به گزارش خبرنگار ويژهنامه محرم باشگاه خبرنگاران؛ آه پدر سالها ميگذرد از رنج كربلا و تازه است اين داغ ، هنوز بر دستانم اثر زنجير اسارت است و بر قلبم لحظهاي را كه خورشيد رويت را بر نيزه ديدم ديگر دنيا برايم بي ارزش شد.
آه پدر امروز بوي وصال ميآيد، بوي لحظهاي است كه در كودكي در آغوشت آرام ميگرفتم، آه پدرم بر سر سجادۀ خويش لحظهاي را به ياد ميآورم كه در نماز ظهر عاشورا چگونه سر بر سجده نهادي و من در خيمه حتي توان بر خاستن هم نداشتم ، آه...اي كاش من نيز در اين مسلخ عشق قرباني عشق ميشدم و بار اندوه جانسوز عشق را بر دوش نميكشيدم.
آه اي پدر لحظه وصال نزديك ميشود، خرابههاي شام را به خاطر ميآورم و رنجهاي عمهام زينب (س) را، آه... اي پدر آغوشت را بگشاي و شكوه آخرين سجدهات را بر من ببخش زيرا به سوي تو ميآيم با تمام دردها و غمهايي كه در قلبم دارم...
هنوز اشك در چشمانم جريان دارد و هنوز داغ اسارت خاندان پيامبر بر قلبم تازه است. آه اگر نبود تقدير الهي كه من بايد بمانم و برادران و عمويم و ولي و امامم برود بخدا سوگند حاضر بودم هزار بار در راه حفظ ولايت جانبازي ميكردم. اما اين امانت است كه بر دوشم نهاده شده شد ولي اكنون اين بار امانت از دوشم برداشته شده است و مرا نيز سبكبال به سوي تو فرا ميخواند پدر شكوه عشق را بر من ببخش...
زنجيرها را گشودم و به سويت پر كشيدم و آمدم تا ملكوت، مرا بپذير...
از ديده خون دل همه بر روي ما رود
بر روي ما ز ديده چه گوييم ،چه ها رود؟
ما در درون سينه هوايي نهفتهايم
بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود
بر خاك راه يار نهادهايم روي خويش
بر روي ماست اگر آشنا رود
سيل است آب ديده و هر كس كه بگذرد
گر خود دلش زسنگ بود هم زجا رود
ما را به آب ديده شب و روز ماجراست
زان رهگذر كه بر سر كويش چرا رود
حافظ به كوي ميكده دايم به صدق دل
چون صوفيان صومعه دار از صفا رود
يادداشت : عماداصلاني
انتهاي پيام/پ3