سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

اینجا کربلاست... اینجا بهشت است

قصه این است که از قافله زن ها ماندند/ سر به سر بال گشودند و بدن ها ماندند

به گزارش مجله شبانه  باشگاه خبرنگاران، نویسنده وبلاگ دارالقرآن در آخرین نوشته خود آورده است:
عاشقان مست نشستند بگویند از تو
که غزل مرثیه ها گفته خداوند از تو

شاعری آمده از عشق تو آغاز کند
واژه در واژه درین معرکه پرواز کند

قصه این است که از قافله زن ها ماندند
سر به سر بال گشودند و بدن ها ماندند

قصه این است که از شاخه ی گل ها کم شد
حر به دستان تو یک بوسه زد و آدم شد

قصه این است که خدا خواسته تنها باشی
گل پرپر شده ی حضرت زهرا باشی

ساقی خیمه ی تو رفت به دریا نرسید
به پریشانی گیسوی تو دنیا نرسید

کودکی خیره به چشمان عمو بود که رفت!
زیر لب زمزمه می کرد : خدایا نرسید!

باد می خواست جهان آب شود، آتش شد
مشک میخواس مسیحا شود اما نرسید

ناگهان شب شد و ماه تو به صحرا آمد
نیزه در نیزه به دلتنگی لیلا نرسید

عاشقان مست نشستند بگویند از تو
قرن ها وصل نگاهت به غزل ها نرسید

خسته ای، تشنه لبی، ماه نداری دیگر
تا کمی گریه کنی چاه نداری دیگر

پدرت آمده امروز به استقبالت
آمده باز به یک بوسه بگیرد فالت -

(شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان)
مثل آواز تو هرگز نشنیده است جهان

پسرم گرچه نگاه تو پر از فریاد است
بشکن این پنجره ها را که جهان بر باد است

نقل هفتاد و دو تن نیست، جهان تا باقی است
هر که در راه تو بیدل شود آزاده است

زمزم ناب گوارای لب یارانت
بعد ازین هرچه بهشت است، حسین آباد است

کار سختی است حبیب بن مظاهر بودن
پیش چشمان غزل ساز تو شاعر بودن

علی سلیمانی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.