مجله
شبانه باشگاه خبرنگاران،
روزنامه کیهان در ستون یادداشت روز خود مقاله ای به قلم حسام الدين برومند با این مضمون منتشر کرد:
كابوس 2012 و گزينه هاي زير ميز ! اين روزها در حالي سال 2031 آغاز گشته است كه سال قبل- 2012- از منظر مواجهه جبهه غربي- عبري با جمهوري اسلامي درخور نكات قابل تاملي است.بطور مشخص نظام سلطه در سال 2012 تمام گزينه ها و سناريوهاي خود را به صحنه آورد تا اهداف توطئه آميز عليه ايران عملياتي شود.
براي همين است كه در اين سال و بخصوص ماه هاي پاياني 2012، دشمنان نشان دار جمهوري اسلامي چندين بار و به كرات اين رجز را مي خواندند كه؛ «همه گزينه ها روي ميز است» و اوباما، هيلاري كلينتون، شيمون پرز، نتانياهو، كامرون، اشتون و... ژست مي گرفتند كه برنامه اي ويژه عليه ايران تدارك ديده اند و ايران چاره اي جز عقب نشيني از برنامه هسته اي ندارد.
مجموعه سخنان و اظهارات مقامات غربي و صهيونيستي درباره ايران در سال 2012 و پروژه هايي كه عليه جمهوري اسلامي پيش كشيدند به وضوح نشان مي دهد آنها سال 2012 را يك سال ويژه و حساس در مقابله و مواجهه با ايران ارزيابي كرده اند.
از سوي ديگر؛ براي اينكه ارزيابي و برآورد آنها در موضوعي به نام «جمهوري اسلامي ايران» به ثمر بنشيند و با كمترين اشتباه محاسباتي همراه باشد؛ تاكتيك هاي متعدد، پروژه هاي مختلف و گزينه هاي متنوع سياسي، اقتصادي، ديپلماتيك، عمليات رواني و حتي تهديدات نظامي را ساماندهي كردند.
آنچه محرز است اين است كه دشمن، سال 2012 را در مواجهه با ايران به عنوان يك «نقطه عطف» تعريف كرده بود كه بر مبناي مختصات طراحي شده آنها به اصطلاح كاري ترين ضربات را به جمهوري اسلامي وارد كند اما اكنون بايد ديد اين اتفاق افتاده است؟ دشمن در برآورد و ارزيابي خود عليه ايران موفق بوده است؟ چه ميزان از پروژه ها و تحركات دسيسه آلود جبهه غربي- عبري بر ضد ايران به نتيجه رسيده است؟ ضريب اشتباه محاسباتي آنها عليه جمهوري اسلامي چه مقدار بوده است؟
درباره سوالاتي از اين دست و مواجهه جبهه استكبار عليه ايران اسلامي در سال 2012 كه پيش تر با پروپاگانداي رسانه اي در بوق و كرنا شده بود نكاتي قابل اعتناست؛
1- يكي از گزينه ها و مسائلي كه در سال 2012 نظام سلطه عليه ايران پيش كشيد تهديدات نظامي و به اصطلاح مانور بر گزينه نظامي بود.
جالب اينجاست كه مقامات كودك كش صهيونيست چندين بار تاريخ جنگ عليه كشورمان را نيز اعلام كردند.
20 آوريل 2012- اول ارديبهشت 91- كانال 10 تلويزيون رژيم صهيونيستي با پخش گزارشي مدعي شد كه اين رژيم به زودي به ايران حمله مي كند.
بلوف صهيونيست ها حاكي از آن بود كه تنها تا 23 آوريل صبر مي كنند تا ايران از آنچه كه آنها بلندپروازي هسته اي نام نهاده بودند منصرف شود و در غير اينصورت حمله به ايران در دستور كار قرار مي گيرد.البته بعدها پس از فروكش كردن تهديدات توخالي، زمان حمله به جمهوري اسلامي را در گستره آوريل تا ژوئن اعلام كردند.
10 اوت 2012 هم از ديگر تاريخ هايي است كه اين بار مطبوعات رژيم صهيونيستي ادعا كردند موعد حمله اسرائيل به ايران خواهد بود.
با نزديك شدن انتخابات آمريكا در ماه نوامبر، مجددا اين نغمه كوك شد كه رژيم صهيونيستي تا قبل از انتخابات رياست جمهوري در آمريكا، حمله به ايران را عملياتي مي كند.
اما سال 2012 به پايان رسيد و محرز شد كه صهيونيست ها فقط بلوف زده اند و البته اين از قبل هم قابل پيش بيني بود چرا كه اولاً؛ صهيونيست ها توان حمله نظامي به ايران اسلامي ندارند و ثانياً؛ كشورهاي غربي و آمريكا كه منافع در هم تنيده و گره خورده اي با رژيم جعلي اسرائيل دارند مي دانند كه پيامدهاي حمله نظامي به ايران چيست و هرگونه اقدام جنون آميز، پايان رژيم صهيونيستي است. طرفه آن كه رسانه ها و تحليلگران غربي نيز دست اسرائيل را در ادعاي واهي حمله به ايران خواندند و از جمله اينديپندنت چند ماه پيش پس از بالا گرفتن اين موضوع تصريح مي كند «حمله اسرائيل به ايران بزرگترين بلوف قرن است.»
اسرائيلي ها البته در اواخر سال 2012، حمله نظامي عليه غزه را شروع كردند كه در نهايت منجر به جنگ 8 روزه شد كه رسوايي بزرگي براي آنها به وجود آورد و نه تنها شتابزده خواهان آتش بس شدند و شرايط حماس را پذيرفتند بلكه با مجاهدت گروه هاي مقاومت فلسطيني، طعم شكست را چشيدند و پاشنه آشيل آنها برملا گشت؛ «حفره پر ناشدني در گنبد آهنين كه موشك هاي فجر از آن عبور كرد».
از سوي ديگر؛ اوباما كه چندين بار عبارت، «همه گزينه ها روي ميز است» را عليه ايران به زبان آورده بود، نشان داد كه تنها يك ژست توخالي گرفته و اهرم تهديد نظامي براي متوقف كردن برنامه هسته اي ايران مدتهاست كه به آرشيو رفته است.بنابراين سال 2012، ثابت كرد كه گزينه و تهديد نظامي بر ضد ايران قابليت اجرايي ندارد.
2-همچنين دشمنان تابلودار جمهوري اسلامي در سال 2012 هر چند كوشيدند گزينه «مذاكره» را نيز پيش كشيده و از آن در جهت منافع خود عليه ايران بهره برداري نمايند ولي در اين ترفند نيز ناكام ماندند چرا؟ چون ايران اسلامي از مدت ها قبل دست دشمن را خوانده بود و مي دانست آنها «مذاكره» را براي «مذاكره» مي خواهند.
هدف آنها اين است با «مذاكره براي مذاكره» از عمق استراتژيك جمهوري اسلامي بكاهند و مشخصاً الگو بودن ايران اسلامي براي ملت ها و كشورهاي آزاديخواه را خدشه دار نمايند و اين در شرايطي بود كه تحولات منطقه در بستر بيداري اسلامي رو به پيشروي بوده و هست.
مقارن با اين فضا و در شرايطي كه اوباما براي دومين بار به عنوان رئيس جمهور آمريكا انتخاب شد و به كاخ سفيد راه يافت بار ديگر رسانه هاي آمريكايي تحركات موذيانه اي را در راستاي بحث مذاكره ايران و آمريكا پيش كشيدند ولي بي خاصيتي و بي اعتمادي اين گزينه عيان و نمايان شد چرا كه به موازات خط مذاكره، خط آتش «تحريم» ها عليه ايران سنگين تر شد و در نهايت دشمن از اهرم و گزينه مذاكره بر ضد ايران طرفي نبست.
3- بدون شك در سال 2012، مهم ترين مواجهه دشمن با ايران، جنگ اقتصادي بود كه با ابزار «تحريم» ها به ميدان آورد.
نكته گفتني اين است كه سال 2012 به دو نيمه تقسيم شد، در نيمه نخست، تبليغات گسترده رسانه اي عليه ايران شروع شد و امپراتوري رسانه اي نظام سلطه از «تحريم»هاي فلج كننده و گزنده بر ضد ايران گفت و آمريكا و اتحاديه اروپا بستر شكل گيري اين تحريم ها را فراهم كردند.
در نيمه دوم، تحريم ها با همان مختصات و ابعاد ادعايي به مرحله اجرا رسيد و از اول ژوئيه- 11تيرماه 1391- به اصطلاح شديدترين تحريم ها در حوزه نفت و بانك مركزي تصويب و اجرايي شد. البته بعد از آن و تا انتهاي سال 2012 چندين بار ديگر دور جديدي از تحريم ها بر ضد ايران تصويب و به صحنه آورده شد.
اكنون سؤال اين است كه آيا دشمن توانست با اهرم تحريم ها به اهداف از پيش تعيين شده برسد و حداقل در اين باره بدون ناكامي سال 2012 را به پايان برساند؟ بايد پاسخ را از خود طراحان و مسببان تحريم ها عليه ايران شنيد و واكاوي كرد.
از باب نمونه اظهارات روز گذشته ديويد كوهن معاون وزير دارايي آمريكا درباره تحريم هاي اعمال شده عليه ايران در سال 2012 حائز اهميت است. وي كه عنصر كليدي در اتاق جنگ اقتصادي عليه ايران است به صراحت اذعان مي كند؛ «فشارهاي غرب و تحريم ها، ايران را در پيشبرد برنامه هسته اي مصمم تر كرده است.»
4- و بالاخره بايد گفت؛ ترفندها و تحركات دشمن در سال 2012 عليه جمهوري اسلامي در حوزه هاي مختلف و با استفاده از گزينه هاي متعدد ناكام بوده است و اين نشان مي دهد علي رغم برنامه ريزي ها و طرح ريزي ها طي يكسال گذشته همواره دچار اشتباهات محاسباتي بوده اند و دليل آن 2 شاخص روشن است؛ يكي پيشبرد موفقيت آميز برنامه صلح آميز هسته اي ايران و ديگري تقويت جبهه مقاومت در تحولات منطقه اي و در بستر بيداري اسلامي.
به قول روزنامه انگليسي ديلي تلگراف، ايران در سال 2012 از برنامه هسته اي خودش عقب ننشست و به قدرت آن را ادامه داد و سوريه با توجه به نقش ايران ايستاد (و سقوط نكرد) و در جنگ 8 روزه، موشك هاي فجر ايران، نتيجه را به نفع گروه هاي مقاومت تغيير داد.
اكنون در روزهاي نخستين 2013 آيا نمي توان به روشني ديد كه گزينه هاي دشمن عليه ايران در 2012 زير ميز قرار گرفته اند؟
نزدیک شدن به روز اربعین حسینی غلامرضا بني اسدي را بر ان داشت تا در ستون یادداشت روز روزنامه خراسان مقاله ای با این عنوان به چاپ برساند:
رابطه امت-امامت در کاروان اسراي کربلاکربلا، رابطه امت- امامت را در بالاترين شکل خود به تماشا مي گذارد چه در روز عاشورا، که ياران از غلام حبشي تا عباس بن علي بر صراط مستقيم امامت به شهادت مي رسند و چه بعد از غروب عاشورا که امامت در قامت رشيد حضرت سجاد(ع) متجلي مي شود. در بازخواني ماجراي کاروان اسرا، دقيقاً شاهد اين رابطه متعالي هستيم و حضرت زينب سلام ا... عليها همان غروب که آتش در خيام حرم مي افتد، براي گرفتن اذن و چاره کار به محضر امام زمان خويش شرفياب مي شود و چگونگي کار را مي پرسد و براساس نظر حضرت ايشان عمل مي کند.
اين رابطه نهادواره در طول اين سفر سخت به ظرافت تمام ادامه دارد و در برخي جاها، زينب(س) زبان امام زمان خويش مي شود و تيغ فصاحت از نيام بلاغت مي کشد و به تبيين حق مي پردازد و پرده آويخته نفاق را در کوفه و شام در هم مي درد و اگر نبود استجازه از محضر حضرت سجاد(ع) و اذن امام زمان هرگز و هرگز و هرگز، دختر ولايت مدار مولاعلي(ع) لب از لب نمي گشود و حتي به شکوه هم کلمه اي بر زبان جاري نمي کرد چه که اينان اسوه ولايت پذيري هستند و قيام و قعود و فرياد و سکوت خود را با ولايت تعريف مي کنند.
در نگاه به سيره زندگي شان اين را به وضوح مي شود ديد و اين زينب سخنور که نهج و بلاغت از علي به ميراث دارد و صاحب ذوالفقار سخن است، همان بانويي است که پيش از اين، بر مدار امامت پدر، حسن و حسين(ع) حرکت کرده است و تاريخ ياد ندارد حضرتش در مجلسي زبان به سخن گشوده باشد.
شأن ايشان در کاروان اسرا، جايگاه سخنگويي امام عصر خويش است و قافله سالار قطعاً امام سجاد(ع) است که در باور تشيع هيچ کس بر امام زمان خويش پيشي نمي گيرد بلکه همواره در شعاع انوار هدايتش گام مي زند و سخن مي گويد و سکوت مي کند. مطالعه در جغرافياي حرکت کاروان اسرا از کربلا تا کوفه، تا شام، اين حقيقت را نيز روشن مي کند که تبليغ اقناعي امام سجاد(ع) و جريان سازي رسانه اي و توليد و پيام رساني ايشان و حضرت زينب(س) به بهترين شکل، غبارها را کنار زد و جلوه هايي از حق را در قالب حقيقت امامت فراديد گذاشت، حکمت، عزت، مصلحت، در اوج را مي توان در اين سفر ديد تا جايي که يزيد هم فرو مي شکند و مجبور به آزادي کاروان و پيش از آن شانه خالي کردن از زير بار ماجراي کربلا مي شود و اويي که خود را «پيروز مطلق» مي پنداشت، گناه اين «شکست مطلق» را بر ذمه ابن زياد مي نويسد و زبان به لعنش مي گشايد و حتي از امام سجاد(ع) راه توبه باز مي پرسد و جواب هم مي گيرد و اين مسئله، اين حقيقت را نيز عيان مي کند که امام، رسالت هدايت دارد، حتي براي يزيد ،مهم نيست آن طرف يزيد است، مهم آن است که اين سو، امام سجاد(ع) است با رسالت امامت همه بشريت، حالا اين که يزيد چه کرده از اين درياي علم و معرفت، بحث جداگانه اي است.
امام، امام زمان است و زمين و هر چه در اين زمين است، تکليف امام را هم حضرت حق هدايتگري نوشته اند و نتيجه اين روشنگري و تبليغ اقناعي و تمسک به قرآن و جريان پيام رساني عاشورا آن مي شود که شام، رگه هايي از صبح و بارقه هايي از ولايت را حس مي کند و درمي يابد، آن چه به نام اسلام و حضرت رسول، در قامت معاويه و يزيد ديده است، «پوستين وارونه اي» بيش نبوده است و حقيقت در قامت رشيد حضرت رسول(ص) و ولايت مولا علي و آل اوست. دوباره استنادات قرآني امام سجاد(ع) در برابر پيرمرد شامي را بخوانيم.
چند باره، سخنان امام در مسجد شام را و شکوه «ان بن مکة و منا»... را دريابيم و باز روشنگري هاي حضرت زينب(س) به عنوان سخنگوي جريان امامت را مرور کنيم، درخواهيم يافت که نحوه مواجهه هوشمندانه امامت با اين وقايع هولناک چگونه باورهاي يزيدي را در هم شکست.
امام با قول لين نبوي، با نهج و بلاغت علوي از حقانيت حسيني گفت و پندار يزيد باوران را در هم شکست و اين درس را براي هميشه به مومنان داد که همواره به بهترين وجه و برترين کلام و دلنشين ترين شيوه بايد از حق دفاع کرد. امروز نيز در مواجهه با خويش و بيگانه، بايد زبان امام سجاد(ع) و منطق امامت را در پيش گيريم از حق و حقانيت خود، به بهترين زبان و بر مدار «جادلهم بالتي هي احسن» دفاع کنيم.
«تحریم اصلاحطلبان، آرزوی اصولگرایان»عنوان سر مقاله امروز روزنامه آرمان نوشته داریوش قنبری نماینده سابق مجلس را می خوانید: نه تمایل قسمت عمدهای از اصلاحطلبان برای حضور و مشارکت در انتخابات قابل انکار است و نه بیمیلی اصولگرایان به این مهم. در این بین رفتارهای متناقض اصولگرایان تمامی ندارد، همزمان که آنها از لزوم برگزاری پرشور و با مشارکت حداکثری در انتخابات و تمایل به حضور حداکثری نیروهای سیاسی در این رقابت دم میزنند، درخواست اصلاحطلبان برای برگزاری یک جلسه ساده جهت آمادگی برای حضور در انتخابات بعد از هفتهها همچنان بیپاسخ مانده است. درست در شرایطی که گروههای مختلف اصولگرا با فراغبال و آسودگی خیال دنبال رایزنیهای انتخاباتی خود هستند اصلاحطلبان در انتظار مجوزند. از دیدگاه حقوقی این وضعیت، مورد قبول اصلاحطلبان نیست.
اما در این مجال قصد آن نیست که نگاه حقوقی به این مساله داشته باشیم، چراکه منظر سیاسی این موضوع بسی بیش از این قابل تامل مینماید. اینکه در میان رفتار متناقض اصولگرایان باید کدام سویه نگاه آنها به اصلاحات را واقعیتر دانست و البته دلایل این نگاه را در چه زمینههایی ارزیابی کرد.
پر بیراه نیست اگر بگوییم پذیرش برخی اظهار دوستیهای اصولگرایان به اصلاحطلبان چندان قابل باور و پذیرش نیست، چرا که وقتی آن را در کنار عمل اصولگرایان قرار میدهیم میبینیم آنچه در نهایت نمود عملی دارد شکافی است بین این دو جناح که اصولگرایان نه تنها سعی در حفظ آن دارند بلکه بر تعمیق و تشدید آن هم کمر همت بستهاند.
به عبارت دقیقتر آنچه باید ملاک داوری در این بین قرار بگیرد عمل اصولگرایان است، این همان چیزی است که تاثیر عینی بر معادلات و مناسبات سیاسی دارد. اصولگرایان از یک سو اصلاحطلبان را متهم به تلاش برای تحریم انتخابات میکنند و در عین حال از تلاشهای آنها برای ورود به انتخابات استقبال نمیکنند. این استنباط که تحریم انتخابات از سوی اصلاحطلبان آرزوی اصولگرایان است، گفتهای چندان بیراه نیست. شدت یافتن درگیریهای جناح اصولگرا، چند تکه شدن این جریان و تضعیف آن در نهایت به نفع جریانی خواهد بود که پایه اجتماعی قویتر و گستردهتری دارد و خود اصولگرایان بهتر میدانند که چه گروهی پایه اجتماعی قویتری دارد.
سیدمحمد غروی عضو جامعه مدرسين در یادداشتی برای ستون سرمقاله روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
پرهيز مسئولين از خود محوريوجود حفظ آرامش در حل هر مسئلهاي ضروري است.در مسائل مملكتي و اداره كشور قاعدتا اختلاف نظرها يا اصطكاكهايي در مسائل جزئي پيش ميآيد، اما آنچه در چارچوب يك كشور واضح و روشن است، اين است كه سه قوه مجريه،مقننه و قضائيه در يك راستا قرار دارند. هرچند وظايف جداگانهاي براي آنها مفروض است. بايد تاكيد شود، مهمترين وظيفه همه نهادهاي حكومت حفظ منافع كشور و رسيدگي به امور مردم است.
اين وظيفه در كشور اسلامي ايران در فضاي كنوني و با توجه به توصيهها وشعائر ديني با درجه اهميت بيشتري مدنظر است.در چند وقت اخير رهبر معظم انقلاب در سخنان خود به حفظ آرامش در كشور و ايجاد فضايي آرام بخصوص در ايام نزديك به انتخابات تاكيد كردهاند.ايشان اهميت موضوع را تا جايي دانستهاند كه كساني را كه بر خلاف اين رويه عمل كنند را خائنين به اين نظام دانستهاند.
بزرگانی که ما ميشناسیم؛ همه معتقدند نباید نظام را تضعیف کرد. اگر خدایی نکرده به این نظام صدمه وارد شود به اسلام صدمه وارد شده است. در نتیجه گاهی اوقات به سکوت واگذار ميشود و گاهی اوقات اصلا ورود پیدا نمی کنند. اين تشخيص اهم ومهم است.از اين رو چنين انتظار ميرود كه مقامات بلند پايه براي حل بحرانهاي كشور به مشورت با هم بنشينند.اختلافات و اصطكاكهاي احتمالي رابا همفكري حل كنند یا در موارد مهمتر به رهبري مراجعه كنند.
توجه به اين مسئله كه اختلافات بين قوا در بين مردم كشيده نشود تا مانع تشديد تنش و نگراني در بين مردم شود مسئلهاي است كه همواره مود تاكيد بزرگان قرار گرفته است از اين رو بهتر است به گونهاي وارد مسائل شد كه باعث برخورد یا ايجاد فضاي متشنج در جامعه نشود. نكته قابل توجه اين است كه گاهي برداشتهاي دو پهلو از سخنان رهبر معظم انقلاب، منجر به ايجاد فضايي براي سوءاستفاده ميشود.
يعني مسئولي خود را مجاز به اتخاذ هر تصميمي ميداند و پس از ايجاد فضايي ملتهب به منتقدين خود ميتازد كه پاسخ مسئولين ديگر را به همراه دارد. اين رفتارها زيبنده كشور اسلامي نيست و زمينه ساز استفاده دشمنان شده و فضاي استفاده تبليغاتي دشمن از اين مسئله را فراهم ميكندتوصيهاي كه در اين باره به مسئولين بايد داشت اين است كه همواره هوشيار باشند، پرورش اخلاقي و حفظ خويشتن داري و دوري از خود محور پنداري را در دستور اعمال روزانه خود قرار دهند.
چراكه بسياري اوقات مشكلات و تنشها از بلند پروازيها و خود محوريهاي مسئولين نشأت ميگيرد و باعث ايجاد فضايي پر تنش ميشود. نكته ديگر آن است كه بعضي از تصميمگيريها و جابهجاييها براي مردم قابل درك و فهم نيست،چنين تصميماتي در جامعه باعث بروز فضاي نامطلوب ميشود.بهتر آن است كه رويكردها و تصميمات براي مردم روشن باشد. مردم سره را از ناسره تشخيص ميدهند.مردم ميدانند كه چه كساني به فكر منافع نظام و چه افرادي در پي اهداف خود هستند.چنانچه تحمل ملت پايان يابد، آنهايي كه منافع خود را پيگير بودهاند،جايي را براي خود در نظام متصور نباشند.
صالح اسکندري سر مقاله امروز روزنامه رسالت را به تبیین علل گرايش به برنامهمحوري در انتخابات اختصاص داد :
علل گرايش به برنامهمحوري در انتخابات
نسبت برنامههاي نامزدها با برنامههاي فرادستياشاره: روز گذشته در قسمت اول اين نوشتاربه علل گرايش به برنامهمحوري در انتخابات در نظام مردمسالاري ديني در دو سطح تحليل ارزشي و ساختاري پرداخته شد. در ادامه مباحث ساختاري امروز به مقوله نسبت برنامههاي نامزدها و جريانات سياسي با برنامههاي فرادستي و همچنين سطح تحليل رفتاري در برنامه محوري در انتخابات مي پردازيم.
در سطح تحليل ساختاري نسبت برنامههاي نامزدها و جريانات سياسي با برنامههاي فرادستي يک ارزش سياسي است که بسته به کيفيت مردمسالاري ها متفاوت است. تجانس ساختاري برنامه هايي که معمولا در انتخابات مطرح مي شود و ساير برنامه هاي کلان در اداره يک کشور وجود دارد يکي از ضروريات حکمراني باثبات است. هنجارسازيهاي دروني و ايستاربنديهاي اجتماعي حول برنامهمحوري در انتخابات دورههاي مختلف نيز مانند ساير پديدههاي سياسي آسيبپذير است.
برنامهمحوري در انتخابات يکي از الگوهاي دقيق براي رسيدن به يک دموکراسي و مردمسالاري کيفي است که با عقلانيتر شدن رفتار انتخاباتي رأيدهندگان ميتواند مقدمات توسعه و پيشرفت يک کشور را فراهم کند؛ اما اگر اين برنامهمحوري در تعارض با قواعد تصميمگيري (Decisionrules) در يک کشور باشد، نتيجهاي به جز بر هم زدن ثبات سياسي و اجتماعي و موجي از تنشهاي رواني در جامعه ندارد.
بدون ترديد گرايشها و سلايق مختلفي براي اداره کشور وجود دارند که در انتخابات آينده خود را در معرض آراي عمومي قرار ميدهند، اما معمولاً در دورههاي مختلف انتخابات، رأيدهندگان به نامزدي رأي ميدهند که در برنامههاي اعلامي خود نماينده تمام يا بخشي از سياستها و منافع مورد علاقه آنها باشند. شهروندان انتظار دارند که منتخب نهايي آنها در صورتبندي اولويتهاي سياستگذاري خويش، برنامههاي توسعه کشور را با جديت و صراحت اجرا کند و نتيجه و بازخورد آن را در معرض قضاوت عمومي قرار دهد.
در واقع تلفيق و تنظيم اولويتهاي سياستگذاري توسط منتخب مردم با چرايي اقبال عمومي به وي و ميزان پايبندي او به قواعد سياستگذاري و برنامههاي کلان کشور در بازه20ساله و 5ساله پيوند برقرار ميکند. در چنين فضايي، تنها شعارها و برنامههايي از جنس گفتمان حاکم بر جامعه ميتواند پيشبرنده اهداف برنامههاي توسعه و ايدهآلهاي چشمانداز 20ساله باشد.
گرايشها و سلايق مختلفي براي اداره کشور وجود دارند که در انتخابات آينده خود را در معرض آراي عمومي قرار ميدهند، اما رأيدهندگان به نامزدي رأي ميدهند که در برنامههاي اعلامي خود نماينده تمام يا بخشي از سياستها و منافع مورد علاقه آنها باشد.
3. سطح رفتاري:
گام اول؛ توافق عمومي بر هويت نظام سياسيتوافق عمومي بر هويت نظام سياسي، نقطه عزيمت پيشرفت در هر کشور است؛ يعني تا زماني که تضادهاي معرفتي درباره هويت سيستمهاي سياسي حل نشده باشد و مناقشات فلسفي در ديالوگهاي نخبگي حرف اول را بزند، اميد بستن به حيات پوياي يک نظام سياسي کار بيهودهاي است.
امام خميني (رحمت الله عليه) جزء معدود رهبران انقلابي بود که از طريق بيانات و نوشتههاي خود تلاش بسياري نمود، ضمن ارائه يک نظامواره معرفتي صحيح و ممتاز از هويت جمهوري اسلامي در افکار عمومي، حوزه نخبگي را به يک اجماع و توافق فکري برساند. توافق فلسفي بر هويت انقلاب اسلامي با توسل به نظرات و ايدههاي امام بزرگوارمان و همچنين رهبر معظم انقلاب، روند توسعه و پيشرفت کشور را تسريع ميکند و سطح اختلاف نظرات، حداکثر به نحوه سياستگذاريها درباره کارآمدي نظام محدود ميگردد.
گام دوم؛ برنامهمحوري براي تحقق کارآمدي کارآمدي لازمه بقا و پويايي عموم نظامهاي سياسي است. کارآمدي نرمافزاري براي جريان مشروعيت نظام است. هر نظام سياسي به تواتر شاهد توزيع ارزشها و مطالبات جديد و قديمي است که در صورت مديريت آنها، ميتوان مدعي بود آن سيستم توانسته است از پس کارويژههاي خود برآيد.
به تناسب وضعيت سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي جوامع، در برخي اوقات نظامها شاهد انباشت ارزشها و يا توقعات عمومي هستند. اين انباشت ارزشي چنانچه از تسلط فرايند توزيع مقتدرانه (ديويد ايستون) خارج شوند، ميتوانند براي هر جامعه سياسي مشکلزا باشند. جامعه سياسي ايران نيز همانند بسياري از کشورهاي غيرصنعتي طي دو دهه اخير شاهد افزايش ارزشهاي رفاهي بوده است.
مطالبات اقتصادي مردم پس از جنگ تحميلي شاهبيت ارزشهاي سياسي است که خواسته يا ناخواسته توسط دولتهاي مختلف توزيع و حتي توليد شده است. هرچند براي برخي طبقات اجتماعي ارزشهاي ديگري از قبيل مشارکت، آزادي و... اهميت دارد، اما بايد اذعان نمود ارزشهاي رفاهي، عدالت اقتصادي، امنيت اجتماعي و ملي و صيانت از حريم خصوصي افراد در مقابل متجاوزين در صدر جدول ارزشهاي سياسي توزيعشده قرار دارند.
طي دو دهه گذشته، در محورهاي اقتصادي و امنيتي، اين مطالبات جنبه انباشتي يافته و کارآمدي نظام را با چالش مواجه نموده است. فهم جريانات سياسي از اين چالش جديد ميتواند نقشه راهي شود که ضمن پاسخگويي به نيازهاي اجتماعي، چالش کارآمدي را تا حدود قابل قبولي حل نمايد و اين حرکت هنوز ادامه دارد.
در شرايط کنوني، گروههاي سياسي به منظور پاسخگويي به افزايش ارزشهاي رفاهي در جامعه سياسي بهتر است گفتمان مقاومت و تدبير براي پيشرفت را در پيش بگيرند و در کنار نگاه مدبرانه به مشکلات روزمره مردم، آتيه و چشمانداز پيشرفت نظام اسلامي را در مقاومت ترسيم کنند.
صبح امروز روزنامه حمایت مقاله ای با این عنوان منتشر کرد:
شورانگیزترین حماسه تاریخقيامها و انقلابهاي بسياري در این کره خاکی شکل گرفته اند كه البته فقط معدودی، جاودانه و اثرگذار بوده اند و بی شک مهمترين آنها، نهضت عاشورایی اباعبدالله الحسين (ع) است.به راستي كه حماسه حسيني، شورانگيزترين حماسه تاريخ بشري است كه نيرومندترين
احساس های ميليونها انسان آزاده را در پهنه گیتی برانگيخته و برمی انگیزاند و به واقع که رمز و راز این مساله، در عبارت معروف «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» نهفته است.
به اذعان بسياري از تاریخ نویسان، يكي از شاهكارهاي سیدالشهدا (ع) در نهضت عاشورا، همراه بردن زنان و كودكان از حجاز به سوی عراق است. چنانچه آنحضرت (ع) غير از اهل بيت (ع)، عدهاي ديگر را با خود ميبرد، به یقین تمامي آنان به دست خصم دون خصلت، همانند ديگر ياران امام حسين (ع) كشته و شهید ميشدند و در صورت حيات، به چنين افرادي پس از شهادت امام(ع) و يارانش اجازه و امكان تبليغ نميدادند.
از سويي نيز هيچ مبلّغ و خطيبي قادر نبود، همانند اهل بيت (ع) به خصوص سيدالساجدين (ع) و عالمه و عقيله بنيهاشم زينب كبري (س) با خطبههاي گويا و منطقي خود مردم را آن سان تحت تأثير قرار دهد. بی تردید در نهضت تبليغي كاروان اسراي عاشوراييان، حضرت زينب (س) در كنارامام سجاد (ع) نقش بسيار ماندگاری دارد. پیش از شهادت، امام حسین (ع) وظيفه حفظ و مراقبت از زنان و كودكان و پرستاري از بيماران را به خواهرش زينب كبري (س) سپرده بود چون ایشان با شناختي كه از شخصيت بينظير خواهرشان داشت به خوبي ميدانست كه فقط زينب (س) است كه ميتواند تكيهگاه آنان باشد.
این بانوی بزرگوار اسلام در کنار سرپرستی اطفال و زنان رنج دیده، پیام رسان خونهای مقدس دشت نینوا شد و به راستی که «کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود». خطبه دخت دلاور علی مرتضی (ع) در شهر كوفه، از جنايات بی شرمانه امویان در كربلا و نيز نحوه شهادت حضرت سيدالشهدا (ع) پرده برداشت. آری! شجاعت، صبر و بصیرت زینبی بود که حماسه حسینی را برای همیشه در تاریخ ماندگار ساخت و ثابت کرد که فاتحان اصلی دشت کربلا، به خون خفتگانی بودند که در نیم روز، والاترین درس عبودیت و آزادگی را به بشر آموختند.
روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را با عنوان « غرب، سوريه را سرزمين سوخته ميخواهد» منتشر کرد:
بسمالله الرحمن الرحيماخضر ابراهيمي نماينده مشترك سازمان ملل متحد و اتحاديه عرب در امور سوريه براي چندمين بار تاكيد كرد راهكار سياسي تنها راه حل براي بحران سوريه است.
ابراهيمي كه پس از سفر به مسكو و قاهره و ديدار با مقامات اين كشورها به عنوان جمع بندي بررسيهاي خود اين پيشنهاد را مطرح ميكرد هشدار داد هر اقدامي غير از راهحل سياسي و مسالمت آميز، در سوريه آتشي برخواهد افروخت كه دامنه اين آتش منطقه را فرا خواهد گرفت.
علاوه بر اخضر ابراهيمي، روسيه نيز، گفتگو و مذاكره را به عنوان تنها چاره براي معضل سوريه عنوان و هرگونه راه حل نظامي براي حل بحران اين كشور را رد كرد. اين موضع روسيه درحالي مطرح شد كه در روزهاي قبل از آن گزارشهايي مبني بر تغيير موضع روسيه در قبال سوريه شايع شده بود. لاوروف وزير خارجه روسيه در اين زمينه بار ديگر تاكيد كرد مسكو هرگونه قطعنامهاي كه راه را براي مداخله نظامي در سوريه باز كند وتو خواهد كرد.
اخضر ابراهيمي در كنار هشدارهاي خود، طرح تشكيل دولت ائتلافي را نيز مطرح كرد كه شوراي مخالفان سوريه آنرا رد كرده است. دليل اين امر نيز روشن است، شوراي مخالفان ابزار دست جبهه بينالمللي ضد سوري ميباشد و اين جبهه نيز منافع خود را در حذف حكومت فعلي سوريه، ميبيند و كاري به اين موضوع ندارد كه اين هدف آنها به بهاي خون دهها هزار سوري ديگر و ويران شدن كامل سوريه تمام شود.
سركرده گروه تروريستي "النصره" كه ميداندار اقدامات مسلحانه در سوريه است در واكنش به طرح اخضر ابراهيمي گفت: ما اقدامات اخضر ابراهيمي را به رسميت نميشناسيم. علاوه بر اين، "معاذ الخطيب" كه در مسند رئيس شوراي مخالفان قرار دارد و گروه وي از جانب دولتهاي غربي و متحدان آنان در منطقه از جمله قطر، عربستان و تركيه حمايت ميشود نيز اعلام كرده است طرح جديد را نميپذيرد. وي با تاكيد بر مواضع گذشته و درخواست بركناري بشار اسد به عنوان پيش شرط هرگونه طرحي براي سوريه، خواستار عذرخواهي مسكو به دليل حمايتش از اسد شد!
رد شدن سريع و صريح طرح جديد اخضر ابراهيمي، همزمان با انتشار اخبار و تصاوير تكان دهنده از درون سوريه و رفتار ضدانساني شورشيان مخالف دولت هشداري است كه جهانيان را نسبت به عواقب ادامه بحران سوريه و احياناً سقوط حكومت كنوني سوريه حساستر كرده است. طي روزهاي گذشته انتشار گزارشهاي وحشت آور از اقدامات ددمنشانه تروريستها? سوريه با مخالفان خود، به مثابه تلنگري بود كه افكار عمومي بينالمللي را تكان داد و اين پيام را به همراه داشت كه حكومت سوريه با چه باندهاي خطرناكي مواجه است.
اين ماجرا به قدري آثار منفي بر جاي گذاشته كه يك تحليل گر آمريكايي با اشاره به وقايع اخير تاكيد ميكند چنانچه شبه نظاميان كنترل سوريه را به دست بگيرند در اين كشور حمام خون به راه خواهند انداخت كه ميتواند بزرگترين كشتار قرن حاضر باشد. وبستر گريفين تارپلي، ميافزايد: در آن صورت، ما شاهد قتل عامي خواهيم بود كه به كشتار علويها، مسيحيها، مارونيها ارتودوكسها و هر گروه و يا قشري كه مواضع آنها با تروريستها منطبق نباشد، خواهد انجاميد.
اين واقعيتها خود غربيها را نيز به اين نتيجه رسانده است كه جايگزين حكومت بشار اسد، حكومتي افراطي و غيرقابل كنترل خواهد بود كه چه بسا گوش به فرمان قدرتهاي غربي هم نباشد.
آمريكا و ساير قدرتهاي غربي متحدش اين موضوع را با مقياس كوچكتري در افغانستان تجربه كردهاند كه چگونه طالبان، القاعده و ساير گروههاي افراطي، با اينكه دست پرورده و ساخته و پرداخته دستگاههاي اطلاعاتي و جاسوسي غرب هستند اكنون براي بانيان و حاميان خود نيز خطرناك شدهاند.
همين واقعيت، از دلايل اصلي عدم مداخله نظامي آشكار در سوريه ميباشد بطوري كه حتي اگر ملاحظه موضعگيري روسيه و چين نيز نبود غرب به دليل هراس از گرفتار شدن در باتلاقي به مراتب مخوفتر و عميقتر از افغانستان و عراق، جرات مداخله نظامي در سوريه را نداشت.
با توجه به اين واقعيت، سياست آمريكا و متحدان منطقهاي واشنگتن در سوريه، درحال حاضر، نظاره كردن به اوضاع همزمان با ارسال گسترده تسليحات به شورشيان ميباشد تا شايد از اين طريق و با تشديد خشونتها، حكومت سوريه وادار به تسليم شود و به خواستههاي آنان تن دهد. اما دولت سوريه، برطبق شواهد و ارزيابيهاي خود غربيها، همچنان بر اوضاع مسلط است و هيچ نشانهاي از سقوط آن به چشم نميخورد. اين، چيزي است كه لاوروف وزير خارجه روسيه نيز به همتايان غربي خود گوشزد كرد و اعلام نمود بشار اسد از قدرت كنار نخواهد رفت و غربيها بايد خوش خيالي در اين باره را از ذهن خود دور سازند.
اظهارنظر اخضر ابراهيمي كه ميگويد براي سوريه تنها يك راه حل وجود دارد و آن راه حل سياسي و مذاكره ميان گروههاي سوري است، بر همين واقعيتها متكي است. اين، واقع بينانهترين اظهارنظر درباره سوريه است و غربيها و عوامل تشنج آفرين آنها در داخل سوريه و حكومتهائي همانند قطر و عربستان و تركيه اگر حاضر به همكاري براي حل بحران سوريه از اين طريق نيستند به اين دليل است كه آنها ميخواهند سوريه به سرزمين سوختهاي تبديل شود تا اگر در اختيار آنها نيست، جايگاه گذشته خود را نيز نداشته باشد.
مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته دکتر احمدیزدانپناه :
سلطه مالی و تورمبنابر تعریف، «سلطه مالی» مانع اجرای موثر هر استراتژی پولی برای دستیابی به هدف کنترل تورم است.
در اقتصادهای نفتی، سلطه نفتی یعنی حالتی که در آن صادرات نفت شاهرگ حیاتی اقتصاد محسوب میشود و درآمد صادرات نفتی به طور چشمگیر بر نماگرهای اقتصاد کلان تاثیرگذار است.
«سلطه مالی» و «سلطه نفتی» هر دو سیاست پولی را از کارآیی لازم دور میسازد. در این شرایط، یکی از مصائب طراحان و مجریان سیاست پولی آن است که سلطه نفتی وجود سلطه مالی را از چشم مقامات پولی پنهان میدارد و آنها را از دریافت علائم مناسب توسط نماگرهای استاندارد تشخیص سلطه مالی، جهت حرکت بر طبق «نقشه راه» برای کنترل تورم محروم میسازد.
برای نمونه ميتوان ترازمالی این کشورها را که همیشه همراه با مازاد است و روند بدهی آنها را که موجب کم جلوه دادن آنها میشود، مورد مطالعه قرار داد. امروزه گفتن این ترجیعبند که استقلال بانکهای مرکزی و مقامات پولی از نفوذ مقامات مالی، پیشنیاز موفقیت اجرای هر رژیم پولی است حرفی تکراری و ملالآور است؛ چرا که تجربه کشورهای در حال توسعه نفتی زیر «سلطه مالی» گواه آن است که در نهایت بانک مرکزی باید از اهداف ضدتورمی خود دست بکشد.
در شرایط امروز کشور که تورم میتازد و بودجه دولت در راه است، مجلسیان باید به پدیده سلطه مالی بر سیاست پولی نگاهي عالمانه داشته باشند؛ چراکه در یک کشور نفتی متکی به منبعی پایانپذیر و با درآمدزایی پرنوسان، هدفگذاری «پایداری مالی» وظیفه اصلی نمایندگان در بررسی بودجه است. چرا؟ زیرا یک سیاست مالی که همیشه کسری بودجه بالا دارد به وضعیت مالی ناپایدار و وخیمی برای دولت منجر میشود که معمولا مشخصه آن انباشت بدهیهای عمومی است.
در این شرایط ضعف مالی دولت موجب محدودیت در توانایی بانک مرکزی در افزایش نرخ سود بانکی (بهره) و کاهش فشارهای تورمی در جامعه میشود (اینجا است که «هدفگذاری» تورم به عنوان یک قاعده بندی پولی بس مشکل میشود) و این خود بر وخامت وضعیت بدهیهای دولت و اقتصاد کلان میافزاید.
حتی اگر بانک مرکزی درصدد مقابله با آثار آن سیاست مالی و بودجهای برآید، کوششها و تلاشها و محنت بیحاصل او عمری کوتاه دارد؛ چرا که دیر یا زود «ناپایداری سیاست مالی» دولت، اقتصاد کشور را مجبور به تعدیلاتی در چارچوب سلطه مالی مینماید.
یعنی یا دولت از پرداخت بدهیهای خود اظهار عجز میکند یا تورم امان مردم را میبرد یا هر دو. «سلطه مالی» برکم و کیف مداخله دولت و بانک مرکزی در بازار ارز هم نقش حیاتی دارد و بنابراین علاوه بر چگونگی تامین مالی کسري بودجه، باید مجلسیان به این حوزه هم عنایت داشته باشند.
رهایی بانک مرکزی از «سلطه مالی» یعنی تامین شرایط مناسب برای دستیابی به ثبات قیمتها، رشد پایدار و خلق مشاغل مولد. برای این امر هدف سیاستهای مالی باید (الف): با شکلدهی به انتظارات تورمی مردم، مهار تورم را در دست مقامات پولی قرار دهند. (ب): با قبول یک کسري بودجه پایین و قابل مدیریت، اجازه ندهند سیاستهای مالی به تحریک نامناسب تقاضای کل جامعه از جمله مخارج دولت بپردازد؛ ولی از طرف دیگر، سیاست مزبور در رفع رکود حاکم بر جامعه نقش خویش را ایفا نماید.