سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

روضه های شهید مطهری: گفت و گوی سکینه با ذوالجناح

تقی دژاکام در وبلاگ اب و اتش نوشت:در صبح عاشورا حسین «علیه السلام» همین که نماز صبح را با اصحابش خواند، برگشت به آنها فرمود: اصحاب من آماده باشید. مردن جز پلی که شما را از دنیایی به دنیای دیگر عبور می‌دهد، نیست.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ، نوشته‌اند در صبح عاشورا حسین «علیه السلام» همین که نماز صبح را با اصحابش خواند، برگشت به آنها فرمود: اصحاب من آماده باشید. مردن جز پلی که شما را از دنیایی به دنیای دیگر عبور می‌دهد، نیست. از یک دنیای بسیار سخت به یک دنیای بسیار عالی و شریف و لطیف عبور می‌دهد. این سخنش بود، اما عملش را ببینید. این را حسین بن علی نگفته است، کسانی که وقایع نگار بوده‌اند گفته‌اند. حتی هلال بن نافع که وقایع نگار عمر سعد است، این قضیه را گفته است. می‌گوید من از حسین بن علی تعجب می‌کنم که هر چه شهادتش نزدیکتر و کار بر او سخت‌تر می‌شد، چهره‌اش برافروخته‌تر می‌شد، مثل آدمی که به وصل نزدیک می‌شود. حتی می‌گوید در آن لحظات آخر، هنگامی که آن لعین ازل و ابد سر مقدسش را از بدن جدا کرده بود، رفتم سراغ حسین بن علی «علیه السلام»، چشمم که به حسین افتاد، آن بشاشت و روشنی چهره‌اش، آنچنان مرا گرفت که مُردنش را فراموش کردم. لَقَد شَغَلَنی نُور وَجهِهَ جَمالُ هَیبَتِهِ عَنِ الفِکرَةِ فی قَتلِهِ.
 
نوشته‌اند ابا عبدالله در حملات خود، نقطه‌ای را انتخاب کرده بود که نزدیک خیام حرم باشد. به دو منظور: یکی اینکه می‌دانست دشمنان چقدر نامرد و غیر انسانند و این مقدار حمیت ندارند که لا اقل بگویند ما با حسین طرف هستیم، پس متعرض خیمه‌ها نشویم. می‌خواست تا جان در بدن دارد، تا رگ گردنش می‌جنبد، کسی متعرض خیام حرمش نشود. حمله می‌کرد، از جلو او فرار می‌کردند، ولی زیاد تعقیب نمی‌کرد، بر می‌گشت تا خیام حرمش مورد تعرض قرار نگیرد. منظور دیگر اینکه می‌خواست تا زنده است اهل بیتش بدانند که او زنده است. لذا نقطه‌ای را مرکز قرار داده بود که صدایش به آنها می‌رسید. وقتی که بر می‌گشت و در آن نقطه می‌ایستاد، فریاد می‌کرد: لا حَولَ وَ لا قُوََّةَ اِلّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ. فریاد حسین که بلند می‌شد، اهل بیت، سکونت خاطری پیدا می‌کردند؛ می‌گفتند آقا هنوز زنده است.
 
امام به اهل بیت فرموده بود تا من زنده هستم از خیمه‌ها بیرون نیایید ( این حرفها را باور نکنید که اهل بیت دائماً بیرون می‌دویدند؛ ابداً. دستور آقا بود که تا من زنده هستم شما در خیمه‌ها باشید)، حرف سستی از دهانتان بیرون نیاید که اجر شما زایل شود، مطمئن باشید که عاقبت شما خیر است، نجات پیدا می‌کنید، خداوند دشمنان شما را بزودی عذاب خواهد کرد. آنها اجازه نداشتند که بیرون بیایند و بیرون هم نمی‌آمدند. غیرت حسین بن علی اجازه نمی‌داد، غیرت و عفت خود آنها نیز اجازه نمی‌داد که بیرون بیایند. لذا صدای امام را می‌شنیدند: لا حَولَ وَ لا قُوََّةَ اِلّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ و اطمینان خاطری پیدا می‌کردند. چون امام بعد از وداع کردن یک یا دو بار دیگر نیز آمده بودند و خبر گرفته بودند، این بود که اهل بیت امام هنوز انتظار آمدن ایشان را داشتند.
 
در آن زمان اسبهای عربی را برای میدان جنگ تربیت می‌کردند، چون اسب حیوان تربیت پذیری است. وقتی که صاحب آن کشته می‌شد، عکس العملهای خاصی از خود نشان می‌داد. اهل بیت ابا عبدالله در داخل خیمه هستند، منتظرند تا شاید صدای امام را بشنوند و یا یک بار دیگر جمال آقا را زیارت کنند. یک مرتبه صدای همهمه اسب ابا عبدالله بلند شد. به در خیمه آمدند، خیال کردند آقا آمده است. یک وقت دیدند اسب آمده در حالی که زین آن واژگون است. اینجا بود که اولاد و خاندان ابا عبدالله فریاد وا‌حسیناه! وا‌محمداه! را بلند کردند و دور اسب را گرفتند. (نوحه سرایی طبیعت بشر است. انسان وقتی می‌خواهد درد دل خود را بگوید، به صورت نوحه سرایی می‌گوید، آسمان را مخاطب قرار می‌دهد، حیوانی را مخاطب قرار می‌دهد، انسان دیگری را مخاطب قرار می‌دهد). هر یک از افراد خاندان ابا عبدالله به نحوی نوحه سرایی را آغاز کردند. آقا به آنها فرموده بود تا من زنده هستم حق گریه کردن ندارید، من که مُردم، البته نوحه سرایی کنید. در همان حال شروع به گریستن کردند.
 
 
 
نوشته‌اند حسین بن علی «علیه السلام»، دختری دارد به نام سکینه خاتون که خیلی هم این دختر را دوست می‌داشت. او بعدها زن ادیبۀ عالمه‌ای شد و زنی بود که همه علما و ادبا برای او اهمیت و احترام قائل بودند. ابا عبدالله خیلی این طفل را دوست می‌داشت. او هم به آقا فوق العاده علاقه‌مند بود. نوشته‌اند این بچه به صورت نوحه سرایی، جمله‌هایی گفت که دلهای همه را سوزاند. به حالت نوحه سرایی، اسب را مخاطب قرار داد که : یا جَوادُ! هَل سُقیَ اَبی اَم قُتِلَ عَطشاناً؟ ای اسب! پدر من وقتی که رفت تشنه بود، آیا او را سیراب کردند یا با لب تشنه شهید کردند؟ این در چه وقت بود؟ در وقتی بود که ابا عبدالله از روی اسب به روی زمین افتاده بود.
 
 
 
وَ صَلّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ
 
لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ
 
 
 
از: مرتضی مطهری، حماسه حسینی، جلد اول، ( چاپ ششم، تهران: انتشارات صدرا، آبان ماه 1365)، صفحات 85 تا 88.
برچسب ها: تقی دژاکام ، شهید ، مطهری ، روضه
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.