شيري و گرگي و روباهي به شکار رفتند. از قضا سه حيوان
شکار کردند؛ يک گاو وحشي، يک بز کوهي و يک خرگوش. شير از گرگ خواست تا آن شکارها
را عادلانه قسمت کند. گرگ گفت: گاو وحشي از آن تو، بز کوهي از آن من و خرگوش هم از
آن روباه. شير که از من و مايي گرگ به تنگ آمده بود با پنجه اش او را از هم
دريد و گفت: چون نبودي فاني اندر پيش من/
فضل آمد مر تو را گردن زدن...
مثنوي معنوي
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید