آقای کشکولی شغل اصلی شما چیست؟آیا اموراتتان از سینما میگذرد؟
من بازنشسته شرکت ملی گاز ، مربی اسبق تیم ملی ایران در رشته وزنهبرداری و پرورش اندام و در کار باشگاهداری هستم.
تحصیلات؟
دیپلم فنی هستم.
چند ساله هستید؟
تقریبا هفتاد ساله! متولد 1323 هستم.
اهل کجایید؟
آبادان
آبادانی بودن چه چیزهایی را به شما داده است؟
آبادانیها خونگرم و مهماننواز هستند، اگر در بحر بچههای خوزستانی بروید عاشقشان خواهید شد!
درآمد متوسط ماهانه شما از بازیگری چقدر است؟
یک موقع هست که بیکارم و یک زمانی کار میکنم، اگر کار باشد، جلسهای 700 هزار تومان به ما میدهند که البته بعضی وقتها همین را هم نمیدهند و بیشتر وقتها مجبور هستیم با همان حقوق بازنشستگی بسازیم.
شما از جمله ورزشکارانی بودید که در دهه 40، از ورزش وارد سینما شدید، در ورزش چه مقامهایی را کسب کردید؟
در سال 1341 مقام اول قهرمانی آسیا را در کویت در رشته پرورش اندام کسب کردم و اولین کسی بودم که مدال طلای قد کوتاهها را گرفتم. در سال1343 برای بازیهای آسیایی انتخاب شدم و در این زمان بود که توسط ساموئل خاچیکیان، کارگردان معروف وارد عالم سینما شدم.
چطور با ساموئل خاچیکیان آشنا شدید؟
مسابقه زیبایی اندام بود، خاچیکیان هم آمده بود به تماشای این مسابقه، آنجا مرا دید و از فیزیک و بدن خوشش آمد و دعوت به همکاری کرد و این شد که وارد سینما شدم.
ساموئل خاچیکیان تنهایی آمد سالن مسابقه پرورش اندام؟ این رسم بود که کارگردانها اینطور بازیگران خاص نقشهای خشن را انتخاب کنند؟
ببینید در آن زمان، مدیران تدارکات ، نقشهای فرعی و سیاهی لشگرها را انتخاب میکردند، حسن شریفی مدیر تدارکات سینما بود، خاچیکیان را آورد سالن هفتم تیر که محل مسابقات پرورش اندام بود.
از دیگر ورزشکارانی که همزمان با شما وارد سینما شدند، کسی یادتان هست؟
بله، عزیز اصلی که آن زمان دروازه بان تیم ملی بود، توسط خاچیکیان به بازی در همین فیلم دعوت شد.
آن موقعها هم همین فیزیک خاص و سر بی مو را داشتید؟
بله، من 40 سال است همین طوریام!
نام اولین فیلم شما چه بود؟
در فیلم «بیعشق هرگز»، که اول راضی به بازی نمیشدم و به خاچیکیان گفتم که نمیتوانم بازی کنم.
چرا؟
یک جورایی خجالت میکشیدم از سینما.
اولین نقش شما چه بود؟ قاچاقچی؟
نه اولین فیلم را قاچاقچی نبودم! بعدا در فیلمها قاچاقچی شدم(خنده). اولین نقش من در مقابل رضا بیک ایمانوردی در فیلم بیعشق هرگز بود و نقشم هم این بود که در نقش یک بزن بهادر با چاقو به او حمله کنم.
این فیلم برای چه سالی است؟
سال 1343.
در دهههای سی و چهل، خیلی از کارگردانها و تهیهکنندهها، بازیگرها را از میان ورزشکاران انتخاب میکردند. قیافه خوب و زیبا و چشم رنگی کمتر ملاک بود، درست است؟
بله، آن زمان دنبال تیپ زیبا و خوشگل نمیگشتند، دنبال تیپهای خاصی بودند که هم ورزشی وهم تیپ خشنی داشته باشد.
یعنی آن زمان، ورزشکار بودن یکی از پیشفرضهای بازیگر شدن بود؟
بله، چون اگر یک فرد میتوانست ورزشکار بوده و مقامی داشته باشد بدنش نرمتر و راحتتر از یک فرد معمولی بود. اگر آن دوره را مرور کنید، میبینید خیلی از ورزشکاران به سینما آمدند، مثلا رضا بیکایمانوردی قهرمان کشتیکچ بود، محمدعلی فردین نایبقهرمان کشتی جهان بود، حسین ملاقاسمی قهرمان دوم جهان بود، حبیبی قهرمان جهان بود، آقای شاهرخی قهرمان فوتبال بود که همه کموبیش از ورزش وارد کار سینما شدند.
از کسانی که مثل شما پرورشاندام کار میکردند، چه کسانی وارد سینما شدند؟
شاخصترین آنها مرحوم ایلوش خوشابه، قهرمان زیباییاندام ایران بود.
بعد از ورود به سینما باز هم ورزش و پرورشاندام را ادامه دادید؟
بله، من سه مدال طلای آسیا دارم، مربی تیم ملی وزنهبرداری بودم و اولین مربی تیم پرورشاندام ایران هستم. خیلی از شاگردان من قهرمان آسیا و المپیک هستند، تیم جانبازان را در سال62 قهرمان المپیک سئول کردم، من مربی آقای یزدانراد که اسطوره پرورشاندام این مملکت است بودم و قهرمانش کردم. بنده مربی خیلی از قهرمانهای وزنهبرداری در سالهای 62 تاکنون بودم، دو سال در تیم ملی فوتبال در زمان برانکو ایوانکوویچ مربی قدرتی بدنسازی بچهها بودم. من قهرمان پرتاب دیسک در سال56 هستم، برای فرد قد کوتاهی مثل من خیلی سخت است که قهرمان پرتاب دیسک ایران شود.
آقای کشکولی شاید 40 سالی باشد که یک تیپ خاصی را بازی میکنید. از این تیپی که الان بازی میکنید و با آن شناخته شدید، راضی هستید یا میخواستید در یک نقش یا شمایل دیگری باشید؟
خیلی دلم میخواست نقشهای متفاوتی بازی کنم، ولی نمیدانم چرا کارگردانها از من استفاده نمیکنند.
یعنی فقط به شما تیپهای خاص و کلیشهای مثل قاچاقچی و ساواکی پیشنهاد میکردند و میکنند؟
بله، باور کنید من هم دوست دارم مو بگذارم، ریش بگذارم، نقشهای عاطفی بازی کنم؛ نقشهایی غیر از قاچاقچی و خلافکار، اما این طور جا افتاده که من فقط باید قاچاقچی بازی کنم، انگار تقدیر من در سینمای ایران همین است.
نقش متفاوتی که خودتان دوستش داشته باشید و بازی کرده باشید؟
فیلمی دارم به نام «تصمیم نهایی» که الان در آیفیلم پخش میشود. نقش نگهبان هتل را بازی کردم، شاید یک نقش کوچکی باشد، اما چون متفاوت است، دوستش دارم.
آقای کشکولی، تا حالا از این چهره و فیزیک خاص خود برای یک کار غیرسینمایی، ولی خشن مثلا برای نقد کردن یک چک، ادب کردن یک نفر یا از این کارها... استفاده کردید؟
این مشکلی است که من دارم. هرکس من را میبیند چون در فیلمهای زیادی بازی کردم و در همه آنها هم نقشهای منفی داشتم، فکر میکنند من یک آدم بزنبهادر و قاچاقچی و اصولا آدم خشنی هستم.
بارها شده است در خیابان، بچهها را مرا به پدر و مادرهایشان نشان میدهند و میگویند: مامان! نگاه کن این همان آقاقاچاقچی است!
یعنی صفر کشکولی در زندگی واقعیاش آدم مهربانی است؟
اصلا اهل دعوا نیستم. اگر تعریف از خود نباشد، آدم مهربانی هستم. بنده مخلص مردم ایران هستم و بس، حتی اگر همیشه مرا در نقش قاچاقچی و خلافکار بخواهند تماشا کنند.
از این جذبه اکشن خودتان در کار خیر و خوبی هم استفاده میکنید؟
بله، سعی میکنم از این حالت استفاده کنم، البته لطف خدا و محبت مردم است که مرا میپذیرند، مثلا بار آقایی مرا پیدا کرده بود و گفته بود که در بیمارستان برای یک سال بعد وقت دادهاند، من رفتم با رئیس بیمارستان صحبت کردم و از او خواهش کردم که کار این بنده خدا را راه بیندازد، او هم لطف کرد و به خاطر ما این نوبت را دو روزه داد.
جدیدترین مورد از این دست چه بود؟
بله همین چند روز پیش هم یک جوانی که پیک موتوری است آمد پیش من، تصادف کرده بود و استخوانهای دستش خرد شده بود و یک عمل جراحی هم انجام داده بود، اما موفق نبود و نمیتوانست به زندگیاش برگردد. من رفتم پیش دکتر ظفرمند که حق بزرگی به گردن بنده دارند، این جوان را معرفی کردم و دکتر ظفرمند با همه مشغله و مشکلاتی که داشتند، وقت دادند و قرار است بزودی این جوان عمل شود.
آقای کشکولی، بهترین و ماندگارترین نقشی که بازی کردید؟
نقشم در سریال آیینه عبرت بهترین کارم بود، هنوز هم مردم مرا با همان میشناسند و خیلیها میگویند «آقا صفر بازیگر آیینه عبرت»
ظاهرا شما در همه کارهای آقای محسن شامحمدی حضور دارید؟ این به رفاقت شما برمیگردد یا نوع کارهای آقای شامحمدی؟
بیشترین درخواست مردم از شما در کوچه و خیابان چیست؟
گرفتن عکس یادگاری که من با کمال میل قبول میکنم.
چه کسانی یا چه تیپهایی با شما عکسهای یادگاری میگیرند؟
همه جور تیپ، تیپهای جوان، پیرمرد، متوسط هم خانمها و هم آقایان، ولی بچهها معمولا از من میترسند و عکس نمیگیرند.
عجیبترین درخواستی که تا به حال از صفر کشکولی شده چه بوده؟
درخواستهای مردم زیاد و جالب است، مردم بازیگران را جزئی از خانواده خودشان میدانند، شاید تعجب کنید اگر بگویم بارها شده مرا در خیابان دیده و خواستهاند که در مراسم عروسی یا حتی عزایشان شرکت کنم!
در مراسم عزا؟!
بله، چند بار پیش آمده که زنگ زدهاند به موبایل بنده که امروز شب هفتم برادر یا پدرمان است و دوست داریم شما به مجلس ختم ما بیایید.
شما هم میروید؟ این درخواستها را قبول میکنید؟
من خاک پای مردم ایران هستم، چرا قبول نکنم؟ مگر من کی هستم؟ من هر چی دارم، از این مردم است.
آخرین باری که گریهتان گرفت؟
چند روز پیش رفتم عیادت آقای ناصر ملکمطیعی و دیدم خیلی پیر و چاق شدند. من اول نشناختم وقتی وارد شدم و ایشان را دیدم من گریهام گرفت.
بیرحمی سینما را کجا احساس کردید و اینکه سینما با همه ظاهر قشنگ و پرزرق و برقش یک جاهایی خیلی بیرحم است، حتما شما هم این را یک جایی حس کردهاید؟
بله سینما خیلی بیرحم است، میبرد بالا و از آن بالا میاندازد پایین، اما بیرحمترین چیز سینما، فراموش کردن آدمهای سینماست. یک عدهای واقعا زحمت میکشند، چهره میشوند، سختی سینما را ما و امثال ما کشیدیم، بدون جلوه ویژه، بدون کامپیوتر و فتوشاپ!
میشود بیشتر توضیح دهید و مصداق بیاورید؟
یک عدهای مثل من مثل آقای رفیع مددکار، رضا توفان یا آقای ذبیح ذبیحپور که از چهرههای موفق آن زمان بودند. ماها زحمت کشیدیم زمینش را شخم زدیم، دانه پاشیدیم، یک تیپ خاصی در سینمای ایران داریم، ما حدودا 160 فیلم مواد مخدر بازی کردیم.
پس به نوعی شما در سینمای ایران رکورددار هم هستید با 160 فیلم؟
بله، طلبکار هم نیستم؛ البته ما بازی کردیم زحمت کشیدیم، چهره شدیم، ولی فراموش شدیم.
یکی از بهترین خاطراتتان از سینمای ایران؟
خاطرهای که دارم مربوط به خود سینما نمیشود، یعنی مال لوکیشن و فیلمبرداری نیست، من با ماشین در خیابان کریمخان زند میرفتم دیدم یک نفر پشتم بوق میزند. فکر کردم میخواهد راه بدهم تا رد شود وقتی که راه دادم دوباره آمد و جلوی من و بوق زد .من نگاه کردم دیدم آقای عزتالله انتظامی هستند، گفتند سلام عرض میکنم استاد! من بسیار خجالت کشیدم و خیلی خوشحال شدم که مرد به این بزرگی بدون تکبر به من کمترین سلام میکنند و حالم را میپرسند.
بیتکبرترین آدمهای سینمای ایران از نظر شما؟
عزتالله انتظامی و پرویز پرستویی.
صفر کشکولی به چه کسی مدیون است؟
آقای دکتر ظفرمند که زانوهای مرا عمل کردند و من توانستم دوباره بازی کنم و به سینما برگردم. ایشان حتی یک ریال هم از من نگرفتند، با اینکه هزینه 42 میلیون تومان میشد.
در این فیلمهای اکشن و موادمخدری که بازی کردهاید، آیا حادثهای هم برایتان اتفاق افتاد؟
بله من سر فیلم سرحد که در زاهدان فیلمبرداری میشد، تصادف شدیدی کردم. در صحنهای از فیلم، پشت لندکروز بودم و تیراندازی میکردم. تیربار سنگین دوشکا دست من بود که ناگهان ماشین با سرعت پیچید و من پرت شدم روی آسفالت، ضربه مغزی شدم. پیشانی من ترکید، بینیام به کل از جا کنده شد و به کما رفتم، همه گفتند که بعید است آقای کشکولی جان سالم به در ببرد. در این مدت فراموش شدم. هیچکس سراغ مرا نگرفت، آقای ابوالقاسم طالبی، سردبیر مجله مستند سینما و رادیو متوجه میشوند و به آقای ضرغامی اطلاع میدهند. هر دو به عیادتم آمدند و از من دلجویی کردند. آقای شامحمدی هم آمدند و پولی زیر تشک من گذاشتند و گفتند ممکن است کم داشته باشی.
آقای کشکولی میشود گفت در دهه 50 سینمای ایران یک سینمای مردانه بود، روی تیپهای پهلوان و قهرمان خیلی تاکید میشد، بعد به مرور و در دهه 70 این رفت به سمت سینمای زنانه و بعد هم سینمای جوانان. آیا شما موافقید که چنین اتفاقی افتاد و آن قسمت پهلوانی و قهرمانی کمرنگ شد؟
بله، متاسفانه الان سینمای ما دیگر قهرمان پروری نمیکند، سینما باید الگوی جوانها باشد، نه ابزار فریب و صرفا رویاپردازی جوانها. الان خیلی اینطور شده است، البته همین سینمای موجود هم با همه اشکالاتش خوب و نجیب است و باید حفظش کنیم، سینما مال همه مردم است، من به عنوان یک عضو خیلی کوچک سینمای ایران میگویم که سینمای ایران الان واقعا مریض است، حالش خوب نیست. الان یک سناریو را میبرند ارشاد وقتی ارشاد اجازه ساخت میدهد باید اجازه پخش هم بدهد و جلویش بعدا گرفته نشود، این چیزی است که الان میبینیم. تهیهکنندههای سینما در حال ورشکستگی هستند، این خوب نیست، باید هم مسئولان به داد سینمای ایران برسند، هم مردم بیشتر سینما بروند و فیلم تماشا کنند.
رقیب شما در این تیپی که بازی میکنید آقای جمشید هاشمپور بودند، درست است؟
بله. ولی از نظر ظاهری، آقای هاشمپور یک هنرمند خیلی بزرگ هستند که در کار خودشان بینظیرند چون یک انسان متین، افتاده، ورزشکار و بازیگر بزرگی هستند من در آن حدی نیستم که آقای هاشمپور رقیب من باشند.
اگر میخواستید خودتان یک فیلم بسازید چه داستانی را در نظر داشتید؟
من لیاقت این که فیلم بسازم را ندارم، اما اگر یک روزی خدا به من توفیق انجام این کار را بدهد من از کارگردانها و فیلمسازان باتجربه استفاده میکنم و فیلمی میسازم به نام «قهرمانان هم میگریند».
موضوع فیلم چه خواهد بود؟
موضوع این است که تمام افرادی که وارد سینما شدند قهرمان بودند ولی الان همه بیکارند.
یعنی در واقع داستان خودتان را میسازید؟
یک موضوع جالب و قشنگی است که همه هنرمندان قدیم الان بیکار هستند، یک فیلمی که عاطفی است
آقای کشکولی دوست داشتید جای کدام بازیگر بودید؟
دوست داشتم خودم باشم. کارگردانها بیایند و از ما به نحو احسن استفاده کنند و نقشهای متفاوت هم به ما بدهند.
از بین بازیگران میخواستید جای کدام باشید؟
بازیگران ما همه خوب هستند.
میشود یکی از این بازیگران را اسم ببرید؟
من نمیتوانم بگویم که جای چه کسی باشم چون همه آنها جایگاه بزرگی دارند.
حالا در عین حال نمیخواهید یک اسم ببرید؟
نه؛ یعنی در آن حد نیستم که بخواهم جای کسی باشم. دوست دارم جای خودم باشم. من هم میتوانم نقشهای متفاوت بازی کنم، نقشهای عاطفی بازی کنم، الان همهاش شده نقش اکشن و قاچاقچی. من دوست دارم نقش یک پیرمرد را به من بدهند، مثل سریالهای چراغهای خاموش که من نقش پدر باران را بازی میکردم که خیلی نقش متفاوت و عاطفی بود.
بهترین یادگاری که صفر کشکولی در عمرش گرفته؟
چند وقت پیش اهواز بودم، داشتم در خیابان راه میرفتم دیدم یک بچهای از دور مرا صدا میزند عمو صفر! عمو صفر! وایسا! من برگشتم دیدم پسربچه ده سالهای با پای برهنه دواندوان خودش را به من رساند و مرا بوسید و دست کرد داخل جیبش و یک جاکلیدی به من داد، از این جاکلیدیها که وقتی فشارش میدهند، چراغی روشن میشود. این بچه گفت من دلم میخواهد این جاکلیدی را به عنوان یادگاری به تو بدهم...(گریه) من دیدم پابرهنه است و بردمش کفاشی و برایش کفش خریدم... هدیه و یادگاری این بچه برای همیشه در خاطرات من است.
جدیدترین کارتان که قرار است پخش شود؟
آخرین کارم که تمام شده فیلم بزرگ زاد است به کارگردانی آقای بهنود جواهریان، کار بعدی هم که برای اول بهمن پخش میشود خاطرات مرد ناتمام است به کارگردانی آقای صادق کرمیار.
خواسته و توقع صفر کشکولی از مسئولان؟
من و امثال من برای این کشور و مملکت زحمت میکشیم حق ما این نیست. چرا الان باید مستاجر باشیم؟! من الان رفتم مسکن مهر ثبتنام کردم وزیر مسکن گفته که ما در سال 72 یک زمین به شما دادیم در گیلاوند، آقا آنموقع یک زمین به ما دادید و من همان زمان نتوانستم بسازم و فروختمش حالا چون من سال 72 یک زمین از شما گرفتم باید هنوز مستاجر باشم؟!
* بهمن هدایتی