سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

داستان شمشير حضرت عباس(ع)+شرح آخرين لحظه​ها در كنار فرات

سيد مهدي شجاعي در كتاب «سقاي آب و ادب» كه شرحي است خواندني از تولد تا شهادت قمر بني هاشم، حضرت عباس(ع)، فصلي شيوا و مستند و حزن​انگيز درباره آخرين تلاش​هاي علمدار كربلا براي آب​آوردن از فرات دارد.

به گزارش گروه خواندنی های باشگاه خبرنگاران، سيد مهدي شجاعي در كتاب «سقاي آب و ادب» كه شرحي است خواندني از تولد تا شهادت قمر بني هاشم، حضرت عباس(ع)، فصلي شيوا و مستند و حزن​انگيز درباره آخرين تلاش​هاي علمدار كربلا براي آب​آوردن از فرات دارد؛ گزيده اي از آن را در ادامه مي​خوانيد:

«اين عباس علي است. خسته، گرسنه، تشنه، داغديده و مصيبت زده. داغ هايي كه هر كدام به تنهايي براي از پا درآوردن مردي كافي است؛ داغ سه برادر، داغ يك فرزند، داغ چندين برادرزاده و خواهرزاده و داغ چند ده عزيز و همدل و همراه. نه خستگي، نه تشنگي، نه گرسنگي، نه اين همه داغ، هيچكدام تاب از كف عباس نربوده و توان عباس را نفرسوده، اما ديدن تشنگي حسين(ع) و بچه هاي حسين، طاقتش را سوزانده و او را راهي شريعه كرده است.

و اكنون اين اوست و آبي كه تا زانوان او و شكم اسب، بالا آمده. اكنون اين اوست و آب و مشك خالي و بچه هاي حسين(ع). اكنون اين اوست و لب هايي كه از تشنگي ترك خورده. اكنون اين اوست و تني كه از تشنگي ناتوان شده.

اكنون اين اوست و جگري كه از تشنگي تاول زده. اكنون اين اوست و هجوم لشگر عقل از هزار سو كه او را به نوشيدن آب ترغيب مي كند: تو علمدار لشكر حسيني، بايد استوار بماني. تو محافظ بچه هاي حسيني، بايد توان در بدن داشته باشي. تو تكيه گاه سپاه حسيني، نبايد فرو بريزي. وقتي به جرعه اي آب مي توان توان هزارباره گرفت، چرا اين توان را - نه از خودت كه - از انجام رسالتت دريغ مي كني؟

تو يك عمر زيسته اي براي همين يك روز و اگر امروز نتواني بجنگي و از محبوبت دفاع كني، همه عمر را به باد داد ه اي. پدر به برادرش عقيل - كه در علم انساب ورودي به كمال داشت - گفت كه: زني مي خواهد كه در رشادت و شهامت و شجاعت نمونه باشد و فرزنداني رشيد و دلاور و سلحشور و بي باك بياورد.

و عقيل، قبيله بني كلاب را معرفي كرد و از اين قبيله، خانواده بني حزام را و از اين خانواده، فاطمه رشيده را.

و چه كارهاي عجيبي مي كرد اين پدر مظهرالعجايب! خودش عالم بماكان و مايكون و ما هو كائن بود، خودش در جايگاهي از خلقت نشسته بود كه تقدير را با سر انگشتانش - باذن الله - رقم مي زد. خودش سرشت و گذشته و آينده همه خلايق را در آينه علم غيب خويش، به وضوح مي ديد اما برادرش را مامور جستجو در انساب و اقوام و قبايل كرد تا دل عقيل را به انجام اين ماموريت خطير خوش گرداند.

به گمانم بزرگترين معجزه پدر اين بود كه در ميان مردم، پرده بر علم غيب خويش مي كشيد و عليرغم داشتن بالهاي كرامت، با پاهاي عادت بر زمين راه مي رفت و عليرغم علم آفريني اش، به زبان كودكان مردم اين جهان تكلم مي كرد و عليرغم اين كه صاحب دكان عالم بود، درست مثل يك مشتري بي بضاعت، از دكه خلقت خريد مي كرد.

فلسفه انتخاب مادرم و تولد من و برادرانم، پديدآوردن ياوراني براي حسين(ع) بود. يعني كه من براي حسين و به خاطر حسين آمدم. براي تو كه به خاطر حسين آمده اي، اكنون دفاع از حسين و جنگ در راه حسين، مهمترين مساله است.

و دفاع از حسين، توان مي طلبد و جنگ در راه حسين رمق مي خواهد.

و آب اكنون براي تو يعني توان براي دفاع از حسين و آب براي تو يعني مقدمه واجب كه به اندازه خود واجب، واجب است. اسب كه خنكاي آب، رگ و پي اش را حيات و طراوت بخشيده، در آب پيشتر و پيشتر مي رود تا آنجا كه زانوان و رانهاي سوار تماماً در آب قرار مي گيرد و شمشير آبديده اش تا نيمه در آب فرو مي شود.

سوار، دست به قبضه شمشير مي برد و آن را به سمت جلو مي فشارد تا سر غلاف از آب بيرون بيايد و شمشير از تسلط آب محفوظ بماند.

بيست و پنج سال پيش بود، يا كمي بيشتر. علي(ع) در مسجد نشسته بود و گرد او ياران و دوستان و اصحاب، حلقه زده بودند. در اين حال، پيرمردي بياباني كه محاسني سپيد و چهره اي آفتاب سوخته اما نمكين داشت به مسجد درآمد.

با لهجه اي شيرين به همه سلام كرد، حلقه جمع را شكافت، بر دست و روي علي بوسه زد و زانو به زانوي او نشست: «علي جان! خيلي دوستت دارم. دليلش هم اين است كه اين شمشير عزيزم را آورده ام به تو هديه كنم.»

علي خنديد؛ مليح و شيرين، آنچنانكه دندان هاي سپيدش نمايان شد.

«دليل، دل توست عزيز دلم! اما اين هديه ارجمندت را به نشانه مي پذيرم.»

پيرمرد عرب، خوشحال شد، دوباره دست و روي علي را بوسيد و رفت.

فراوان داشت علي از اين عاشقان بي نام و نشان. شمشير را لحظاتي در دست چرخاند و نگاه داشت، انگار كه منتظر خبري بود يا حادثه اي.

خبر، عباس(ع) بود كه بلافاصله آمد. هفت يا هشت ساله اما زيبا، رعنا و بلند بالا، سلام و ادب كرد اما چشم از شمشير برنداشت.

علي فرمود: عباس من! دوست داري اين شمشير را به تو هديه كنم؟

عباس خنديد. آرزوي دلش بود كه بر زبان پدر جاري شده بود.

«بله، پدر جان! قربان دست و دلتان.»

علي فرمود: بيا جلو نور چشمم!

عباس پيش آمد. علي از جا بلند شد، شمشير را با وسواسي لطف آميز بر كمر او بست، او را در آغوش گرفت، بوسيد و گريه كرد: «اين به وديعت براي كربلا.»

فضاي اطراف شريعه ملتهب شده است صداي پا و شيهه اسب ها و صداي عبور سوارها از لابلاي نخل ها، نشان از تجهيز و بازسازي سپاه دشمن دارد.

بايد جنبيد بايد هر چه زودتر مشك را از آب پر كرد و از اين محاصره و مهلكه به در برد اما با كدام توان وقتي كه هرم آفتاب، رمق بدن را كشيده است و عطش، عبور خون را در رگها دشوار كرده است؟!

اما ...اما پدر در واپسين لحظات حيات، آنگاه كه در بستر شهادت آرميده بود و آخرين وصاياي خويش را به اطرافيان مي فرمود، ناگهان تو را صدا زد.

تو شتابناك پيش رفتي و در كنار بستر او زانو زدي. پدر همچنانكه خفته بود، دست بر شانه هاي تو گذاشت و فرمود: «عباس من! به زودي سبب روشني چشم من در قيامت خواهي شد. در عاشورا وقتي وارد شريعه شدي، مبادا كه آب بنوشي و برادرت حسين، تشنه باشد.»

...

اكنون ديگر او تشنه آب نيست. تشنه ديدار كسي است كه تصويرش را در آب ديده است و انگار او نه مشك كه آب حيات عالم را با خود حمل مي كند.

هيچكس پيش رو نيست سكوتي مرموز و سرشار از التهاب بر فضاي نخلستان سايه افكنده است.

چندهزار چشم از پشت نخل ها سوار را مي پايد اما هيچكس جلو نمي آيد.

سكوت آنقدر سنگين است كه حتي صداي نفس اسب ها به گوش مي رسد و گاهي صداي پابه پا شدن ناخواسته اسب ها بر صفحه اين سكوت خراش مي اندازد.

پيداست كه از جنين اين سكوت، طفل طوفاني در شرف تولد است.

همين يك مشك آب، تمام حيثيت دشمن را لگدمال كرده است. دشمن گمان مي كند كه جبهه حسين(ع) اكنون بسان محتضري است كه با نوشيدن آب، حيات تازه مي گيرد، از جا برمي خيزد و دمار از روزگارشان درمي آورد.

به همين دليل، همه لشكر خود را حلقه حلقه دور شريعه متمركز كرده است.

...

اكنون تير از همه سو باريدن گرفته است. اما عباس با حايل كردن جوارح خود، از كتف و بازو و پا و پهلو و پشت، تيرها را به جان مي خرد و مشك را همچنان در امان نگه مي دارد و بر بال هاي قلب خويش آن را پيش مي برد.

ده ها تير بر بدن عباس نشسته است و خون چون زرهي سرخ تمام بدنش را پوشانده است. اما عباس انگار هيچ زخمي را بر بدن خويش احساس نمي كند چرا كه مشك همچنان ... اما نه ... ناگهان تيري بر قلب مشك مي نشيند و جگر عباس را به آتش مي كشد.تير بر مشك نه كه بر قلب اميد عباس مي نشيند و عباس در خود فرو مي شكند و مچاله مي شود...

زينب، زينب، زينب...

زينب(س) اكنون با دل خودش چه مي كند؟ با دل سكينه چه مي كند؟

اين حكيم بن طفيل است كه نخلستان را دور زده و از مقابل با عمود آهنين پيش مي آيد.

بگيريد اين تتمه جان عباس را كه از آبرويش گرانبهاتر نيست.

حسين جان! جانم به فدات! تو از اين پس چه مي كني؟

مي دانم كه با رفتنم پشت تو خواهد شكست از اين پس تو با پشت خميده چه مي كني؟!

حسين جان! يك عمر در آرزوي رسيدن به كربلا زيستم، يك عمر به عشق نينوا تمرين سقايت كردم، يك عمر به شوق عاشورا شمشير زدم... يك عمر همه حواسم به اين بود كه نقش عاشقي را درست ايفا كنم و به آداب عاشقي مودب باشم. اما درست در اوج حادثه ... شاخسار دستانم از درخت بدن فرو ريخت.

مشك اميدم دريده شد و آب آرزوهايم هدر رفت درست در لحظه اي كه مي بايست هستي ام را در دستهايم بريزم و از معشوق خودم دفاع كنم، دست هايم از كار افتاد. من شعله متراكمي بودم كه مي توانستم تمام جبهه دشمن را به آتش بكشم و خاكستر كنم اما در نطفه اتفاق شكستم و در عنفوان اشتعال فرو نشستم.

حسين جان! مرا ببخشا كه نشد برايت بجنگم و از حريم آسماني ات دفاع كنم.

اين آخرين ضربه دشمن است كه پيش مي آيد و مرا از شرمساري كودكانت مي رهاند. اي خدا! اين فاطمه(س) است، اين زهراي مرضيه است كه آغوش گشوده است تا سر مرا به دامن بگيرد.

اين فاطمه است كه فرياد مي زند: پسرم! عباسم!

من كي ام؟! جان هستي فداي لحظه ديدارت فاطمه جان!

برادرم! حسين جان! مادرمان فاطمه مرا به فرزندي قبول كرده است.

اكنون برادرت را درياب، برادرم!»
برچسب ها: عباس ، شمشیر ، محرم ، باشگاه
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۶۶
در انتظار بررسی: ۰
علیرضا
۱۶:۵۳ ۰۹ دی ۱۴۰۰
دروصف قمر بنی هاشم علمدار دشت کربلا چه بگوییم که کم نباشدکسی که از خاندانی متولد شد که همگی شیر بودند ونظیرشان درعالم نبود سلام بر یار باوفای امام حسین ع حضرت ابوالفضل العباس
محمد
۰۱:۱۶ ۱۷ تير ۱۴۰۰
دست مرا هم بگیر
نوکر.ارباب
۱۸:۰۱ ۱۳ خرداد ۱۴۰۰
جانم‌به‌فدات؛یا‌قمر‌بنی‌هاشم.
من مریدِ پسرِ حضرتِ حق، عباسم!
۰۲:۳۰ ۰۸ بهمن ۱۳۹۹
جانم ب فدای قد رعنای پسر امیر المومنین
نوکر قمربنی هاشم
۱۲:۵۳ ۲۸ آذر ۱۳۹۹
مگه داریم از حضرت عباس با معرفت تر..سالار تر..و.عشق تر.
حضرت عباس خیلی مردی.خیلی.
خودت میدونی جات توی قلب همه عالم و آدمه.
یه دونی مرد....
کنیز حضرت ابوالفضل
۱۶:۲۲ ۰۶ آذر ۱۳۹۹
دوست دارم قمر بنی هاشم نوکرتم غلامتم کنیزتم خاک کف ماتم عزیز دلمی آقا جان حسرت زیارتت رو به دلم نزار نزار ناکام از دنیا برم ناکام اونیه که کربلا رو ندیده باشه بره
کنیز حضرت ابوالفضل
۱۴:۲۵ ۰۲ آذر ۱۳۹۹
ارباب آقاجان جانم به فدایت جوانیم نذر نگاهت آقا دورت بگردم آقای من سروم تمام امیدم این است بیام زیارتت جلو ضریح خوشگلت جون بدم...یه آمین بگین جونم فدای اربابم بشه.....آمین
ناشناس
۱۵:۰۳ ۲۵ مهر ۱۳۹۹
الهی بمیرم برالحظه ایی ک بدون دست روزمین افتادی اقاجان
ناشناس
۱۵:۱۷ ۰۲ مهر ۱۳۹۹
یاعلی
فرخ
۰۰:۳۰ ۰۸ شهريور ۱۳۹۹
دوستت دارم قمر بنی هاشم ای پهلوان حیدر دردانه بی بی زهرا و عزیز دل ام النبین شفاعت کن
اا
۰۰:۳۰ ۰۸ شهريور ۱۳۹۹
التماس دعا
رویا
۱۴:۵۷ ۰۶ شهريور ۱۳۹۹
یادم زه وفای اشجع ناس اید
وز چشم ترم سوده الماس اید
اید به جهان گر حسین دگری
هیهات برادری چو عباس اید ....
بمیرم برا امام زمان که نه خواهری همراه چون بانو زینب دارند
نه برادری با وفا چون جناب ابولفضل
مظلومتر از مظلوم جان ما به فدایت
مهدی
۱۳:۵۲ ۱۲ فروردين ۱۳۹۹
سلام بر علمدار کربلا یعنی حضرت عباس ای حضرت مارا تنها نزار
عطیه
۱۵:۵۰ ۱۸ شهريور ۱۳۹۸
آقام عباس شفاعت ما رو پیش پروردگار بکن...
سقا جان شب اول قبر خودمو میسپرم به خودت و برادرت و پدرت ...هوای ما رو داشته باش♧♧♧
گاهی گریم میگیره برا مظلومیتت
خودت هدایتم کن...
فاطمه
۱۶:۳۷ ۲۱ تير ۱۳۹۸
یا ابولفضل العباس .درروز قیامت دست ما را بگیر وتنهایمان نزار
محمد مهدی
۱۱:۱۳ ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۸
اقا فدای دستانت تو شیر حیدر هستی داستان های تو و اهل بیت تو در دنیا وجود ندارد
ناشناس
۰۲:۰۴ ۲۴ آذر ۱۳۹۷
سلام بر تو ای بی نهایت محبت الهی سلام بر تو که به داد من رسیدی سلام بر تو که هر چه دارم از تو دارم
حسام الدین حسینی
۱۵:۳۶ ۱۶ آبان ۱۳۹۷
کاش منم در کربلا بودم کنار جدم امام حسین ع
محمدحسین مصیبی
۱۵:۵۳ ۱۷ مرداد ۱۳۹۷
یا عباس نحن بحماک...جانم فدای آقام ابوالفضل
عارفه
۰۲:۲۷ ۳۱ تير ۱۳۹۷
غلام ادبتم یا عباس
عارفه
۰۲:۲۷ ۳۱ تير ۱۳۹۷
غلام ادبتم یا عباس
غلام مولا
۰۲:۳۵ ۱۲ اسفند ۱۳۹۶
عباس بی همتاست . مردم من نوکر نوکرای عباسم . شاهان جهانند گدایان ابوالفضل
غلام مولا
۰۲:۳۴ ۱۲ اسفند ۱۳۹۶
عباس بی همتاست . مردم من نوکر نوکرای عباسم . شاهان جهانند گدایان ابوالفضل
ناشناس
۱۶:۱۱ ۱۲ دی ۱۳۹۶
يا ابوالفضل
زکریا
۰۱:۰۲ ۱۰ آبان ۱۳۹۶
قربونت برم من یاابالفضل
ناشناس
۲۳:۰۵ ۰۹ آبان ۱۳۹۶
ای کاش در کربلا بودم
ارزومند کربلا
۱۷:۲۲ ۰۴ آبان ۱۳۹۶
فدای معرفتت حضرت عباس
ناشناس
۱۴:۲۰ ۱۸ مهر ۱۳۹۶
هر چه دارم فدای ابو الفضل
ناشناس
۱۴:۲۰ ۱۸ مهر ۱۳۹۶
هر چه دارم فدای ابو الفضل
ناشناس
۰۴:۵۳ ۱۱ مهر ۱۳۹۶
خدارو قسم میدهم به دستان بریده عباس که تا دنیا هست همه شیعه های امام حسین باقی بمانند .یا عباس قربان حرمت.
ناشناس
۰۴:۵۳ ۱۱ مهر ۱۳۹۶
خدارو قسم میدهم به دستان بریده عباس که تا دنیا هست همه شیعه های امام حسین باقی بمانند .یا عباس قربان حرمت.
محمد
۱۳:۱۲ ۰۱ مهر ۱۳۹۶
سلام و درود خداوند بر حسین(ع)و برادر نازنین ،یوسف عالم.بسیار عالی بود خدا خیرتان دهد.
ناشناس
۱۴:۴۴ ۲۳ شهريور ۱۳۹۶
خدا خیرتتون بده
علیرضا
۲۲:۲۳ ۱۷ شهريور ۱۳۹۶
یاعباس به دادهمه برس.فدای دستانت
علیرضا
۲۲:۲۳ ۱۷ شهريور ۱۳۹۶
یاعباس به دادهمه برس.فدای دستانت
علیرضا
۲۲:۲۳ ۱۷ شهريور ۱۳۹۶
یاعباس به دادهمه برس.فدای دستانت
علیرضا
۲۲:۲۳ ۱۷ شهريور ۱۳۹۶
یاعباس به دادهمه برس.فدای دستانت
علیرضا
۲۲:۲۳ ۱۷ شهريور ۱۳۹۶
یاعباس به دادهمه برس.فدای دستانت
علیرضا
۲۲:۲۳ ۱۷ شهريور ۱۳۹۶
یاعباس به دادهمه برس.فدای دستانت
علیرضا
۲۲:۲۳ ۱۷ شهريور ۱۳۹۶
یاعباس به دادهمه برس.فدای دستانت
جوادمحمدی
۰۲:۱۹ ۱۵ خرداد ۱۳۹۶
برلب آبمو از سوز دلم میمیرم..شد دراین کعبه ی عشاق دو تا تقصیرم...دست من خورد بر آبی که نصیب تو نشد ....چشم من دید درآن آب روان تصویرم...باید این دیده و این دست دهم قربانی...تا که مقبول شود حج منو تقصیرم...ممنون از لطفتون.واسه من سراپاتقصیر دعا کنید
جوادمحمدی
۰۲:۱۹ ۱۵ خرداد ۱۳۹۶
برلب آبمو از سوز دلم میمیرم..شد دراین کعبه ی عشاق دو تا تقصیرم...دست من خورد بر آبی که نصیب تو نشد ....چشم من دید درآن آب روان تصویرم...باید این دیده و این دست دهم قربانی...تا که مقبول شود حج منو تقصیرم...ممنون از لطفتون.واسه من سراپاتقصیر دعا کنید
مریم
۱۸:۰۱ ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶
عالی بود
نوكر ارباب
۱۱:۳۷ ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶
يا ابوالفضل
رسول
۲۳:۳۲ ۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۶
خیلی عالی احسن
ناشناس
۰۰:۵۳ ۰۱ آبان ۱۳۹۵
واقعا عالی بود اجرتون با اقا ابوالفضل
ناشناس
۰۰:۵۳ ۰۱ آبان ۱۳۹۵
واقعا عالی بود اجرتون با اقا ابوالفضل
ناشناس
۰۰:۵۳ ۰۱ آبان ۱۳۹۵
واقعا عالی بود اجرتون با اقا ابوالفضل
ناشناس
۰۲:۲۸ ۲۵ مهر ۱۳۹۵
السلام علیک یا ابوالغیره
ناشناس
۲۰:۰۰ ۰۶ مهر ۱۳۹۵
يا ابوالفضل عباس دخيلك حاجت روام كن
ناشناس
۱۶:۴۵ ۲۵ شهريور ۱۳۹۵
یا حسین(ع)به حق امیر لشکرت به حق عزیزت عباس کمکمون کن
ناشناس
۰۰:۲۳ ۲۳ شهريور ۱۳۹۵
اقا جان دست منو بگیر
ناشناس
۲۲:۵۴ ۳۱ خرداد ۱۳۹۵
فدای معرفتت حضرت عباس.زمانی که امان نامه ای که جنس چرم خالص بود را طوری پاره کردی که تیکه هاشو باد برد دشمنان باید فکرشو میکردن که به چه دلیر با غیرتی امان نامه میدن.زمانی که در صفین قویترین مرد جنگی ان دوران را با هفت پسرش به درک واصل کردی
ناشناس
۱۸:۲۳ ۲۵ فروردين ۱۳۹۵
بسیار عالی انشالله بادستورامام حسین(ع)اجرکارتون دردفتر حضرت عباس(ع) ثبت میشه

https://telegram.me/Saghiteflan
به نام نامی حضرت عباس(ع)به کانال تلگرامی ساقی طفلان بپیوندید.
یاعلی
ناشناس
۲۳:۵۹ ۱۷ اسفند ۱۳۹۴
عالی بود
ناشناس
۱۷:۲۰ ۱۱ آذر ۱۳۹۴
خدا يش دمتان گرم ازمحبت شماها گريه كردم به ياد شهداي همرزم و..شهداي دفاع مقدس وو..افتادم خدانگهدارتان باشه التماس دعا
ناشناس
۱۰:۳۶ ۱۱ آبان ۱۳۹۴
قربونت برم الهی . . . شقایق کجا نشانه عشق است هنگامیکه عاشقی چون تو در هستی پا نهاده . . . بابی انت و امی یا اباالفضل العباس . . . یا قمر المنیر عشق قلبی و نور عینی یا عباس
محمد
۱۱:۴۸ ۱۳ خرداد ۱۳۹۴
خیلی خخخخخخخخخخخ عالی بود
eight
۲۲:۵۸ ۲۵ آبان ۱۳۹۲
ای که بستی راه را در کوچه ای بر فاطمه
گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود
فاطمه
۱۰:۵۲ ۱۸ آذر ۱۳۹۱
خیلی مطالب مذهبیتون عالیه از زندگی نامه و فیلم های مذهبی زیاد بذارین من هر دفعه این لحظه شهادت حضرت عباس که توی فیلم مختار سانسور شده رو می ذارم نگاه می کنم تورو خدا این رو از سایتتون حذفش نکنید
ابوالفضل
۰۶:۴۱ ۰۵ آذر ۱۳۹۱
با سلام

خیلی خوب بود

من داستان حضرت ابوالفضل {ع} را دوست دارم
باباجی
۰۰:۵۵ ۰۵ آذر ۱۳۹۱
یا اهل العالم قتل الحسین و بکربلا عطشانا
مسعود
۲۳:۰۲ ۰۴ آذر ۱۳۹۱
با سلام
خیلی عالی بود .
فواد
۲۱:۰۵ ۰۴ آذر ۱۳۹۱
یاکاشف الکرب عن وجه الحسین/ اکشف کربی به حق اخیک الحسین
نسیم
۱۶:۴۲ ۰۴ آذر ۱۳۹۱
عالی بود. اجرتون با امام حسین (ع) . تو این شبها اگه حال خوشی بهتون داد دعا یادتون نره. التماس دعا
مجید
۱۶:۱۸ ۰۴ آذر ۱۳۹۱
روایت است که وقتی سپاه علی برای جنگ صفین درنخله بود علی 61 سال داشت ابوالفضل 11 سال بود حضرت در حضور سپاهیان که خیلی ازصحابه بودن وحسنین با عباس مشغول تمرین شمشیری بازی شدن بعد از ان علیبرمژگان عباس بوس زد ودر گوش عباس چیزی گفت بعدا"از عباس سوال کردن علی چی گفت بهت عباس فرمود علی فرمود"ای عباس وقتی در کربلا وراد آب شدی آب ننوش"التماس دعا