سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

صهیونیسم و ریشه های عرب ستیزی

نژاد پرستي "عرب ستيزانه" رژيم صهيونيستي در عصر معاصر در قالب اقدامات ضد انساني آن رژيم عليه فلسطينيان نمودار شده است.

به گزارش سرويس بين‌الملل باشگاه خبرنگاران به نقل از گلوبال ريسرچ، در اين مورد استعاره اي در ميان صهيونيست ها وجود دارد كه زماني كه نيروهاي مقاومت فلسطيني را هدف حمله قرار مي دهند از آن تحت عنوان "بريدن علف هاي هرز و يا چمن زني" ياد مي كنند. ريشه هاي چنين اقدامات تراژيكي به دوره استعمار كهن اروپائي باز مي گردد.  
در اواسط قرن نوزدهم ميلادي امپراتوري هاي اروپائي دوره چند مليتي خود را طي كردند و وارد فاز جديد دولت – ملت شدند. چارچوب سياسي اي كه اجازه جمع شدن گروههاي قومي را در درون مرزهاي سياسي آنان مي داد.  
در اين ميان، بين اروپائيان فرهنگ "نژادي" اي شكل گرفت كه قائل به تمايز ميان "ما" و "ديگري" بود. در اين دوره اين "ملي گرايي" بود كه‌ آينده دولت هاي اروپائي را تعيين مي كرد  و ريشه آن به ماهيت توسعه طلبانه امپراتوري هاي پيشين اروپائي باز مي گشت.  
"صهيونيسم" نيز در اين فضا بوجود آمد. فضايي كه سرشار از حس "ملي گرايي" و "استعمارگري" بود. حسي كه تا به امروز در سرشت رژيم صهيونيستي پايدار مانده است. "تئودور هرتزل" بنيانگذار صهيونيسم مدرن، به اين نتيجه رسيد كه يهود ستيزي طولاني مدت از سوي اروپائيان اين مسئله را ثابت كرده كه يهوديان نمي توانند در جوامع اروپائي ادغام شوند. از ديد وي آنان تنها در صورتي مي توانستند در آسايش زندگي كنند كه كشوري مستقل را داشته باشند.  
چنين ديدگاهي بازتاب دهنده روحيه استعمارگرايانه آن روز اروپا بود. هرتزل هم يهودي بود و هم اروپائي و بنابراين داراي حس برتري طلبي اروپائيان نسبت به غير اروپائيان نيز بود.  
همين حس برتري طلبي نقش مهمي در زمان صدور اعلاميه بالفور در سال 1917 ميان سازمان صهيونيسم جهاني و دولت انگليس ايفا كرد. در پي اين اعلاميه صهيونيست ها از انگليس در جنگ جهاني اول حمايت كردند و در مقابل انگليس نيز متعهد شد كه در صورت پيروزي در تشكيل يك "كشور يهودي" به صهيونيست ها كمك خواهد رساند. در اين مورد معامله بر سر زندگي فلسطينيان از جانب آنان يك خطا قلمداد نشد.  
سالها بعد، در سال 1945 با پايان جنگ جهاني دوم، انگليس به ايده استعماري خود جامه عمل پوشاند. نيروهاي انگليسي وارد جنگ با مردمي شدند كه ماليات سنگيني را پرداخت مي كردند. سيساستمداران انگليسي بر اين باور بودند كه با اين كار انگليس از نظر اقتصادي قدرتمند تر مي شود و مي تواند به مستعمرات خود در خارج از مرزهاي آن كشور استقلال اعطا نمايد.  
نكته جالب توجه در اين جا خروج نيروهاي استعمارگر اروپائي و ساكنين اروپائي مستعمرات پس از جنگ جهاني دوم بود كه روندي خونبار و دشوار را در پي داشت كه از جمله انها مي توان به كنيا و الجزاير اشاره كرد.  

برخي پيامدها  
متاسفانه در مورد فلسطين اين روند استعمار زدايي هرگز رخ نداد. در مورد مهاجران اروپائي، كشورهاي استعمارگر هدف شان از استعمار زدايي بازگشت مهاجران اروپائي به كشورهاي شان و سرمايه گذاري در آن كشورها بود. در مورد فلسطين نيز اين روند از سال 1947 آغاز شد.  
از آن زمان صهيونيسم برنامه خود براي فتح "سرزمين مقدس" را ارائه كرد و مردم فلسطيني ساكن فلسطين را تحت انقياد خود در آوردند. در اين جا موضع دولتهاي اروپائي كه خود معتقد به برتري بر غير اروپائيان بودند موجوديت رژيم صهيونيستي را برسميت شناختند.  
آنان رژيم صهيونيستي را ادامه دهنده راه آپارتايد غربي از نوع آفريقايي و شيوه قديمي سياست هاي استعمارگري مي دانستند. آنان ظلم و تبعيض عليه فلسطينيان را در هر شكل ممكني اعمال نمودند. صهيونيست ها نيز راه استعمارگران اروپايي را ادامه دادند و به تحقير فلسطينيان پرداختند و علاوه بر آن آنان را ترور کرده و به شهادت رساندند. در طول اين ساليان رژيم صهيونيستي دست به نسل زدايي عليه فلسطينيان زده است.  
مشهورترين شاهد تاييد كننده اين ادعا سخن معروف "گلد ماير" نخست وزير وقت رژيم صهيونيستي در 15 ژوئن سال 1969 است كه اظهار داشت:"در آنجا (سرزمين هاي اشغالي) ديگر چيزي به نام فلسطيني وجود نخواهد داشت." اين نظر مخالفت ذاتي صهيونيست ها با وجود كشور فلسطيني را نشان داد.  
صهيونيست ها نه تنها حق تعيين سرنوشت و داشتن دولت براي فلسطينيان را نفي كرده اند بلكه حق "انساني" و زندگي نيز براي آنان قائل نيستند.
اين احساسات ضد عربي و ضد فلسطيني تنها به رهبران رژيم صهيونيستي محدود نمي شود بلكه در ميان صهيونيست هاي معمولي نيز گسترش يافته است. اين احساسات به بخش اصلي آموزش صهيونيست ها تبديل شده است. آنان كودكان خود را با احساسات ضد عربي بار مي آورند. آنان اين بهانه را از كودكي در ذهن كودكانشان فرو مي كنند كه فلسطينيان "ديگري" بيگانه هستند و بايستي سركوب شوند.  
در طول جنگ اخير غزه نيز حس كينه توزي صهيونيست ها نسبت به فلسطينيان بار ديگر آشكار شد. "الي ييشائي" معاون نخست وزير رژيم صهيونيستي گفت:"ما بايستي غزه را به قرون وسطي باز گردانيم و تاسيسات زيربنايي آبي و جاده هاي آنان را نابود سازيم." "گيلاد شارون" در اورشليم پست نوشت:"ما بايستي سيستم برق غزه را قطع بكنيم، آنها نبايد بنزيني براي حمل و نقل داشته باشند، آنان بايد روحيه خود را ببازند." "مايكل بني آري" عضو كنست رژيم صهيونيستي نيز گفت"هيچ كس در غزه بيگناه نيست. بزنيد و بكشيد. همه اهالي غزه را بكشيد." "اسرائيل كاتز" وزير كنوني حمل و نقل رژيم صهيونيستي نيز گفت:"غزه را بمباران كنيد تا آنان به مصر بگريزند."  
در سوي ديگر شهروندان صهيونيست نيز در شمال و جنوب رژيم صهيونيستي مي گويند:"آنان لياقت زندگي را ندارند. آنان بايد بميرند. ممكن است كودكانشان نيز بميرند. مهم نيست، آنان را بيرون كنيد."  
اكنون صهيونيست ها وارثان همان ميراث وحشتناك هستند.    
برچسب ها: عرب ، رژیم ، اسرائیل ، فلسطینی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.