به گزارش خبرنگار ويژهنامه ماه محرم باشگاه خبرنگاران، شام شاهد بود که چگونه کاروانی که روزی با زنجیرهایی از اسارت به عنوان اسیر وارد این شهر شدند به سوی کربلا با اجلال رهسپار شدند. آری چوبههای محمل شاهد این بودند که روزی اشکهای زینب (س) را قطع شده ندیدند. سکوت بود در میان لحظه هایی که چشمان زینب(س) بر نیزهای بود که تمام آرزوهایش را بر سر نیزه کرده بودند. رأس حسین(ع) بر نیزه چراغ راه بشریت است.
چوبهای منبر شام سوختند تا اینکه آگاه شدند از غم های خاندان پیامبر(ص) و اذان سرافکنده شد در آن هنگام که بلند شد تا حقی را به گوش تشنگان حق نرساند و سجاد(ع) با تنی رنجور و غمی به اندازه تمام عرش بر منبر مسجد شام بالا می رفت و دستان خویش را به سوی آسمان بلند کرد و لب به سخن گشود و آتش به قلبهای ناآگاه شامیان زد. و شروع به سخن گفتن کرد سجاد (ع) و سکوت کردند ملائکه ای که از عاشورا تا ابدیت تاریخ خون اشک می ریختند.
ستونهای مسجد شام می لرزند آنگاه که امام سجاد(ع) قامت راست کرد و لب به سخن گشود و آسمان سرفرود آورد نمی تواند تحمل آورد از سخنان سجاد(ع) و نعره می زند آنگاه که سجاد (ع) از عمق جان فریاد بشریت را به گوش تاریخ خواند.
«...اى مردم! من فرزند مكه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم، من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم، من فرزند بهترين حج كنندگان و تلبيه گويان هستم، من فرزند آنم كه بر براق سوار شد، من فرزند پيامبرى هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سير كرد، من فرزند آنم كه جبرئيل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب ربوبى و نزديكترين جايگاهمقام بارى تعالى رسيد، من فرزند آنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضايم، من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاك ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند.... من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم... . من فرزند حسين شهيد كربلايم، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرايم، و فرزند خديجه كبرايم، من فرزند سدرة المنتهى و شجره طوبايم، من فرزند آنم كه در خون آغشته شد، و پسر آنم كه پريان در ماتم او گريستند، و من فرزند آنم كه پرندگان در ماتم او شيون كردند. »
و صدا به اذان بلند شد....
الله اکبر...الله اکبر...و ندایی از منبر مسجد شام برخاست که آری چيزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد.
اشهدان لااله الا الله...آسمان به زمین آمد که ندای سجاد(ع) بلند شد آری موى و پوست و گوشت و خونم به يكتائى خدا گواهى میدهد.
اشهد ان محمد ارسول الله... و طوفان به پاشد و باران فرو ریخت، کاخ ظلم شکست و در قلب شامیان آتشی زبانه کشید که این آتش همان ندای سجاد(ع) بود که در گوش تاریخ طنین انداخت امام سجاد(ع) عمامه خويش از سر برگرفت و به مؤذن گفت: تو را بحق اين محمد(ص) كه لحظهاى درنگ كن، آنگاه روى به يزيد كرد و گفت: اى يزيد! اين پيغمبر(ص) ، جد من است و يا جد تو؟ اگر گويى جد من است، همه ميدانند كه دروغ ميگوئى، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم كشتى و مال او را تاراج كردى و اهل بيت او را به اسارت گرفتى؟ ! اين جملات را گفت و دست برد و گريبان چاك زد و گريست و گفت: بخدا سوگند اگر در جهان كسى باشد كه جدش رسول خدا (ص) است، آن منم، پس چرا اين مرد، پدرم را كشت و ما را مانند روميان اسير كرد؟ ! آنگاه فرمود : اى يزيد! اين جنايت را مرتكب شدى و باز می گويى: محمد(ص) رسول خدا ست؟ ! و روى به قبله می ايستى؟ ! واى بر تو! در روز قيامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند. و شام آتش کشیده شد........
بيـدل كجـــا رود، به كه گويد نياز خويش؟
با ناكسان چگونه كند فاش، راز خويش؟
با عـــاقلانِ بي خبر از ســــوز عاشقى
نتـوان درى گشود ز سوز و گداز خويش
اكنون كـــه يار راه ندادم به كوى خود
مـــــا در نياز خويشتن و او به ناز خويش
با او ـو كه: گوشه چشمى ز راه مهر
بگُشـــا دمى به سوخته پاكباز خويش
مــــــا عاشقيم و سوخته آتش فراق
آبـــــى بريز، با كف عاشق نواز خويش
بيچاره ام ز درد و كسى چاره ساز نيست
لطفــــى نماى، با نظر چاره ساز خويش
یادداشت: عماد اصلانی
انتهای پیام/