سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گپی خواندنی با اولین رام کننده شیر در ایران

محمد علی قهرمانی بعد از موفق شدن در رام کردن شیرهای وحشی خیلی سریع مشهور شد. آن زمان بی سابقه بود که پهلوانی ایرانی با شیرهای درنده نمایش بدهد، برای همین آوازه نمایش های سیروس خیلی زود دهان به دهان چرخید و خیلی ها از دور و نزدیک برای دیدن نمایش های او به شیراز می رفتند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،این روزها در باغ وحشی که خودش درست کرده مشغول است و به حیواناتی که دارد رسیدگی می کند. باورش مشکل است اما او از 100 قلاده شیر در باغ وحش خود نگهداری می کند و تا چند سال پیش با همین شیرها نمایش هایی اجرا می کردکه نفس را در سینه تماشاچیان حبس می کرد. از سیروس قهرمانی حرف می زنیم. مرد 75 ساله ای که در زمان جوانی به «رستم قرن بیستم» شهرت داشت.

هیکل او از تمام همسن و سال هایش بزرگتر بود و قدرت بدنی خوبی داشت، برای همین وقتی نمایش های چند پهلوان معرکه گیر را دید تصمیم گرفت تا در کنار ورزش، کارهای پهلوانی هم انجام دهد اما اجرای نمایش های معرکه گیرها ماننده پاره کردن زنجیر و سینی های فلزی او را قانع نکرد. برای همین وقتی نمایش های مهیج اعضای یک سیرک هندی را دید، تلاش کردتا همانند آنها برنامه هایی مانند رام کردن شیرهای وحشی را یاد بگیرد.

آقای قهرمانی در این باره می گوید: «یک گروه هندی برای چند روز به شیراز آمدند تا برای مردم برنامه اجرا کنند. آنها خیلی راحت در کنار شیرها می ایستادند یا از روی آنها می پریدند و با آنها برنامه هایی اجرا می کردند که تا آن زمان ندیده بودم.»

به گفته قهرمانی، هر شخصی در کاری تبحر خاصی دارد و او هم این توانایی را در خود یافت که بتواند شیرهای وحشی را رام کند: «جثه ام از دیگر همسن و سالانم خیلی درشت تر بود اما زمانی که برای اولین بار داخل قفس شیر رفتم 13 سال بیشتر نداشتم، شیر خیلی وحشی بود و همین که داخل قفس شدم به من حمله کرد. من با اینکه اولین بارم بود نترسیدم و با استفاده از یک میله آهنی از خودم دفاع کردم. بعد با حرکتی سریع به پشت حیوان رفتم و با استفاده از سیم مفتول کوتاهی که داشتم او را کنترل کردم.»

جالب است بدانید که آقای قهرمانی برای رام کردن شیرها فقط از دو سیم مفتول کوتاه و یک میله آهنی برای دفاع از خودش استفاده می کنند: «شیرها هم مانند انسان ها غرایز خاصی دارند و ممکن است مهربان، عصبانی، کینه ای و ... باشند. من بر اساس رفتاری که شیرها دارند آنها را رام می کردم. البته در بیشتر موارد با استفاده از سیم مفتولی، دهان شیر را می گرفتم و با جلو و عقب کردن سرش، او را رام می کردم.»

اولین در ایران

قهرمانی بعد از موفق شدن در رام کردن شیرهای وحشی خیلی سریع مشهور شد. آن زمان بی سابقه بود که پهلوانی ایرانی با شیرهای درنده نمایش بدهد، برای همین آوازه نمایش های سیروس خیلی زود دهان به دهان چرخید و خیلی ها از دور و نزدیک برای دیدن نمایش های او به شیراز می رفتند.

این ماجرا حتی پای او را به کشورهای دیگر هم باز کرد تا جایی که به کویت دعوت شد و در حضور امیر این کشور برنامه اجرا کرد: «وقتی برای وارد شدن به قفس شیرها آماده می شدم همه مردم و حتی پادشاه کویت تعجب کردند. آنها می گفتند پسری با این سن و سال چطور می خواهد با شیر بجنگد اما من که جوان بودم و زور زیادی داشتم بدون هیچ ترسی وارد قفس شدم و بعد از نیم ساعت سر و کله زدن با شیر، توانستم حیوان را رام کنم واز قفس بیرون بیایم.

نمایش قدرت با تیرآهن و خودرو

اما تنها سر و کله زدن با شیرها نمایش های قهرمانی را خاص و مهیج نمی کرد. او برنامه های متفاوتی را اجرا می کرد.

زورآزمایی با 20 دستگاه خودرو از دیگر کارهای آقای قهرمانی است: «در میدان حافظیه شهر شیراز برنامه ای اجرا کردم که در آن 10 ماشین را با دست چپ و 10 ماشین را با دست راستم مهار کردم. خودروها به هم زنجیر شده بودند. آنها هر چه گاز می دادند نمی توانستند حرکت کنند.»

خم کردن تیرآهن 16 با 12 متر طول یکی دیگر از برنامه هایی است که مردم شیراز شاهد اجرای آن بودند: «برای اجرای این نمایش یک پتو پشت گردنم می گذاشتم وتیرآهن را روی آن، مردم دو طرف من می ایستادند و به دو طرف تیرآهن فشار می آوردندتا خم شود. بعد از آن من تیرآهن را تا جایی که امکان داشت خم می کردم.»

در یکی از نمایش هایی که آقا سیروس در باغ گلستان اجرا کرد، مردم زیادی جمع شده و مات و مبهوت شدند: «برای این برنامه یک پتو روی زمین پهن کردم و یک بالش زیر سرم گذاشتم، بعد سه ورقه ضخیم آهنی روی بدنم گذاشتم و 8 کامیون پشت سر هم آمدند و از روی بدنم رد شدند.»


برای زندانی ها

آقای قهرمانی هنگام اجرای نمایش هایش تنها به سرگرم کردن مردم وکسب درآمد فکر نمی کرد. او خیلی از مواقع این کارها را برای حمایت از زندانی ها و آزاد کردن آنها انجام می داد. قهرمان شیرازی در سال 1346، 52 نفر از زندانی هایی که مشکل مالی داشتند را آزاد کرد.

«برای این کار نمایش اجرا می کردم و پولی که جمع می شد را برای آزادی زندانیان هزینه می کردم اما بعد از آزاد کردن چند زندانی، نیروهای ساواک به من تذکر دادند که دیگر این کارها را انجام ندهم اما من گوشم به این حرف ها بدهکار نبود و کار خودم را می کردم.»

سیروس آنقدر در کنار نمایش به کارهای خداپسندانه توجه کرد که آوازه جوانمردی او به آن سوی مرزهای کشور هم رسید.

گرفتن سوغاتی از خانم گاندی

این کارها باعث شد تا مردم به این پهلوان علاقه مند شوند و حتی دولت هند از او دعوت کند تا به این کشور برود: «چند سال پیش در هندوستان، سیل باعث بی خانمانی خیلی ها شد. من همکه دوستان هندی زیادی از طریق سیرک پیدا کرده بودم تصمیم گرفتم به آنها کمک کنم، برای همین برای کمک به مردم سیل زده هندوستان برنامه اجرا کردم و پولش را به عنوان کمک برایشان فرستادم. خانم گاندی هم برای تشکر از من برایم دعوتنامه فرستاد تا به هند بروم.»

خانم گاندی که از شجاعت آقا سیروس داستان های زیادی شنیده بود از او خواست تا برایش یکی از برنامه های رام کردن شیر را اجرا کند، او هم 3 روز در هندوستان ماند و برنامه های نمایشی اجرا کرد: «فیل برای هندوستانی ها احترام خاصی دارد و چون این فیل ها در معرض انقراض هستند به همین راحتی این حیوان را به اشخاص نمی دهند اما خانم گاندی برای تشکر از زحماتم و اجرای برنامه در کشورش، به من 2 فیل هدیه داد.»

سوغاتی های ویژه

اما این تنها سفر خارجی آقای قهرمان نبود. او برای اجرای برنامه به پاکستان هم رفته است: «در این کشور هم از من خواستندتا رام کردن شیرهای وحشی را به آنها نشان بدهم. من هم که خیلی به شیرها علاقه داشتم به قفس رفتم اما شیری که داخل قفس بود خیلی مقاومت می کرد. در نهایت با فوت و فن هایی که از مبارزه با شیرها بلد بودم توانستم حیوان را شکست دهم.»

 2 فیل، 2 شیر و 40 میمون سوغاتی هایی بود که آقای قهرمانی از هند و پاکستان به کشورش آورد. با زیاد شدن حیوانات، پهلوان شیرازی تصمیم به ساخت یک باغ وحش در باغ ملی حافظیه شیراز گرفت: «باغ وحشی که من ساختم دومین باغ وحش ایران بود. در سفرهایی که به کشورهای مختلف داشتم با شیرها می جنگیدم و مسوولان آن کشورها به غیر از مدال طلا به من حیواناتی مانند شیر هم هدیه دادند. با زیاد شدن تعداد شیرها و حیوانات دیگری که داشتم، تصمیم گرفتم تا جایی را برای مراقبت از این حیوانات بسازم.»

خطر شیر گرفتگی

همانطور که تا به حال متوجه شده اید رام کردن شیرهای وحشی نمایش مورد علاقه آقای قهرمانی است. او در این چند سالی که نمایش اجرا کرده شیرهای زیادی را رام کرده است. آقا سیروس اسم یکی از این شیرهای رام شده را داریوش گذاشته است واز اجرای برنامه با این حیوان درنده خاطره ای خواندنی دارد: «در جوانی قدرت زیادی داشتم و این کارها را بدون هیچ ترسی انجام می دادم چون به شیرها محبت زیادی کرده بودم و از آنها مراقبت می کردم، نمی ترسیدم که گازم بگیرنداما این کار خیلی خطرناکی است.»

روی تمام بدن آقای قهرمان جای چنگال شیرها دیده می شود. او در یکی از برنامه ها که سرش را داخل دهان شیر گذاشته بود با یک اتفاق غیرمنتظره ای روبرو شد: «وقتی سرم را در دهان شیر گذاشتم بعد از چند ثانیه شیر سعی کرد که دهانش را ببندد. من که خیلی ترسیده بودم تمام قدرتم را جمع کردم و با دست هایم دهانش را باز کردم و خودم را نجات دادم.»

جدال با فیل

به گفته آقا سیروس،زمانی که او فعالیت می کرد در کشورهای اروپایی 70 گروه بودند که نحوه ارتباط برقرار کردن با فیل را آموزش می دادند. برای همین او هم حدود 7 ماه به کشورهای اتریش، کانادا و چند کشور دیگر رفت تا رام کردن فیل ها را یاد بگیرد. قهرمانی خاطرات جالبی از رام کردن فیل ها دارد: «در یکی از سفرهایم به هند به باغ وحش رفتم. دو فیل بزرگ در باغ وحش بودندکه وزنشان 7 یا 8 تن بود. می خواستم با این فیل ها عکس بگیرم و برای همین از فیل بان اجازه گرفتم. او گفت که این فیل ها رام شده هستند و مشکلی به وجود نمی آید. برای همین به عکاسی که آنجا بود گفتم که از من به همراه این فیل ها عکس یادگاری بگیرد.»

آقای قهرمانی برای گرفتن عکس نزدیک فیل ها شد ولی فیل ها تمایلی برای گرفتن عکس یادگاری نداشتند: «فیل ها وقتی بخواهند یک نفر را بکشند با خرطوم او را می گیرند و با لگد کردن او را می کشند. من برای گرفتن عکس بین دو فیل دراز کشیدم وپای هر دو فیل را بلند کردم.»



پوشیدن لباس پوست پلنگی برای عکس گرفتن با فیل ها باعث شد تا جان آقای قهرمان به خطر بیفتد: «وقتی پای یکی از فیل ها را بلند کردم فکر کرد که من پلنگم و قصد آزار او را دارم، برای همین با خرطومش مرا بلند کرد و می خواست به زمین بزند. من بین زمین و هوا گیر افتاده بودم که با یک حرکت دستم را به پای فیل رساندم. او با خرطومش به من ضربه می زد و می خواست مرا زمین بزند اما من پایش را طوری گرفتم که نتواند این کار را انجام دهد.»

سرانجام آقای قهرمان توانست خودش را نجات دهد: «بعد از جدا شدن، فیل بیچاره که خیلی ترسیده بود پا به فرار گذاشت. پوست کمر و پوست قسمتی از شکم و دست هایم در این ماجراجویی کاملا کنده شد و تا چند روز بدنم درد می کرد.»

جالب است که بدانید آن زمان که قهرمانی فعالیت می کرد افرادی مانند او هم در کشورهای دیگر برنامه اجرا می کردند. مثلا در کشور آلمان هم ورزشکاری بودکه کارهایی شبیه نمایش های آقای قهرمانی انجام می داد.

برای همین یک گروه فیلمسازی که 2 نفر ایرانی و 3 نفرشان آلمانی بودند تصمیم گرفتند تا یک فیلم برای مقایسه این دو ورزشکار تهیه کنند: «آن زمان به من لقب رستم قرن بیستم و به آن ورزشکار آلمانی لقب هرکول زمانه داداه بودند. ما در بخش های مختلفی برنامه اجرا کردیم. مثلا مه به قفس یک شیر وحشی رفتم او با یک خرس زورآزمایی کرد. در یکی از بخش های برنامه من روی زمین خوابیدم و یک اتوبوس که پر از مسافر بود از رویم رد شد. او هم برنامه ای اجرا کرد و چند نفر در دو طرفش ایستاده بودند و با طناب او را می کشیدند اما او از جایش تکان نمی خورد.»

وزن آقای قهرمانی آن زمان 161 کیلو و وزن مردن آلمانی 182 کیلوگرم بود: «غذایی که او می خورد معمولا 16 ساندویچ با 6 نوشابه بود اما وقتی من 60 زرده تخم مرغ و شیر و عسل را مخلوط کردم بسیار تعجب کرد. من فیلم این زورآزمایی را نگه داشتم و هر وقت دلم برای گذشته تنگ می شود آن را نگاه می کنم و خاطراتم زنده می شوند.»

باغ وحش قهرمانی

آقای قهرمانی یک زمین 300 هکتاری دارد که از 20 هکتارش برای باغ وحش استفاده کرده است. او می گوید زمین هایی را که قبلا، در آن باغ وحش ساخته را وقف کرده است که یکی از آنها به بیمارستان انتقال خون و دیگری به نهضت سوادآموزی تبدیل شده است: «همیشه در اجرای برنامه ها به غیر از مدال و جام هایی که به عنوان نشان پهلوانی می گرفتم، چند قلاده شیر و خرس و فیل یا حیوانات دیگر هم به عنوان هدیه به من می دادند. با زیاد شدن حیوانات مجبور بودم که هر دفعه باغ وحش بزرگتری بسازم تا بتوانم از این حیوانات به خوبی مراقبت کنم.»

باغ وحشی که الان آقای قهرمانی حیواناتش را در آن نگهداری می کند یکی از مهمترین مراکز پرورش گربه سانان در جهان است: «ما در این باغ وحش از 100 قلاده شیر نگهداری می کنیم. بیشتر این شیرها ایرانی اند اما از شیرهایی با نژاد آفریقایی و شیرهای یونانی هم در این باغ وحش نگهداری می کنیم. البته تعداد شیرهای ما بیشتر بود که بعضی از آنها با بالا رفتن سنشان مردند و بعضی دیگر را به باغ وحش مشهد هدیه دادم.»

خرس، اسب، کفتار، شغال وگرگ از دیگر حیواناتی هستندکه در این باغ وحش نگهداری می شوند. دو قفس بزرگ هم در باغ وحش وجود دارد که یکی برای نگهداری از پرندگان شکاری مثل عقاب و دیگری برای نگهداری از پرندگان اهلی است: «با وجودت اینکه پیر شده ام و قدرت جوانی ام را ندارم اما هنوز هم کنار هر شیری می روم هیچ ترسی ندارم. حتی در بیشتر زمان ها خودم به شیرها و خرس ها غذاغ می دهم.»

آشپزی و استراحت

آقای قهرمانی با وجود سن و سال بالایش باز هم خوب غذا می خورد: «الان 90 کیلو وزن دارم و فشار و قند خونم بالاست که این به خاطر غذاهای شیمیایی این دوره است. قبلا من 60 زرده تخم مرغ می خوردم و بدنم خیلی خوب کار می کرد اما الان دیگر نمی شود هر غذایی خورد.»

همسر آقای قهرمانی می گوید زندگی کردن با آقا سیروس هیجان انگیز و باعث افتخار است: «آقا سیروس برخلاف هیکل درشتش، باطنی آرام و مهربان دارد. من به خاطر پهلوانی و مردانگی اش با او ازدواج کردم و از زندگی در کنار چنین مردی افتخار می کنم.»

رفتن به قفسی که 25 قلاده شیر وحشی در آن بودنداولین برنامه ای بود که همسر او بعد از ازدواج با آقای قهرمانی شاهد آن بود: «وقتی آقای قهرمانی داخل قفس رفت احساس ترس و دلهره عجیبی داشتم که مبدا اتفاقی برایش بیفتد اما او بدون ترس به همه شیرها نزدیک شد و بعد از بازی کردن با آنها از قفس خارج شد.»

مخلوط کردن 60 زرده تخم مرغ و شیر و عسل با هم یکی از خاطراتی است که هنوز در ذهن همسرش باقی مانده است: «در آن زمان، ما همزن نداشتیم. برای همین مجبور بودم که غذای آقای قهرمانی را با قاشق هم بزنم. مقدار غذا زیاد بود، برای همین مچ دستم درد می گرفت و در حین هم زدن، پنج یا شش بار به خودم استراحت می دادم.»

خانواده پرجمعیت

آقای قهرمانی 9 دختر و دو پسر دارد. پسر بزرگ او حسین قهرمانی است که مدیریت مجموعته باغ وحش و انجام کارهای آن را به عهده دارد. حسین هم مانند پدرش ورزشکار است. او به غیر از اداره باغ وحش، یک باشگاه بدنسازی هم دارد تا جوان های شیرازی را به ورزش دعوت کند اما پسر دوم آقای قهرمانی برای زنده نگه داشتن نام پدرش راه او را ادامه می دهد: «پدرم به من می گفت که این کار خیلی خطرناک است و به خاطر مهر پدری و علاقه ایغ که به من داشت اجازه این کار را به من نمی داد اما با توجه به علاقه زیادی که به این کار داشتم و با اصرار زیاد، پدرم را متقاعد کردم تا فوت و فن های این کار را به من یاد بدهد.»

اینها را محمد علی قهرمانی می گوید و ادامه می دهد: «اولین باری که به قفس شیر رفتم پدرم خیلی نگران بود و مرتب از بیرون قفس مرا راهنمایی می کرد. من می دانستم که برای انجام این کار باید سرعت عمل و دقت زیادی داشته باشم، برای همین بعد از کلی سر و کله زدن با شیر، حیوان را رام کردم.»

محمد علی از رام کردن شیرها خاطره بدی هم دارد: «در یکی از نمایش ها یک لحظه تعادلم را از دست دادم و با اینکه با میله آهنی از خودم دفاع می کردم اما شیر وحشی با دست هایش ضربه های محکمی به من زد که باعث شد به بیمارستان بروم. در این نمایش صورتم 90 بخیه خورد و فکم شکست اما شیر نتوانست به من آسیب بیشتری وارد کند.»

محمد علی بعد از مدتی سر و کله زدن با شیرها، نمایش هایش را شروع کرد: «رام کردن شیرها برای انجام کارهای نمایشی سختی های زیادی دارد. هر کدام از شیرها رفتار خاص خودشان را دارند.»
محمد علی 8 ساعت از روز را به آموزش این شیرها اختصاص می دهد: «این شیرها کم کم قدرت یادگیری شان زیاد می شود و کارهای عجیبی انجام می دهند. من به شیرها یاد داده ام تا لاستیک ماشین را بلند کنند  و با دست آن را حرکت دهند که واقعا برای شیرها کار سختی است.»

منبع:سرنخ
برچسب ها: قهرمانی ، رام ، شیر ، گپ ، باشگاه ، شبانه
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۶
در انتظار بررسی: ۱
محمد مهدی
۱۴:۰۹ ۱۴ خرداد ۱۳۹۸
ماشالله خسته نباشی جوان مرد ایشالله در کارات همیشه موفق باشی تن درستو سلامت درکنار خانواده و شیرهایت
ناشناس
۱۴:۰۹ ۱۴ خرداد ۱۳۹۸
ماشالله خسته نباشی
مهرناز
۰۰:۲۷ ۱۱ آذر ۱۳۹۱
تاسف اور است افرادي مانند سيروس قهرماني كه با اين همه زحمت ورفتن به كشورهاي ديگروشناخت شدن دران كشورها.در كشور خودمان اين همه غريبه مي باشد.
ناشناس
۰۰:۱۶ ۱۱ آذر ۱۳۹۱
خسته نباشی ما که عکس شیر را می بنیم از هفت تاکوچه فرار می کنیم!!!!
محمد
۰۰:۰۲ ۱۱ آذر ۱۳۹۱
سلام
ممنون از این گزارش...همچین آدمایی تو کشور ماهستن و ما اصلا خبر نداریم...
ای کاش می شد چند تا فیلم می ذاشتین
صادق امید
۲۲:۵۰ ۱۰ آذر ۱۳۹۱
درود بر رستم قرن بیستم