد.
سرانجام در نتیجه دشمنیهای دولتهای استعماری به خصوص دولت
انگلیس و درباریان علیه امیرکبیر، ناصرالدین شاه وی را از صدارت خلع کرده و تنها عنوان
فرمانده کل قشون را برای او باقی گذاشت. چند روز بعد او را به حکومت کاشان منصوب کرد
و در حقیقت او را تبعید نمود. آنگاه تمام عناصر مخالف داخلی و خارجی که در زمان صدارت
امیرکبیر در کمین نشسته بودند، از ترس تغییر نظر شاه و عفو امیرکبیر، دست به دست هم
دادند و حکم قتل او را از شاه گرفتند.
سرانجام این صدراعظم لایق و با کفایت، در روز جمعه 20 دی ماه 1230 در 43 سالگی به قتل رسید و بدنش را در کربلا به خاک سپردند.
کالبد امیر را ابتدا در همان کاشان دفن کردند اما به اصرار همسرش عزت الدوله جسد او را چند ماه بعد به کربلا حمل کردند و در اتاقى که در آن به سوى صحن امام حسین(ع) باز مىشود به خاک سپردند.
گزارش: زهرا منصوري
انتهاي پيام/
به روی کتب مایعی سرخ فام
یکایک کتب را ورق می زدم
که می آید این جوی خون از کدام
بدیدم که دریای خون در یکیست
همان کهنه خونخوار "تاریخ" نام
ورق های تاریک تاریخ را
ز هر سو شماری ندارد تمام
در آن دیو بیدادگر کامران
و هر مرد بیدارگر تلخ کام
پر از شاه مستی که می خورده خون
ز رگهای میرانِ قائم مقام
در آن قصه هایی پر از شوکران
ز صدرا و سینا و سقراط و جام
به "اشراقی" ار شب شکافد "شهاب"
بماند تنش در سیه چال شام
نه تنها "حلب" "شیخ نوری" کُش است
که "تهران" هم آویزد او را به بام
فقط آدمی گرگ آدم شود
جز این دیوخو هر سگی گشته رام
هنرکرده معمارِ دیوار چین !
در آن خون ملات است و سر خشت خام
هنرهای دارای ما را ببین!
زد او بر دهان های مردم لجام
چه می پرسی از حال شاهان دور ؟
چه می آید از گرگ چوپان دام ؟!
چه کردند با "توده" شاهان سرخ؟
همان کارگرهای پیش از قیام
چه عصیان یزدان چه فرمان شاه
چه اینک که "رای" آورد فسق عام
به شهوت اگر رو کند "رای" خلق
جز از میل ملت براید نظام؟!
برامروز و دیروز تاریخ ما
چنین رفته لیکن ندارد دوام
درین شب که انسانش آدم نماست
به فردا؛به دوران آدم سلام!