سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

پربیننده ترین های سال 91؛(80)

خوابي كه از رسول ترك، حربن یزید ریاحی دیگری ساخت + صوت

رسول یکی از قلدرهای شروری بود که حتی مأموران کلانتری‌های تهران از اینکه بخواهند با او برخورد جدی داشته باشند بیم و هراس داشتند، اما شبي یکی از میان افراد هياتي كه او به آنجا مي‌رفت، برخواست و در مقابل رسول قد راست کرد و با لحنی تند خواست که ازمجلس بیرون رود؛ رسول ساکت بود و فقط با ناراحتی به حرفهای او گوش می‌داد اما به رغم اينكه خيلي عصبانی شد ولی چیزی نمی‌گفت و بدون هیچ شکایتی و با دلی شکسته آنجا را ترک کرد و رو به سوی خانه حرکت کرد.

به گزارش ويژه‌نامه محرم باشگاه خبرنگاران در روز 5 اسفند سال 1284 شمسی، در محله قدیمی خیابان در شهر تبریز، فرزند مشهدی جعفر و آسیه خانم یعنی رسول چشم به جهان گشود.


 آسیه خانم یکی از گریه‌کنان روضه امام حسین (ع)، با عشق و محبتی که به مولا داشت فرزند خود را بزرگ کرد ولی بازی‌های روزگار از رسول، جوانی خلافکار و لاابالی بارآورد، بعد از سنین بیست و چهار پنج سالگی، رسول شهر و دیار خود را رها کرد و به تهران آمد و از آنجایی که وي آذری‌زبان بود در تهران به رسول ترک شهرت یافت.

یکی از شب‌های دهه اول محرم بود و رسول ترک دهانش را از نجاستی که خورده بود با آب کشیدن به خیال خود پاک کرد چرا که باز می‌خواست به همان هیأتی برود که شب‌های گذشته نیز در آن شرکت داشت، ولی این بار گویا فرق می‌کرد و پچ پچ مسئولان هیأت که با نیم‌نگاهی او را زیر نظر داشتند برایش ناخوشایند بود.

رسول یکی از قلدرهای شروری بود که حتی مأموران کلانتری‌های تهران از اینکه بخواهند با او برخورد جدی داشته باشند بیم و هراس داشتند، می‌شود گفت که رسول از انجام هیچ گناهی مضایقه نکرده بود و این به زعم هیأتی‌ها که او در مجلسشان بود، گران تمام می‌شد، بالاخره یکی از میان آنها برخواست و در مقابل رسول قد راست کرد و در برابر لبخند رسول، از او با لحنی تند خواست که ازمجلس بیرون رود.

رسول ساکت بود و فقط با ناراحتی به حرفهای او گوش می‌داد اما به رغم اينكه خيلي عصبانی شد ولی چیزی نمی‌گفت و همه جا را سکوت فراگرفته بود و همه منتظر بودند تا رسول دعوايي راه بياندازد اما او بدون هیچ شکایتی و با دلی شکسته آنجا را ترک کرد و رو به سوی خانه حرکت کرد؛ هرچند رسول آدمی بسیار قلدر و شرور بود ولی اعتقادش به آقاامام حسین (ع) به اندازه ای بود که به او اجازه نمی‌داد تا از خادمان حسینی (ع) کینه و عقده ای به دل بگیرد و دعوا کند.

آن شب نیز مثل شب‌های دیگر گذشت، صبح خیلی زود بود و هنوز شهر هیاهوی روزانه خود را شروع نکرده بود که در یکی از خانه‌ها باز شد و مردی بیرون آمد و سوی خانه رسول ترک رفت. به جلوی درخانه رسید و شروع به در زدن کرد. رسول با شنیدن صدای در، خود را به پشت در رساند و در را باز کرد.

 پشت در حاج اکبرناظم مسئول هیأت دیشبی بو،. همان هیأتی که رسول دیگر حق نداشت به آنجا برود. اما برخورد گرم و صمیمی حاج اکبر حکایت از چیز دگیری داشت. بعد از کلی معذرت‌خواهی، از رسول خواست تا در شب‌های آینده در جلسات آنها شرکت کند اما چرا؟ مگر چه شده؟ ناظم دیگر بیش از این نمی خواست توضیح دهد ولی اصرار رسول پرده از رازی عجیب برداشت.
 
مرحوم حاج اکبر ناظم در شب گذشته در عالم خواب دیده بود که در شبی تاریک در صحرای کربلاست، او تصمیم می‌گیرد که به طرف خیمه‌های امام حسین (ع) برود ولی متوجه می‌شود که سگی در حال پاسبانی از آنجاست و به هیچ‌کس اجازه نزدیک‌شدن خیمه‌ها را نمی‌دهد. ناظم زمانی که می‌خواهد به آنجا نزدیکتر شود، سگ به او حمله می‌کند و وقتیکه می‌خواهد خود را از چنگال آن سگ رها کند متوجه منظره‌ای عجیب می شود، بله، چهره آن سگ همان چهره رسول ترک بود.

مسئول پاسبانی از خیمه‌ها ی امام حسین (ع) را رسول ترک برعهده داشت، این همان چیزی بود که در رسول انقلابی عظیم ایجاد کرد و به یکباره از رسول ترک، حربن یزید ریاحی دیگری ساخت و او از آن روز به بعد یکی از شیداترین و دلسوخته ترین دلداده ها و ارادتمندان به امام حسین (ع) می‌شود به گونه‌ای که هر سخنی  که از او درباره آقا بیرون می‌آمد، هر شنونده‌ای را گریان و منقلب می‌ساخت و از این رو به حاج رسول دیوانه شهرت یافت و داستان‌های شگفت انگیزی از او نقل می‌شود که ارادت او را به این خاندان عزیز اثبات می‌کند.


 
مقبره رسول ترك

سرانجام در شب نهم دی ماه سال 1339 شمسی مصادف با پانزدهم رجب سال 1380 قمری درحالی که او حاج اکبر ناظم را بر بالین خود می‌بیند با گفتن مکرر "آقام گلدی ، آقام گلدی" روح بزرگش از بدنش خارج و به دیار باقی می‌شتابد.

خبر وفاتش همان روز سینه به سینه و کوچه به کوچه و محله به محله در شهر پیچید و همه کسانی را که با او آشنایی و رفاقت و برخوردی داشتند غمگین و متأثر کرد، ابتدا جنازه او را به مسجد شیخ عبدالحسین معروف به مسجد آذربایجانیها بردند و کم کم انبوهی از جمعیت به سوی آن مسجد سرازیر شدند.

همچنانکه جنازه رسول در طول مسیر به پیش میرفت لحظه به لحظه بر تعداد جمعیت افزوده میشد، تشییع جنازه رسول ترک به اندازه‌ای با شکوه شده بوده است که همه کسانی که آنرا دیده اند تعبیر شان این بود که انگار یک مجتهد بزرگ ازدنیا رفته است.

حاج احمد فرشی میگفت: «من در زمان تشییع جنازه حاج رسول ده دوازده سال من داشتم و در جلوی پرچمی که جلوتر از جنازه در حرکت بود حرکت میکردم، من هنوز به خوبی در ذهن و خاطرم مانده است که آن روز تشییع حاج رسول به اندازهای شلوغ شده بود که بعضی از این خانمهای چادری و متدین تندتند از من که در آن زمان در حدود دوازده سال داشتم، میپرسیدند: آقا پسر! کدام آقا و مجتهدی از دنیا رفته است؟ من هم جواب میدادم حاج رسول از دنیا رفته است.»

آن روز در همان اولین دقیقه های تشییع جنازه رسول در ابتدا سر و کله یکی از مشتیها و گردن کلفتهای تهران معروف به مصطفی دیوانه پیدا شده بود.

مصطفی دیوانه با عدهای از دوستان و هم مرامهای خود به سوی تابوت رسول هجوم برده بودند تابوت را از دست آذربایجانیها و بازاریها تهران بیرون آورده و بر بالای دستهای خویش گرفتند و همچنین زمانی که تابوت حامل جنازه پاک و نظر شده رسول ترک به نزدیکیهای چهار راه مولوی رسیده بود مرحوم طیب نیز با جمعی از میدانها و با دار و دستهاس به جمعیت پیوسته بودند و خود را به زیر تابوت رسول رسانیده بودند.

آن روز در هنگام تشییع جنازه رسول ترک مرحوم حاج حسین فرشی به یاد یکی از حرفهای رسول افتاده بود و حالا در گوشهای ایستاده بود و زار زار گریه میکرد. چند روز پیش از این یعنی در روزهای مریضی و بیماری رسول، بسیاری از دوستان و آشناهای رسول آنچنان که شایسته بوده است به ملاقات و عیادتش نرفته بودند.

به همین دلیل رسول ترک در چند روز پیش از این در بستر بیماری به حاج حسین فرشی گفته بود: من میترسم شماها این جنازه مرا بسیار غریبانه و بی سر وصدا تشییع و تدفین کنید که در اینصورت من فقط ترسم از این است که خدای ناکرده بعضی از این هم مرامها و رفقای دوره قدیم و دوره قبل از توبه در پیش خودشان به ارباب و مولای من طعنه بزنند که رسول به سوی امام حسین (ع) رفت و حالا ببین جنازه‌اش را چه غریبانه و خاموش به خاک می سپارند.

به هر حال جنازه مرحوم حاج رسول دادخواه خیابانی تبریزی در میان انبوهی از جمعیت با آن شکوه و عظمت در تهران تشییع شد و سپس عده زیادی از دوستان و رفقای رسول جنازه او را به شهر مقدس قم منتقل کردند و پس از طواف به دور حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (ع) در قبرستان مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری معروف به قبرستان نو در همان قبری که رسول ترک را در چندی روز پیش از این به خود جلب و خیره کرده بود به خاک سپردند.

قصه قبر رسول ترک

در یکی از روزهای سرد پاییز، مادر یکی از نوحه خوان‌های تهران به نام حاج حسین فرشی از دنیا رفته بود و رسول ترک با جمعی از دوستانش به همراه حاج حسین به شهر مقدس قم رفته بودند تا جنازه آن مادر را به خاک بسپارند، آن‌ها بعد از اینکه تابوت را به دور حرم مطهر حضرت معصومه(ع) طواف میدهند به سوی یکی از قبرستانهای نزدیک حرم به راه میافتند. یکی از کارگرها و قبرکنهای قبرستان از قبل قبری را مهیا و آماده کرده بود.

او تشییع کنندگان را به سوی قبری آماده هدایت میکند، تشییع‌کنندگان به بالای آن قبر میرسند و رسول ترک با مشاهده آن قبر به یکباره حالش منقلب و متغیر می‌شود، لحظاتی نمیگذرد كه حاج حسین فرشی با دفن مادرش در آن قبر مخالفت می‌کند، او میگوید: چون این قبر در زیر ناودان قرار دارد به هیچ وجه راضی نیستم مادرم در اینجا دفن شود.

عاقبت قبرکن شروع به آماده سازی قبری دیگر در گوشه دیگری از قبرستان می‌کند و تشییع‌کنندگان مشغول دفن‌کردن آن مادر در قبر دوم می‌شوند اما با آنکه رسول ترک بر بالای قبر دوم ایستاده بود ولی به خوبی پیدا بود که او همچنان همه حواسش پیش قبر اول میباشد.

حاج سید احمد تقویان که یکی از کسانی است که آنروز در آنجا حضور داشته است، می‌گويد:« آن روز من و همه کسانیکه در آنجا حضور داشتیم متوجه شده بودیم که حاج رسول حالت عادی ندارد، او در حالی که تندتند به همان قبر اول نگاه می انداخت به شدت به فکر فرو رفته بود. من خودم که در کنار حاج رسول ایستاده بودم میدیدم که او هر چند لحظه یکبار به سوی آن قبر خیره میشد و زیر لب و با یک حالتی خاص میگفت: لا اله الا الله، لا اله الا الله… با آنکه آن روز برای من بسیار عجیب و غیر عادی بود که چرا حاج رسول به این اندازه نسبت به آن قبر حساسیت پیدا کرده است ولی به هیچ وجه نمیتوانستم فلسفه آن را حدس بزنم تا اینکه هفته ها و روزهای زیادی نگذشت که حاج رسول بیمار شد و از دنیا رفت و جنازه او درست در همان قبری که او را به خود خیره و جلب کرده بود به خاک سپرده شد.

صوت داستان خواب رسول ترک


انتهاي پيام/
برچسب ها: داستان ، رسول ، ترک ، فایل ، صوت ، دانلود
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲۰
در انتظار بررسی: ۰
السلام علیک یا اباعبد الله الحسین علیه السلام
۱۵:۲۰ ۰۹ اسفند ۱۳۹۹
شفاعت حاج رسول
ناشناس
۲۰:۱۲ ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۹
خدا همه ی عاشقای امام حسین علیه سلام
باران
۱۸:۲۷ ۰۱ بهمن ۱۳۹۸
یاحسین
دل تنگتم حرم لازمم
ناشناس
۰۰:۵۹ ۰۹ شهريور ۱۳۹۸
کمک کن حبیب بن مظاهر بشم ، یه باغیرتی مثل ذاکربشم ،
یا مثل رسول ترک نوکر بشم ، وگدای نمک خوردبشم
ناشناس
۱۶:۲۲ ۲۶ مرداد ۱۳۹۸
حسین ع کشتی نجات و چراغ هدایت است
رحیم مقرب
۰۲:۰۱ ۲۷ فروردين ۱۳۹۸
رحم الله من قرأ سورة المبارکه الفاتحه تسبقها الصلوات علی محمد و آل محمد
ناشناس
۱۷:۰۲ ۱۵ مهر ۱۳۹۷
هدیه به روح حاج رسول رضوان الله علیه وهمه شیعیان و نوکران اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین صلوات
رجبی
۰۰:۵۹ ۲۳ شهريور ۱۳۹۷
بسیار عالی بود
ناشناس
۱۳:۳۴ ۰۴ مرداد ۱۳۹۶
خوب بود
ناشناس
۱۲:۰۹ ۲۱ مرداد ۱۳۹۵
انشاله خداوند همه شیعیان را به راه راست هدایت نماید وهمگی عاقبت بخیر بشویم
ناشناس
۱۱:۴۳ ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵
خوشا بهال انان که سعادت داشتنن راه صد ساله را با یک نظر طی کنن
ناشناس
۱۱:۴۳ ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵
خوشا بهال انان که سعادت داشتنن راه صد ساله را با یک نظر طی کنن
ناشناس
۱۴:۴۲ ۳۰ فروردين ۱۳۹۵
خداوند ا به حق خون به ناحق ريخته ي ابي عبدالله (ع) وياران با وفايش مارانيز عاقبت به خير بفرما
ناشناس
۲۲:۲۴ ۱۵ آذر ۱۳۹۴
فوق العاده بود
سلیمان
۱۹:۱۳ ۲۱ تير ۱۳۹۴
خداوند همه ی مارا نیز عاقبت به خیر کند
محمد
۰۹:۲۳ ۰۴ مرداد ۱۳۹۳
زیبا بود
حاج جمشید ده نوی
۰۰:۵۶ ۲۰ خرداد ۱۳۹۳
خوشا به حال انانکه ره 100 ساله را یکشبه باعنایت مولای خود پیمودند بدا به حال امثال

ما
حاج فیروز
۱۶:۳۹ ۲۹ مهر ۱۳۹۲
خوشا به حال انانی که راه بر دل ائمه پیدا کرده و شده اند رسول ترک. ای کاش ائمه با دست خودشان محبتی بر دلمان بگذارند انشاالله
سید
۰۰:۰۹ ۱۸ شهريور ۱۳۹۲
بسمه تعالی
من ازکودکی عاشقت بوده ام
قبولم نما گرچه الوده ام
بهنگام پیری مرانم زپیش
که صرف توکردم جوانی خویش
مبادابرانی مراازدرت
به پهلوی بشکسته مادرت
اورادیده بودم پاکباخته وعاشف ودلسوخته درایام محرم پیشاپیش دسته عزاداری چنان ضجه ای میزد وانچنان برسروصورت خود میزد که همه مردم عزادار وتماشاچی به حالت عزای ان مرحوم ضجه میزدند خوشابه سعادتش روحش شاه وانشاءالله باکه با موالیانش محشور گردیده است چون اخرین لحظات عمرش چشم انتظار مولایش بود وبه نقل از مرحوم حاج اکبر ناظم رحمت الله درلحظه اخر ناگهان چشم بازکرد به نقطه ای خیره ومرتب تکرار میکر اقام گلدی اقام گلدی
اللهم ارزقنازیارت الحسن فی الدنیا وشفاعته فی الاخره اللهم عجل لولیک الفرج اللهم اید وانصر قائدناالامام الخامنه ای
مسعود
۲۱:۳۶ ۲۱ اسفند ۱۳۹۱
عالي بود