سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

خشونت علیه زنان یا ستم علیه آنان

آنگاه که سخن از «خشونت علیه زن» یا «خشونت علیه زنان» به میان می آید، اذهان عمومی متوجه ستم های تاریخی می شود که به زن روا داشته شده است.

به گزارش مجله شبانه  باشگاه خبرنگاران، وبلاگ میم سیم در جدیدترین نوشته خود آورده است:

آنگاه که سخن از «خشونت علیه زن» یا «خشونت علیه زنان» به میان می آید، اذهان عمومی متوجه ستم های تاریخی می شود که به زن روا داشته شده است.

فعالین حوزه مطالعات زنان در این که منظور از این ستم چیست و چگونه اعمال شده و مسبّب و مقصّر اصلی آن کیست یا چه کسانی هستند، و این که راه حلّ مبارزه با این ستم چیست، اختلاف نظر دارند. فمینیست ها هم عمدتاً در سه نظریه ستم، سلطه و تفاوت می گنجند.

فارغ از همه این بحث ها، چیزی که نویسنده را وا داشت تا در این مختصر موضوع فوق را مطرح کند، تفاوتی است که بین «خشونت» و «ستم» وجود دارد. هرچند خشونت یکی از بارزترین مصادیق ظلم است و شاید اغراق نباشد اگر بگوییم زنان بیشترین قربانی این نوع ظلم در طول تاریخ بوده اند، منتها، رابطه‌ی «خشونت» و «ستم» رابطه مصداق و عنوان نیست. به عبارت دیگر، رابطه این دو عموم و خصوص من وجه است. نه هر خشونتی ستم است و نه هر ستمی خشونت. هرچند خشونت در موارد متعدّدی مصداق ستم است

حال سؤال اینجاست که تعبیر «خشونت علیه زنان» از سوی چه کسانی و با چه اهدافی به جای عنوان جامع و عادلانه‌ی «ستم علیه زنان» قرار گرفته است؟ قاعدتاً این تعبیر در فضای اومانیسم و بیشتر به دست فمینیست ها رواج یافته و برخی اعلامیه های جهانی نیز بر اساس آن تدوین و تصویب شده اند.(+)


این جاست که باید از فمینیست ها، بعنوان نماد و تابلوی دفاع از حقوق زنان، پرسید، اصولاً چرا باید با خشونت علیه زنان مبارزه کرد، اما ستم های دیگر، دست کم در این عنوان پر طمطراق لحاظ نشوند؟ آیا خشونت موضوعیت داشته است؟

 

چیزی که از این واژه به ذهن نویسنده تبادر می کند این است که در وراء ذهن کسانی که این پرچم را بر افراشته اند، نوعی ضعف و فرودستی طبیعی برای زن مسلّم انگاشته شده است. گویا، زنان، بر خلاف مردان، موجوداتی قابل ترحم هستند که به دلیل فرودستی و ضعفشان نباید با خشونت مواجه شوند. همانند صبیان و مجانین! در حالی که طرف مقابل آنها، یعنی مردان، به جهت قوی تر بودن، ممکن است مستحق این ترحّم! نباشند و در حقّ آنان مبارزه با ستم موضوعیت پیدا می کند.

 

آیا واقعا فمینیست ها متوجه این نکته بوده اند؟ چیزی که با مبانی بسیاری از فمینیست ها مخالفت دارد؟!
نکته دیگری که در عَلم کردن عنوان خشونت باید ملاحظه شود این است که «خشونت علیه زنان» یعنی «خشونت علیه زنان» نه «هر چیزی علیه زنان». این هم سهواً یا عمداً در دفاع از حقوق زنان و مبارزه با خشونت هایی که علیه آنان اعمال شده است، مغفول مانده و باعث شده که سیاهی لشکر فمینیستی دچار مغلطه‌ی بزرگتری شوند و انتظار داشته باشند که هیچ چیزی علیه زنان نباشد! چون مصداق خشونت است.

 

در حالی اولا موارد متعدّدی از مصادیق ذکر شده، واقعا مصداق خشونت نیستند. و ثانیاً ممکن است مصلحت جامعه و ملاحظه‌ی بُعد پویایی، تکامل و نشاط آن اقتضا کند که قوانینی علیه برخی از گروه ها، اصناف، و جنسیت ها روا و مصداق عدل باشد. همانگونه که ممکن است قوانینی علیه «مردان» هم وضع شود. ولی نه مصداق خشونت باشد و نه مصداق ستم.

 

--------------------
پ.ن: هر چند نیاز به توضیح نیست، اما آنچه در بالا گذشت، به معنای نادیده گرفتن خشونت های تأسف باری که در طول تاریخ، و بخصوص در زمان ما چه به نام تمدّن، چه به نام سنّت و چه به نام دین! علیه زنان اعمال می شده و می شود، نیست. و باز این که قطعا نویسنده، در مقدار اندکی از مصادیق، با برخی مدافعان حقوق زنان هم نظر نیست و این موارد خاصّ را مصداق خشونت یا حتی ستم نمی داند.
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.